اگر کسی بگوید که اساتید الهیات و فلسفه در دانشگاه ها را از روحانیون و مراجع تقلید بیشتر قبول دارد و اگر آن ها حرفی بزنند که خلاف آن چه اسلام عرضه شده به وسیله روحانیون باشند و او حرف آن ها را می پذیرد و بگوید اسلام واقعی در نزد آن هاست؛ ما چه جوابی می توانیم به او بدهیم؟
پاسخ
ما چند گونه پیروی از افراد در اخذ معارف و علوم اسلامی می توانیم داشته باشیم:
1. در نظریّات فلسفی و علوم عقلی اسلامی (فلسفه و منطق).
2. در زمینه مسائل اعتقادی (کلام).
3. در عرصه احکام شرعی و کشف مقاصد و مفاهیم متون دینی (فقه، اصول فقه، تفسیر و حدیث).
امّا در زمینه نخست (علوم عقلی)؛ بی تردید این علوم ـ بلکه هر علم دیگر ـ منابع و متد علمی و پژوهشی ویژه خود دارد و بدون مراجعه به متخصّصان این رشته، هرگونه دریافت علمی، ناقص و بی پایه خواهد بود و نمی توان بر داده هایی که خارج از این حلقه به دست می آیند هیچ گونه اعتمادی داشت. استادان این رشته در هر دو نهاد شریف حوزه و دانشگاه یافت می شوند. ناگفته پیداست که اختلاف نظر علمی در همه رشته ها طبیعی است و اختصاص به نهاد آموزشی یا پژوهشی خاصّی ندارد.
در زمینه دوّم (مسائل اعتقادی): برای هر مسلمانی این مسأله مسلم است که پیروی و تقلید از هر کسی جایز نیست و افراد، به تناسب توانائی معرفتی خویش، باید به فکر و اندیشه بپردازند و با ادله عقلی، اصول اعتقادی خود را بیابند و بدان ها اعتقاد بورزند. البته در شناسائی فروع و جزئیات مسائل اعتقادی، لازم است به متخصّصان آن، یعنی: صاحب نظران علم اصول عقاید (= علم کلام) رجوع کرد. و با توجّه به این که منابع این علم و روش بهره گیری از آن به صورت نظامی تعریف شده و مورد قبول کلیه جوامع علمی مسلمانان هست؛ لازم است فرایند نتیجه گیری از منابع یا به عبارتی دیگر: استنباط از کتاب و سنّت، طبق آن موازین علمی صورت گیرد که در جای خود به طور مفصّل توضیح داده شده اند.
امّا در عرصه سوّم؛ یعنی: استنباط از متون دینی و احکام شرعی که برنامه زندگی یک مسلمان معتقد و پای بند به دین است و شامل کلیه عرصه های زندگی او می شود؛ اعمّ از فردی، اجتماعی، معاملاتی، سیاسی، و ـ غیره و شناخت حکم الهی و دیدگاه دینی در تمامی آن زمینه ها از کتاب و سنّت، کار هر باسوادی نیست؛ بلکه نیاز به تبحّر فراوانی در زمینه های مختلف علمی دینی دارد؛ از جمله دانش هایی نظیر: ادبیات عرب، اصول اعتقادی، فقه، اصول فقه (مبانی استنباط)، علوم حدیث، رجال، تفسیر و … غیره، و تا پژوهشگر دوره منسجم کاملی از تمامی این علوم به طرز تخصّصی (نه تفنّنی و مطالعه ای) نگذراند؛ توانائی علمی و منطقی اظهار نظر اجتهادی قابل قبولی نخواهد داشت و همانند کسی خواهد بود که ستاره شناس است ولی با مطالعات شخصی یا گذراندن دوره های درسی کوتاه، بخواهد در رشته دقیق چشم پزشکی نظر علمی و کارشناسی بدهد!
