نویسنده:باقر حسینی
منبع:روزنامه کیهان
«عدی بن حاتم» یکی از کبار صحابه و از علاقه مندان مولای متقیان است. این مرد در اواخر عمر رسول خدا(ص) اسلام آورد و اسلامش نیکو شد. در زمان خلافت علی(ع) در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش به نام طریف و طرفه و طارف در رکاب آن حضرت در صفین شهید شدند.عدی، بعد از شهادت مولاعلی(ع) و استقرار خلافت معاویه، روزی بر معاویه وارد شد. معاویه برای اینکه با یادآوری داغ فرزندان «عدی» او را وادار کند که درباره علی علیه السلام مطابق میل معاویه حرفی بزند به او گفت: «پسرانت طرفه و طریف و طارف چه شدند» عدی با کمال متانت و خونسردی گفت؛ «در صفین پیشاپیش علی شهید شدند.» و مخصوصا کلمه «پیشاپیش علی» را افزود تا رضایت و افتخار خود را برساند.
معاویه گفت: «علی درباره تو انصاف را رعایت نکرد که پسران تو را پیشاپیش جبهه فرستاد تا کشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگهداشت که زنده ماندند.»
عدی گفت: «شاید من درباره علی انصاف را رعایت نکردم که او کشته شد و من زنده ماندم.»
معاویه دید از نقشه خود نتیجه نمی گیرد، پس لحن خود را عوض کرد و گفت: «اوصاف علی را برای من بگو.» عدی گفت: «مرا معذور بدار.»
معاویه گفت ممکن نیست. عدی گفت: «به خدا قسم علی ژرف نظر و نیرومند بود. به عدالت سخن می گفت و با قاطعیت فیصله می داد. علم و حکمت از اطرافش می جوشید. از زرق و برق دنیا متنفر و با شب و تنهایی در آن مأنوس بود. زیاد اشک می ریخت و بسیار فکر می کرد. در خلوت از نفس خود حساب می کشید و بر گذشته دست ندامت می سود. لباس کوتاه و زندگی فقیرانه را می پسندید.
در میان ما که بود، مانند یکی از ما بود. اگر چیزی از او می خواستیم، می پذیرفت و اگر به حضورش می رفتیم، ما را نزدیک خود می برد و از ما فاصله نمی گرفت. با این همه آنقدر با هیبت بود که در حضورش جرئت تکلم نداشتیم و آنقدر عظمت داشت که چشم ها را به طرفش بلند نمی کردیم.
وقتی که لبخند می زد، دندان هایش مانند یک رشته مروارید به نظر می آمد. اهل دیانت و تقوا را احترام می کرد و نسبت به بینوایان، مهر می ورزید. نه نیرومند از او بیم داشت و نه ناتوان از عدالتش نومید می شد.
به خدا قسم یک شب به چشم خود دیدم که در محراب عبادت ایستاده بود، درحالی که شب، تاریکی خود را همه جا کشیده بود. اشک هایش بر محاسنش می غلتید. مانند مارگزیده به خود می پیچید و مانند مصیبت دیده ها می گریست. الآن گویا که آوازش را با گوشم می شنوم که می گفت: «ای دنیا، آیا متعرض من شده ای و به من رو آورده ای برو و دیگری را بفریب. وقت تو نرسیده است. من تو را سه طلاقه کرده ام و رجوعی در کار نیست. لذت تو ناچیز و اهمیت تو اندک است. آه، آه! از توشه اندک و سفر طولانی و انیس کم.»
سخن عدی که به اینجا رسید، اشک معاویه سرازیر شد. شروع به گریستن کرد و اشک هایش را با آستین پاک نمود. آنگاه گفت: «خداوند رحمت کند علی را. همین طور بود که گفتی. اکنون بگو حالت تو در فراق او چگونه است» عدی گفت: «مانند زنی که فرزندش را در دامنش سر بریده باشند.»
معاویه گفت: «آیا هیچ فراموشش می کنی.»
عدی پاسخ داد: «مگر روزگار می گذارد که فراموشش کنم»!
… آری علی علیه السلام، آن عصاره تقوا و جهاد، شخصیتی به وسعت تاریخ و پهناوری جهان دارد و هرچه از او بگوئیم، باز هم قطره ای از دریای وجود او نخواهد شد، حتی اگر سالیان سال به مرور، و تکرار گفته ها و رفتار او بپردازیم. اما اگر نمی توان چون علی بود، می توان او را پشتوانه خود قرار داد، به او نزدیک شد، دستور العمل های حیات بخش و شگرف او را شنید، شاگرد مکتب و پاسدار حرمت حریت او بود، هدفش را پی گرفت و دل به راهش سپرد و به فرموده مقام معظم رهبری: «علی بن ابیطالب(ع) هم دارای شخصیت فردی به عنوان یک مسلمان و یک انسان است، هم به عنوان یک شهروند در جامعه اسلامی و هم به عنوان یک حاکم، یک سیاستمدار، یک تدبیرکننده امور و یک مجاهد فی سبیل الله مطرح است. او از همه این جهات قابل تأسی است. ما به تأسی و پیروی کردن از امیرالمومنین احتیاج داریم… تقوای امیرالمومنین و پارسایی و نزدیکی و دلسوزی او نسبت به قشرهای ضعیف و محروم، کارکرد درخشان او برای خدا، استقامت و خستگی ناپذیری او در راه هدف های متعالی، هر کدام سر فصلی است که مسئولان مختلف می توانند خود و مجموعه زیرنظر خودشان را در جهت اینها و یا لااقل در جهت یکی از این سرفصل ها توجیه کنند و به حرکت و تلاش وادارند… آنچه مهم است علی وار شدن یا اگر این را برای خودمان مبالغه آمیز بدانیم، حرکت به سوی علی وار شدن است.»