ایمان و رضامندی

ایمان و رضامندی

نویسنده:نرگس السادات غضنفری(1)

(باراهنمایی حجت الاسلام عباس پسندیده)(2)

چکیده:

انسان در زندگی فردی و اجتماعی با شرایط و موقعیت هایی روبرو می شود که واکنش در این موقعیت بر زندگیش تاثیر مستقیم می گذارد و او را به رضایتی که آرزویش را دارد می رساند. در این پژوهش سعی داریم چند موقعیت حساس زندگی انسان از قبیل بلا، آسایش، رزق، دشمنی، انتظارات بی جای دوستان و… را بیاوریم و سپس از روایات بیان کنیم. همانند وقار در سختی ها، صبر در بلا، شکر در آسایش،‌قناعت در رزق، ظلم نکردن در دشمنی، به زحمت نینداختن خود در برابر انتظارات بیجای دوستان. در واقع تنها این مؤمن است که می تواند از نیروی ایمان خود بهره گیرد و واکنشی صحیح داشته باشد. این بررسی روایی نشان می دهد که ما می توانیم زندگی خویش را بر اساس تعالیم قرآن و آموزه های اهل بیت بنا کنیم و به آرامش و احساس رضایت دست یابیم.

درآمد:

نوشته حاضر در شرح و توضیح یکی از فرمایشات گرانسنگ امام صادق(علیه السلام) به رشته نگارش درآمده است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ینبغی للمؤمن ان یکون فیه ثمانی خصال: وقوراً عند الهزاهز، صبوراً عند البلاء،‌شکوراً عند الرخاء، قانعاً بما رزقه الله، لا یظلم الاعداء و لایتحامل للاصدقاء، بدنه منه فی تعب و الناس منه فی راحه.
مؤمن را سزاوار است که دارای هشت خصلت باشد: هنگام شدائد با وقار،‌هنگام بلا شکیبا، در فراوانی نعمت، سپاسگزار؛ به آنچه خدا روزیش کرده قانع و خرسند، به دشمنانش ستم نکند، بارش را بر دوستان نیفکند‌[به خاطر دوستانش متحمل گناه نشود]، بدنش از او در رنج و مشقت باشد[ از بسیاری عبادت و قضاء حوائج مردم]، مردم از ناحیه او درآسایش باشند(اصول کافی:ج3ص78).
خصوصیت بارز این موقعیت ها اجتناب ناپذیر بودن آنهاست. بدین معنی که انسان نقشی در وقوع یا عدم وقوع آنها ندارد. هنگام بروز این موقعیت ها آدمی کاری جز پذیرا بودن آنها نمی تواند انجام دهد. اگر با آنها مقابله کند این موقعیتها به گونه ای بدتر برای او نمایان خواهد شد و تاثیر منفی بر زندگی او می گذارد. وقتی که نتوانست با آن برخورد مناسبی داشته باشد مشوش می شود و نارضایتی از زندگی به دنبال آن خواهد آمد. اما اگر واکنش مناسبی از خود نشان دهد این موقعیتها تبدیل به فرصتهایی می شود که شاید این فرصتها در غیر این مواقع تاثیر چندانی بر زندگی او نمی گذاشت .نتیجه آنکه برخورد مناسب با این موقعیتها می تواند انسان را به آرزوی همیشگی خود یعنی دست یابی به رضامندی از زندگی برساند.

تاثیر «ایمان» بر توفیق در این هشت موقعیت:

در ابتدا امام صادق(علیه السلام) فرمایش خود را اینگونه آغاز کرده است: «ینبغی للمؤمن» شاید این سؤال مطرح شود که چرا حضرت این واکنشها (خصلتها) را در قالب وجودی یک مؤمن برای ما روشن کرده است؟ در جواب باید گفت از آنجا که برخورد مناسب با این موقعیتها بستگی به درجه ایمان دارد ،بنابراین ایمان مؤمن است که به او امر می کند. بهترین واکنش را در برابر هر موقعیت داشته باشد نتیجه این می شود که گرچه این موقعیت ها برای هر انسانی رخ می دهد ،ولی مؤمن بهترین واکنش را از خود بروز می دهد.

موقعیت اول: هزاهز

اولین موقعیتی که در این حدیث بیان شده است «هزاهز» می باشد. تا وقتی که معنای دقیق و مناسبی برای این موقعیت فهم نشود واکنش مناسب آن را نیز نمی توان به خوبی تبیین کرد، و رابطه آن را به موقعیت مورد نظر توضیح داد. در نتیجه نخست باید بدانیم هزاهز چیست و شامل چه مواردی در زندگی می شود.
کتب لغت اینگونه به توضیح این واژه پرداخته اند:
هزاهز به معنای آشفتگی و آنچه که باعث لرزش می شود است. مانند زلزله (کتاب العین:ج3ص343).
تشبیهی که بین هزاهز و زلزله بیان شده از این باب است که همانگونه که زلزله باعث لرزش اندام می شود، هزاهز با آدمی اینگونه رفتار می کند. این لرزش در مورد واژه هزاهز حتما نباید جسمی باشد، بلکه آشفتگی های روحی و روانی را نیز شامل می شود. گرچه گهگاه همین آشفتگیها بر روی جسم تاثیر می گذارد. چه اینکه شاعر می گوید: “رنگ رخسار خبر می دهد از سِر درون”.
علاوه بر وجه شبه فوق علت دیگری برای استعمال نیز می توان برشمرد. در متون روایی علاوه بر هزاهز از زلال(جمع زلزله) نیز به عنوان موقعیتی برای واکنش وقار نام برده شده است. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: فی الزلازل وقور (نهج البلاغه:خطبه 193).
از این جهت هزاهز و زلازل به یکدیگر پیوند خورده اند. پس هزاهز شامل مصادیقی می شود که انسان را مشوش و مضطرب می کند که این حالت ناخودآگاه لرزشی بر زندگی آدمی می افکند. با این توضیحات ،به نظر شما واکنش مؤمن در این موقعیت چه باید باشد؟

واکنش: وقار

حال که هزاهز و زلازل به اموری اشاره دارد که زندگی آدمی را به لرزه می اندازد، پس باید واکنشی را برگزید که این خصیصه را برطرف نماید.
«وقر» در لغت به معنای سنگینی است و هر آنچه را که بر سر و پشت آدمی سنگینی کند ، الوقرگویند (ترتیب اصلاح المنطق:ص401).
ابن میثم می گوید:
وقار ثبات نفس هنگام حرکات است (شرح مئه کلمه: ص21).
این حرکات همان لرزشها و تشنجات ناشی از برخی حوادث و موقعیتها می باشد که ایمان همچون نیرویی بازدارنده او را از آن لرزش ها محافظت می نماید. درون مایه وقار، نوعی خویشتنداری است که در این مواقع سبب ثبات نفس در آدمی می شود.پس از بیان مقدمات فوق سؤالی که مطرح می شود این است که کدام یک از انواع خویشتنداری پسندیده بوده، جزو مصادیق وقار به حساب می آید؟

مصادیق وقار

شایان ذکر است که از میان مصادیق وقار فقط به ذکر چند مورد مشهور و پرکاربرد آن پرداخته ایم. این بدان معنا است که مصادیق وقار را فقط همین گونه گزینه ها تشکیل نمی دهند، بلکه هر حادثه ای که سبب تشویش خاطر و اضطراب آدمی شود از مصادیق هزاهز به شمار می رود و خویشتنداری در برابر آن از مصادیق وقار به حساب می آید. از دیگر سوی این مصادیق برای هر انسانی به حسب خصوصیات فردی او و همچنین زمان و مکان وقوع آن ممکن است متفاوت جلوه کند.
اکنون به توضیح هر یک از این مصادیق می پردازیم:

1. حلم و بردباری

یکی از موقعیتهای هزاهز و شدائد زندگی «خشم» است، چرا که آدمی در این موقعیت مشوش و مضطرب می شود و تعادل خود را از دست می دهد. راه مقابله با این خشم بردباری و حلمی است که وقار مورد نظر را به دنبال دارد. امام علی (علیه السلام)‌ این مصداق را در قالب یک مفهوم اخلاقی آورده می فرمایند:
[المؤمن] لا یکون حلیماً حتی یکون وقورا.
مؤمن تا وقتی وقور نباشد حلیم نمی شود(بحارالانوار:ج75ص8).
کنترل نفس، به هنگام عصبانیت آدمی را از انجام کاری که پشیمانی به بار می آورد باز می دارد .گر چه این خویشتنداری سخت است اما رضایتی که از آن به دست می آید سختی اش را از بین می برد.
یکی از احادیثی که به بیان مصادیق و نتایج مختلف واکنش وقار پرداخته سخنی از پیامبر گرامی اسلام است که فرمودند:
اما الرزانه فیتشعب منها اللطف و الحزم واداء الامانه و ترک الخیانه و صدق اللسان و تحصین الفرج و استصلاح المال و الاستعداد للعدو و النهی عن المنکر و ترک السفه فهذا ما اصاب العقل بالرزانه فطوبی لمن توقر و لمن لم تکن له خفه و لا جاهلیه و عفا صفح.
لطف ،دوراندیشی، امانتداری، ترک خیانت، راستگویی، پاکدامنی، اصلاح مال، آمادگی برای مقابله با دشمن،‌نهی ازمنکر، ترک نادانی از وقار سرچشمه می گیرد. پس این چنین عاقل به وقار می رسد. خوشا به حال کسی که وقار می کند و برای او سبکسری و نادانی نیست، می بخشد و چشم می پوشد(تحف العقول:ص15).

