قیام های قبل از ظهور

قیام های قبل از ظهور

در مورد این که «آیا قیام و انقلاب قبل از قیام حضرت مهدى (عج) صحیح و مشروع است یا نه؟»، دو نظریه ى متفاوت وجود دارد. عدّه اى، هر قیام و نهضتى قبل از ظهور امام مهدى (عج) را جایز نمى دانند و عدّه اى دیگر، قیام علیه ستمگران در عصر غیبت را نه تنها جایز، بلکه واجب مى دانند و سکوت و خانه نشینى را خیانت به اسلام و مسلمانان مى دانند. به همین دلیل، بررسى دیدگاه دو طرف و ارزیابى دلائل آنان، امرى ضرورى به نظر مى رسد; زیرا، هر دو گروه، سخن از اسلام مى گویند و مدّعى هستند که نظر آنان موافق با شرع مقدس اسلام است.
دلایل مخالفان قیام
الف) دلایل مخالفان قیام از اهل سنّت
در بینش اهل سنّت، هر کسى که زمام امور مسلمانان را در دست گیرد و حاکم جامعه ى اسلامى شود، اطاعات او تا زمانى که اقامه ى نماز کند و کفرِ صریح نیاورد، بر همه واجب است، ولو ستمگر و معروف به خیانت، شرب خمر، فسق و فجور باشد. اینان، براى مدّعاى خود، به روایاتى تمسّک مى کنند که برخى از آن ها عبارت است از:
1- در صحیح مسلم، خبرى از حذیفه یمانى نقل شده که مى گوید: خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بودیم. سؤالاتى نسبت به آینده و پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) کردیم. حضرت فرمود: «ائمه اى بعد از من مى آیند که نه به سنّت من عمل مى کنند و نه به هدایت من هدایت یافته اند. صورت انسانى دارند، ولى قلب شان، قلب شیطان است.».
حذیفه مى گوید: من از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نسبت به چنین ائمه اى کسب تکلیف کردم که وظیفه ى ما، در برابر آنان چیست؟ آیا با آنان به جنگ برخاسته و آنان را از دم شمشیرمان بگذرانیم؟
حضرت در جواب فرمود: «شما، جز اطاعت، چاره اى دیگر ندارید و موظّف به اطاعت هستید. گر به پشت تان تازیانه بزنند و اموال شما را غارت کنند، تنها وظیفه ى شما، اطاعت است.».
2- از احمد حنبل نقل شده که گفت: «… اگر کسى به زور و قهر و غلبه، بر جامعه ى اسلامى مسلّط شد، تا جایى که زمام امور را در دست گرفت و خلیفه و امیرالمؤمنین شد، بر فرد فرد جامعه، اطاعت او لازم است و بر احدى که به خدا و روز جزا ایمان دارد، روا نیست شبى را به صبح آورد و آن شخص حاکم را امام خود نداند، حال مى خواهد آن حاکم، شخص نیک و خوب باشد و یا فاجر و بد. به هر حال او امیرالمؤمنین است.».[1] 3- در واقعه ى حرّه، عمال یزید، جنایات را به حد أعلى رسانده بودند. عبدالله بن مطیع خواست علیه یزید قیام کند، لکن عبدالله بن عمر به عنوان نصیحت به عبدالله بن مطیع گفت: «از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیدم که اگر کسى بیعت امام خود را بشکند (و علیه او قیام کند)، در قیامت، حجّتى نخواهد داشت و اگر در آن حال بمیرد، با مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.».[2] در بررسى این گونه روایات، مى توان گفت مسئله ى اطاعت از حاکم، در صورتى که عادل باشد، امرى عقلى و شرعى است و بعضى از این روایت ها، مانند روایت عبدالله بن عمر را مى توان صحیح دانست، لکن در مورد حاکم عادل و نه حاکمى مانند یزید بن معاویه; زیرا، ما، نه تنها اطاعت این گونه رهبران را واجب نمى دانیم، بلکه مخالفت و تبرى از او را نیز واجب مى شماریم و در مورد روایات فوق مى گوییم:
اوّلا، کسى که به تاریخ حدیث آشنا باشد و از چگونگى برخورد خلفاى سه گانه و حکام بنى امیه با احادیث و روایان حدیث آگاه باشد، مى داند که این روایات، جعلى و ساخته و پرداخته جاعلان حدیث در دستگاه هاى خلفاى بنى امیّه است. این روایات، براى حفظ حکومت جباران و توجیه ستم آنان ساخته شده است. تاریخ اسلام، از این کذب ها، فراوان دیده است.[3] ثانیاً، این حکم که اطاعت از حاکم ستمگر واجب است و در نتیجه، مخالفت و قیام علیه او ناروا است، برخلاف صریح قرآن است. خداوند مى فرماید: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً);[4] اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است.».
ثالثاً، روایات بسیارى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیه السلام) به دست ما رسیده که به مبارزه و مقاومت در برابر این گونه از حکومت ها، فرمان مى دهد.
1- پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: «پس از من، فرمانروایانى بر سر کار مى آیند، هر کس در جرگه ى آنان وارد شود و دروغ آنان را تصدیق کند و بر ستم آنان کمک کند، از من نیست و من از او نیستم و هرگز در حوض (کوثر) بر من وارد نشود.».[5] 2- رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هر کس براى خدمت سلطانى، تازیانه اى به کمر بندد، آن تازیانه، در روز رستاخیز، به صورت اژدهایى ظاهر مى شود که در آتش دوزخ بر او مسلط مى گردد.».[6] 3- پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: روز رستاخیز، منادى ندا مى کند: «دستیاران کجایند؟ حتّى کسى که مَرکب ادوات آنان را فراهم ساخته یا سرکیسه اى را براى آنان بسته یا قلمى را تراشیده، او را با ستمگران محشور کنید.».[7] بنابراین، احادیثى که از سوى اهل سنّت در مورد اطاعات از حاکم ظالم و ستمگر نقل شده و قیام علیه چنین حاکمى را حرام دانسته، علاوه بر این که از حیث علم حدیث، مردود است، از حیث مخالفت با قرآن مجید و روایات صحیح پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیر مردود است.
ب) دلایل مخالفان قیام از شیعه
دلیل این گروه، روایاتى است که از ظاهر آن چنین استفاده مى شود که هر قیامى قبل از حضرت مهدى (عج) باطل و محکوم به شکست است; زیرا، رهبران قیام، طاغوت و منحرف از طریق اسلام است:
عن ابى بصیر، عن ابى عبدالله(علیه السلام): «کل رایه ترفَع قَبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعُبد من دون الله عزّوجل;[8] هر پرچمى قبل از قیام حضرت مهدى(علیه السلام)برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است است و اطاعت او، خروج از اطاعت خدا است; زیرا، اطاعت افراد، از غیر طریق الهى است.».
در بررسى این گونه روایات مى توان گفت:
اوّلا، از دید ائمه ى معصوم(علیهم السلام) قیام علیه حاکمان وقت، دو گونه است:
1- قیامى که براى احیاى حق ائمه ى معصوم صورت مى گیرد.
2- قیامى که براى رسیدن به اهداف دنیوى و شخصى صورت مى گیرد.
براى توضیح بیش تر این دو نوع قیام، به نقل حدیثى از امام رضا(علیه السلام)پرداخته مى شود:
مؤلّف عیون اخبار رضا(علیه السلام) از محمّد بن یزید نحوى و او هم از ابن ابى عیدون و وى نیز از پدرش، نقل مى کند که هنگامى که زید بن موسى بن جعفر(علیه السلام) را نزد مأمون آوردند – البته بعد از آن که این شخص، پیش تر، در بصره قیام کرده و خانه هاى بنى عباس را به آتش کشیده بود – مأمون، جرم او را به على به موسى(علیه السلام) بخشید و به امام(علیه السلام) گفت: «پیش از آن که برادر تو قیام کند و آن چه را که کرد، انجام دهد، زید بن على هم قیام کرد و کشته شد. اگر مقام و منزلت تو نبود، برادر تو را هم مى کشتم، چرا که آن چه او انجام داده، کوچک نیست.».
امام رضا(علیه السلام) فرمود: برادرم زید را با زید بن على مقایسه نکن; چرا که زید بن على، از علماى آل محمد(صلى الله علیه وآله) بود و به خاطر خداوند غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا این که در راه معبود کشته شد. پدرم موسى به جعفر(علیه السلام) به من مى گفت که از پدرش جعفر بن محمد(علیه السلام)شنیده بود که آن حضرت مى فرموده: «خداوند، عمویم زید را رحمت کند. او، مردم را به رضاء آل محمد دعوت مى کرد و اگر پیروز مى شد، به آن چه که مردم را به سوى آن خوانده بود، وفا مى کرد.».[9] بنابراین، امام رضا(علیه السلام) میان قیام زید النار و قیام زید شهید، فرق مى گذارند و قیام زید شهید را به دلیل آن که براى احیاى حق ائمه ى معصوم(علیهم السلام) بود، تأیید مى کنند.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «لا تقولوا خرج زید فإنّ زیداً کان عالماً و کان صدوقاً و لم یدعکم إلى نفسه إنّما دعا الى الرضا من آل محمد…; نگویید زید خروج کرده! چون، زید عالم و صادق بود و شما را به سوى خود فرا نمى خواند، بلکه شما را به سوى رضاى آل محمد، دعوت مى کرد…».[10] بنابراین، قیامى باطل است که براى اهداف شخصى و غیر دینى باشد، امّا قیامى که براى ولایت و امامت اهل بیت(علیه السلام) و براى ادامه ى راه آنان باشد، باطل نیست، بلکه عین حق و حقّانیّت است.
ثانیاً، روایاتى که قیام قبل از قیام مهدى (عج) را باطل مى دانند با روایات دیگرى که خبر از قیام هاى بعد داده و آن ها را تأیید مى کنند، تعارض پیدا مى کنند. امام موسى کاظم(علیه السلام) در روایتى مى فرماید: «رجل من أهل قم یدعوا الناس إلى الحق یجتمع معه قوم کزبر الحدید لاتزلّهم الریاح العواصف و لایملّون من الحرب و لایجنبون و على الله یتوکّلون و العاقبه للمتقین;[11] مردى از اهل قم؟ مردم را به حق فرا مى خواند. مردمى دور او جمع مى شوند که ماننده پاره هاى آهن هستند که بادهاى سهمگین آنان را نمى لرزاند و از جنگ نمى هراسند و خسته نمى شوند و بر خداوند توکّل مى کنند. عاقبت، از آن کسانى است که اهل تقوا باشند.».
بنابراین، اگر قیامى براى احیاى حق و در راه خدا باشد، نه تنها باطل نیست، بلکه مورد تأیید ائمه(علیهم السلام) نیز هست. بنابراین، منظور روایاتى که مخالفان ذکر کرده اند، تنها قیام هایى را شامل مى شود که براى منافع شخصى و غیر دینى صورت مى گیرد.
ثالثاً، اگر روایاتى را که مخالفان ذکر کرده اند، بر تمام قیام ها، اعم از حق و غیر حق، شمول دهیم، در آن صورت، با آیات و روایاتى که به وجوب امر به معروف و نهى از منکر تأکید کرده اند، تعارض پیدا مى کند; زیرا، امر به معروف، مراتبى دارد که بالاترین مرتبه ى آن، قیام علیه ستمگران است.
پس معلوم مى شود که منظور روایات مورد استدلال مخالفان، تمام قیام ها نیست، بلکه تنها قیام هاى غیر الهى را شامل مى شود، قیام هایى که با ظاهرى دینى و همراه با فریب مردم صورت مى گیرد تا سردمداران آن قیام را به حکومت برساند و منافع دنیوى را نصیب آنان کند.
[1]. الاحکام السلطانیه، القاضى ابى یعلى، ص 20، مکتب الاعلام الاسلامى.
[2]. صحیح مسلم، ج 6، ص 22.
[3]. الغدیر، ج 5، ص 275 و 334.
[4].احزاب: 1. و نیز مى توان به آیات: 151 از شعراء و 8 از قلم و 28 از کهف و 24 از انسان استناد کرد.
[5]. سنن نسائى، ج 7، ص 160، دارالکتب العلمیه.
[6]. وسائل الشیعه، ج 12، ص 136، دار الاحیاء التراث العربى.
[7]. وسائل الشیعه، ج 12، ص 131، دار الاحیاء التراث العربى، بیروت.
[8]. همان، ج 11، ص 37.
[9]. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 248.
[10]. کافى، ج پایانى، ص 224.
[11]. سفینه البحار، ج 2، ص 442، انتشارات کتابخانه ى سنایى.
رسول رضوی- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید