نویسنده:فاضل حسامی
منبع:فصلنامه معرفت
مقدمه
دین به عنوان یک واقعیت، موضوع تحقیقهای گوناگون در هر یک از رشتههای مختلف علوم میباشد.تلاشهای علمی متکلمان، فیلسوفان، مورخان درباره دین و قلمرو آن، بیانگر این ادعاست.نوشتار حاضر با رویکرد جامعهشناختی، تلاشی اندک در راستای پاسخ به این سؤال است که «از منظر علی علیه السلام چه عوامل و متغیرهایی موجب آسیبدیدگی دین میشود؟» لازم است مقدمتا، دو مفهوم «دین» و «آسیب» های آن تعریف شوند:
دین ابعاد گوناگون و متعددی را شامل میشود که به طور خلاصه عبارتند از:
الف.نفسالامری: دین به عنوان یک واقعیت دربرگیرنده بخشی از «علم الهی» است و به همین جهت ازلی و ابدی است و هیچگونه تغییر و تحول و یا تناقضی در مجموعه آن راه ندارد چه رسد به آنکه با آسیب رو به رو گردد. (1)
ب.مستند: از آنجا که خالق یکتا خواهان سعادت و کمال بشر است و «دین نفس الامری» متضمن آن است و بشر از راههای عادی نمیتوانسته بدان دستیابد، خداوند انبیا و اولیا و متون مقدس آسمانی را فرستاد تا پل ارتباطی بین خدا و بندگان بوده و زمینه تعالی و کمال انسان را فراهم کند.برای آن که تفاسیر متعدد و قرائتهای متناقض با دین در آن راه نیابد، معیارهای خاصی را برای تفسیر دین معرفی نموده تا مفسرین و فقیهان براساس آن معیارها، دین را برای مؤمنان معرفی کنند; چه درغیر این صورت، انسانها به فرامین و دستورهای الهی دسترسی نخواهند داشت و در نتیجه، هر کسی به فراخور فهم خویش تفسیری از خدا و معتقدات دینی ارائه خواهد نمود که با حقیقت دین ناسازگار میافتد.
ج.عینی: لایه و سطح دیگری که میتوان در نظر گرفت، دین در باور مؤمنان است که التزامهای ذهنی و عملی اعضای جامعه دینی را شامل میشود.چه بسا مواردی موجب گردد که شهروندان التزام خود را نسبتبه دین از دستبدهند; هر چند دین به معنای دوم آن، همچنان دست نخورده باقی بماند.
منظور از «آسیب» های دین، عوامل و متغیرهایی است که موجب میشود دین مستند و یا عینی از اصول اولیه خود فاصله گرفته و در تفسیر و در تحقق آن، برخلاف آن حقیقت واحد گام برداشته شود.بنابراین، آسیبشناسی دین کشف عوامل و متغیرهایی است که موجب میشود دین از محتوای موردنظر و یا روشهای مقبول دستیابی به آن فاصله گرفته، دچار انحراف و بیراهه گردد.
بدیهی است که «دین نفسالامری» نمیتواند آسیبپذیر باشد; زیرا هیچ تغییر و دگرگونی در آن راه ندارد.اما در سطوح دوم و سوم دین، آسیبدیدگی امکانپذیر است; زیرا ممکن است تفاسیری مخالف با آن حقیقت اولیه ارائه گردد و با برخی زمینههای نظری، سیاسی و اجتماعی، راه را برای انحراف دین مهیا سازد و یا آنکه افراد جامعه به هنجارهای دینی عمل نکنند.
ناهمنوایی با دین، گویای عدم حاکمیت آن خواهد بود و این به معنای آسیب دین است; زیرا دین برای تنظیم رفتارهای بشر آمده است.
نکته قابل توجه دیگر این است که هر چند مفهوم دین در ادبیات جامعهشناختی مفهومی عام و کلی است و شامل مجموعهای از عقاید و مناسک دربرگیرنده امور «مقدس» و «غیر مقدس» و یا «دنیوی» و «معنوی» میگردد، اما در این مقال و در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام منظور، دین اسلام با ویژگیهای خاص خود است.چنانکه میفرماید: «کسی که جز اسلام آیینی برگزیند زیانش مسلم، دستگیره ایمانش گسسته و سقوط او شدید خواهد بود و سرانجام غم و اندوهی طولانی و عذابی مهلک خواهد داشت» . (2)
و نیز در خطبه 198 بیان میدارند که این اسلام دین منتخب خدا میباشد. (3)
اهمیت دینداری
قوام، استحکام و انسجام اجتماعی در هر جامعهای بسته به نظام فرهنگی و مجموعه عقاید و باورها، ارزشها و هنجارهای آن جامعه است.بدون التزام و پایبندی به آن مجموعه، نه تنها جوهره آن جامعه و تمایزش با دیگر جوامع و اجتماعات مشخص نمیشود، بلکه کنش اعضای جامعه نیز دستخوش نابسامانی و در نهایت، کشمکش و نارضایتی و…میگردد.از منظر اسلام، زندگی و حیات آدمی یک زنجیره طولانی به هم متصل است که بخشی از آن در دنیای مادی قرار دارد و بخش دیگر متعلق به ماوراء ماده است.بنابراین، نظام فرهنگی اسلام عهدهدار بایدها و نبایدهای مطابق با سراسر این حیات است.اگر دین در عرصه اجتماع حضور فعال داشته باشد، روابط فردی و اجتماعی به شکل کاملا هنجاری تجلی میکند در غیر اینصورت، هیچگونه تضمینی برای پاسداری از هنجارهای دینی وجود ندارد در نتیجه، نظام کنش اعضا برهم خورده با اختلال و بحران مواجه میگردد. (4)
تعریف اسلام
همانطور که گذشت، مقصود از دین در این مقال اسلام است.حال شایسته استبه تعریف اسلام از منظر مولی اشاره کنیم.حضرت در تعریف اسلام می فرمایند: اسلام را چنان تفسیر میکنم که هیچکس پیش از من آنرا چنین تفسیری نکرده باشد، اسلام همان تسلیم است (تسلیم در برابر فرمان خدا) و تسلیم همان یقین است (چرا که تسلیم بدون ایمان و یقین ممکن نیست) و یقین همان تصدیق است (چرا که تا علم و تصدیق حاصل نشود، یقین حاصل نمیشود) و تصدیق همان اقرار است. (چرا که تصدیق در درون کافی نیستباید آن را افشا کرد) و اقرار همان احساس مسؤولیت است (چرا که بدون آن لفظی استبیمعنا) و احساس مسؤولیت همان عمل است (چرا که نتیجه احساس مسؤولیت عمل میباشد) . (5)
تعریف آسیب
آسیب و انحراف و یا کجروی مفاهیمی مشابه و معادل هستند.مفهوم مشترکی که در این دو واژه میتوان یافت عبارت است از: عدم التزام به آنچه که باید باشد. بنابراین، عدم التزام عملی به هنجارهای مورد قبول جامعه، آسیب شناخته میشود. همین بیان خود در برگیرنده دو قلمرو است.هنجارهای مورد قبول جامعه خود شکل مطلوب و «باید» به خود میگیرد.بنابراین، آسیبشناسی به معنای آن است که در عمل «بایدها» چه میزان رعایت نگردیده است.
تعریف آسیبشناسی دین
در هر حوزه و قلمرویی اگر بتوان وجهی «آرمانی» و «بایدی» به تصویر کشید، عدم دستیابی بدان و یا چالش بین «هست» و «باید» به نوعی آسیب شمرده میشود.بر اساس همین الگو، دین به عنوان یک واقعیت عینی و مجموعهای از ایدههای نظری و عملی است که میبایست تمام عرصه حیات جمعی را پوشش دهد.اگر دین به هدف خود نرسد و نقش و کارکرد خود را به خوبی ایفا نکند، دچار آسیب شده است.
زمینههای پیدایش آسیبزایی
الف – فتنه
اگر به هر دلیلی «دین» حاکمیتخود را از دست دهد، با آسیب روبهرو میگردد.حال سؤال این است که چگونه میشود «دین» حاکمیتخود را در جامعه از دستبدهد.حالات مختلف جوامع، تحت تاثیر عوامل و متغیرهای مختلف اجتماعی است.از جمله این عوامل، دگرگونیهای اجتماعی است که ممکن است عرصههای مختلفی را شامل شود.گاه قلمرو فرهنگ و باورهای جامعه را در برمیگیرد و گاه سایر عرصهها را.گاه رنگ و بوی اصلاحی و بازسازی دارد و گاه در جهت تخریب عمل میکند.از جمله عوامل مخرب، فتنهها در جامعه است.منظور از «فتنه» همان دگرگونیهای اجتماعی است که با سوگیریهای خاص خود همراه است. (6)
اصولا در فتنهها و دگرگونیهای اجتماعی، نوعی اختلال و عدم ثبات سیاسی وجود دارد (7) و جامعه فتنهزده با آشوب و اضطراب و تشویش همراه میشود.فتنهها اعتراضی استبه نظم موجود و طرحی دربراندازی و تغییر، که جامعه را با هرج و مرج و بحران روبهرو میکند.در اینگونه بحرانها همه ساختهای اجتماعی متاثر از شرایط محیطی و پیرامون با عدم نظم و ثبات مواجه شده و شرایط بیهنجاری، ( Anomy) بر جامعه حاکم میگردد.به همین دلیل است که امیرالمؤمنین علیه السلام در عرصههای مختلف و دورههای گوناگون هشدار میدهند و کارکردهای منفی فتنهها را متذکر میگردند:
«او [پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله] را زمانی فرستاد که مردم در درون فتنهها قرار داشتند، رشتههای مذهب گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راههای اساسی برای شناختحق مختلف، و امور مردم پراکنده و متشتت، راه فرار از فتنهها باریک و پناهگاه ناپیدا، هدایت فراموش شده و گمراهی و نابینایی همه را فراگرفته بود، خدای رحمان معصیت میشد، و شیطان یاری میگردید، ایمان بدون یاور مانده، ارکان آن فرو ریخته و نشانههایش دگرگون شده بود» . (8)
در این خطبه شرایط اجتماعی – فرهنگی جامعه عربستان به هنگام بعثت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله تبیین شده است.گسستگی در حلقهها و بخشهای مختلف دین و هرج و مرج در باورها و ایدهها به گونهای است که دین ثبات و کارکرد خود را از دست داده و نتوانسته بود انسجام و وحدت لازم را برای جامعه ایجاد و تداوم بخشد.گاه بحرانها و هرج و مرجهای اجتماعی بر اثر برخی فعالیتهای نهادها و یا سازمانهای اجتماعی روی میدهد و گاه برخی کنشهای هدفمند در جامعه از ناحیه برخی کنشگران، اینگونه بحرانها را در جامعه ایجاد مینماید و جریان انحرافی شکل میگیرد.بنابراین، ممکن استخاستگاه بحرانها عملکرد برخی اشخاص باشد که در قالب جریانهای سیاسی – اجتماعی و با وجود تشکلهای رسمی به وجود آید و یا اینکه در قالب نظریهپردازی و بهطور غیر رسمی در جنبههای تئوریک و علمی.
«دو نفر در پیشگاه خداوند مبغوضترین مردمند: 1- کسی که خداوند او را به خود واگذار کرده است و از راه راست منحرف گشته و به سخنان ساختگی و دور از حق و حقیقت و بدعتهای خویش دلبسته و به سرعت در راه گمراه ساختن مردم گام برمی دارد و برای افرادی که فریبش را بخورند فتنه است، وی از مسیر هدایت پیشینیان گمراه گشته..» . (9)
در چنین شرایطی است که جابهجایی در ابزارها و وسایل موردنیاز فهم و تفسیر دین و هنجارهای دینی رخ مینمایاند و به جای مراجعه به منابع مقدس و ناب، ابزارهای غیراصلی و نابجا بهکار گرفته میشود.انتخاب و ورود به موضوعهای موردنظر انتخابی و گزینشی، وسایل و ادوات و منابع تحقیق جهتدار و سوگیری شده با روشهای غیر متعارف، نتایجی به بار میآورد که دیگر «دین» نیست، بلکه مجموعهای از معارف و شناختهای بشری است; زیرا آن یافتهها چیزی است که مفسر خود گزینش کرده و در ذهن خود پرورانده و خواهان آن نتایجبوده است و این نقطه شروع «فتنه» است.طبعا در چنین شرایطی، ذهنیتها به جای حقایق و واقعیتها مینشیند و تفاسیر معنا و محتوا و کارکرد خود را از دست میدهد.و چون در این تفسیرها رگههایی از واقعیت نیز مشاهده میشود که با ذهنیتها آمیخته شده، تفکیک آنها از هم کاری بس مشکل خواهد بود و نتایجش انحراف در طراحی هنجارهای دینی و سپس کجروی مؤمنان و متدینان میشود.
«همواره آغاز پیدایش فتنهها، پیروی از هوسهای آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعی است; احکامی که با کتاب خدا مخالفت دارد و جمعی بر اساس آن احکام و هوسها و برخلاف آیین حق بر جمعی دیگر حکومت میکنند.اگر باطل از حق کاملا جدا میگردید، بر آنان که پیجوی حقیقتند پوشیده نمیماند، و چنانچه حق از باطل خالص میشد، زبان معاندان از آن قطع میگردید، ولی قسمتی از حق و قسمتی از باطل را میگیرند و به هم میآمیزند..» . (10)
شرایط اجتماعی پیدایش فتنه
در هر جامعهای ابزارهایی برای پیشگیری از انحراف پیشبینی شده و در صورت وقوع انحراف، اهرمهایی برای مقابله با انحراف در نظر گرفته میشود و فتنهها جریانهای اجتماعی انحرافی هستند و رشد و فراگیری فتنهها، نیازمند پیدایش شرایط اجتماعی مساعد است تا بتواند فعالانه در جامعه حضور پیدا کند.از سوی دیگر، همه انسانها به طور طبیعی گرایش به آن دارند که تمایلات خود را به منصه ظهور برساند و از لذتها کام بگیرند.نکته اساسی و اصولی در اینجا نهفته است که کامجویی از لذتها و خوشیها هر چند طبیعی است، اما لذتها و خوشیها اموری هستند بیرون از خصوصیات فردی.این خصوصیت و ویژگی جوامع انسانی بهترین وسیله و مساعدترین شرایط برای پیدایش و رشد فتنهها را فراهم میکند; چه آن که وقتی موانعی بر سر راه فعالیت نهادهای مرتبط با این نیاز و ضرورت اجتماعی وجود داشته باشد، علیالاصول این خلا و نیاز توسط اشخاص و دستگاههای دیگر و غیر مرتبط با آن نیاز تامین میشود.و چون بعضا سود و پاداشهایی هم به دنبال خواهد داشت، رفته رفته فراگیر شده و در مقابل باورها و ارزشها و هنجارهای واقعی، ایستاده و آنها را به انزوامیکشانند. (11)
از جمله موانع فعالیت نهادها، میتوان ازحضور رهبران سنتی که به نحوی از اقتدار سنتی برخوردارند نام برد.آنها براساس سنتهای پیشین خود که از جایگاه خاصی در نظام اجتماعی برخوردارند بهره جسته و سلسلهای از باورهای حافظ منافع خود را در سطح جامعه پراکنده نموده و یا از سنتهای جاری حمایت و پشتیبانی میکنند تا بدینوسیله از احترام و پایگاه اجتماعی خود برای ادامه آن سنتها بهره ببرند.همین امر به نوبه خود باعث اقتدار بیشتر آنها شده و بدان رونق و استمرار میبخشد.حضرت در همین زمینه میفرمایند: «زنهار، زنهار از پیروی و طاعتبزرگترها و رؤسایتان برحذر باشید; همانها که به واسطه موقعیتخود تکبر میفروشند، همانها که خویشتن را بالاتر از نسب خود میشمارند و کارهای نادرست را به خدا نسبت میدهند و به انکار نعمتهای خدا برخاستند تا با قضایش ستیز کنند و نعمتهایش را نادیده گیرند، آنها پی و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهای تفاخر جاهلیتند» . (12)
کارکردهای منفی فتنه
وقوع و پیدایش فتنهها کارکردهای مختلفی دارد که مهمترین آنها، کمرنگ شدن باورها و عقاید است.تغییر و تحول و دگرگونی عمیق در بالاترین سطح نظام فرهنگی موجب کجروی در تنظیم روابط اجتماعی انسانها میگردد. (13)
پس از آنکه اصل معتقدات و باورها دچار دگرگونی شدید گردید، وحدت و انسجام درونی جامعه در سطح عقاید و باورها جای خود را به تشتتباورها و ایدهها میدهد و همین تفرقه در سطح ایدهها و آراء در لایههای زیرین اثر کرده و ضمن مشروعیتبخشیدن به کجرویها، موجب نابسامانی اجتماعی میشود.ارزشها و ضد ارزشها به هم میآمیزد و هنجارها رنگ میبازد، نهادها و سازمانها تضعیف میگردد و در نتیجه کارکردهای مثبتخود را از دست میدهند.حضرت از جمله پیامدهای فتنه را چنین بیان میکنند: «سپس فتنهای اضطراب آور و شکننده و نابود کننده، آغاز خواهد شد، قلبهائی پس از استواری میلغزند و مردانی پس از درستی و سلامت گمراه میگردند.افکار به هنگام هجوم این فتنه پراکنده و عقاید پس از آشکار شدنش مشتبه میشوند.آن کسی که به مقابلهاش برخیزد، فتنه پشتش را میشکند و کسی که در فرو نشاندن آن تلاش کند، فتنه وی را درهم میکوبد..» . (14)
با توجه به همین کارکردهای منفی عمیق است که علی علیه السلام تلاش میکند تا یکی از مهمترین فتنهها و رخدادهای اجتماعی و سیاسی عصر خویش را تحلیل و تبیین کند تا از انحراف افراد جامعه خویش و آیندگان جلوگیری شود.چه آنکه عمق بخشیدن به معتقدات و باورهای اجتماعی توسط نهادهای مختلف اجتماعی صورت میگیرد که همگی به طور مستقیم و غیرمستقیم در آن دخالت دارند.عمدهترین نهادهای درگیر در این امر، نهاد حکومت و سیاست ونهاد دین است.معتقدات و باورهای حاکم برنهاد حکومت و نهاد دین به تمامی نهادها، سازمانها، گروهها و…رسوخ میکند و جامعه همان رنگ و بو را به خود میگیرد; چنانکه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله به وضوع این نکته اساسی را بیان فرمودهاند: (15) از همین منظر و به همین دلیل است که حاکمیتبنیامیه فتنه معرفی میگردد; (16) چه آنکه حاکمیتبنیامیه فقط بخشی از نهاد حکومت نیست، بلکه تمام نهاد حکومت و نهاد دین معرفی میشود.آنان سیاستگزاران و مجریان حکومت و در عین حال عالمان و مفسران دین شناخته میشدند که علاوه بر زعامت و رهبری سیاسی، رهبری دینی جامعه را بر عهده داشتند و درستبه همین دلیل، بر تمام بخشهای جامعه تسلط و حاکمیتخود را برقرار ساخته بودند.
عوامل و کارگزاران جامعهپذیری پیشبینی شده در نهاد دین همچون مساجد و منابر و خطبههای نمازجمعه و کلیه اجتماعات رسمی مسلمین در اختیار بنیامیه است.از این رو، هم «امراء» و هم «علماء یا فقهاء» (17) یکجا جمعاند.پشتوانههای اقتصادی رسمی و غیر رسمی موجود در نهاد اقتصاد در اختیار دستگاه بنیامیه بود و کلیه امکانات موجود در راستای تحکیم حاکمیتبنیامیه، که همانا تضعیف آموزههای دینی و سنت معصومین علیهم السلام و دین راستین بود، به کار گرفته میشد. بنابراین، کلیه شرایط و زمینههای لازم برای انحراف وجود داشت.به همین دلیل نیز علی علیه السلام ازخطر فتنه بنیامیه خبر میدهد و تلاش میکند روشنگریهای لازم را بنماید.مهمترین انحراف در حکومتبنیامیه پیدایش این رخداد است که نهاد «دین» ابزار و وسیله حاکمیتبخشیدن به حکومتشده و در واقع نهاد دین جایگاه اصلی خود را از دست داده است.به جای آنکه دین «بایدها» و «نبایدها» را برای حکومت و سیاست و زمامداران حکومتی معین و طراحی کند، حاکمان بنیامیه با دستکاری در آموزههای دینی و بیان تفسیرهای متعارض با دین آن را ابزار دستخویش قرار دادند.بنابراین، هر گاه حاکمیتبه دنبال تطبیق خود با دین باشد در مسیر دینداری حرکت میکند و آنگاه که دین ابزار قدرت مداران شد، موجب آسیبزدگی میگردد.
ب.شبهه
یکی دیگر از جلوههای آسیبهای «دین» پیدایش و طرح شبههاست. «که به معنای ایراد، اشکال، ایجاد تردید، به اشتباه انداختن و مسلم نبودن است» . (18)
و البته تفاوت چشمگیری میان طرح سؤال با ایجاد شبهه وجود دارد.سؤال با هدف یافتن مجهول و یافتن پاسخ مطرح میشود.اما شبهه با هدف ایجاد نقص و یا کاستی و از روی استهزا و تمسخر صورت میگیرد.
از آنجا که کمال و سعادت واقعی جامعه بشری در گرو رسیدن به «باید» و «نباید» هایی حقیقی است، ارزشها از این زاویه نگریسته میشود.بنابراین، هر آنچه که ظاهری شبیه به «حق» دارد اما حقیقتا و واقعا حق نیست، از مصادیق شبهه شناخته میشود و نامگذاری آن هم به نام شبهه درستبه همین دلیل است. «شبهه بدین سبب شبهه نامیده شده; زیرا که شبیه حق است» . (19)
از همین بیان علی علیه السلام کارکرد منفی و تاثیر شبههها کاملا مشهود است; زیرا «حق» که ارزشهای پایدار و اصولی در نظام فرهنگی است و خاستگاه خاص خود را دارد و هنجارها میبایست در ارتباط با آنها باشد، با ورود شبههها، دچار اختلاط میگردد و نظم درونی آنها از بین میرود.بنابراین، وجود شبهات و پیدایش آنها باعث کمرنگ شدن معتقدات دینی میشود و با اینکار زمینه لازم برای جامعهپذیری اعضای جامعه در یک جامعه دینی از بین میرود; زیرا ارزشها و هنجارهای حاکم در چنین جامعهای دینی نیست و خود موجب فاصله گرفتن اعضای جامعه از دین میشود، هرچند آنها آن را نخواسته باشند.
کارگزاران و عوامل این آسیب دین چند دستهاند: مهمترین گروه فعال در این پدیده، «منافقان» هستند.یکی از کنشهایی که منافقین بدان مبادرت میورزند، اقدام به شبههافکنی است.
«آنها سخن میگویند و با سخن خود شبهه در دلها میافکنند» . (20)
زمینه پیدایش شبههها و تاثیر آنها، پیدایش شک و تردید است که یا ناشی از عدم کارآیی ابزارهای شناخت و یا اشتباه در روشها و الگوهاست (21) و یا بر اثر فتنهگریها. (22)
در فتنهها، هدف گمراه کردن (23) اعضای جامعه و سپس بهرهبرداری از آن است.برای آنکه موارد مشتبه کاملا شبیه به «حق» شو، د از همان مفاهیم و ادبیات استفاده میگردد تا زمینههای انحراف از دین به طور کامل مهیا شود و مانعی در سر راه ایجاد نگردد.پیامبراکرم صلی الله علیه وآله در همین زمینه میفرمایند: «یا علی این مردم پس از من فریفته ثروتشان میگردند…حرام را با شبهات دروغین و هوسهای غفلتزا حلال میشمرند، شراب را به نام نبیذ و رشوه را به نام هدیه و ربا را به اسم تجارت حلال میدانند..» . (24)
ج.بدعت
هر جامعهای به نحوی با نوآوری و اصلاح امور خود روبرو و دستبه گریبان است. نوآوریها، از ضروریات نظام اجتماعی است، اما سامان یافتگی نوآوریها هم از ضروریات نظامهای اجتماعی است; چرا که در غیر اینصورت، بقا و انسجام جامعه دستخوش تحول و دگرگونی میشود.دین به عنوان بخشی از نظام اجتماعی میبایست در گیر و دار تغییرات اجتماعی و پیدایش نیازهای جدید و بروز نوآوریهای متعدد در سایر زمینهها موضعی فعال داشته باشد.اگر این ضرورت در درون دین پیشبینی شده باشد، قوام و جاودانگیاش تضمین خواهد شد، در غیر اینصورت عوامل بیرونی، این خصیصه را بر آن تحمیل میکند که در بلند مدت موجب اضمحلال و نابودی دین میگردد.اسلام به عنوان یک دین، دارای برنامه زندگی است و در درون خود تغییرات و دگرگونیها را پیشبینی کرده و به همین جهت اهرمهایی را برای پویایی خود در نظر گرفته است.اگر این تغییر و تحولات بیرون از خود دین بر او تحمیل گردد، بدعتشناخته میشود. «بدعت» اصطلاحی فقهی است و به هر چیزی که با سنت نبیاکرم صلی الله علیه وآله مخالف باشد، اطلاق میشود و معمولا به نظریهها و عادتهای جدیدی که از دیدگاههای شخصی نشات گرفته و در جامعه اسلامی رواج یافته و نیز به نوآوریها و عقاید مخالف با اصول دین و سیره پیامبر اسلام گفته میشود. (25)
واژه بدعتبه معنای نسبت دادن عقاید و دیدگاههای جدید به دین است که با مبانی کتاب و سنت معصومین علیهم السلام سازگاری ندارد. (26)
عبارت فوق به خوبی بیانگر این نکته است که هر آنچه بیرون ازکتابآسمانیقرآن ویاسنت معصومین علیهم السلام باشد، و به عنوان نظر دینی ارائه شود، نظر شخصی و تفسیر به رای است و نمیتوان و نباید به عنوان دین مطرح و معرفی شود که در اینصورت بدعتشناخته میشود، حال با هر انگیزهای که باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در جای جای کلام خود متذکر پیدایش بدعتها و آثار شوم آن شده و از آن به کژی یاد میکنند.اولین گام در پیدایش بدعتها، نادیده گرفتن روشها و منابع تفسیری دین است که ممکن است در برخی شرایط به دلیل عدم آگاهی و یا عدم رضایتبه منابع و یا روشهای دینی به روشها و منابع خاص دیگری روی آورد.در چنین وضعیتی برخی باورها نسبتبه بعضی امور پدیدار میشود و دگرگونی در سطح ارزشها به وجود میآید و باعث میشود در سایر بخشها و لایههای اجتماعی دگرگونیهایی به وجود آید.
همواره آغاز پیدایش فتنهها، پیروی از هوسهای آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعی است; احکامی که با کتاب خدا مخالفت دارد. (27)
وقتی ارزشهای غیر الهی و نیازهای فردی و منزلتهای بهجای مانده از دوران پیشین حاکمیت پیدا کرد، دیگر نمیتوان از منابع دین برای دستیابی به آن ارزشها بهره برد.بنابراین، میبایست در منابع طراحی ارزشهای دینی و یا در روشهای فهم و تفسیر آنها و یا در هر دو – منبع و روش – تجدید نظر کرد که اثر و نتیجه آن جدایی از دین است.
«دو نفر در پیشگاه خداوند مبغوضترین مردمند: کسی که خداوند او را به خود واگذار کرده است و از راه راست منحرف گشته، به سخنان ساختگی و دور از حقیقت و بدعتهای خویش سخت دل بسته است.» . (28)
و این به منزله آن است که در روشها، از روش متعارف و شناخته شده تفسیر دین استفاده نکرده و به جای آن به نظریات و تفاسیر شخصی اکتفا شده و از این زاویه، با منابع مقدس ارتباط برقرار میکنند و یا آنکه اصولا بدون ورود به منابع و استفاده از آنها اقدام به تفسیر و تبیین دین میکنند.اینها کسانی هستند که «به خدا و رسولش دروغ میبندند» . (29)
در اینجا نکتهای بسیار جالب و ظریف وجود دارد و آن این است که رابطهای بین فتنهها، شبههها، بدعتها و سنت وجود دارد.آنگاه که احکام و حقوق فردی و اجتماعی، ابداعی و ابتکاری باشد، فتنهها نمایان (30) میشود.خاستگاه پیدایش بدعتها خود زمینهساز و بستر مناسب پیدایش شبههها (31) نیز میباشد.بنابراین، روی آوردن به تنظیم هنجارهای اجتماعی و قوانین و قواعد حقوقی بدون در نظرگرفتن منابع مقدس دینی، نابسامانیها و مسائل و آسیبهای مختلف اجتماعی را نیز به دنبال خواهد داشت; زیرا در یک جامعه دینی، عدم توجه به معتقدات و ارزشها و هنجارهای دینی و به جای آن حاکمیت ارزشهای ملی و هنجارهای اجتماعی (32) ، تعارض عین و ذهن را به وجود میآورد; یعنی معتقدات و باورهای دینی و به تبع آن ارزشها در مسیر حاکمیت و تحقق ارزشهای دینی است، اما عینیت جامعه و قواعد و الگوهای عمل اجتماعی سمت و سویی دیگر به خود میگیرد.به دیگر سخن، به صورت نظری و اعتقادی جهت دینداری به خود میگیرد، در حالیکه بایدها و نبایدهای دینی، نمود عینی و عملی به خود نمیگیرد.از این رو، تعارض عین و ذهن پیش میآید که خود آسیب جدی اجتماعی است و چه بسا نابسامانیهایی را نیز به دنبال داشته باشد.
انزوای منابع مقدس
تاکنون برخی مقولات از جمله فتنه، بدعت و شبهه از آسیبهای دین بیان گردید. گاهی ممکن استبه جای آنکه تحریف در «منظور و مقصود گوینده» صورت گیرد و قرائتهای مختلف که منظور گوینده نبوده به جای کلام او نشیند، اصل کلام و یا سند به وضوح انکار گردد و سندیت و انتساب آن به گوینده نفی شود و یا ممکن استبه اشکال مختلف ضرورت حضور مفاد آن و عمل به محتوایش انکار گردد.اسلام نیز به عنوان یک نظام که حاوی عقاید و باورها، ارزشها و هنجارهاست، منابعی را برای طراحی این نظام پیشبینی کرده است.کتاب مقدس قرآن و سنت دو منبع مهم و اصلی اسلام میباشند که بقا و بالندگی دین منوط بر حضور فعالانه آنها میباشد.آنگاه که این دو منبع و یا یکی از آنها و یا حتی بخشی از این منابع مورد هجوم و یا بیمهری قرار گیرد، دین با آسیب روبرو میگردد.
آسیبهایی که متوجه کتاب مقدس میگردد به چند شکل ممکن است جلوه کند: اینکه کاملا کنار گذارده شود و کسی به آن مراجعه نکند.نه در ظاهر، حضور آن مشهود است و نه در باطن.صورت دیگر آن است که در ظاهر به عنوان کتاب مقدس حضور دارد و مورد تلاوت قرار میگیرد، بدان سوگند میخورند.اما محتوای آن در بین مؤمنان، حضور ندارد و به لحاظ معنا و عمل بر اساس محتوای آن مورد بیمهری و انزوا قرار میگیرد.شکل دیگر آن است که با تحریفها و تفسیرهای نابجا، برخی بر محتوا و مضامین آن سلطه نامشروع پیدا میکنند و آنگونه که با میل و منافعشان سازگار باشد آن را تفسیر و تبیین میکنند.حضرت میفرماید: «حاملان قرآن آن را کناری افکنده و حافظانش آن را به دست فراموشی میسپارند، در آن روز قرآن و پیروان مکتبش هر دو از میان مردم رانده و تبعید میشوند و هر دو همگام و مصاحب یکدیگر و در یک جاده گام مینهند و کسی پناهشان نمیدهد.قرآن و اهلش در آن روز بین مردمند اما میان آنها نیستند; با آنها هستند ولی با آنها نیستند چه اینکه گمراهی با هدایت هماهنگ نشود، گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند.مردم در آن روز بر تفرقه و پراکندگی اتحاد کرده و در اتحاد و یگانگی پراکندگی دارند.گویا این مردم پیشوایان قرآنند و قرآن پیشوای آنان نیست.جز نامی از قرآن نزدشان باقی نماند و جز خطوط آن چیزی نشناسند..» . (33)
در کنار قرآن، سنت جای میگیرد که همواره با یکدیگر در حال تعامل میباشند و نمیتوان هیچ یک را بدون دیگری در نظر گرفت; چه آنکه هر دو شالودههای اسلام محسوب شدهاند و اختلال در هر بخش به ناچار به دیگری سرایت میکند.ایمان قلبی و باور باید به خدا و سنتباشد و این ایمان قلبی علیالاصول در عمل و رعایت هنجارهای دینی تجلی پیدا میکند به همین جهت است که مولا امیرالمؤمنین علیه السلام توصیه میفرمایند:
«اما وصیت من این است که هیچ چیز را شریک خدا قرار ندهید و سنت و شریعت پیامبر را ضایع نکنید، این دو ستون محکم را برپا دارید و این دو چراغ را فروزان نگهدارید» . (34)
خاستگاه پیدایش بدعتها، ترک کردن (35) سنتها یعنی مجموعه عقاید و باورها و ارزشها و هنجارها و مناسکی است که از طریق خاصی برای مؤمنان طراحی و تبیین شده است. اصولا این ساختخاص در مجموعه دین اسلام به همین منظور است که همواره ذهنیتها و عینیتها در یک قالب مخصوص و ویژه طراحی شده و جای گیرد.به همین دلیل وقتی بدون توجه به این ساخت، اقدام به تشریع، تفسیر و تحلیل شود بدعتها رخ مینمایاند.در این ساخت، امامان از موقعیتخاص خود برخوردارند و پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در موقعیت امامت و رهبری جامعه قرار میگیرند.معیار و چرایی این گزینش، بازگشتبه صلاحیتها و شایستگیهایی دارد که در آنها وجود دارد و منحصر در آنهاست. (36)
شناخت آنها در بین سایر اقشار جامعه کار مشکلی نیست; زیرا نیاز این مجموعه عقیدتی و نیز تواناییهای ائمه کاملا روشن و همه بدانها معترفند.آنها راهنمایان، نشانهها، راهها (37) و…دیناند.به خاطر همین است که در فتنهها، یکی از اهداف آن بوده که امامان به نحوی حاشیهنشین شوند.با حاشیهای کردن امامان و انزوای آنها، پیدایش زمینههای اجتماعی لازم برای کجرویهای عقیدتی و بدعتها فراهم میشده است.بنابراین، یکی از آسیبهای مهم دین در نگاه امام علی علیه السلام نادیده گرفتن جایگاه و موقعیت امامان علیهم السلام است و همواره در تذکرات خود این مهم را یادآور میشوند که مؤمنان، خصوصا نخبگان فکر واندیشه در نظریهپردازی از آنها فاصله نگیرند و نخبگان قدرت و منزلتهای اجتماعی، زمینههای دیگری را برای انحرافات فراهم نسازند.برای تحقق این منظور، گاهی به آیات مقدس یعنی قرآن کریم استناد میورزند و اهلالبیت پیامبر صلی الله علیه وآله را مصداقها و جلوههای عینی آیات معرفی میکنند و گاهی نسبتهای خویشاوندی خویش را با پیامبر صلی الله علیه وآله عنوان میدارند و گفتارهایی از آن حضرت را برای اثبات ادعای خویش مطرح مینمایند.در برخی شرایط و زمینههای اجتماعی، استعدادها و توانمندیهای علمی و عملی را طرح و گاهی دیگر تعهد و التزام خود به معتقدات و ارزشهای دینی و گاهی شجاعتها و خدمات خود در زمینههای مختلف آشکار میکنند و گاهی نیز از پذیرش سنتهای جاهلی و صاحبان منزلتهای بالای اجتماعی برحذر میدارند. (38)
همه موارد یادشده ضمن آنکه بیان حقایق و واقعیتهاست، این اثر اجتماعی را دارد که نظریهپردازیها جهتخاص خود را بیابد تا در طراحی و تبیین نظریهها، انحرافات عقیدتی – اجتماعی بروز نکند.امیرالمؤمنین علی علیه السلام به وضوح و روشنی این نکته را متذکر میگردند که ائمه علیهم السلام درها و مسیرهای ورود، شناخت و تفسیر اعتقادات، باورها، ارزشها هنجارها و مناسک دینیاند و بدون در نظرگرفتن آنها نه تنها زمینههای اجتماعی انحرافات فراهم میشود، بلکه نادیده گرفتن ائمه علیهم السلام خود یک انحراف اجتماعی است که باعث «دزدی» میشود.
«…ما محرم اسرار حق و یاران راستین و گنجینهها و درهای علوم پیامبریم و هیچ کس به خانهها جز از در وارد نمیشود و کسی که از غیر در وارد گردد، سارق خوانده میشود..» . (39)
بنابراین، اگر منابع اصلی و مقدس به هر دلیلی، مانعی در پیش روی داشته باشند، گروههای اجتماعی دیگر وارد عمل شده و موجبات انحراف دین را فراهم میسازند و چون هویتیک جامعه دینی، به فرهنگ دینی آن جامعه است که با بروز تفسیرهای نابجا و نادرست، فرهنگ جامعه دینی و در نتیجه هویت جامعه دینی دستخوش دگرگونیهای بنیادین میشود. (40)
شیطان
شیطان موجود پلیدی است که در تمام ادیان اعم از الهی و غیرالهی به عنوان مظهر شرور شناخته شده است.در ادبیات دین اسلام شیطان یک مجموعهآمیخته از اعمال و افکاری است که با عقاید و باورها، ارزشها و هنجارهای دینی در تعارض است.در واقع «شیطان» یک «تیپ یدهآل» است; تیپ ایدهآلی که دربرگیرنده عقاید و رفتارهای آسیبی و نابهنجار است.مصادیق متعدد و غیرمحسوس دارد و مصداق کامل و بارز آن «ابلیس» است.ویژگی مجسم همه این شیاطین وسوسهانگیزی آنهاست; شیطنت و ایجاد وسوسه در راستای آسانسازی و آسانگیری کجروی ذهنی و عینی.شیطان صرفا یک پدیده ذهنی و خیالی نیست، بلکه با توجه به خصوصیات و تعاریف ارائه شده در متون مقدس، ینیتخارجی دارد، اما با توجه به طیف گسترده زمینههای فعالیت و مصادیق بیشمار آن و همچنین میزان شیطنتها، تیپایدهآلی برای آن در نظر گرفته میشود که بتواند همه مصادیقش را در برگیرد.
در متون و آموزههای دینی تاکید زیادی بر کنارهگیری از شیطان و وسوسههای او شده است.علی علیه السلام از چند زاویه به این موضوع مینگرد و آن را متذکر میگردند. اگر اقدام اولیه از طرف خود کنشگران و اشخاص صورت گیرد، حاکمیتشیطان تامین و روز به روز گسترش مییابد.
«زشتسیرتان، شیطان را ملاک کارشان قرار دادهاند، او هم آنان را دام خویش برگزیده و سپس تخمهای پستی و رذالت را در سینههاشان گذارده و جوجههای آن را در دامنشان پرورش داده، با چشم آنان مینگرد، و با زبان آنان سخن میگوید و با دستیاریشان بر مرکب گمراهکننده خویش سوار شده و کردار ناپسند را به نظرشان جلوه داده.اعمال آنها گواهی میدهد که با همکاری شیطان انجام شده است و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده است» . (41)
اولین گام در این راه، عضویت در گروه منتسب به شیطان است.طبعا عضویت در گروه بدون پذیرش ارزشها و هنجارهای حاکم بر آن امکانپذیر نیست.وقتی ارزشها و هنجارهای گروه پذیرفته شد، الزامها و هنجارهایی دارد و بقا عضویت و ادامه آن مستلزم رعایت آن هنجارهاست.تبعیت از شیطان و اعوان و انصار او، گروه منحرف و شیطانی را تشکیل میدهند.چون شیطان راه و روش و مذهب و مسلک خود را به صورت آسان معرفی میکند، در نتیجه طرفدار و هوادار پیدا میکند.وقتی هواداران آمدند و به عضویت درآمدند و رضایتشیطان مبنای تنظیم کنشها و تعاملها قرار گرفت، لازمهاش آن است که هر آنچه را با این وضعیت در تعارض باشد از سر راه برمیدارد.مهمترین و زیربناییترین موانع، وجود عقاید و ارزشهای دینی جامعه و گروههاست.بنابراین، باید دین را، که منشا و خاستگاه و هویت این گروهها و جوامع است، با تضعیف، تبدل و یا انهدام از بین ببرد.وقتی این فرآیند صورت گرفت; خواه ناخواه آثار اجتماعی خاص خود را بر جای خواهد گذاشت.
«شیطان راههای خویش را برای شما آسان جلوه میدهد و میخواهد پیمان دین شما را گره گره بگشاید..» . (42)
ناگفته پیداست که شیطان از یک اصل انسانشناختی و روششناختی بهره جسته و آن را رعایت نموده است.همه انسانها علیالاصول مایلند در دامنه انتخابهای خود همواره آسانترین راه و کم هزینهترین آن را گزینش نمایند، اما وقتی این انتخاب صورت گرفت پیامدهای خاص خود را دارد، از این رو، تاکید میشود که راههای شیطانی آسانند تا مبادا مؤمنان فریب آن را بخورند و به پلیدیهای شیطانی مبتلا شوند.طبعا مراقبت از معتقدات و باورها در صحنه اجتماعی، علاوه بر جلوگیری از کجرویهای فردی و اجتماعی، بقا و انسجام گروهی را به دنبال دارد.
نهاد حکومت
نهاد سیاست و حکومت در هر جامعهای مطابق با باورها و ارزشهای آن جامعه شکل میگیرد.از جمله مؤلفههای موجود در نهاد سیاست، موقعیتها و نقشهای آن موقعیتهاست. حال در یک جامعه دینی که عقاید و ارزشها برخاسته از عقاید و ارزشهای دینی استبه ناچار موقعیتها و نقشهای اجتماعی در سطح کلان و یا به عبارت روشنتر، ساختار اجتماعی علیالاصول مطابق با همان عقاید و باورها میباشد.موقعیتها و نقشهای سیاسی نیز از این اصل کلی مستثنی نیست.در چنین جامعهای ساختار سیاسی با همان ویژگیهای پیشبینی شده در دین طراحی میشود.در چنین ساختاری نقش اصلی و اساسی نهاد حکومت و سیاست پایبندی به اصول و مبانی اعتقادات و ارزشهای دینی و بسترسازی برای تحقق آنها است و این وظیفه در هیچ شرایطی نباید نادیده گرفته شود و یا تحتالشعاع سایر انتظارات واقع گردد.بنابراین، هر پدیده و رخدادی که باعث نادیده گرفتن «دین» شود، امر نابهنجار قلمداد میگردد و وظیفه نهادهای مختلف از جمله نهاد حکومت و سیاست و خصوصا دستگاه حاکمه مقابله با آن است. البته این تقابل ممکن است در شرایط اجتماعی – سیاسی مختلف، اشکال گوناگونی به خود گیرد.بر اساس آنچه گذشت میتوان چنین نتیجه گرفت که یکی از آسیبهای دین، روح سازشکاری مسؤولان و متولیان جامعه با امور نابهنجار و بدعتها و فتنههاست.حال اگر در شرایطی لازمه پاسداری از «دین» حضور فعال سیاسی – نظامی لازم باشد، کنارهگیری از آن و نادیده گرفتن چنین ضرورتی آسیبی جدی به پیکره دین واردمیسازد.به همین دلیل است که علی علیه السلام وقتی در مسند حاکمیت قرار میگیرد متذکر میشود که وظیفه و رسالتش برخورد قاطعانه و خصمانه با مخالفان دینداری جامعه است.در غیر این صورت، سازش دستگاه حاکمه با دشمنان، موجبات انحراف را به دنبال دارد.انحراف دستگاه حاکمه، موجب تضعیف بنیادهای دینی جامعه میشود.
«من بارها این موضوع (رابطه خود با دستگاه جبار معاویه) را بررسی کردهام و پشت و روی آن و همه جوانب را مطالعه نمودم، دیدم راهی جز پیکار [و در غیر اینصورت ] کافر شدن نسبتبه آنچه پیامبر اسلام آورده است ندارم..» . (43)
البته حضور فعالانه در صحنههای مختلف سیاسی – اجتماعی، کار آسانی نیست و سختیهایی نیز به دنبال دارد، اما این سختیها نباید مانع انجام نقش دولتمردان شود، هر چند این حضور موجب جنگهای سخت داخلی و خارجی گردد و در این راستا عدهای از اعضای جامعه و نخبگان کشته شوند. (44)
«بهترین مرگها، کشته شدن در راه خداست.سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار..» . (45)
طبعا در چنین وضعیتی حمایتهای اعضای جامعه، برای موفقیت دولتمردان لازم و ضروری است; چه آنکه بدون اینگونه حمایتها چه بسا نهاد حکومت در برنامه خود که همان اجراء دستورات دینی است ناکام بماند.برای تامین این هدف، یعنی به دستآوردن حمایتها و ادامه مقبولیتهای عمومی، حضور فعال دستگاه تبلیغاتی و کلیه رسانههای جمعی در راستای تحقق ایدهها و آرمانهای دین و حاکمیت دینی ضرورت پیدا میکند.آنها نقش آموزش شهروندان و اعضای جامعه را بر عهده دارند.
بر اساس ادعای گذشته مبنی بر سیطره نهاد دین بر سایر نهادهای اجتماعی، از جمله حاکمیت، به خوبی آشکار میگردد که حاکمیت دینی باید تلاش کند حداکثر همراهیهای مردمی را با خود داشته باشد – البته نه به قیمت نادیده گرفتن اصول و سرپیچی از آنها – تا در پرتو تقویتحاکمیت، به تقویتبنیادهای دینی نایل شوند. از این رو، علی علیه السلام به عنوان حاکم و ولیامر، مردم را مخاطب قرار میدهد تا توضیحات لازم به گوش شهروندان برسد و دیگران زمینه فتنهگریها و جوسازیها را نداشته باشند و برای پاسداشت اصول دینی خود حضوری فعالانه در پیش گیرند.آن بزرگوار مرتبا و به انحای مختلف و شرایط متفاوت این ضرورت را متذکر میگردند که قیام مسلحانه ایشان یک ضرورت تاریخی و وظیفه دینی و سیاسی او بوده است و بدون این کارها چیزی به نام دین باقی نمیماند.
«…به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم، هرگز پایهای برای دینبرپا نمیشد وشاخهای از درختایمان سبز نمیگردید» . (46)
اما از آنجا که به طور طبیعی انسانها از مرگ و کشته شدن بیمناک و هراسان هستند، لازم است نتایج مادی و معنوی جنگ در راه خدا را متذکر شود تا اندیشه فقدان زندگی دنیوی، بر رفتار مؤمنان مستولی نگردد و سستی در پایبندی به دین را به دنبال نداشته باشد.
علی علیه السلام فرمودند: «خداوند تبارک و تعالی جهاد را واجب و آن را عظمتبخشید و آن را نصرت و پیروزی و مددکار خود قرار داد، به خدا سوگند که دنیا و دین فقط به وسیله آن اصلاح میشود» . (47)
عدم بهکارگیری روش مناسب فهم دین
انسان برای کشف حقایق و واقعیتها، علاوه بر ابزارها و امکانات شناختشناسی، نیازمند روشهای کشف آن حقایق و واقعیتهاست.
همانگونه که همه علوم قلمرو خاصی و روش ویژهای برای خود دارند، «دین» نیز روش خاص خود را دارد که بدون به کارگیری آن روش، فهم دین و شناخت گزارهها و آموزههای دینی از غیر دینی ناممکن میشود.مولا امیرالمؤمنین علیه السلام این نکته را متذکر شده و اعلام میدارند اگر دینشناسی توسط غیر متخصصان متعهد صورت گیرد و یا ارزشها و الگوهای خاص دینشناسی تبعیت نشود، دین با آسیب روبرو میگردد; زیرا باعث میشود چیزهایی به دین افزوده شود که جزء دین نیست و چه بسا از خرافات باشد که باعث کاستیهایی در دین شود.
«ای مردم! سه دستهاند که [اظهار دینداری میکنند اما] دین ندارند، آنان که با انکار آیهای از کتاب خدا به ظاهر دیندار شدهاند، آنان که با نسبت دادن باطلی به خدا به ظاهر دیندار شدهاند و آنان که از گنهکاران اطاعت کنند.ای مردم! دینی که همراه با تفقه و باریکبینی نباشد خیر ندارد» . (48)
وقتی دین با تفقه و باریکبینی لازم همراه نباشد و نیز وقتی مفاد و محتوای دین برخاسته از درون خودش نباشد، بلکه ناشی از افزودنیها و کاستیها باشد، ناهمگونی و بعضا تعارض درفهمها و تفاسیر و بینشها پیش میآید و میزان و معیاری برای سنجش و ارزیابی آراء و نظریات و دیدگاهها وجود نخواهد داشت.در چنین وضعیتی مهمترین آسیب بر پیکره دین وارد میشود و آن «نسبی» شدن دین و تنزل دادن تا سطح ایمانهای فردی است.در واقع، پیامد و نتیجه این فرآیند، انکار اصل دین است; زیرا در چنین صورتی «دین» به عنوان امر واقعی و بیرون از شناخت و فهم آدمی دیگر وجود نخواهد داشت، بلکه همان خواهد شد که هر مفسریآن را میفهمد.در حالی که «دین» یک حقیقت واحد تمام عیار است و هدف از بعثت انبیا رساندن همان حقیقت واحده به بندگان است; حقیقتی که منظور و مراد متکلم و گوینده آن بوده نه آنچه که دیگران میفهمند و میخوانند و تفسیر میکنند که در غیراین صورت، به تعداد مفسران دین به وجود خواهد آمد و این امر با ضروریات عقلی و نقلی سازگار نخواهد بود: علی علیه السلام در یکی از خطبههای نهجالبلاغه به همین پدیده اشاراتی دارند.
«هنگامی که در حکمی از احکام قضیهای برای یکی از قضات مطرح میگردد، با رای خود در آن قضیه حکم میکند، سپس عین همان قضیه به قاضی دیگری روی میآورد، این قاضی بر خلاف حکم شخص اولی قضاوت مینماید.سپس قضاوت مزبور برای تشخیص و واقعیت، نزد کسی که آنان را به قضاوت نصب کرده است جمع میشوند، وی همه آراء آنان را تصویب مینماید، در صورتی که خدای آنان یکی است.پیامبر آنان یکی است، کتابشان یکی است، آیا خداوند سبحان است که آنان را به اختلاف دستور داده است و آنان اطاعتش کردهاند! یا آنان را نهی نموده و مخالفتش کردهاند یا خداوند سبحان دین ناقص فرستاده و از آنان برای تکمیل دین کمک خواسته استیا این قضات شرکای خداوندی در حکمتند که آنان میتوانند مطابق رای خود بگویند و خداوند رضایتبه حکم آنان بدهد؟ یا خداوند دین کامل فرستاده است ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تبلیغ و ادای آن دین تقصیر نموده است! در صورتی که خداوند سبحان میگوید ما در قرآن هیچ تفریطی نکردهایم و در قرآن برای همه چیز بیانی است و خدا متذکر شده است که بعضی از آیات کتاب الهی، بعضی دیگر را تصدیق مینماید و در این کتاب اختلاف وجود ندارد..» . (49)
نظریهپردازان آسیبشناسی اجتماعی در تحلیل کجرویها و کشف خاستگاه آن، رویکردهای مختلف و متفاوتی دارند.یک رویکرد و گرایش حاکی از آن است که معاشرت اعضای جامعه با کجروان و همنشینی با آنها رفته رفته موجب میشود که فرد و عضو بهنجار، تبدیل به عضو نابهنجار و کجرو در جامعه شود، خصوصا وقتی در این معاشرتها از پاداشهایی بهرهمند گردد که موجبات خشنودی او را فراهم کند.
امیرالمؤمنین علیه السلام معاشرت با کجروان را موجب عضویت در گروههای منحرف و سپس تبعیت از هنجارهای حاکم بر آن گروهها و در نهایت عدم التزام عملی و ذهنی به دین میدانند، (50) در حالیکه انتظار دین از اعضای جامعه، اطاعت از باورها و ارزشها و هنجارهای دینی است.اعضای گروههای منحرف سعی میکنند در روابط اجتماعی به نحوی اقدام به کنش نمایند که جلوه ظاهری آن، زیبا، جذاب و همراه با پاداش باشد.آنان هیچگاه اهداف و ایدههای خود را به طور علنی مطرح نمیکنند، چه بسا خود را «مصلحان» اجتماعی بدانند و یاحتی بالاتر از آن اصلاحطلبی را منحصر در خود ببینند. (51) اما در باطن و ذهن خود آهنگ انحراف از بایدها و نبایدهای دینی را میپرورانند و گوش دل بدان آهنگ میسپارند.بنابراین، همراهی با آنها انحراف و باعث آسیب دین در عینیت جامعه است.به همین جهت علی علیه السلام در کلام خود ویژگیها، خصوصیات و اهداف و عملکرد آنها را میشمارد:
«ای بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهیزکاری سفارش میکنم و از منافقان برحذر میدارم; زیرا آنها گمراه و گمراه کنندهاند ، خطاکار و خطا اندازند.به رنگهای گوناگون بیرون میآیند و به قیافهها و زبانهای متعدد خودنمایی میکنند، از هر وسیلهای برای فریفتن و درهم شکستن شما استفاده میکنند و در هر کمینگاهی به کمین مینشینند، دلهایشان بیمار و ظاهرشان پاک و آراسته است.در نهان برای فریب مردم گام برمیدارند، از بیراههها حرکت میکنند.وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما کردارشان دردی است درمانناپذیر..» . (52)
هدف گروههای منحرف، ایجاد انحراف و گمراهی و ویژگی آنها عدم ثبات و تزلزل به جای ثبات و تعادل است و در نیل به اهداف از روشهای مختلف از جمله ایجاد یاس و شبهه بهره میبرند.عضویت در این گروهها و همراهی با آنها ضمن برهم خوردن انسجام و تعادل درونی جامعه، برنامههای آن را در خصوص برنامهریزی در جهت رشد، فلاح، رستگاری و سعادت شهروندان تحتالشعاع قرار میدهد.
1- ترک امر به معروف و نهی از منکر
از دیگر عواملی که موجب عدم تحقق دین در عینیت جامعه میشود، «ترک امر به معروف و نهی از منکر» یعنی عدم ایفای نقش اجتماعی کردن و نظارت اجتماعی از سوی اعضای جامعه و شهروندان و تمامی محیطهای انسانی است; زیرا علیالاصول همه شهروندان، بر اساس مکانیزم خاص خود در انتقال و آموزش صریح و یا پنهان ارزشها و هنجارها و نیز نظارت بر التزام یا تخطی از آنها نقش فعال و بسزایی دارند و همین امر موجب بقای باورهای فرهنگی و اجزا و عناصر آن و در نتیجه حفظ وحدت و یکپارچگی و انسجام جامعه میشود.این دو لازم و ملزوم یکدیگر وتوام با هم اثر بخش است و بدون یکی از آنها، دیگری کارآیی لازم را از دست میدهد.در ادبیات دینی و در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام – با قطعنظر از مباحثحقوقی – این دو فرآیند اجتماعی – دینی امر به معروف و نهی از منکر شناخته و معرفی میشود و اگر این دو در ساختار اجتماعی، از جایگاه خود برخوردار نباشد پیامدهای ناگواری به دنبال خواهد داشت.به همین جهت علی علیه السلام اعلان خطر مینمایند و تذکر میدهند:
«مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهندهای پیدا میشود و نه بازدارندهای به چشم میخورد، آیا با این وضع میخواهید در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گیرید و عزیزترین اولیائش باشید؟ هیهات! خدای را درباره بهشت جاویدانش نمیتوان فریفت و هیچ کس قادر به جلب رضایتش نیست مگر با اطاعت از او.خداوند آمرین به معروف را که خود ترککننده معروفند و نیز نهیکنندگان منکر را که خود مرتکب آن میشوند لعنت میکند» . (53)
ویژگی یک جامعه پویا آن است که در سلسله مراتب طولی باورها و عقاید تا هنجارها و عمل، رویه یکسانی مشاهده گردد; عملها منطبق با اجزای نظام فرهنگی و نظام فرهنگی پاسخگوی نیازهای جامعه باشد.این همگونی باعث میگردد که در «ذهن» اعضای جامعه ایستارهای ارزشی، تحقق عینی به خود ببیند و در مقام عمل التزام بدانها مشاهده گردد.حال اگر جامعهای دستخوش عدم تعادل شد بین این دو لایه و این دو سطح ناهمگونی وتعارض پدیدار میشود. «باورها» در مسیری ره میپیماید و «عمل» در سویی دیگر.این فرایند را چه زیبا مولی به تصویر میکشاند:
«ای مؤمنان! هر کس ظلم و ستمی را مشاهده کند و یا کار زشتی که مردم را به سوی آن میخوانند; اگر تنها به قلبش آن را انکار کند سلامت را اختیار کرده است و گناهی بر او نیست و آن کس که با زبان و بیان آن را مردود شمارد، مقامش برتر از گروه نخست است و آن کس که با شمشیر برای بزرگداشت نام خدا و سرنگونی ظالمان به مبارزه برخیزد او به راه هدایت راه یافته و بر جاده حقیقی گام گذارده و نور یقین در قلبش تابیده است» . (54)
در این کلام به هر دو مکانیزم نظارت اجتماعی غیررسمی و کنترل اجتماعی رسمی اشارت رفته است و پایان کلام ایشان بیانگر این واقعیت است که این نظارت ضامن سلامت، سعادت و تعادل جامعه و اعضای آن خواهد شد.شکل بارز و تجلی عینی «امر به معروف و نهی از منکر» در «جهاد» متجلی میشود که در مواردی برای انجام این دو امر ضروری حیات اجتماعی، از شدیدترین شکل رسمی آن یعنی به کار بردن قدرت زور و سلاح استفاده میشود; چه آنکه در چنین ضرورتی اگر «جهاد» به عنوان راه حل نهایی به کار برده نشود، کژی و انحراف، بدون برخورد با هیچ مانعی فراگیر میشود.لازمه چنین فرآیندی تبدیل و تبدل ارزشها و نابسامانی اجتماعی خواهد بود.
«نخستین جهادی که در آن شکست میخورید، جهاد با دست، سپس با زبان و در نهایتبا دلهایتان است.پس وقتی کسی در دل کار نیک را نستاید و کار بد را نکوهش نکند، واژگون میگردد..» . (55)
اما حضور همه جانبه در جهاد که در واقع جنگ است و چه بسا منجر به کشتن و یا کشته شدن شود نیازمند یک تحلیل و یک تفسیر رضایتبخش است; تفسیری که بتواند تمام زوایای آن را بگشاید و بازگویی کند; پاداشها و احترامها و منزلتها در صورت حضور و مشارکت در جهاد و بالعکس، تنبیهها و ذلتها و آثار ناگوار اجتماعی، در صورت عدم حضور.این تفسیر و بیان، ذهنیت مؤمنان را برای حضور فعال آماده میکند. «جهاد دری از درهای بهشت است، خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداست.مردمی که از جهاد روی برگردانند خداوند لباس ذلتبر تن آنها میپوشاند و بلا به آنان هجوم میآورد، حقیر و ذلیل میشوند، عقل و فهمشان تباه میگردد و به خاطر تضییع جهاد حق آنها پایمال میشود و نشانههای ذلت در آنها آشکار میگردد و از عدالت محروم میشوند» . (56)
اجرای امربه معروف و نهی از منکر، حاکمیت دین در جامعه را تقویت میکند و مانع آسیب آن میشود: یکی از آن جهت که این عمل اجتماعی، یک وظیفه و رسالت دینی و از اعمال دینی محسوب میشود و همین امر کنشگران را در انجام آن تقویت میکند.تقویت این عمل باعث میشود مکانیزم اجتماعی کردن و کنترل اجتماعی جامعه تقویتشود و کارکردهای مطلوب و مفید برای نظام اجتماعی دینی داشته باشد.از جهت دیگر، امر به معروف میبایست از طرف کسانی صورت گیرد که عمل آنها براساس محتوای معروف و متناسب با آن شکل گرفته باشد و نیز خود در عمل نیز همگون با نهی از منکر عمل کنند.با توجه به اینکه در نظام اجتماعی دینی همه موظف به امر به معروف و نهی از منکر هستند و نیز همه میبایست عملا متناسب با محتوای آن عمل کنند، خودبه خودزمینه بروزکجروی درجامعه بهحداقلممکن میرسد.
2- آزادی و تسامح در انجام تکالیف
از منظر علی علیه السلام «دین» در کلیتش به تمام این ابعاد توجه کرده است، اما برای تحقق آن در عینیت جامعه، میبایستبه موانع آن نیز توجه داشت.روح منفعتطلبی و زیادهخواهی هر انسانی به دنبال آن است که بایدها و نبایدها را بر اساس تمایلات خود تفسیر کند.این ویژگی در بدو امر، خصوصیت طبیعی قلمداد میشود، اما وقتی با سایر موارد به صورت نظاموار در نظر گرفته میشود، به دلیل آسیب و یا آسیبهایی که به سایر بخشها وارد میکند، نیازمند کنترل و جهتدهی است.به همین سبب علی علیه السلام متذکر میشوند که در انجام الزامات و هنجارهای دینی نباید به خود آزادی داد و در انجام تکالیف و فرایض با سستی و تساهل و یا نادیده گرفتن و تسامح برخورد نمود، بلکه میبایست آنچه از ناحیه دین به عنوان باورها، ارزشها و هنجارها و مناسک دینی آمده استبه تمامه صورت پذیرد، در غیر اینصورت تسامح وتساهل در این تکالیف موجب آسیب به سایر بخشها میگردد. مواردی که امکان چشمپوشی و آسانگیری وجود داشته، توسط خود دین پیشبینی شده و به همین علت، دین «سمحه و سهله» میشود، اما این ویژگی نباید بهانهای شود برای آن که مؤمنان به «حداقلها» در ظرف ذهن و عین رضایت دهند. (57) چنانکه رضایتبه حداقلها موجب چشمپوشی از تکالیف دینی و در نتیجه «عصیان» خدا میگردد.
«به خود بیش از حد آزادی مدهید که این شما را به ستمگری میکشاند، و آنقدر هم مداهنه و سستی نورزید که سستی شما را به معصیت میکشاند.ای بندگان خدا! آن کس که نسبتبه خود از همه چیز خیرخواهتر است در برابر خداوند از همه مطیعتر خواهد بود، و آن کس که خویشتن را بیشتر میفریبد، گناه کارترین مردم در برابر خداست..» . (58)
این فرمانبرداری طیف گستردهای از تکالیف را در بر میگیرد.از سهلترین آن شروع و تا دشوارترین آن را پوشش میدهد.اگر شرکت در جهاد دشوارترین تکلیف دینی نباشد، قطعا یکی از دشوارترینهاست; زیرا چه بسا در میدان کار و زار، جان آدمی که مهمترین سرمایه اوست از دستبرود.اما علی علیه السلام با این تکلیف دشوار و پیچیده برخوردی بسیار آرام، ملایم و از روی شوق و عشق دارد و حاضر نمیشود با توجیهات دنیاپرستی خود و یا دیگران را بفریبد; زیرا سستی ورزیدن در انجام این تکلیف موجب دوری و فاصله ازخدا میشود.و چون شرکت در جهاد و کشتن و کشته شدن در راه خدا به معنای انجام تکلیف و واجب و یکی از مناسک دینی است و در نتیجه نزدیک شدن به خدا و رضایت او را به دنبال دارد، شیرین و لذتبخش میشود و در زمره بهترینها قرار میگیرد.
«بهترین مرگها کشته شدن در راه خداست.سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار.گویا میبینیم که به هنگام فرار همهمه میکنید، همچون صدایی که از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود میآید، نه قادر به گرفتن حقی هستید و نه جلوگیری از ظلم و ستم، این شما و این راه راست، نجات برای کسی است که خود را به میدان افکنده و هلاکت و بدبختی از آن کسی است که کندی ورزد و توقف کند» . (59)
3- صفات ناپسند اخلاقی و عدم التزام به هنجارها
بدیهی است که در یک جامعه دینی، روابط اجتماعی نیز میبایستبر اساس هنجارهای دینی صورت پذیرد تا در پرتو التزام بدانها ضمن تامین خوشایندی و رضایت کنشگران، آنها را به سمتسعادت و کمال رهنمون شود.برخی از قالبها و الگوهای عمل با هنجارهای دینی ناسازگار است که از منظر «دین» کجروی قلمداد میگردد و به ینیتیافتن اسلام در جامعه آسیب میرساند.ناگفته پیداست که چه بسا در مواردی این رفتارهای نابهنجار موجبات رضایت و خوشنودی کجروان را فراهم کند.در این خصوص موارد متعددی وجود دارد که بعضی از آنها به عنوان نمونه ذکر میگردد.از جمله «دروغ» و خلاف واقع سخن گفتن است، که ابتداییترین اثر اجتماعی دروغ آن است که امنیت مخاطب را به خطر میاندازد و او نمیتواند به گفتهها و ادعای گوینده اعتماد و اعتقاد پیدا کند.سرپیچی از هنجار سخن گفتن – که همانا راستگویی است – موجب سلب اطمینان مخاطب نسبتبه متکلم میشود، ایمان گوینده را نشانه میرود و آن را از میان میبرد. (60)
یکی دیگر از آفتهای دینداری، دروغ در جهتگیری کنشهاست.ظاهر امر چنین است که عمل به سوی خدا جهتگیری شده، اما در اصل و باطن جهتگیری برای غیر خداست که در اینصورت نیز «ریا» یعنی نقطه مقابل ایمان تحقق میپذیرد.
از جمله موارد دیگر «حسد ورزیدن» به دیگران است.چه بسا حسد باعثشود که اعضا در مقابل یکدیگر و در مسیر راههای زندگی، موانعی ایجاد کنند و به جای آنکه تعامل آنها صورت تعاون و همکاری به خود بگیرد، رنگ و بوی تخاصم و ممانعت داشته باشد.شکل پیشرفته حسد ممکن است در کینهتوزی و دشمنی خود را نشان دهد. (61)
به طور کلی، مواردی از کجروی که در تعاملهای اجتماعی موجب نادیده گرفتن حقوق دیگران شود، «ظلم» به حساب میآید; مفهومی که طیف گستردهای از کنشها را شامل میشود.هر چند ممکن است ظلم به عنوان یک عمل فردی – ظلم به خود – صورت پذیرد و تحقق یابد، اما در اینجا مقصود آن شکلی است که حقوق دیگران نادیده گرفته شود.خاستگاه و منشا پیدایش همه این آفتها و کجرویها، نادیده گرفتن الزامهای دینی و به جای آن تبیعت از هوا و هوسهای خود است (62) ، که ریشه در خلق و خوی شیطانی دارد; چیرگی و غلبه هواها و هوسها و تمایلات شخصی که موجب میشود اعضای جامعه هنجارهای دینی (63) را نادیده گرفته و بر اساس میل خود راه بپیمایند.
یکی دیگر از آفتهای دین که بر تعاملات اجتماعی اعضای جامعه تاثیر بسزایی دارد، تفسیرهای نادرست از کنشهای دیگران و «سوء ظن» (64) نسبتبدانهاست که در صورت بروز چنین حالتی، معتقدات دینی اعضای جامعه با آسیب روبرو میگردد; زیرا بر اساس آموزههای دینی نمیتوان و نباید تفسیرهای نادرست از اعمال و رفتار دیگر اعضای جامعه داشت، بلکه میبایست همواره رفتار آنان را در یک قالب و الگوی مقبول و متناسب با اخلاق و هنجارهای دینی تفسیر و تعبیر نمود.اگر «مفسر» دچار سوء ظن باشد، به ناچار کنشهای کنشگران را بر اساس آن قالب و گرایش ذهنی خود تفسیر میکند و بر اساس آن تفسیر، کنش خود را به سمت آنان جهتگیری مینماید. طبعا در چنین فضایی ارتباطات انسانی و تعاملات اعضای از شکل هنجاری خارج شده و رنگ و بوی خصومت و ستیرهجویی بیهنجاری، هرج و مرج و….پیدا میکند.در همه این موارد نادیدهگرفتن هنجارهای دینی در تنظیم کنشهای اجتماعی باعث میشود انسجام و همبستگی اجتماعی اعضای جامعه دستخوش آسیب گردد و همواره خصومتها عامل اصلی و مرکزی شناخت و تفسیر کنشها و تنظیم روابط اجتماعی گردد.
4- دنیاگرایی و غفلت از مرگ
یکی از ضروریات حیات بشری، زندگی در «دنیا» به عنوان بخشی از آن حیات و زندگی مستمر است; زیرا اسلام حیات بشری را از دو مجموعه که به لحاظ شکلی و ظاهری از یکدیگر متمایز هستند و در عین حال در راستای یکدیگرند میداند.تاثیر و تاثر این دو بخش لوازمی را در باورها ایجاد میکند و همین امر به سطح هنجارها کشیده میشود. بنابراین، باورهای ذهنی و قالبهای عمل میبایستبه گونهای شکل گیرد که متناسب با آن باور اصولی و بنیادی باشد.بر همین اساس، «دنیاگرایی» به معنای دلبستگی و سرسپردگی به دنیا مذموم شناخته میشود; زیرا باعث فراموشی آخرت میگردد.علی علیه السلام دو وضعیت در دو سر یک محور به تصویر میکشند که نزدیک شدن به یک سر محور به معنای دوری از سر دیگر است. (65) بنابراین، دنیاگرایی باعث فراموشی و غفلت از آخرت میشود و این غفلت در شکلگیری قالبهای ذهنی، تعریف ارزشها و هنجارهای عمل مؤثر میافتد.چنانکه در دورههای مختلف تاریخ، خصوصا دوران خود آن بزرگوار، دنیاگرایی برخی عناصر تاثیر زایدالوصفی در کنشهای اجتماعی آنان داشته است (66) که از پیمان شکنی تا کفر و خروج از دین را شامل میشد.برای آن که دنیاگرایی سیطره و سلطه خود را بر کفار و ایدهها و سپس بر اعمال مؤمنان نیفکند باید از اهرمهای مختلف استفاده کرد و باورهای اصولی را یادآور شد.یکی از باورها «یاد مرگ» است; مرگ به عنوان پایان زندگی دنیوی و عدم قدرت و امکان برای آدمی در جهت تبعیت عملی از هنجارهای دینی.تاکید بر یادآوری مرگ و نهی از غفلت از مرگ، خود بهترین مکانیزم اجتماعی برای پیشگیری از کجرویها و دنیاگرایی است; چه آنکه یاد مرگ انسان را به یاد پاداشها و مجازاتهای پس از مرگ میاندازد.این یادآوری پاداشها و مجازاتها عاملی میشود برای تنظیم رفتارها بر اساس هنجارهای دینی و بازدارنده از کجرویهای دینی.همچنان که اهرم پاداش و تنبیه در تنظیم زندگی روزمره افراد تاثیر قابل توجهی دارد. (67)
5- استفاده از روشهای نادرست
ناگفته پیداست که دغدغه خاطر هر مسلمان متعهدی، راهنمایی بشر و نوع انسانها به سوی فلاح، رستگاری و سعادت است.این وظیفه در خصوص حفظ ایمان مسلمانان دو چندان میشود; زیرا متفکر مسلمان خود را مسؤول دینداری مسلمین میداند و هر آنچه که به دینداری مسلمین، خواه در ذهن و خواه در عین، آسیب برساند، آفت میداند و تلاش میکند با آن به مبارزه برخیزد.
عوامل انحراف ذهنی گاه به موضوعات برمیگردد; زیرا ممکن استبرخی مجموعههای معرفتی باعث کجروی ذهنی شود و گاه به روشها بر میگردد; چه آنکه ممکن استیک مجموعه معرفتی خود زمینه سعادت باشد، اما اگر از روش خاص آن علم به فراگیری پرداخته نشود آفاتی را به دنبال خواهد داشت.
علی علیه السلام به هر دو زمینه اشاره میفرمایند و تلاش میکنند تا اطلاعات لازم را برای شناخت آفتها در اختیار مؤمنان قرار دهند.
به همین جهت از تعلیم و تعلم برخی از این مجموعههای معرفتی که آمیخته با اطلاعات و معلومات غیرواقعی و خرافی است (68) برحذر مینمایند و نجوم (69) ، کهانت و سحر را از آن جمله میدانند; (70) زیرا در کهانت و سحر و جادو منفعتی که نیاز بشر باشد وجود ندارد و بالعکس آویزهای میشود برای ترویجخرافات و نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی که خود وحدت و یکپارچگی نظام را به علت تعدد و تکثر باورها و عقاید، مورد تاخت و تاز قرار میدهد وبه جای باور و ایمان به آفریننده یکتا و قدرت لایزال، کفر را جانشین میکند.
به لحاظ روششناختی میتوان چنین اظهار داشت که در اصول و معارف دینی میبایست از اصول بدیهی و کاملا یقینی استفاده کرد و از ظن و گمانهزنی و شک و تردید (71) ، شبههسازی و یا ورود به شبهات (72) تفسیر به رای و تحلیلهای ذهنی و شخصی غیرمبتنی بر اصول بدیهی (73) ، و جدل (74) در مباحث دینی پرهیز کرد.
6- عدم حضور فعال عالمان و دانشمندان
در یک نظام پویا، لازم استبرای حفظ کارآیی و افزایش آن، تقسیم کارهای رسمی و غیررسمی صورت گیرد و نهادها و مؤسسات، سازمانها و گروههای اجتماعی هر یک به نوبه خود، نقش خود را ایفا نمایند.از جمله میتوان به نقش عالمان و دانشمندان توجه نمود.مهمترین نقشی که برای عالمان و دانشمندان متصور است آن است که در علمآموزی فعالانه برخورد کنند و حضور جدی داشته باشند. (75) وقتی فضای روابط انسانی بین عالم و دانشمند و پرسشگر و دانشجو، جایگاه خود را بیابد، علمآموزی فراگیر میشود و میل به پرسشگری از دانشمندان تقویت میشود.اما اگر اخلاق و هنجارهای حاکم رعایت نگردد، دانشجویان و طالبان علم به سراغ اهل علم نمیآیند.در این صورت است که نیازمندان علمی با مجهولات خود باقی میمانند و جهل و نادانی بر آنها مستولی میگردد.حال اگر این مجهولات مربوط به حوزه دین باشد، آنگاه تاثیر آن دو چندان میشود; زیرا آنها نمیتوانند رفتارهای خود را با هنجارهای دینی مطابق سازند و افرادی همنوا با دین شوند، و اصولا آنها نسبتبه هنجارهای دینی اطلاعات لازم و کافی ندارند تا رفتارهای خود را با آن همنوا سازند و از این خطرناکتر وقتی است که همین پرسشگران به جای مراجعه به دانشمندان و اهل علم متخصص و با کفایت، به کسانی که صلاحیت لازم را ندارند، روی آورند و همین امر باعث پیدایش هرج و مرجها شود و دین آنها به مخاطره افتد.
چه بسا عدم استقبال طالبان علم از اهل علم، به دلیل عدم به کارگیری علم از طرف اهل آن باشد; یعنی «عالم علمش را ضایع» کند و به کار نبندد.این امر موجب میشود که جاهلان و طالبان، از علمآموزی استقبال نکنند; زیرا الگوهای رفتاری اهل علم و متفکران برای آنها جذابیت لازم را نداشته است.آفت دیگری که برای اهل علم متصور است، دین فروشی آنان است; یعنی برای کسب منافع دنیوی و امتیازات اجتماعی، خشنودی و خرسندی دستگاه حاکمه و یا توده مردم، هورا کشیدنها و…دین خود را با دنیا معاوضه (76) و اسباب انحراف را برای توده مردم فراهم کنند.چه آنکه به طور عادی و طبیعی اندیشمندان و متفکران در ساخت اجتماعی از منزلتهای اجتماعی قابل قبولی برخوردار هستند.
7- زیادهروی در دوستی و دشمنی
گروههای اجتماعی در سطح کلان از دو ویژگی عمومی برخوردارند: یکی از آن ویژگیها عوامل همبستگی اعضا به یکدیگر و انسجام آنهاست که موجب پیدایش وحدت و یک کل یکپارچه است.ویژگی دیگر، حکایت از تفکیک و تمایز در گروه دارد، اما تمایز و تفکیکی که موجب از بین رفتن وحدت و انسجام نمیگردد، بلکه در حفظ و بقای آن انسجام مؤثر است.عامل وحدتبخش وجود باورها، ارزشها و هنجارهای مشترک و حاکم بر گروه است و در پرتو همین عامل مشترک است که «خودی» و «غیرخودی» شکل میگیرد و عامل تفکیک و تمایز وجود موقعیتهای متعدد و در پرتو آن تعدد نقشها و منزلتهاست. شکلگیری گروههای رسمی همواره با این تفکیک و تمایز همراه است.هم تفکیک و هم سازماندهی موقعیتها و نیز اعطای امتیازها و منزلتها میبایستبر اساس الگوی ارائه شده از باورها و ارزشها و هنجارهای آن گروه باشد طبعا هر یک از این عوامل اگر در جایگاه خود قرار نگیرد، ممکن است پیامدهای اجتماعی ناگواری برای گروه به دنبال داشته باشد.نظامهای اجتماعی دینی نیز بر اساس همین الگو، دارای ساختار خاص خود و مبتنی بر باورها و عقاید دربرگیرنده موقعیتهای متعددی است که شکل رسمی دارد و به همان میزان از امتیازهای رسمی برخوردار است. صوصیتبارز نظامهای دینی سلطه کاریزمایی رهبران است که در قالبهای رسمی نمیگنجد و به همین دلیل است که در بعضی موارد با زیادهرویها و یا کاستیها همراه میشود.علی علیه السلام دراینباره اظهار میفرمایند که هم کسانی که در دوستی به من جنبه افراط در پیش گرفتند به انحراف کشیده شدند و دین آنها به خطر افتاد و هم آنان که در خصومت و دشمنی با من زیادهروی کردند. (77) علی علیه السلام خود شاخص و میزان برای همنوایی و بهنجاری و کجروی میباشند.کسانی که جایگاه و منزلت او را شناختند و بدان التزام عملی پیدا کردند همنوا و آنان که جایگاه و منزلت او را نشناختند و دچار افراط و تفریط شدند کجرواند و ناگفته پیداست که صرف وجود گروههای کجرو و ناهمنوا با هنجارهای دینی، عاملی در تضعیف حاکمیت دین در جامعه است.به علاوه، براساس آموزههای دینی موقعیت امامت و رهبری جامعه با اصل دین گره خورده و نادیده گرفتن این موقعیت و هنجارهای مرتبط با آن، حاکمیت دین در عرصه جامعه را با مشکلات و مسائل ساختاری روبهرو میسازد و در نتیجه باعث میشود که دین جلوه تمام عیار خود را بر عرصه اجتماع نداشته باشد.
8- فقر
انسان برای ادامه حیات و زندگی نیازمندیهایی دارد که میبایست تامین شود. از جمله مهمترین نیازهای بشر، تامین خوراک، پوشاک، مسکن و مانند آن است.تامین این نیازها در یک فرایند مبادلات اجتماعی صورت میگیرد.هر یک از اعضای جامعه که توان مشارکت در مبادلات را نداشته باشد به طور متعارف در تامین نیازمندیها عاجز خواهد بود.درآمد اقتصادی یکی از ابزارهای مهم برای تامین مایحتاج است.تامین ضروریات اولیه به کمک ابزارها و وسایل مشروع و مقبول یکی از شرایط بهنجار است.در غیر اینصورت، چه بسا برای تامین مایحتاج اولیه – اگر از راهها و امکانات مشروع امکانپذیر نشد – از راهها و وسایل غیرمشروع بهره جوید که در این صورت کجروی صورت گرفته است.هرچند ممکن است در زمینههای دیگر بهنجار باشد و با هنجارهای جامعه همنوایی کند، اما تامین مایحتاج از راههای مخالف هنجارهای جامعه به دلیل فقر و نیازمندی کجروی میباشد و همانطور که بارها بیان شده میزان بروز کجرویها با حاکمیت دین در جامعه ارتباط مستقیم دارد و کجروی نسبتبه هنجارهای دینی با دینداری و تحقق دین در عینیت جامعه در تعارض است.
«فرزندم از فقر بر تو میترسم، از آن به خدا پناه ببر! چرا که فقر دین انسان را ناقص و عقل و اندیشه او را مشوش و مردم را نسبتبه او و او رانسبتبه مردم بدبین میسازد» . (78)
در این کلام مولا این نکته نیز وجود دارد که در صورت بروز فقر در زندگی، علاوه بر آنکه فکر و ذهن شخص فقیر درگیر در موضوعاتی میشود که او را از انجام وظایف و تکالیف دینی باز میدارد، احتمال گرایش به سمت کجرویها افزایش مییابد.به علاوه آنکه خواه و ناخواه ارزیابی دیگر اعضای جامعه درباره عضو فقیر صورت میگیرد و منزلت اجتماعی او را اندازهگیری میکنند و از آنجا که در منزلت اجتماعی میزان بهرهمندی اعضاء جامعه از منابع کمیاب – قدرت، ثروت و احترام – تاثیر مستقیم دارد، موجب نقصان منزلت اجتماعی میشود.همین توجهات به جوانب پدیده، عامل فشار و الزامی است که فقیر راه حلهای مشروع برای رهائی از این نقیصه را دنبال کرده و به سوی کار و کوشش و تلاش بیشتر روی آورد.
پینوشتها:
1- دین یک حقیقت «نفسالامری» است و بخشی از «علم الهی» را شامل میشود و هیچگونه تغییر و دگرگونیای در آن راه ندارد.بحث از دین نفسالامری و سخن پیرامون آن به علوم فلسفه و کلام مربوط میشود و با توجه به تقسیمبندی علوم و تعیین موضوع آنها، در این نوشتار مفاد آن علوم به عنوان مفروضات اولیه و بنیادین و اصول موضوعه در نظر گرفته شده است.به علاوه آنکه «دین نفسالامری» حقیقت مطلق است که میبایست در عمل به بایدها و نبایدهای آن جامه عمل پوشاند.در غیر اینصورت انحراف و کجروی محسوب میگردد.
2- امامی و آشتیانی، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، انتشارات مدرسه امام علی بن ابیطالب، 1375، چاپ دهم، ج دوم، ص 195.
3- همان، ص 313
4- ر.ک.به: غررالحکم، ص 84- 86.
5- امامی و آشتیانی، پیشین، ج سوم، تفسیر کلمات قصار، 125، ص 491
6- نهجالبلاغه، خطبه 17
7- حسن المصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368، ص 23- 26
8- امامی و آشتیانی، پیشین، ج 1، ص 71
9- همان، ج اول، ص 97
10- 11- همان، ج اول، ص 155
12- ناصر مکارم شیرازی، ترجمه گویا و شرح فشردهای بر نهجالبلاغه، ج 2، ص 315
13- نهجالبلاغه، خطبه 2، ص 46
14- امامی و آشتیانی، پیشین، ج 2، ص 155
15- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، باب 11، روایت 10
16- نهجالبلاغه، خطبه 93، ص 137
17- هر چند کارگزاران دستگاه بنیامیه دین به دنیا فروشان باشند، اما به ظاهر آنچنان اند که میتوانند در مقابل توده مردم، از اصطلاحات خاص برای تحکیم مواضع حکومتبهرهبرداری کنند.
18- سیدجعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، جلد سوم، چاپ اول 1362، ص 67.
19- نهجالبلاغه، کلام 38- ص 81
20- خورشید بیغروب، ترجمه آقای معادیخواه، ص 403
21- ر.ک.به: نهجالبلاغه، وصیتبه امام حسن مجتبی علیه السلام و نیز کلام 38، ص 81
22- ر.ک.به: نهجالبلاغه، کلام 17، ص 59
23- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 169، ص 243- 244
24- امامی و آشتیانی، پیشین، ج 2، ص 175
25- دائرهالمعارف الاسلامیه، دارالفکر، مصر، جسوم، ص 456
26- فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، انتشارات مرتضوی، 1362، جلد چهارم، ص 298
27- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج اول، ص 145
28- امامی و آشتیانی، پیشین، جلد 1، ص 97
29- نهجالبلاغه، خطبه 147- ص 204 و 205
30- نهجالبلاغه، کلام 50- ص 88
31- همان و خطبه 154 و 169
32- ذکر این نکته ضروری است که در صورت عدم تعارض هنجارهای اجتماعی با هنجارهای دینی، مشکل فوق پیش نمیآید; زیرا اصولا تعارضی بین آن دو دسته هنجارها وجود ندارد.
33- امامی و آشتیانی، پیشین، جلد 2، ص 145
34- نهجالبلاغه – کلام 149، ص 209
35- عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب، انتشارات ذره، 1372- جلد 2، ص 689
36- میرزا حبیبالله الهاشمی خوئی، منهاج البراعه فی شرح نهجالبلاغه، بنیاد فرهنگی امامالمهدی (عج)، چ چهارم، جلد دوم، ص 332
37- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 87، ص 119
38- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه قاصعه، ص 289
39- نهج البلاغه، خطبه 154، ص 215
40- عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ج 2، ص 689 (فسبحان الله، ما اشد لزومک للاهواء المبتدعه و الحیره المتبعه)
41- نهج البلاغه، خطبه 7، ص 53
42- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 2، ص 122
43- همان، ج 2، ص 147
44- البته این شکل کشتن و کشتهشدن، خداخواهانه است که در ادبیات دینی «جهاد» و «شهادت» نامگذاری شده و از ارزش والایی برخوردار است.
45- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 2، ص 95
46- همان، ج 1، ص 163
47- کلینی، الکافی، جلد 5، ص 8 و نیز ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 110، ص 163
48- محمدباقر مجلسی، پیشین، جلد 2، باب 16، ص 117، روایت 19
49- برای روشن شدن علت اختلاف و گونههای آن، ر.ک.به: علامه محمدتقی جعفری، ، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، خطبه 18
50- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خ 14
51- «قالوا انما نحن مصلحون» (بقره: 11)
52- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 2، ص 350 و 351
53- نهج البلاغه، خطبه 129، ص 187
54- نهجالبلاغه، حکمت 373، ص 541
55- نهجالبلاغه، حکمت، 375، ص 543
56- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 1، ص 117
57- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، ص 299- 298
58- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 1، ص 213
59- همان، ج 2، ص 95
60- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 86، ص 116
61- ر.ک.به: نهجالبلاغه، خطبه 86، ص 116
62- ر.ک.به: نهجالبلاغه، کلام 50، ص 88
63- غررالحکم و دررالکلم، ص 64
64- همان، ص 263
65- نهجالبلاغه، حکمت 103، ص 486
66- همان، خطبه 3، ص 49
67- برای اطلاع بیشتر در این زمینه، ر.ک.به: کتابهای نظریههای جامعهشناسی
68- علیابن میثم بحرانی، المصباح (شرح الکبیر)، چاپخانه خدمات چاپی – چاپ دوم، 1404 ق.، ص 216
69- طبعا منظور از نجوم علم ستارهشناسی و کیهانشناسی که حالات زمین و رخدادهای طبیعی را بحث و بررسی میکند نیست، بلکه بهرهگیریهای ناشایستبرای پیشگویی احوال آدمیان مورنظر است که بازگشتبه سحر و جادو دارد.
70- نهجالبلاغه، کلام 79، ص 105
71- ر.ک.به: غررالحکم و دررالکلم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، ص 62 و 65 و 71
72- ر.ک.به: نهجالبلاغه، وصیتبه امام حسن محبتبی.
73- ر.ک.به: همان، خطبه 86، ص 119
74- ر.ک.به: همان، حکمت 31، ص 473
75- ر.ک.به: همان، حکمت 372، ص 541
76- ر.ک.به: غررالحکم، ص 48، ص 241
77- نهجالبلاغه، کلام 127، ص 184.
78- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 3، ص 345