2. امانتداری

فردی که وسوسه خیانت درون او قوت گرفته است، دچار نوعی لرزه می شود و همین وسوسه است که او را بدین حال دچارکرده است. ولی مؤمن با آگاهی از این موقعیت در حفظ امانت کوشاست و همین واکنش او را از تشویشهای ناشی از خیانت حفظ می کند. مؤمن، در نتیجه این عملکرد احساس رضایت می کند، چون توانسته خود را از وسوسه خیانت نگاه دارد.

3. راستگویی

فردی که دروغ می گوید به لرزه ای دچار می شود که معمولاً اطرافیان به آن پی می برند. مؤمن دروغ نمی گوید و خویشتنداری و وقار را سرمشق خود قرار می دهد و با این عملکرد خود احساس آرامش و رضایت از زندگی خود می کند.

4. پاکدامنی

اگر در برابر موقعیتهای جنسی، واکنش مناسبی نداشته باشیم، به یک موقعیت مشوش آور تبدیل می شود(هزاهز). وقار مؤمن در این موقعیت به او این فرصت را می دهد که بتواند این غریزه را از مسیر حلال آن ارضا کند، و دچار لرزه و اضطراب نشود. آرامشی و رضایتی که از این واکنش نصیب مؤمن می شود با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست.

5. اصلاح مال

ناتوانی و لغزشهای مالی ،از مصادیق دیگر هزاهز است که انسان را دچار لرزه می کند. مؤمن با سر و سامان دادن به امور مالی خویش را در برابر این گرفتاری حفظ می کند ،که نتیجه آن صحت و حلیت مال او ،و از همه مهمتر احساس رضایتی است که به خاطر عملکرد صحیح نصیبش شده است.

6. آمادگی در برابر دشمن

ترس از دشمن از مواردی است که انسان را مضطرب می کند. مؤمن با کسب آمادگی های لازم در برابر حملات نظامی و فرهنگی دشمن خود را ایمن می سازد، و با واکنش مناسب از خود محافظت می کند. از آنجایی که او توانسته این آمادگی را کسب کند، اطمینان دارد که خطری او را تهدید نمی کند. در نتیجه احساس آرامش می کند که رضامندی را نیز به دنبال خواهد داشت.

7. نهی از منکر

افرادی که دانسته یا ندانسته، به انجام منکرات می پردازند، در برابر نهی از آنها جبهه گیری می کنند. این حالت تدافعی برای ناهیان از منکر، موقعیت اضطراب آوری را شکل می دهد. مؤمن در این موقعیت برخود مسلط است و به اصطلاح از کوره در نمی رود که این خویشتنداری در این موقعیت از مصادیق وقار به شمار می رود. او با این رفتار خود را در موقعیت آرامی قرار می دهد و به رضایت می رسد.

8. ترک نادانی و سبک سری

ابلهی، سبک سری و جهالت موجب تزلزل در شخصیت و زندگی آدمی می شود. مؤمن با کسب علم و دانش و فراگیری راه مقابله با این بیماریهای نفسانی آمادگی لازم را برای خویشتنداری در این موقعیت کسب می کند. این صیانت برای او آرامش و رضایت را به ارمغان می آورد.
بنابراین مطالب گذشته «المؤمن وقور عند الهزاهز» یعنی مؤمن در مواقعی که سبب هراس و اضطراب او می شود، و به نوعی لرزه بر اندامش می افکند، به کمک نیروی ایمان، خود را از این لرزه ها حفظ و به گونه ای خویشتنداری می کند. در لسان روایات به واکنش در برابر این موقعیت وقار می گویند و همین امر آرامش و رضایت او از زندگی را به دنبال خواهد داشت.

موقعیت دوم: بلا

موقعیت دیگری که مؤمن با آن مواجه می شد «بلا» است. طبیعت انسانی از هر آنچه که به نوعی برای او دارای سختی است و او را آزرده می کند، گریزان است. یکی از مصادیق سختی بلایا است. اگر وجود بلایا در زندگی انسان بی معنا و بی حاصل ارزیابی شوند، قابل تحمل نخواهند بود. ولی اگر انسان حکمت وجود آنها را دریابد هر چند سخت و دشوار باشند، تحملش آسانتر خواهد بود .هر انسان باید بداند که وجود این بلایا در زندگی او اجتناب ناپذیر است و در واقع اگر وجود نداشته باشند، باید نگران شود ،که مبادا به سنت استدراج مبتلا شده باشد. پس تنها کاری که می توان کرد، این است که وجود بلایا را در زندگی بپذیریم و واکنش مناسبی در برابر آن داشته باشیم. اکنون به کمک دسته ای از روایات و آیات برخی از مصادیق بلا را معرفی می کنیم و به توضیح هر یک می پردازیم.

مصادیق بلا

این مصادیق در ذیل برخی آیات قرآن کریم و احادیث معصومین بیان شده است که ما فقط به برخی ازآنها اشاره می کنیم.
خداوند متعال می فرمایند:
«و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین»؛ (بقره:آیه155)؛ و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات می آزماییم و مژده ده شکیبان را.
می توان مصادیقی از بلا را که در این آیه مد نظر قرار گرفته را اینگونه باز شماریم:
1. ترس: ترس می تواند مصادیق زیادی داشته باشد؛ ترس از صدای مهیب، ترس از تنهایی، ترس از نقص و… تحمل کردن این مصداق نیز با کمک از مهارتهایی که کسب شده است، تنها راه مقابله با آن است.
2. گرسنگی: از دیگر بلاهایی که خداوند انسان را بدان دچار می کند گرسنگی است که مؤمن با تحمل کردن آن، جزع و فزع نکردن و شکایت نکردن برآن غلبه می کند.
3. کاهش در اموال: شکستهایی که در حوزه اقتصادی برای آدمی پیش می آید، بلایی است که تنها با صبر کردن رفع می شود.
4. کاهش در جانها: از دست دادن عزیزان مصیبت و بلایی است که شاید بتوان گفت تحمل آن از بقیه بلاها و سختی ها دشوارتر باشد. با این حال مؤمن پذیرای این بلاست و واکنش مناسبی در قبال آن دارد.(صبر)
5. کاهش در محصولات: این مصداق برای کشاورزان نمود بیشتری دارد. خشکسالی، آفات گیاهی و هر آنچه که باعث نقص در ثمره شود، بلا و سختی محسوب می شود. ایمان به حکمتهای خداوند در نازل کردن این بلا این امکان را به انسان می دهد که صبر پیشه کند.
در روایاتی (3) نیز این معنا به تصویر کشیده شده است. آنجا که حضرت رسول الله ( صلی الله علیه و آله) می فرماید:
ان الله اخذ میثاق المؤمن علی بلایا اربع ایسرها علیه مؤمن یقول بقوله یحسده او منافق یقفو اثره او شیطان یغویه او کافر یری جهاده فما بقاء المؤمن بعد هذا.
خدا از مؤمن برای چهار بلا پیمان گرفته که آسانترین (سخت ترین) آنها بر مؤمن این است که: مؤمنی هم عقیده او باشد و بر او حسد ورزد؛ یا منافقی که از او دنبال گیری کند(تا نقطه ضعفی بدست آورد)؛ یا شیطانی (از جن یا انس) که او را گمراه کند؛ یا کافری که جنگ با او را خواهد. پس با این گرفتاریها مؤمن چه اندازه عمر کند (و از ایمانش چه باقی می ماند؟)(الکافی:ج2ص249).
اکنون به توضیح هر یک از این بلایا می پردازیم:
1. حسادت مؤمن: انسان حسود برای رسیدن به خواسته های خود در صدد نابودی زندگی دیگری است. به هر حال مؤمن خواه ناخواه امکان دارد که در این مسیر صدمه ببیند و این خود نوعی سختی برای او پیش می آورد.
2. منافق: یکی دیگر از مواردی که از شدائد زندگی مؤمن به حساب می آید ،وجود منافق است. چون چهره خبیث منافق نزد دیگران پوشیده است. دشمنی او نیز به گونه ایست که دور از انتظار است. وقتی انسان متوجه شخصیت واقعی او می شود که ضررهای زیادی را متحمل شده است. منشا این ضررها وجود نفاق آمیز اوست که از‌آن تعبیر به بلا شده است.
3. شیطانی گمراه کننده: یکی دیگر از نیروهای بدخواه مؤمن شیطان و ترفندهای اوست که منجر به گمراهی می شود ثبات نفس مؤمن (صبر) او را در برابر این بلا یاری می رساند.
4. دشمنی کافر: چون هنجارها و ارزشها نزد مؤمن و کافر متفاوت است. بنابراین هر کدام از آنها در راه رسیدن به هدف خود تلاش می کنند. تلاش کافر نیز در راه نابودی اسلام است و چون مؤمن در این مکتب قرار دارد، از دشمنی کافر در امان نخواهد بود. صبر بر این بلا نیز تنها کار مؤمن است.

واکنش: صبر

واکنشی که در برابر موقعیت بلا در لسان روایات آمده” صبر” است. برای فهم بهتر کارکرد این واکنش در این موقعیت، ابتدا به بررسی معنای لغوی صبر می پردازیم: صبر ضد جزع است (کتاب العین:ج7ص115) و به معنای نگاه داشتن نفس از جزع می باشد(الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه:ج2ص706) به روزه نیز صبر گویند. چرا که آدمی در حال روزه خود را از خوردن و آشامیدن نگاه می دارد (غریب الحدیث:ج1ص326).
صبر از دیدگاه بزرگان بدین گونه بیان شده است: علامه مجلسی می نویسد:
صبر یعنی ثبات نفس و علو همت در برابر احوال دنیا (بحارالانوار:ج64ص339).
بدین معنا که انسان مؤمن در برابر حالتهایی که اسباب دنیا جزع او می شود، خویشتن را نگاه می دارد و همین صبر نشانه همت بالای اوست. ایشان در جای دیگر میگویند:
صبر، حبس نفس در برابر امور شاقه و سخت است و انسان صبور از آنچه که برایش مقدر شده است کسل نمی شود و اعتراض و شکایت و جزع نمی کند(همان:ص268).
پس کاربرد صبر در این مبحث جایی است که امری مانند بلا، باعث جزع و فزع مخاطب آن می شود. به طور کلی صبر کردن امری پسندیده است. اما چه خوب است بدانیم بهترین گونه صبر از دیدگاه پیشوایان دین چگونه صبری است. هنگامی که از امام باقر(علیه السلام) در مورد صبر نیکو پرسیدند ایشان فرمودند:
ذلک صبر لیس فیه شکوی الی الناس.
صبر[نیکو] آن صبری است که در آن شکایت بردن نزد مردم نباشد (الکافی:ج2ص93).
معلوم می شود که صبر یک مفهوم اخلاقی درونی است. اگر حال تو، به هنگام سختی ها، نداری ها و بلاها به گونه ای باشد که در آسایش، بی نیازی مالی و سلامتی نیز همانگونه است، نتیجه آن شکایت نبردن نزد مردم خواهد بود. همچنین از فرموده گرانبهای حضرت جبرئیل می توانیم حالت خویشتنداری صبر را در ضمن تفسیر آن درک کنیم. حضرت رسول از جبرئیل می پرسند: تفسیر صبر چیست؟ جبرئیل می فرماید:
تصبر فی الضراء کما تصبر فی السراء و فی الفاقه کما تصبر فی الغنی و فی البلاء کما تصبر فی العافیه فلایشکو حاله عند المخلوق بما یصیبه من البلاء.
آن است که انسان در سختی شکیبایی نماید. آنطور که در رفاه و شادمانی و نیکویی است و در نیازمندی چنانکه در بی نیازی است، و در بلا و بیماری آنگونه که در عافیت و تندرستی است .در همه این احوال بردباری را شیوه خود سازد و از گرفتاریهایی که به او می رسد نزد مخلوق شکایت ننماید(معانی الاخبار:ش1361ص260).
حالت بنده در رویارویی با مشکلات نباید متفاوت با حال او در راحتی و آسایش باشد. همانگونه که او در آسایش به سر می برد ،هنگام بروز سختی ها نیز باید نفس خود را از حالات ناپسند به دور نگاه دارد، و در کمال راحتی به سر برد. چون خداست که این سختی را به او داده و همو آن را دفع می کند. از این حدیث به راحتی می توانیم حال خویشتنداری را در مورد صبر بفهمیم. پس صبر یک فضیلت اخلاقی است ،که هر انسانی در سیر تکامل خویش ناگزیر باید بدان تمسک جوید .خداوند تبارک و تعالی نیز در پی این واکنش نشانه های الطاف خویش را در موارد زیر قرار داده است.

پیامدهای صبر

براساس روایات می توانیم سه پیامد را برای صبر لحاظ کنیم:
1. پوشانندگی: صبر در وهله اول به عنوان یک روپوش برای بلاها محسوب می شود تا به مؤمن فرصت کافی برای تصمیم گیری جهت برخورد صحیح با این بلاها را بدهد. در واقع صبر با این عملکرد خود سختی بلا را به گونه ای پنهان می کند که نارضایتی در قبال آن برای مؤمن پیش نمی آید.(4)
2. دورکنندگی: صبر در اینجا به عنوان یک وسیله دفاعی محسوب می شود که بلاها و مشکلات را از مؤمن دور نگاه می دارد و همین امر رضایت را برای او به وجود می آورد.(5)
3. آسان کنندگی: با این که صبر کردن واکنش سختی است ،اما زیبایی ای دارد که در کمک رسانیش نمود پیدا کرده است(6). حقیقت فجایع سخت بودن آن است، انسان را بی تاب می کند، اما صبر مؤمن فجایع را برای اوآسان می کند، و یا بهتر بگوییم برای او آسان جلوه می دهد و اسباب رضایت مؤمن از زندگی را فراهم می کند.

موقعیت سوم: آسایش

موقعیت دیگری که در زندگی برای مومن پیش می آید “رخاء” به معنای آسایش است.
رخاء از ریشه “رخوه” به معنای آسانی (سراء) است و ضد آن شراء به معنای سختی است. (الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه:ج2ص683).
معمولا آسایش برای انسان زمانی حاصل می شود که نیازهای جسمی و روحی او برآورده شده باشد. در توضیح این موقعیت ذیل این حدیث آمده است که:
رخاء وسعت روزی است (بحارالانوار:ج64ص329).
هنگامی که انسان در موقعیت سعه قرار دارد، نوعی آرامش، آسایش و فراغ بال را تجربه می کند، و چون بیشترین دغدغه انسان تامین رزق و روزی است، این قید به وسعت و فراخی اضافه شده است .پس رخاء موقعیتی است که در‌آن آسایش آرامش و راحتی به خاطر وسعت روزی حکمفرما است. در اینجا این سؤال مطرح می شود که واکنش منطقی و درست در این موقعیت چیست؟

واکنش: شکر

واکنشی که امام صادق(علیه السلام) در این موقعیت برای مومن سزاوار دانسته اند، شکر است .مؤمن کسی است که در موقعیت آسایش و راحتی مثل وسعت روزی شاکر باشد. شکر در لغت به معنای «شناخت و معرفت بر احسان(نعمت) و نشر آن» (لسان العرب:ج2ص423) می باشد. همچنین به معنای حمد و ستایش زبانی عملی و اعتقادی است (النهایه فی غریب الحدیث:ج2ص493). بدین صورت که شاکر، منعم را به خاطر نعمتی که به او داده، اولاً: شکر زبانی کند و بگوید: «الحمدلله و شکرا لله» ثانیاً: نفس خود را وقف در طاعت و بندگی او کند و ثالثاً: معتقد است که منعم مولی و سرپرست اوست. علمای لغت برای فهم بهتر این مفهوم آن را در قالب یک صفت به اینگونه نیز شرح داده اند:
شکور در لغت به حیوانی گفته می شود که با علف کم هم چاق می شود. این مطلب مثل این است که شکر کرده است و در مثلهای ما غذا به تنش گوشت شده است. شاکر بودن او در این است که علامات این خوردن و نتیجه آن در او ظاهر شده است (لسان العرب:ج4ص424).
پس ،هنگامی انسان توانسته شکر نعمت را به جا آورد که آن نعمت بر او تاثیر گذاشته باشد. مثلاً خوب فکر کند، دارای نیروی خوبی برای انجام وظیفه شود، در‌آموختن علم و دانش کوشا شود و… (7)علامه مجلسی این مفهوم را به صورت اصطلاحی اینگونه توضیح داده است:
منظور از این جمله ازدیاد شکر هنگام آسایش است. چون مؤمن در ابتدا به خاطر محبت خداوند سپاسگزاری می کند (بحارالانوار:ج64ص339).
بنابراین باید گفت گرچه مؤمن به طور طبیعی شکرگزار است، ولی با این حال در این موقعیت باید بیشتر شکر کند .چرا که بیشترین غفلت در این مواقع است.
گر چه در لسان معصومین(علیهم السلام) شکر نسبته به دو گروه سفارش شده است: «شکر از خدا و شکر از مردم» اما در حدیث مورد نظر فقط شکر ازخدا مدنظر است ،که اسم مطلب همراه مفهوم شناسی شکر و ذکر آثار آن بر زندگی فردی شاکر بیان خواهد شد.

سپاسگزاری از خدا

خداوند به عنوان مالک هستی سزاوار حمد و سپاس بی حد واندزه است ،و تنها کسی که اینگونه خدا را بشناسد، می تواند شکر حقیقی را به جا آورد. امام حسن عسکری(علیه السلام) می فرماید:
لا یعرف النعمه الا الشاکر و لایشکر النعمه الا العارف.
نعمت را تنها شاکر می شناسد و تنها آنکس که آنرا می شناسد شکر می کند (اعلام الدین:ص313).
این حدیث به همان معنای لغویی اشاره دارد، که شناخت و معرفت را نوعی سپاس و شکر از منعم دانسته است. بنده هنگامی می تواند شکر خدا را به جا آورد که در مرحله اول نسبت به آن نعمت شناخت پیدا کرده باشد. از این رو امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
من انعم الله علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد ادی شکرها.
کسی که خدا بر او نعمتی را عطا کرده پس آن نعمت را بشناسد، شکر آن را به جا آورده است(الکافی:ج2ص96)
اما این شناخت و معرفت به گونه ای دیگر نیز نشان از شکر مؤمن است و آن معرفت به این موضوع است که آن نعمت از سوی خداوند است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مامن عبد انعم الله علیه نعمه فعرف انها من عندالله الا غفر الله له قبل ان یحمده.
هیچ بنده ای نیست که خداوند به او نعمتی دهد و او بفهمد که از سوی خداست جز این که خداوند او را قبل از این که حمدش گوید وی را ببخشاید.(همان:ص427).
شکر در نعمت شناسایی بخشنده نعمت است. آنگاه حالت خضوع در نفس پیدا شدن و سپس اظهار شناسایی و به کار بردن نعمت در راهی که منعم خواسته است. پس مؤمن ،کسی است که هنگامی که خداوند به او نعمتی را عطا کرد، بفهمد که آن نعمت از جانب خداوند است، نه کس دیگر و اگر محبت خداوند نبود ،این نعمت به او نمی رسید و در ضمن آن نعمت را در راه صحیح آن به کار برد. امام علی (علیه السلام) می فرماید:
اقل ما یجب للمنعم ان لا یعصی بنعمته.
کمترین چیزی که در برابر نعمت دهنده واجب است، معصیت نکردن با آن نعمت است (غررالحکم و درر الکلم:ص307ح8387).
گرچه گناه نکردن امری مهم است، اما با توجه به این روایت باید دانست که پرهیز از گناه و نافرمانی نکردن نخستین مرتبه سپاسگزاری معرفی شده است. این امر نشان از این است که شکر حقیقی کار آسانی نیست. به همین سبب است که امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
تمام الشکر اعتراف لسان السر خاضعاً لله تعالی بالعجز عن بلوغ ادنی شکره لان التوفیق للشکر نعمه حادثه یجب الشکر علیها.
فرد کامل شکر، اعتراف کردن است از روی عجز و انکسار به عاجز بودن خود از رسیدن به کمترین پایه ای از مراتب شکر، چرا که در ادای شکر یک نعمت از نعمتهای تو محتاجم به توفیق دادن تو مرا بر ادای آن شکر، و آن توفیق هم نعمتی است از جانب تو به من، به ازای او هم شکری لازم(بحارالانوار:ج68ص52؛ مصباح الشریعه:ص67[ترجمه عبدالرزاق گیلانی]).
و همچنین ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) می پرسد: چه اندازه شکراست که اگر بنده آن را به جا آورد شاکرشود؟ امام در جواب می فرماید:
یحمدالله علی کل نعمه علیه فی اهل و مال و ان کان فیما انعم علیه فی ماله حق اداه.
خداوند را به خاطر اعطاء نعمت مال و خانواده ستایش کند و اگر در‌آن نعمت حقی است، ادا کند.(الکافی:ج2ص95).
اگر کسی از نعمت مال و خانواده بهره مند است، بر او واجب است که شکر آن را به جا آورد. این امر با ادای حقی که هر یک از این دو دارند میسر می شود. مثلاً مؤمن می تواند با استفاده درست از مال خود شکر داشتن آن را به جا آورد، و با مراقبت از خانواده و انجام مسئولیت هایی که در قبال آنها دارد حق داشتن این نعمت را ادا کند و بدین طریق است که او شاکر خداوند می شود.

آثار شکر از خداوند:

آثار شکر از خداوند را می توان در موارد زیر جستجو کرد:
1. دوری از عذاب الهی: خداوند در قرآن می فرماید:
«ما یفعل الله بعذابکم ان شکرتم و آمنتم و کان الله شاکراً علیما» (نساء:آیه147)؛ اگر سپاس بدارید و ایمان آورید، خدا می خواهد با عذاب شما چه کند؟ و خدا همواره سپاس پذیر[حق شناس] داناست.
2. ازدیاد نعمت: «شکر نعمت، نعمتت افزون کند» این ضرب المثلی است که متاثر از آیات و روایات است از جمله آنکه امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
من اعطی الشکر اعطی الزیاده یقول الله عزو جل لئن شکرتم لازیدنکم(الکافی:ج2ص95)(8) پس همین زیادت در نتیجه این واکنش رضامندی برای مؤمن را نیز به دنبال خواهد داشت.
3. مصون ماندن از گرفتاریها: انسانی که لطف خداوند را با شکر کردن از یاد نبرد خداوند نیز او را از گرفتاریها و آشوبها حفظ می کند. که مصون ماندن او از این گرفتاریها ناخودآگاه رضامندی را به دنبال خواهد داشت.(9) مؤمن در حقیقت با شکر کردن به نوعی از یک پادزهر معنوی استفاده کرده است. مفهوم متضاد شکر کفران نعمت است. در ورای این مفهوم (کفران و مخفی داشتن نعمتها) نیز عواقبی خطرناک وجود دارد،که انسان با استفاده از پادزهر آن خود را از بسیاری از مشکلات دنیوی و اخروی مصون می دارد.
در ادامه باید متذکر شد که خداوند تبارک و تعالی نیز درمعنای ربوبیت خود به نوعی شاکر است .عذاب نکردن حزن و اندوه را از دل بردن به نیکیها اضافه کردن همه از مواردی است که خداوند به خاطر ایمان و عمل صالح بندگانش به آنها عطا کرده که نوعی سپاس از آنها نیز به حساب می آید. درآیات متعددی از قرآن مجید صفت شاکر بودن به خداوند متعال نسبت داده شده است.(10) حال به نظر شما اگر انسان از این موارد آگاه شود همچنان از زندگی خود احساس نارضایتی می کند؟!
می توان در جمع بندی «المؤمن شکور عند الرخاء» چنین گفت: مؤمن به هنگام آسایش و راحتی با شناخت و اشراف کاملی که بر این موقعیت به عنوان یک نعمت پیدا می کند و همچنین با شناخت منعم و ادای حقوقی که به خاطر آن بر گردن اوست شکر خدا را به جا می آورد که البته در پی آن نیز به آسایش و آرامش و رضامندی پایدار دست می یابد.

موقعیت چهارم: روزی الهی

رزق و روزی یکی از نیازهای اساسی انسان است. به همین خاطر همیشه نگرانی جهت چگونگی تامین آن برای او وجود دارد. آیا روزیش در آینده فراهم خواهد بود؟ آیا آنچه می خواهد و آنطور که می پسندد برایش فراهم می شود؟ و…
انسان باید بداند که خداوند درامر روزی همیشه آنگونه که ما می خواهیم عمل نمی کند. خدا آنچه که خود مصلحت می داند انجام میدهد، و از همین روست که در جایی که احتمال طغیان از سوی بنده اش بدهد، در حق او لطف کرده و از این عنایت صرف نظر می کند. در قرآن کریم در تأیید این مطلب چنین می خوانیم:
«ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض و لکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر»(شوری:آیه27) و اگر خداوند روزی را برای بنده اش گسترش دهد، حتما او بر روی زمین فساد می کند .اما خدا به اندازه ای که می خواهد نازل می کند، همانا او نسبت به بندگانش آگاه است.
از طرفی این روزی به صورت یکجا فرستاده نمی شود. بلکه خداوند روزی هر کس را روز به روز می دهد. حضرت رسول الله خطاب به امام علی (علیه السلام) می فرماید:
یا علی لاتهتم لرزق غد فان کل غد یاتی برزقه.
اندوه روزی فردا را مخور که هر فردایی، روزی آن فرا می رسد(تحف العقول:ص13).
به خاطر این قوانین الهی است که برای هر انسانی این نگرانی ها در تامین روزی وجود دارد. در واقع این قوانین ایراد و مشکلی ندارند. بلکه این انسان است که باید نوع تفکر خود را در رابطه با قانون کسب روزی (کسب روزی یکجا و طبق خواسته خویش) اصلاح کند، و خود را نسبت به پذیرش این واقعیت مجاب نماید. سؤالی که در اینجا پیش می آید این است که اگر انسان بخواهد دچار این نگرانی نشود، چه واکنشی در این موقعیت باید داشته باشد؟

واکنش: قناعت

واکنشی که امام صادق(علیه السلام) در این موقعیت آن را یکی از خصلتهای مؤمن دانسته قناعت است. ابتدا به بررسی معنای لغوی این مفهوم می پردازیم تا روشن شود قناعت چیست و چه نقشی در این موقعیت دارد.
“قنع” به معنای رضایت است(لسان العرب:ج8ص297) و در زبان عرب شتر و گوسفندی که به آنچه سزاوارش است، اقبال دارد ،را قانع می گویند(ترتیب اصلاح المنطق: ص316) پس انسان قانع انسانی است که به آنچه در مقابل او قرار گرفته شده است راضی است.
علامه مجلسی در بحارالانوار در قالب یک معنای کاربردی در توضیح این فقره از روایت می گوید:
این دسته از افراد برای طلب امر حرام و حتی در مورد یک امرآمیخته با شبهه نیز حرص نمی ورزند و عمر خود را در این راه از بین نمی برند (بحارالانوار:ج64ص268).
حرص ورزیدن برای امر حلال، تلاش پسندیده ای نیست، چه برسد به اینکه آن امر حرام یا آمیخته به شبهه باشد. ائمه اطهار(علیه السلام) نیز در سخنان گرانبهای خویش به مفهوم شناسی این واکنش پرداخته اند. حضرت رسول الله درباره یکی از مصادیق “حیاه طیبه” در‌آیه«من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاه طیبه»؛ (نحل:آیه97) فرمودند:
انها القناعه و الرضا بما قسم الله.
حیات طیبه ،همان قناعت و راضی بودن به آنچه است که خداوند قسمت کرده است(تفسیر مجمع البیان: ج6ص593؛ تفسیر صافی:ج3ص155؛ تفسیر نورالثقلین:ج3ص84).
همراهی “الرضا بما قسم الله” با “القناعه” می تواند به نوعی قناعت را معنا کند. قناعت، یعنی رضایت از آنچه که خداوند قسمت انسان کرده است. این رضایت از احساس کفایت حاصل می شود. وقتی انسان به آنچه خداوند برایش روزی کرده احساس کافی بودن داشته باشد، راضی می شود. هرچند کم باشد. با این توضیحات معلوم می شود که قناعت در حوزه امور مالی معنا پیدا می کند.
با توجه به مطالب فوق اکنون بهتر می توان نقش آن را در موقعیت روزی تبیین کرد. در اعطای روزی نیز سنت قبض و بسط الهی نیز حاکم است. این سنت در دو حوزه همزمان با هم جاری می شود: یکی در میان افراد کلان جامعه؛ بدین ترتیب که خداوند به عده ای روزی کم (فقرا) و به عده ای روزی زیاد(ثروتمندان) می دهد. و دیگری در مورد هر فرد که درگذر عمر خود با این دو سنت مواجه می شود. در برهه ای از زمان خداوند به او روزی زیاد می دهد و در زمان دیگر روزی کم. همه اینها بر اساس مصلحتی است که خداوند تبارک و تعالی در نظر دارد. بر این اساس ،در مقابل این سنت و همچنین قوانین الهی که در اعطای روزی جاری است، واکنش مناسب “قناعت” است که نتیجه آن، رضامندی از وضعیت کنونی خواهد بود.
در اینجا باید به دو نکته توجه کرد: یکی این که قناعت، مربوط به حوزه درآمد است، نه مصرف ؛همانطور که حرص در این حوزه جای دارد. مؤمن در این حوزه به آنچه خدا روزیش کرده راضی است. پس قناعت به معنای کم مصرف کردن نیست، قناعت یعنی انسان در روند کسب روزی آن مقداری را که خداوند برای او قرار داده کافی بداند، و بدان راضی شود. دیگر این که قناعت مخصوص قشر خاصی از مردم نیست. درمتون اسلامی به هر دو گروه از مردم (فقرا و اغنیا) سفارش شده است که قناعت کنند. نتیجه طبیعی که از قناعت برای مومن فقیر حاصل می شود، احساس رضایت است. از آنچه که خدا قسمتش کرده، نه احساس رضایت از آن مقدارکم روزیش شده است و مؤمنی که در سنت بسط الهی به سر می برد، در عین حال که تلاش می کند، حرص نمی ورزد. در نتیجه ازموقعیت خویش احساس رضایت می کند. درطرف مقابل و در واکنش ناصحیح پیرامون این کنش، برخی فقرا، برای رهایی از سنت تنگی روزی حرص می ورزند. درحالی که سنت خداوند با این واکنش نادرست تغییر نمی کند و ثروتمندان نیز برای کسب مازاد حق خویش حرص می ورزند. نتیجه آن می شود ،که هر دو دسته در پی این واکنش از موقعیت خویش احساس رضایت ندارند و دچار ناکامی در رسیدن به اهداف خود می شوند.
با این توضیح می توانیم این پدیده را این چنین تحلیل کنیم که چرا برخی از ثروتمندان با وجود دارایی زیاد باز هم احساس نیاز و نارضایتی دارند. چرا که رضایت در نتیجه قناعت و حس کافی بودن روزی حاصل می شود. اینکه انسان به حس بی نیازی برسد، مطلب مهمی است ملاک فقر و غنی از نظر اسلام همین حس بی نیازی است. ثروتمندان حریص با وجود دارایی بسیار در عین حال فقیرند و فقرای قانع در عین نداری ثروتمندند. چون به آنچه دارند، راضی هستند، و برای خود کافی می دانند.

پیامد قناعت

به کمک معنای لغوی که از قناعت ارائه شد ،می توانیم صریحاً نتیجه بگیریم که قناعت نوعی رضایت است. رضایت از‌آنچه خداوند مقدر کرده است. اکنون به مدد دو روایت این استدلال را توضیح می دهیم.
قناعت باعث می شود که درخواستها و آرزوهای خود را کوتاه و کم کند و حرص نورزد، تا با این واکنش به زیاده طلبی خویش روی خوش نشان ندهد. در واقع، قناعت تمایل انسان را برای کسب حریصانه از بین می برد. حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام)می فرماید: ثمره القناعه، الاجمال فی المکتسب و العزوف عن الطلب(غررالحکم:ص393ح9078).
و از دیگر سوی، موثرترین نتیجه ای که از قناعت برای مؤمن حاصل می شود، بی نیازی است .حضرت علی(علیه السلام) در جای دیگر به این مطلب اینگونه اشاره کرده اند: «ثمره القناعه الغناء (همان:ص392ح9044)» .بی نیازی در اینجا نوعی حس و ادراک است. یعنی نسبت به آنچه که خدا برایش مقدر کرده است، قناعت می کند. در واقع، احساس بی نیازی خود را از مازاد حق و تقدیرش اعلام می دارد، و همین احساس او را به رضامندی از وضعیت کنونیش سوق می دهد.
لذا «المؤمن قانع بما رزقه الله» بدین معناست که مؤمن به آنچه که خداوند بر اساس قوانین مذکور روزیش کرده راضی است ،و در راه کسب مال حلال تلاش می کند. بدون آنکه حرص یا بخل بورزد. و با این عملکرد پاک و آرام و بدون دغدغه ای را برای خود مهیا می سازد.

موقعیت پنجم: دشمنی

یکی دیگر از موقعیتهایی که مؤمن در زندگی با آن روبرو می شود و وقوع آن اجتناب ناپذیر است موقعیت دشمنی است. الاعداء جمع کلمه العدو از ریشه” ع د و” به معنای کسی است که «در امری که شایستگی بسنده کردن در حدود آن را داشته پا را فراتر گذاشته و تجاوز و دخالت در آن امر کرده است (کتاب العین:ج2ص213)» همه عملکردها و رفتارها برای خود حد و مرزی دارند که اگر به آن حدود تعرض شود ،در حق آن دشمنی روا شده است. حال که این امور مربوط به جنبه های شخصیتی یک انسان است. پس تعرض به این حدود تجاوز به شخصیت یک انسان به شمار می رود. این ویژگی و خصلتی که دشمن دارد(تجاوز) برای زندگی هر انسانی خطرات فراوانی را ایجاد می کند، که واکنش انسان مؤمن می تواند، این خطرات را به حداقل خود برساند.
پس این موقعیت ویژگی خطرناکی دارد که تنها واکنش مناسب در برابر آن می تواند از اندازه آن بکاهد و حتی آن را از بین ببرد. در ذیل به تفصیل درباره این واکنش سخن می گویید.

واکنش: عدم ظلم

امام صادق(علیه السلام) مؤمن را به ظلم نکردن در حق دشمن خود سفارش کرده اند. این توصیه ،برای ما خیلی عجیب و بعید به نظر می آید. چرا مؤمن نباید به دشمن خود ظلم کند ،در حالی که دشمن با تعدی و تجاوز خود و یا حتی با اخلاق و رفتارش به او ظلم کرده است؟ قبل از ورود در بحث نکته ای را باید مد نظر قرار داد و آن این است که دشمن مؤمن یا با ایمان است که می تواند با او رابطه نزدیکی داشته باشد. مثل همسر و فرزند که نزدیکترین افراد برای مؤمن محسوب می شوند(11) و یا ممکن است اینگونه نباشد. در هر صورت هر انسانی در برخورد با دشمن خود می تواند چند واکنش داشته باشد:
1. مقابله به مثل: در مکتب اسلام این برخورد از حقوق یک مسلمان به شمار می رود و هیچ ایرادی هم ندارد. اما باید متذکر شد که این واکنش در حوزه خانواده نتیجه نامطلوبی دارد.
2. گذشت: یکی از کرامتهای مؤمن دربرخورد با ظلم دشمنش عفو وگذشت است. به این صورت که اگر همسر و فرزند را در موقعیتی خاص دشمن فرض کنیم، گذشت مؤمن از آنها بهترین واکنش محسوب می شود.
3. مقابله با بدی: این همان واکنشی است که امام صادق(علیه السلام) آن را از مؤمن به دور دانسته اند. یکی از خصلتهای مؤمن این است که با ظلم دشمن خود مقابله به بدی نمی کند.
حال که یکی از خصلتهای مؤمن ظلم نکردن به دشمن خویش است پس باید چگونه برخورد کند؟

مصادیق عدم ظلم

این مصادیق در قالب چند نمونه اخلاقی و رفتاری توسط معصومین بیان شده است ،و ناگفته پیداست ،این مؤمن است که می تواند اینگونه رفتار کند. چرا که این خصوصیات اخلاقی همه منشعب از ایمان اوست.
1. تمجید از دشمن
امام حسن عسکری(علیه السلام) با بیان چند ویژگی اخلاقی، مؤمن را به واکنش مناسبی در برابر دشمن سفارش کرده اند. ایشان می فرمایند:
من کان الورع سجیته و الافضال حلیته، انتصر من اعدائه بحسن الثناء علیه(اعلام الدین:ص314).
از آنجایی که دشمن نیز در قالب یک انسان دارای خوبیها و بدیهایی است. لذا مؤمن در این موقعیت با تعریف و تمجید از خوبیهایش او را به این جنبه وجودیش متوجه می کند.
2. کظم غیظ در مقابل دشمن
امام صادق(علیه السلام) با ارتباطی که میان کظم غیظ و حزم برقرار کرده اند، عملکردی زیبا را برای مؤمن تداعی کرده است که همان ظلم نکردن در نتیجه حزم است .آن حضرت اینگونه فرموده اند:
کظم الغیظ عن العدو فی دولاتهم تقیه حزم لمن اخذ به (الکافی: ج2ص109؛المحاسن:ج1ص259).
نیروی حزم در مؤمن او را به احتیاط در عملکرد و رفتارش رهنمون می کند. در این موقعیت، کظم غیظ مصداقی از حزم است که اگر مؤمن به این نکته توجه کند، حتی در رفتار با دشمن خود نیز محتاط عمل می کند. بدین ترتیب از جانب او خطری متوجهش نمی شود(12) و اظهار پشیمانی نخواهد کرد.
3. اصلاح دشمن
اصلاح دشمن یکی دیگر از واکنشهایی است ،که مؤمن در برابر ظلم دشمن می تواند، داشته باشد .اصلاح کردن توسط یک مؤمن جنبه ای آمرانه ندارد، بلکه او با رفتار خود در صدد رسیدن به این هدف (اصلاح) برمی آید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این زمینه فرموده اند:
الاستصلاح للاعداء بحسن المقال و جمیل الافعال اهون من ملاقاتهم و مغالبتهم بمضیض القتال»(غررالحکم:ص334ح7681).
اما دو راه را به ما نشان داده اند: یکی نیکو سخن گفتن و دیگری زیبا عمل کردن. می توانیم با عمل خود به دشمن بفهمانیم که کارش نادرست است و یا با خوب صحبت کردن او را به این راه دعوت کنیم. انتخاب کردن این راه ما را به مشقت نبرد و آثار ناشی از آن(رنج و پریشانی، درد و عذاب و شکنجه) نمی اندازد. خانواده نیز به عنوان نهادی مقدس با هدف حفظ آرامش و آسایش اعضا عمل و رفتار می کند. این واکنش در این حوزه سبب جایگزینی رابطه دوستی به جای دشمنی و محو آن می شود که در نتیجه، رضایت و آرامش را به دنبال دارد. جالب اینجاست نتیجه هایی که بر این واکنش مترتب می شود، همه، متوجه مؤمن می شود و برایش آثار اجتماعی خوبی به دنبال دارد.
دو هدف دیگر را نیز می توان برای این واکنش (اصلاح) برشمرد:
الف) ازدیاد طرفداران: از این رو به هواداران مؤمن افزوده می شود، چرا که دشمن پس از اصلاح شدنش به کمک رفتار تحسین برانگیز مؤمن تمجید فراوانی از او نزد دیگران می کند. اینجاست که امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «من استصلح عدوه زاد فی عدده»(عیون الحکم و المواعظ:ص445).
ب) رسیدن به اهدافی والا: در راه اصلاح دشمنانش اهداف اسلامی والایی را دنبال میکند که آن، اعلان حقانیت دین اسلام و معرفی آن به عنوان دین انسانی است همه این اهداف ، با سیری شگفت انگیز توسط دشمن اصلاح شده صورت می پذیرد. بدین صورت که هم او نمونه یک فردی است که به دست انسانی مؤمن از راه باطل به سوی حق آورده شده است ،و هم اینکه خود او به نشر مبانی اسلامی می پردازد.(13)
کناره گیری و روبرو نشدن مؤمن با دشمن ،مفسده ای را در پی دارد و این مسئله را برای دشمن تداعی می کند که به علت نداشتن ایمانی حقیقی مؤمن خود را در مقابل وی عاجز پنداشته و تکیه گاهی در برابر ظلم وی ندارد. پس از یک طرف بر مؤمن لازم است که با دشمن خود مقابله کند .و از طرفی دیگر اگر این مقابله به صورت آموزش های اخلاقی که آمرانه نباشد صورت پذیرد هم وجهه ایمانی مؤمن حفظ می شود و هم دشمن، متوجه گوهر با ارزش وجودی خود می شود. (14)نمونه هایی از این گونه رفتار و کردار در تاریخ صدر اسلام و حتی در دوران دفاع مقدس نیز به چشم می خورد.
پس عبارت «المؤمن لا یظلم الاعداء» این مفهوم را می رساند که مؤمن با نیک رفتار کردن، شیرین سخن گفتن، مدارا کردن و رفتارهایی از این دست نه تنها در حق دشمن خود ظلم نمی کند، بلکه در صدد اصلاح وی بر می آید.

موقعیت ششم: انتظارات بی جای دوستان

یکی دیگر از موقعیت هایی که مؤمن در زندگی خود با آن روبرو می شود، انتظارات بی جا، در خواسته ای غیر منطقی و خلاف شرع دوستانش است که اجابت آنها به ضرر یکی از طرفین دوستی ختم می شود. به خاطر تلقی اشتباهی که برخی افراد از این رابطه دارند (که برای بقای آن می توان از هر وسیله مدد جست) معمولاً طرفین دچار مشکل می شوند و آسیبی که در نتیجه این عملکرد به خودشان می رسانند، کمتر از آسیبی نیست که متوجه طرف مقابل می شود.
اکنون با توصیف این موقعیت حساس، این سؤال مطرح می شود که مؤمن در برابر انتظارات غیر منطقی و بی جا و درخواستهای خلاف شرع دوست خود چه برخوردی باید داشته باشد؟ به عبارت دیگر نیروی ایمان در این موقعیت چه کمکی به او می کند؟

واکنش: به زحمت نینداختن خویش

با توجه به این که نحوه برخورد افراد در این موقعیت متفاوت است، به این صورت که عده ای از هر وسیله برای حفظ رابطه دوستی خود با دیگری استفاده می کنند، ما به عنوان شیعیان مکتب جعفری، واکنشی را مطرح می کنیم که پیشوایمان امام صادق(علیه السلام) در این موقعیت برای مومن سزاوار دانسته اند؛ که عبارت است از: «لا یتحامل للاصدقاء»
قبل از ورود در بحث لازم به ذکر است که در این فقره از روایت، حرف اضافه فعل به همراه مجرور خود حذف شده است که آن، «تحامل علی نفسه» به معنای به زحمت و مشقت انداختن خود می باشد (الصحاح: ج4 ص1678). پس، «المؤمن لا یتحامل علی نفسه للاصدقاء» یعنی مؤمن به خاطر دوستان خود را به زحمت نمی اندازد.
علامه مجلسی با آوردن تعدادی از مصادیق این واکنش به توضیح عبارت مورد نظر پرداخته است .وی این چنین می نویسد:
اول: مؤمن به خاطر دوستان خود به مردم ظلم نمی کند. مثلاً دوست مؤمن از او می خواهد که در حق دیگری ظلم روا دارد؛ نیروی ایمان در وجود مؤمن به او اجازه برآوردن این خواسته را نمی دهد.
دوم: فرد با ایمان به خاطر دوستان خود، سختی ای را که یا به ضرر خودش است یا به ضرر آنها و در برخی مواقع، متوجه هر دویشان می شود تحمل نمی کند. شهادت دادن به دروغ و یا کتمان شهادت به خاطر دوست، شاید در ابتدا نتیجه خوبی داشته باشد که آن رهایی دوست از آن گرفتاری است، اما زیان این واکنش و رفتار متحمل هر دوی آنها می شود. وجهه هر دوی آنها در جامعه خراب می شود و دیگر کسی به آنها اعتماد نمی کند. حتی در برخی از مواقع دوست مؤمن از او می خواهد که به خاطرش کارحرامی را متقبل شود. واضح است که مؤمن به خاطر خودش هم که شده این درخواست را اجابت نمی کند.
سوم: مؤمن خود را به خاطر دوستان به انجام اموری وادار نمی کند، که امکان خروج از‌آن وجود نداشته باشد. اجابت کردن برخی از درخواستها انسان را به گونه ای گرفتار می کند که رهایی از آن تنها به لطف خدا امکان پذیر است. به اصطلاح مؤمن در این موارد خود را به چاه نمی اندازد؛ چاهی که امکان دارد آنقدر عمیق باشد ،که بیرون آمدن از آن مستلزم گذران زمانی طولانی و تحمل سختی فراوانی است و این نیروی ایمان است که چشم و دل مؤمن را به عواقب کارهایی که می خواهد انجام دهد روشن می کند(بحارالانوار:ج64ص269).
پیشوایان ما در سخنان گهربار خویش ،این عبارت را به خوبی تبیین کرده اند. امام علی (علیه السلام) می فرماید:
المؤمن… ولا یاثم فیمن یحب.
مؤمن در راه آن که دوستش دارد ، دست به گناه نمی زند(الامالی شیخ طوسی:ص580؛نهج البلاغه: خطبه 193).
ایمان مؤمن به او اجازه نمی دهد که در رابطه دوستی به گونه ای رفتار کند که باعث گرفتاری اخرویش شود. حتی این عبارت در حوزه خانواده که روابط صمیمی تر و نزدیکتر است، نیز صادق است. حضرت رسول الله( صلی الله علیه و آله) در وصیت خود به ابن مسعود می فرماید:
لا تحملنک الشفقه علی اهلک و ولدک علی الدخول فی المعاصی و الحرام، فان الله تعالی یقول یوم لا ینفع مال و بنون الا من اتی الله بقلب سلیم.
مهربانی بر خانواده و فرزندانت تو را بابت ورود در گناه، به زحمت نیندازد. چرا که خدا می فرماید…(مکارم الاخلاق: ص457؛ بحارالانوار:ج74ص108).
محبت و مهربانی اندازه و مقداری دارد. اگر این رفتار باعث تحمل مشقتی برای فرد شود و یا حتی باعث شود که او به گناه آلوده شود ،دیگر اثر وضعی خود را از دست می دهد و به ضد آن مثل دلگیری و قهرها تبدیل می شود.
بنابراین «المؤمن لا یتحامل للاصدقاء»، یعنی مؤمن به خاطر دوستانش دشواری ای که گناه یا عملی غیر منطقی و غیراخلاقی است و یا امکان خروج از آن وجود ندارد ،را تحمل نمی کند. رضایتی که مؤمن با این واکنش مناسب به دست می آورد، قابل مقایسه با نارضایتی او به خاطر واکنش اشتباهش نیست. شاید در وهله اول باعث دلخوری دوستش شود و یا حتی خود نیز ناراحت گردد، اما او توانسته است از بروز خطرات احتمالی در نتیجه رفتار نامناسب خود جلوگیری کند. او با این واکنش که به مدد نیروی ایمان داشته است به رضامندی از زندگی خود دست پیدا می کند که برای او پایدار است؛ چرا که خداوند از این برخوردار او در آن موقعیت راضی است.

موقعیت هفتم و هشتم: خود ـ دیگران

مؤمن درزندگی خویش گاهی تنها لحاظ می شود، یعنی در تعامل او با خودش، فرد بیرونی دخیل نیست وآثاری که از این تعامل حاضل می شود، تنها متوجه او می شود نه دیگری. و گاهی نیز در ارتباط با دیگران قرار می گیرد و اینگونه سنجیده می شود.مثلاًً در اجتماع و در برخورد با مردم چگونه رفتار می کند. در هر دوی این تعاملات تنها یک طرف لحاظ شده است و آن یا خود است یا دیگران. اما، شکل سومی نیز وجود دارد و آن نحوه ای از تعامل است که دو مورد قبلی را به یکدیگر مرتبط می سازد. بدین معنا که نحوه تعامل مؤمن با خودش تاثیر مستقیمی در تعامل او با مردم دارد. اگر تعامل میان این دو موقعیت اینگونه تنگاتنگ باشد تنها واکنشی مناسب در این موقعیت میتواند مؤمن را به رضایتی که از زندگیش می خواد برساند. حال به نظر شما مؤمن به کمک نیروی ایمان خود چه واکنش و برخوردی در این موقعیت دارد؟

واکنش: رنج ـ آسایش

امام صادق(علیه السلام) با توجه به تاثیری که ایمان در کنترل رفتار انسان دارد، رنج و سختی دادن به بدن از سوی مؤمن را یکی از واکنشهای او در موقعیت فوق دانسته اند؛ یعنی مؤمن خود را به سختی می اندازد تا مردم از جانب او در راحتی باشند. در اینجا این سؤال به ذهن می رسد که مؤمن با چه کارهایی می تواند به خود سختی دهد که نتیجه آن راحتی مردم باشد؟
تبیین این مطلب براساس روایات به دو صورت امکان پذیر است:
1. بدن مؤمن خسته است. چون از طرفی به عبادت مشغول است و از طرف دیگر به مردم کمک می کند؛ به آنها خیر می رساند، آنها را اذیت نمی کند، در نتیجه مردم از جانب او در راحتی و آسایش به سر می برند(شرح اصول کافی:ج8ص143؛ بحارالانوار:ج64ص269).
2. نفس اماره مؤمن در سختی است. چون جسم او عبادت می کند و با عبادت و ریاضت، نفس را خسته و در عین حال صبور و سالم می گرداند. در نتیجه این صبر که یکی از مصادیق آن حلم است مؤمن با مردم معارضه نمی کند و مردم از دست او راحتند. همچنین چون نفس اماره از هوای نفس منع شده است (با عبادات و ریاضتهایی که جسم به خود تحمیل کرده) در سختی می افتد. یکی از مواردی که نفس اماره انسان را بدان ترغیب می کند،«شرور» است که در نتیجه طغیان نفس بوجود می آید. در این حالت انسان در امور دنیوی به مناقشه می پردازد و به مردم آزار و اذیت می رساند. اما اگر نفس انسان در تنگنا و سختی قرارگیرد کاری نمی کند که فرجام آن آزار مردم باشد. مؤمن با انجام عبادات نفس خویش را تربیت می کند. در این مسیر نفسش به قدری مهذب و پاک می شود که دیگر میل و رغبتی برای پرداختن به شرور ندارد. در نتیجه مردم نیز از او راحت و در امانند (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:ج10ص160؛ شرح اصول کافی:ج9ص153؛ بحارالانوار:ج64ص341).
همان طور که توجه داریم جسم و نفس با هم رابطه تنگاتنگی دارند. وقتی مؤمن، جسم خویش را با عبادات و ریاضت ها خسته می کند، برای این است که نفسش پاک و مهذب شود و البته در این سیر نفس نیز در سختی می افتد. چون طبیعت نفس، طغیانگر است و با اراده مؤمن جهت تهذیب آن به نزاع می پردازد.
نکته مهم و قابل توجهی که از این واکنش به دست می آید، این است که میان خستگی دادن مؤمن به خویش و راحتی مردم رابطه ای عجیب و شگفت آور وجود دارد. اگر هدف اولیه مؤمن از خستگی دادن به خودش راحتی مردم هم نباشد بدین معنا که تنها تکامل خویش را مد نظر داشته باشد، این هدف خود به خود تحقیق می یابد. بدین صورت که وقتی نفس مؤمن با انجام عبادات، تربیت و مهذب گشت، رغبتی به آزار و اذیت مردم پیدا نمی کند. در نتیجه مردم از جانب او در آسایش اند.
تطبیق دادن این عبارت در حوزه خانواده نیز به سهولت امکان پذیراست. اگر همه اعضای خانواده با انجام عبادات به تربیت نفس خویش بپردازند، هرگز حاضر نخواهند شد عزیزان خود را اذیت کنند و بالاتر از این، نفس مهذب آنها رغبتی بر انجام این کار پیدا نمی کند.
با توجه به مطالبی که آمد«المؤمن بدنه منه فی تعب و الناس منه فی راحه» این واقعیت را می رساند که مؤمن با عبادات، جسم و نفس خود را به سختی می اندازد تا مردم از جانب او آزاری را متحمل نشوند. بدین ترتیب هنگامی که مردم در راحتی باشند و از کمک و یاری مؤمن برخوردار ،از او رضایت دارند و چه رضایتی بهتر از این که رضایت خداوند را نیز به دنبال دارد. در این شرایط مؤمن نیز از زندگی خود احساس رضایت کامل می کند. چون واکنش مناسبی را به مدد نیروی ایمان خود در آن موقعیت داشته است.
در پایان دوباره به این نکته اشاره می کنیم که همه این واکنش ها نتیجه ایمان است. اگر ایمان نباشد هیچکدام از این عملکردها به شکل کاملش نیز محقق نخواهد شد،که در نتیجه رضایتی وجود نداشت. محیط زندگی انسان به گونه ای می شود که به سختی می توان آن را تحمل کرد. در حقیقت اگر انسان می خواهد به آن رضایتی برسد که خواهانش است، باید ایمان را به عنوان سرمایه وجودی خود بپذیرد و سعی و تلاش کند تا خود را بدان مزین نماید و به رضایت پایداری از زندگیش نایل گردد.

پی نوشت ها :

1 ـ دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده علوم حدیث
2ـ عضو هیئت علمی دانشکده علوم حدیث
3ـ از جمله دیگر روایات این باب کلام گهربار امام علی (علیه السلام) است که می فرماید:ان من البلاء الفاقه، و اشد من ذلک مرض البدن (نهج البلاغه:حکمت388).
4ـ حضرت رسول الله( صلی الله علیه و آله) می فرماید:«الصبر ستر من الکروب، و عون علی الخطوب(کنزالقوائد:ص58)».
5ـ امام علی (علیه السلام) می فرماید: «الصبر ادفع للبلاء(عیون الحکم و المواعظ:ص24)».
6ـ امام علی (علیه السلام)می فرماید: «الصبر یهون الفجیعه(عینن الحکم والمواعظ:ص33)».
7ـ امام علی (علیه السلام)می فرماید: «شکر المؤمن یظهر فی علمه (غررالحکم و دررالکلم:ش1366ص279)».
8ـ آن حضرت همچنین درباره شمول این آیه برای نعمتهای ظاهری می فرمایند:«من حمدالله علی نعمه و شکره و علم آن ذلک منه لا من غیره[زادالله نعمه]».
9ـ امام علی (علیه السلام) می فرماید: «الشکر عصمه من الفتنه»(بحارالانوار: ج53؛ تحفالعقول:ص214) همچنین آن حضرت می فرماید:«شکرالنعمه امان من حلول النقمه»(عیون الحکم و المواعظ:ص291).
10ـ «کان الله شاکراً علیماً»(نساء:آیه147)؛«وقالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور»(فاطر:آیه34)؛«ذلک الذی یبشرالله عباده.. ان الله غفور شکور»(شوری:آیه23).
11ـ خداوند تبارک و تعالی می فرماید:«یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم…»(سوره تغبن:آیه 14).
12ـ امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «ثمره الحزم السلامه» (عیون الحکم و المواعظ:ص208؛نزهه الناظرو تنبیه الخواطر:ص46).
13ـ امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «من استصلح الاضداد بلغ المراد» (عیون الحکم و المواعظ:ص431).
14ـ لقمان در سفارشی به فرزندش سلاحی کارساز در برابر دشمن به او معرفی کرده است. ایشان می فرمایند: یا بنی، لیکن مما تتسلح به علی عدوک فتصرعه المماسحه و اعلان والرضا عنه و لا تزاوله بالمجانبه فیبدو له ما فی نفسک فیتاهب لک (الامالی: ص766؛ بحارالانوار:ج13ص413).

کتاب نامه
القرآن الکریم.
1. الامالی، الشیخ الصدوق، قسم الدراسات الاسلامیه، چاپ اول، قم: موسسه البعثه 1417ه‍ .
2. الامالی، محمد بن الحسن الطوسی، التحقیق:قسم الدراسات الاسلامیه، موسسه البعثه، چاپ اول، قم:دارالثقافه،1414.
3. بحارالانوار، محمد باقر المجلسی، نوبت دوم، بیروت ـ لبنان:موسسه الوفاء، 1403ه‍ ، 110ج.
4. تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرانی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، موسسه النشر الاسلامی بجماعه المدرسین، 1404 ه‍ ق.
5. ترتیب اصلاح المنطق، ابن سکیت الاهوازی، تحقیق و شرح: محمد حسن بکائی، چاپ اول، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه، 1412.
6. تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی، تحقیق: شیخ حسین اعلمی، چاپ دوم، تهران: مکتبه الصدر، 1416.
7. تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، چاپ اول، بیروت: موسسه اعلمی ،ج10.
8. تفسیر نورالثقلین، علی بن جمعه عروسی حویزی، چاپ چهارم، قم: موسسه اسماعیلیان، 1412، 5ج.
9. التمحیص، محمد بن همام الاسکافی، قم: مدرسه الامام المهدی، ج1.
10. الخصال، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، 1ج.
11. رضایت از زندگی، عباس پسندیده، ویراستار: حسین پور شریف، چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1384ش،1ج.
12. روضه الواعظین، محمد بن فتال نیسابوری،تحقیق: سید مهدی السید حسن الخرسان، قم: منشورات الرضی، 1ج.
13. سعد السعود، ابن موسی بن طاووس، چاپ اول، نجف:حیدریه، 1369ه‍ ، 1ج.
14. سلیم بن قیس الهلالی، ابو صادق سلیم بن قیس الهلالی العامری الکوفی، تحقیق: شیخ محمد باقر انصاری زنجانی خوئینی، 1ج.
15. سنن النبی، سید محمد حسین الطباطبایی، تحقیق: شیخ محمد هادی فقهی، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین،‌1416ه‍ ،1ج.
16. شرح اصول کافی، محمد صالح مازندرانی، 12ج.
17. شرح مئه کلمه، کمال الدین میثم بن علی میثم البحرانی، تحقیق: میر جلال الدین الحسینی الارموی المحدث، قم: جماعه المدرسین، 1ج.
18. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیه المطبعه منشورات مکتبه آیه الله مرعشی، 20ج.
19. شکر در قرآن، روایات و نهج البلاغه، سید اسماعیل گوهری، چاپ اول، چاپ مروی، ناشر کعبه، 1364ش،1ج.
20. الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه، اسماعیل بن حماد الجوهری، تحقیق احمد بن عبد الغفور عطار، چاپ چهارم، بیروت: دارالعلم للملایین، 1407هـ ، 6ج.
21. صفات الشیعه، الشیخ الصدوق، تهران:عابدی، 1ج.
22. عده الداعی و نجاح الساعی، احمد بن فهد حلی، تحقیق: احمد موحدی قمی، قم:مکتبه الوجدانی، 1ج.
23. علل الشرایع، الشیخ الصدوق، تهران: عابدی، 1ج.
24. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، شیخ صدوق، المکتبه الحیدریه، 1368ه‍ ،2ج.
25. عیون الحکم و المواعظ، علی بن محمد اللیثی الواسطی، التحقیق: حسین الحسنی البیرجندی، چاپ اول، دارالحدیث، 1376ش،1ج.
26. غریب الحدیث، ابو عبید القاسم بن سلام الهروی، تحقیق: محمد عبد المعید خان، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العربی، 1396هـ ، 4ج.
27. فقه الرضا(علیه السلام)، علی بن بابویه، تحقیق: موسسه آل البیت، ناشر مؤتمر العالمی للامام الرضا(علیه السلام)، 1ج.
28. الکافی، الشیخ الکلینی، التحقیق: علیا کبر غفاری، چاپ سوم، آخوندی دارالکتب الاسلامیه، 1388هـ ، 8ج.
29. کتاب العین، ابی عبد الرحمن الخلیل بن احمد الفراهیدی، تحقیق: دکتر مهدی مخزومی ابراهیم سامرائی، چاپ دوم، موسسه دارالهجره، 1409ه‍ ، 8ج
30. کتاب المؤمن، حسین بن سعید کوفی اهوازی، چاپ اول،‌قم: مدرسه الامام المهدی بالحوزه العلمیه، 1404ه‍ ، 1ج.
31. کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عباس بن ابی الفتح اربلی، چاپ دوم، بیروت: دارالاضواء،1405ه‍ ،3ج.
32. کنز الفوائد، ابن فتح محمد بن علی الکراجی، چاپ دوم، قم: مکتبه المصطفوی، 1ج.
34. المحاسن البرقی، احمد بن محمد بن خالد، التحقیق: السید جلال الدین الحسینی، دارالکتب الاسلامیه، 2ج.
35. مختار الصحاح، محمد بن ابی بکر بن عبد القادر الرازی، تحقیق: احمد شمس الدین، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه؛ 415 ه‍ ، 1ج.
36. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، المحقق النوری الطبرسی، موسسه آل بیت لاحیاء التراث، 18 ج.
37. مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، ابو الفضل علی طبرسی، چاپ دوم، نجف: المطبعه الحیدریه، 1385هـ ، 1ج.
38. مصباح الشریعه، الامام صادق(علیه السلام)، چاپ اول،‌بیروت: موسسه الاعلمی، 1400هـ ، 1ج.
39. معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، التحقیق: علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی، 1361ش، 1ج.
40. مکارم الاخلاق، الطبرسی، چاپ ششم، منشورات الشریف الرضی، 1392هـ ، 1ج.
41. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم،‌جامعه المدرسین، 1404هـ ،4ج.
42. میزان الحکمه، محمد ری شهری، تحقیق: دارالحدیث، چاپ اول، قم: دارالحدیث، 4ج.
43. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، الحسین بن محمد بن حسن بن نصر حلوانی، چاپ اول، قم: مدرسه الامام المهدی، 1408ه‍ ق،1ج.
44. نظم درر السمطین، جمال الدین محمد بن یوسف الزرندی الحنفی، چاپ اول، مکتبه الامام امیرالمؤمنین، 1377ه‍ ق، 1ج.
45. النهایه فی غریب الحدیث، ابن اثیر، تحقیق: طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناخی، چاپ چهارم، 1364ش،‌قم: موسسه اسماعیلیان، 5ج.
46. نهج البلاغه، خطب الامام علی (علیه السلام)، تحقیق: الامام الشیخ محمد عبده، بیروت: دارالمعرفه، 4ج.
47. وسائل الشیعه (آل البیت)، شیخ حر عاملی،‌ تحقیق: موسسه آل بیت لاحیاء التراث، چاپ دوم، قم: مهر، 1414ه‍ ق، 30 ج.
48. وسائل الشیعه (الاسلامیه)، شیخ حر عاملی، تحقیق: شیخ محمد رازی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 20ج.
منبع: دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 6

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید