مراتب و درجات تقوا در قرآن

مراتب و درجات تقوا در قرآن

نویسنده: سید کمال حیدری

از جمله حقایقی که قرآن بدان اشاره کرده آن است که تقوا، مراتب و درجات مختلفی دارد. خداوند متعال می فرماید: ( اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ ): (1) تقوای الهی پیشه کند، تقوای حقیقی.
مفهوم این آیه شریف آن است که تقوا را مرتبه ای است با نام تقوای حقیقی. در نتیجه مراتب دیگری نیز وجود دارد که پایین تر از این مرتبه قرار می گیرد. در تفسیر المیزان آمده است:
اگر مفهوم تقوای حقیقی متحقق شود، عبودیت محض به وجود می آید که شائبه غفلت و هواپرستی در آن راه ندارد. بدین ترتیب طاعت بدون معصیت، شکر بدون کفران و تذکر و تنبه دور از فراموشی و نسیان به ظهور می رسد و این مفهوم، با آنچه که در آیه شریفه: ( فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ): (2) هر قدر که می توانید تقوای الهی پیشه کنید، بدان اشاره شده، متفاوت است. زیرا مفهوم آیه اخیر آن است که: « به اندازه توانایی و قدرت خود، تقوا پیشه کنید و چیزی از آن را فرو مگذارید. »
اما از آنجایی که توانایی، درک و همت افراد با یکدیگر متفاوت می باشد، بدیهی است که تقوای حقیقی – به گونه ای که بیان کردیم – از طاقت بسیاری از افراد خارج است. در این مسیری معنوی و باطنی، پیچ و خم ها و گردنه های خطرناکی وجود دارد که جز عالمان کسی توانایی درک آن را ندارد و ظرایف و نکاتی هست که جز انسان های با اخلاص، کسی را یارای فهم آن نیست. چه بسا مرحله ای از مراحل تقوا وجود داشته باشد که درک و فهم افراد عالی، آن را خارج از توانایی نفس انسان دانسته و به طور قطع، رأی به غیرممکن بودن آن می دهد؛ اما تقواپیشگان حقیقی آن مرحله را مدت هاست که پشت سرگذاشته اند و به فکر رسیدن به مراحلی بس دشوارتر از آن هستند.
هدف اصلی دو آیه شریفه: ( اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ ) و ( فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ) آن است که همه مردم را به تقوا پیشگی دعوت نماید، سپس آنها را به حرکت بر مسیر تقوا در حد توان خود فرمان دهد. در نتیجه همگان در مسیر تقوا قرار خواهند گرفت؛ با این تفاوت که مراحل و مراتب آنها مختلف است و با توجه به میزان درک و همت افراد و توفیق و تأیید الهی، رسیدن به مراتب تقوا نیز متفاوت خواهد بود و این است مفهوم دو آیه شریف مذکور که اولی، مقصد را نشان می دهد و دومی، راه و روش رسیدن به آن را تبیین می کند.
از آنچه گذشت، می توان دریافت که تقوا، یک مرتبه و مقام دینی معین و خاص نبوده، بلکه یک حالت روحی است که تمامی مراتب و مقام های معنوی را دربر دارد؛ بدین معنا که برای هر مقام معنوی، مرحله ای از تقوای متناسب با آن وجود دارد.
قرآن کریم با اشاره به درجات و مراتب بندگان، برای هر گروه از آنان مرتبه ای از علم و معرفت و عمل را در نظرگرفته است در گروه دیگر وجود ندارد؛ برای مثال « موقنین » ( آنها که یقین رسیده اند ) را بیان کرده و « مشاهده ملکوت آسمان ها و زمین » را به آنان اختصاص داده است. آنجا که می فرماید:
( وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ‌ ): (3) و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین [ مالکیت خداوند بر تمام هستی ] را به ابراهیم (علیه السّلام) نشان می دهیم، تا به مقام یقین برسد.
و آنجا که از « منیبین » ( توبه کنندگان ) سخن می گوید، تذکر و تنبه را به آنان نسبت می دهد: ( وَ مَا یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنِیبُ‌ ): (4) و جز توبه کنندگان کسی متذکر نمی شود.
در جای دیگر، سخن از « عالمان » به میان آورده و ویژگی آنان را « تأمل در مثال های قرآن کریم » برشمرده است: ( وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ‌ ): (5) و ما این مثال ها را برای مردم ذکر می کنیم اما جز عالمان و دانشوران کسی در آنها تعقل نمی کند. گویی که آنان، اولوالالباب و اندیشوران واقعی اند، چرا که خداوند متعال می فرماید: ( أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ): (6) آیا در قرآن نمی اندیشید؟ یا اینکه بر دل ها قفل زده شده است؟
در جای دیگر، قرآن کریم با اشاره به « مطهرین » ( پاک طینتان )، آگاهی از تأویل قرآن و مفاهیم باطنی آن را ویژگی خاص آنان می شمارد: ( إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ‌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ‌ * لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‌ ): (7) آن است قرآن کریم در کتابی پوشیده و مستور، که جز پاک طینتان کسی بر باطن آن واقف نگردد.
و در آیه دیگری، با نام بردن از اولیای خدا که واله و شیدای خداوند هستند، ویژگی آنها را توجه نکردن به هیچ چیز جز خداوند متعال می داند که در نتیجه آنان، نه از چیزی می هراسند و نه برای چیزی اندوهناک می شوند: ( أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌ ): (8) بدان که اولیای خدا، نه به هراس می افتند و نه اندوهگین می شوند. و به همین ترتیب با ذکر نام مقربین ( نزدیکان درگاه خداوند )، مخبتین ( خاشعان )، صدیقین ( راست گفتاران )، صالحان ( نیکوکاران ) و مومنین برای هر یک از آنها ویژگی ها و مراتب خاصی را ذکر رموده است.
از این رو، امام المتقین حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در خطبه ای، پس از ذکر این نکته که « هر امتی امام و پیشوایی دارد که از او پیروی می کند و از نور دانش او روشنایی می جوید؛ اما بدانید که امام و پیشوای شما از دنیای خود از خوراک به دو گرده نان بسنده کرده است » فرمود: « بدانید که شما چنین کاری را نمی توانید انجام دهید؛ اما با پرهیزکاری، تلاش، پاکدامنی و درستکاری خود مرا یاری کنید. (9)
برخی از اهل معرفت، گفته اند که تقوا ده مرتبه دارد:
نخست، دوری کردن از محرمات الهی و انجام تکالیف شرعی که خداوند واجب فرموده است؛
دوم، انجام امور گفته شده افزون بر پرهیز از امور مباح، مگر به اندازه نیازهای ضروری؛ این همان مفهومی است که سرور عارفان، حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) در اشاره به آن فرموده اند:
« اگر اراده می کردم راه رسیدن به [ خوراک هایی از ] عسل خالص و مغز دانه گندم و [ پوشاکی از ] بافته های ابریشم را می دانستم؛ اما هیهات! که هوای نفس بر من چیره شود و خودکامگی مرا به سوی گزینش برترین خوراک ها سوق دهد، حال آنکه ممکن است در حجاز یا یمامه [ مرزهای سرزمین اسلامی ] کسانی باشد که به قرصی نان دسترسی ندارند و تاکنون سیرشدن را تجربه نکرده اند. [ پس آیا ] من با شکم پر شب را به صبح آورم در حالی که در اطرافم شکم هایی از گرسنگی بی تاب و جگرهایی از تشنگی سوزان است یا آن گونه که شاعر گفته:
« اولین نشانه مرض تو آن است که شب با شکم پر به روز آوری در حالی که در اطراف تو، جگرهای سوزانی در آرزوی یک مشک آب است ».
آیا همین برایم کافی است که به من امیرمومنان بگویند و من در سختی های روزگار با آنان شریک نباشم و الگوی آنان را در سختی زندگی قرار نگیرم؟ من آفریده نشده ام که خوراک های لذیذ مرا به خود مشغول کند، همچون چهارپایی که تمام هدفش آب و علف است… » (10).
سوم، اجتناب از ریا با توسل به اخلاص؛
چهارم، اجتناب از مراتب کثرت با درک وحدت؛
پنجم، اجتناب از تفرقه ( و پریشانی افکار ) با گردآمدن و همراه کردن نیروهای درونی ( برای رسیدن به مقصود )؛
ششم، اجتناب از شرک با رسیدن به یقین؛
هفتم، اجتناب از شرک با رسیدن به توحید؛
هشتم، اجتناب از دیدن ظواهر قرآن، با رسیدن به باطن و حقیقت آن؛
نهم، اجتناب از مشاهده ی نفس با رسیدن به مشاهده رب؛
دهم، اجتناب از مشاهده ی موجودات مقید، با رسیدن به مشاهده ی وجود مطلق؛ یعنی اجتناب از مشاهده ی خلق با دیدن جمال حق؛ (11)
هر یک از این مراتب دهگانه، با یکی از مقام های دهگانه سیر و سلوک ارتباط دارد که عبارتند از: بدایات، ابواب، معاملات، اخلاق، اصول، اودیه، احوال، ولایات، حقایق و نهایات. شرح تفصیلی این مراتب و مقام ها به پژوهش عمیق تری نیاز دارد که به یاری خدا در مجال های دیگری به بررسی آن خواهیم پرداخت.

مراتب و جایگاه مردمان
با نگاهی به ویژگی های شریعت اسلام و حتی دیگر آیین های آسمانی، می توان دریافت که هدف آنها، جلب توجه انسان به ماورای حیات دنیوی و مادی است. مردم از لحاظ میزان و مرتبه ی گسستن از دنیا و رسیدن به خداوند متعال در سه جایگاه قرار می گیرند:

مرتبه ی اول:
جایگاه انسان های دارای استعداد تام و کامل است که می توانند در درون خود از این دنیا جدا شده و با یقین کامل و رسیدن به معرفت الهی، از قید و بند همه چیز رها گردند و به حق تعالی بپیوندند. چنین انسانی می تواند ماورای این طبیعت مادی را ببیند و انوار الهی را مشاهده کند، همانند انبیاء (علیهم السّلام) (12)
آنان کسانی اند که قرآن کریم با این تعبیر از آنها یاد می کند:
( کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ‌ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ‌ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ‌ ): (13) هرگز! اگر به علم یقین برسید، یقیناً جهنم را عیان خواهید دید. سپس آن را به علم الیقین مشاهده خواهید کرد.
به نظر می رسد که منظور این آیه شریف، مشاهده ی جهنم پیش از برپایی قیامت و به صورت مشاهده قلبی و درونی است که در آیه ی دیگری آمده است:
( وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ‌ ): (14) و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم (علیه السّلام) نشان می دهیم تا از به یقین رسیدگان باشد و این، جایگاه مقربان درگاه الهی است.

مرتبه ی دوم:
جایگاه انسان هایی است که به یقین کامل رسیده اند؛ اما از لحاظ وابستگی مادی، به انقطاع کامل دست نیافته اند؛ چرا که بقایای وابستگی های جهان ماده و محدودیت های آن موجب می شود که رهایی کامل از جهان ماده و پیوستن به ماورای طبیعت، تا زمانی که در آن حضور دارند میسر نشود. این گروه از انسان ها، خداوند را به گونه ای عبادت می کنند که گویی او را می بینند. عبادت آنها صادقانه و به دور از لهو و لعب است. آنان در پس حجاب ماده، به عالم غیب ایمان دارند و نیکوکاران حقیقی هستند؛ آن گونه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ به پرسشی درباره مفهوم احساس و نیکوکاری فرمودند: « إن تَعبد الله کأنک تَراه، فان لم تَکُن تَراه فَانَّه یَراک »: (15) نیکوکاری آن است که خدا را طوری عبادت کنی که گویی او را می بینی، اگر هم تو او را نمی بینی [ بدانی که ] او تو را می بیند.
تفاوت میان این گروه با گروه پیشین، مانند تفاوت « إنّ » ( به درستی ) و « کأنّ » ( گویی ) است. این مرتبه، جایگاه اصحاب و یاران مخلص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد.
اسحاق بن عمار به نقل از حضرت امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرموده: « روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از اقامه نماز صبح در مسجد، جوانی را دید که سر به زیر افکنده و از شدت ضعف، رنگ چهره اش زرد و جسمش لاغر شده و چشمانش در کاسه سر فرو نشسته است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: شب را چگونه صبح کردی؟
عرض کرد: شب را در حالت ایمان و یقین به صبح رساندم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تعجب کرد. [ چرا که حادثه ای کم نظیر و نادر رخ داده بود ] به او فرمود: هر یقینی نشانه و آثاری دارد. نشانه ی یقین تو چیست؟ عرض کرد: من، حالتی از حزن و اندوه معنوی در من ایجاد کرده و مرا به شب زنده داری و روزه داشتن در روز وادار کرده است؛ چنان که از دنیا و مافیها گریزان شده ام. گویی عرش پروردگار را مشاهده می کنم؛ که روز قیامت و زمان حساب فرا رسیده و بندگان برای حساب محشور شده اند و من که روز قیامت و زمان حساب فرا رسیده و بندگان برای حساب محشور شده اند و من نیز در میان آنان هستم. گویی اهل بهشت را می نگرم که از نعمت های آن بهره مند شده و بر تخت ها تکیه زده اند و اهل جهنم را می بینم که از شدت عذاب فریاد برمی آورند. گویی صدای زبانه کشیدن شعله های آتش را می شنوم که در گوشم طنین انداز شده است.
رسول خدا خطاب به اصحاب خویش فرمود: خداوند دل این بنده را به نور ایمان روشنایی بخشیده است. سپس به آن جوان فرمود: این حالتی را که داری، حفظ کن.
جوان عرض کرد: ای رسول خدا دعا کن شهادت در کنار شما نصیبم شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برایش دعا فرمود. طولی نکشید که در یکی از جنگ ها به همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عازم میدان نبرد شد و پس از شهادت نهمین نفر، آن جوان دهمین شهید جنگ بود. (16)
این گروه همان کسانی اند که حضرت امیرمؤمنان (علیه السّلام) در خطبه ای، معروف به خطبه همام (17) ایشان را این گونه توصیف فرموده اند:
تقوا پیشگان در دنیا اهل فضیلت هستند. گفتارشان متین، لباس پوشیدنشان از روی میانه روی و راه رفتنشان متواضعانه است. چشمان خود را بر آنچه که خداوند حرام فرموده، بسته اند و گوش هایشان را برای شنیدن علمی سودمند گماشته اند. نفسشان از دست آنها در بلا و مشقت افتاده است.
اگر نبود اجل معین و مرگی که خداوند بر ایشان مقدر فرموده است. روح آنها یک لحظه هم در بدنشان آرام نمی گرفت و از شوق پاداش الهی و هراس از کیفر، از بدن خارج می شد. آفریدگار در نزد آنان عظمت یافته و هرچه جز اوست در چشمشان حقیر و خوار گشته است. گویی آنها بهشت را در برابر خود می بینند که در ان نعمت می یابند و دوزخ را می نگرند که در آن کیفر داده می شوند.
دل هایشان اندوهناک است و همگان از شر آنها در امان هستند. بدن های ضعیف و لاغر دارند. خواسته هایشان اندک و نفسشان عفیف و خویشتن دار است. روزهای کوتاه را صبر پیشه کردند تا به دنبال آن، آسایش طولانی برایشان فراهم شود پروردگارشان، تجارتی سودآور را برایشان مهیا فرموده است. دنیا آنها را خواسته و به سوی خود فراخوانده؛ اما آنها دنیا را نخواسته اند و خود را از قید و بند آنان رهانیده اند.
شب هنگام برپا می خیزند [ و شب زنده داری می کنند ] جزءها [ و سوره های ] قرآن را با ترتیل و طمأنینه قرائت می کنند. دل خود را بدان به اندوه می افکنند و دوای دردهای خویش را در آن می جویند… » (18).
اما گروه سوم، مردم عادی و عامی هستند. افراد این گروه، به جز آنها که معاند و منکر خدا و روز جزا هستند، بقیه می توانند به باورهای راستین در خصوص مبدأ و معاد اعتقاد پیدا کنند و در عمل هم تا حدودی – اما نه به طور کامل – اعمال خود را با آن باورها منطبق کنند. علت این امر هم وابستگی به دنیای مادی و پیروی از هوای نفس و حب دنیاست. حب دنیا و دلبستگی به ظواهر دنیوی، موجب می شود که انسان بدان مشغول شده و دستیابی به آن، هدف اعمال و رفتار انسان گردد. بدین ترتیب توجه نفس انسان به دنیا معطوف می شود. از ماورای دنیا غافل می شود و اعمالی را که لازمه ی باورها و اعتقادات مافوق مادی است انجام نمی دهد و این موجب می شود که اعتقادات معنوی در حالت سکون و رکود قرار گرفته و تأثیرگذاری لازم را نداشته باشد. در چنین حالتی تمام اعمال و فعالیت های انسان به جسم و پیکره مادی او تعلق می گیرد و دل و روح او در این میان بی بهره می ماند؛ برای مثال در نظر بگیرید حالت کسی را که می خواهد در برابر پادشاه با شخصیت مهمی حاضر شود و تصور کنید تغییر حالتی را که در او پدید آمده است و در اعمال و حرکات او نمود پیدا می کند. تواضع و خشوعی در او پیدا می شود که حتی در نماز این حالت پدید نمی آید؛ حال آنکه به هنگام نماز ما در برابر پروردگار جهانیان قرار می گیریم. اگر یک شخصیت مهم و یا یک رئیس بر اعمال ما نظارت داشته باشد، تغییر آشکاری در حرکات ما ایجاد می شود. در حالی که ما معتقدیم خداوند متعال می بیند و می شنود و از رگ گردن به ما نزدیک تر است. ما بر علل و عوامل مادی که ممکن است به نفع ما یا به ضررمان عمل کند، تکیه می کنیم؛ حال آنکه عقیده داریم که سررشته ی همه امور در دست خداوند متعال است و اوست که هر چه بخواهد انجام می دهد و هر محکمی که بخواهد روا می دارد. ما به وعده ی یک انسان یا تأثیر یک علت مادی دل خوش می کنیم و چه بسا، یک صدم این مقدار، وعده و وعیدهای خداوند متعال درباره جهان پس از مرگ و روز حساب و قیامت را به یاد نمی آوریم. از این دست تناقضات بی شمار در باورها و اعمال ما وجود دارد و همه اینها به جهت میل به مادیات و دلبستگی به دنیاست. افرادی که جز گروه سوم هستند، نمی توانند انقطاع الی الله حاصل کنند، بلکه فقط می توانند به یک سری باورها و اعتقادات کلی نسبت به ماورای ماده ایمان آورده و اعمال ظاهری را که لازمه ی اعتقاد به مبدأ هستی است، در قالب عبادت به جا آورند و بدین ترتیب، توجه و رویکردی اجمالی به آن جهان داشته باشند.
از این رو، روشن است که دستورات تربیتی مربوط به گروه های مذکور یکسان نبوده و با هم تفاوت دارد. برخی از دستورات برای هر سه گروه مشترک است و برخی دیگر، مربوط به گروه خاصی است. دستورات مشترک عبارت است از: واجبات و محرمات و احکام کلی و عمومی که هیچ یک از افراد، حق بی توجهی به آن را ندارد. اما دستورات مختص به هر گروه آنهایی هستند که برای یک گروه خاص بیان شده اند و برای گروه دیگر ضرورت ندارد، چه بسا آنچه که برای گروه سوم مباح، مستحب یا مکروه است. برای گروه اول واجب یا حرام باشد؛ چنان که در حدیث شریف آمده است: « حَسَناتُ الابرِار سَیئاتُ المُقَرَّبینَ »: برخی اعمال نیک مومنان عادی، برای مقربان درگاه الهی ناپسند و ناشایست است.
از این رو ممکن است برای گروه اول، دستورات یا احکامی وجود داشته باشد که در گروه های دوم و سوم وجود ندارد و افراد گروه های دوم و سوم، چیزی از آن درنمی یابند و حتی راه فراگیری و درک آن را هم پیدا نمی کنند. این همه به دلیل جایگاه برتر افراد گروه نخست است و علت اصلی این تمایز، محبت الهی و عشق به خداست که در دل آنها جایگزین حب نفس گردیده است. بدین ترتیب تفاوت آنها با اعضای گروه های دیگر، در کیفیت ادراک و علم و آگاهی آنهاست، نه در شدت و ضعف یا تأثیر و عدم تأثیر آن. (19)

پی‌نوشت‌ها:

1- آل عمران (3): 102.
2- تغابن ( 64 ): 16.
3- انعام (6): 75.
4- غافر ( 40 ): 13.
5- عنکبوت ( 29 ): 43.
6- محمد ( 47): 24.
7- واقعه ( 56 ): 77-79.
8- یونس ( 10 ): 62.
9- نهج البلاغه، نامه شماره 45.
10- همان.
11- سید حیدر آملی، تفسیر محیط اعظم، با مقدمه و توضیح سید محسن موسوی تبریزی، ج 1، ص 283.
12- طباطبائی، رساله ولایت، ص 17.
13- تکاثر ( 102): 5-7.
14- انعام (6): 75.
15- رساله ولایت، ص 18.
16- الاصول من الکافی، کتاب ایمان و کفر، ج2، ص 53، حدیث 2.
17- روزی یکی از یاران امیرالمومنین (علیه السّلام) به نام « همام » که مردی عابد و خداشناس بود خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: مولای من! صفات پرهیزکاران را برایم چنان بیان فرما که گویی آنان را در برابر خویش می بینم. حضرت در ابتدا درنگ کرد و به این جمله اکتفا فرمود که: تقوا و نیکوکاری پیشه کن که (انَّ اللهَ مَعَ الذَّینَ اتَّقَوا وَالذَّینَ هُم مُحسِنُون ): خداوند یاور تقواپیشگان و نیکی کنندگان است اما همام قانع نشد، اصرار ورزید و سوگند یاد کرد. حضرت چنین دید، پس از حمد خداوند و درود بر محمد و آل محمد خطبه ای مفصل و طولانی در بیان ویژگی های پرهیزکاران آغاز کرد و آن قدر از اوصاف آنان ذکر فرمود که همام فریادی برآورد، بر زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. حضرت فرمود: به خدا سوگند! از چنین پیشامدی بر او هراسان بودم. سپس فرمود: سخن حق و موعظه مؤثر، با اهل آن، چنین می کند.
18- نهج البلاغه خطبه 193.
19- رساله ولایت، ص 18.
منبع مقاله :
حیدری، سید کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشی درباره آثار فردی و اجتماعی )، تهران: نشرسخن، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید