نویسنده: سید ابراهیم سجادی
کسانی که در قلمرو باورهای اسلامی به مطالعه جایگاه زن و مرد در نظام خانواده و جامعه پرداخته و در نهایت به داوری روشن و صریحی دست یافتهاند، یکی از مستندات ایشان و یا آیاتی که ناگزیر بودهاند بدان بپردازند، آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ) بوده است.
این قلم در نوشتهای دیگر به معنای «قوامیت» و چگونگی تبلور آن در قلمرو خانواده پرداخته است، ولی در این پژوهش تلاش دارد تا ابعاد دیگری از جایگاه اجتماعی زنان را در حیطه باورهای دینی و نیز در ارتباط با این آیه تبیین نماید.
بسیاری از مفسران و قرآن پژوهان بر این باورند که پیام آیه یاد شده، اختصاص به قوامیت شوهر ندارد، بلکه در پی این است که سرپرستی جنس مردان را بر جنس زنان اثبات نماید؛ با این توضیح که مراد از فضیلت در این آیه، برتری طبیعی مردان بر زنان است که در فزونی قدرت تعقل مردان و امور مترتب بر آن از قبیل قدرت جنگاوری و انجام کارهای دشوار، نمود دارد؛ برعکسِ زندگی زنان که یک زندگی احساسی و عاطفی بر پایه نازک دلی و لطافت روحی میباشد.
با توجه به فراگیری علت یاد شده، حکم مناسب آن؛ یعنی قوامیت نیز عمومیت دارد و نوع مردان را دربر میگیرد. البته در حوزههای کاری که زندگی هر دو نوع را پوشش میدهد؛ بنابراین در کارهای اجتماعی چون حکومت و قضاوت – که زیربنای زیست اجتماعی بوده و با تعقل پا میگیرد و نیز دفاع مسلحانه که توقف بر سخت کوشی دارد – مردان بر زنان قوامیت دارند.
بر این اساس، قسمت اول آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا) (1) از اطلاق و عمومیت کامل برخوردار است. (2)
فهم قوامیت مطلق مردان از آیه، در حقیقت دیدگاه مورد پذیرش همه کسانی است که از جمله: (فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ)، فضیلت مردان را بر زنان میفهمند و در مقام تعیین نمودارهای فضیلت، از خرد، تصمیم، قدرت، امامت و رهبری، جهاد و ولایت بر عقد، به عنوان فضایل ویژه مردان نام میبرند. (3)
یکی از مفسران معاصر با برداشت یاد شده از آیه به شدت مخالفت کرده، مینویسد:
“وقتی که زن در مقابل مرد، و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است، هرگز مرد قوّام و قیم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ) مربوط به آن جایی است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد که در آن صورت، سخن از قوّام بودن به میان میآید.
گاهی زن قیم مرد است و گاهی مرد قیم زن… . اطاعت فرزند، چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است. اگر مادری فرزند را از کاری نهی کرد و گفت: این کار مایه آزردگی من میشود، در این جا اطاعت مادر واجب است. در حقیقت در چنین مواردی زن است که بر مرد قیم است ولو این که پسر، مجتهد و یا متخصص باشد.” (4)
بنابراین بگو مگو پیرامون فهم آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ) و گستره دلالت آن، پیشینه تاریخی درازی دارد، چنان که در این عصر نیز فردی چون استاد جوادی آملی با استادش علامه طباطبائی در این زمینه رو در رو قرار گرفته است؛ یکی از آیه یاد شده قوامیت مطلق مردان را فهمیده و دیگری قوامیت مرد در زندگی زناشویی را!
واقعیت این است که تلقی علامه از آیه با پرسشها و اشکالهایی همراه است که یافتن پاسخ برای برخی از آنها دشوار مینماید، از باب نمونه:
1. علامه میگوید که بخش اول آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا) به گونه مستقیم به روابط زن و مرد در زندگی زناشویی نظر ندارد، حال آن که جمله (وَبِمَا أَنْفَقُوا) به طور قطع از انفاق شوهر سخن میگوید!
2. پیامد فراگیر بودن علتی که در کلام علامه آمده، پذیرش مردسالاری به معنای عام و فراگیر آن میباشد. شاید با توجه به همین پیامد، ایشان قوامیت مردان را محدود به کارهای اجتماعی میداند که به زندگی مشترک زن و مرد ارتباط مییابد، بدون این که دلیل ارائه دهد.
3. اگر مراد خداوند بیان فضیلت مردان بر زنان بود، میبایست از تعبیر «بما فضّلوا» استفاده میشد؛ همان گونه که تأمین اقتصادی زن از سوی مرد با عبارت «بما أنفقوا» بازگو شده است.
4. جمله «فالصالحات» در آیه، شکل تفریع را دارد و مفاد آن مختص زندگی زناشویی است. شایسته باب تفریع این است که فرع از گستره شمولی مساوی با اصل برخوردار باشد. اگر مقصود قسمت اول آیه، قوامیت مردان بر زنان در زندگی اجتماعی میبود، در فرع نیز باید مطلبی در رابطه با قضاوت یا حکومت و مانند اینها مطرح میگردید، نه اطاعت زن از شوهر.
5. آیه مورد بحث از قوامیتی سخن میگوید که در آن، مرد در رابطه با زن ایفای نقش میکند، ولی در سلطهای از نوع حکومت و قضاوت، همه اقشار و افراد جامعه زیر پوشش قرار میگیرند.
6. ظاهر آیه حکایت از این دارد که انفاق و فضیلت با هم به قوّامیت مرد مشروعیت میبخشند؛ در صورتی که سرپرستی در امور عمومی و اجتماعی ارتباطی با انفاق ندارد. (5)
به هر حال استفاده قوّامیت مردان بر زنان از این آیه چندان پذیرفتنی نمینماید، ولی این داوری نباید مانع از این باشد که با مراجعه به قرآن به داوری خداوند در امر سرپرستی مردان در زندگی اجتماعی – که محور طولانیترین و جدیترین جدالها بوده و هست – دست یابیم و به مطالعه و شناخت دیدگاه هدایت گرانه قرآن در این زمینه روی آوریم.
نقش اجتماعی زنان در نگاه دیگران
بدون تردید، دیدگاه قرآن در هر زمینه برای همیشه، سایر دیدگاههای مربوطه را به گونهای زیر ذره بین دارد و از راه نقد آنها مخاطب را به سوی هدایت برتر فرا میخواند.
بر این اساس، شایسته است که پیش از پرداختن به مطالعه دیدگاه قرآن، مروری داشته باشیم بر سایر دیدگاههای درخور توجه در این موضوع، تا در پرتو روش مقایسه نقادانه، زمینه فهم دقیقتر و قضاوت واقع بینانهتر نظریه کتاب وحی فراهم آید و درستی و نادرستی گفتهها و ایدهها نمودار گردد:
درباره تعامل زن و مرد در زندگی اجتماعی سه دیدگاه عمده وجود دارد:
1. نگاه سنتی
اعتقاد به محکومیت جنس زنان یکی از باورهای رایج در گذشته و حال بوده و هست که دیدگاه مشترک تورات و ارسطو را تشکیل داده، از حاکمیت مرد به عنوان سنت تغییرناپذیر یاد میکند؛ تورات پس از مقصر شناختن «حوا» در داستان خطای آدم، ضمن شمارش کیفرهای او میگوید: «شما زنان تحت سلطه مرد قرار میگیرد و او در پی چیرگی بر شما خواهد بود». (6)
ارسطو مدعی است که زن و بنده براساس طبیعت خود، محکوم به اسارت بوده، سزاوار شرکت در کارهای عمومی نیستند. (7)
2. نگاه فمینیستی
نقطه مقابل دیدگاه یاد شده، تفکر فمینیستی است که در برخی از شاخههای آن، با تأکید بر این مطلب که جنسیت، هویت گوهری و ذاتی ندارد، از تربیت فکری، اخلاقی و اعتقادی زن و مرد، به گونهای که هر دو با نقش همسان در همه صحنههای زندگی حضور پیدا نمایند، به عنوان هدف اجتناب ناپذیر سخن گفته میشود و در این راستا، فمینیستهای رادیکال، عصبانیت و احساساتی بودن زن را در اثر تربیت او در محیط تنگ خانه و وابستگی، در حاشیه بودن و فرودستی او را برخاسته از نقش زاییدن دانستهاند و جایگزین شدن زاد و ولد آزمایشگاهی را به جای زاد و ولد طبیعی، از کلیدهای حل مشکلات زنان میشناسند. (8)
از سوی دیگر در این مکتب ادعا میشود که جنسیت مذکر، جوهر نیست تا قائم به ذات باشد، بلکه نظامی عقیدتی است که مقصد آن توجیه سلطه جنس مذکر میباشد؛ هیچ کس مرد به دنیا نمیآید، بلکه در شرایط خاص محیط خود مرد ساخته میشود و چیزی که ساختنی و پرداختنی است، قابل ویرانی و بازسازی نیز هست. (9)
3. نگاه میانه
در کنار دو دیدگاه یاد شده – که نماد افراط و تفریط در این حوزه فکری هستند – نظریه دانشمندانی قابل مطالعه است که با پذیرش حقوق انسانی زنان، حضور آنان را در تمام عرصههای اجتماعی همسان مردان تحقق پذیر نمیشناسند؛ در این تفکر زنان دارای حالات روحی و گرایشهایی هستند که مانع حضور آنان در همه عرصههای مختلف زندگی به حساب میآید؛ مهمترین و مؤثرترین این گرایشها را میتوان این گونه برشمرد:
الف) روحیه احساسات زدگی
«زنان عموماً احساساتیتر از مردان هستند». (10)
«زن بیشتر بیان کننده است، زیرا همیشه اسیر احساسات و عواطف میباشد. ریشه حساس بودن او به بیماریهای عصبی مانند: تشنج، هیستری و وسواس، ترس بی جا، حرکات غیر ارادی و تأثیر از تلقینات در همین جاست. (11)
ب) تمایل به پناه جویی
«طبیعت زن پناه جویی است نه جنگ جویی؛ زن از مرد توانا خوشش میآید. در مشاهده قدرت، نوعی عامل عجیب «خوشی فرودستانه» او را تحریک میکند. به مردی که فرماندهی بلد است، با خوشحالی تسلیم میشود… اگر این روزها فرمان برداری زن کمتر شده، برای آن است که مردان در قدرت و اخلاق ضعیفتر از پیشاند». (12)
«همه احساسات و عواطفی که زنی را به مردی میپیوندد، از دواعی جنسی برنمیخیزد، بلکه از غرایز انقیاد و تسلیم سر میزند». (13)
ج) گرایش به مصالح خانواده
«همه چیز در نظر زنان شخصی است و وسیله است برای غایات و اهداف خصوصی». (14)
«توجه زن، به امور خانوادگی و محیط او، معمولاً خانه اوست. اگر در سالهای جوانی مفتون عبارات و اصطلاحات سیاسی میگردد و احساس خود را به همه جنبههای انسانی بسط میدهد، پس از یافتن شوهری وفادار، از تمام آن فعالیتها چشم میپوشد و به سرعت، خود و شوهرش را از این فعالیتهای عمومی بیرون میکشد و به شوهرش یاد میدهد که حس وفاداری شدید خود را به خانه محدود کند». (15)
«عشق زن به خانواده و کودک است؛ اگر در حفظ اینها موفق باشد، به دولتها و دودمانهای سلطنتی بی قید و بی علاقه است. اگر امروز طبیعت او در حفظ کودک و خانواده ناتوان به نظر میرسد، برای آن است که زن مدتی است که طبیعت را از یاد برده است، ولی شکست، طبیعت همیشگی نیست؛ هر وقت که بخواهد با صدها مصالحی که ذخیره دارد، برمیگردد». (16)
هیچ لذتی برای زن بالاتر از این نیست که همیشه در کنار مرد مورد علاقهاش به سر برد. (17)
د) توان محدود در تطبیق و نتیجه گیری
«زن در واقعیات تیزبین است و آنها را خوب به خاطر میسپارد، اما برای تعمیم و توضیح عمیق مستعد نیست، ممکن است در جزئیات و در پیدا کردن مقصد، سردرگم شود». (18)
ه) حوزه شغلی مورد علاقه زنان
براساس کششها و گرایشهای یاد شده، حوزههای شغلی معینی توجه زنان را به خود میکشاند؛ موزیکال، کارهای دفتری و مشاغل اجتماعی مرتبط با عنصر کلامی، به ویژه پرستاری و تربیت کودکان، حوزه فعالیتهای دختران را تشکیل میدهد. (19)
فعالیتهای دختران را کارهای ظریف هنری و توأم با آرامش تشکیل میدهند. (20)
«زنان بیشتر به کارهای خانه و اشیا و تلاشهای ذوقی علاقه نشان میدهند و بیشتر مشاغل را میپسندند که نیاز به جابهجا شدن در آنها نباشد و یا کارهایی را که دوست میدارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزی بسیار به خرج داد؛ مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بینوا… زنها عموماً احساساتیتر از مردان هستند». (21)
باور به تفاوت حالات روحی و گرایشهای شغلی زنان با مردان، ویژه دانشمندان مذکر نیست، بلکه از سوی زنان روان شناس نیز ارائه شده است، از جمله خانمی به نام «کلیودالسون» میگوید:
“تمام زنان علاقه مندند که تحت نظر شخص دیگری کار کنند و احساس نمایند که وجودشان مؤثر و مورد نیاز است، این دو نیاز روحی از این واقعیت سرچشمه میگیرد که خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند، عملیتر فکر میکنند، بهتر قضاوت میکنند، سازمان دهنده بهتری هستند و بهتر هدایت میکنند، پس برتری روحی مردان بر زنان چیزی است که طرح آن طبیعت میباشد.
خانمها به علت این که احساسیتر از آقایان هستند باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگیشان احتیاج دارند. بزرگترین هدف زنها در زندگی تأمین است و وقتی به هدف خود نائل شدند دست از فعالیت میکشند. زن برای رسیدن به این هدف از روبهرو شدن با خطرات بیم دارد، ترس تنها احساسی است که زن در برطرف کردن آن به کمک احتیاج دارد. کارهایی که به تفکر مداوم احتیاج دارد، زن را کسل و خسته میکند.” (22)
خانم دیگری به نام «لابر» اظهار میدارد:
“در زن، قدرت عقل، ناقص است، زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازی میدهد. ما زنان در عین تیزهوشی و ادراک سریع، افکارمان در مسائل اجتماعی ارتباط و پیوستگی ندارد.” (23)
براساس تحقیقات روان شناختی در رابطه با عوامل محدود کننده حوزه فعالیت زنان، افزون بر حالات و گرایشهای روحی یاد شده، نقش تربیتی، حس خودآرایی و علاقه به توجه انگیزی آنها نیز قابل مطالعه است.
به هر حال با وجود فزونی تعداد زنان بر تعداد مردان، تلاشهای گسترده تبلیغاتی، تئوریسازیهای جدی فمینیستی و برداشته شدن موانع قانونی و عرفی حضور زنان در صحنههای مختلف سیاسی – اجتماعی بسیاری از کشورها، اشتغال زنان به کارهای سیاسی – اجتماعی بسیار ناچیز و تعداد زنان شاغل در این حوزههای کاری در مقایسه با مردان، بسیار اندک است. چنین وضعیتی جای پرسش دارد و راز این تفاوت در تفاوت حالات و گرایشهای روحی و غریزی زن و مرد میتواند مورد بررسی قرار گیرد.
تعالی و نقش آفرینی زنان در قرآن
از نظر قرآن، زن همانند مرد، به تناسب هویت خاکی – ملکوتی خود، از غرایز و گرایشهایی برخوردار است که میتوان بستر اوج گیری او تا فراسوی جهان خاکی یا سقوط او به «اسفل سافلین» باشد:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)؛ (24)
به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پستترین [مراتب] پستیها بازگردانیدیم؛ مگر مؤمنانی که کارهای شایسته انجام میدهند.
(وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا)؛ (25)
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاریاش را به او الهام نمود که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار است و هر کس آلودهاش ساخت، قطعاً باخته است.
زنان میتوانند در مسیر تزکیه و تعالی جویی، پا به پای مردان حرکت کرده، به قله عصمت، مقتدایی، اسوه شدن و الهام گیری قدم گذارند. قرآن با تکیه بر نمونههای عینی و پیش داوریهای کلی در رابطه با امکان دستیابی زنان به والاترین مرتبه تکامل در پی این است که همه زنان را تشویق به تعالی خواهی کند.
قرآن زنان راه یافته به قله درک و شهود را با زیباترین تعبیرها و خطابها میستاید:
(إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)؛ (26)
خداوند میخواهد پلیدی را از شما خانواده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بردارد و شما را به پاکی کامل رساند.
(وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ)؛ (27)
و آن گاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و برتری بخشید بر زنان جهان.
(إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى * أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ)؛ (28)
آن هنگام به مادرت وحی مهمی نمودیم؛ وحی کردیم کودک خود را در صندوقی قرار بده و او را در دریا افکن.
(وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ)؛ (29)
خداوند برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است؛ آن گاه که گفت: پروردگارا، پیش خود در بهشت خانهای برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان. و مریم دخت عمران را؛ همان که خود را پاک دامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتابهای او را تصدیق کرد و از فرمان برداران بود.
قرآن افزون بر یادکرد نمونههای عینی، به طور کلی درباره شانس و امکان همسان سازی با مردان در کسب فضایل و ارزشها میگوید:
(إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْراً عَظِیماً)؛ (30)
مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ایمان، و مردان و زنان عبادت پیشه، و مردان و زنان راست گو، و مردان و زنان شکیبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه دهنده، و مردان و زنان روزه دار، و مردان و زنان پاک دامن، و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند؛ خداوند برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.
دستیابی به مقام عصمت و سایر ارزشهای مورد اشاره در آیه بالا، ارتباط تنگاتنگی با پیروی از خرد و داوریهای آن در صحنههای گوناگون زندگی و مبارزه جدی با سلطه جهل، وهم، خیال، تعصبهای کور دارد. به عبارت دیگر، موفقیتهای ارزشی، ثمره عقل بی پیرایه است که در قرآن از آن با نام «لبّ» و «الباب» تعبیر شده است؛ پیرایش عقل و پیوستن به جمع اولوالالباب هم در توان زنان است و هم مردان. قرآن میفرماید:
«همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز برای صاحبان خرد آزاد و بی پیرایه نشانههایی است؛ آنها که در حال ایستاده، نشسته و خفتن، خدا را یاد میکنند و پیوسته در خلقت آسمانها و زمین میاندیشند و میگویند: پروردگارا، این دستگاه را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را عذاب آتش مصون دار.
پروردگارا! آن را که در آتش افکنی، خار میسازی و ستمکاران را کسی یاری نخواهد کرد.
پروردگارا! ما چون صدای منادی را – که مردم را به ایمان فرا میخواند – شنیدیم، اجابت کردیم، پس ایمان آوردیم.
پرورودگارا! از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن، ما را با ابرار و نیکوکاران محشور گردان.
پروردگارا! ما را از آنچه به پیامبران وعده دادهای، نصیب فرما و ما را در قیامت خوار منما که تو وعدهات را مخالفت نمیکنی. پس پروردگار آنها خواستههای آنها را اجابت نموده [و فرمود]: همانا من عمل زن و مرد شما را ضایع نمیکنم، شما از یکدیگر هستید (یکسان هستید)». (31)
تأکید قرآن بر این که پروردگارشان به خواستههای زن و مرد آنها پاسخ مثبت داد و این در مقام پاسخ به تقاضای «اولوالألباب» بود، صراحت دارد در این که زنان نیز همسان مردان میتوانند زندگی ارزشیشان را در پرتو عقل بی پیرایه، سامان بخشیده، به آرمانها و خواستههای ارزشی خود جامه عمل بپوشانند.
دیدگاههای فقهی غلطانداز
بیتردید پس از اثبات همسانی قدرت تعقل و امکان تعالی همه جانبه در شخصیت زن و مرد، زمینه پذیرش این ادعا فراهم میآید که قرآن بر قدرت ارزیابی و قداست تصمیم گیری زنان مهر تأیید زده، اقدام عملی و مستقل آنان را در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی مؤثر میشناسد. با این حال خوب است پیش از مطالعه تفصیلی نظر قرآن درباره عرصههای گوناگون فعالیتهای اجتماعی زنان، هر چند به صورت گذرا نگاهی به سه تلقی فقهی در ولایت و سلطه مردان بر زنان داشته باشیم که سخت گیرانه در پی اثبات قوامیت مردان میباشد:
1. سرپرستی مردان بر زنان در نکاح
شافعی میگوید:
فأیّ امرأهٍ نَکحَت بغیر إذن ولیِّهما فلانکاحَ لها؛ (32)
هر زنی بی اجازه ولی خود ازدواج کند، ازدواج او باطل است.
در جای دیگر در تفسیر آیه میگوید: (وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ)؛ (33) دلالت دارد بر این که زن آزاد نمیتواند خود را به عقد کسی درآورد. (34)
آیاتی که مستند این تلقی فقهی قلمداد شده، عبارتند از:
(فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ)؛ (35)
پس آنان را با اجازه خانوادهشان به همسری درآورید.
(وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ)؛ (36)
چون زنان را طلاق گفتید و عده آنان به پایان رسید، پس آنها را از ازدواج با همسران سابقشان مانع نشوید؛ چنانچه براساس معروف با هم توافق کرده باشند.
(وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَهً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَهُ النِّکَاحِ وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَى)؛ (37)
اگر زنان را پیش از نزدیکی طلاق گفتید و برای آنها مهر معین کرده بودید، پس نصف آن را بدهید؛ مگر این که آنان خود ببخشند یا کسی که نکاح در دست اوست. و اگر گذشت کنید، به تقوا نزدیکتر است. (38)
گفتنی است این آیات با دیدگاه یاد شده هم خوانی ندارد؛ آیه اول از ازدواج با کنیزان و ضرورت اجازه مالکان و صاحبان آنها سخن میگوید (39)، نادیده گرفتن ویژگی «کنیز بودن» – که نقش علت را دارد – به قصد عمومیت دادن حکم «لزوم اجازه ولی» به ازدواج تمام زنان، چشم پوشی بی دلیل از سخن روشن قرآن است.
آیه دوم، از یک دخالت ناروا بازمیدارد و استقلال زن طلاق داده شده را (حتی با فرض دوشیزه بودن) در رابطه با ازدواج مجدد او گوشزد مینماید.
آیه سوم، ضمن تقسیم زنان طلاق داده شده پیش از همخوابی به دو گروهِ بالغان رشد یافته و نابالغان تحت سرپرستی ولی، بر این مطلب تأکید دارد که عقد گروه دوم به دست «ولی» است و ولی، میتواند نسبت به نصف مهر، گذشت نماید. (40)
در هر حال باید به مطالعه همزمان این آیات و آیاتی پرداخت که زنان را در امر نکاح و ازدواج مستقل و آزاد میشناساند از قبیل:
(حَتَّى تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ)؛
(فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ)؛
(فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیَما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ). (41)
این آیهها با اطلاق خود، دوشیزگان طلاق داده شده را نیز دربر میگیرند. اینک با در کنار هم نهادن این دو دسته آیات این نتیجه به دست میآید که بین دستههای مختلف زنان، تنها در مورد دختران نابالغ و به رشد نرسیده، مردان – پدر و پدربزرگ – بر عقد ازدواج ولایت دارند (42)؛ با این توضیح که:
این مطلب به قصور و عدم رشد عقلی و فکری زن مربوط نیست؛ به گوشهای از روان شناسی زن مربوط است، مربوط است به حس شکارچی گری مرد از یک طرف و به خوش باوری زن نیست به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر. زن مادامی که دوشیزه است، زمزمههای محبت مردان را به سهولت باور میکند و مردان شکارچی از این احساس زن همواره استفاده میکنند. این جاست که لازم است دخترِ مرده ناآزموده با پدرش – که از احساس مردان بهتر آگاه است و پدر برای دختران خود خیر و سعادت میخواهد – مشورت کند. (43)
بنابراین دیدگاه فقهی «سلطه مردان در مورد عقد ازدواج» را نمیتوان مستند به قرآن و جزء آموزههای نجات بخش این کتاب آسمانی دانست.
2. سرپرستی مردان بر زنان در طلاق
طلاق در نظام حقوقی دین، مصداق آشکار تسلط بی چون و چرای مردان بر زنان قلمداد شده است؛ بدین دلیل که از سنخ «ایقاعات» است و مرد به صورت یک جانبه و بی توجه به اراده و اجابت زن، میتواند پیوند زناشویی را به هم زند و پیش از پایان «عده» دوباره از تصمیمش برگردد و … .
تردیدی نیست در این که طلاق از «ایقاعات» است و مرد بی توجه به اجابت زن و به طور عمده میتواند براساس دو نکته به صورت مستقیم یا توسط وکیلش، صیغه طلاق را جاری نماید، آن دو نکته عبارتند از:
الف) زنان در اقدام عملی خود بیشتر تابع احساساتاند، نه تعقل و دوراندیشی؛ به همین دلیل مشورت و نظارت مرد برای زن ارزش حیاتی دارد.
ب) مسئولیت پرداخت هزینه ازدواج، مهریه و نفقه زن به عهده مرد است و این میتواند در کنار زمینه سازی دوراندیشی در او بیمه کننده تداوم پیوند زناشویی باشد. بر این اساس انشای طلاق و اعلان پایان زندگی زناشویی در صلاحیتی مرد قرار داده شده است؛ البته با این تأکید که به دور از هواپرستی، تنوع طلبی و آمیخته با احسان و نیکی انجام پذیرد تا ضمانتی بر جلوگیری جدیتر پدیده فروپاشی نظام خانوادگی باشد. در قرآن آمده است:
(وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً)؛ (44)
با زنان رفتاری شایسته داشته باشید و اگر آنان را خوش نداشتید، پس چه بسا چیزی را خوش نمیدارید و خداوند در آن خیر فراوان قرار میدهد.
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی رسید و از او پرسید: با همسرت چه کردی؟
او عرض نمود: طلاقش دادم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بدون این که بدی از او ببینی؟
عرض نمود: بدون مشاهده بدی!
سپس آن مرد ازدواج مجدد کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذرش بر او افتاد و پرسید: ازدواج نمودی؟
گفت: آری.
پس از اندکی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن مرد پرسید: با همسرت چه کردی؟
او گفت: طلاق دادم.
حضرت فرمود: بدون این که بدی ببینی؟
او عرض نمود: بدون این که بدی ببینم!
سپس آن مرد برای سومین بار ازدواج کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در جریان قرار گرفت. سپس زنش را طلاق داد بدون این که از زنش بدی ببیند و این را به اطلاع پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند. آن گاه پیامبر فرمود:
إن الله عزوجل یُبغض و یلعنُ کلَّ ذواقٍ من الرجالِ و کل ذواقهٍ من النساءِ؛ (45)
همانا خداوند مرد و زنی را که کام جویانه ازدواج میکنند، مورد غضب و لعن قرار میدهد.
(الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ)؛ (46)
طلاق دو بار است. پس از آن زن را یا باید به خوبی نگاه داشت یا به شایستگی رها کرد.
(وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ)؛ (47)
هرگاه زنان را طلاق دادید و عده آنان به پایان رسید، پس به خوبی نگاه دارید یا به خوبی آزادشان کنید. مبادا به قصد زیان رسانی نگاهشان دارید تا در حق آنها ستم روا دارید. هرکس چنین کند، بی تردید بر خود ستم نموده است.
همان گونه که اشاره شد، قبول زن در اجرای طلاق نادیده گرفته شده، ولی اراده و خواست او نه تنها در طلاق «خلع» و «مبارات»، که در طلاق «رجعی» نیز میتواند مؤثر باشد و وکالتش را در اجرای طلاق به عنوان شرط ضمن عقد بر مرد تحمیل کند. چنین شرطی نه تنها مورد توافق فقهاست، که به صورت عملی پیشینه تاریخی نیز دارد. در نکاح نامه مربوط به قرن چهارم هجری در اندلس میخوانیم:
“فلانی فرزند فلانی، به صورت داوطلبانه و یک جانبه به قصد جلب محبت و تأمین خشنودی همسرش فلانی، به او پیمان میسپارد که بر سر او زن نگیرد، «ام ولد» انتخاب نکند و کنیزی برنگزیند، وگرنه همسرش اختیار خود را داشته باشد، زن دوم مطلقه گردد، «ام ولد» آزاد باشد در راه خدا و یا امر کنیز در دست همسرش باشد تا بفروشد، نگه دارد و یا آزاد کند.” (48)
بدین ترتیب قانون طلاق در قرآن با ویژگیهایی که دارد، به هیچ روی نمیتواند نمود و جلوه سلطه بی چون و چرای مردان بر زنان باشد و سبب تضییع حقوق فردی و اجتماعی آنان به شمار آید.
3. حبس زنان در خانه
دیدگاه فقهی که حبس و نگه داری زن را در خانه واجب میشمارد، برای قرآنی جلوه دادن آن به این آیه استدلال مینماید: (49)
(وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ)؛ (50)
و در خانههایتان بمانید.
بدیهی است که پذیرش این دیدگاه، زمینهای برای بحث درباره فعالیتهای اجتماعی زنان و حضور مستقیم آنان در جامعه باقی نمیگذارد.
تردیدی نیست در این که بین عناوین دختر، زن، همسر و مادر، قرآن بیشترین اهتمام را به عنوان «بانو» داده و زن را با این نام، به دلیل دو نقش اساسی او، بزرگترین هدیه و نشانه الهی میشمارد.
از نظر قرآن نقش اول بانو این است که با پرتو جذاب عاطفه، محبت و دلسوزی خدادادی، تلخیها و سختیهای زندگی مشترک زناشویی را میزداید و در نقش دوم خود، قدرت آفریدگاری و ربوبی خداوند را با پرورش جنین و تربیت کودک به نمایش میگذارد:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً)؛ (51)
و از نشانههای او این است که او از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد.
(وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَهً)؛ (52)
و خداوند برای شما از خودتان همسرانی قرار داد و از همسرانتان برای شما پسران و نوادگانی پدید آورد.
بدین ترتیب ایفای نقش طراوت بخشی و افسردگی زدایی و نقش پرورشی در کانون زندگی زناشویی، رسالت اساسی زن را تشکیل میدهد و درنگ او را در بخشی از ساعات شب و روز در محیط خانه، اجتناب ناپذیر میسازد و ضرورت مصونیت از گزند دزدان جنسی، ممکن است زمان خانه نشینی بانو را طولانیتر کند.
با این حال پذیرش دیدگاه فقهی یاد شده به عنوان نگاه قرآنی منطی نمینماید؛ زیرا:
استدلال به آیه: (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ) بر این فرض استوار است که «قرن»، برگرفته از ریشه «قرار» به معنای درنگ باشد و نه از ریشه «وقار» که احتمال دیگر است (53) و با سیاق: (وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى) سازگاری بیشتری دارد؛ یعنی در این صورت «وَلاَ تَبَرَّجْنَ…» توضیح «وقار» و متانت به حساب میآید و میگوید: حفظ وقار زنان به این است که چونان زنان جاهلیت قدیم، زینت هاشان را آشکار ننمایند. بی تردید این توصیه با حضور در جامعه سازگاری بیشتری دارد تا درنگ در خانه!
افزون بر این که آیه از تکالیف زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن میگوید (54) و اثبات همگانی بودن لزوم خانه نشینی برای همه زنان با دلایل و توجیههای ارائه شده از سوی مفسران و فقها، چندان پذیرفتنی به نظر نمیرسد. آیات دیگری که درباره ممنوعیت نمایش زینت زنان یا خودنمایی آنان سخن میگوید نیز با حضور زنان در جامعه سازگارتر مینماید، از باب نمونه:
(یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَلبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ)؛ (55)
ای پیامبر! به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که پوششهاشان را بر خود نزدیک سازند، این به این هدف که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، نزدیکتر است.
(قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ… لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ وَلاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنّ…)؛ (56)
به زنان با ایمان بگو که دیدگان خود را [در نگاه به نامحرمان] فروکاهند و زیورهای خود را آشکار نکنند، مگر آنچه پیداست، و باید سرپوشهاشان را بر گردن خویش اندازند و زیورآلات خود را جز برای شوهران آشکار نسازند و به منظور جلب توجه دیگران به زینت ناپیدای خود، پایکوبی ننمایند.
تحرک و تلاش زنان در حضور و معرض دید مردان با رعایت عفت و حجاب – که در این گونه آیات روا قلمداد شده است – در داستان گله چرانی دختران حضرت شعیب (علیه السلام) که با امضای دو پیامبر همراه است، با وضوح و شفافیت مطرح است:
(وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ * فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ * فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا)؛ (57)
و چون به آب مدین رسید، گروهی از مردم را بر آن یافت که دامهاشان را آب میدادند و پشت سرشان دو زن را یافت که [از درهم آمیختن با جمعیت] دوری میگرفتند، موسی (علیه السلام) گفت: این چه کار است؟ گفتند: [ما گله را] آب نمیدهیم تا شبانان برگردند و پدر ما پیر و سالخورده است. پس [موسی] برای آن دو آب کشید، آن گاه به سوی سایه برگشت و گفت: پروردگارا، من به هر چیزی که به سویم بفرستی، سخت نیازمندم. پس از آن یکی از دو زن – در حالی که به آزرم گام برمی داشت – نزد وی آمد و گفت: پدرم تو را طلبیده تا پاداش دهد.
در این آیات، رفتن به بیابان، حضور هم زمان با حضور مردان گله چران در کنار آب و سخن گفتن با موسی (علیه السلام)، با عنوان نمودِ فعالیت زنان در بیرون از محیط خانه مشروع و روا تلقی شده و با این همه، پرهیز دختران شعیب از اختلاط با مردان و نیز شرم آنان هنگام آمدن نزد موسی (علیه السلام) نیز مطرح شده است که حکایت از رعایت عفت و حجاب دارد.
روایات بسیاری نیز حضور هدف دار و سازنده زن را در جمع مردان تأیید مینماید و رفت و آمد و اظهارنظر آنان را در جمع مردان، نه تنها روا که به صورت معقول بودن، تحسین برانگیز نیز میشناسد.
داستان «اسما»، دختر یزید انصاری، نمونهای است از قضاوت سنت در این باب که در آن اسما به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف شد و عرض کرد: ای رسول خدا! من سخنی دارم که سخن و نظر جمعی از زنان مسلمان نیز هست؛ و آن این که مردان از مزایای شرکت در جماعت و تشییع جنازه، بهره مند شدهاند، هر زمان که راهی میدان جهاد میشوند، ما اموال آنان را حفظ و فرزندانشان را تربیت میکنیم؛ پس آیا در ثواب و پاداش شریک آنها هستیم یا نه؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به اصحاب نموده، فرمود:
آیا شنیدهاید که زنی در پرسیدن از دینش زیباتر از این سخن بگوید!
اصحاب عرض کردند: نه، ای رسول خدا!
آن گاه پیامبر به آن زن فرمود:
«ای اسما؛ برگرد و به زنان دیگر نیز اعلام کن که نیکو شوهرداری و در پی رضایت و اطاعت شوهر بودن هر یک از شما با تمام آنچه که بر زبان جاری کردی برابری میکند.» (58)
بدین ترتیب میتوان گفت که قرآن، حضور مستقیم و بدون واسطه زنان را در صحنه حیات اجتماعی پذیرفته و ایمان آوردن آنان را به معنای پذیرش مسئولیتها و تکالیف فردی و اجتماعی و پایداری بر آنها را آرمانی تحقق یافتنی میشناسد.
ادامه دارد…
پینوشتها:
1. نساء، آیه 34.
2. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 343.
3. جارالله زمخشری، تفسیر الکشاف، ج 1، ص 505.
4. جوادی آملی، زن در آینه جمال و جلال، ص 366-368.
5. برای مطالعه اشکالهای 4، 5 و 6 ر.ک: محمدحسین فضل الله، مقاله «شخصیه المرأه القرآنیه و دورها الاسلامی فی حرکه الحیاه» الاتحاد اللبنانی للطلبه المسلمین، مجله المنطق، عدد 60، ص 11.
6. کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر تکوین، اصحاح سوم.
7. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 80.
8. ژانت هاید، روان شناسی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، ص 65.
9. د. الیزابت، زن و مرد، ترجمه سرور شیوا رضوی، ص 47.
10. برگ اوتوکلاین، روان شناسی اجتماعی، ترجمه علی محمد کاردان، ج 1، ص 313.
11. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 139.
12. همان، ص 137.
13. همان، ص 135.
14. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ص 299.
15. همو، لذات فلسفه، ص 141-143.
16. همان.
17. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 165.
18. ویل دورانت، لذات فلسفه، ص 145.
19. روژه پیره، روان شناسی اختلاف زن و مرد، ترجمه محمدحسین سروری، ص 76.
20. د. سوسن، د. پروین کدیور، رضا کرمی نوری و حسین لطف آبادی، روان شناسی رشد، ص 348.
21. برک اوتوکلاین، روان شناسی اجتماعی، ج 1، ص 313.
22. مجله زن روز، شماره 101، به نقل از: نظام حقوق زن در اسلام، ص 170.
23. فصلنامه کتاب نقد، سال 5، شماره 17، ص 300.
24. تین، آیات 4-6.
25. شمس، آیه 7-10.
26. احزاب، آیه 33.
27. آل عمران، آیه 42.
28. طه، آیات 38 و 39.
29. تحریم، آیات 11 و 12.
30. احزاب، آیه 35.
31. آل عمران، آیات 190-195.
32. شافعی، کتاب الامم، ج 5، ص 13.
33. بقره، آیه 232.
34. شافعی، احکام القرآن، ص 174.
35. نساء، آیه 25.
36. بقره، آیه 232.
37. همان، آیه 237.
38. شیخ طوسی، التبیان، ج 3، ص 170.
39. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 5، ص 141.
40. شیخ طوسی، التبیان، ج 2، ص 273؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 3، ص 207؛ اردبیلی، زبده البیان فی أحکام القرآن، ج 2، ص 676.
41. بقره، آیات 230، 232 و 234.
42. شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج 7، ص 120.
43. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 71-74.
44. نساء، آیه 19.
45. کلینی، فروع الکافی، ج 6، ص 54، حدیث 1.
46. بقره، آیه 229.
47. همان، آیه 231.
48. ابوزید، دوائر الخوف (قراءه فی خطاب المرأه، ص 224).
49. عبدالکریم زیدان، المفصل فی احکام المرأه و البیت المسلم فی الشریعه الاسلامیه، ج 7، ص 165 و ج 4، ص 33.
50. احزاب، آیه 33.
51. روم، آیه 21.
52. نحل، آیه 72.
53. طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 355.
54. عبدالمعطی بیومی، ولایه المرأه شرعیتها و حدودها، ص 46.
55. احزاب، آیه 59.
56. نور، آیه 31.
57. قصص آیات 23-25.
58. عبدالکریم زیدان، المفصل فی احکام المرأه و البیت المسلم، ج 4، ص 217.
منبع مقاله:
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول