نویسنده: ابراهیم شفیعی سروستانی
چیستی،چرایی و چگونگی
اشاره:
همه ما کم وبیش تاکنون در مورد لزوم «معرفت امام زمان(ع)»، مطالبی خوانده یا شنیده ایم و به اجمال می دانیم بر اساس روایات قطعی و تردید ناپذیری که پیامبر اکرم(ص) و امامان (ع) نقل شده، نداشتن معرفت نسبت به امام زمان (ع) به منزله مرگ در زمان جاهلیت؛یعنی مردن در حال کفر و شرک است. هم چنین از جایگاه و نقشی که در آموزه های اسلامی برای امامان معصوم (ع) ترسیم شده است، شناخت داریم،ولی شاید بسیاری از ما نسبت به کم و کیف و لوازم این معرفت چندان آگاه نباشیم و به درستی ندانیم که چه شناخت تفصیلی باید نسبت به امام عصر خو داشته باشیم.این وضعیت برای کسانی که همه افتخارخود را در پذیرش امامان معصوم و اعتقاد به امام عصر(ع) می دانند، هرگز زیبنده نیست.از این رو، همه باید در حد توان و درک خود برای رسیدن به سطحی قابل قبول از شناخت و معرفت امام بکوشیم و معرفت اجمالی خود را به معرفت تفصیلی تبدیل کنیم.عید غدیر،عید امامت و ولایت، فرصت ارزشمندی برای شناخت بیشترامامان و مروری بر دانسته هایمان در این زمینه است. با تبریک این عید سعید، توجه شما را به مقاله ای که به این مناسبت تهیه شده است، جلب می کنیم.
1.معنای لغوی و اصطلاحی امام:
الف)معنای لغوی:
امام، واژه ای عربی و به معنای پیشوا، سرپرست و مقتداست.(1)راغب اصفهانی درباره این واژه می نویسد:«امام کسی است که به او اقتدا می شود، چه شیء مورد اقتدا انسان باشد که به گفتار و کردارش اقتدا شود یا کتابی باشد یا شیء دیگری، چه این اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».(2)برخی دیگر از لغت نگاران نیز چنین معنایی را از امام ارائه داده اند.(3)برخی متکلمان که به معنای لغوی این واژه پرداخته اند،نوشته اند:«معنای لغوی واژه امامت آن است که دیگری مورد تبعیت و پیروی قرارگیرد؛ یعنی رئیس باشد و امام کسی است که مورد تبعیت و اقتدا قرار می گیرد. از آن جهت که در مفهوم امامت تبعیت و اقتدا نهفته است، به کسی که نماز جماعت برگزار می کند امام گویند؛ زیرا مردم در قیام و رکوع و سجده و تشهّد به وی اقتدا کرده و از او تبعیت می کنند، بنابراین او مورد تبعیت است».(4)
بنابراین،امامت در لغت به معنای رهبری و ریاست امت است که طبعاً نوعی تبعیت و پیروی گروهی را به همراه دارد. از آن چه گفتیم می توان دریافت که واژه امامت از یک سو «پیشوایی و راهبری» و از سوی دیگر «تبعیت و پیروی» را می رساند، ولی این که این پشوایی و پیروی در چه حوزه و قلمروی باشدیا در چه بعدی از ابعاد زندگی انسان مطرح شود، از مفهوم لغوی واژه امامت خارج است؛هم چنان که عمومیت یا اختصاص در حوزه ای که تبعیت و پیشوایی انجام می شود از این واژه استفاده نمی شود. هم چنین این واژه به خودی خود تعیین کننده بارارزشی مثبت و منفی نیست. بنابراین، از معنای لغوی این واژه استفاده نمی شود که امامت و پیشوایی در حوزه و قلمرو دینی مردم است یا در حوزه دنیایی آن ها. در واقع قراین و شواهد خارجی است که تعیین کننده هریک از این جنبه های یاد شده است.(5)
واژه امام درقرآن 12 بار به صورت مفرد یا جمع به کار رفته است.(6)دراین استعمال ها، امامت به همان معنای لغوی است؛ یعنی به معنای مطلق رهبری و پیشوایی به کار رفته و چیزی بر مبنای آن اضافه نشده است و هرگاه ویژگی و خصوصیتی مدّنظر بوده با قید و قرینه بیان شده است؛مثلاً در یکی از آیات قرآنی می خوانیم:«و جعلناهم أئمّهً یهدون بأمرنا؛(7)وآنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند». از «یهدون بأمرنا»می فهمیم که امامت مطرح شده دراین آیه، امامت حق است. در آیه دیگری می خوانیم: «و جعلناهم أئمّهً یدعون إلی النّار؛(8)وآنان را پیشوایانی که به سوی آتش می خوانند،گردانیدیم».در یکی دیگر از آیات قرآن چنین آمده است:«فقاتلوا أئمّه الکفر؛(9)پس با پیشوایان کفر بجنگید». از دو قرینه «یدعون إلی النّار» و «أئمّه الکفر» می فهمیم که آن چه در این دو آیه طرح شده،امامت باطل است. هم چنین از بررسی موارد متعددی که واژه امامت در گفتار معصومین(ع) به کار رفته است، در می یابیم که این واژه در اصل به معنای مطلق پیشوایی و رهبری است و هر یک از خصوصیات پیش گفته، با قرینه و قید دیگری فهمانده شده است.(10)
درروایات اسلامی،واژه های امام و امامت از جایگاه بسیار برجسته ای برخوردار بوده، از آن به عنوان مقامی الهی یاد شده است که دست اختیار و انتخاب بشر به آن نمی رسد. از جمله این روایات، می توان به روایتی که از امام رضا(ع) نقل شده است، اشاره کرد: «همانا امامت، قدرش والاتر، شأنش بزرگ تر، منزلتش عالی تر، جایگاهش بلندتر و ژرفایش بیشتر از آن است که مردم با خردهای خود به آن برسند یا با آرائشان آن را دریابند یا با انتخاب خود، امامی منصوب کنند. همانا امامت، مقامی است که خدای عزّوجلّ پس از نبوّت و خلّت در مرتبه سوم به ابراهیم خلیل (ع) اختصاص داده است… .همانا امامت، مقام پیامبران و میراث اوصیا است. همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا (ص) است».(11)
ب)معنای اصطلاحی امام
گروهی ازمتکلمان امامیه، امامت را به «ریاست دینی و دنیایی» تعریف کرده اند؛ مثلاً شیخ مفید در تعریف و توصیف امام می نویسد:«امام، کسی است که در امور دینی و دنیایی مردم به جانشینی از پیامبر(ص) ریاستی فراگیر دارد».(12) هم چنین خواجه طوسی پس از آن که مسائل مهم بخش امامت را پاسخ گویی به پنچ پرسش «[معنای] امام چیست؟ آیا امام موجود است؟ برای چه امام موجود است؟ امام چگونه است؟ و امام کیست؟» می داند،(13)درپاسخ پرسش نخست می نویسد: «امام کسی است که ریاست فراگیر در امور دینی و دنیایی را اصالتاً نه به نیابت از دیگری در این دنیا به عهده دارد».(14)
گرچه این دو عبارت به توصیف امام می پردازد، ولی تا حد بسیاری مفهوم امامت را بیان می کند،لذا خواجه طوسی آن را کامل تر از سایر تعریف ها ومنطق بر معنای اصطلاحی و کلامی «امامت» می داند. در این تعریف ها صراحتاً آمده است که امامت در معنای اصطلاحی و کلامی خویش دو حوزه دین و دنیا را در بر می گیرد؛ یعنی امامت همان گونه که ریاست و مرجعیت در امور دینی است، مرجعیت در امور دنیایی نیز می باشد.(15)
2.معرفت امام درآموزه های اسلامی:
«معرفت امام» جایگاه و اهمیت ویژه ای در آموزه های اسلامی دارد و در سخنان پیامبر گرامی اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) تأکید فراوانی برآن شده است. برای روشن تر شدن این موضوع به برخی از روایاتی که در این زمینه وارد شده است، اشاره می کنیم:
1.در روایتی که به صورت متواتر(16)و از طریق شیعه و اهل سنت از پیامبر اعظم(ص) نقل شده، نشناختن امام زمان و معرفت نداشتن نسبت به او با مردن در عصر جاهلیت (عصر کفر و شرک) برابر دانسته شده است. در این روایت می خوانیم: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است».(17)
2.امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید: «هرکس در حالی که امامی نداشته باشد، بمیرد،مردنش، مردن جاهلیت است و هر آن که درحال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن یا تأخیراین امر [دولت آل محمد(ع)]، او را زیان نرساند و هر کس بمیرد در حالی که امامش را شناخته، هم چون کسی که در خیمه قائم [(ع)] با آن حضرت باشد».(18)
3.حارث بن مغیره از امام صادق (ع) چنین نقل می کند: «به ابوعبدالله [امام صادق](ع) عرض کردم: آیا رسول خدا (ص) فرمود:«کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است»؟ فرمود:«آری». گفتم: جاهلیت کامل یا جاهلیتی که امامش را نشناسند؟ فرمود: «جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی».(19)
3.ضرورت معرفت امام:
حال این پرسش مطرح می شود که چرا در آموزه های اسلامی این همه بر لزوم معرفت امام تأکید شده است؟ برای یافتن این پرسش،لازم است که نگاهی اجمالی به جایگاه امام و امامت در مکتب اسلام داشته باشیم:
1.در روایتی که از امام رضا (ع) نقل شده، در این زمینه چنین آمده است: «امامت، زمام دین و مایه نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است. امامت، اساس رشد یابنده اسلام و شاخه بلند آن است. تمامیت نماز و روزه و حج و جهاد و گردآوری مالیات و صدقات و اجرای حدود و احکام و حراست از مرزهای اسلام، همه به دست امام است. حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می کند و حدود خدا را برپا می دارد و از دین خدا دفاع می کند. او با حکمت و اندرز و حجّت رسا [مردم] را به راه پروردگارش فرا می خواند».(20) با توجه به روایت به خوبی روشن می شود که بقای همه اصول و فروع اسلام به وجود امام بسته است و آموزه های اسلامی جز با وجود امام محقق عینی و عملی نمی یابد. از این رو کسی که امام زمانش را نشناسد، هیچ بهره ای هم از اعمال خود نخواهد برد.
2.در روایتی که از امام باقر (ع) نقل شده، این موضوع با صراحت بیشتری بیان شده است. آن حضرت می فرماید: «بالاترین مرتبه امر [دین] و کلیدش و در همه چیز و مایه خرسندی خدای رحمان، پیروی از امام بعد از شناخت اوست. همانا خدای عزّوجلّ می فرماید:«هرکس از پیامبر فرمان برد، در حقیقت خدا را فرمان برده و هر کس روی برگردان شود، ما تو را برایشان نگهبان نفرستاده ایم»، همانا اگر مردی شب ها را به عبادت به پا خیزد و روزها را روزه دارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود و امر ولایت ولیّ خدا را نشناسد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، برای او ثواب خدای عزّوجلّ حقّی نیست و او از اهل ایمان نباشد».(21)این روایت، ضرورت فلسفه تأکیدهای فراوان اسلام بر شناخت امام را به خوبی آشکار می کند و روشن می سازد که معرفت امام از آن رو اهمیت دارد که مقدمه پیروی و اطاعت از اوست. به همین دلیل است که می بینیم در بسیاری از روایت های «من مات» به جای تعبیر «و لم یعرف إمام زمانه» ، عبارت هایی چون «و لیس علیه إمامٌ»(22) یا «و لیس له إمامٌ»(23)یا «و لیس له إمامٌ یأتم به»(24)،«و لیس له إمام یسمع له و یطیع»(25)«ولیس علیه طاعهٌ»(26)،«و لیس فی عنقه بیعهٌ»(27)آمده است که همه آن ها برمقدمه بودن معرفت برای پیروی و اطاعت ازامام،به عنوان شرط نجات و رستگاری دلالت می کند.
3.توجه به روایت ذیل که ازامام حسین (ع) نقل شده است این موضوع را روشن تر می سازد.آن حضرت دراین روایت با اشاره به فلسفه آفرینش انسان می فرماید: «هان ای مردم! همانا خداوند
-بزرگ باد یاد او- بندگان را نیافرید مگر برای این که او را بشناسند. پس هر گاه او را بشناسند، او را بپرستند و هر گاه او را بپرستند، با پرستش او، از بندگی هر آن چه جزخداست، بی نیاز شوند. مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت، معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمود: این است که اهل هر زمانی، امامی را که باید ازاو فرمان برند، بشناسند».(28)بنابراین، می توان گفت: فلسفه آفرینش انسان، رسیدن به مقام معرفت خداست.این معرفت حاصل نمی شود مگر به معرفت امام و حجّت عصر (ع)؛ زیرا امام،آیینه تمام نمای حق و واسطه شناخت خداست، چنان که امام صادق (ع) فرمود: «ما دانایان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت کنندگان به راه او هستیم به واسطه ما خدا شناخته و پرستیده می شود.ما راهنمایان به سوی خدا هستیم و اگر ما نبودیم، خدا پرستیده نمی شد».(29)درروایت زیر که از امام علی (ع) نقل شده،ارتباط بین معرفت امام و سعادت و رستگاری انسان ها،به بیان دیگری توضیح داده شده است:«خوشبخت ترین مردم کسی است که فضل و مقام ما را بشناسد و به وسیله ما به خدا نزدیک شود و دوستی ما یکدل و مخلص باشد و به آن چه ما بدان فراخواندیم عمل کند و از آن چه ما نهی کردیم دست بردارد.چنین کسی از ماست و درسرای ماندگاری (بهشت) با ماست».(30)
4.توجه به مفاد دعاهایی که خواندن آن ها در عصر غیبت مورد تأکید قرار گرفته است، نیز ما را به اهمیت موضوع شناخت حجّت خدا و نقش آن در زندگی انسان رهنمون می سازد. بر اساس روایتی که زراره بن اعین از امام صادق (ع) نقل می کند، آن حضرت پس از پیش گویی غیبت قائم(ع) در پاسخ این پرسش زراره که: اگر آن زمان را درک کردم، چه عملی را پیشه خود سازم؟ می فرماید: «ای زراره! اگر آن زمان را درک کردی پیوسته این دعا را بخوان:بارالها! خودت را به من بشناسان؛ که اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. بار الها! فرستاده ات را به من بشناسان؛ که اگر فرستاده ات را به من نشناسانی،حجّت تو را نخواهم شناخت. بار الها!حجّت خود را به من بشناسان؛ که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه می شوم».(31)این دعا با اندک تفاوتی،دریکی از توقیعات امام عصر (ع) نیز آمده است.(32)
4.مفهوم معرفت امام:
شیخ صدوق (ره) درباره ضرورت معرفت امام و آن چه که هر مسلمان باید در مورد امام خود بداند،می نویسد: «بر ما واجب است که پیامبر[اسلام] و امامان پس از او را که درود خدا برآنان باد، با نام ها و ویژگی هایشان بشناسیم. این امر، فریضه واجبی است که برما لازم آمده است و خداوند عذر هیچ کس را در مورد آن نمی پذیرد،خواه جاهل [قاصر] باشد و خواه [جاهل] مقصّر».(33)نویسنده کتاب ارزشمند «مکیال المکارم»، مراد و مقصود از «معرفت امام» را که در روایت ها بر آن ها تأکید شده است،چنین توضیح می دهد: «بدون تردید،مقصود از شناختی
که امامان ما-درودها و سلام های خداوند بر ایشان باد- تحصیل آن را نسبت به امام زمانمان امرفرموده اند، این است که ما آن حضرت را چنان که هست بشناسیم، به گونه ای که این شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه های ملحدان و مایه نجاتمان از اعمال گمراه کننده مدّعیان دروغین باشد. چنین شناختی جز به دو امر به دست نمی آید: شناختن شخص امام به نام و نسب و دوم،شناخت ویژگی های او. به دست آوردن این دو شناخت از اهمّ واجبات است».(34) باید دانست شناخت ویژگی های امام، در عصر ما از اهمیت بیشتری برخورداراست و در واقع، این نوع شناخت می تواند در زندگی فردی و اجتماعی منتظران منشأ اثر و تحوّل باشد؛ زیرا اگر کسی به حقیقت به صفات و ویژگی های امام عصر(ع) و نقش و جایگاه آن حضرت در هستی و فقرو نیاز خود نسبت به او آگاه شود،هرگزازیاد و نام آن حضرت غافل نمی شود. نکته ای که باید در نظر داشت، این است که شناخت امام زمان(ع) از شناخت دیگر امامان معصوم(ع) جدا نیست. اگر کسی به طور کلی به شأن و جایگاه ائمه هدی آگاه شد، صفات و ویژگی های آن ها را شناخت و به مسئولیت خود در برابر آن ها پی برد، به یقین، به شناختی شایسته از امام عصر(ع) نیز دست می یابد.
