نویسنده :پروین کریمی
برای اینکه فرایند بخشودن را درک کنید، باید بدانید که نارضایتی چگونه شکل می گیرد. نارضایتی زمانی شکل می گیرد که دو چیز روی هم منطبق شوند.
اول ،اتفاقی در زندگی ما می افتد که نمی خواهیم به این شکل اتفاق بیفتد.دوم،درباره آن بیش از اندازه فکرمی کنیم یا به عبارتی فضای قابل ملاحظه ای ازذهن خود را به آن می دهیم.درهرصورت،نارضایتی ناشی از این است که می خواستیم اتفاقی بیفتد و نیفتاد و یا می خواهیم اتفاقی نیفتد و افتاد.
درهریک از موارد زیر یک نارضایتی در شما شکل می گیرد،زیرا نمی توانید به شکلی که می خواهید با مشکل برخورد کنید،بعضی ازاین عوامل ناراضی کننده جزئی هستند و برخی دیگر جدی تر می باشند .
-شریک تجاری شما بی خبر شما را ترک می کند. شما باقی می مانید و کلی بدهکاری که باید بپردازید. آینده اقتصادی شما در شرایط بدی قرار گرفته است.
-مادرتان به فکر خودش بوده و آن توجهی را که لازم بوده به شما نکرده او بیش از اینکه به نیازهای شما برسد،به نیازهای خودش علاقه مند است .
-درحالی که با دخترتان از مدرسه به خانه می آیید،با یک راننده بی مبالات تصادف می کنید و دخترتان به شدت آسیب می بیند. احساس می کنید نتوانسته اید سلامتی دخترتان را تامین کنید.
-شریک زندگی تان اعلام می کند که می خواهد به روابطش با شما خاتمه دهد.این گونه شما از رابطه بلند مدتی که به آن دل بسته بودید،محروم می شوید.
-اغلب کسانی که دچار رنجش هستند، می خواهند با این واقعیت کنار بیایند.که زندگی لزوماً منصفانه نیست.بسیاری متوجه نیستند که کنارآمدن با این حقیقت،یکی از وظایف مشکل در زندگی آن هاست.اغلب اوقات وقتی تجربه دردناکی در زندگی شان اتفاق می افتد،با افسردگی و یا خشم واکنش نشان می دهند،ممکن است این اشخاص از این رو به این واکنش روی می آورند که متوجه نیستند ویژگی های اتفاقی که افتاده ،ممکن است اهمیتش کمتر از آن باشد که بیاموزند چگونه با واکنش خود نسبت به آن تجربه برخورد کنند.
رنجش به دل گرفتن از یک فرآیند سه مرحله ای ساده پیروی می کند. برای شکل گیری یک رنجش به گونه ای که روی زندگی شما تاثیر بگذارد،سه کار صورت داده اید:
ـ توهین را بیش از اندازه شخصی به دل گرفته اید.
ـ توهین کننده را مسبب احساس خود ارزیابی کرده اید .
ـ حکایتی از رنجش ایجاد کرده اید.
این واقعیت زندگی است که هیچ اتفاقی نیست که برای شما بیفتد و منحصر به فرد باشد. همه روزه وقتی روزنامه می خوانیم و یا تلویزیون تماشا می کنیم،متوجه می شویم که شماری از مردم با ناراحتی و رنج روبه رو هستند.بیمارستان ها و خانه های سالمندان پر ازکسانی است که کسی به آن ها توجه نمی کند.همه ساله هزاران نفر در حوادث رانندگی جان می بازند و شمار زیادی معلول و مجروح می شوند.در هر گوشه ای ،قتل، تجاوز جنسی، بلایای طبیعی ،دزدی، تقلب،دروغ گفتن و بی وفایی صورت خارجی پیدا می کند.پرده برداری از بعد غیرشخصی رنجش دو راه دارد: ساده ترین راه این است که ببینیم هر تجربه دردناک تا چه اندازه شایع است و به این حقیقت توجه کنیم که رنج و ناراحتی ما تا چه اندازه عمومیت دارد.به طورنمونه اگر شما از مادرتان به دلیل بی توجهی و بی مهری اونسبت به خود رنجش به دل دارید اولین و آخرین کسی نیستید که با این مشکل روبه روست و می خواهد از مادرش مهرو عشق گدایی کند.راه دوم این است که بدانیم اغلب توهین ها و مشکلاتی که متوجه ما هستند از روی عمد نمی باشد.به طورمثال ممکن است که مادرشما به دلایل و جهات مختلف،نمی توانسته شما را دوست داشته باشد ازجمله می توان ازدواج تهی و بی محتوا،علاقه شدید پدرنسبت به شما و حسادت مادر،نارضایتی مادرتان از رفتارهای بد پدرش که منجر به ازدواج ناموفق او شده و .. را نام برد.
وقتی که ما بی عدالتی را بیش از اندازه شخصی تلقی می کنیم احساس رنجش در ما شکل می گیرد .اشخاصی می توانند با یک آزاربهتربرخورد کنند که هر دوجنبه را در نظر بگیرند .وقتی تنها به جنبه غیر شخصی توجه می کنیم، گرفتارانکار می شویم. گفتن اینکه آزار،جزئی و کم اهمیت بود و یا گفتن اینکه کسی که مارا آزار داد روش بهتری بلد نبود ،دست کم گرفتن آزار و آسیبی است که متوجه ما شده است.وقتی مدت های مدیدی پس از وقوع حادثه ای هنوز از آن رنج می بریم ،باید بدانیم که به جنبه شخصی توجه داشته ایم.
مرحله دوم شکل گیری رنجش،سرزنش دیگران و مقصردانستن آنان در ایجاد مشکل است. ما دیگران را مسئول مشکلات خود می دانیم .وقتی مسبب مشکلات خود را در بیرون از خود جست و جو می کنیم ،برای یافتن راه حل هم متوجه بیرون از خود می شویم. وقتی کسی را مسئول ناراحتی های خود می شناسیم و او را سرزنش می کنیم، در گذشته باقی می مانیم و تألم ما افزایش می یابد.وقتی که دیگران را به خاطر رنجی که می کشیم سرزنش می کنیم و معتقدیم دیگران علت درد و رنج ما هستند،برای رسیدن به احساس بهتر از او چیزی می خواهیم.به طورمثال:مردی که همسر سابقش به او بی وفایی کرده و از او جدا شده و با مرد دیگری ازدواج کرده،تاوقتی که همسر سابقش را مسئول تألم فعلی خود معرفی می کند،نیازمند آن است که زنش عذرخواهی کند،اذعان کند که اشتباه کرده، تغییرکند،التماس کند که مورد عفو قرار بگیرد،تا او به احساس بهتری برسد.اشکال اینجاست که همسرسابق این مرد،با فرد دیگری ازدواج کرده و دیگر به او فکر نمی کند دیگران را مسئول رفتارشان شناختن،با سرزنش کردن آن ها تفاوت دارد،درست است انتظار داشته باشید راننده ای که با شما تصادف کرده و فرارکرده،مدتی در زندان به سربرد،اما آنچه درست نیست، این است که آن راننده را مسئول افسردگی خود بدانید و یا بترسید که دیگر ریسک نکنید.
حکایت رنجش، حکایت و داستان درماندگی ماست که موضوعی را بیش از اندازه شخصی،به دل می گیریم و به خاطر احساس بدی که داریم، دیگران را سرزنش می کنیم .هربار که داستان رنجش خود را باز می گوییم احساس می کنیم که عین واقعیت است .اما صحبت کردن بیش از اندازه درباره رنجش هایمان،برای اعتماد به نفس و روحیه مان خطرناک است .همه ما می توانیم با جراحت ها و رنجش هایمان به گونه ای روبه رو شویم که مجبور نباشیم تا ابد درباره قربانی شدن خود حرف بزنیم. می توانیم آنانی را که ما را رنج داده اند ببخشاییم و به زندگی خود ادامه دهیم می توانیم خود را به سبب گیر کردن و آزار کشیدن ببخشیم.
می توانیم والدین ،دوستان و بستگان خود را به این دلیل که ما را آزارداده اند،اگر به اندازه کافی از ما حمایت نکرده اند، ببخشاییم،می توانیم داستانی خلق کنیم که به جای یک قربانی،ازما یک قهرمان بسازد .
منبع:نشریه راه کمال،شماره 33