قرآن و مشارکت اجتماعی زنان (2)

قرآن و مشارکت اجتماعی زنان (2)

نویسنده: سید ابراهیم سجادی

زنان در عرصه فعالیت‌ها‌ی‌ اجتماعی
قرآن به زنان این حق را داده که با بهره گیری از توان اقتصادی، اندوخته‌ها‌ی‌ علمی، قدرت بدنی و مهارت‌ها‌ی‌ مدیریتی خود، تحول همه جانبه‌ای را در جامعه دنبال نمایند. یکی از اندیشمندان معاصر، محرومیت و محدودیت زنان را در صحنه فعالیت‌ها‌ی‌ اجتماعی، ناشی از تعصب جاهلی، مخالف دستور قرآن و سبب فقر عاطفی جامعه دانسته، ذیل آیه: (وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى‏ أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً) می‌نویسد:
(وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ…) اختصاص به مسائل خانوادگی ندارد؛ یک وقت است تعصب جاهلی یا فرهنگ ناصواب و مانند آن، به مرد این چنین تلقین می‌کند که زن نمی‌تواند در جامعه حضور فعال داشته باشد. قرآن می‌فرماید: این گونه تعصبات و رسومات جاهلی را بزدایید؛ (عَاشِرُوهُنَّ…) اگر خوش‌تان نمی‌آید که آن‌ها مانند شما سمتی داشته باشند و در جامعه و صحنه سیاست و صحنه درمان و پزشکی و صحنه فرهنگ و تدریس حضور داشته باشند، این امر را تحمل کنید و این قشر عظیم را منزوی نکنید؛ اما مردها که این سمت‌ها (سرپرستی جامعه، قضا و مسائل دفاعی) را به عهده گرفته‌اند، زیان آن‌ها در اثر این است که نتوانسته‌اند با زنان جامعه معاشرت به معروف داشته باشند، از عواطف آن‌ها طرفی ببندند و از احساسات و رقت باری قلب این‌ها مدد بگیرند. (1)
با توجه به گستردگی میدان فعالیت اجتماعی و ناتوانی این قلم و محدودیت ظرفیت این نوشته، ناگزیر از میان حوزه‌ها‌ی‌ گوناگون خدماتی – اجتماعی به ارائه نمونه‌هایی بسنده می‌کنیم که حضور زنان در آن‌ها به گونه‌ای مورد تردید قرار گرفته است.

الف) زن در عرصه فقرزدایی
قرآن از سویی برای زن و مرد به صورت یکسان، حق تملک (2) قائل است و با صراحت اعلام می‌دارد که:
(لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ) (3)؛
برای مردان و زنان از آنچه کسب می‌کنند، بهره‌ای است.
از سوی دیگر، حق تملک را جز در مورد سفیهان و کودکان (اعم از دختر و پسر)، همراه با حق تصرف می‌شناسد؛ به همین دلیل کسی نمی‌تواند بگوید که «آیات الاحکام» در باب معاملات اختصاص به مردان دارد.
قرآن در مورد کسانی که رشد عقلی لازم را کسب نکرده‌اند، قوامیت را پذیرفته و مسئولیت پرداختن به امور مالی آن‌ها را متوجه «وصی» یا «ولی» آن‌ها می‌داند:
(وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً * وَابْتَلُوا الْیَتَامَى‏ حَتَّى‏ إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ)؛ (4)
اموالی را که خداوند وسیله پایداری زندگی شما قرار داده، در تصرف کم خردان قرار ندهید و خوراک و پوشاک آن‌ها را از مال خودشان تهیه کنید و به خوبی با آنان سخن گویید… آن گاه که آن‌ها را توانمند بر درک مصالح و مفاسد زندگی خود یافتید، اموال‌شان را در اختیار قرار دهید.
(فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ)؛ (5)
اگر مدیون، سفیه است یا کوچک است و یا این که قدرت امضا کردن ندارد، پس بایستی ولی او با رعایت عدالت امضا نماید.
شایان ذکر این که تلقی تفسیری که براساس آن، زنان تنها مصداق یا یکی از مصادق «السفهاء» هستند (6) و به گونه‌ای به قوامیت مردان بر زنان در امور اقتصادی آن‌ها اشاره دارد، به رغم استناد آن به سنت و اظهارات تفسیری طبقه اول مفسران، پذیرفتنی نیست؛ زیرا با ظاهر همین آیه – که در آن واگذاری مهریه به زنان مورد تأکید قرار گرفته – ناسازگار است:
(وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَهً)؛
مهریه زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر در اختیار آنان قرار دهید.
بنابراین سخن اصلی و نخستین قرآن این است که زنان همانند مردان، حق دارند در مال خود آزادانه تصرف نمایند. البته اگر دختران به رشد عقلی نرسیده باشند یا زنان مبتلا به سفاهت گردند، امور مالی آنان از نگاه قرآن به قیم واگذار می‌شود که این گونه قیمومت در مورد پسران و مردان نیز مطرح می‌باشد.
قرآن با توجه به اصل «حق تصرف در مال و ملک خود»، نقش زنان را در صحنه مبارزه با فقر، ضمن بیان همانندی آنان با مردان این گونه مطرح می‌کند:
(إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ… وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ… أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْراً عَظِیماً)؛ (7)
همانا برای مردان و زنان مسلمان… و مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده… خداوند بخشش و پاداش بزرگی مهیا نموده است.
اطلاق و عموم «المتصدقات» انفاق همه زنان مکلف را در تمام شرایط، ارزشمند و شایسته پاداش الهی می‌شناسد. در سایر آیات باب احسان و مددرسانی به تهی دستان و نیازمندان نیز اجازه پدر یا شوهر، در رابطه با مبارزه زنان با فقر شرط نیست، چنان که سنت نیز هم زنان را تشویق به اتفاق می‌کند و هم استقلال آنان را در این نوع فعالیت به رسمیت می‌شناسد. زینب، همسر عبدالله بن مسعود، می‌گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد فرمود:
تصدّقن ولو من حلیکنّ!
صدقه دهید هر چند از زیورآلات‌تان باشد.
به عبدالله گفتم: از پیامبر بپرس که آیا انفاق من بر تو و یتیمان خودم جای صدقه را می‌گیرد یا نه. عبدالله گفت: خودت از پیامبر بپرس. من راهی منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدم، هم زمان دیدم زن دیگری نیز برای پرسیدن همین مسئله بر درِ خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور دارد، در آن هنگام بلال نیز رسید و ما پیشنهاد کردیم که او پرسش ما را مطرح کند، وقتی بلال سؤال را مطرح کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از هویت ما پرسید و بلال گفت که زنی از انصار و زینب پشت در هستند؛ حضرت فرمود: کدام زینب؟
بلال گفت: همسر عبدالله.
آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
آری، [در این عمل] اجر صله رحم و پاداش صدقه هر دو جمع است. (8)
زنان در تصرفات مالی‌شان آزادی کامل دارند، مگر در صورتی که از نظر سنی و عقلی به رشد کافی و لازم نرسیده باشند، یا گرفتار سفاهت باشند که در این موارد قوامیت زمینه دارد.
روایاتی که محدودیت زنان را در تصرفات مالی مطرح می‌کنند، به یقین، نظر به دختران خردسال، زنان سفیه و زنان شوهردار دارند و در مورد زنان شوهردار نیز مقصود این روایات، ناروا بودن تصرف در مال شوهران است، یا آن که در اصل از بایسته‌ها‌ی‌ اخلاقی سخن می‌گویند و امر در آن‌ها ارشادی است.

ب) زن در عرصه مقاومت
خویشتن داری در برابر فساد، مبارزه با محیط فاسد و رویارویی با دشمنان جامعه سالم، نمونه‌ها‌ی‌ روشن گزاره‌ها‌ی‌ قرآنی: (أَن تَقُومُوا لِلَّهِ)، (فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ) و: (وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ) است که از مقاومت ارزشی مشترک میان زن و مرد سخن می‌گوید. به همین دلیل، قرآن به بازگویی مقاومت زن فرعون، و سنت به بیان ستایش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مقاومت مادر یاسر و بیعت آن حضرت با زنان حاضر در «بیعت عقبه» می‌پردازد، تا الگویی برای همه زنان با ایمان در تمام زمان‌ها باشد.
(وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ)؛ (9)
برای کسانی که ایمان آورده‌اند، خدا همسر فرعون را مثل آورده؛ آن گاه که گفت: پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه‌ای برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از مردم ستمگر برهان.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شکنجه گاه عمار، یاسر و سمیه، می‌آمد و خطاب به آنان می‌فرمود:
صبراً یا آل یاسر موعدُکم الجنهُ؛ (10)
ای خانواده یاسر! پایداری پیشه کنید [که] وعده‌گاه شما بهشت است.
در پیمان عقبه دوم، محتوای مورد توافق انصار عبارت بود از «جنگ، اطاعت و حرف شنوی در همه حال، فداکاری در راه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مخالفت نکردن با خاندان پیامبر در مورد خلافت، دم زدن از حق در هر حال و نهراسیدن از ملامت ملامت‌گران». (11)
با این حال، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همان گونه که از مردان بیعت گرفت، از حدیله دختر مالک، نسیبه دختر کعب و اسما دختر عمرو، نیز بیعت گرفت. (12)
پایداری جامعه سازانه در قرآن – که با زیر عنوان‌ها‌ی‌ هجرت، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر مطرح است – مسئولیت مشترک زن و مرد را تشکیل می‌دهد.
پیوند «هجرت» و «جهاد» بر هیچ دین پژوهی پوشیده نیست؛ تداوم مبارزه و مقاومت طاغوت ستیزانه گاهی ایجاب می‌نماید که انسان با ایمان، وطن خود را به قصد تقویت آهنگ جهاد از سرزمین دیگر ترک گوید؛ این فضیلتی است مشترک میان زن و مرد!
روزی ام سلمه گفت: ‌ای رسول خدا! نشنیده‌ام که خداوند درباره هجرت زنان چیزی بگوید! آن گاه این آیه نازل شد: (13)
(فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُم مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى‏ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُم سَیِّآتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِنْ عِندِ اللّهِ)؛ (14)
پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود:] من عمل هیچ صاحب عمل شما را از زن و مرد که همه از یکدیگرند، تباه نمی‌کنم. پس کسانی که هجرت کرده و از خانه خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده‌اند، بدی‌هایشان را می‌زدایم و آنان را در باغ‌هایی درمی‌آورم، که از زیر آن نهرها روان است این پاداشی است از جانب خدا.
بخش دوم آیه که با «فاء» تفریع، آغاز می‌شود، بیان تطبیقی دو اصل «وحدت نوعی زن و مرد» و «ارزشمند بودن عمل زن و مرد نزد خداوند» است که قسمت اول آیه بدان اشاره دارد. به همین دلیل اگر شأن نزولی نیز نبود، مشروعیت و ارزش‌مندی هجرت و جهاد زنِ با ایمان از این آیه استفاده می‌شد.
در جای دیگر ضمن مسلّم شمردن اصل هجرت زنان، قرآن به بیان وظایف مسلمانان در برابر زنانی که راه هجرت را فراروی خود قرار داده‌اند پرداخته، می‌گوید:
(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَا أَنفَقُوا)؛ (15)
ای مؤمنان! هرگاه زنان با ایمان هجرت نموده نزد شما آیند، آنان را بیازمایید، خداوند به ایمان آنان داناتر است. پس اگر آنان را با ایمان یافتید، به سوی کفار بازنگردانید که نه زنان هجرت کرده برای کفار حلال‌اند و نه کفار برای آنان.
براساس گزارش منابع تاریخی، هجرت زنان صدر اسلام به عنوان یک اقدام ارزشی جای تردید نداشته، حضور آنان در میدان جنگ مورد تأیید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. زنان شرکت کننده در جهاد گاهی علاوه بر کار آب رسانی، درمانی و پرستاری، به نبرد مسلحانه نیز می‌پرداختند.
انس بن مالک می‌گوید:
“هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آهنگ جنگی را می‌نمود،‌ام سلیم و جمعی از زنان انصار را به همراه می‌برد تا مسئولیت آب رسانی و درمان زخمی‌ها را به عهده گیرند.” (16)
«نُسیبه» دختر کعب می‌گوید:
“در جنگ احد با مشک آب خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رساندم؛ آن حضرت را در جمع اصحاب یافتم و قدرت و پیروزی از آن مسلمانان بود. هنگام شکست مسلمانان، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوستم و به طور مستقیم وارد جنگ شدم. به قصد دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر می‌زدم و تیراندازی می‌کردم.” (17)
نسیبه – کنیه‌اش «ام عماره» است – با الهام از امضای حضور زن در جنگ توسط پیامبر، در جنگ «یمامه» نیز وارد جنگ شد و پس از کشته شدن «مسیلمه» در حالی به مدینه بازگشت که دوازده زخم شمشیر و نیزه بر تن داشت. (18)
قرآن در راستای تشکیل جامعه آرمانی، همان گونه که زن را به هجرت و جهاد فرامی‌خواند، در تربیت انسان کامل نیز وی را مسئول شناخته و برای وی حق ولایت و سرپرستی قائل است و این سرپرستی را در حوزه خانه و جامعه قابل تطبیق می‌داند.