5.راه های به دست آوردن معرفت:
معرفت امام زمان(ع) نیز چون برخی دیگر از معرفت ها از دو طریق حاصل می شود:
الف)معرفت اکتسابی:
یکی ازراه های پی بردن به مراتب و مقامات بلند امامان معصوم شیعه به طور کلی و امام عصر(ع) به طور خاص، مطالعه و تأمّل در کتاب ها و مقاله هایی است که دراین زمینه نگاشته شده است.(35)هم چنین خواندن زیارت جامعه کبیره و تأمّل و تدبّر در اوصافی که در این زیارت برای ائمه معصومین(ع) نقل شده، در حصول معرفت نسبت به مقام و جایگاه امام درهستی بسیار مؤثر است.(36)شاید بتوان گفت شناخت نشانه های ظهور نیز یکی از فروع شناخت امام عصر(ع) است؛ زیرا شناخت دقیق نشانه های ظهور سبب می شود انسان، فریب مدعیان دروغین مهدویت را نخورد و در دام شیّادانی که ادّعای «مهدی» بودن دارند، نیفتند.
برای ظهورمنجی آخرالزمان،نشانه های حتمی و تردید ناپذیری شمرده شده است که با مشاهده آن ها به حقانیت آن منجی و این که او واقعاً همان امام منتظر؛یعنی امام مهدی (ع) است، می توان پی برد. بنابراین، بر همه منتظران لازم است که پس از شناخت کامل امام عصر(ع)،به مطالعه و شناسایی نشانه های ظهور نیز بپردازند.(37)
ب)معرفت اعطایی:درآموزه های اسلامی بر تأثیر پرهیزکاری و انجام اعمال شایسته در حصول معرفت راستین و نهادینه شدن آن در وجود آدمی بسیارتأکید شده است. بر اساس این آموزه ها انسان می تواند با عمل کردن به آموخته های خود،مرزهای دانایی اش را گسترش دهد و به آن چه نمی داند دست یابد. قرآن کریم دراین زمینه می فرماید:«یاأیها الّذین آمنوا إن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً؛(38)ای کسانی که ایمان آورده اید، اگرازخدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص حق از باطل قرار می دهد». و درجایی دیگر می فرماید: «إلیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصّالح یرفعه؛(39)سخنان پاکیزه به سوی او بالا می رود و کارشایسته به آن رفعت می بخشد».
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه و بیان مراد از«کلم الطیّب؛سخن های پاکیزه» چنین می نویسد: «مراد از صرف لفظ نیست،بلکه لفظ بدان جهت که معنایی طیّب (پاکیزه)دارد منظوراست.پس در نتیجه مراد از این «کلم طیب» عقاید حقی می شود که انسان اعتقاد به آن را زیربنای اعمال خود قرار می دهد».(40)ایشان در ادامه، به بررسی رابطه علم و عمل و تأثیر عمل شایسته در رفعت علم پرداخته و می نویسد: «عمل از فروع و آثارآن است، آثاری که هیچ گاه از آن جدا شدنی نیست. هر چه عمل مکرر شود،اعتقاد راسخ تر، روشن تر و در تأثیرش قوی ترمی گردد».(41)امام باقر (ع) نیز در زمینه نقش عمل به دانسته ها در افزایش دانایی می فرماید:«هرکس به آن چه می داند، عمل کند، خداوند آن چه را نمی داند به او می آموزد».(42)بنابراین، کسانی که در پی امام عصر، معرفت امام عصر (ع) و راه یافتن به ولایت ایشان هستند باید افزون بر مطالعه و تحقیق و تدبّر در ویژگی های امامان معصوم (ع)، در پیروی از این بزرگواران و دوری از مخالفت آن ها نیز بکوشند و خود را از همه آلودگی هایی که پیشوایان معصوم نمی پسندند،پیراسته سازند. در این صورت است که می توان امیدوار بود انوار معرفت این حجت های الهی در قلب ما راه یابد.
درروایتی که از امام باقر(ع) نقل شده است،دراین زمینه چنین می خوانیم: «ای ابا خالد!به خدا سوگند بنده ای ما را دوست ندارد و ازما پیروی نکند تا این که خدا قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بنده ای را پاکیزه نمی کند تا این که تسلیم محض ما شده و با ما آشتی کرده باشد. پس چون با ما از درآشتی درآمد،خدا از حساب سخت نگاهش دارد و ازهراس بزرگ روز رستاخیزایمنش سازد».(43)ناگفته نماند که در این راه باید عنایت حضرت حق نیز مدد جوییم و-هم چنان که در دعایی که پیش از این بدان اشاره کردیم،ملاحظه شد-از درگاه الهی نیز توفیق شناخت حجّتش را درخواست کنیم تا بدین وسیله از گمراهی و سرگردانی نجات یابیم.
پی نوشت ها:
1.ابن منظور،لسان العرب،ج1، صص 213 و 214.
2.ابوالقاسم حسین بن محمد، راغب اصفهانی،مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، تحقیق: ندیم مرعشلی، ص 20.
3.برای نمونه ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری،الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق: احمد الغفور عطار، ج5، ص1865؛احمد بن محمد الفیومی، المصباح المنیرفی غریب شرح الکبیر، ص23.
4.محمود حمصی رازی، المنقذ، ج2، ص235.
5.سعید ضیائی فر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص 552.
6.گاهی امام به معنای پیشوا و رهبر، بدون اشاره به خصوصیات آن می باشد؛ مثل آیه: «یوم ندعو کلّ أناس بإمامهم» (سوره اسراء(17) آیه 71) و گاهی به چیزی اطلاق می شود که در پیش روی انسان قراردارد؛مثل آیه: «و إنّهما لبإمامٍ مبینٍ» (سوره حجر (15) آیه 79) و گاهی به معنای رهبری به سوی حق یا رهبری به سوی باطل است.
7.سوره انبیاء (21) ،آیه 73.
8.سوره قصص (28)، آیه41.
9.سوره توبه (9)، آیه 12.
10.برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، صص 553-555.
11.الکافی، ج 1، باب نادر جامع فی فضل الإمام و صفاته، صص 198-200، ح1.
12.شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، مندرج در سلسله:مصنفات الشیخ المفید، ج 10، ص39.
13.خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص نقد المحصل، ص 425.
14.همان،ص426؛ وی در ادامه، این تعریف را کامل تر از سایر تعریف ها و غیرقابل اعتراض می داند؛ زیرا می توان معنای اصطلاحی را به گونه ای که در موارد استعمالش اطراد و رواج داشته باشد، به کاربرد.
15.برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، صص 564-565.
16.«تواتر» [در لغت] یعنی یکی پس از دیگری و همراه با فاصله… و در اصطلاح، حدیث «متواتر»، خبر جماعتی است که سلسله روات آن تا به معصوم در هر طبقه به حدی باشد که امکان توافق آن ها بر کذب به طورعادی محال باشد و موجب علم گردد».سید رضا مؤدب، علم الحدیث:پژوهشی در مصطللح الحدیث یا علم الدرایه،ص23، ر.ک: کاظم مدیر شانه چی، علم الحدیث و درایه الحدیث، ج2، ص33. خبرمتواتر به لفظی،معنوی و اجمالی تقسیم شده است. «متواترلفظی، خبری است که همه ناقلین، مضمون آن را یکسان و با الفاظ واحد ذکر نمایند و با هم تطابق لفظی دارند… متواتر معنوی،خبری است که همه ناقلین مضمون واحدی را با عبارات مختلف نقل می نماید» علم الحدیث: پژوهشی در مصطلح الحدیث یا علم الدرایه،ص27. «متواتر اجمالی و آن علم اجمالی به صحت یکی از چند حدیثی است که در یک موضوع وارد شده» علم الحدیث و درایه الحدیث، ص37.
17.ر.ک:الکافی، ج 1، ص 376، ح 2، ص 377، ح 3 و ج 2، ص 21، ح 9؛ الغیبه، 1 کتاب الغیبه نعمانی،ص 130، ح 6؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 409، ح 9؛ بحارالأنوار، ج 8، ص 368، ج 32،صص 321 و 331، ج 51، ص 160و ج 68،ص 339؛سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ینابیع الموده،ج 3، ص 372؛ برای مطالعه بیشتر در زمینه جایگاه این روایت در متون روایی شیعه و اهل سنت، ر.ک: مهدی فقیه ایمانی،شناخت امام یا راه رهایی از مرگ جاهلی،او خواهد آمد،صص 93-115.
18.الکافی، ج 1، ص 371، ح 5.
19.همان،ص 377، ح 3.
20.همان،ص 200، ح 1؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 676.
21.الکافی،ج 2، ص 19، ح5.
22.ر.ک: همان ج 1، ص 376، ح 1.
23.ر.ک: همان، ح 2.
24.ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 185، ح 1699.
25.ر.ک:محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید، الإختصاص، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری،صص 268 و 269.
26.ر.ک:ابن حجر هیثمی، مجمع الزوائد، ج 5، ص 223.
27.علی بن حسام الدین المتقی البرهان الفوری،کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال،ق،ج 1، ص 103، ح 263.
28.گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع) (ترجمه موسوعه الکلمات الإمام الحسین (ع) صص 604 و 605.)
29.بحارالأنوار، ج 26، ص 260، ح38. هم چنین ر.ک:همان، ص 247،ح14.
30.شرح غرورالحکم و درر الکلم، ج 2، ص 461، ح 3297؛محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه همراه با ترجمه فارسی، ترجمه: حمیدرضا شیخی، ج 5، ص 2480، ح 8584.
31.کمال الدین و تمام النعمه،ج 2، باب 33، صص 342 و 343، ح 24.
32.ر.ک:همان، باب 45، ص 512، ح 43.
33.محمد بن علی حسین شیخ صدوق، الهدایه [فی الاصول و الفروع]، صص 28 و 29.
34.مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم، ج 2، ص107.
35.ازجمله آن ها به کتاب های زیر می توان اشاره کرد: الکافی، ج 1، کتاب الحجه، صص 168-438؛ الهدایه، صص 30-50؛ابو جعفر محمد بن حسن صفار قمی،بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد (ص)،لطف الله صافی گلپایگانی، معرفت حجت خدا شرح دعای أللهم عرّفنی نفسک، سید محمد بنی هاشمی، معرفت امام عصر (ع)؛ سید حسن میر جهانی طباطبایی، ولایت کلیه، تحقیق و تصحیح: سید محمد لولاکی؛ «جایگاه امام معصوم (ع) در نسبت با کل هستی»؛ گفت و گو با آیت الله محمد علی گرامی، موعود، سال اول، ش 2، خرداد و تیر1376 و ش13، مرداد و شهریور 1376؛ سید محمد مهدی میرباقری، «معرفت الله، معرفت ولی خداست». موعود، سال پانزدهم، ش 70، آذر 1385؛ «معرفت امام عصر(عج): اقتراح با حضورحجج الاسلام و المسلمین محمدباقر تحریری، سید محمدمهدی میر باقری و دکترابراهیم شفیعی سروستانی»، موعود،سال دوازدهم،ش 86 و 87، فروردین و اردیبهشت 1386.
36.برخی ازشرح های زیارت جامعه کبیره که علاقه مندان را در درک مفاهیم بلند مطرح شده دراین زیارت یاری می کند، به شرح زیراست:سید حسین همدانی درود آبادی،الشموس الطالعه فی شرح الزیاره الجامعه،احمد زمردیان، مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره، عبدالعلی گویا، علی و زیارت جامعه کبیره؛عبدالله جوادی آملی،ادب فنای مقربان:شرح زیارت جامعه کبیره،تحقیق و تنظیم محمد صفایی؛ محمدباقر تحریری، جلوه های لاهوتی: شرح زیارت جامعه کبیره، 3 ج.
37.برای آشنایی با نشانه های ظهور می توان به کتاب های زیرمراجعه کرد: سیدحسین میرجهانی، نوائب الدهور فی علایم الظهور، دو جلد در چهارمجلد؛ علی کورانی، عصر ظهور، ترجمه کتاب عصر الظهور، ترجمه: عباس جلالی؛ کامل سلیمان، روزگارهایی یوم الخلاص، ترجمه: علی اکبر مهدی پور، ج2، صص 817-887؛ محمد خادمی شیرازی، نشانه های ظهور او. برای آشنایی بیشتر با منابع مطالعاتی موضوع نشانه های ظهور، ر.ک: ابراهیم شفیعی سروستانی، «آخرالزمان شناسی در آثاراسلامی» مندرج در کتاب پیشگویی ها و آخرالزمان مجموعه مقالات.
38.سوره انفال(8)، آیه 29؛ ر.ک: سوره طلاق(65)، آیه 2 و 3.
39.سوره فاطر (35)، آیه 10.
40.سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه:سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 17، ص 29.
41.همان.
42.بحارالأنوار، ج 75، ص 189، ح 44.
43.الکافی،ج 1، ص 194، ح 1.
منبع:نشریه موعود،شماره 106