در روایات شریف و آموزه های دینی ما، مشخّصات افرادی که باید به آنان در زمینه احکام دینی و استنباط دیدگاه اسلامی رجوع کرد نیز به طور اجمالی اشاره شده است از جمله:
فرمایش حضرت سیدالشهدا ـ علیه السّلام ـ که: مجاری الأمور و الاحکام علی أیدی العلماء بالله، الامناء علی حلاله و حرامه (جریان امور و احکام می باید به دست دانشمندان الهی، که در حلال و حرام امین هستند، باشد)[1] که امانت داری علمای الهی را مطرح می کند. و فرموده حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ که: إن العلماء ورثه الانبیاء، … فانظروا علمکم هذا عمن تأخذونه، فان فینا أهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین، و انتحال المبطلین، و تأویل الجاهلین (دانشمندان وارث پیامبران اند، … پس بنگرید این دانشتان را از چه کسی برگرفته اید، در میان ما اهل بیت در هر پشتی، عدولی هستند که از این (علم) تحریف غلوّ کنندگان و نسبت های ناروای باطل کنندگان و تأویل جاهلان را می زدایند)[2] که عدالت آن عالمان را اشاره می کند. و فرمایش دقیق و مفصّل حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ که فرمود: فأمّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه؛ فللعوامَ أن یقلَدوه، و ذلک لا یکون إلا بعض فقهاء الشیعه لاجمیعهم (پس از میان فقها آنان که صائن نفس و حافظ دین و مخالف هوای نفسانی و مطیع اوامر الهی باشند؛ بر عوام است که از اینان تقلید کنند و البته این موارد در بعضی از فقهای شیعه است نه در همگی)[3] که در اینجا می توان گفت: به تقوای الهی ـ به عنوان جامع ویژگی های صیانت نفس و حفظ دین و مخالفت هوا و اطاعت امر مولی ـ اشاره شده است. و سرانجام، فرمایش رهگشای حضرت ولیّ عصر ـ عجل الله فرجه الشریف ـ که فرمود: و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه أحادیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم، و أنا حجّه الله علیهم (امّا در حوادث واقع شده به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ زیرا آنان حجّت من بر شمایند، و من حجّت خدا بر ایشانم)[4]. روشن است راویان حدیث تنها به روایت لفظ حدیث نیست؛ بلکه اشاره به راویان و شارحان مفاهیم و مضامین سنّت معصومان دارد.
بی شک، کارشناس دینی و متخصّص علوم اسلامی، لزوماً به کسی اطلاق نمی شود که ملبّس به لباس روحانیت شیعه باشد؛ و یا حتماً جزو طلاب حوزه علمیه بوده باشد؛ بلکه به صاحب نظری گفته می شود که سلسله مراتب علوم مورد نیاز را گذردانده باشد و یکی از این دو استعداد را در خود فراهم نموده باشد:
1. این که شارح و تبیین کننده خوبی برای صاحب نظران معتبر رشته مورد گفت و گو باشد.
2. این که خود، پس از اتمام مراحل معتبر تحصیلی در علوم اسلامی گوناگون، قادر به اظهار نظر شخصی بوده باشد با گواهی صاحب نظران به نام این رشته در جامعه علمی آن روز.
پس از این مقدّمه، این مطلب نسبتاً واضح و عقلانی، بیشتر روشن می شود که جهت فراگیری هر دانشی یا بهره گیری علمی و معلوماتی از هر علم و فنی؛ لازم است به نهاد و مرکز آموزشی و پژوهشی آن علم رجوع کرد و بهره جست و پرواضح است که معلومات جامعه شناختی را نباید از نهاد علمی گیاه شناسی، و داده های ریاضی و فیزیک را نباید از مراکز علوم پزشکی یا ادبیات و زبان طلبید! در عین حالی که باید بین پژوهشگران ناشی و حرفه ای فرق گذاشت و همان گونه که نمی توان نظر یک دانشمند حوزوی را که مطالعات فراوانی در زمینه هنرهای زیبا دارد و بر دیدگاه های اساتید مجرّب و زبده فقه و تفسیر و حدیث مقدّم باشد.
امّا علوم مشترک بین دو نهاد حوزه و دانشگاه همچون: فلسفه، علوم اسلامی و برخی علوم انسانی بر می گردند به همان سخن نخستین ما که باید بین این علوم تفکیک کرد و این که هر سخنی از این علوم خصوصیات خود دارد؛ برخی از آن ها ارتباطی به محل و نهاد علمی (چه حوزه و چه دانشگاه) ندارد؛ مانند فلسفه، و برخی از آن ها به صورت حرفه ای در یکی از این دو نهاد وجود دارد که نهاد دیگر از داده های غیر خود استفاده و بهره برداری علمی می کند. مثلاً: اگر علم فقه و اصول فقه که در دانشکده حقوق تدریس می شود را ملاحظه کنید؛ خواهید دید که همه منابعش از کتب فقها و اصولیان حوزوی استخراج شده است و اگر در برنامه درسی حوزه، روان شناسی یا جامعه شناسی تدریس می شود: منابع این علوم را به طور عمده ـ اگر نگوئیم به شکل کامل ـ محصولات علمی دانشگاهی تشکیل می دهد و بی شک، این تعامل دو سویه، درست و منطقی است.
از آن چه گذشت نتیجه می گیریم که:
1. تعامل بین حوزه و دانشگاه، یک امر واقعی و موجود است و این نشانه آن است که برخی علوم در نهادهای دیگری تولید می شوند که بستر آن ها به شمار می آیند و باید آن را از منبع و مرکزش گرفت. علومی همچون: فقه، اصول فقه، تفسیر، حدیث، عقاید و امثال آن ها از علوم مختصّ نهاد حوزه محسوب می شوند و علوم انسانی و تجربی بسیار دیگری، از علوم مختصّ نهاد دانشگاه به شمار می روند که در این تعامل، هر دو نهاد از این علوم مختصّ نهاد دیگر، بهره می برند.
2. علومی وجود دارند که ـ به علّت عمومی بودنشان ـ مختص به نهاد خاصّی نمی شوند؛ بلکه در هر دو مرکز حوزه و دانشگاه بحث و بررسی می شوند و متخصّصان این رشته از علوم در هر دو مرکز دیده می شوند؛ مانند: ادبیات، فلسفه، منطق و برخی علوم دیگر.
3. اگر کسی بگوید که اساتید الهیات و فلسفه در دانشگاه ها را از روحانیون و مراجع تقلید بیشتر قبول دارد؛ باید دید در چه زمینه و با چه مدرکی تقدّم آنان را اثبات می کند؟ اگر علوم اسلامی مراد او باشد که مفصلاً در این زمینه توضیح داده شد و اگر علوم انسانی و تجربی مراد است که خود روحانیون و مراجع تقلید هم قبول دارند!
4. اسلام عرضه شده به وسیله علمای حوزه، نتیجه تلاش علمی منظّمی است که همانند دیگر علوم بشر روند و متد خاصّ خود دارد و تشکیک در آن در حد ادعا، همانند تشکیک در هر علمی دیگر؛ حقانیت آن را مخدوش نمی سازد.
5. اجتهاد در کشف مقاصد و مفاهیم منابع دینی (= قرآن و حدیث) نیاز به گذراندن یک سلسله علوم و فنون گوناگونی دارد که برنامه شامل و فراگیر این علوم، در حوزه یافت می شود، گرچه فراگیری این علوم، اختصاص به حوزویان ندارد و یک فرد دانشگاهی می تواند با تحصیل نزد اساتید مسلّم به درجه اجتهاد در علوم اسلامی نائل شود.
پی نوشت ها:
[1] . میرزای نوری، مستدرک الوسائل، قم، نشر آل البیت، چاپ دوّم، 1409 هـ ق. ج 17، ص 316.
[2] . حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، نشر آل البیت، چاپ دوّم 1414 هـ ق، ج 27، ص 78.
[3] . همان، ص 131.
[4] . همان، ص 140.