پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله با عده ای از اصحاب خود به سفر رفته بودند. حضرت در بین راه دستور داد گوسفندی را ذبح کنند و غذایی تهیه نمایند. مردی گفت : کشتن گوسفند با من باشد، دیگری گفت : پوست کندن آن با من باشد سو می گفت : پختن آن را من به عهده می گیرم . پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: من هم هیزم آن را آماده می کنم . اصحاب گفتند: با رسول اللّه ! پدران و مادران ما فدای شما باد، خود را به زحمت نیندازید، ما خود هیزم را جمع آوری خواهیم کرد. حضرت فرمود: می دانم که شما این کار را برای من انجام می دهید اما خدای عز و جل نمی پسندد که بنده اش خود را از اصحابش ممتاز کند آنگاه برخاست و برای آنها هیزم جمع آوری کرد.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام)/ محمد رضا اکبری