زن به عنوان مادر بر فرزندانش سلطه دارد و پا به پای پدر، از حق اعمال نفوذ برخوردار است؛ این حق طاعت تا مرز دعوت به شرک گسترده است؛ فرزندان تنها هنگامی حق مخالفت دارند که مادر یا پدر، آنان را به پرستش یا اطاعت جز خدا فراخواند:
(وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْناً وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا)؛ (19)
و به انسان سفارش کردیم به پدر و مادر خود نیکی کند و اگر آن‌ها تلاش کردند تا چیزی را که بدان علم نداری با من شریک گردانی، از ایشان اطاعت مکن.
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از ایشان نصیحت خواست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
لاتُشرِک بالله شیئاً و إن حُرِّقتَ بالنارِ و عُذِّبَت إلا و قلبک مطمئن بالإیمان، و والدَیک فأطِعهما و برِّهما حَیینِ کانا أو میّتَین و إن أمراک أن تَخرجَ من أهلِک و مالِک فَافعَل، فإن ذلک من الإیمان؛ (20)
چیزی را شریک خدا مشمار هر چند در آتش بسوزی و شکنجه ببینی، مگر با دل آرام و استوار بر ایمان، از پدر و مادرت فرمان بر و به آن‌ها در زندگی و پس از مرگ آن‌ها، نیکی کن و اگر آنان گفتند از اهل و مالت دست بردار، بپذیر که این نمود ایمان است.
در روایت نبوی معروف که همگان را در رابطه با حوزه مدیریتی مسئول می‌شناسد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حوزه مسئولیت بانوان می‌فرماید:
و المرأه راعیه علی أهل بیتِ زوجها و ولده و هی مسؤوله عنهم؛ (21)
زن، نگهبان خانواده و فرزندان شوهر خویش است و در همین باره، مورد بازخواست قرار می‌گیرد.
اطاعت از مادر – که یکی از مصداق‌ها‌ی‌ «احسان» به اوست واجب است؛ هرچند که فرزند پا به سن کهولت گذاشته و از بالاترین مقام علمی و موقعیت اجتماعی برخوردار باشد.
براساس این حق، تمام افراد جامعه تحت سرپرستی زن هستند؛ چه آن که همه فرزندان دارای مادر هستند. مادران در کنار برخورداری از چنین حقی و نیز عطوفت مادری، اگر لیاقت‌ها و آگاهی‌ها‌ی‌ اکتسابی در باب تربیت را نیز به دست آورند، به سهولت و آسانی می‌توانند زمینه تشکیل جامعه آرمانی را فراهم آورند.
قرآن در اقدام دیگری به قصد پاسداری از ارزش‌ها‌ی‌ انسانی در جامعه آرمانی و جلوگیری از پیدایش و گسترش ضد ارزش‌ها در زندگی فردی و اجتماعی، طرح «کنترل متقابل همگان بر همگان» را پیشنهاد می‌کند که در آن تفاوتی بین پیر و جوان و زن و مرد وجود ندارد. براساس این طرح، زنان حتی بر پدران و شوهران خود حق نظارت دارند:
(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)؛ (22)
مردان و زنان با ایمان همه اولیای هم هستند که به کار پسندیده وامی‌دارند و از کارهای ناپسند بازمی‌دارند؛ نماز را برپا می‌دارند، زکات را می‌پردازند و از خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان می‌برند. آنان را خداوند به زودی مشمول رحمتش قرار می‌دهد، همانا خداوند، پیروزمند و حکیم است.
«ولی» در کتب لغت به معنای دوستی، نزدیکی نسبی و اعتقادی، مددرسانی و سرپرستی آمده است. که همه این معانی با هم سازگار می‌نمایند. به همین دلیل در فهم این آیه می‌توان گفت که انسان‌ها‌ی‌ با ایمان، به دلیل علاقه مندی، صمیمیت و نزدیکی، آهنگ مددرسانی و حق پرستی متقابل، یکدیگر را به کارهای نیک فرامی‌خوانند و از کارهای بد باز می‌دارند.
به هر حال مترتب ساختن امر و نهی بر حق ولایت در آیه، گویای این است که واژه «اولیا» حق سرپرستی را در خود نهفته دارد و بر پایه این تلقی، زنان و مردان با ایمان دارای نوعی ولایت و سرپرستی بر یکدیگر از جانب خدا هستند و حق امر به معروف و نهی از منکر دارند. (23)

ج) زن در عرصه مدیریت
اندیشه سیاسی قرآن را می‌توان اندیشه خلیفه اللهی یا اندیشه هدایت گری به نیابت از خدا در جامعه انسانی نامید (24)، به همین دلیل ملاک‌ها‌ی‌ شایستگی حکومت در قرآن نیز هویت خلیفه اللهی دارد که نخستین آن‌ها آگاهی و دانش است.
قرآن، هنگامی که از آفرینش انسان به عنوان «خلیفه» نام می‌برد، علم و آگاهی او را نیز مطرح می‌نماید تا دغدغه خاطر فرشتگان را بزداید و لیاقت انسان را برای خلافت به اثبات رساند:
(وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * قَالُوا سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ * قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ)؛ (25)
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت! گفتند: آیا در آن، کسی را می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خون‌ها بریزد و حال آن که ما با ستایش تو، تو را تنزیه می‌کنیم و به تقدیست می‌پردازیم؟ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. و خدا تمام نام‌ها را به آدم آموخت و سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می‌گویید، از اسامی این‌ها به من خبر دهید. گفتند: منزهی تو! ما را جز آنچه آموخته‌ای دانشی نیست، دانا و حکیم تویی. [خداوند] فرمود: ای آدم، ایشان را از اسامی آنان آگاه ساز!
قرآن در داستان «طالوت» نیز آگاهی را به عنوان معیار حق فرمانروایی مورد تأکید قرار می‌دهد و دلیل برگزیدگی طالوت به فرماندهی را افزونی او در علم و جسم می‌داند:
(قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)؛ (26)
پیامبرشان گفت: خدا او را بر شما در دانش و نیروی بدنی برتری داده است. خداوند پادشاهی خود را به هر کس که بخواهد می‌دهد.
امام علی (علیه السلام) در این باره می‌فرماید:
و قد أخبرکم اللهُ أن أولی الأمر هم المُستنبطون للعلم؛ (27)
و خدا به شما خبر داده که زمام داران، کسانی هستند که توان استنباط علم را دارند و از ریشه‌ها‌ی‌ مسائل آگاهند.
مقصود امام، این آیه قرآن است که می‌فرماید:
(وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ…)؛ (28)
و آن گاه که آن‌ها را امنیت یا وحشتی رسد، انتشار می‌دهند و اگر آن را به پیامبر و حاکمی از خودشان ارجاع می‌دادند، بی گمان آن را صاحبان درک و بصیرت می‌دانستند.
آگاهی‌ها‌ی‌ رهبری حوزه‌ها‌ی‌ مختلفی دارد که مهم‌ترین آن‌ها آگاهی به معارف و تعالیم قرآن و سنت است، امام علی (علیه السلام) می‌فرماید:
آیا سزاوار است که جز آگاه‌ترین امت به قرآن و سنت، بر آنان حکومت کند، حال آن که خداوند می‌فرماید: «آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند، برای پیروی شایسته‌تر است یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند»! شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟ و فرموده است: «همانا خداوند او را برگزیده و بر شما و او را دانایی و توانایی بسیار داده است». (29)
در جای دیگر می‌فرماید:
أیها الناس إنّ أحق الناسِ بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمُهم بأمرالله فیه، فإن شَغَب شاغِبٌ استَعتَب، فإن أبی قُتِلَ؛ (30)
مردم! سزاوارترین مردم به خلافت، کسی است که در اداره آن نیرومندتر و نسبت به فرمان الهی در مورد آن داناتر باشد، تا هر کس را که آشوب کرد و فتنه برانگیخت، به حق بازگرداند و اگر امتناع ورزید، نابود کند.
ویژگی و شرط دوم حاکم در تفکر سیاسی قرآن، عدالت است (31) که هم محبوبیت است و هم زمینه ستم ستیزی و دادگستری.
امام خمینی رحمه الله ذیل آیه‌ی: (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى‏ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ) (32) می‌فرماید:
مراد از «الامانات» تمام امور دینی است که حکومت یکی از آن‌ها می‌باشد و این امانت باید به اهلش رد شود، یکی از آن‌ها حکومت است و به موجب آیه شریفه، باید هر امری از امور حکومت بر موازین عدل باشد، و «اذا حکمتم» ظهور در مسائل حکومتی دارد و قاضی و همه حکومت کنندگان را دربر می‌گیرد. (33)
قرآن در کنار شایستگی‌ها‌ی‌ ذاتی، آگاهی‌ها‌ی‌ مربوطه، شناخت دین و عدالت، رعایت مشورت و بهره گیری از دیدگاه‌ها و تجربیات دیگران را نیز برای زمام دار، ضرورتی اجتناب ناپذیر می‌شناسد و بدین گونه هم از استبداد جلوگیری می‌کند و هم زمینه مشارکت عمومی را فراهم می‌آورد. خداوند خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید:
(وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ)؛ (34)
و در کارها با آنان مشورت کن.
هم چنین در مقام تبیین شخصیت اهل ایمان می‌گوید:
(وَأَمْرُهُمْ شُورَى‏ بَیْنَهُمْ)؛ (35)
و کار آنان براساس مشورت صورت می‌گیرد.
براساس این دو آیه، حاکمان که به دلیل اهمیت کار حکومت «اولوالامر» نامیده شده‌اند و مردم به اطاعت از ایشان امر شده‌اند، از مشورت با متخصصان، صاحب نظران و اهل تجربه ناگزیرند.
تردیدی در این نیست که زنان می‌توانند سه شرط یاد شده را در خود فراهم آورده، شایستگی خود را برای اداره جامعه به اثبات رسانند. قرآن نه تنها چنین توانایی را در زنان قبول دارد، که با نقل داستان حکومت بلقیس و تدبیر سیاسی وی در برخورد با حضرت سلیمان، تحقق و عینیت آن را نیز این گونه مورد تأکید قرار می‌دهد:
ملکه سبأ گفت: ‌ای سران، نامه‌ای ارجمند برای من آمده که از سوی سلیمان است و آن این است: «به نام خداوند رحمت گر و مهربان. بر من بزرگی مکنید و بر من از در اطاعت درآیید» گفت: ‌ای سران در کار، به من نظر دهید که بی حضور شما کاری را فیصله نداده‌ام. گفتند: ما سخت نیرومند و دلاوریم و اختیار کار با توست، بنگر چه دستوری می‌دهی. ملکه گفت: پادشاهان چون به شهر درآیند، آن را تباه و عزیزانش را خوار می‌گردانند و این گونه می‌کنند، من ارمغانی به سویشان می‌فرستم و می‌نگرم که فرستادگان با چه چیزی بازمی‌گردند. (36)
بازپروری ستایش آمیز تدبیر حکومتی بلقیس – که به نجات مردم «سبأ» انجامید – در برابر نامه هشدار دهنده سلیمان (علیه السلام) در قرآن، در تعارض جدی با این روایت است که معتبرترین مدرک منکران حق حکومت زن در جهان، اهل سنت به شمار می‌آید:
لن یُفلِحَ قومٌ ولوا أمرَهم امرأه؛ (37)
هیچ گاه رستگار نمی‌شوند مردمی که زمام حکومت‌شان را به زنی واگذارند.
راه حل پذیرفتنی این است که بگوییم در خصوص این روایت، هدف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جمله: «ولّوا امرهم أمرأه» بیان علت نبوده بلکه غرض ایشان این بوده که قطعی بودن شکست فارس را بازگو فرماید و از سرپرستی دختر «کسرا» به عنوان علامت و ویژگی آن زمان مردم فارس بهره جسته است، یا این که بگوییم روایاتی از این دست، نگاه به زنانی دارد که به دلیل نداشتن شرایط لازم و بایسته به اعمال استبداد روی آورند و یا در پی این است که حاکمیت زنان بی لیاقت را به دلیل گرایش‌ها‌ی‌ ویژه جنسیت آنان، خطرآفرین‌تر بشناساند، وگرنه زوال مشروعیت حکومت به دلیل ناشایستگی، اختصاص به زنان ندارد.
به هر حال ظاهر قرآن با مشروعیت واگذاری اداره کار حکومت و داوری به زنان هم خوانی بیشتری نشان می‌دهد و روایات مخالف فرمانروایی و قضاوت زن، نه تنها با ظاهر قرآن که با روایات دیگر نیز ناسازگار می‌باشد. از باب نمونه در روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است:
تُؤتون الحکمه فی زمانهِ، حتی أنّ المرأه لتقضی فی بیتها بکتابِ الله و سنهِ رسول الله؛ (38)
علم و حکمت در زمان مهدی موعود به گونه‌ای به سراغ شما می‌آید که زن می‌تواند در خانه خودش بر پایه قرآن و سنت قضاوت نماید.
ادعای اجماع (39) بر این که زن نباید حاکم و قاضی باشد، ممکن است مستند به روایاتی باشد که ممنوعیت حکومت و قضاوت زنان را یادآوری می‌کند. علاوه بر این، اثبات اتفاق همه فقها در این رابطه مشکل است؛ زیرا حنفیان قضاوت زن را جز در مورد «حد» و «قصاص» جایز می‌دانند. «ابن جریر طبری» قضاوت زن را در مورد «حد» و «قصاص» نیز جایز می‌شمارد و «ابن حزم اندلیسی» با حکومت زن نیز نظر موافق دارد. (40)
روشن است که استدلال‌هایی از این دست نیز قانع کننده نیست که می‌گوید: «زن به این دلیل شایسته رهبری و قضاوت نیست که رهبر برای جهاد و انجام کار مسلمین، و قاضی برای فیصله دعواها، بایستی بیرون از خانه به سر برند و زن به دلیل ناموس بودن، نباید از خانه بیرون رود و به دلیل ناتوانی نمی‌تواند بسیاری از کارها را انجام دهد». (41)
بی تردید با زندانی ساختن زن در خانه، نه قرآن موافق است و نه عقل و پرداختن به کار حکومت و داوری به توان جسمی نیاز ندارد.

خاستگاه دغدغه‌ها
با وجود سازگاری ظاهر قرآن با حضور زنان در عرصه‌ها‌ی‌ مختلف فعالیت‌ها‌ی‌ اجتماعی، داوری نهایی و قطعی بستگی به مطالعه همه جانبه و پاسخ گویی به پرسش‌ها‌ی‌ زیر دارد:
الف) با توجه به این که همه مشاغل عمومی یا بسیاری از آن‌ها عنوان واجب کفایی دارد و نیز با در نظر گرفتن این واقعیت که کارهای مورد علاقه زنان – که به صورت طبیعی توسط آنان انجام می‌گیرد – آثار مثبت اجتماعی در خور توجهی را در پی دارد، آیا مصلحتی وجود دارد که براساس آن کشاندن زن در صحنه فعالیت اجتماعی در کنار نامحرم، یک ضرورت به حساب آید و واجب‌ها‌ی‌ کفایی، شکل واجب عینی به خود بگیرد؟
ب) با توجه به علاقه زن به آرایش و نمایش و تهاجمی بودن شهوت مرد، آیا رعایت عفت عمومی و مهار جوشش و طغیان جنسی در محیط کار، به ویژه در سال‌ها‌ی‌ جوانی دو جنس مخالف دست یافتنی است؟
ج) آیا علاقه مندی و اعتماد مقابل زن و مردی که در صحنه‌ها‌ی‌ گوناگون زندگی اجتماعی با مردان و زنان مختلف در ارتباط می‌باشند، با علاقه مندی و اعتماد زن و مردی که کمترین ارتباط را با جنس مخالف خود دارند، برابر است؟
آیا علاقه مندی زن به زندگی شخصی و خانوادگی، سامان دهی محیط خانواده، تأمین مصالح فرزندان و هدایت مرد به خصوصی شدن، سبب نمی‌گردد که خدمات اجتماعی توسط او با کیفیتی نه چندان پسندیده انجام پذیرد؟
ه‍) آیا گرفتاری‌ها‌ی‌ ویژه زنان (عادت ماهیانه، بارداری، زایمان و بچه داری) که کم و بیش، تاب و توان پی گیری مسائل و کارهای اجتماعی را می‌کاهد، منافع جامعه را تهدید نمی‌کند؟
و) آیا عاطفی بودن در مقام تصمیم گیری و اقدام (42) که بارزترین حالت روانی زنان را تشکیل می‌دهد و به صورت طبیعی باعث کاهش خردورزی می‌شود، فعالیت‌ها‌ی‌ اجتماعی – مدیریتی آنان را مورد تهدید قرار نمی‌دهد؟
ز) از طرفی کارها در اداره جامعه پس از مطالعه و کنار گذاشتن گزینه‌ها‌ی‌ متعدد انجام می‌پذیرد و از سوی دیگر، زنان متهم‌اند که در رویارویی با گزینه‌ها‌ی‌ مختلف و انتخاب گزینه برتر، زودتر گرفتار آشفتگی و درماندگی می‌شوند! (43) آیا برای بیرون آمدن آنان از این بن بست، راه حل اطمینان بخشی وجود دارد؟
واقعیت این است که زدایش دغدغه‌ها‌ی‌ یاد شده تنها در صورتی میسر است که جامعه اسلامی به دور از غوغای برابری زن و مرد و دفاع از چالش‌ها‌ی‌ فمینیستی، با رعایت ارزش‌ها‌ی‌ دینی و انسانی، اصالت و مصلحت خانواده، توجه فزون‌تر به کرامت و نقش مؤثر و سازنده زن، حفظ «عفت» در حوزه روابط زن و مرد، اهتمام به حقوق شوهر، توجه به نیاز کودکان به آسایش و عطوفت مادر در زمان بارداری و دوره شیرخوارگی، در نظر گرفتن کارهای مورد علاقه زنان در پهنه زندگی اجتماعی و کارآمدی‌ها و علاقه مندی‌ها‌ی‌ زن در واگذاری مشاغل اجتماعی؛ زمینه را برای حضور فعال زن در حوزه مسئولیت‌ها‌ی‌ اجتماعی فراهم نماید، وگرنه همگامی زنان با مردان در صحنه فعالیت‌ها‌ی‌ اجتماعی پیامدهای سه گانه زیر را همراه خواهد داشت:
1. تزلزل و فروپاشی بنیاد خانواده؛
2. گسترش فساد در جامعه، به دلیل کاهش تربیت آمیخته با محبت مادر؛
3. واکنش نامناسب شوهر و فرزندان به دلیل کم توجهی آنان؛ و در نتیجه احساس تنهایی از سوی زنان به ویژه در سال‌ها‌ی‌ اخیر زندگی.

پی‌نوشت‌ها:

1. جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص 369-371.
2. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 202.
3. نساء، آیه 32.
4. همان، آیات 5 و 6.
5. بقره، آیه 282.
6. طبرسی، مجمع البیان، ص 72.
7. احزاب، آیه 35.
8. بخاری، صحیح البخاری، ج 1، ص 256.
9. تحریم، آیه 11.
10. ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، ص 356.
11. همان، ج 2، ص 67.
12. همان، ج 2، ص 71، 79 و 80.
13. واحدی، اسباب النزول، ص 8.
14. آل عمران، آیه 195.
15. ممتحنه، آیه 10.
16. سنن ابی داود، کتاب الجهاد، حدیث 2531؛ صحیح البخاری، کتاب المغازی، غزوه خیبر.
17. ابن هشام، السیره النبویه، ج 3، ص 91.
18. همان، ج 2، ص 71-79.
19. عنکبوت، آیه 14.
20. فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 244.
21. صحیح البخاری، کتاب الاحکام، باب قوله «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول»، حدیث 7138.
22. توبه، آیه 71.
23. اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، قم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، ج 7، ص 188.
24. فصلنامه پژوهش‌ها‌ی‌ قرآنی، شماره 23-24، مقاله: «نظریه سیاسی قرآن و نهج البلاغه، با نگاه تطبیقی».
25. بقره، آیات 30-33.
26. همان، آیه 247.
27. محمودی، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ج 4، ص 151.
28. نساء، آیه 83.
29. طبرسی، الاحتجاج، ص 151.
30. نهج البلاغه، خطبه 173.
31. امام خمینی، ولایت فقیه و جهاد اکبر، ص 51.
32. نساء، آیه 58.
33. امام خمینی، همان، ص 93.
34. آل عمران، آیه 159.
35. شوری، آیه 38.
36. نمل، آیات 29-36.
37. صحیح البخاری، کتاب المغازی، باب کتاب النبی الی کسری و قیصر، حدیث 4425.
38. نعمانی، غیبت نعمانی، ترجمه محمدجواد غفاری، ج 1، ص 345.
39. عبدالرحمن الجزیری، الفقه علی مذاهب الاربعه، ج 5، ص 416؛ محقق حلی، شرایع الاسلام، ج 4، ص 67؛ نجفی، جواهرالکلام، ج 40، ص 12-14.
40. عبدالکریم زیدان، المفصل فی احکام المرأه و البیت المسلم، ج 4، ص 301.
41. شرح السنه للبغوی، ج 10، ص 77 به نقل از: ولایه المرأه، ص 43.
42. جینا لمبروز، روح زن، ج 1، ص 19-20 به نقل از: پیام زن، سال 10، شماره 7، ص 27.
43. جان کری، زنان و مردان و روابط، ص 115 به نقل از: پیام زن، همان.
منبع مقاله:
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید