نویسنده: دکتر عبدالعزیز عبدالحسین ساشادینا)
چکیده
این مقاله، انشعابات امامیه را پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) بررسی می کند وبه تبیین بنیادی القاب قائم،صاحب الامر، حجت و مهدی، متداول ترین القاب امام دوازدهم، می پردازد. آن گاه نقش هریک از این القاب وسیر تکوین تاریخی وآیینی هرکدام بررسی می شود و ولادت معجزه گونه امام مهدی (عج) وظهور اعجاز گونه حضرت در حج ونکات آیینی آن ارائه می گردد.
شهادت امام عسکری (ع) دوره ای بسیار حساس ومهم را در تاریخ تشیع اثنا عشری نشان می دهد ومباحث متعددی را در آیین امامت مطرح می سازد. غیبت امام دوازدهم دشوارترین وجدی ترین دوره را در زندگی نواب اربعه آن حضرت به وجود آورد وجامعه تشیع را با نقدهای درونی وبرونی مواجه ساخت. خردمندی وهوشیاری سفرای امام غایب تحت هدایت و تدبیر بی نظیر آن حضرت موجب شد وحدت امامیه در دوره شکل گیری آیین تشیع دوازده امام حفظ شود وکوشش های فکری وتلاش های عقلانی وعلمی نخبگان شیعه در سال های بعد از غیبت به بار بنشیند تا به گونه موثر و کارآ امامت حجت غایب اثبات گردد.
مقدمه
امامان علوی، در دوره سامرا، به عنوان رهبران شیعیان متعادل (امامیه) شناخته شدند. این دوره، نقش مهمی در تاریخ شیعیان دوازده امام دارد. در این زمان، انشعاب دورن گروهی شیعیان درموضوع جانشینی امام، پدیده ای نو به شمار می رفت.(4) برای مثال، پیروان امام جعفر صادق (ع) در هنگام شهادت آن حضرت که درسال 148 قمری (765-766 میلادی) رخ داد، در مورد جانشینی آن بزرگوار هم زبان نبودند. امام صادق (ع) چندین پسر داشت که پس از وفات امام چهار فرقه به چهارفرزند ایشان (محمد،عبدالله ،موسی واسماعیل) منسوب شد.
امام حسن عسکری (ع) در سال 260 قمری (873-874 میلادی) در سامرا به شهادت رسید وبه ظاهر فرزندی به جای نگذاشت که مردم او را امام جانشین برشمردند. در نتیجه فوری ترین وحساس ترین موضوعی که شیعیان دراین زمان با آن مواجه شدند، تعیین جانشین امام عسکری (ع) بود. چنان که در منابع شیعی آمده، امام عسکری (ع) بنابه مصالح اجتماعی وسیاسی روزگار نمی توانست جانشین خود را آشکارا معرفی کند؛ زیرا امام یازدهم و پیروانش روزهای سختی را سپری می کردند وخلیفه معتمد (256قمری و 869-870 میلادی) بی صبرانه در جست وجوی جانشین آن حضرت تلاش می کرد ومی کوشید تا با هر وسیله ممکن به او دست یابد. در همین زمان شایع شد که شیعیان در انتظار جانشین امام عسکری (ع) به سر می برند تا فریادرس رنج ها ودردهای آنان باشد. به همین دلیل، امام یازدهم در طول زندگی خود فرزندش را به عموم جامعه نشان نداد و اکثر پیروانش او را نشناختند.(5)
گویا فروپاشی قدرت عباسیان به خصوص در دوره سامرا که با غوغاهای انقلاب های داخلی پدیدار شد، پیش درآمد قیام منتظر موعود بود. پیش آمدهای پر دردسر این دوره، ماجرای قیام یکی از اعقاب پیامبر (ص) را تأیید می نمود که با شمشیر قیام می کند (القائم بالسیف) و بی عدالتی را از سراسر زمین برمی چیند. این وعده تسلای دل مستضعفان منتظر برای استقرار اراده الهی بر زمین بود. شیعیان در این زمان، خلفای عباسی را مظاهر بی عدالتی و ظلم و سرکوب جامع می دانستند. دلیل مهم کوشش خلیفه های عباسی برای سرکوب قیام های علویان، احادیث بسیاری بود که در آنها کنش منجی گری مهدی منتظر(عج) بیان می شد وبه جامعه اسلامی نوید می داد. نویسنده کتاب مقاتل الطالبیین، در شرح اولاد ابوطالب (ع) که در دوران خلفای عباسی کشته شدند، یادآور می شود که عباسیان مقتول را مهدی اعلام می کردند و پیروان آن مقتول نیز به قیام علیه قدرت حاکم امید داشتند.(6) در نتیجه، امام عسکری (ع) ولادت فرزندش را مخفی نگه داشت. بنابراین، به تأکید وتأیید منابع شیعیان دوازده امامی، آن حضرت در سال 255 قمری (868- 869) به دنیا آمد و امام یازدهم تنها به یاران نزدیک واعتماد شده خوداجازه فرمود تا وجود مبارک جانشینش را بشناسند.
بسیاری از شیعیان معتدل بر این باور شدند که امام عسکری (ع)، امام دوازدهم بوده وپس از او انقطاع امامت رخ داده است. آنان بنابرنگرش فطحیه، پس از امام صادق(ع) فرزندش عبدالله (معروف به افطح الرأس یا افطح الرجلین) را امام پیش از موسی کاظم (ع) می دانستند و به امامت دو برادر، چنان چه برادر بزرگ تر پسری نداشته باشد، اعتقاد داشتند؛ همان گونه که امام موسی کاظم (ع) پس از برادر بزرگ ترش که بی وارث بود به امامت رسید. بنا به اعتقاد شیعیان دوازده امامی، پس از امام حسن وامام حسین (ع)، امامت دو برادر، فاقد ملاک شرعی و باطل است.(7) بنابراین، عبدالله وامام موسی کاظم (ع) باهم نمی توانستند امام باشند.
امامت عبدالله از جهت دیگر نیز مردود بود؛ زیرا امام بی آن که جانشین خود را ببیند، از دنیا نمی رود.(8) دراین دوران، این عقیده به خوبی شکل گرفته بود. مخالفت با این عقیده به شکل گیری زیر فرقه های گوناگون امامیه انجامید. نوبختی، دراین مورد چهارده فرقه را برمی شمرد،(9) درحالی که شهرستانی تعداد آنها را در عدد یازده محدود می سازد.(10) ومسعودی تا بیست فرقه هم پیش می رود.(11) مطالعه دقیق این فرقه های مختلف، ،حیرت پیش آمده ای را باز می تاباند که پس از شهادت امام عسکری (ع) ودر موضوع امامت در جامعه تشیع به وجود آمد.
دوره این حیرت، با خلافت معتمد آغاز شد وتا زمان مقتدر در سال های 295-320 قمری (908-932 میلادی) ادامه یافت. دراین زمان کارگزاران (وکلای) امام شهید از این عقیده حمایت کردند که امام عسکری (ع) پسر کوچکی دارد که اکنون درغیبت به سر می برد و چون خدا فرمانش دهد، قیام خواهد کرد.هواداران این عقیده از هر سو مورد حمله قرار گرفتند و با شدیدترین مخالفت ها وفشارها روبه ور شدند. عباسیان، به ویژه مترصد دست یابی به جانشین نجات بخش امام عسکری (ع) بودند که در پرده غیبت به سر می برد. به همن دلیل، معتمد عباسی دستور داد تا خانه امام را بازرسی کنند تمام اتاق ها را پس از آن مهروموم کردند. کوشش های فراوانی شد تا فرزند امام عسکری (ع) را بیابند. قابله هایی را برای بازرسی حرم گماشتند تا زنان باردار را شناسایی کنند. آنان یکی از کنیزکان مشکوک به بارداری را در خانه ای دیگر تحت نظارت دقیق قرار دادند.(12) زمانی هم همسر امام عسکری (ع) (صیقل (13) یا نرگس مادرامام نوزاد) را زندانی کردند تا نشانی اقامت گاه پسرس را فاش سازد. او از این کار سرباز زد و ولادت مهدی عج را در زمان امام عسکری (ع) منکر شد و ادعای بارداری کرد. این وضعیت تا سال 263 قمری (877 میلادی) ادامه یافت. دراین زمان، خلیفه درگیر ناآرامی های سیاسی زنج و رهبران ایالتی ایران، مصر وسوریه شد ودرنتیجه، نرگس (ع) فراموش گردید واز دست مسئولان حکومتی گریخت.(14)
هم چنین، عباسیان، از جعفر (کذاب)، برادر امام عسکری (ع) ومدعی امامت حمایت کردند و برای آن که او امام شود ابزارهای مختلف را برای سرکوبی مخالفان معتمد به کار گرفتند. بارها کوشیدند تا او هواداران امامت مهدی غایب از نظر را دشنام دهد وآنها را به سخره گیرد. او هم چنین باعث شد تا مادر امام مهدی عج را به زندان افکنند زیرا بر اثر سعایتش خلیفه از صیقل (نرگس) خواست تا اقامت گاه پشرش را نشانش دهد. در مورد ارث امام عسکری(ع) نیز تعارضی بین حدیث، مادر امام عسکری (ع) وجعفر کذاب رخ داد. جعفر درصدد دست درازی به این میراث بود. این موضوع، پس از هفت سال با حکم خلیفه مبنی بر تقسیم ارث بین حدیث وجعفر حل وفصل شد.(15) پس ازآن که صیقل از کاخ معتمد گریخت، دشمنی بین هواداران صیقل و جعفر پدیدار گردید. اولیای امور خلافت به عمد از جعفر هواداری کردند، در حالی که صیقل مورد حمایت گروهی قرار داشت که امامت پسرش را پذیرفته بودند. این جدال مهارناشدنی می نمود وصیقل در حمایت یکی از اعضای مقتدر خاندان شیعی نوبختی قرارگرفت.(16)
بنابراین، شهادت امام عسکری(ع)، موضوع جانشنی او و ادعای امامت جعفر کذاب، امامیه را در کشمکش قرار داد و آنان را به چندین زیرفرقه تقسیم کرد. مطالعه این زیر بخش ها، مشکلات وکلا یا نمایندگان آخرین امامان دوره سامرا را می نماید که می خواستند جانشین امام عسکری (ع) را بنابر اعتقادات شیعیان دوازده امامی مطرح سازند و رهبری زیرکانه و هوشیارانه آنان را در آن شرایط بسیار نامساعد به انجام رسانند.
انشعاب امامیه پس از شهادت امام عسکری(ع)
نوشتارهای حسن به موسی نوبختی که در آغاز قرن چهارم (قرن دهم میلادی) در گذشت، در مقایسه با دیگر کتاب هایی که درباره فرقه های (ملل) انشعابی از پیروان امام عسکری (ع) در سال 260 قمری (873-874 میلادی ) نوشته شده، مفصل ترین اطلاعات را در مورد گروه های متفاوت وجایگاه آنان ثبت وضبط کرده است. نوبختی از علمای رهبری کننده در نیمه اول قرن چهارم هجری قمری (قرن دهم میلادی) بوده است. امام مهدی (عج) دراین سال ها در نخستین غیبت به سر می برده که تا سال 329 قمری (940-941 میلادی) ادامه یافت.(17) حتی نوبختی بحث بیشتری را به موضوع مهم مواضع شیعیان اثناعشری اختصاص داده است. او گزارش جامعی از امامیه وامامان آنها و فرقه های شیعی ارائه می دهد. اثر او از منابع اولیه تحقیق درباره بسط عقیده شیعیان دوازده امامی در باره امام مهدی (عج )، منجی اسلام به شمار می آید.
نوبختی، آیین های محوری هریک از چهارده فرقه ای را که بعداز شهادت امام عسکری (ع) به وجود آمد، به صورت زیر خلاصه می کند:
فرقه اول
این گروه معتقد بودند که امام حسن عسکری (ع) دار فانی را وداع نکرده است ودر پرده غیبت به سر می برد وقائم خواهد بود. بنابراستدلال اینان، امام پیش از آن که فرزندش را به جانشینی معرفی کند از دنیا نمی رود و همیشه حجتی از خدا بر روی زمین باقی می ماند.(18) بنابرادعای آنان، چون امام عسکری (ع) جانشینی از خود باقی نگذاشته، از دنیا نرفته وبنابر روایت دوغیبت برای قائم، او در پرده غیبت اول به سر می برد وبه عنوان قائم رجعت خواهد کرد،(19) پس از آن مهدی (عج) شناخته خواهد شد و برای غیبت دوم ناپدید خواهد گردید.(20)
باید توجه داشت که پیش تر ازاین، گروه واقفیه که بر امامت موسی کاظم(ع) توقف کردند، عقایدی این چنین در مورد امام هفتم (ع) (شهادت 183قمری و 797 میلادی) داشته اند. درمقابل، قطعیه براین باور بودند که علی بن موسی الرضا (ع) (شهادت 203 هجری و 817 – 818 میلادی) جانشین برحق امام کاظم (ع) بوده است . هرچند امام موسی کاظم (ع) بی گمان فرزندی از خودبه جا نهاد، اما حقیقت وجود فرزند به جا مانده ازامام عسکری (ع) مشکوک می نمود. درنتیجه، واقفیه در مورد امام کاظم (ع) نمی توانستند چنین استدلالی کنند که امام باید جانشین خود را قبل از رحلتش ببیند، قبل از رحلتش ببیند، بلکه بر قائمیت ونجات بخشی وخاتمیت امامت آن حضرت تأکید می ورزیدند واین موضوع عکس آن چیزی بود که درموضوع امام عسکری (ع) مورد تأکید این فرقه قرار داشت. با شهادت امام عسکری(ع) مبحث جدلی تداوم امامت دیگر بار مطرح شد وامامیه را به وافقیه (متوقفان بر امامت امام حسن عسکری(ع) و قطعیه (پذیرفتگان امامت برای جانشین آن حضرت) تقسیم کرد. استدلال آیینی دراین زمان، پیرامون این موضوع متمرکز شد که آیا امام بی آن که با نص صریح جانشین خود را معرفی کند، از دنیا می رود یا نه. جدال آیینی بین وافقیه و قطعیه بی صبری شیعیان را در تأخیر قیام قائم می نماید؛ به رغم تأکید واقفیه بر اقدام سریع منجی، قطعیه قیام قائم المهدی (عج) را به زمان آینده موکول می کردند.
فرقه دوم
بنابراعتقاد این فرقه، امام عسکری (ع) از دنیا رفته وپس از رحلت دوباره به عنوان قائم المهدی (عج) زنده می گردد. به اعتقاد آنان، قائم شخصی است که قیام می کند و درنتیجه جانشینی ندارد.اگرامام عسکری (ع) فرزندی داشت، مرگش به ثبوت می رسید و رجعت او لازم نمی آمد، چون امامت خود به خود به پسرش منتقل می گردید. از این رو، چون امام عسکری (ع) هیچ کس را به وصایت خود منصوب نکرد و ارث ومیراثی خود از خود باقی نگذاشت، هیچ تردیدی در قائم بودن او وجود ندارد؛ زیرا بی جانشین از دنیا رفته است. اینان می افزایند که ولی او پس از مرگ زنده شده و از ترس دشمنان پنهان گردیده است. آنان همانند دیگر فرقه های شیعی به ضرورت وجود حجت در زمین، اعم از زنده، ظاهر یا پنهان معتقدند و روایتی را از امام علی (ع) نقل می کنند که بنابرآن، زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، اعم از ظاهر یا پنهان، تاعلامات وبرهان های خدا بی اعتبار نشود. به همین دلیل، امام عسکری (ع) بعدازمرگ به حیات خود ادامه می دهد.(21)
فرقه سوم
این گروه براین باور بودند که امامت به جعفر، برادرامام عسکری (ع) پس از رحلتش انتقال یافته وجعفر هم آن را پذیرفته است. بنابر اعتقاد اینان، امامت از همان آغاز حق جعفر بوده واز این رو به وی بازگشته است. وقتی به آنها گفته می شد که امام عسکری (ع) در طول زندگی خود هرگز با برادرش جعفر رابطه خوبی نداشته و حتی جعفر پس از رحلت امام در مورد میراث ایشان به جدال پرداخته و به این ترتیب، چگونه امام یازدهم او را به جانشینی خود منصوب نموده، پاسخ می دادند که این امر فقط جنبه ظاهری داشته و جنگ زرگری بوده ودرغیراین صورت جعفر مطیع امر امام عسکری (ع) بوده واز او پیروی می کرده است. این گروه، در مورد امامت جعفر استدلال فطحیه را تکرار می کنند آنان معتقد بودند که امام کاظم (ع) بنابه وصایت برادرش عبدالله و نه پدرش امام صادق (ع) به امامت رسید. اینان به منظور اصلاح عقاید خود، پس از مردود دانستن امامت عبدالله بن جعفر صادق ،امامت جعفر را برخود واجب شمردند. رهبر این فرقه وکسی که این آیین را ابداع کرد، عالمی فطحی مسلک از اهل کوفه به نام علی بن التهی الخزاز بود. او مقوم امامت جعفر(کذاب) شد ومردم را به قبول آن دعوت کرد. اودر این
وظیفه به وسیله خواهر الفارس بن محی القزوینی(22) که از شیعیان افراطی بود وامام هادی (ع) او را لعن فرمود،(23) کمک می شد. شمار فطحیه به ویژه در کوفه که رهبری علمای دینی را امثال خزاز و دیگران درمیان بنوالزبیر و بنوالفضل به عهده داشتند، بسیار بود.(24)
فرقه چهارم
بنابراعتقاد این گروه، جعفر امام است، نه با نص برادرانشان (محمد که در زمان پدر مرده یا حسن عسکری (ع) که بدون فرزند به شهادت رسیده) بلکه توسط پدرش امام هادی (ع)، آنان ادعای امامت حضرت حسن عسکری (ع) را بی اعتبار می دانند؛ زیرا امام بدون آن که جانشین خود را منصوب کند، از دنیا نمی رود وبی آن که پسری جانشین داشته باشد، دار فانی را وداع نمی گوید بنابر باور آنان، امام عسکری(ع) هیچ کس را منصوب نکرد وفرزندی آشکار، شناخته شده وقابل رویت، ازخود باقی نگذاشت.
بنابراین، او امام نبوده است. آنان هم چنین در تایید نظریه خود روایتی را به اسناد امام ششم حضرت جعفر صادق (ع) نقل می کنند:
پس از امام حسن وامام حسین (ع) امامت به دو برادر محول نمی گردد.(25)
بنابراین، امامت عسکر ی(ع) رانمی پذیرفتند وادعای امامت برادر امام موسی کاظم (ع) را نیز بر این مبنا بی اعتبار می دانستند. بی گمان، امامت حسنین (ع) تنها امتیازی ویژه برای فرزندان بلافصل امام علی (ع) وحضرت فاطمه (ع) بوده که درتفکر شیعی به طو رطبیعی از موقعیت ممتاری برخوردار بوده اند.(26)
فرقه پنجم
این فرقه باب دیگری گشودند. اینان محمد بن علی فرزند امام هادی (ع) (شهادت 256 قمری و868 میلادی) را که در زمان پدرش درگذشته بود، امام می دانستند. اینان امامت حضرت حسن عسکری (ع) و برادرش جعفر را بی اعتبار می شمردند و ادعا می کردند که هیچ نصی از امامت ومدرکی از وصایت از جانب امام هادی (ع) درباره این دو وجود ندارد آن حضرت بدون جانشین از دنیا رفته است. بنابراین، محمد، برادر بزرگ تر امام بوده وبه حقیقت از سوی پدر منصوب شده وچون به عقیده آنها، امام عسکری (ع) جانشین ولازمه امامت نداشته، بنابراین، محمد بن علی هادی، امام ودارای شرایط جامع و قائم المهدی است.(27)
این گروه در موضوع شایستگی های لازم برای امام، بر دو نکته تأکید می ورزند: عدل و عقب. بنابرنکته نخست،ادعای جعفر کذاب بی اعتبار می شود وتأکید می گردد که رفتار غیراخلاقی دریک امام، حتی در شرایط تقیه نیز سزاوار سرزنش و نکوهش است. به نظر می رسد، هواداران جعفر کوشیده اند تا تقصیرات او را با بازگشت آنها به اصل تقیه پوشیده دارند که بنابر آن، شخص مومن عقاید حقه را پنهان می دارد؛ بنابرنکته دوم، نیاز به عقب داشتن را برای نفی امامت حضرت عسکری (ع) به کار بردند که با روش فطحیه وبعد از آنها واقفیه همانندی داشت. استدلال فطحیه را برای حمایت از امامت برادر امام عسکری (ع) به کار گرفتند، درحالی که واقفیه، درنبود جانشین امام عسکری (ع) برادرش را امام منجی، قائم المهدی اعلام کردند.
فرقه ششم
این گروه معتقد بودند که امام عسکری (ع) از خود کودکی به نام محمد به جای گذاشته که دو سال پیش از شهادت پدرش به دنیا آمده است. بنابراین، تمام کسانی که می گویند امام عسکری(ع) فرزندی ندارد که جانشین او شود، دراشتباهند. به اعتقاد ایشان این که امام عسکری (ع) فرزندی از خود به جای نگذاشته، به خصوص بعدازآن که امامتش توسط همگان اعلام شده، ناممکن است. اینان فرزند امام عسکری (ع) را قائم می دانند که از هراس جعفر ودیگر دشمنان پنهان شده است. این، نخستین غیبت او به شمار می رود. او در زمان پدر قائم شناخته شده وپدر او را به امامت منصوب کرده است.(28)
بنابر روایت شیخ مفید، فرقه قطعیه دراین جا معتقد بودند که امام بعد از امام عسکری (ع) پسرش علی است، نه محمد. شیخ مفید، غیر از این تفاوت درنام، دیگر جزئیات درباره غیبت را کلمه به کلمه همان اعتقادات قطعیه برمی شمرد.(29) هم چنین، درمنابع رسمی شیعیان اثنا عشری درباره سال ولادت قائم تفاوتی وجود دارد. به احتمال فراوان، این سرگردانی در مورد سال تولدامام عصر(ع) تا دوره بعدی ادامه یافت، هم چون نام حقیقی قائم که مخفی نگاه داشته می شد تا فاش نگردد.(30)
فرقه هفتم
این فرقه می گفتند که فرزند امام عسکری (ع) هشت ماه بعداز شهادت پدر به دنیا آمده است. اینان
کسانی را که معتقد بودند پسر امام عسکری (ع) درزمان حیات او دیده به جهان گشوده، دروغ گو می پندارند وبیانشان را پوچ می داند. بنابرباور آنان، اگر او در زمان پدر به دنیا آمده بود، امام وی را پنهان نمی داشت؛ چون هیچ کس از امامان پیش از او پنهان نشده بودند، ولی امام عسکری (ع) دار فانی را وداع کرد، بی آنکه پسری داشته باشد. آنان در برابر اصل مسلم و منطقی ایستادن را سرکشی می دانند. به علاوه، آنان دلیل بروی نیاوردن حکومت و دیگر مردم را به تقسیم میراث امام عسکری (ع) همین امر برمی شمردند. از این رو، هشت ماه بعد از وفات امام عسکری (ع) فرزندی به دنیا آمد که نامش را محمد نهادند وبنابه وصیتی که از پدرش به جای مانده بود، پنهان شد.(31).
فرقه هشتم
بنابر اعتقاد این گروه، امام عسکری(ع)درحیات خویش هرگز پسری از خود باقی نگذارد؛ چون آنها اورا جست وجو کردند و وی را نیافتند. اینان باور به وجود پسری پنهان برای امام عسکری (ع) را همانند هرگونه ادعا درباره هر شخص دیگر که از دنیا رفته وفرزندی از خود باقی نگذاشته، مانند پیامبر اسلام (ص) وعبدالله بن جعفرصادق می دانند، همان گونه که می توان ادعا کرد علی بن موسی الرضا (ع) بیش از یک پسر داشته است. باوجود این، بنابر گزارش هایی پیامبر از خود پسری باقی نگذارده و امام رضا (ع) تنها یک پسر به نام محمد داشته و بنابر روایتی امام عسکری (ع) نیز پسری نداشته است.
بنابرباور اینان، یکی از کنیزان امام عسکری (ع) باردار بود و پسری به دنیا آورد که امام شد. درآیین امامت ممکن نیست امامی بمیرد بی آن که جانشینی ازخود باقی گذارد؛ چون این امر امامت او را بی اعتبار می کند وزمین بدون حجت باقی می ماند. اینان براین باورند که بارداری یک زن بیش از نه ماه به طو ل نمی انجامد، درحالی که سال های متمادی از رحلت امام عسکری (ع) گذشته بود وکنیزک فرزندی به دنیا آورده بود. از طرف دیگر، نه خلاف عقل بود ونه غیرممکن است که امامی در پنهانی پسری داشته باشد که برای دیگران ناشناخته بماند. این موضع، درنظر ایشان توجیه پذیر می نمود(32)
فرقه نهم
این گروه، امکان ختم امامت بعداز امام عسکری (ع) راهم عقلانی و هم سنتی می دانند. اینان استدلال می کنند که نبوت با محمد مصطفی (ص) خاتمه می یابد وامامت هم بعداز حضرت حسن عسکری (ع) به خاتمیت می رسد وهیچ شکی در رحلت اونیست. بنابراعتقاد اینان، پایان یافتن امامت با امام عسکری (ع)، مخالف با معرفت عمومی نمی نماید. این گروه، برای تأیید موقعیت خود روایتی را به اسناد خویش از صادقین (ع) (امامان پنجم و ششم) نقل می کنند که بنابرآن، زمین از حجت خدا خالی نمی شود مگر وقتی که خدا از گناهان مردم به خشم آید که درآن هنگام حجت خود را تا آن زمان که لازم بداند می گیرد. آنان براین اعتقاد بودند که این موضوع آیین امامت را بی اعتبار نمی سازد، بلکه برعکس، پیش آمدهای روزگار این عقیده را تأیید می نماید. برای مثال، در دوره بین عیسی (ع) و محمد (ص) پیامبر یا وصی پیامبری نبود و دوره فترت رسل بود. (33)امام صادق (ع) نیز دوره ای را فترت می نامد که درآن نه پیامبری حضور دارد ونه امامی. در چنین دوره ای زمین باقی می ماند تا آن که خدا قائم خود را از بین سلاله محمد (ص) در زمانی که لازم ببیند برگزیندواو را به سوی مردم فرستد تا ایمان حقیقی را بازگرداند، همان گونه که از قبل چنین کرده است.(34)
این فرقه موضعی بین واقفیه و قطعیه دارد و در حالی که مرگ امام حسن عسکری (ع) را تأیید می کنند، به نقش منجی گری او معتقد نیستند، چنان که واقفیه براین باور تأکید می ورزند وبه امامت ومنجی گری پسرش نیز معتقدند، چنان که قطعیه براین باور تأکید می ورزند. اینان به گونه غیرمستقیم ادعای کسانی را که معتقد بودند امام عسکری (ع) پسری از خود باقی گذاشته نفی می کنند.
آیین فترت که کلامی های مسلمان به کار می برند، به فاصله دوره بین دو پیامبر اطلاق می شود. این آیین به دوره بین دو امام نیز تسری می یابد؛ چون پیامبران و امامان باهم طبقه حجت های الهی را تشکیل می دهند و در نتیجه قائم درهر زمان که لازم باشد، ازمیان اعقاب پیامبر فرستاده می شود.
فرقه دهم
این گروه به نفیسیه شهرت یافتند؛ زیرا بنابر باور آنهامحمد بن علی هادی(ع) که بنا به وصایت پدرش امام بود، برادرش جعفر را به جانشینی خود برگزید و به غلام جوانی که درخدمتش بود، وصیت خود را سپرد. این غلام که نفیس نام داشت، کتاب ها ،علم لدنی و اسلحه ها وآن چه را بدان نیاز داشت، در اختیار گرفت تا آنها را به جعفر تسلیم کند. تنها و از این تدبیر اطلاع داشت، اما چون محمدبن علی در طول زندگی پدر درگذشت، هواداران امامت حضرت حسن عسکری (ع) متوجه موضوع شدند وبه نفیس رشک بردند. نفیس که از نیات آنها مطلع شد، برخود ترسید و نگران شد تا اصل امامت بی اعتبار گردد. از این رو، جعفر را فراخواند وآن چه را مولایش بدو سپرده بود، به وی تسلیم کرد. درنتیجه، جعفر به امامت رسید، نه امام عسکری (ع) که بنا به اعتقاد آنها نصی از پدرش درباره او نرسیده بود. نفیسیه جعفر را قائم می دانستند واو را بهترین خلق خدا پس از پیامبر می شناختند.(35)
این فرقه، گروه دیگری را به امامیه معتقد به امامت جعفر (فطحیه) افزودند. آنها با پذیرش امامت محمد که پیش از پدرش مرده بود، از اندیشه عمومی فطحیه درباره امامت دو برادر بعد از حسن وحسین (ع) به ویژه وقتی که برادر بزرگ تر فرزندی از خود باقی نگذارد، حمایت کردند ومعتقد شدند که علائم امامت یعنی کتاب ها واسلحه های امام قبلی به جعفر رسیده است.
فرقه یازدهم
این گروه امامت امام عسکری(ع) را پذیرفتند، امام مطمئن نبودند که چه کسی جانشین اوست؛ پسرش یا برادرانش. هم چنین بر این آیین بودند که درهیچ زمانی زمین از حجت خدا خالی نمی ماند. بنابراین، از هرگونه اظهار نظری خودداری ورزیدند تا امر برایشان روشن گردد.(36)
فرقه دوازدهم
امامیه، موضع این فرقه را اتخاذ کرده اند. نوبختی گزارش کاملی ارائه می دهد که قدیمی ترین نکات آیین امامت را از امام منجی بیان می کند.
گروه دوازدهم، اعتقاد دارند که موضوع امامت هم چون باور سایر فرقه ها نیست. تنها یک حجت الهی بر روی زمین از اعقاب امام حسن بن علی عسکری (ع) وجود دارد. فرمان الهی جاری شده و او بنا به روشی که در سنن پیشین قرارگرفته، وصی پدرش است. امامت پس از امام حسن وامام حسین (ع) به دو برادر در پی یکدیگر منتقل نمی شود.
بنابراین، امامت جز دربین اعقاب حضرت حسن عسکری (ع) ممکن نیست این اراده الهی تا پایان خلقت برقرار می ماند. حتی اگر دو شخص روی زمین باقی بمانند، یکی از آنها حجت است واگر یکی ازآنها بمیرد، آن دیگری که زنده می ماند حجت خواهدبود تا آن زمان که اوامر ونواهی الهی در میان مردم بماند.
از طرف دیگر، امامت دربین اعقاب کسانی که امامتشان ثابت نشده، جایز نیست. این اراده الهی تا پایان خلقت برقرار می ماند. حتی اگر دو شخص روی زمین باقی بمانند یکی ازآنها حجت است واگر یکی از آنها بمیرد، آن دیگری که زنده می ماند، حجت خواهد بود تا آن زمان که اوامر ونواهی الهی درمیان مردم بماند.
از طرف دیگر، امامت در بین اعقاب کسانی که امامتشان ثابت نشده، جایز نیست. برمردم فرمان نیامده تا کسی را حجت بدانند که در طول زندگی پدرش درگذشته ونیز اعقاب چنین شخصی هم حجت نیستند؛ اگر این امر مجاز بود، ادعای هواداران اسماعیل بن جعفرصادق (ع) حقیقت می یافت.
آن چه در بالا آمد، با روایتی از صادقین (ع) (امامان پنجم و ششم) تأیید گردید که هیچ یک از افراد جامعه در صحت آن شک و تردیدی ندارند واز منابع موثق به ما رسیده است. بنا به سلسله کامل وقوی روایات، زمین از حجت خدا خالی نمی ماند وحتی اگر امام برای لحظه ای از دنیا رود، زمین واهل آن نابود می گردند. بنابراین، صحیح نیست از آیین دیگر فرقه ها حمایت کنیم.
بنابراین حدیث، امامت حسن عسکری (ع) محقق خواهد بود.او از دنیا رفته است وجانشینی دارد که پسر اوست، بعداز او ظاهر خواهد شد ومسئولیت امامت خود را اعلان خواهد نمود؛ همان گونه که اسلافش چنین کرده بودند. خدا اراده فرموده این روی داد رخ دهد؛ زیرا حاکم مطلق اوست. او هرچه اراده کند، همان می شود وهرچه درباره ظهور وغیبت انجام دهد، همان خواهد شد، همان گونه که امام علی (ع) فرموده اند:
زمین از حجت خالی نخواهد ماند اعم از آن که آشکار وشناخته شده یا پنهان وحفاظت شده باشد تا حجت وآیات خداوند باطل نشود.(37)
این است آن چه ما امر به انجام آن شده و به ما از امامان گذشته روایات معتبری رسیده است وبندگان خدا را نشاید تا در امور الهی جدل ورزند و با ناآگاهی داوری کنند و آن چه را از آنها مخفی داشته شده جویا شوند.
هم چنین حرام است نام او ( جانشین امام عسکری (ع) را بر زبان آورند(38) ویا از اقامت گاه او جویا شوند تا زمانی که خدا اراده فرماید. این امر برای آن است که او در پنهانی و از هراس دشمنان حفاظت می شود وخداوند متعال او را حفاظت فرموده است. ما را نشاید که دلایل آن چه را خدا می کند، جویا شویم بلکه از بحث وجست وجوی پاسخ این سئوال نیز منع شده ایم. از این رو، نه حلال است ونه شایسته، زیرا اگر آن چه پنهان شده آشکار گردد وبرما معلوم شود، خون او و ما ریخته خواهدشد. بنابراین، در این پنهانی وسکوت درباره او، امنیت و حفاظت زندگی مان قرار گرفته است. هم چنین ما و مومنان را نشاید که بر پایه اعتقادات شخصی یا انتخاب اختیاری امامی را برگزینیم. در حقیقت ، خدا امام را برای ما انتخاب می کند و وقتی اراده نماید، او را آشکار می سازد؛ چون او بهتر می داند که چگونه امور بندگانش رابه بهترین شکل سامان بخشد و امام هم خودش وهم زمانش را بهتر از ما می شناسد. امام ابوعبدالله جعفرصادق (ع) که وضعیت او روشن ، اقامت گاهش معلوم، نسبش انکارناپذیر، ولادتش آشکار و شهرتش گسترده و دربین نخبگان وتوده ها مشهور، فرموده است: «لعنت برکسی باد که اسم مرا ببرد.» روزی یکی از پیروانش او را ملاقات کرد وامام از او روی برگرداند. هم چنین روایت است که شیعه دیگری او را در راهی دید و از امام دوری گزید وسلام نگفت. امام از او بدن دلیل سپاس گزاری کرد و او را ستایش نمود وبه او گفت: «ولی چنین و چنان مرا ملاقات کرد و به من سلام گفت و(بدین وسیله) کار خوبی نکرد.» به همین جهت، او را سرزنش کرد وبه انجام مکروهی متهم ساخت. به همین گونه، روایاتی هم درباره امام ابوابراهیم موسی بن جعفر کاظم (ع) وجود دارد که او هم ، پیروانش را از بردن نام خود در این موضوع نفی کرده است.
این بزرگواران تحت نظر شدید ودر سیطره ظلم حاکمان جور قرار داشتند وکار بدان جا رسیده بود که احترامی برای امامان قائل نبودند وشخصیتی چون امام عسکری (ع) در دست های ظالمی چون صالح بن واصف در زندان اسیر بود.(39) آن گاه چگونه کسی از امامی نام برد که اطلاعات درباره او آشکار نشده، نامش افشا نگردیده و ولادتش مخفی نگاه داشته شده بود! بسیاری از روایات را ذکر کرده اند که تولد قائم از مردم پنهان نگاه داشته خواهد شد. او شهرتش اندک خواهد بود ، ناشناخته خواهد ماند وپیش از آن که آشکار شود وامامتش اعلام گردد، قیام نخواهد کرد. او پسر امام، وصی امام وفرزند وصی امام است. پیش از آن که قیام کند، نظیری ندارد. علی رغم آن ناگزیر می بایست درباره مسئولیتش، به او وبه دست یاران مورد اعتماد پدرش حتی اگر اندک هم باشند، اطلاع داده شود.(امامت) از جانشین امام حسن عسکری (ع) منقطع نمی شود تا زمانی که فرمان خدای متعال ادامه یابد. این امر از رابطه برادری ناشی نمی شود و مجاز نیست. دلالت بر امام و وصایت امام یا این امر از دیگران اعتبار ندارد، مگر آن که حداقل دو شاهد آن را تصدیق کنند. این راه معین و روشن امامت است که براساس آن، شیعیان امامی که استوار ومحکمند، آن را ادامه می دهند.(40)
چنان که گذشت، رهبران امامیه برای نفی اعتقادات گروه های دیگر می کوشند. آنان براین باورند که امام حسن عسکری(ع) دار فانی را وداع کرده وپسری از خود به جای نهاده که جانشین او بوده و ذکر نام او حرام است. اوبعد از پدرش امام شده و تا زمانی که امر خدا به ظهور او تعلق نگیرد، قیام نخواهد کرد و ظهوری صورت نخواهد گرفت. به نظر می رسد، فطحیه، که نوبختی آیین آنان را به طور جامع مردود دانست و از آن در پیش ذکری به میان آمد، گروه عمده ای بودند که با امامیه مشکل فراوان داشتند. دومین گروه واقفیه بودند که اعتقاد داشتند امامت با امام حسن عسکری(ع) خاتمه می یابد و او را منجی می پنداشتند و مجموعه ای از اعتقادات درباره غیبت و حرمت بردن نام امام مهدی (عج) علیه آنان وجود داشت. هم چنین مواضع اسماعیلیه و زیدیه به نرمی نفی می گردد و بیان می شود. زیدیه برامامت یکی از اعقاب پیامبر که درحمایت از مطالبات ودعاوی خویش با شمشیر قیام می کند تأکید داشتند. درواقع، تاحدود سال 900 میلادی، ترکیب فرقه های شیعی کامل شده بود وهم اسماعیلیه وهم زیدیه، پیروزی های نسبی سیاسی به دست آورده بودند و پس از نوبختی تا نسل های بعد، دیگر حملات شدیدی علیه مواضع زیدیه و اسماعیلیه را نمی یابیم.
بیش از این، نمی توان بر اهمیت گزار ش فوق به ویژه در پرتو جزئیات آیینی تأکید کرد؛ زیرا تفکر منجی گرایی امام دوازدهم درتشیع اثنا عشری مسیر خود را طی کرده بود. دراین گزارش، گویا توجه اندکی به تأکید بر مهدویت جانشین امام عسکری (ع) شده است. درحقیقت واژه «مهدی» به عنوان آخرین امام به کار نرفته است، در حالی که به نظر می رسد، عنوان «منجی» و«قائم» به صورت اتفاقی ظاهر شده باشد، احتمالاً، علمای اولیه این مکتب به استقرار امامت جانشین امام عسکری (ع) توجه بیشتری داشتندکه مسلماً برای بقاء تشیع اثنا عشری با اهمیت تر از مهدی موعود بودن او می نمود.
فرقه سیزدهم
آیین این فرقه، به آیین فطحیه بسیار همانند است. آنان معتقد بودند که امام حسن عسکری(ع) جانشین پدرش بود و وقتی از دنیا رفت، برادرش جعفربه امامت رسید، همان گونه که امامت موسی کاظم(ع) بعد از برادرش عبدالله اتفاق افتاد؛ چنان که این امر مستند به حدیثی است که بزرگ ترین پسر امام جانشین پدرش می شود.(41) اینان پذیرفته بودند که بعد از امام حسن و امام حسین (ع) دو برادر درپی هم به امامت نمی رسند، ولی می گفتند این امر زمانی تحقق می یابد که امام قبلی فرزندی داشته باشد که جانشین شود ودرغیر این صورت، انتقال امامت به برادر اجتناب ناپذیر است.
نکته دیگری که این گروه بدان باور دارند، برپایه حدیثی بود که فقط یک امام می تواند امام قبلی را غسل دهد.آنان معتقد بودند که این امر در مورد امام موسی کاظم (ع) رخ داد وبدن پدرش را به امر عبدالله، که در آن زمان امام بود، غسل داد- در حالی که آن حضرت امام صامت بود.(42) اینان فطحیه خالص بودند وامامت برادر را پس از برادر در صورتی جایز می شمردند که فرزندی برا ی جانشینی نداشته باشد.بنابراین، امامت جعفر را معتبرمی شمردند. (43)
گزارش نوبختی با سیزده فرقه ای که ذکر شد خاتمه می یابد- گرچه در ابتدا می گوید پس از رحلت امام عسکری (ع) چهارده فرقه وجود داشتند. شیخ مفید در گزارش خوداز فرقه های امامیه گزارش نوبختی را دنبال می کند، اما فرقه سیزدهم نوبختی را درکتاب فصول خود به عنوان فرقه چهاردهم می آورد. بنا به روایت تاریخی شیخ مفید، فرقه سیزدهم به عقاید زیر پای بند بوده اند:
این گروه معتقد بوده اند که محمد فرزند امام عسکری (ع) امام پس از او و امام منتظر بوده است. با وجود این ، او دارفانی را وداع کرد و سرانجام زنده خواهد شد وباشمشیر قیام خواهد کرد تا جهان را از مساوات وعدالت پر کند ، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.(44)
امکان دارد که مشخصات این فرقه در دست نویس اصلی نوبختی درباره فرق امامیه، از کتاب فرق او از قلم افتاده باشد.(45) باوجود، این گزارش شیخ مفید چهارده فرقه امامیه راکامل می کند، اما باید به این نکته توجه کرد که درآن روزگار موضوع امامت بحث اصلی ومحوری درمیان شیعیان بوده و هرکس با مهارت و جرأت کافی می توانسته عقاید خود را دراین باره ابراز کند وازحیرت موجود بهره برداری نماید وعده ای را به دور خود جمع کند. از همین رو، به تدریج تعداد زیر فرقه ها به بیست فرقه رسید ومسعودی در دواثر از دست رفته خود تحت عناوین ، المقاله فی اصول الدیانه (عقاید درباره اصول مواضع مذهبی) و سرالحیوه (راز زندگی) آنها را بیان داشته است.(46)
به نظر می رسد، بحث برسر جانشینی امام عسکری(ع) برای دوره ای طولانی تر ادامه یافته باشد واگر گرایش فرقه نویسان را برای طبقه بندی فرقه ها با دیدگاه های خاص آنها درنظر گیریم،(47) شاید تعداد زیر فرقه های بعداز امام عسکری (ع) از عدد بیست هم گذشته باشد.
برای مثال، شهرستانی به ذکر فرقه ای دیگر می پردازد که در اصول خویش نامطئمن بودند و اعتقاد داشتند که یکی از اعضای شایسته خاندان محمد(ص) «الرضا من آل محمد»، امام بوده است.
چنان که تاریخ ثبت فرقه ها در اسلام نشان می دهد، عبارت مذکور را بعضی از گروه ها در مورد شخصی که برای او بیعت گرفته می شد، به ویژه آن که از اعقاب علی (ع) ونامش نامعلوم بود، به کار می بردند.برای مثال، حلاج نخست مردم را به شخص شایسته ای از آل محمد(ص) دعود کرد، بی آن که نامی از او به میان آورد.(48)شهرستانی، این گروه را «واقفه» می نامد، به معنای «نامطمئن» ،«مردد» و «شکاک». این گروه درمیان زیر فرقه های امامیه «مردد» می ماندند تا خدا چهره او را بی هیچ معجزه ای به عنوان حجت خود ظاره سازد و از دعوت او حمایت شود. درعوض، تنها معجزه او این است که مردم بی هیچ بحثی از او اطاعت می کنند، بی آن که نیازی داشته باشد تا امامت خود را اثبات نماید.(49)
ابن حزم، در طبقه بندی فرقه های شیعی، موقعیت آیینی فرقه دوازدهم نوبختی (وجود امام دوازدهم) را تحت گروه قطعیه امامیه می نگرد.(50) برای درک استفاده از کلمه قطعیه لازم است آن را با آنتی تز واقفیه بررسی کرد. گویا، به نظر می رسد که واقعیت مرگ امام قبلی و مسئله جانشینی او موضوع را احاطه کرده و بدان وابسته است.
اما در نهان این جریان کشمکشی بود که بین دو گروه رخ داد: یکی که اقدام سیاسی مستقیم راترویج می کرد ودیگری که سیاست مغلوب سیاسی را پذیرفته بود. از همین رو، امامیه قطعیه که هواداران سکوت سیاسی بودند، نجات بخشی و موعودگرایی واقفیه رانمی پذیرفتند. باقی ماندن قطعیه با منجی گرایی واقفیه تهدید می شد. واقفیه که درشک به سر می بردند، اعتقاد داشتند که امامت جعفر صادق(ع) (شهادت 148 قمری 765-766 میلادی) به پسرش موسی کاظم (ع) (شهادت 183 قمری 799 میلادی) منتقل گردید و او به حیات خویش ادامه می دهد تا بر شرق وغرب عالم حکم رانی کند. امام قطعیه شهادت امام موسی کاظم (ع) را به عنوان واقعیت پذیرفته بودند واعتقاد داشتند که امامت به پسرش امام عی بن موسی (ع) (شهادت 202 قمری 817 -818 میلادی) منتقل شده که با نظریه منجی گرایی واقفیه مخالف بوده است.(51) شهرستانی نیز واژه واقفیه را برای اسماعیلیه به کار می برد که بررجعت اسماعیل برادر امام کاظم (ع) معتقد بودند.(52)
به تدریج، این دو واژه در مورد کسانی به کار رفت که معتقد بودند امامت با حضرت عسکری (ع) خاتمه یافته و او به عنوان مهدی رجعت خواهد کرد (واقفیه) و نیز آنان که واقعیت شهادت آن حضرت را پذیرفته اند وبه انتقال امامت به پسرش مهدی موعود (عج) اعتقاد داشته اند (قطعیه). پیروی از این اعتقاد (قطعیه) توده شیعه را دربرگرفت و با گسترش آیین دوازده امام، دیگر فرقه های شیعی روبه خاموشی نهادند و واژه قطعیه
تنها برای شیعیانی به کار رفت که به شهادت امام عسکری (ع) و انتقال امامت به حضرت مهدی (عج) معتقد بودند و با واژه شیعه دوازده امامی یا اثناعشری مترداف گردید.(53)
اختلاف نظر امامیه در مورد امامت بعدازامام عسکری (ع) چنان گسترده شد که به نظر می رسد حتی برخی از علمای برجسته این گروه، دست کم در روزهای اولیه بعد از سال (260قمری ،873-874 میلادی ) هیچ توافقی برتعداد امامان نداشته اند. برای نمونه مسعودی، درتبیین واژه قطعه می نویسد:
اینان امامت دوازده امام را تأیید می کنند واین محدودیت در تعداد امامان با آن چه سلیم بن قیس هلالی در کتاب خود آورده مطابقت دارد. ابان بن ابی عیش از پیامبر خدا (ص) روایت می کند که خطاب به امام امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) فرمود: «تو و دوازده نفر از اعقاب تو امامان برحق اند.»
مسعودی می افزاید:
وهیچ کس جز سلیم بن قیس این حدیث را روایت نکرده است.(54)
نام سلیم بن قیس در فهرست ابن ندیم در صدر فهرست اسامی فقهای شیعه همراه با ذکر آثار وتألیفات آنها قرار دارد. بنا به نوشته ابن ندیم، سلیم بن قیس از اصحاب امام امیرالمومنین (ع) بوده وبنا به منابع امامیه از اصحاب امامان علی، حسن، حسین وعلی بن الحسین (ع) بوده است.(55) شاید ابن ندیم امام علی بن الحسین (ع) را امیرالمومنین خطاب کرده و او را منظور داشته، نه امام اول علی به ابی طالب (ع) که در آثار شیعی تنها لقب امیرالمومنین (ع) را ویژه آن حضرت می دانند. امام علی بن حسین (ع) در زمانی می زیسته که حاکم عراق حجاج (694-714 میلادی) می کوشیده شیعیان را سرکوب کند. ابن ندیم به این نکته اشاره دارد وسلیم بن قیس، از ظلم حجاج گریخته وبه ابان بن ابی عیش پناهنده شده است. ابان صحابی دیگر امام علی بن حسین (ع) بوده که به سلیم پناه داده است.
سلیم بن قیس چون مرگش فرا رسید، به ابان گفت: ای پسر برادرم، بنا به دستورپیامبرخدا (ص) کتاب نوشته ام که شرح ماجراست. آن گاه کتابی به او داد که به کتاب سلیم بن قیس هلالی شهرت یافت و آبان بن ابی عیش از آن روایت کرده است، اما دیگران روایت نکرده اند.(56)
احتمال دارد حدیثی که مسعودی نقل کرده از کتاب سلیم باشد که در اختیار ابان قرار داشته است. این حدیث که آن را نقل کردیم، به مسائل موجود درباره امامت پس از امام عسکری (ع) مطلب دیگری می افزاید؛ زیرا تعداد امامان را سیزده می شمارد. هبه الله بن محمد کاتب که نام او درمیان نخبگان شیعه دده می شود و در این دوره می زیسته وبا ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (متوفای 326قمری و 920-921 میلادی)، سومین سفیر امام دوازدهم (عج) معاصر بوده، با تکیه براین حدیث نام زید بن علی بن حسین (ع) بنیان گذار زیدیده را درمیان امامان شیعه می آورد.(57)
غیر از نظریه سیزده امام که از حدیث سلیم بن قیس نشأت می گیرد بازهم اعتقاد دیگری از شخصیتی به عظمت ابوسهل نوبختی، عالم بزرگ امامیه که در حدود 923 میلادی از دنیا رفته، نقل شده است. ابوسهل نوبختی، حدود پنجاه سال از عمر خود را در سال های بحرانی اعتقادات امامیه پس از شهادت امام عسکری (ع) گذراند. بیشتر اوقات ابوسهل در دوران نیابت سفیر دوم ابوجعفر محمد بن عثمان عمری (متوفای 304 یا 305 قمری 917 یا 918 میلادی) رئیس فرقه امامیه، به فراگیری علوم اسلامی، به ویژه علم کلام وهنر مجادله سپری شد. او از آیین امام غایب حمایت و جانب داری نمود وآن را برطبق اصول اعتقادی امامیه نظام مند کرد. بنابه گفته ابن ندیم، ابوسهل عقیده ای درباره قائم آل محمد (ص) داشت که پیش از هیچ کس چنین عقیده ای را ابراز نکرده بود. اومی گفت: من به شمار می گویم که امام برحق محمد بن حسن (ع) است وگرچه او در غیبت از دنیا رفته، اما پسرش درغیبت طلوع کرده وبرخاسته وبنابراین، او با پسرش خواهد بود تا خداوند او را ظاهر سازد وحکومتش را به انجام رساند.(58)
انتساب چنین اعتقادی به ابوسهل نوبختی که از رهبران امامیه بوده و همه منابع برتلاش های او در حمایت از غیبت امام دوازدهم ونقش او در نظام مند کردن آیین قطعیه وهمکاری او با سفرای دوم وسوم امام عصر (عج) یعنی ابوجعفرعمری وابوالقاسم نوبختی دلالت دارند، بسیار دشوار است. باوجود، این گویا برخی دیگر نیز این دیدگاه را که ناشی از تأخیر ظهور مجدد قائم (عج) بوده، پذیرفته بوده اند. علاوه بر او، عدهای دیگر نیز معتقد بودند که امام دوازدهم مرده و دوباره قیام می کند و در آخر الزمان ظهور خواهد کرد. نوبختی این دیدگاه را در ارائه فرقه ها گزارش نمی کند. تنها طوسی و پیش از او مفید از این فرقه نامی به میان آورده اند. به علاوه، طوسی باز هم گروه دیگری را نام برده که به سیزده امام اعتقاد داشته اند؛ با این تصور که امام دوازدهم (عج) از دنیا رفته وامامت به پسرش انتقال یافته است.(59) حتی بنا به گفته لوئی ماسینیون، حلاج نیز اعتقاد داشته که امام دوازدهم مرده و دیگرامام ظاهری وجود ندارد و روز قیامت فرا رسیده است.(60)
منبع:فصلنامه مشرق موعود(1