فرهنگ معاشرت پند دهی و پند پذیری از نگاه قرآن و روایات

فرهنگ معاشرت پند دهی و پند پذیری از نگاه قرآن و روایات

نویسنده: غلامحسین کمیلی(1)

چکیده
انسان، آفریده ای است که خداوند متعال با آفرینش او به خود آفرین گفت(2)، و او را بزرگ داشت(3)، و بر بسیاری از آفریده ها برتری داد. (4)
چنین عنایت و توجهی از سوی پروردگار، به دلیل توانمندیها و استعدادهای نهفته آدمی است، که تاج «خلیفه اللهی» را بر سر او نهاده و فرشتگان را به سجده بر وی واداشته است. (5)
از دیگر سوی، آدمی، دشمن قسم خورده ای همچون ابلیس دارد که کمر به گمراهی او بسته است(6)؛ و بدتر از آن نفسِ بد کردار آدمی است(7) که اگر رام نشود و در مسیر شرع، گام برندارد، به اندازه چهارپایان و حتی پست تر از آن، فروتر خواهد بود.(8) این چنین انسانی، برای آن که کمالات و شایستگی های خویش را از دست ندهد و در ورطه آلودگیهای درونی و بیرونی فرو نرود، نیازمند پنددهی و پندپذیری است.
از راهکارهایی که می تواند جامعه بشری را به کمال برساند، گسترش و نهادینه شدن فرهنگ پنددهی و پندپذیری است. پنددهی و پندپذیری غفلت زداست و ریشه بسیاری از بزهکاریها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی را می خشکاند.
پیامبران الهی و امامان پاک شیعی علیهم السلام که بیش از همه دغدغه راهیابیِ بشر به قلّه های بلند کمال را داشته اند، بیشترین و بنیادیترین سهم را در گسترش و سفارش به پنددهی و پندپذیری، عهده دار بوده اند.
در ضرورت و بایستگیِ پنددهی و پندپذیری همین بس که قرآن کریم، مؤمنان را برادر یکدیگر دانسته است(9) و امیرمؤمنان علی علیه السلام به کمیل می فرماید:
«ای کمیل! مؤمن آیینه مؤمن است… ای کمیل! مؤمنان برادرند و چیزی نزد برادر، سزاوارتر از برادر نیست.(10) »
چگونه می توان شاهد در چاه افتادن و به بیراهه رفتن برادر بود و لب فروبست؟؛ برادر راستین، آیینه وار، کاستیها و زشتیهای برادرش را به روشنی و بی زنگار، بازمی تاباند و خود نیز خیرخواهیها را با جان و دل می پذیرد و تُرشرو و دُژم نمی گردد.
این نوشتار که در دو بخش مفهوم شناسی؛ و ارکان و مبانی پنددهی و پندپذیری و شرایط هر یک در قرآن و سنّت، تنظیم شده، به بررسی و پژوهش در این باره، پرداخته است.

بخش اول: مفهوم شناسی
با نگاهی معناشناختی در قرآن کریم، به واژه های گوناگونی برمی خوریم که هر یک به گونه ای با موضوع پند و اندرز، پیوند دارد. در این بخش، با بهره گیری از نگرشهای لغوی، برخی از این واژه ها را که به عنوان کلید واژه هایی، برگزیده شده، بررسیده و به تحلیل زبانی آن در قرآن می پردازیم.

الف- وَعظ
واژه شناسان برای واژه «وعظ»، معانیِ گوناگونی یاد کرده اند. از سخن خلیل بن احمد، چنین برمی آید که «وعظ»، راهنمایی به سوی نیکی و خیر است، به گونه ای که مایه دل آرامی می شود.(11) برخی نیز، مراد از «وعظ» را خیرخواهی و یادآوری پیامدها دانسته اند(12)؛ و بعضی مفاهیمی چون: سفارش به پرهیزگاری، تشویق به فرمانبریها، دوری از گناهان و فریبکاری دنیا و ترساندن از پیامدهای ناگوار را در معنای «وعظ» نهفته داشته اند.(13)
با توجه به مشتقات واژه «وعظ» در قرآن کریم و بررسی بافت معنایی آیاتی که این واژه در آنها آمده، می توان گفت که موعظه برخوردی است مناسب و سنجیده در برابر کژیها؛ چنین برخوردی گاه نرم و مهرورزانه و گاه با شدّت و قاطعیت و به صورت امر و نهی و هشدار و تهدید است.
برای نمونه، در قرآن کریم از برخورد نرم و مهرخویانه لقمان علیه السلام با فرزندش، با واژه «وعظ» یاد شده است: (وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ … ). (14) همچنان که در برخورد با زن نافرمان (ناشزه)، می فرماید: (فَعِظُوهُنَّ)(15) که اشاره ای است به برخوردی نرم و عطوفانه.
در برخی آیات، واژه «وعظ» در تهدید و هشدار به کار رفته است: (یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً )؛(16) همچنین آن گاه که حضرت هود علیه السلام مردم را به پرهیزگاری و فرمانبری از پیامبران الهی، فرامی خواند، آنان را از تجمّل گرایی و لهو لعب، زنهار می دهد، نعمتهای پروردگار را گوشزدشان می کند و کژیها و کردار نادرست اینان را به انتقاد می گیرد، آنان به هودعلیه السلام می گویند:(سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوَاعِظِینَ‌) (17)

ب- نُصح
واژه «نُصح» در جایی به کار می رود که چیزی از ناسرگی، پیراسته گردد.(18) به سخن دیگر، نصیحت نقطه مقابل ناسرگی (غِشّ) می باشد. (19)
از همین روست که به عسل خالص، انسان پاک نهاد،(20) خیّاط(21)، و بارانی که رویش گل و گیاه را به دنبال دارد(22) «ناصِح» گفته می شود.
ابن فارس گوید: (ن، ص، ح) دلالت بر تناسب و هماهنگی میان دو چیز و اصلاح آن دو دارد(23) مانند تناسبِ میان خیاط و سوزن یا نصیحت کننده و نصیحت پذیر.
در کاربردهای قرآنیِ «نصح» نیز، معنای خیرخواهیِ صادقانه و خالصانه، به کار رفته است چنان که در سوره اعراف می خوانیم:(یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَهَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لاَ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ‌)(24)

ج- عبرت
واژه «عبر» در اصل، به معنای نفوذ و گذر کردن است(25) و معانی گوناگونی که برای این واژه و مشتقاتش آمده(26)، به گونه ای، با معنای اصلی آن مرتبط است.
ابن فارس گوید: «اعتبار» و «عبرت» برگرفته از «عِبرُ النهر» (یکی از دو کرانه رودخانه) است، زیرا هر یک از دو کرانه رودخانه، همسان با دیگری است. بنابراین، هنگامی که خدای متعال می فرماید: (فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ)(27) گویا می فرماید: به کسانی که دچار عقاب و کیفر پروردگار شدند، بنگرید و خود را چون آنان ببینید.(28) به عبارتی دیگر، همان گونه که بسیاری از امّتها، در اثر ظلم و فساد، کیفر دیدند، شما هم اگر کردار آنان را انجام دهید به همان سرنوشت، دچار خواهید شد.
واژه «عبر» و مشتقاتش در قرآن کریم، بیشتر(29) به معنای پند و راهنمایی آمده است. مرحوم طبرسی در تفسیر آیه (فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ ) گوید: «أی: فَاتَّعِظُوا»،(30) یعنی: پند گیرید. وی همچنین در تفسیر آیه (إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشَى‌)(31) «عبرت» را به معنای اندرز گرفته است.(32)
این مفسّر شیعی، در آیاتی مانند: (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَهً)،(33) «عبرت» را به معنای راهنما و دلیلی بر قدرت وبزرگی پروردگار متعال دانسته است. (34)

د- ذکر
در واژه شناسی این واژه، دو. ریشه برای آن یاد می شود؛ یکی برای جنس مذکّر (مرد)، و دیگری به معنای «یادآوری» که نقطه مقابلِ فراموشی و غفلت می باشد.(35)
این واژه در قرآن کریم، در هر دو اصل معنایی اش به کار رفته است.(36)
از آن جا که پند و اندرز غفلت زداست و انسان را به یاد الطاف بیکران آفریدگار هستی می اندازد، به موعظه، «تذکره» و «ذکری» نیز گفته می شود، چنان که در قرآن کریم می خوانیم:(وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ‌)؛(37) و (فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ‌)(38)
از آنچه گذشت، می توان چنین گفت که واژه های «نُصح»، «عبرت» و «ذکر» پیوند معناییِ نزدیکی با «موعظه» دارند. بنابراین، در تعریف موعظه یا همان پند و اندرز، می توان گفت: رهنُمونی است دلنشین، خالصانه و صادقانه که بسامان است و زداینده و زنگار دل.

بخش دوم: ارکان و مبانی پنددهی و پندپذیری
در این بخش، ارکان و مبانی پنددهی و پندپذیری و شرایط هر یک را در قرآن و احادیث برمی رسیم. ارکان پنددهی عبارتند از: پنددهنده، پندپذیر و پند.

الف- پنددهنده
گرچه پند و اندرزدهی تنها ویژه انسان نیست، و بلکه گاه، طبیعت، جانوران و رفتار کسی که در مقام پنددهی نیست به آدمی پند می دهد، در این جا به بیان ویژگیهای شخصِ پنددهنده می پردازیم.
از عواملی که در فرایند پنددهی نقش مهمّی دارد، جایگاه و شخصیّت پنددهنده است.
چه کسی که در مقام پنددهی است، می بایست ویژگیهای لازم را داشته باشد تا اندرزش کارساز افتد.

برخی ویژگیهای پنددهنده

1- خودسازی
در برنامه های اصلاحگرایانه، نخست باید از خود و وابستگانمان آغاز کنیم. پنددهنده، باید نمونه ای علمی، از اندرز خویش باشد، زیرا گفتار بدون عمل، جامعه را دچار بدبینی، پریشانی و اضطراب می کند، و اعتماد را که از سرمایه های اساسی جامعه است از میان می برد. بر همین اساس، خدای متعال مؤمنان را از گفتار بدون کردار نهی فرموده و آن را شایسته جامعه دینی نمی داند، چنان که می فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ‌)(39)
پنددهنده ای که به پند خویش عمل کننده نیست، به سان پزشکِ بیمار و ناتوانی است که به پزشکی، بپردازد. نسخه چنین اندرزدهنده ای، جز فساد و تباهی و دور کردن و گریزان ساختن مردم از راه درست، چیزی در پی نخواهد داشت.
هنگامی که به سیره زندگی اولیای الهی می نگریم، می بینیم که آن بزرگواران، پیش از آن که سخن گویند، نمونه علمیِ سخنان اندرزگونه خویش بوده اند. امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند:( اَیُّهَا النَّاسُ! اِنّی- وَاللهِ ما أَحُثُّکُم عَلی طاعَهٍ اِلّا وَ اَسبقُکُم اِلَیها، وَ لا اَنهاکُم عَن مَعصِیَهٍ وَ أتَناهی قَبلَکُم عَنها)؛ «ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی برنمی انگیزم، جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمی خیزیم، و شما را از معصیتی بازنمی دارم، جز آنکه پیش از شما آن را فرومی گذارم.»(40)
بر اساس چنین تعریفی، نسبت میان «اندرز» و «امر به معروف و نهی از منکر» عام و خاص مطلق خواهد بود، چه هر فراخوانی به نیکی و بازداشتی از زشتی، خود پند است و اندرز؛ ولی برخی از پندها گویای چنین فراخوان و بازداشتی نیستند، زیرا امر به معروف و نهی از منکر، یک دستور است نه تنها یک درخواست.
افزون بر این، در موعظه – برخلاف امر به معروف و نهی از منکر لازم نیست انسان از شخص خاصّی پند گیرد؛ بلکه گاه دیدن صحنه ای، موجب پنددهی می گردد و مسیر زندگی انسان را دگرگون می سازد.
امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

(مَن کانَت لَهُ فِکرَهٌ فی کُلِّ شَیءٍ عِبرَهٌ)؛(41) «هر که را خِردی است، وی را در هر چیز، پندی است. »
سخن سانِ گنجه در این باره گوید:

سرای آفرینش سرسری نیست … زمین و آسمان بی داوری نیست
هر آن سنگی که دریایی و کانی است … در او دُرّی و یاقوتی نِهانی است
چون عیسی هر که دارد توتیایی … ز هر بیخی، کند دارو گیاهی
چو ما را چشم عبرت بین تباهست … کجا دانیم که این گل یا گیاهست؟(42)

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

(کُونُوا دُعاهَ النّاسِ باَعمالِکُم دُعاهً باَلسِنَتِکُم)؛(43) مردم را با کردارتان دعوت کنید نه با زبانهایتان.
بنابراین، نخستین گام در پنددهی، شروع از خود است، زیرا در این صورت، سخن از جان برخاسته و ناگزیر بر دل می نشیند چنان که نظامی فرمود:

چو دلداری خضرم آمد به گوش … دماغ مرا تازه گردید هوش
پذیرا سخن بود شد جایگیر … سخن کز دل آید، بود دلپذیر (44)

کسی که در جایگاه وعظ و پندآموزی است، باید خود نمونه عملی و مجسّمِ موعظه خویش باشد، وگرنه پندش بر دلها نخواهد نشست. روایت شده که خدای متعال به حضرت عیسی علیه السلام وحی کرد:
(عِظ نَفسَکَ فَاِنِ اتَّعَظتَ فَعِظِ النَّاسَ وَاِلّا فَاستَحیِ مِنّی)؛(45) خویش را پند ده و چون پند گرفتی دیگران را موعظه کن وگرنه از من شرم نما.

2- اخلاص در عمل
اخلاص برای خدا، به هر سخن و کرداری، ارزش می بخشد؛ امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

(آفَهُ العَمَلِ تَرکُ الاِخلاصِ)؛(46) آفتِ عمل، نداشتن اخلاص است.
و در سخنی دیگر، می فرمایند:

(اَفضَلُ العَمَلِ ما اُریدَ بِهِ وَجهُ اللهِ)،(47) بهترین عمل، آن است که برای خداوند انجام شود.
پندی که از سرراستی و برای خدا باشد، با ارزش و ماندگار خواهد بود وگرنه ارج و ارزی نخواهد داشت. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:
(اَلعَمَلُ کُلُّهُ هَباءٌ اِلّا ما اُخلِصَ فیهِ)،(48) همه عمل انسانی بر باد رفته است، جز آنچه از روی اخلاص انجام گرفته باشد.
بنابراین، کیفیت و چگونگی عمل و رنگ الهی داشتن آن، به مراتب والاتر از کمیت و چندی آن می باشد و آنچه ملاک پذیرش است اخلاص برای خداست. کاری که در آن اخلاص نباشد، یا نمی پاید و یا در دراز مدت برجستگی و درخشش لازم را از کف می دهد. از نمونه های برجسته «اخلاص برای خدا» در روزگار کنونی، می توان از بنیانگذاز فقیه نظام مقدس جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله نام برد. این بنده صالح خدا از دوران جوانی که به مقام اجتهاد رسید، تا روزی که بر مسند رهبری نشست، در راه شناساندن خود و به دست آوردن مقام، کوچکترین قدمی برنداشت و اگر نبود که احساس خطر برای جامعه اسلامی، ایشان را واداشت که این کاروان دزدزده و سرگردان را قافله سالاری کند، هرگز به این وادی گام نمی نهاد. (49)
امام رحمه الله پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دوش گرفتن رهبری نظام اسلامی و امت اسلام، تا واپسین لحظه های عمر با برکتش، از مسیر حق و خشنودی پروردگار به کجراهه نگرایید و پست و مقام، میان او و مردم، جدایی نینداخت و بدین سان، سرانجام با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری شاد پس از عمری جهاد و مبارزه خالصانه در راه خدا، به دیدار معبود شتافت.
اگر اکنون نام و یاد و پیامهای آن عزیز سفر کرده، الهام بخش همه مستضعفان و محرومان و نهضتهای آزادیبخش جهان گردید و نام امام خمینی را ماندگار کرده است به یُمن اخلاص آن بزرگمرد و «باسمِ ربّ» بودن قیامش بوده است.

3- سخن ورزی
پنددهی، رابطه مستقیمی با چگونگیِ ارتباط با مردم دارد. از این رو، سخنوری و مهارتهای کلامی در این زمینه، نقش بسیار مهمّی، بازی می کند. بنابراین، یکی از ویژگیهای پنددهنده، برخورداری از مهارتهای کلامی است. برخی از این مهارتها عبارتند از:

زبان شناسیِ مخاطب
پنددهی، باید به زبان مردم باشد، همان گونه که سنّت الهی بر این بوده که هر پیامبری را به زبان قومش بفرستد: (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ ).(50) این امر، بسیار طبیعی است، زیرا پیامبران، نخست با مردم خود تماس داشتند و نخستین یاران آنها از میان ایشان برگزیده می شدند. بر اساس این سنت الهی، قرآن کریم نیز به زبان عربی است؛ اما از آنجا که کتابی است جهان شمول و برای هدایت همگان فرود آمده است- و با این که در ساختار زبان عربی است ولی به زبان و فرهنگ مشترک مردم، سخن گفته است.
به دیگر سخن، مخاطب قرآن، جان و فطرت انسانهاست و پیامش شکوفا نمودن آن؛ و از این روست که زبانش برای همگان آشنا و فهمش، برای عموم آدمیان، آسان و شدنی است. (51)
همچنین پنددهنده، می بایست استعداد و تواناییِ مخاطب خود را بداند و با هر کس به فراخور حالش سخن گوید و از زیاده روی و کوتاهی، دوری کند؛ همان سان که سیره پیامبران الهی که نمونه های پندآموزی بوده اند، بر این بوده که با مردم به اندازه درک و توانشان سخن می گفته اند؛ (اِنّا مَعاشِرَ الأنبِیاءِ اُمِرنا أن نُکَلَّمَ النّاسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم)(52)

اولویت شناسی
از مهارتهای کلامی و سخنورانه، اولویت شناسی است. (53) همان گونه که پزشک چیره دست، درد را تشخیص داده و بر اساس آن، نسخه می دهد، پنددهنده دلسوز نیز در آغاز، درد و نیاز اساسی مخاطب خود را پیدا می کند و آن گاه به ارشاد و راهنمایی او می پردازد.
هنگام که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با مردمی روبه رو می شود که چشم و گوش خود را بسته اند و به ایشان نسبتهای ناروا می دهند، خداوند متعال به ایشان می فرماید: (قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ)(54)
گرچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سرتاسر مراحل و زمینه های زندگی، برای مردم پیام و سفارش دارد و از اخلاق و عقاید و احکام زندگی فردی و اجتماعی گرفته، تا اقتصاد و اجتماع و تربیت و عبادت و حکومت، راهکار ارائه می کند، اما در آن مرحله ی خاص، تنها یک موعظه و اندرز دارد و به یک اولویّت می پردازد؛ آن هم به پاخاستن برای خدا و اندیشه در راستی و حقانیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، چرا که تمام اصلاحات فردی و اجتماعی، نیازمند به کارگیری عقل و خرد است. امیرمؤمنان علیه السلام در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
(طَبیبٌ دَوّارٌ قَد أَحکَمَ مَراهِمَهُ، و أَحمی مَواسِمَه، یَضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَهُ اِلَیهِ مِن قُلُوبٍ عُمیٍ و آذانٍ صُمٍّ وَ اَلسِنَهٍ بُکمٍ)، «طبیعی است که بر سر بیماران گردان است، و مرهم او بیماری را بهترین درمان- و آن جا که دارو سودی ندهد داغ او سوزان. آن را به هنگام حاجت بر دلهایی نهد که- از دیدن حقیقت نابیناست، و گوشهایی که ناشنواست و زبانهایی که ناگویاست. »(55)

رسایی کلام
از مهارتهای کلامی، رسایی و بلیغ بودن آن است. پنددهنده موفق آن است که با عباراتی روشن و شفاف و به دور از پیچیدگی و ابهام، به ارشاد و راهنماییِ مخاطب خود بپردازد.
آن گاه که خدای متعال، نقاب از چهره منافقان برمی دارد، به پیامبرش می فرماید: (قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً) (56)
سخن رسا، سخنی است که در جان و دل شنونده نفوذ می کند و راه هرگونه عذر و بهانه ای را می بندد. امام علی علیه السلام می فرمایند: (أحسَنُ الکَلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ وَ فَهِمَهُ الخاصُّ وَ العامُّ)؛(57) بهترین سخن آن است که ساختاری منظّم، بیارایدش و برای خواص و عوام دریافتنی باشد.
باید توجه داشت که گاه، کلّی گویی از رسایی و شفّاف بودن سخن می کاهد، پس شایسته است آن را به گونه ای خاص بیان کنیم. به سخن دیگر، هدفهای رفتاری را به جای هدفهای کلی، در نظر داشته باشیم.
قرآن کریم در موارد متعددی، از این شیوه، به بهترین شکل بهره برده است. برای نمونه، در سوره بقره پس از آن که می فرماید: (هُدیً لِلمُتَّقینَ)(58)، با برشمردن چند صفت- ایمان به غیب، برپا داشتن نماز، انفاق، ایمان به وحی، باور داشتن آخرت، ویژگیهای پرهیزگاران و تقواپیشگان را به طور موردی و جزئی بیان می کند. به همین سان است در سوره «مؤمنون» که به دنبال یک بیان کلی: (قَد اَفلَحَ المُؤمِنُونَ)(59)، در آیات بعد نشانه های مؤمنان- فروتنی و خشوع در نماز، هدفمندی زندگی و… – به تفضیل بیان گردیده است.
در خطابه ها و سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام نیز موارد فراوانی از به کارگیری این شیوه به چشم می خورد، برای نمونه، می توان از خطبه همّام(60) نام برد که ایشان به درخواست صحابی خود، نخست به اجمال، در وصف تقواپیشگان می فرماید:

(اِتَّقِ اللهَ وَ اَحسِن فَاِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنُونَ)
و آن گاه که همّام با شوقِ فراوان از امام درخواستِ تفصیل بیشتر را دارد، آن حضرت به صورت مبسوط، به بیان ویژگیهای افراد متقی و نیکوکار می پردازند. همچنین است در خطبه دیگری که پس از آن که مردم را از منافقان بر حذر می دارند، به طور موردی، ویژگیهای منافقان را بازگو می نمایند(61) تا مردم، در هر چهره و با هر زبان، آنان را بشناسند و فریب دسیسه های آنان را نخورند.

متانت پیام
سخن و پیام پنددهنده، باید فخیم و متین باشد و گفتاری سبک و ناپسند، بر زبان وی رانده نشود.
قرآن کریم، کلامی است در اوج متانت که در جای جای آن به انسان به دیده احترام نگریسته و آلودگی به گناه و افتادن در چاه طبیعت را متناسبِ شأن او که عنوان «خلفه اللّهی» بر جبین دارد، ندانسته است. از همین رو، داستان حضرت یوسف علیه السلام آن گاه که سخن از مسائل حسّاس عاطفی و گرایشهای جنسی به میان می آورد، به گونه ای سخنوری می کند که کمترین احساس منفی و ناپسندی در شنونده ایجاد نکرده و عالیترین اندرزها را بیان داشته است.
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:
(سُوءُ المَنطِقِ یُزری بِالقَدرِ وَ یُفسِدُ الاُخُوَّهَ)(62)؛ گفتار ناپسند ارزش [آدمی] را پایین می آورد و برادری را از بین می برد.

بیان زیبا و هنرمندانه
از ویژگیهای پنددهنده، بیانِ زیبا و هنرمندانه پند است.
با مراجعه به قرآن کریم به آیاتی برمی خوریم که برای قول و گفتار، اوصافی را برشمرده است، مانند (قَولاً کَریماً)؛ (63)؛ (قَولاً سَدیداً)(64)؛ (قَولاً لَیِّناً)(65)؛ (قَولاً مَیسُوراً)(66)؛ (قَولاً مَعرُوفاً)(67) و…. از چنین وصفهایی که برای سخن، به کار رفته است، می توان استفاده کرد که زیباییِ کلام، بستگی به این گونه وصفها دارد.
بنابراین، پنددهنده دلسوز کسی است که در اندرزگویی خویش، سخنی شایسته، استوار، نرم، روان و پسندیده بر زبان راند تا در جان و دل شنونده مؤثر افتد و مایه هدایت او گردد.
زمان و مکان شناسی نیز در این باره نقش به سزایی دارد. پند را در هر زمان و مکانی نباید گفت، بلکه شرایط زمانی و مکانی باید رعایت گردد؛ برای نمونه، اگر شخصی در میان جمع، اندرز داده شود، چه بسا آتش لجاجتِ او را در گناه بیشتر سازد و آفتهای فراوانی داشته باشد.
اینک برای نمونه، به چند پند زیبا و هنرمندانه اشاره می کنیم:

رفتار شایسته پیامبر اسلام با جوانی گستاخ
در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با جمعی از یارانشان نشسته بودند، جوانی نزد آن حضرت آمد و گفت:
– به من اجازه می دهی زنا کنم.
اصحاب بر آن جوان بانگ زدند. ولی پیامبر آن جوان را به نزد خود فراخواند و فرمود:
– آیا دوست داری کسی با مادرت زنا کند؟ یا با دختر و خواهر و عمه ها و خاله هایت؟
– نه! راضی نیستم.
– همه بندگان خدا این گونه هستند. آن گاه دست مبارک خویش را بر سینه جوان نهاد و برایش دعا کرد: «اللّهُمَّ اغفِر ذَنبَهُ وَ طَهِّر قَلبَهُ وَ حَصِّن فَرجَهُ»
از آن پس، جوان توبه کرد و به دنبال گناه نرفت. (68)

جمع هیزم از صحرا
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سفری با اصحاب خویش، در سرزمینی بی علف فرود آمدند.
فرمود: «هیزم جمع کنید. »
– یا رسول الله! ببینید، این سرزمین چقدر خالی است! هیزمی دیده نمی شود…
– «با این حال، هر کس به هر اندازه که می تواند جمع کند. »
اصحاب روانه بیابان شدند و هر کس به هر اندازه توانست؛ اندک اندک، جمع کرد و با خود آورد تا آن جا که مقدار زیادی هیزم جمع شد.
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
– «گناهان کوچک هم، مثل همین هیزمهای کوچک است، ابتدا به نظر نمی آید، ولی هر چیزی، جوینده ای دارد، شما جستید و این قدر هیزم جمع شد، گناهان شما هم جمع و احصا می شود و یک روز می بینید از همان گناهان خُرد که به چشم نمی آمد، انبوه عظیمی جمع شده است. »(69)

در بزم خلیفه
متوکل، خلیفه خونریز و ستمگر عباسی، از توجه معنوی مردم به امام هادی علیه السلام بیمناک بود. شبی بی خبر، پس از آن که نیمی از شب گذشته بود، عده ای از دژخیمان خود را فرستاد تا خانه امام را تفتیش کنند و امام را هم به حضورش آورند. مأموران، هنگامی که سرزده وارد خانه شدند، دیدند امام در اتاقی خلوت کرده، فرش را جمع کرده، بر روی ریک و سنگریزه نشسته و به ذکر خدا و نیایش با پروردگار مشغول است. هرچه گشتند سلاح و… نیافتند. سپس امام را به حضور متوکل بردند.
هنگامی که امام وارد شد، متوکل در صدر مجلس نشسته، مشغول میگساری بود. دستور داد که امام پهلوی وی بنشینند. امام نشست. متوکل جام شراب را به امام تعارف کرد. امام خودداری کرد. متوکل از حضرت خواست، شعر بخواند و امام اشعاری بدین مضمون خواند:
زمامداران جهانخوار و مقتدر بر قلّه کوهسارها شب را به روز آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری می کردند، ولی هیچ یک از آنها نتوانست جلوی مرگ را بگیرد. آنها پس از مدتها عزت، از جایگاههای امن به زیر کشیده شدند و در گورها جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندی!
پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد:
کجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهای فاخر؟
کجاست آن چهره های نازپرورده که به احترامشان پرده ها می آویختند؟
گور به جای آنان پاسخ داد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهره ها با هم می ستیزند…
اندرز امام که با آهنگ خاصی همراه بود، تا اعماق روح حاضرات و خود متوکل نفوذ کرد. متوکل جام شراب را محکم به زمین کوفت و اشکهایش همچو باران جاری شد. مجلس بزم در هم ریخت و نور حقیقت توانست تیرگی غرور و غفلت را- هرچند برای مدتی کوتاه از یک قلب پرقساوت از میان بَرَد.(70)

ب- پندپذیر
برای به ثمر رسیدن پند و اندرز، افزون بر شایستگیهایی که در پنددهنده، لازم است پندگیرنده نیز بایستگیهایی دارد، زیرا فاعلیّت و کارامدی فاعل بدون پذیرنده ای، نتیجه ای نخواهد داشت؛ باران، باران است و هر کجا ببارد می تواند مایه رویش گل و گیاه گردد، اما اگر همین باران، در شوره زار فرو ریزد، بار و بَری جز خس و خاشاک نخواهد داشت. قرآن کریم با این که برای هدایت و راهنمایی همگان فرود آمده است،(71) ولی تنها پرهیزگاران(72)، مؤمنان(73)، نیکوکاران(74) و مسلمانان(75) از آن بهره می برند و آنان که چراغ فطرت خود را در خود، خاموش نموده و به تعصّب و لجاجت گرفتار آمدند نه تنها آن را نمی پذیرند بلکه از این کتاب پند آمیز می گریزند و بدین سان، خسران و زیان می یابند(76) و خود را از سعادت دنیا و آخرت محروم می سازند. قرآن کریم حالِ چنین افرادی را به حال خرانی رمنده تشبیه می کند که از ترس شیر می گریزند: (فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ‌ * کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ * فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ)(77)
پیامبران الهی و جانشینان آنان، از پند و اندرز مردم چیزی فروگذار نکردند، با این حال، بسیاری بودند که پند دلسوازنه آنان را نمی پذیرفتند و به راه نادرست خود همچنان گستاخانه ادامه می دادند.
بدین سان است که گاه کار انسان در اثر پیروی از هوا و هوس به جایی می رسد که پند در او بی تأثیر است، هرچند اندرزگو، پیامبر خدا و یا جانشین بحق او باشد. مولانا جلال الدین رومی در این باره گوید:

بس وصیت کرد و تخم وعظ کاشت … چون زمینشان شوره بُد، سودی نداشت
گرچه ناصح را بُود صد داعیه … پند را اُذنی بیاید واعیه
تو به صد تلطیف پندش می دهی … او ز پندت می کند پهلو تهی
یک کس نامستمع زاستیزورد … صد کس گوینده را عاجز کند
ز انبیا ناصحتر و خوش لهجه تر … کی بُود که گرفت دَمشان در حجَر
ز آنچ کوه و سنگ در کار آمدند … می نشد بدبخت را بگشاده بند

آن چنان دلها که بُدشان ما و من نعتشان شد بَل أشدّ قَسوَهً(78)
ابن قیّم جوزی با بهره گیری از آیه گرانسنگ (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ)(79). گوید: پند هنگامی سودمند افتد که در پندپذیر سه شرط باشد:
الف- جان و دلی زنده که به گناه آلوده نشده باشد.
ب- گوش دادن به نصیحت و خیرخواهی.
ج- حضور قلب و توجه برای دریافت پند. (80)

آسیب شناسی پندپذیری
اینک مناسب است به برخی موانعِ پندپذیری، اشاره ای داشته باشیم:

1- پیروی از خواهش نفس
در قرآن کریم، سر برتافتن از گفته های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نتیجه پیروزی از هوای نفس، دانسته شده است: (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ)(81) بنابراین می توان گفت که مانع و بازدارنده عمده در پندپذیری همان دنباله روی از خواهشهای نفسانی است که گاه انسان را به مرحله ای از پستی می کشاند که نفس خویش را معبود خود قرار می دهد؛ (أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ )(82)
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
«ای مردم همانا بر شما از دو چیز بیشتر می ترسم: از خواهش نفس پیروی کردن، و آرزوی دراز در سر پروردن، که پیروی خواهش نفس، آدمی را از راه حق بازمی دارد؛ و آرزوی دراز، آخرت را به فراموشی می سپارد». (83)

2- تقلیدهای کورکورانه
چنانچه تقلید از روی آگاهی و با مراجعه به کارشناسِ شایسته باشد، خردمندانه و پسندیده است، ولی اگر از روی تعصّبِ جاهلی و لجاجت باشد و با این منطقِ سست که «چون نیاکان ما این گونه بودند، پس ما هم دنباله رو آنان هستیم» انجام پذیرد، در این صورت، نتیجه ای جز واپس گرایی و فرورفتن در تاریکیها نخواهد داشت؛ طبیعی است که در چنین فرد متعصب و لجاجت پیشه ای، پند و اندرز اثر ندارد زیرا چنین شخصی همچو کسی است که چشمان خود را کور می کند تا خورشید را نبیند و یا گوش خود را می بندد تا حق را نشنود.
قرآن کریم در نکوهش چنین تقلیدی، می فرماید: ( أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ) (84)

3- نبود اندرزدِهی درونی
از دیدگاه قرآن کریم یکی از مراحل نفس انسان «نفس لوّامه» است که از آن به وجدان اخلاقی و محکمه درونی یاد می شود.
وجدان اخلاقی از آن چنان اهمیتی برخوردار است که خدای متعال به آن سوگند یاد کرده(85) و فرموده است: (وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ)(86)؛ وجدان اخلاقی یا واعظ و پنددهنده درونی، در همه افراد وجود دارد و انسان را از آلودگی به گناه بازداشته و سرزنش می کند، ولی چنانچه به آن بی توجهی شود، گاه به جایی می رسد که کارایی خود را از دست می دهد و در لایه هایی تاریک فرو می رود.
کسی که از وجدان اخلاقی و واعظ درونی بی بهره گشته پند دیگران در او اثری نخواهد کرد. امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام می فرماید:
(وَ اعلَموُا أَنَّهُ مَن لَم یُعِن نَفسِهِ حَتّی یَکُونَ لَهُ مِنها واعِظٌ وَ زاجِرٌ لَم یَکُن لَهُ مِن غَیرِها زاجِرٌ وَ لا واعِظٌ)(87)؛ «بدانید آن کس که نتواند خود را پند دهد تا از گناه بازدارد، دیگری را نیابد تا این کار را برای او به جای آرد. »
امام سجاد علیه السلام نیز در این باره می فرمایند:
(اِنَّکَ لاتَزالُ بِخَیرٍ ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِن نَفسِکَ و ما کانَتِ المُحاسَبَهُ لَها مِن هَمِّکَ)(88)؛ همواره در خیر هستی، هر گاه اندرزگویی درونی داشته باشی و تلاشت در حسابرسی خویش باشد.
با توجه به آنچه گذشت، تا زمانی که توانایی ذهنی و گرایش درونی در مخاطب به وجود نیامده است، بر اثر پیروی از خواهشِ نفس و پافشاری بر تقلیدهای کورکورانه و نداشتن اندرزگویی درونی، آماده پندپذیری نشده است، امکان ارتباط و پیوندی درونی با وی فراهم نخواهد شد. در چنین هنگامی، طبیعی است که پند کارا نیست و تحول خاصی، به وجود نمی آورد.
از آموزه های قرآنی و سیره پیامبران و اولیای الهی، چنین برداشت می شود که عوامل درونی از جمله، قلب و فطرت در پذیرش و کارایی پند و اندرز نقشی بنیادین دارد، چنان که پیش از این گذشت که قرآن کریم می فرماید:(إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ) (89) و در بخشی از آیه 46 سوره حج می گوید: (فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ)(90)

4- سهل انگاری پدر و مادر
بخش زیادی از بازدارنده ها و موانع دینداریِ جوانان، معلول بی توجهی پدر و مادر به تربیت دینی و اندرزگریِ فرزندانشان است.
چنین پدر و مادرانی گمان می کنند تنها وظیفه شان، رسیدگی به خوراک و لباس و مسکن فرزندانشان است. از این رو، اگر- برای نمونه در نماز کوتاهی کند گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است، در حالی که از حقوق فرزند بر پدر و مادر است که فرزندان خود را با آیین و آموزه های دینی آشنا سازند. امیر مؤمنان علیه السلام در این باره می فرمایند:
(حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوالِدِ یُحَسِّنَ اسمَهُ، وَ یُحَسِّنَ أَدَبَهُ، وَ یُعَلِّمَهُ القُرآنَ)(91)؛ حق فرزند بر پدر و مادر است که او را نام نیکو نهد و به خوبی، ادب آموزد و قرآنش تعلیم دهد.
بی توجهی پدر و مادر به تربیت دینی فرزندان به تدریج، مانع بزرگی در برابر پندپذیری فرزندان به وجود می آورد. از این رو، بایسته و شایسته است که از همان کودکی، به شیوه های مناسب و سنجیده، بذرِ آداب و اخلاق نیک و پندپذیری را در جان و دل آنان بارور ساخت تا انسانهای سودمندی برای جامعه باشند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند:
(قَلبُ الحَدَثِ کَالأرضِ الخالِیَهِ ما أُلقِیَ فیها مِن شَیءٍ قَبلَتهُ… )(92)؛ دل جوان همچون زمین ناکشته است؛ هرچه در آن افکنند بپذیرد.

5- فقر فرهنگی
فقر فرهنگی، از موانع پندپذیری است که خیرخواهان جامعه می بایست تمام توان خود را در ریشه کن نمودن آن به کار گیرند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
(… وَ الفَقرُ، اَلمَوتُ الأکبَرُ)؛ ناداری، بزرگترین مرگ است.
به ایشان گفته شد: آیا مقصود، ناداریِ دینار و درهم است؟ فرمود:
(الفَقرُ مِنَ الدّینِ)(93)؛ مراد ناداری و فقر دینی می باشد.
برای مبارزه با این پدیده نامیمون، افزایش و نهادینه سازی معارف و آموزه های قرآن و عترت- که در حدیث ثقلین مورد سفارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته امری بایسته، می نماید.
در این مبارزه مقدس، پدران و مادران، معلّمان و مربیان، عالمان و فرهیختگانِ جامعه، همگان، مسئولیت خطیری بر دوش دارند که در صورت کوتاهی، در پیشگاه خداوند متعال پاسخگو خواهند بود.

6- فقر و غِنای مفرط مادی
فقر اقتصادیِ فراوان و ثروت بیش از اندازه، از موانع و آفات پندپذیری است. بسیاری از مردم چون با فقرِ مادی شدید روبه رو می شوند و یا به ثروتهای کلانی دست می یابند، به انحراف و بیراهه کشیده می شوند و از راه مستقیم، خارج می شوند و توجهی به پند و اندرز ندارند.
قرآن کریم درباره ثروتمندانی که داراییهایشان، آنان را به طغیان و سرکشی می کشد، می فرماید: (کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى‌ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى‌)(94)؛ از این روست که بیشتر کسانی که در مکتب خرد و وحی، پرورش نیافته اند، چون به ثروتی دست یابند خود را بی نیاز یافته و احکام و فرموده های دینی را ارجی نمی نهند؛ وجدان اخلاقیِ این گروه در پس پرده های غفلت قرار گرفته و راستی و داد، در دیدشان، ارز و سنگی ندارد.
حضرات امیر علیه السلام درباره نتیجه ها و پیامدهای زیانبار فقر، به فرزند خود می فرمایند:
(یا بُنَیَّ مَنِ ابتَلی بِالفَقرِ اِبتَلی بِاَربَعِ خِصالٍ: بِالضَّعفِ فی یَقینِهِ، وَ النُّقصانِ فی عَقلِهِ وَ الرِّقَّهِ فی دینِهِ وَ قِلَّهِ الحَیاءِ فی وَجهِهِ، فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الفَقرِ)(95)؛
پسرم! کسی که دچار فقر شود، به چهار ویژگی دچار شود: سست باوری، کم خردی، سستی در دین و کمیّ آزرم و شرم، پس به خدا از فقر پناه می بریم.
در فرمایشی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است:
(لَولا رَحمَهُ رَبّی عَلی فُقَراءِ اُمَّتی، کادَ الفَقرُ أَن یَکونَ کُفراً)(96)؛ اگر نبود که مهر و رحمت پروردگارم فقرا و تهدیدستانِ امتم را در بر گرفت، فقر به آستانه کفر و کافری می رسید.

7- تبلیغات مسموم
یکی از موانع پندپذیری، برنامه های تبلیغی گسترده و ویرانگری است که دشمنان به آن می پردازند. در بسیاری مواقع، برخورد ناهنجارِ مخاطبانِ فرموده های دینی، ریشه در تبلیغات و برنامه های زهرآلود دشمنان و کج اندیشان دارد.
در چنین مواردی بایسته است با چنین مخاطبانی، به گونه ای سخن گفته شود تا از بن جان اثر پذیرد و به اشتباهِ خود پی ببرد و دوست و دشمن را به خوبی بازشناسد.
سیره امامان معصوم علیهم السلام نمونه ای است مناسب در رویارویی با چنین مواردی. چنانچه پیش از این اشاره شد(97)، وقتی آن مرد شامی به مدینه می آید و از روی حسادت با امام حسین علیه السلام گستاخانه رفتار می کند. امام علیه السلام با عطوفت و مهربانی به گونه ای با او سخن می گویند که از رفتار ناپسند خود خجل می شود و از آن پس به محبت اهل بیت علیهم السلام چنگ می زند.
آری امام علیه السلام متوجه شدند که این رفتار بر اثر تبلیغات زهرآلود بنی امیّه بوده لذا با برخوردی کریمانه او را به راه درست رهنمون شدند.

8- دوست ناشایست
دوست و همنشین بد یکی دیگر از موانع پندپذیری است. دوستان ناشایست به سان مارهای خوش خط و خالی هستند که سمّی کشنده دارند.
اگر انسان در انتخاب و گزینش دوست، دقّت نکند گاه به سرانجامی دچار می شود که پند هیچ خیرخواهی را نمی پذیرد و در برابر راستی و حق قد برمی افرازد. در این باره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
(اَلمَرءُ عَلی دینِ خَلیلِهِ، فَلیَنظُرِ اَحَدُکُم مَن یُخالِلُ)(98)؛ انسان بر دین دوست خود است، پس بنگرید با چه کسی دوستی می کنید.
قرآن کریم چنین بازمی نماید که هر که در گزینش همنشین، جستجو نکند و با هر کسی پیمان دوستی ببندد، به خویش و دیگران ستم کرده و در پیشگاه پروردگار، انگشت پشیمانی و حسرت خواهد گزید و خواهد گفت: ( یَا وَیْلَتَا لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلاً)(99)
برخی دیگر از موانع پندپذیری را می توان، چنین یاد کرد: مشکل ازدواج و سستیِ بنیان خانواده ها، مقطعی بودن اندرز، تکیه بر عیبها و سرزنش، پنددهی به صورت دستوری، و ارائه نادرست و ناسنجیده دین.
برای مبارزه با موانع یاد شده، باید کوشید تا راهکارهای اسلامی در آسان سازی ازدواج و استواری مبانی خانواده گسترش یابد؛ اندرزها استمرار گیرد؛ زیباییها و خوبیها نادیده انگاشته نشود؛ ارتباط پنددهنده و پندگیرنده، عاطفی باشد، و نه دستوریِ صرف، و احکام آموزه های دین آن سان که هست، در ساختاری مناسب پیش داشته شود.

ج- پند
پند کارساز ویژگیهای گوناگونی دارد که در زیر به بیان چند ویژگی بسنده می کنیم.

برخی از ویژگیهای پند مؤثر

1- هماهنگی با فطرت یا فرهنگ مشترک بشری
توجه به چنین ویژگیی است که قرآن را- با این که به زبان عربی است برای همه مردم آشنا و فهمش را شدنی نموده است. خداوند متعال در این باره می فرمایند: (وَ مَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْبَشَرِ)(100)؛ (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ)(101)

2- سازگاری با شرایط زمانی
در این ویژگی، پند می باید به گونه ای سامان یافته باشد که از کمترین فرصت بیشترین استفاده برده شود، و از سوی دیگر، شرایط زمانی شنونده نیز مورد توجه قرار گیرد مانند: تندخویی، بی حوصلگی، خستگی، آسیب دیدگی و… در غیر این صورت، پند، پندی سترون خواهد بود.
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
(لاتَعجَلُوا الاَمرَ قَبلَ بُلُوغِهِ فَتَندَمُوا)(102)؛ پیش از رسیدن زمان کار، شتاب ننمایید که پشیمان خواهید شد.

3- فراگیریِ حوزه های پنددهی
پند مؤثر، آن است که در حوزه های سه گانه شناختی، عاطفی و رفتاری مخاطب کارایی داشته باشد. امیرمؤمنان علیه السلام این سه حوزه پیوسته را این گونه بیان فرموده است:
(اَوضَعُ العِلمِ ما وُقِفَ عَلَی اللِّسانِ، وَ أَرفَعُهُ ما ظَهَرَ فِی الجَوارِحِ وَ الأَرکانِ)؛(103) بی ارزشترین دانش، دانشی است که در زبان جا گرفته است و برترین علم، علمی است که در رفتار و کردار هویدا باشد.
برای نمونه، پندی که برای ترویج فرهنگ نماز گفته می شود باید به گونه ای باشد که:
1- فلسفه، آداب، آثار و ارکان نماز در آن لحاظ شود (حوزه شناختی).
2- مخاطب نسبت به جلوه ها و آثار آن، دلبستگی پیدا کند (حوزه عاطفی).
3- نتیجه، اقدام عملیِ مخاطب در برپایی نماز باشد. (حوزه رفتاری)
پنددهی در موضوعات منفی نیز از همین قواعد پیروی می کند، برای نمونه، برای از میان بردن گرایش جوانان به اعتیاد، پندها باید به گونه ای سامان یابد که آنان را نسبت به فرجام خطرناک و شوم اعتیاد آگاه سازد (حوزه شناختی) و در اینان، نسبت به پدیده اعتیاد، احساس تنفّر ایجاد نماید (حوزه عاطفی) و در نتیجه، هیچ گاه به اعتیاد روی نیاورند. (حوزه رفتاری)(104).
قرآن کریم، نمونه والای پند و اندرز و الگوی جامع و کامل پنددهی است: قرآن کریم کتاب پند است(105) تا مردم را از تاریکیها به نور و از کژیها به راه راست رهنمون گردد. از این رو، می توان قرآن کریم را با نام «موعظه» شناخت.
امیرمؤمنان علیه السلام درباره پندآموزی قرآن می فرماید:
(ثُمَّ اِنَّ أَحسَنَ القَصَصِ وَ أبلَغَ المَوعِظَهِ وَ أَنفَعَ التَّذَکُّرِ کِتابُ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ)(106)؛ همانا نیکوترین حکایتها و رساترین اندرز و سود رساننده ترین پند، قرآن است.
آنان که دغدغه گسترش پنددهی در جامعه را دارند می بایست با روش قرآن در این باره آشنا بوده و قرآن را نمونه و چراغ فروزان راه خویش قرار دهند، چرا که کتاب الهی در تمام زمینه ها بهترین شیوه و راه و رسم را نشانگر است. (107)

روشهایی قرآنی در پنددهی

1- بهره گیری از داستانهای تاریخی
قرآن کریم به داستان گویی توجه ویژه ای دارد، تا جایی که بخش شایانی از خود را به بیان سرگذشت پیامبران و هم روزگاران اینان اختصاص داده است.
قرآن از بیان این قصه های واقعی و سودمند آرمانهایی را دنبال می کند که پند و اندرز را می توان یکی از آنها به شمار آورد. قرآن خود در این باره گوید:(لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ)(108) و در جایی دیگر خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ‌)(109)

2- به کار گیری «مَثَل»
آیه های فراوانی را در قرآن می توان یافت که از «مَثَل» در تربیت مردم و اندرز به آنان بهره گیری کرده است. در سوره ابراهیم می خوانیم: (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‌ )(110) و یا در سوره کهف: (وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ)(111)
لازم به یادآوری است که کاربرد مثل- به معنای اصطلاحی آن در بلاغت بسته به کاربرد آن در میان مردم است(112)، ولی این ویژگی در مثلهای قرآنی نیست، چرا که آیات قرآن پیش از آن که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سلم آنها را حفظ نموده و برای مردم قرائت کند، و پیش از آن که در میان مردم رایج گردد، به «مثَل» نامبردار شده است. بنابراین، مراد از «مثَل» از دید قرآن، چیز دیگری است و آن عبارت است از: تمثیل قیاسی که دانشمندان علوم بلاغی در دانش بیان، یاد آورده اند و مبتنی بر تشبیه و استعاره و کنایه است.(113)
برای نمونه، قرآن کریم در مثلی بسیار زیبا، کردار کافران را به خاکستری بر سینه تندباد، تشبیه کرده و فرموده است: (مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَى شَیْ‌ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ)(114)، پس اعمالشان هرچند ظاهری خوب داشته باشد، سودی به حالشان نخواهد داشت.
در سوره حج، عجز و ناتوانیِ معبودهای دروغین، این گونه بیان گردیده است: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ‌)(115)
در سوره رعد، نیز پایداریِ باطل به کف روی آب، مانند شده که به تندی، از میان می رود؛ و ماندگاری و پایایی از آنِ حقّ و راستی است. (116)
بهره گیری قرآن از داستان و مَثَل در اوج زیبایی و هنرمندی است، بنابراین نباید در پنددهی، اثر بسیار مهمّ کارهای هنری- فیلم، داستان، مَثَل و… – نادیده انگاشته شود.

3- تشویق و تهدید
از شیوه های تربیتی قرآن، شیوه «تشویق و تهدید» است که می تواند روشی در گسترش پنددهی به شمار آید. قرآن در آیات گوناگونی مردم را از سرانجام شریک قرار دادن برای خداوند می ترساند(117) و آنان را از نتیجه آن بر حذر می دارد. (118) همچنین به بیان نمونه هایی از اقوام گذشته می پردازد که روی برتافتند و به کیفر و عذاب پروردگار گرفتار شدند. (119)
قرآن کریم، فرجام نیک مؤمنان را این گونه به تصویر می کشد: (وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ‌)(120)
اما سرانجام بدِ کافران، این گونه نشان داده شده است: «و کسانی که کافر شده اند، گروه گروه به سوی جهنم رانده شوند، تا چون بدان رسند، درهای آن (به رویشان) گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گویند: «مگر فرستادگانی از خودتان بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به دیدار چنین روزی شما را هشدار دهند؟»، گویند: «چرا»، ولی فرمان عذاب بر کافران واجب آمد و گفته شود: «از درهای دوزخ درآیید، جاودانه در آن بمانید؛ وه چه بد [جایی] است جای سرکشان. »(121)
این نکته را یادآور باید شد که مژده ها و بیمهای خداوند اختصاص به جهان آخرت ندارد، بلکه خداوند متعال در این دنیا نیز به مؤمنان وراثت زمین،(122) آرامش و امنیت،(123) خیر و برکت،(124) پیروزی(125) و… را نوید داده است و کافران را از فرود آمدن عذاب شبانه،(126) و محرومیت از برکات آسمانی(127) و… ترسانیده.
پس از قرآن کریم، سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام نمونه های کاملی از پندهای مؤثر می باشند که در زیر به چندی از آنها اشاره می شود:

پندی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
(کُن فِی الدُّنیا کَأَنَّکَ غَریبٌ وَ عابِرُ سَبیلٍ، وَ اعدُد نَفسَکَ فِی المَوتی وَ إِذا أصبَحتَ فَلاتُحَدِّث بِالمَساءِ، وَ إِذا أمسَیتَ فَلاتُحَدِّث نَفسَکَ بِالصَّباحِ، وَ خُذ مِن صِحَّتِکَ لِسُقمِکَ، وَ مِن شَبابِکَ لِهِرَمِکَ، وَ مِن حَیاتِکَ لِوَفاتِکَ، فَإِنَّکَ لاتَدری مَا اسمُکَ غَداً)(128)
در دنیا آن گونه باش که گویی غریبه ای در آن، و گذر کننده ای از راه، خودت را در میان مردگان به شمار آور پس کار خود را وعده شام مده و چون شام فرارسید، آن را به بام، وعده مده؛ و از تندستی برای بیماری، و از جوانی برای پیری، و از زندگی برای مرگ خود (توشه) برگیر، چون نمی دانی فردا چه سان خواهی بود!».
به دیگر سخن، کسی که نمی داند فردا زنده است یا مرده، سالم است یا افتاده، تهیدست است یا ثروتمند و… چرا باید دچار غرور شود و از مسیر حق منحرف گردد؟ این پند نبوی صلی الله علیه و آله و سلم کافی است که هر انسان هوشیار و آماده ای را تکان دهد و از غفلت برون آورد.

اندرزی از امام علی علیه السلام در فریبندگی دنیا

(مَثَلُ الدُنیا کَمَثَلِ الحَیَّهِ لَیِّنٌ مَسُّها وَ السُّمُّ النَّاقِعُ فی جَوفِها، یَهوی إلَیهَا الغِرُّ الجاهِلُ، وَ یَحذَرُها ذُو اللُّبِّ العاقِلُ)(129)
دنیا همچون ماری است، سودن آن نرم و هموار، و درون آن زهر مرگبار. فریفته نادان، دوستی آن پذیرد، و خردمند دانا از آن دوری گیرد.

اندرزی از امام صادق علیه السلام در بی اعتباری دنیا
اما صادق علیه السلام در اندرزی به جابر جعفی، می فرماید:
«دنیا را به سان ثروتی دان که در خواب به آن دست یافته ای، که چون بیدار شده ای چیزی از آن در دست تو نیست». (130)

موعظه ای از امام حسین علیه السلام
مردی به نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت: «من مرد گنهکار هستم. مرا موعظه ای نما. » امام علیه السلام به او فرمود:«پنج کار انجام ده و در آن صورت، هرچه می خواهی گناه کن!:
1- از روزی خدا نخور و هرچه خواهی گناه کن.
2- از ولایت خدا خارج شو و هرچه توانی گناه کن.
3- به جایی برو که خدا تو را نبیند و گناه کن.
4- آن گاه که فرشته مرگ برای گرفتن جانت می آید، او را بازدار و هرچه خواهی گناه کن.
5- چون مأمور دوزخ تو را به سوی آتش بَرَد، به آتش درمیا، و هرچه خواهی گناه کن. (131)

5- زمینه ها و شرایط کارایی پند
برای اثرگذاری پند درجات مخاطب، زمینه ها و شرایطی لازم است. چنانچه پنددهنده این شرایط، و به سخن دیگر، این اصول را در اندرزگری رعایت نماید، شیرینی کارایی و تأثیر پند را خواهد چشید و میوه بذر خویش را خواهد چید.

نتیجه گیری
در این بخش برخی از این شرایط و اصول را به عنوان نتیجه عنوان می کنیم.

1- سعه صدر
در کارآمدسازی پند، سعه صدر، تحمّل و بردباریِ پنددهنده، نقش به سزایی دارد. اگر پنددهنده برخوردار از این ویژگی نباشد و انسانی زودرنج، شتابزده و پرخاشگر باشد و بدی را با بدی پاسخ گوید؛ نمی تواند پنددهنده موفّقی باشد. خداوند متعال می فرماید:«وَ لاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لاَ السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ‌»(132)
در سیره امامان معصوم علیه السلام به موارد فراوانی برمی خوریم که نمایانگر سعه صدر، قدرت تحمّل و بردباری و شکیبایی فراوان آن اسوه های بندگیِ خداوند متعال است.
امام حسین علیه السلام در برخورد با مردی شامی که به ساحت مقدس امام توهین نموده بود؛ به گونه ای شایسته و بزرگوارانه رفتار نمود که مرد شامی از رفتار خود، پشیمان شد و آرزو کرد که کاش زمین شکافته شده بود و در آن فرو می رفت. (133)
امام حسین علیه السلام می دانست که این گستاخی، در اثر تبلیغات زهرآگین معاویه و گروههای او، بوده است و اگر آن شامی، به خوبی موعظه شود، به اشتباه خود پی برده و در راه راست گام خواهد نهاد.
امام باقر علیه السلام در برخورد با مردی مسیحی که با آن حضرت بی ادبانه سخن گفت، به گونه ای رفتار کردند که آن مرد، مسلمان شد. (134)

2- اصل تدریج
در پنددهی، اصل تدریج، نقش به سزایی دارد. هنگامی که در مخاطبِ خود کاستیهایی را می بینیم و بر آنیم تا از سرِ خیرخواهی، او را راهنمایی کنیم، برای دستیابی به نتیجه دلخواه، می بایست میان مسائل مهمّ و مهمتر فرق می گذارد و با در نظر گرفتن زمان و مکانِ پنددهی و نیز روحیه مخاطب خویش، گام به گام، او را به کار نیک رهنمون شویم.
پدری که می خواهد فرزند خود را اندرز دهد، اگر دم به دم، به امر و نهی فرزندش بپردازد، و یا بیش از توانایی فرزندش، از او انتظار داشته باشد؛ با این شیوه نه تنها سودی نمی یابد، بلکه سبب لجاجت بیشتر او در اشتباه و گام نهادن در کجراهه می گردد.
معلّم، مبلّغ، مرّبی و هر کسی که در جایگاه والای پنددهی، قرار می گیرد لازم است از اصل «تدریج» و تکرار با فاصله مناسب، غفلت ننماید.
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که فردی مسیحی در همسایگی مسلمانی زندگی می کرد. مرد مسلمان همسایه اش را اندرز گفت و وی را به دین اسلام فراخواند. آن مرد نیز پذیرفت و مسلمان شد.
سحرگاه، مرد مسلمان درِ خانه همسایه اش را کوبید و از او خواست وضو گیرد تا در مسجد نماز بخوانند. تازه مسلمان آماده شد و با هم به نماز ایستادند. این نماز و نیایش تا پس از نماز عشا ادامه یافت، و در این میان، هرگاه تازه مسلمان آهنگ رفتن به خانه اش را می کرد، مرد مسلمان می گفت: کمی دیگر صبر کن تا فلان نماز را هم بخوانیم!!
چون روز سپری شد و تازه مسلمان به خانه اش برگشت. در سحر روز بعد، دیگربار، فرد مسلمان به سراغِ خانه تازه مسلمان رفت و خواست که وضو بگیرد تا با هم نماز به جای آرند. تازه مسلمان به او گفت: برو! برای این دین، فردی بیکارتر از من پیدا کن، چون من انسان درمانده و عیالواری هستم. »(135)

3- درسهای آزموده
قرآن کریم، در برخی آیات می فرماید: (سیرُوا فِی الاَرضِ)(136)؛ و در آیاتی دیگر، می فرماید: (اَفَلَم یَسیرُوا فِی الاَرضِ)(137)
از مجموع این آیات، چنین برمی آید که سیر و گردش در زمین برای پندگیری ضروری است با وجود این، چنین سیر و گردشی می تواند به صورت مطالعه تاریخ گذشتگان باشد؛ اما مهمتر از آن، گردش در آثار باستانیِ به جای مانده از قدرتمندان و ثروتمندان، حاکمان تاریخ و تمدنهای گذشته و مردمان پیشین است که نقش بسیار مهمّی در پنددهی دارد و از راهکارهای مهمّ پندآموزی می باشد.
روایت شده که امام علی علیه السلام چون بر مدائن، گذر کردند و آثار بر جای مانده کسری را دیدند، یکی از همراهان گفت:
جَرَتِ الرِّیاحُ عَلی رُسُومِ دِیارِهِم فَکَأَنَّهُم کانُوا عَلی میعادٍ
امام به او فرمود: چرا این آیات را نخواندی: «چه باغها و چشمه سارانی [که آنها بعد از خود] نهادند* و کشتزارها و جایگاههای نیکو* و نعمتی که از آن برخوردا بودند* [آری] این چنین [بود] و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم* و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و مهلت نیافتند.(138)
خاقانی در اشعار زیبای خود گوید:

هان! این دل عبرت بین، از دیده عِبَر کن؛ هان … ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو … پند سر دندانه بشتو ز بُن دندان
گوید که تو از خاکی و ما خاک توایم اکنون … گامی دو سه بر ما نِه و اشکی دو سه هم بفشان
کسری و ترنج زر، پرویز به زرین … برباد شده یکسر با خاک شده یکسان
پرویز که به هر بومی زرّین تره آوردی … کردی ز بساط زر زرّین تره را بستان
پرویز کنون گم شد، زان گم شده کمتر گوی … زرین تره کوبر خوان؟ رو «کم ترکوا» برخوان(139)

پی نوشت ها :

1- پژوهشگر و مدرس حوزه.
2- مؤمنون (23)، بخشی از آیه 14: « آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است».
3- اسراء (17)، بخشی از آیه 70: «به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم».
4- اسراء (17)، بخشی از آیه 70: «و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم».
5- نک: بقره (2)، آیه های 34-30.
6- ص (38)، بخشی از آیه 82: «پس به عزّت تو سوگند که همگی را جداً از راه به در می برم».
7- یوسف (12)، بخشی از آیه 53: « نفس، قطعاً به بدی امر می کند».
8- اعراف (7)، بخشی از آیه 179: «آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند».
9- حجرات (49)، بخشی از آیه 10: «در حقیقت، مؤمنان با هم برادرند».
10- ابن شعبه حرانی، تحت العقول عن آل رسول، تحقیق علی اکبر غفاری، ص173.
11- نک: خلیل ابن احمد فراهیدی، العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، ج2،ص 228.
12- نک: محمد بن مکرم بن منظور افریقی، لسان العراب،ج7، ص466.
13- نک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، ج4، ص292.
14- لقمان (31)، بخشی از آیه 13: «و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش – در حالی که وی او را اندرز می داد گفت:« ای پسرک من به خدا شرک میاور».
15- نساء (4)، بخشی از آیه 34: «پندشان دهید».
16- نور (24)، بخشی از آیه 17: « خدا اندرزتان می دهد که هیچ گاه دیگر مثل آن [بهتان] را تکرار نکنید…».
17- شعراء (26)، بخشی از آیه 136:« خواه اندرز دهی و خواه از اندرز دهندگان نباشی، برای ما یکسان است».
18- نک: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیّه تحقیق احمد بن عبدالغفور، ج1، ص411.
19- نک: احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ج5،ص435.
20- نک: ابن منظور افریقی، لسان العرب، ج2، ص616-615.
21- خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج3، ص 119.
22- فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج1، ص252.
23- احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج5، ص435.
24- اعراف (7)، بخشی از آیه 79:« اگر قوم من، به راستی، من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر 6 شما را خواستم ولی شما خیرخواهان [و نصیحتگران] را دوست نمی دارید.».
25- نک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج4، ص207.
26- برای گذر کردن از رودخانه؛ یکی از دو سوی نهر؛ شتری که پیوسته در سفر است؛ جریان اشک؛ اشک؛ تفسیر خواب و تأویل آن از وجهی به وجهی و… به ترتیب گفته می شود: عَبَرت النهر عُبُور عِبرُ النهر؛ ناقهٌ عُبرُ الدمع؛ عَبرَهُ؛ عَبرٌ الرویا… نک: همان، ج4، ص209-207.
27- حشر (59)، بخشی از آیه 2: «… پس از دیده روان، عبرت گیرید.».
28- ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج4،صص210-209.
29- این واژه با مشتقاتش 9بار در قرآن آمده است که از این میان، در سوره یوسف، آیه 43، به معنای تفسیر خواب است: (اِن کنتم للرویا تعبُرُونَ)، و در سوره نساء، آیه 43، به معنای عبورکنندگان: (وَ لا جُنُباً اِلّا عابری سبیلٍ). در دیگر موارد ، به معنای پند و اندرز می باشد.
30- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی التفسیر القرآن، ج9، ص 427.
31- نازعات (79)، آیه 26: « در حقیقت، برای هر کس که [از خدا] بترسد، در این [ماجرای فرعون و موسی] عبرتی است».
32- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی التفسیر القرآن، ج10، ص 258.
33- مؤمنون (23)، بخشی از آیه 21:« و البته، برای شما در دامهای [گلّه، درس] عبرتی است…».
34- نک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی التفسیر القرآن، ج7، ص 185.
35- ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج2، ص358.
36- برای نمونه نک: آل عمران (3)، آیه 195 (در این آیه، «ذکر» به معنای جنس مذکر است)؛ و اعراف (7) آیه 63 ( در این آیه «ذکر» به معنای یادآوری است).
37- ذاریات (51)، آیه 55: « و پند ده، که مؤمنان را پند سود بخشد.».
38- مدثر (74)، آیه 49: «پس چرا از این تذکار، رو گردانند».
39- صف (61)، آیه2 : « ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزی می گویی که انجام نمی دهید».
40- سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 175، ترجمه جعفر شهیدی، ص181.
41- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، ص442.
42- نظامی گنجوی، کلیات، خسرو و شیرین، چاپ دکتر معین فر، ص340.
43- ابوالفضل علی طبرسی، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، ص96.
44- نظامی گنجوی، کلیات، شرفنامه، چاپ دکتر معین فر، ص718.
45- محمد عبدالرؤوف مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، چاپ احمد عبدلاسلام، ج1، ص104؛ نیز 6نک: علی بن حسام هندی (متقی هندی)، کنز العمّال، تحقیق بکری حیاتی و صفوه سقا، ج15، ص795.
46- عبدالواحد بن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ج1، ص327.
47- همان، ج2، ص204.
48- همان، ج1، ص 326.
49- در این باره و برای آشنایی با چهره های دیگری از عالمان با اخلاص نک: رضا مختاری، سیمای فرزانگان، صص154-121.
50- ابراهیم (14)، بخشی از آیه 4: « و ما هیچ پیامبری را به جز زبان قومش نفرستادیم».
51- در این باره نک: جوادی آملی، تسنیم، ج1، صص33-32.
52- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص85؛ نیز: علی بن حسام هندی (متقی هندی)، کنز العمّال، ج10، ص242.
53- مانند برخورد پیامبران الهی با پدیده شرکت که در داستانهای قرآن بازتابیده است. برای نمونه نک: اعراف (7)، آیه های 73،65،59و85.
54- سبأ (34)، بخشی از آیه 46: « بگو: من فقط به شما یک اندرز می دهم که دو دو و به تنهایی برای خدا به پا خیزید، سپس بیندیشید که رفیق شما هیچ گونه دیوانگی ندارد.».
55- سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 108، ترجمه جعفر شهیدی، ص101، نیز نک: نهج البلاغه، شرح محمد عبده، ج1، ص207.
56- نساء (4)، بخشی از آیه 63: «با آنها سخنی رسا که در دلشان [مؤثر] افتد، بگوی».
57- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص124.
58- بقره (2)، بخشی از آیه 2:« [قرآن] مایه هدایت تقواپیشگان است».
59- مؤمنون (23)، آیه1: «به راستی که مؤمنان رستگار شدند».
60- سید رضی، نهج البلاغه، شرح و ترجمه فیض الاسلام، خطبه184.
61- نک: همان، خطبه 185، ص.
62- علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص286.
63- اسراء (17)، بخشی از آیه 23: «… سخن شایسته».
64- احزاب (33)، بخشی از آیه 70:«… سخن استوار».
65- طه (20)، بخشی از آیه 44: «…سخن نرم…».
66- اسراء (17)، بخشی از آیه 28:«…سخن نرم».
67- بقره (2)، بخشی از آیه 235:«…سخن پسندیده».
68- عباس قمی، منتهی الآمال، ج1، ص20.
69- حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج2، ص462، به نقل از مرتضی مطهری، داستان راستان، ج1، صص84-83.
70- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج50، صص212-211؛ نیز نک: مرتضی مطهری، داستان راستان، ج1، صص 40-38.
71- نک: بقره (2)، آیه 185؛ مدثر (74) آیه 31.
72- نک: بقره (2)، آیه2.
73- نک: یونس (10)، آیه 57.
74- لقمان (31)، آیه 3.
75- نحل (16)، آیه 89.
76- نک: اسراء (17)، آیه 82.
77- مدّثّر (74)، آیه های 51-49: « چرا از این تذکار روی گردانند؟* به خران رمنده ای مانند* که از پیش شیری گریزان شده اند».
78- جلال الدین رومی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ص734.
79- ق (50)، آیه 37: « قطعاً در این [عقوبتها]، برای هر صاحبدل و حق نیوشی که خود به گوهی ایستد، عبرتی است.
80- نک: محمد ناجی مشرح، الوظائف الاعلامیه فی آفاق القصّه القرآنیه، صص 50-49.
81- قصص (28)، بخشی از آیه 50:« پس اگر تو را اجابت نکردند، بدان که فقط هوسهای خود را پیروی می کنند.
82- جائیه (45)، بخشی از آیه 23:« پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده است…».
83- سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 42، ترجمه جعفر شهیدی، ص43.
84- بقره (2)، بخشی از آیه 170: « آیا هرچند پدرانشان را درک نمی کرده و راه صواب نمی رفته اند، [باز هم در خور پیروی هستند]؟».
85- مشهور مفسران «لا» را در آیه «لا أقسم» زائده و برای تأکید گرفته اند، ولی برخی قرآن پژوهان زائده بودنش را صحیح ندانسته اند. در این باره نک: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، صص 302-299.
86- قیامت (75)، آیه 2: «…سوگند به وجدان سرزنشگر».
87- سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 90، شرح محمد عبده، ج1، ص160.
88- نک: محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الامالی، حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، ص110.
89- ق (50)، آیه 37: « قطعاً در این [عقوبتها]، برای هر صاحبدل و حق نیوشی که خود به گواهی ایستد، عبرتی است».
90- حج (22)، بخشی از آیه 46: «… در حقیقت، چشمها کور نیست، لیکن دلهایی که در سینه هاست، کور است».
91- سید رضی، نهج البلاغه، بخشی از حکمت 399، تحقیق صبحی صالح، ص546.
92- همان، نامه 31، ص.
93- ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص8، محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص63.
94- علق (96)، آیه های 7-6: «حقّاً که انسان سرکشی می کند* همین که خود را بی نیاز پندارد».
95- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 69، صص48-47.
96- همان، ج69، ص47؛ نیز نک: محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج3، ص2438.
97- ص38.
98- محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص518؛ نیز نک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار،ج 71، ص192.
99- فرقان (25)، آیه 28:« ای وای، کاش فلانی را دوست[خود] نگرفته بودم.
100- مدّثِّر (74)، بخشی از آیه31: « و این [آیات] جز تذکاری برای بشر نیست».
101- قمر (54)، آیه 17: « و قطعاً قرآن را برای پندآموزی آسان کرده ایم؛ پس آیا پند گیرنده ای هست».
102- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص112.
103- سید رضی، نهج البلاغه، حکمت 92، تحقیق و شرع محمد عبده، ج4، ص20.
104- برای آگاهی بیشتر نک: عبدالعظیم کریمی، راهبردهای روان شناختی تبلیغ، ص59.
105- نک: یونس (10)، آیه 57؛ نور (24)، آیه 34؛ نحل (16) آیه 125.
106- محمد بن یعقوب کلینی، الروضه ی من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج8، ص175.
107- نک: اسراء (17)، آیه9.
108- یوسف (12)، بخشی از آیه 111:« به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان، عبرتی است».
109- اعراف (7)، بخشی از آیه 176:«… پس… داستان را… حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند».
110- ابراهیم (14)، بخشی از آیه 25:«… و خدا مَثَلها را برای مردم می زند، شاید که آنان پند گیرند».
111- کهف (18)، بخشی از آیه 54: « به راستی، در این قرآن، برای مردم از هرگونه، مثلی آوردیم».
112- نک: جعفر سبحانی، الامثال فی القرآن الکریم، صص 10و17.
113- همان، ص17.
114- ابراهیم (14)، آیه 18: «مثل که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهایشان به خاکستری می ماند که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد: از آنچه به دست آورده اند هیچ [بهره ای] نمی توانند برد. این است همان گمراهی دور و دراز.».
115- حج (22)، آیه 73: « ای مردم، مثلی زده شد. پس بدان گوش فرا دهید: کسانی را که جز خدا می خوانید هرگز [حتی] مگسی نمی آفرینند، هرچند برای [آفریدن] آن اجتماع کنند، و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمی توانند آن را باز پس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
116- نک: رعد (13)، آیه 17.
117- نک: مائده (5)، آیه 72؛ حج (22)، آیه 31.
118- نک: طه (20)، آیه های 127-123.
119- نک: یونس (10)، آیه های 73-71.
120- زمر (39)، آیه73: « و کسانی که از پروردگارشان پروا داشته اند، گروه گروه به سوی بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهای آن [به رویشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند: «سلام برشما، خوش آمدید، در آن درآیید [و] جاودانه[ بمانید].
121- زمر (39)، آیه های 72-71.
122- نک: نور (24)، آیه 55.
123- همان.
124- نک: اعراف (7)، آیه 96.
125- نک: یونس (10)، آیه 103.
126- نک: اعراف (7)، آیه 97.
127- نک: اعراف (7)، آیه 40.
128- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص181.
129- سید رضی، نهج البلاغه، حکمت119، تحقیق محمد عبده، ج4، ص28، ترجمه از دکتر شهیدی است. نک: نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، ص381.
130- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص377.
131- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 126.
132- فصّلت (41)، آیه های 35-34، « و نیکی با بدی یکسان نیست [بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن؛ آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل می گردد. و این [‍خصلت] را جز کسانی که شکیبا بوده اند نمی یابند، و آن را جز صاحب بهره ای بزرگ نخواهد یافت.
133- ماجرای این مرد شامی، عظام بن مصطلق را نک: ابن عساکر، تاریخ مدینه ی دمشق، تحقیق علی شیری، ج 43، صص225-224؛ نیز: عباس قمی، منتهی الآمال، ج1، صص350-349.
134- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، به کوشش گروهی از دانشمندان، ج 3، ص 336.
135- محمد بن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج2، صص 44-43.
136- انعام (6)، بخشی از آیه 11: « در زمین، گردش کنید…».
137- یوسف (12)، بخشی از آیه 109: « آیا در زمین گردش نکردند؟…».
138- دخان (44)، آیه های 29-25، نیز نک: ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص 145؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 84.
139- خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، ص 358.
منبع مقاله :
(1388)، مجموعه مقالات قرآن و جامعه شناسی(2)، تهران، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، مؤسسه نشر شهر، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید