بردباری امام حسن (علیه السلام)
«آورده اند که مردی بود از اهل شام [و] از خوارج و دشمن خاندان اهل بیت (علیه السلام) بود. وقتی به مهمی به مدینه آمد، چنین گفت که: این ساعت که قدم در شهر نهادم، سواری دیدم نیکو روی و پاکیزه لباس، بر استر نشسته با جمالی ملایم و هیئتی مناسب و شکوهی از وی در دل من آمد . از یکی پرسیدم که او کیست و او را چه خوانند؟ گفت: حسن بن علی بن ابی طالب (رضی الله عنهما).
چون نام او را بشنیدم، از غایت دشمنیِ حسن (علیه السلام) و علی (علیه السلام) بر خود پیچیدم و به او نزدیک شدم و خاندان او برگشادم و او را دشنام های صریح دادم . چون بسیار بگفتم، گفت: چنین گمان برم که تو مردی غریبی . گفتم که: هستم . پس فرمود که: تو را خانه و مسکن معین هست؟ گفتم : نه، که من این ساعت در این شهر آمدم. گفت: به خانه ما نزول کن تا اسباب تو مرتب و مهیا گردانیم و ا گر به چیزی محتاج شوی، بدانچه داریم، با تو مواسات کنیم و اگر به غرض در این شهر آمده ای، در تحصیل آن غرض جهد خود مبذول داریم و تو را مدد کنیم.
چون آن همه الطاف و بزرگی فرمود، پرتو نور دوستی او دل مظلم مرا روشن گردانید تا از دل و جان به دوستی او اقرار کردم و زبان انکار ببریدم و دوستی در دل من متمکن شد؛ به نتیجه آن حلم که بکرد.»(1)
فضیلت صبر
«آورده اند: یکی از بزرگان به بلایی مبتلا شد. دوستی نزدیک او رقعه ای نوشت و در آنجا یاد کرد که آن دوست عزیز در این محنت که روی داده است، باید که دست در عروه وثقای صبر زند و در مقام عجز، از غایت جزع دیده را به دُرّ آبدار اشک، مرصّع نگرداند و یقین بشناسد که هر آن محنت که از حضرت عزت نامزد نهاد او شده است، متضمن فواید بسیار است: اول، نهاد او را از غبار معاصی پاک گرداند و دوم، مرد را مستحق ثواب صابران کند و سوم، از خواب غفلتش بیدار کند. چهارم، شناسای نعمتش گرداند تا قدر روز نعمت بشناسد و پنجم، به سعادت توبه مستعد گرداند و ششم، بر اقامت خیرات و اوامر طاعتش، باعث و مُحرض آید و اگر صبر را هیچ فضیلتی نیست وَرای آنکه انتظار فرج به صبر، عبادت است، چنان که رسول اکرم (ص) فرموده است: «انتظار الفرج بالصبر عباده»، تمام است .
آن بزرگ می گوید چون این رقعه بخواندم، آن بلا بر دل من سهل شد و آن رنج بر من آسان گشت و خدای عزوجل به مدد قوت صبر مرا از آن بَلیَت خلاص داد.»(2)
تا کی باشی چون آسمان در تک وتاز
در زیر قدم شو چون زمین پستِ نیاز
گرصبر کنی، صبر کند کار تو راست
ورنه پس و پیش می دو و کژ می باز(3)
مردی چه بود؟ـ رند و مُقامر(4) بودن
آزاد ز اول و ز آخر بودن
یک رنگ به باطن و به ظاهر بودن
نظارگی و خموش و صابر بودن (5)
بردباری شگفت انگیز
«آورده اند: قیس بن عاص، از بزرگان صحابه، عاقل، حلیم و مقتدی بود. به حنیف بن قیس گفته شد: علم را از که آموختی؟ گفت: از قیس بن عاص که چون برادرزاده اش را با کشته ای نزد او آوردند و گفتند: برادرزاده ات پسرت را کشته است، به برادرزاده اش گفت: کار بدی کرده ای و نسبت به پروردگارت گنه کار شدی و خود را هدف قرار دادی. پس از آن به پسر دیگر خود گفت: برخیز و کشته برادرت را دفن کن ودست های بسته پسرعمویت را بازنمای و صد شتر دیه برادرت را به مادرش بده که او غریب است… .
به قیس گفته شد: حلیم و علیم، که را دیدی که تا این حد دانا و بردبار شدی؟ گفت: از حکیمی که حکمتش را منتهایی نیست؛ یعنی اکثم بن صیفی تمیمی. به اکثم گفته شد: حکمت و ریاست و آقایی را از که آموختی؟ گفت: از حلیف علم و ادب، سید عجم و عرب، علی بن ابی طالب (علیه السلام) که سلام خدا بر او باد.»(6)
صبر، حلال مشکل ها
بزرگی می گوید:
«ای انسان صبر پیشه کن که بعد از هر سختی، گشایش و آسودگی هست. کاسه صبر را بر سر بکش، هر چند که از آن فقط تلخی به تو برسد.»(7)
افلاطون می گوید:
اگر بخواهی ببینی سپاس و شکرگزاری کسی در افزونی نعمتش چقدر است، صبر و بردباری او را در نقصان نعمت ملاحظه کن.(8)
مخفیا چون عندلیبان از پریشانی منال
صبر کن، کزصبر کار آخر به سامان می شود
غم عشقت بیابون پروردم کرد
هوای بخت، بی بال و پرم کرد
بمو گفتی صبوری کن، صبوری
صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد
باباطاهر
«چقدر بدبختند کسانی که شکیبایی ندارند. آنان با این خصلت، در زندگی هرگز روی آسایش نخواهند دید.»(9)
شکسپیر
«هر چه خوبی و نیکویی از بشر به وجود آمده، همه در سایه شکرگزاری، تحمل، شکیبایی و پایداری بوده است».(10)
هلپز
«بزرگی گوید: ننگ نیست اگر نعمتی از دست انسان رود، بلکه ننگ آن است که شکیبایی از دست رود.»(11)
کشتی اقبال را نبوَد چو تمکین لنگری
قدر دولت می شود از بردباری بیشتر (12)
«انسان، با استقامت، بردباری، قدرت و نفود تعقل و استدلال، می تواند حتی بر وبا و طاعون غلبه کند.»(13)
ناپلئون
صبر و ظفر (14) هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
تیغ حلم از تیغ شمشیر، تیزتر
بَل(15) ز صد لشکر، ظفر انگیزتر
مولوی
پی نوشت ها :
1.سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات،ج1،ص89.
2. همان، ص 340.
3. فریدالدین عطار نیشابوری،مختارنامه، تصحیح : محمدرضا شفیعی کدکنی، باب شانزدهم، 161.
4. مُقامِر : قمار باز .
5. مختارنامه، باب شانزدهم، ص161.
6. شعبان علی لامعی، حکایات برگزیده، ص 259.
7. کشکول شیخ بهایی، ترجمه و تحقیق : کریم فیضی، ص 225.
8. همان، ص 379.
9. نادر مهربان، کشکول مهربان، ص 400.
10. همان، ص 196.
11. همان، ص 386.
12. همان، ص 147.
13. همان، ص 95.
14. ظفر : پیروزی .
15. بل: بلکه .
منبع: گلبرگ 115