مبانی و معیارهای رفتار با زن در قرآن (1)

مبانی و معیارهای رفتار با زن در قرآن (1)

نویسنده: سید حسین هاشمی

تاریخ حیات اجتماعی انسان از منظر قرآن، با آفرینشِ تقریباً هم زمان یک مرد و یک زن – که زوج و همسر یکدیگر بوده‌اند – آغاز یافته و از نسل آن دو جامعه بزرگ بشری گسترش یافته است.
گو این که در آغاز زندگی جمعی انسان، هدایت فطری و پیوندهای طبیعی، غریزی و عاطفی در تنظیم روابط آدمیان با یکدیگر کافی می‌نموده و به تشریع و تنظیم مقررات و ضابطه‌ها‌ی‌ رفتاری در تعامل اجتماعی احساس نیاز نمی‌شده، اما در گذر زمان و گسترش جامعه بشری – که بر اثر آن پیوندهای طبیعی و عواطف دودمانی رو به ضعف و سستی نهاد و تخیلات و اوهام بر فطرت سالم و توحیدی انسان‌ها چیره گردید و هم زیستی مسالمت آمیز به کشمکش‌ها و برخوردها و زیاده خواهی‌ها مبدل گشت – ضرورت تنظیم قوانین و مقرراتی که روابط اعضای جامعه بشری را سامان بخشد، رخ نمود. قرآن می‌فرماید:
(کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ…)؛ (1)
مردم یک امت بودند (و بر یک روش). از آن پس خداوند پیامبر را پیاپی برانگیخت تا مردمان را بشارت دهد و (از عذاب الهی) بترساند و با ایشان کتاب را به حق فرستاد تا در اختلافات مردم حاکم و داور باشد… .
بر پایه آنچه این آیه می‌آموزد، مرمان در مسیر زندگی جمعی سه دوره را پیموده اند:

1. دوره و مرحله‌ای که همه یا بیشتر انسان‌ها یک امت بوده‌اند و زندگی مسالمت آمیزی داشته‌اند؛
2. دوره‌ای که زمینه‌ها‌ی‌ اختلاف پدید آمد و انسان‌ها به نزاع و کشمکش پرداختند؛
3. دوره تشریع قوانین زیست جمعی، معیارهای حقوقی و… .
بخشی از ضوابط و مقررات دوره حیات جمعی و قانون مندی بشر به تبیین ملاک‌ها، شیوه‌ها و بایدها و نبایدهای رفتار متقابل مردان و زنان – که دو گروه اصیل و نخستین در پایه گذاری و پدیداری زندگی اجتماعی انسان به شمار می‌روند – اختصاص دارد.
سرچشمه‌ها‌ی‌ قوانین حیات جمعی و از جمله در روابط دو سویه مردان و زنان، یا طبیعت است؛ هم چون نقش مادری و نقش پدری که با تقسیم و تدبیر طبیعت صورت پذیرفته و جایی برای اراده و انتخاب خود انسان باقی نگذاشته است و یا خرد و اندیشه انسانی است که در قالب رسوم، سنت‌ها و فرهنگ‌ها‌ی‌ قبیله‌ها، طایفه‌ها و ملت‌ها‌ی‌ گوناگون تبلور یافته و یا منبع قوانین، شرایط آسمانی و وحیانی است که به وسیله پیامبران دریافت شده و در اختیار بشر قرار گرفته است.
در میان ادیان آسمانی، دیانت اسلام، نظام معاشرتی ویژه‌ای را در روابط مردان و زنان در دو جزء اجتماع و نهاد خانواده تشریع کرده که از سویی بر مبانی انسان شناختی قرآن و اسلام استوار است و از دیگر سو، ناظر به اهداف و چشم اندازهایی است که اسلام برای اصیل‌ترین و بنیادی‌ترین نهاد اجتماعی (خانواده) ترسیم می‌کند.

قرآن و مبانی شیوه معاشرت مردان و زنان
قرآن کریم در آیاتی چند بر همسانی مرد و زن در ابعاد گوناگون تأکید دارد که از آن جمله می‌توان زمینه‌ها‌ی‌ زیر را برشمرد:

1. همسانی در آفرینش
قرآن، زنان و مردان را دو گروه از انسان‌ها می‌شناسد که از گوهر و جان یگانه آفریده شده‌اند و در آموزه‌ها‌ی‌ قرآنی انسانیت یک نوع است که مرد و زن، هر دو به یک اندازه و به گونه برابر از آن برخوردارند؛ تفاوت در جنسیت (زن و مرد بودن) هیچ نقشی در کاستی و یا افزونی انسان بودن ندارد:
(خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا…)؛ (2)
شما مردم را از یک جان آفرید و همسر او را از همان جان آفرید.
(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا…)؛ (3)
اوست خداوندی که شما را از یک جان آفرید و از همان جان، همسر او را بیافرید.

2. همسانی در سرشت (فطرت انسانی)
آدمیان – چه زنان و چه مردان – در نگرش قرآن دارای فطرت (گونه‌ای خاص از ساختار خلقی و سرشتی) و گرایش‌ها‌ی‌ فطری هستند:
(فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ…)؛ (4)
سرشت خدایی، همان که جان مردم را بر آن سرشت؛ برای سرشت و آفرینش خدایی، دگرگونی رخ نمی‌دهد.
واژه‌ی‌ «ناس»، فراگیرترین واژه و عنوان نسبت به آحاد بشری است که اگر نشانه‌ای بر محدودیت آن نباشد، تمامی آدمیان را با هر ویژگی و صفتی، از جمله زن و مرد بودن در بر می‌گیرد. در آیه مبارکه چون هیچ قرینه‌ای بر اراده فرد یا گروه معین وجود ندارد، مقصود از آن، همه انسان‌ها از زن و مرد هستند. اگر زنان و مردان در سرشت و فطرت نخستین یکسان باشند، در گرایش‌ها‌ی‌ فطری چون: حقیقت جویی، کمال خواهی، زیبایی پسندی، نوآوری، عشق ورزی و پرستش – که برآیند سرشت خاص انسانی است – همسان و همانند خواهند بود.

3. همسانی در شاخصه‌ها‌ی‌ انسانی
اندیشه ورزی و تعقل را تنها – یا دست کم – مهم‌ترین شاخصه انسان می‌توان برشمرد که او را از سایر جانداران و پدیده‌ها متمایز می‌سازد. بشر تهی از عقل و خردورزی، نه تنها انسان نیست که در زمره فروترین جانداران و چهارپایان جای می‌گیرد:
(إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ)؛ (5)
به یقین کسانی که اندیشه به کار نمی‌بندند، بدترین حیوانات‌اند.
(وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ)؛ (6)
به یقین ما شمار بسیاری از جن و انس را برای آتش دوزخ آفریده‌ایم، آنان که دل دارند و نمی‌فهمند، چشم دارند و نمی‌بینند، گوش دارند و نمی‌شنوند، آنان بسا چارپایان، بل گمراه‌ترند، آنان همان بی خبران‌اند.
زنان و مردان در بهره مندی از مبدأ این شاخصه و ممیزه انسانی (فؤاد) سهم یکسان و برابری دارند:
(قُلْ هُوَ الَّذِی أَنشَأَکُمْ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ)؛ (7)
بگو: اوست که شما را پدید آورد و برای شما گوش و چشمان و دل‌ها قرار داد.
(وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ)؛ (8)
و خدا شما را از شکم‌ها‌ی‌ مادرانتان بیرون آورد، با آن که هیچ نمی‌دانستید و برای شما گوش و چشمان و دل‌ها قرار داد.
عبدالرحمان بن خلدون (م 808 ه‍.ق) در مفهوم و معنای «افئده» در دو آیه یاد شده می‌نویسد:
باید دانست که خدا – سبحانه و تعالی – بشر را از دیگر جانوران به اندیشه متمایز ساخته و این اندیشه را مبدأ کمال و نهایت فضیلت و شرف او بر کائنات قرار داده است… و معنای افئده در گفتار خدای تعالی همین اندیشه است. (9)
علامه طبرسی (م 548 ه‍.ق) نیز افئده را جمع فؤاد و به معنای مرکز اندیشه و معرفت می‌شناسد و می‌نویسد:
و جَعلَ لکم السَمعَ و الأبصار و الأفئده‌ أی تفضل علیکم بالحواس الصحیحه التی هی طرقٌ إلی العلم بالمُدرَکات، و تفضَّل علیکم بالقلوب التی تفقهون بها الأشیاء إذ هی محلُّ المَعارف؛ (10)
به شما حواس صحیح و درستی بخشید که مجاری آگاهی به امور درک شدنی است و قلب‌هایی که به وسیله آن‌ها اشیا را درک می‌کنید، چه این که قلب، جایگاه دانش‌ها و آگاهی‌هاست.
فراگیری خطاب در دو آیه پیشین و نیز برخورداری یکایک انسان‌ها (زنان و مردان) از دو ابزار شناخت محسوس (چشم و گوش) غیر از فؤاد، می‌رساند که در بهره مندی از فؤاد – که مبدأ اندیشه و تعقل است – نیز همه انسان‌ها (زن و مرد) شریک و یکسانند؛ هر چند در بهره گیری و به کار انداختن آن مبدأ تفاوت داشته باشند، اما این تفاوت ارتباطی به جنسیت (مرد و زن بودن) ندارد، بلکه بسته به عوامل دیگری است که گاه در صنف مردان یافته می‌شود و گاه در قشر زنان.
نیز اگر سهم زنان و مردان در مبدأ تعقل برابر نباشد مسئولیت‌ها و تکلیف‌ها‌ی‌ برابر معنا و مفهوم نمی‌یابد. قرآن و اسلام همان گونه که در آیات یاد شده، هر دو جنس آدمی زنان و مردان را در داشتن ابزار حسی و عقلی معرفت و شناخت برابر معرفی می‌کند، به همین دلیل به گونه یکسان، مسئول و مکلف می‌شمارد؛ زیرا در بیان مسئول بودن قیدی نیاورده است:
(… إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً)؛ (11)
به یقین آدمی در قلمرو چشم و گوش و دل (مرکز تعقل) مسئولیت‌ها‌ی‌ جداگانه‌ای دارد.
اثبات این مطلب که برابری در مسئولیت، صلاحیت و تکلیف، پیامد برابری در عقلانیت و خردمندی است، از راه دیگر و بیان دیگر نیز قابل اثبات است؛ قرآن کریم افراد و گروه‌هایی را از حوزه‌ی‌ برخی صلاحیت‌ها و تکلیف‌ها هم چون مالکیت بر اموال و تصرف در آن بیرون می‌داند و علت آن را کاستی عقل آنان معرفی می‌کند که یتیمان غیر رشید و سفیهان، از این گروه‌ها هستند.
شیخ طوسی (م 460 ه‍.ق) در تفسیر آیه مبارکه: (وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى‏ یَبْلُغَ أَشُدَّهُ)، دو احتمال را در مفهوم «اشدّ» – که شرط تسلیم اموال یتیمان به ایشان است – می‌آورد؛ رسیدن یتیم نابالغ به سن هیجده سالگی و یا رسیدن یتیم به مرحله‌ای که احتلام به او دست می‌دهد. سپس نظر سومی را صحیح می‌شمارد که رسیدن یتیم به مرحله کمال عقلانی باشد (12) طبرسی نیز در مجمع البیان همین دیدگاه را اختیار کرده است. (13)
در آیه پنجم سوره مبارکه نساء نیز از سپردن اموال به سفیهان نهی شده و حق تصرف در مال از افراد سفیه سلب شده است: (وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ…).
«سفیه» چنان که زبان شناسان عرب، چون راغب اصفهانی می‌گویند: فرد سبک مغز و کم عقل است. (14)
از سوی دیگر، قرآن همین صلاحیت‌ها و حقوق مالی را برای زنان ثابت می‌شمارد. این نشان می‌دهد که قرآن، زنان را همانند مردان دارای جنبه عقلانی می‌شناسد و اساس همین نگرش، مسئولیت‌ها و صلاحیت‌هایی را که میزان بهره وری از عقل در واگذاری آن مسئولیت‌ها و صلاحیت‌ها دخالت دارد، برای زنان محفوظ و مسلم می‌شمارد؛ از جمله حق مالکیت و تصرف در اموال:
(لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ)؛ (15)
مردان را از آنچه کسب می‌کنند و به دست می‌آورند، بهره‌ای است و زنان را نیز از آنچه کسب می‌کنند و به دست می‌آورند، بهره‌ای.
این آیه مبارکه همان سان که مردان را مالک و صاحب اختیار محصول و فرآورده‌ها‌ی‌ کارشان می‌شمارد، زنان را نیز مالک نتیجه کار و کوشش اقتصادی‌شان می‌شناسد.
در آیه دیگر آمده است:
(لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ)؛
مردان را از مالی که پدر و یا خویشاوندان – بعد از مرگ خویش – بر جای می‌نهند، بهره‌ای است و زنان را نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود برجای می‌گذارند، بهره‌ای است.
بدین ترتیب، قرآن برای زن حق مالکیت، تصرف در اموال و استقلال اقتصادی را باور دارد و به طور طبیعی تکالیف و واجبات مالی را نیز باید متوجه او بداند و می‌داند.
براساس آنچه گذشت، ضعف دیدگاه پاره‌ای از مفسران و فقیهان در تفسیر و تعیین مصداق «سفهاء» پدیدار می‌گردد که گفته‌اند مقصود از این واژه در آیه: (وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ) یتیمان نابالغ و زنان هستند و برخی از روایات را نیز شاهد مدعای خویش قرار داده‌اند چه اگر سفیه و زن بودن ملازم یکدیگر باشند، نمی‌باید از نظر قرآن، زنان هیچ گاه صاحب حق تصرف در اموال شناخته شوند و در نتیجه از همه واجبات و تکالیف مالی چون: حج، زکات، خمس و… معاف خواهند بود، زیرا که زنان هماره زن هستند!! با این که برابر آیات یاد شده و آیات و روایات فراوان دیگر، زنان مالک دارایی و ثروتی هستند که از راه‌ها‌ی‌ مشروع به دست می‌آورند؛ از جمله ارث، مهریه و نتیجه کار، و کسب حلال.
دیگر این که اگر سفاهت را با زن بودن برابر بشماریم، پیامدش آن است که دختران یتیم هیچ گاه نتوانند اموال خویش را از قیم بگیرند. حال آن که پس از بلوغ و رشد عقلی، قرآن حق دریافت و تصرف برای یتیمان را روا می‌شمارد؛ بی آن که میان دختر و پسر بودن تمایزی قائل شود.
بنابراین به قرینه آیات دیگر و روایات نمی‌توان زنان را مصداق سفها به حساب آورد، اما روایت‌هایی که زنان را مصداق سفها شمرده‌اند، اگر از ناحیه سند با مشکل روبه‌رو نباشد، به بی تجربگی و کاستی عقل عملی و اقتصادی زنان تفسیر می‌شود، چه این که ایشان در بیشتر جوامع براساس سنت‌ها و رسوم محلی از قلمرو کارهای اقتصادی و داد و ستدهای مالی به دور بوده‌اند و در نتیجه به مهارت‌ها‌ی‌ لازم و بایسته در این حوزه مجهز نشده‌اند، چنان که بر پایه آنچه گذشت، فهم و تفسیر بسیاری از قرآن پژوهان از آیه هیجدهم سوره مبارکه «زخرف» و استفاده نقص عقلی زنان از آن، درست و بایسته نمی‌نماید.

کاستی عقلانی زن
اندیشمندان و قرآن پژوهان بسیاری با استناد به این آیه: (أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَهِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ) (16) گفته‌اند که زنان نسبت به مردان از بهره عقلی کمتری برخوردارند؛ یکی از مفسران می‌نویسد:
ذکر این دو صفت: (یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَهِ) و: (وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ) برای آن است که زنان به طور طبیعی از عواطف و شفقت بالایی برخوردار هستند، ولی از نظر تعقل نسبت به مردان در مرتبه پایین‌تری قرار دارند و مردان برعکس. از بارزترین مظاهر شدت عواطف زنان، دل بستگی شدید ایشان به زیور و زینت و ضعف آن‌ها در تقریر استدلال و برهان بر پایه تعقل است. (17)
دیگری گفته است:
مشرکان عرب، کسانی را فرزند (دختر) خدا نامیدند که در درون زینت پرورده می‌شوند و از این که امور خویش را خود به دست بگیرند و اداره کنند، عاجزند. افزون بر این، توان مخاصمه و جدال را که به طور معمول در زندگی انسان‌ها رخ می‌دهد ندارند و از بیان دیدگاه و نظر خویش عاجزند، به دلیل کاستی در عقل و ضعف در رأی. (18)
اما گمان می‌رود با استناد و استشهاد به این آیه مبارکه نمی‌شود نظر قرآن در ضعف و کاستی عقل زنان را به دست آورد؛ به ویژه این آیه در کاستی عقل زنان نص و صریح نیست و آیه دیگری نیز در قرآن وجود دارد که با عنایت بدان می‌توان آیه مورد نظر را تفسیر کرد و آن را بیان گر نقص عقلی زنان برشمرد، بلکه همان گونه که گذشت، آموزه‌ها‌ی‌ قرآنی برابری عقلانی مردان و زنان را به الهام می‌کند.
در مفهوم آیه مورد بحث این احتمال وجود دارد که این آیه بیش از آن که بیان کننده دیدگاه قرآن در کاستی عقل زنان باشد، وضع اجتماعی و عرفی زنان در جامعه را بیان کرده و در شمار پاسخ‌ها‌ی‌ اقناعی و جدلی جای می‌گیرد، زیرا:
اولاً، این آیه در سیاق آیه‌هایی قرار گرفته که بیان گر اندیشه‌ها، باورها و سنت‌ها‌ی‌ عرب جاهلی است:
(وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنسَانَ لَکفُورٌ مُّبِینٌ *‌ام اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاکُم بِالْبَنِینَ * وَإِذا بُشِّرَ أَحَدهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ * أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَهِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ * وَجَعَلُوا الْمَلاَئِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ)؛ (19)
و برای او بعضی از بندگانش را جزء (فرزند و شریک) قرار دادند، به راستی که انسان بس ناسپاس آشکار است. آیا از آنچه می‌آفریند، خود دخترانی برگرفته و به شما پسران را اختصاص داده است؟ و چون یکی از آنان را به آنچه [به خدایی] رحمان نسبت می‌دهد خبر دهند، چهره او سیاه می‌گردد، در حالی که خشم و تأسف خود را فرو می‌خورند. آیا کسی [را شریک خدا می‌کنند] که در زر و زیور پرورش یافته و در هنگام مجادله بیانش غیر روشن است؟ و فرشتگانی را که خود بندگان رحمان‌اند، مادینه (دختران خدا) پنداشتند، آیا در خلقت آنان حضور داشتند؟ گواهی ایشان به زودی نوشته می‌شود و [از آن] پرسیده خواهند شد.
آیات قبل و بعد آیه مورد نظر، از باورها و عرف و سنت‌ها‌ی‌ مشرکان درباره خدا، فرشتگان و زنان، سخن می‌گوید و این آیه را نیز باید بیان اندیشه و باور مشرکان و عرب جاهلی به حساب آورد، نه دیدگاه قرآن.
ثانیاً، صفات و ویژگی‌هایی که این آیه برای زنان بر می‌شمارد، همان صفات و ویژگی‌هایی است که در فرهنگ عرب زمان نزول قرآن در قشر زنان آن محیط وجود داشته که زنان متمول درون زیور و زینت و در اندرونی‌ترین بخش خانه‌ها می‌زیستند. در برابر، پسران قبایل با شمشیرهای آخته و لباس‌ها‌ی‌ زبر و خشن، مردان جنگ و پیکار و افتخارآفرین برای قبیله و وظیفه داران دفاع از کیان، قوم، ناموس، جان و مال خود بودند.
اهمیت زیورآرایی در فرهنگ زن عربی را از جمله در اشعار جاهلی برجای مانده از شاعران آن زمان می‌توان دید؛ «امرؤ القیس» در یکی از اشعار عاشقانه‌ی‌ خود می‌گوید:
“معشوقه من بانویی است که هرگز چون کنیزان به قصد کار کمر نمی‌بندد و تا چاشتگاه می‌خوابد؛ رخت خوابش پیوسته پر از نافه مشک است.” (20)
زنانی همراه سپاه قریش در جنگ احد بودند که به هنگام حمله برای تشویق جنگجویان شعر می‌خواندند. در این اشعار چنین آمده است:
ما دختران طارق [ستاره ها] هستیم. بر سریر نرم گام می‌نهیم و… (21)
همه این‌ها حکایت از آن دارد که زنان عرب جاهلی هم چون هر زن دیگر – با وجود زندگی خشن و بدوی، رغبت و تمایل افزون به نازپروردگی و تجمل داشتند و آن را بسی مهم می‌انگاشتند؛ به ویژه زنان شهر «مکه» که بر سر راه تجارت و بازرگانی زیورآلات و عطریات مصر، چین، شام و مراکز تمدنی آن روز قرار داشت. با این وصف، واقعیت عینی زندگی عرب جاهلی – که آمیخته با نزاع و درگیری، کشتن و غارت و به یغما بردن و اسیر گرفتن بود – زن تجمل خواه و اندرون نشین را نسبت به پسران و مردان حقیر و خوار می‌نمایاند، چه او نمی‌توانست هم چون پسران و مردان قبایل، در پگاه رزم جوشن بپوشد و با شمشیر و تیغ بران بر قلب جنگجویان دشمن یورش برد و برکه‌ها و چراگاه‌ها‌ی‌ قبیله خصم را به تصرف درآورد و… .
همین سان در فرهنگ عرب جاهلی، بزرگ‌ترین افتخار قبایل و اقوام بر یکدیگر و مهم‌ترین ارزش در ارزش داوری میان اشخاص، فصاحت، بلاغت و بدیهه سرایی اشعار بلیغ و پیروزی بر رقیب در معرکه نبرد سخن سرایی بود؛ در میان اعراب جاهلی، اندیشمند، تاریخ نگار و… وجود نداشت؛ شاعر برای مردم نمود تاریخ نگار، نسب شناس، عالم اخلاق، هجوگر، روزنامه نگار، پیام آور و نیز وسیله اعلان جنگ بود. وقتی شاعر در یکی از مسابقه‌ها‌ی‌ شعری – که سالی یک بار و در بازار عکاظ و به مدت یک ماه برگزار می‌شد – برای قبیله خویش بزرگ‌ترین افتخار سال را به ثبت می‌رسانید، قصیده‌ها‌ی‌ برنده مسابقه را بر حریر سپیدی با حروف طلا ثبت می‌کردند و بر دیوارهای کعبه می‌آویختند؛ در این میدان نیز حضور زنان بسی اندک و ناچیز بود.
تاریخ عرب جاهلی زنان شاعر، خطیب، مَثَل پرداز، و قصه گو را به تعداد انگشتان دست به یاد ندارد؟ دوری زنان از عرصه سخن، زبان آن‌ها را در غلاف برده و ایشان را در قفس اتهام ناتوانی در بیان مقصود و ضعف و فرومایگی در تخاصم و کشمکش‌ها‌ی‌ قبایلی در معرکه‌ها‌ی‌ نبرد سخن سرایی قرار داده بود و از دسترسی به یکی از مهم‌ترین ارزش‌ها‌ی‌ اجتماعی آن روز، محروم داشته بود. (22)
علامه طباطبائی موقعیت زن در جامعه عرب زمان نزول قرآن را چنین توصیف می‌کند:
“جامعه انسانی در عصر نزول قرآن، جایگاه واقعی و انسانی برای زنان قائل نبودند و حضور زنان در عرصه اجتماع، به مثابه یکی از ارکان برپا دارنده جامعه را نکوهیده می‌پنداشتند. در جوامع آن روز نسبت به زنان دو نگرش و نگاه وجود داشت؛ نگاهی که زنان را موجودات طفیلی و بیرون از جامعه انسانی – که می‌باید مورد بهره جویی مردان قرار گیرند – می‌پنداشت و دیدگاهی که زنان را انسان‌ها‌ی‌ ناقص می‌پنداشت، بسان کودکان و دیوانگان؛ با این تفاوت که زنان هرگز به انسانیت کامل نمی‌رسند و از این رهگذر، می‌بایست همه پیرو و زیر سلطه زندگی کنند.”(23)
براساس آنچه آوردیم، توصیف زنان به کسانی که در درون زینت و زیور پرورده می‌شوند و در هنگامه جدال سخن، توان ارائه روشن افکار و اندیشه‌ها‌ی‌ خود را ندارند، ترسیم و تبیین شفاف نگرش عرب جاهلی به زن و حکایت واقعیت‌ها‌ی‌ عرف و جامعه آن روز است و این که مشرکان عرب زنانی را فرزندان خدا می‌شمرند که خود باور داشتند دارای چنین کاستی‌هایی هستند، در حالی که خود از داشتن چنین فرزندانی ابا و شرم دارند!
اگر آرا و گفته‌ها‌ی‌ وام گرفته مفسران از یکدیگر را از نظر دور بداریم و پیش داشته‌ها‌ی‌ ذهنی نسبت به زنان را – که زاییده سنت‌ها و عرف و جوامع است – به یک سو نهیم، سازگاری معنا و مفهوم آیه مبارکه را با تحلیل یاد شده به خوبی درمی‌یابیم و ناهمخوانی نظریه کاستی عقل جنس زن را با قرآن ادراک می‌کنیم.
علاوه بر این که افزونی عاطفه و ناتوانی در جدال و استدلال، کم خردی را لزوماً در پی ندارد و چه بسا هر یک از عاطفه و خردمندی در سطح بالا در وجود انسان گردآیند.

تفاوت‌ها‌ی‌ مردان و زنان
زنان و مردان برخلاف برابری در زمینه‌ها‌ی‌ یاد شده، در پاره‌ای از موارد تفاوت و ناهمسانی دارند؛ اساس این ناهمسانی به نحوه خاص آفرینش طبیعی زن و مرد برمی‌گردد که تفاوت در استعدادها، وظایف و حقوق زن و مرد را سبب شده است. دستگاه آفرینش، وظیفه مادری را به عهده زن و پدر بودن را برعهده مرد گذاشته است. این تفاوت، به دنبال خود ویژگی‌ها‌ی‌ روحی، روانی و نیز حقوق و وظایف ویژه‌ای را آورده است. افزونی مهر و عاطفه که طبیعت به زنان داده و از دیگر سو نیرومندی، استقامت، شجاعت، زمختی و… را به عهده پدر گذاشته است.
این تقسیم وظایف آن گاه که زنان دوره بارداری، شیردهی، حضانت و مراقبت از کودک را می‌گذرانند، به صورت بارزتری رخ می‌نماید. چه در این دوره هیچ راهی ممکن و عقلانی‌تر از این نیست که مادر با تمام وجود از فرزند خویش مراقبت کند و پدر به سراغ تأمین معاش و نیاز خورد و خوراک، لباس و مسکن مادر و کودک برود.
ویل دورانت در تقسیم طبیعی وظایف و مسئولیت‌ها‌ی‌ مردان و زنان می‌نویسد:
کار خاص زنان خدمت به بقای نوع است و کار ویژه مرد، خدمت به زن و کودک؛ ممکن است کارهای دیگری هم داشته باشند، ولی همه از روی حکمت و تدبیر، تابع این دو کار اساسی گشته است. این مقاصد اساسی و نیمه آگاهانه‌ای است که طبیعت معنای انسان و سعادت را در آن نهفته است. (24)
قرآن از تفاوت‌ها‌ی‌ طبیعی مردان و زنان که مبنا و اساس حقوق و وظایف آن دو در عرصه زندگی شده، چنین سخن می‌گوید:
(وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً)؛ (25)
و انسان را نسبت به پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و بار برداشتن و از شیر گرفتن او سی ماه است، تا آن گاه که به رشد کامل خود و به چهل سال برسد.
خداوند در این آیه ضمن بیان حقوق پدر و مادر بر فرزند، با بیان لطیف و حکمت آمیزی به فزونی حقوق مادر بر فرزند اشاره دارد، اما نه از راه یادکرد خود حقوق، بلکه از راه برشماری مبانی و ریشه‌ها‌ی‌ آن؛ مانند وظیفه سنگین بارداری و شیردهی که به مدت سی ماه، مادران به عهده می‌گیرند و از شیره جان و تمام توان مایه می‌گذارند.
چنان که در آیه 34 سوره نساء به وظیفه پدران در عهده اداری تأمین معاش زن و فرزند و سرپرستی اقتصادی او در خانواده و مبانی طبیعی این وظیفه اشاره رفته است: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى‏ النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ…).
سیاق آیات یاد شده، از جمله مفهوم آیه مبارکه: (وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ…) (26) نشان دهنده آن است که مردان به دلیل توانایی و نیروی بدنی بیشتر و نیز فراغت از مشکلات و موانعی چون بارداری، شیردهی و پرورش کودک، زمینه و فرصت مناسب و بیشتری در کسب درآمد و ثروت نسبت به زنان دارند و از همین رهگذر وظیفه سرپرستی و مدیریت خانواده در تأمین نفقه زن و کودک، مسکن و لباس ایشان بر عهده آنان گذاشته شده است. این تقسیم وظیفه، طبیعی و عقلانی می‌نماید و ستیز با آن نه به صلاح مردان و زنان خواهد بود و نه دوام و ثبات موفقیت برای برنامه و تقسیم بندی به گونه دیگر انتظار می‌رود.
بدین سان چون زمینه‌ها و استعدادهای طبیعی زن و مرد – به شرحی که گذشت – وظیفه، مسئولیت و حقوق مربوط آنان را پیشاپیش تعیین کرده، تشریع و تعیین نظام معاشرت مردان و زنان نمی‌تواند این تفاوت را از نظر دور بدارد.

اهداف بنیادین نهاد خانواده
قرآن در پاسخ این پرسش که «هدف و غایت آفرینش دو جنسیتی انسان چیست»، به یادکرد دو هدف پرداخته است:

1. گسترش و تداوم سازمان یافته نسل آدمی
پدیده‌ها‌ی‌ جهان هستی، پس از نخستین بارقه وجود که چند و چون آن هم اکنون راز سر به مهر است. سازواره‌ای نظام مند یافته و هر پدیده تازه وارد، براساس آن قانون مندی به کاروان هستی می‌پیوندد: (… رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى‏). (27)
آدمیان نیز پس از آفرینش ابداعی نخستین زن و مرد، نظام ویژه خود را در گسترش، افزایش و بقای نوع، براساس دو قاعده زنان و مردان بازیافته‌اند. قرآن کریم سامان مند شدن گسترش و فزونی نسل انسانی را از جمله اهداف زوج آفرینی انسان برمی‌شمارد:
(فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ)؛ (28)
پدید آورنده آسمان‌ها و زمین، برای شما از جنس خودتان همسرانی آفریده و از چارپایان نیز جفت‌ها، تا بر شمار شما بیفزاید.
بخش نخست این آیه مبارکه: (فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ)‌ آغاز ابداعی و بدون الگو و پیشینه خلقت از سوی آفریدگار را بیان می‌دارد، اما جمله دوم: (جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً… یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ…) از مرحله سامان مندی و نظام یابی دستگاه آفرینش در قلمرو انسان‌ها و حیوانات سخن می‌گوید؛ سامان و نظامی که از رهگذر آفرینش دو جنسیتی انسان‌ها و چارپایان شکل یافته است.
جارالله محمود بن عمر زمخشری (467-528 ه‍.ق) در تفسیر این آیه می‌نویسد:
“(جعل لکم)، یعنی آفرید برای شما، از جنس خود شما مردمان، زوج‌هایی تا بیفزاید شما را. گفته می‌شود: «ذرأ الخلق»؛ یعنی پراکنده ساخت و بر شمارشان افزود. «فیه» یعنی در این تدبیر، آفرینش جفت هم نوع برای انسان‌ها و چارپایان، هدف آن است که از جنس نر و ماده زاد و ولد و افزایش نسل صورت پذیرد.”
اگر پرسیده شود: چرا خداوند نگفته است «یذرؤکم به» پاسخ داده می‌شود که – این تعبیر کنایه است – گویی این تدبیر به مثابه معدن و منبع گسترش و تکثیر نسل است. (29)
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می‌نویسد:
برای شما از جنس خودتان همسر آفرید؛ یعنی از راه آفرینش نر و ماده که با ازدواج آن دو با یکدیگر کار زاد و ولد، ادامه نسل و افزایش افراد اتمام می‌پذیرد. (30)

2. ایجاد کانون امن زندگی برای انسان
هدف دوم آفرینش انسان دو جنسیتی از منظر قرآن، فراهم آمدن کانون آرامش و آسایش برای هر یک از دو گروه بزرگ انسان‌ها؛ یعنی زنان و مردان است.
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً)؛ (31)
و از نشانه‌ها‌ی‌ او [خدا] است که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنار آن‌ها آرام گیرید.
واژه‌ی‌ «زوج» در قرآن، کاربرد دو سویه دارد؛ هم بر زن و هم بر مردم به کار می‌رود. خداوند متعال گفته است: (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنثَى‏) و نیز گفته است: (اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ).
در آیه نخست، مقصود از زوج، هر یک از دو جفت نر و ماده و در آیه دوم، مقصود «حوا»، همسر آدم است در آیه بیستم از سوره مبارکه نساء نیز زوج به معنای زن استعمال شده است: (وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ…) چنان که در آیه: (فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّى‏ تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ…) (32) مراد از زوج، مرد است.
بدین ترتیب در آیه مورد سخن، مقصود از زوج، می‌تواند هر یک از زن و مرد باشد؛ از این رو اختصاص دادن «ازواج» به زنان تنها – آن گونه که پاره‌ای از مفسران گفته‌اند – نه تنها ادعایی بدون پشتوانه است، که با فلسفه و تعلیل موجود در خود آیه ناهمخوان است، زیرا در جمله بعدی خداوند سکون و آرامش یافتن را علت زوج آفرینی همسان و همجان برای انسان بیان می‌دارد: (خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا…).
این علت همان گونه که در مردان وجود دارد، در زنان نیز هست، چه این که هر یک از زن و مرد به جنس دیگری احساس نیاز می‌کند؛ احساس نیاز به همراه و همدمی که در کنار آن سکون و آرامش حاصل آید، ویژه زن و یا مرد نیست. هر دو این نیاز را در ژرفای جان خویش نهفته دارند و به قول علامه طباطبائی، هر یک از زن و مرد مجهز به دستگاهی است که کارکرد و نتیجه دهی آن در گرو قرار گرفتن در کنار دیگری است؛ کار زاد و ولد و نسل آوری فرایند هر دو دستگاه است. پس هر یک از زن و مرد به تنهایی موجودی ناقص و نیازمند است. از مجموع هر دو دستگاه واحد تام و تمامی شکل می‌گیرد که زاد و ولد و ادامه نسل را نتیجه می‌دهد. بر پایه همین نقص و کاستی است که هر یک از مرد و زن، به سوی دیگری روان است تا بدو دست یابد و پس از وصال است که سکون و آرامش را درمی‌یابد، زیرا که هر ناقصی مشتاق کمال خویش است و هر نیازمند، به چیزی تمایل دارد که فقر و نیاز او را برطرف کند و این ویژگی در هر دو قرین – زن و مرد – وجود دارد.
قرآن پژوه معاصر عرب، «محمدکامل حسن محامی» با استفاده از آیه یاد شده می‌نویسد:
تعبیر اساسی که در این آیه مبارکه است (لتسکنوا الیها) با ژرفا و گستره‌ای ویژه از دوستی راستین و درست سخن می‌گوید؛ آن محبت و دوستی که میان دو همسر رد و بدل می‌شود. پس هر یک از آن دو در کنار دیگری آرامش و سکون می‌یابد و اطمینان روحی برای آنان فراهم می‌آید و هر یک از زن و شوی، پناهگاه امنی می‌یابند که در پناه آن، آرامش و گوارایی را در مشکلات زندگی باز می‌یابند. (33)
این کشیش و نیاز دو سویه که قرآن از آن سخن می‌گوید، در ادبیات انسان شناختی غیر قرآنی با واژه «عشق» و دلدادگی تعبیر می‌شود. «افلاطون» در گفتار طنزآمیزی از قول «آریستوفان» در کتاب مهمانی، این واقعیت را به خوبی ترسیم کرده است:
“زمانی هر دو جنس (نر و ماده) یکی بودند، ولی خداوند به علت شرارت انسان او را به دو نیم کرد… هم چون تخم مرغی که از وسط با یک تار مو نصف کنند… هر یک از ما در جدایی فقط نیمه‌ای از انسان و همیشه نگران آن نیم دیگر است… میل و جنبش به سوی یکی شدن، عشق نامیده می‌شود.” (34)
شاهد دیگری که نشان می‌دهد مخاطب آیه هر دو قشر زنان و مردان هستند، جمله بعدی در همین آیه است که خبر از مودت و رحمت دو سویه میان زن و مرد می‌دهد: (وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً) اگر مقصود از جعل، جعل تکوینی باشد بدین معناست که زنان و مردان چنان ساخته شده‌اند که مودت و رحمت میان ایشان حاکم است. پس مودت و رحمت دو جانبه پیش از آن به هم پیوستن و سکون و آرامش پس از وصال نیز از هر دو جانب است.
پرسشی که ممکن است پیش آید، این است که همین موضوع در سوره مبارکه اعراف نیز آمده و در آن جا مخاطب مردان‌اند؛ آرامش و سکون در پرتو وصال و در نتیجه کشش و تمایل تنها به مردان نسبت داده شده است:
(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا…)؛ (35)
او خدایی است که شما را از نفس یگانه آفرید و از زوج و همسر او را بیافرید تا در کنار او به آرامش و سکون دست یابد.
پاسخی که می‌توان گفت، این است که این آیه ناظر به ترتیب زمان آفرینش زن و مرد و حالات پیاپی و تدریجی او در گذر زندگانی است؛ بدین معنا که از منظر قرآن در آغاز، جنس مرد از گوهر و جانی آفریده شده که بعدها از همان گوهر و جان، جنس زن آفریده شد تا مایه قرار و آرامش مرد باشد. طبیعی است در چنین صورتی تنها فرض قابل تصور آن است که مرد، مضطرب و بی قرار باشد و نیازمند موجود و جنس دیگری که در پناه او وجودش کامل گردد و به اطمینان و آرامش دست یابد، زیرا در این میان، جنس زن هنوز پدیده نیامده بود تا سخن از تمایل و یا بی میلی او به میان آید.
شاهد چنین دریافتی از آیه مبارکه آن است که در ادامه آیه، سخن از رویدادهای تربیتی و تدریجی است که در مسیر زندگی انسان‌ها رخ می‌دهد. اگر مفهوم این آیه و آیه پس از آن را با در نظر گرفتن ترتیب‌ها‌ی‌ زمانی دو آیه تصور کنیم، بدین شرح خواهد بود:
(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ * فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ فِیَما آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ) (36)
1. آفرینش جنس مرد؛ 2. آفرینش جنس زن؛ 3. آفرینش و ازدواج زن و مرد؛ 4. حمل خفیف زن؛ 5. نمایان شدن آبستنی زن (نیایش پدر و مادر و درخواست فرزند سالم و صالح از خداوند)؛ 6. زایمان زن (مشغول شدن پدر و مادر به فرزند و از یاد بردن شکر خدا)؛ 7. شرک پدر و مادر.
بدین ترتیب مفهوم آیه 21 سوره روم، چون حکایت واقعیتی بریده از زمان است، تمایل و دلدادگی به پیوند را از دو سوی زنان و مردان مطرح می‌کند، اما در آیه 189 سوره اعراف، چون ترتیب زمانی دخالت دارد، به دلیل تقدم زمانی آفرینش جنس مرد، تنها به ویژگی موجود در آن اشاره رفته و نمی‌تواند دلیل نبودن این ویژگی در جنس زن باشد.
گفتنی است که انسان به چیزهای زیادی چون: شهرت، قدرت، ثروت و… تمایل دارد، اما نوع علاقه او به این امور با علاقه مردان به زنان و به عکس، تفاوت ماهوی دارد. استاد شهید مرتضی مطهری راز این تفاوت را چنین بیان کرده است:
“قانون خلقت، زن و مرد را طالب و علاقه مند به یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقه‌ای که به اشیا دارند؛ علاقه‌ای که انسان به اشیا دارد، از خودخواهی او ناشی می‌شود؛ یعنی انسان اشیا را برای خود می‌خواهد، به چشم ابزار به آن‌ها نگاه می‌کند، می‌خواهد آن‌ها را فدای خود و آسایش خود کند، اما علاقه زوجیت به این شکل است که هر یک از آن‌ها سعادت و آرامش دیگری را می‌خواهد و از گذشت و فداکاری درباره دیگری لذت می‌برد.”

3. راز کشش دوسویه مردان و زنان
منشأ کشش و جاذبه دو جانبه از سوی مردان و زنان را پاره‌ای از اندیشه وران و مکتب‌ها‌ی‌ غربی در غریزه جنسی محض، حس استخدام و استثمار و یا جنگ و تنازع بقا جست و جو می‌کنند. صاحبان این دیدگاه از پی ریزی نظام ارتباطی ژرف، استوار و دوستانه‌ای که مردان و زنان در زندگی خانوادگی و اجتماعی بدان نیازمندند عاجزند. افزون بر این، پاره‌ای از آن‌ها از توجیه راز و حکمت تمایل زنان به مردان نیز درمانده‌اند.
در نگرش قرآنی خاستگاه تجاذب و تمایل مردان و زنان به یکدیگر، مودت و رحمتی است که در وجود هر یک از آن دو نهفته است: (وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً…). مودت به معنای دوست داشتن توأم با آرزوی بودن دوست است، و «رحمت» – چنان که راغب و دیگران زبان شناسان عرب می‌گویند – مهرورزی با در نظر داشت خیر، صلاح و نفع رسانی به دیگری است. و به دیگر سخن، رحمت، تجلی رأفت و ظهور مهربانی و شفقت است که به انگیزه خیر و سودرسانی انجام می‌گیرد؛ از این رو قرآن روابط زنان و مردان را نه رابطه دو حیوان حریص، آزمند و خودخواه که روابط دو دوست ایثارگر و خیرخواه ارزیابی می‌کند و در سازمان دهی نظام معاشرتی خویش، این وضعیت را از نظر دور نمی‌دارد.

ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها:

1. بقره، آیه 213.
2. زمر، آیه 6.
3. اعراف، آیه 189.
4. روم، آیه 30.
5. انفال، آیه 22.
6. اعراف، آیه 179.
7. ملک، آیه 23.
8. نحل، آیه 78.
9. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 2، ص 860.
10. طبرسی، مجمع البیان، مکتبه العلمیه الاسلامیه، ج 3، ص 376.
11. اسراء، آیه 36.
12. شیخ طوسی، التبیان، ج 6، ص 476.
13. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 9.
14. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ماده «سفه».
15. نساء، آیه 32.
16. زخرف، آیه 18.
17. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 50.
18. ابن السعود، ارشاد العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم (تفسیر ابی السعود)، تحقیق عبدالقادر محمد، ج 5، ص 80.
19. زخرف، آیات 15-19.
20. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده و ابوالقاسم طاهری، ج 4، ص 204.
21. همان، ص 202-203.
22. همان، ج 4، ص 202-203.
23. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 40، ص 257.
24. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 136.
25. احقاف، آیه 15.
26. نساء، آیه 32.
27. طه، آیه 50.
28. شوری، آیه 11.
29. زمخشری، تفسیر الکشاف، ج 4، ص 212.
30. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر، ج 18، ص 26.
31. روم، آیه 21.
32. بقره، آیه 230.
33. محمدکامل حسن محامی، العلاقات الانسانیه فی القرآن الکریم، مراجعه شیح حسن تعمیم، ص 62.
34. ویل دورانت، لذات فلسفه، ص 122.
35. اعراف، ص 189.
36. همان، آیه 189 و 190.
منبع مقاله:
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید