نویسنده : علی ربانی گلپایگانی
2. انکار هرگونه تأثیر فاعلی
گروهی از متفکران اسلامی، هرگونه تأثیر فاعلی وجود روحی و معنوی امام در جهان آفرینش را انکار کردهاند. اشاعره که علیت فاعلی را در خداوند، منحصر میدانند و اصل عادهالله را جانشین اصل علیت کردهاند، نقش فاعلی امام در نظام آفرینش را منکرند؛ اما عدهای از متفکران که اصل علیت در نظام آفرینش و جهان طبیعت را پذیرفتهاند نیز به گمان اینکه پذیرش نقش فاعلی برای امام در جهان آفرینش، مستلزم غلو و تفویض باطل و شرک است، آن را نپذیرفتهاند. آنان، حتی معجزات و کرامات را نیز که بیانگر تأثیر فاعلی امام در جهان طبیعت است، تأویل کرده و گفتهاند: در این رخدادها نقش امام، درخواست از خداوند و حداکثر اراده تحقق آنها است؛ ولی در تحقق آنها نقش فاعلی ندارد؛ بلکه خداوند، آن را پدید میآورد.
کسانی که در قبول ولایت تکوینی و تصرفات معصومین علیه السلام در امور تکوینی از بیم وقوع در شرک و تفویض و غلو (و در حقیقت به علت جهل به معنای ولایت ایشان) تأمل دارند، نهایت چیزی را که در این جا ـ با وجود وقایع عینی و مسلم خارجی که هر یک حکایت از ولایت آن بزرگواران دارد ـ میتوانند احتمال دهند و بیش از آن نمیتوانند، این است که بگویند: آنچه به نظر ما تصرف و اختیار و ولایت بر کاینات است، تصرف و اختیار به نحوی نیست که مردم بر خود و افعال خود و آنچه مسخّر آنها است، دارند؛ بلکه در این تصرفات، فاعل بلاواسطه، خدا است (چنان که اشاعره از اهل سنت، در مورد افعال عباد همین حرف را زدهاند) خدا است که در هنگام دعا و توجه، با اراده و خواست نبیّ یا وصی، فعل را انجام میدهد، و نسبت این افعال به نبی یا وصیّ، مجازی است (صافی گلپایگانی، همان: ج1، ص93).
استاد مطهری در نقل این دیدگاه چنین گفته است:
برخی میپندارند که در وجود معجزه، شخصیت و اراده صاحب معجزه هیچگونه دخالتی ندارد، او فقط پرده نمایش است، ذات احدیت، مستقیماً و بلاواسطه آن را به وجود میآورد؛ زیرا کار اگر به حد اعجاز برسد، از حدود قدرت انسان در هر مقامی باشد، خارج است؛ پس آنگاه که معجزه صورت میگیرد، انسانی در کائنات تصرف نکرده است؛ بلکه خود ذات احدیت است که مستقیماً و بدون دخالت اراده انسان، در کائنات تصرف کرده است (مطهری، همان: ص98).
نقد و ارزیابی
انکار اصل علیت در نظام آفرینش، از اساس باطل است؛ زیرا با انکار این اصل، راه عقلی اثبات وجود خداوند بسته خواهد شد و در نتیجه، انکار اصل علیت به انگیزه دفاع از توحید افعالی، اساس توحید را با مشکل جدی رو به رو میکند. علاوه بر اینکه با ظواهر آیات قرآن کریم نیز سازگاری ندارد. در آیات بسیاری از قرآن، تأثیر اسباب و علل طبیعی و ماورای طبیعی بشری و غیر بشری، به رسمیت شناخته شده است.
تأویل آیات و روایات دال بر اسناد کارهای خارقالعاده به اولیای الهی نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا دلیل عقلی یا نقلی معتبری آن را تأیید نمیکند و تأویل آیات و روایات بدون دلیل معتبر، از مقوله تفسیر به رأی خواهد بود.
شبهه غلو و شرک نیز بی اساس است؛ زیرا غلو و شرک آنگاه رخ خواهد داد که تأثیر تکوینی جنبه استقلالی داشته باشد. این فرض اساساً از موضوع بحث خارج است. آنچه در جهت ولایت تکوینی یا نقش فاعلی پیامبران، امامان و اولیای الهی مورد بررسی است، تأثیر استقلالی و بالذات نیست؛ بلکه تأثیر بالغیر و متکی به اذن و مشیت الهی است.
شرک یا توحیدی بودن یک نظریه، به میل و اراده ما نیست که هر چه را خواستیم شرک بنامیم و هر چه را خواستیم، نام توحید روی آن بگذاریم. معیارهای بسیار دقیق قرآنی و برهانی دارد. معارف اسلامی در مسایل مربوط به شرک و توحید، از اوج و عظمتی برخوردار است مافوق تصور افراد عادی (مطهری، همان: ص68).
از دیدگاه قرآن کریم، اگر برای غیر خدا مقام الوهیت قائل شویم، گرفتار شرک شدهایم و مقام الوهیت این است که موجودی را در ذات یا صفات یا افعال، مستقل بدانیم؛ بنابراین، اگر برای موجودی غیر از خدا مقام خالقیت و ربوبیت استقلالی قائل شویم و برای او تأثیرگذاری به صورت مستقل و بالذات اثبات کنیم، حتی در کوچکترین فعل و تأثیر، دچار شرک شدهایم؛ اما اگر او را غیرمستقل دانسته و برای او تأثیرگذاری متکی به قدرت و اراده خداوند اثبات کنیم ـ هرچند در گستردهترین سطح باشد ـ گرفتار شرک نشدهایم. البته چنین اعتقادی، نیازمند دلیل معتبر عقلی یا نقلی است.
در آیاتی از قرآن کریم که از کارهای خارق العاده اولیای الهی سخن به میان آمده است، اینکارها به اولیای خداوند نسبت داده شده که با اذن تکوینی خداوند انجام داده اند: «هیچ پیامبری را نرسد که آیه (معجزه)ای بیاورد مگر با اذن خداوند». [2]
در داستان سلیمان علیه السلام و ملکه سبا، سلیمان از حاضران خواست پیش از آنکه ملکه نزد او آید، تخت وی را حاضر کنند. یکی از حاضران که بهرهای از علم کتاب (لوح محفوظ) داشت، گفت: «من، پیش از آن که چشم به هم بزنی، آن را حاضر خواهم کرد». [3]
بر اساس روایات، او آصف بن برخیا، وزیر و وصی سلیمان علیه السلام بود. وی، آوردن تخت ملکه سبا در کمتر از یک چشم به هم زدن را به خود نسبت میدهد و منشأ آن را برخورداری از دانش موجود در لوح محفوظ میداند؛ دانشی که خداوند به او اعطا کرده است؛ زیرا علم غیب را جز خدا نمیداند و آن را به هر کس که مورد رضایتش باشد، اعطا خواهد کرد. [4]
قرآن کریم، یادآور شده است که خداوند، باد را مسخر سلیمان علیه السلام قرار داد، تا به اراده و دستور او حرکت کند؛ چنانکه شیاطین در تسخیر او بودند و مطابق اراده و فرمان او عمل میکردند. [5] معجزات حضرت عیسی علیه السلام نیز به او نسبت داده شده و افعال او به شمار آمده است که با اذن الهی آنها را انجام میداد. [6]
حاصل آن که از دیدگاه قرآن، اعتقاد به این که کسی کاری را با قدرت خود و مستقل از اراده و مشیت الهی انجام میدهد ـ هرچند کاری عادی و کوچک باشد ـ شرک خواهد بود، و اعتقاد به این که کسی کاری را با اذن و مشیت الهی انجام میدهد ـ هرچند آن کار، خارق العاده و بزرگ و شگفتآور باشد ـ شرک نخواهد بود. مهم، این است که اثبات چنین کارهایی برای افراد، دلیل معتبر عقلی و نقلی داشته باشد.
3. تأثیر فاعلی محدود
برخی متفکران، در باب نقش و جایگاه امام در نظام آفرینش از منظر علیت فاعلی، نه دیدگاه اول را پذیرفتهاند و نه دیدگاه دوم را؛ بلکه دیدگاهی را مطرح کردهاند که حد وسط میان آن دو است. از نظر آنان، دیدگاه اول، مستلزم شرک و غلو نیست و بر این اساس، نظریه سوم را مردود دانستهاند؛ ولی دیدگاه اول را با ظواهر آیات که بر فاعلیت و تدبیر بی واسطه خداوند در نظام آفرینش دلالت میکنند ناسازگار دانسته و از طرفی قائلند دلیل معتبری از قرآن و روایات نیز آن را تأیید نمیکند که بتوان از ظواهر آیات دست برداشت و آنها را به فاعلیت و تدبیر الهی ـ اعم از با واسطه و بی واسطه ـ تفسیر و تأویل کرد. بر این اساس، تأثیر فاعلی پیامبر و امام و اولیای الهی را به صورت محدود و به عنوان قاعدهای ثانوی و در مواردی پذیرفته که خداوند مصلحت دانسته است معجزه یا کرامتی از آنان صادر شود، نه به صورت قاعدهای اولی و تصرف در تدبیر جهان آفرینش به عنوان وسایط فیض الهی و مظاهر مدیریت خداوند در نظام جهان.
ممکن است مدیریت کلی سازمان کاینات را به نحوی که مستلزم شرک نباشد، این گونه عنوان کرد که: عقلاً مانعی ندارد که اداره سازمان کاینات را به اذن خدا، انسان کاملی مانند نبی و ولیّ وقت، عهدهدار باشد، نه به نحو استقلال که اشکالات عقلی لازم بیاید؛ بلکه به این نحو که فرد مذکور، جزء جنود حق و مظهر مرتبه «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (الرحمن، 29) باشد و اداره امور کائنات توسط او، ظهور مدیریت مستقل ازلی و دائمی باشد.
این احتمال، اگرچه شرک نبوده و اعتقاد به آن، کفر و خلاف ضرورت نیست، بسا که بعضی از اخبار ضعیف دلیل آن شمرده شود، ثابت نیست و دلیل محکمی از قرآن کریم و احادیث صحیح و معتبر بر آن وجود ندارد. علاوه بر آن که ظواهر آیات زیادی، دلالت دارند که بسیاری از افعال را خداوند متعال، بلاواسطه انجام میدهد: >إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ< (یس، 82) و >إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ< (فاطر، 41) و >وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ< (اعراف، 57) و >إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی< (انعام، 95) و موارد بسیاری در قرآن و حدیث که فعل به صورت مطلق و بدون قرینه به خدا نسبت داده شده و ظاهر در فعل بدون واسطه است. این همه ظواهر را نمیتوان توجیه و بر خلاف ظاهر حمل کرد. در هر صورت، این ادعا دلیل محکمی ندارد و قول به آن قول به غیر علم است (صافی گلپایگانی، همان: ج1، ص30-31 و 63-64).
آنان در بیان دیدگاه مورد قبول خود چنین گفتهاند:
قادر بودن عبد به طور ارتباط و غیر مستقل و به اذنالله، بر اماته و احیا و شفای بیماران و خلق و رزق، نه به عنوان اداره امور و خلق خلایق و ترتیب دادن نظام کلی ارزاق و برقرار داشتن سازمان کائنات؛ بلکه طبق حکم و مصالح عارضی و ثانوی که داخل این سازمان مناسب میشود، شرک نیست.
اعطای این قدرت به عبد، به دو نحو متصور است: یکی این که به شخصی تسلط و قوه و نیرویی بخشیده شود که بتواند به اذن خدا کارهایی انجام دهد. دیگری این که اشیا مطیع و فرمانبر او گردند و به قدرت و اذن خدا، به نحوی گردند که عبد در آنها تصرف نماید؛ مانند نرم شدن آهن برای حضرت داود علیه السلام (همان: ص26).
بنابراین، عقلاً و شرعاً امکان دارد که خداوند متعال به خواص از بندگانش، از فرشته و انسان، به سبب اظهار رفعت و علو شأن، یا تأیید آنها و اتمام حجت بر دیگران، یا مصالح دیگر، ولایت و قدرت در تصرف در کاینات یا مأموریتهای خاصی ـ مثل تدبیر امور ـ عطا کند، تا در مواردی که فقط مأمورند مأموریت خود را انجام دهند و در موارد دیگر بر حسب مصالح و جهات ثانوی که در داخل نظام کاینات پیش میآید، طبق آن مصلحت تصرفاتی بنماید. یا این که کاینات را مطیع و فرمانبر آنها سازد، تا بر حسب اقتضا و مصلحت، هر تصرفی را که مصلحت دیدند، بنماید…. روایات متواتری از طرق خاصّه و عامه دلالت دارند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیه السلام این ولایت و اذن و قدرت را دارا، و تصرفات آنها در کاینات به صورت اعجاز و خوارق در موارد بسیار، از حقایق مسلم تاریخ است و انکار آن، خردمندانه نیست (همان، ص86-87).
ارزیابی
درباره این دیدگاه، نکات ذیل را یادآور میشویم:
1. این سخن که اعتقاد به ولایت تکوینی و تأثیر فاعلی انسان کامل (پیامبر و امام) در تدبیر کلی جهان به اذن خداوند از نظر عقلی با مانعی مواجه نیست، و از مقوله شرک و غلو نمیباشد، سخن استواری است.
2. این سخن که تصرف اولیای الهی در عالم تکوین و تأثیر فاعلی آنان در موارد خاصی ـ مانند معجزات و کرامات ـ از مسلمات تاریخ است و انکار آن خردمندانه نیست، نیز سخن استواری است.
3. این مطلب که اعتقاد به دخالت اراده امام (انسان کامل) در نظام کلی جهان و حوادث عالم طبیعت با اذن و مشیت الهی، با ظواهر آیات و روایاتی که بر تدبیر بی واسطه خداوند در جهان دلالت دارد، ناسازگار است، قابل قبول نیست؛ زیرا در آیات و روایات، دخالت اسباب طبیعی و ماورای طبیعی بشری و غیر بشری در حوادث جهانی به رسمیت شناخته شده است.
با استناد به این آیات و روایات، معلوم میشود که مقصود از آیات و روایات دال بر تدبیر جهان به قدرت و اراده خداوند، اعم از با واسطه و بی واسطه است؛ بنابراین، هرگاه نقش فاعلی امام (انسان کامل) با اذن و مشیت خداوند در کل نظام آفرینش، با دلیل معتبری اثبات شود، باید از ظهور آیات و روایات دسته اول دست برداشته، آنها را به اعم از تأثیر اراده و قدرت خداوند در کلیه حوادث جهان به صورت بی واسطه و با واسطه حمل کرد؛ بنابراین، مسأله مهم در این باره بررسی دلایل دیدگاه اول (تأثیر فاعلی امام در جهان به صورت گسترده) است که در آینده به آن خواهیم پرداخت و روشن خواهد شد که دلیل این نظریه، تنها چند روایت ضعیف نیست.
پی نوشت :
[2]. >وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ< (رعد، 38).[3]. >قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ< (نمل، 40).
[4]. >عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ… < ( جن، 27).