انسان برای داشتن حالات خوش با خداوند چه باید بکند؟چگونه می توان این حالات را حفظ کرد؟
قرآن کریم می فرماید: «و نفس وما سواها فالهمها فجورها و تقواها، قد افلح من زکاها و قد خاب من دساها.»[1]
«قسم به نفس و آنکه او را نیکو ساخت، سپس پلیدکاری و پرهیز کاری را به آن الهام کرد، که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً زیانکار گردید.»
در بسیاری از آموزه های دینی، از جمله آیات فوق استفاده می شود که نفس انسان، هم استعداد ترقی و تکامل، و هم استعداد سقوط و تنزل دارد. اگر نیازهای حقیقی آن را دریافته و به تزکیه آن پرداختیم، رشد می کند و بارور می شود، و اگر آن را وا نهیم، رو به ضعف و سستی نهاده، فاسد می گردد.
در این میان همه انسان ها به طور فطری طالب کمال هستند. هیچ انسانی نیست که نقص وجودی را خوش بدارد، بلکه به طور فطری و غریزی به دنبال آن است که روز به روز کامل تر شود، این علاقه و میل فطری به کمال، موهبتی است که خدای متعال در وجود انسان قرار داده و یکی از نعمت های بزرگ الهی است که عامل حرکت و فعالیت اوست و اگر این میل نباشد و یا ضعیف شود، خمودی و بی حاصلی آدمی را فرا می گیرد.[2]
کمال، مصادیق مختلفی دارد که برخی از آنها، به قدری روشن و واضحند که هیچ انسانی در کمال بودن آنها، تردید ندارد، علم از جمله این موارد است و بی تردید همه انسان ها از نادانی متنفرند؛ گرچه بسیاری از آنان هیچ گاه در رفع آن تلاش لازم را نمی کنند- از دیگر اموری که انسان به طور فطری طالب آن است، « سعادت» است. همه انسان ها بالفطره طالب خوشی بوده و از بدبختی و ابتلاء به گرفتاری گریزانند. اما سعادت حقیقی چیست؟ چگونه و از چه راهی حاصل می شود؟ به چه صورت می توان آن را حفظ کرد؟
ادیان و مکاتب مختلف، در طول تاریخ، بر اساس بینش و نگرش خود، هر کدام سعادت را به گونه ای تعریف کرده و راهی را به سوی آن معرفی نموده اند. دین مبین اسلام- و بسیاری از ادیان دیگر الهی ـ کمال نهانی و سعادت آدمی را در « قرب به خدا» معرفی کرده اند. باید توجه داشت که تا دست کم، مرتبه نازلی از قرب به خدای متعال در خود ما پیدا نشود، حقیقت این معنا بر ما مخفی خواهد ماند.[3]
نگارا مردگان از جان چه دانند
کلاغان قدر تابستان چه دانند «مولوی»
هر کسی دست کم یک بار در دعا، نیایش و یا عبادت خاصی، طعم شیرین و لذت بخش ارتباط صمیمانه و نزدیک با خدا را تجربه کرده باشد، می داند که این لذت وصف ناشدنی، با هیچ لذت و ثروتی قابل معاوضه و مقایسه نیست.
از جمله مهمترین وظایف پیامبران الهی، این بوده است که مصادیق کمال و مسیر سعادت را به انسان نشان دهند و پرتگاه ها و موانع این مسیر را به او تذکر دهند، تا از ورطه هلاکت و نابودی نجات یابد. در این میان شیاطین مختلف، رهزن این راه سختند که همواره او را به پرتگاه شک و تردید و نادانی می کشانند و جام های سموم مختلف را با رنگ و بوی جذاب به او می نوشانند، تا از اوج گرفتن و رسیدن به کمال باز ماند.
بسیاری از ما انسان ها، به لحاظ فطرت الهی و علاقه مندی به دستورات دین، مایلیم همواره در مسیر کمال باقی بمانیم و از وسوسه های شیاطین و نفس دور باشیم؛ اما متاسفانه می بینیم که گاهی در جذبه لذت بخش ارتباط با خدا قرار می گیریم و وقتی دیگر، دل خسته و ناتوان، آن حال ملکوتی را از دست می دهیم و بوستان روح افزای انس با محبوب بی همتا گم می شود. (البته در واقع ما گم می شویم).
واضح است که از قوانین حاکم برجهان خلقت، قانون علت و معلول است که بر اساس آن، هر چیزی که معلول باشد، دارای علت خاص به خویش است. از این رو هر دو حالت ما معلول علت های خود هستند؛ به این معنی که هم حالت خوش جذبه (ارتباط نزدیک و لذت بخش با خدا) معلول علت خاص به خود است و هم از دست دادن آن و دردها و زجرهائی که در پی این از دست دادن برای ما حاصل می شود؛ پس اگر علت حالت های معنوی و سعادت آفرین را بدانیم و آن را تقویت کنیم، در نتیجه می توانیم به دوام آن حالت ها و تقویت روحیه معنوی خویش کمک کنیم و همین طور اگر علت از دست دادن آن حالت های روحانی را بدانیم، با کاستن و حتی به یاری خداوند، برطرف کردن آن ها به سلامتی روحی و معنوی خود کمک کرده ایم.
ایمان و عمل صالح از جمله چیزهایی است که خداوند متعال آنها را از ما مطالبه کرده و شرط رسیدن به کمال و سعادت بشر دانسته است.[4] این دو مفهوم در قرآن کریم در بسیاری از موارد، در کنار هم ذکر شده اند و بر تلازم آنها با یکدیگر تاکید گردیده است به عنوان نمونه:
و کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، مژده ده که ایشان را باغهایی خواهد بود که از زیر (درختان) آنها جوی ها روان است.[5]
و کسانی که کارهای شایسته کنند، چه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن هستند، آنان داخل در بهشت می شوند.[6]
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامی دارند.[7]
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، (بدانند که) ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است، تباه نمی کنیم.[8]
این دو به شکل خاصی، با هم پیوند خورده اند، به گونه ای که تقویت هر کدام، موجب تقویت دیگری و تضعیف هر یک موجب تضعیف دیگری است.
تقویت ایمان، علاوه بر انجام اعمال صالح خالصانه، نیاز به آموختن مبانی دینی دارد و هر چه آگاهی افزون تری نسبت به خداوند و دین داشته باشیم، می توان انتظار ایمانی محکم تر داشت. سپر آگاهی می تواند بسیاری از آسیب ها را از ایمان ما دور بدارد، البته به شرط آنکه به آگاهی خود عمل کنیم.
آنچه انسان را در مسیر قرب الی الله به پیش می برد و روح او را به خدا نزدیک می گرداند، «عمل صالح» است. عمل صالح، عملی است که «رضایت خداوند» در آن است و در اصطلاح قرآن، به عملی گفته می شود که هم نفس عمل، خوب است و هم فرد آن را به قصد تقرب به خدا و جلب رضایت الهی انجام می دهد. این چنین عملی است که به انسان تعالی می بخشد و او را در نردبان کمال بالا می برد و در فرهنگ اسلامی و قرآنی به آن «عبادت» می گویند. در این اصطلاح، عبادت فقط به نماز و روزه و حج و نظایر آنها گفته نمی شود، بلکه چنانچه گذشت، هر عملی که ذاتاً کاری شایسته و خوب بوده و برای رضایت الهی انجام گیرد، عبادت خواهد بود و در آیه شریفه : «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را نیافریدیم جز برای آنکه عبادت کنند.[9] همین معنا مورد نظر است؛ یعنی انسان را نیافریدیم جز برای آن که با انجام اعمال نیکی که به قصد جلب رضایت من انجام می دهد، به من تقرب پیدا کند.[10]
و اما آنچه آدمی را از رسیدن به هدف و سعادت باز می دارد و از بهشت ارتباط با محبوب بی نظیر، دور می کند، غفلت است. این امر را می توان از آیه شریفه 179 سوره اعراف دریافت که می فرماید: «و در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدیم؛ (چرا که) قلب هایی دارند که با آن (حقایق را) درک نمی کنند و چشم هائی که با آنها (حقایق را) نمی بینند و گوشهائی که با آن (حقایق را) نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان، بلکه گمراه ترند. آنان همان غافل ماندگانند.»
غافلان کسانی هستند که نمی اندیشند از کجا آمده اند، و به کجا می روند و از چه راهی باید بروند، غفلت از آغاز (مبداء) و انجام (معاد) و راه بین این آغاز و انجام، آنان را به ورطه ای می اندازد که هم سنگ حیوانات و بلکه پست تر از حیوان می گردند.
منشاء هر آفتی که از بیرون دامن گیر ما می شود، غفلت درون ماست و اگر در درون ما قلعه اعتقاد و التفات وجود داشته باشد، آسیبی به ما نمی رسد؛ کسی که از پدیده های درون خود غافل باشد؛ از درک موضوعات اخلاقی عاجز است و آن گاه از تشخیص احکام اخلاقی آن ها هم ناتوان است و در این صورت ناخواسته به دام گناه می افتد. به همین جهت، دستور پرهیز از غفلت به ما داده اند.[11] امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: « از غفلت بپرهیزید؛ زیرا به زیان جان شماست.»
برای پیمودن مسیر تکامل، اولین گام این است که انسان از غفلت بیرون آید و بفهمد در کجاست؟ چه کسی است و برای چه او را آفریده اند و چه کاری باید انجام دهد؟ انسان تا هنگامی که غرق در لذت های مادی است و تمام توجه و حواسش به شهوت و شکم و غرور و خودستایی است، راه به جایی نمی برد. چنین انسانی اگر رتبه اش عالی باشد، حداکثر در حد حیوانات است. برای خارج شدن از حد حیوانیت و ورود به حریم انسانیت، باید پرده های تاریک غفلت را در نوردید و از مرز غافلان به حریم ذکر و آگاهی و توجه بار یافت.
نتیجه این که آن چه شما را وامی دارد تا نسبت به خدای خویش- که برترین محبوب آدمیان است- عشق بورزید و مشتاق دوستی و محبت او باشید، از یک سو مربوط به فطرت خداجو و ایمان قلبی شما و نیز اعمال صالحی که در راستای فطرت و ایمان خویش انجام داده اید می باشد و از سوی دیگر، بازتاب محبتی است که خدای متعال به تمام بندگانش دارد ـ و هر چه بنده ای صالح تر و با ایمان تر باشد محبوب تر خواهد شدـ و این محبت باعث می شود، ما جذب شویم و اگر با کنار زدن غفلت ها و انجام عبادات، لطافت روحی کافی را به دست آورده باشیم، این گرمای محبت را بیشتر خواهیم یافت.
اما غفلت های گوناگون و احیاناً معصیت خداوند و نیز افکار پریشان، (از اوهام و خیالات خود گرفته تا القاء اندیشه های شبهه آلود و شک آفرین افراد یا کتب) باعث می شوند که از پرواز به سوی ملکوت انسانیت بازمانیم و یا سقوط کنیم و زمانی که از خواب غفلت چشم باز کنیم، خود را با تنی خسته و قلبی ملول می یابیم که چه بودیم و چه شد… .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آیه الله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، نشر اسراء، قم.
2. آیه الله مصباح یزدی، به سوی او، انتشارات موسسه امام خمینی، قم.
3. دکتر احمد فرامرز قرا ملکی، پرده پندار، انتشارات آفتاب توسعه، تهران.
4. متقیان، جوانان و پرسش های عرفانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی، قم.
پی نوشت ها:
[1] . شمس/ 7 ـ 10.
[2] . ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، تفسیر آیه الکرسی.
[3] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، به سوی او، قم، انتشارات موسسه امام خمینی (ره)، 1381، ص 190 ـ 200.
[4] . همان، ص 195.
[5] . بقره/ 25.
[6] . نساء/ 124.
[7] . رعد/ 29.
[8] . کهف/ 30.
[9] . ذاریات/ 56.
[10] . مصباح یزدی، محمد تقی، به سوی او، ص 193.
[11] . جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، قم، نشر اسراء، چاپ اول، ص 26.