تقوی

تقوی

نویسنده : هادی مطلبی

مقدمه :
موضوع تقوی یک موضوع مختصر ومحدود نیست بلکه در تمامی ابعاد زندگی مادی ومعنوی هر فردی تأثیر بسیار زیادی دارد و هر انسانی برای زنده ماندن وزندگی کردن نیاز به آن دارد چرا که ناچار است برای پیشبرد اهداف خود (حتی اهداف ساده وسطحی زندگی) مقید به یک سری برنامه هایی باشد. مثلاً برای اداره زندگی نیاز به کسب وکار وبرنامه ریزی صحیح دارد وباید درآمد خود را به موقع وبه اندازه مصرف کند. مورد دیگر مثل علم آموزی که طالب علم باید راه صحیحی برای تحصیل علم برگزیند و شرایط دیگری را نیز باید رعایت کند مثل: انتخاب استاد خوب ، کتابهای مفید ، پشتکار و تلاش فراوان و…
این طور نیست که انسان در زندگی برای رسیدن به مقصودش هر کاری که دلش خواست انجام دهد و بعد هم به مقصودش نائل شود. بلکه باید یک سری کارها را انجام دهد و دسته‌ای از کارها را ترک کند یعنی مقید به بایدها و نبایدهایی باشد و این معنای خودمانی تقواست . به هر حال آنچه بنده تا به حال از آیات و روایات فراوان در این زمینه و تأکید و اهتمام جدی علما و اساتید به مسئله تقوی فهمیده‌ام این است که تقوی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و جایگاه ویژه و منحصر به فردی دارد تا آنجا که خداوند متعال بهترین افراد را با تقوی‌ترین آنان می‌داند و می‌فرماید :
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏ »
با کرامت ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست
انشاءالله در این جزوه مطالبی به صورت مختصر پیرامون معنای تقوی، آیات و روایات در مورد تقوی، اهمیت و جایگاه تقوی، فوائد تقوی و سایر ابعاد آن در زندگی ارائه می‌گردد.

معنای لغوی تقوی :
بنابر تحقیق انجام شده در کتاب‌های مختلف لغت این کلمه از «وقایه» گرفته شده و ریشه آن نیز «وقی» به معنای حفظ و نگهداری می‌باشد . در کتاب لسان العرب در این باره چنین آمده است :
(وقی) وقاهُ اللهُ‌ وقیاً و وقایهً : صانَهُ ، حَفِظَهُ . و قد توقّیتُ واتَّقیتُ الشئ و تقیتُهُ أتَّقیه و أتْقیه تُقی و تقیهّ و تقاءّ : حَذِرتُهُ . و الإسم التقوی ، التاء بدل من الواو و الواو بدل من الیاء (1) .
همچنین در کتاب معجم الوسیط آمده است : وقاه اللهُ من السو‌ء و وقاه السوء : کلأ منه. وقی الامرّ وقیاً و وقیّاً .
أصلحهُ . اتّقی الله: خاف عقابَه فتجنَّب . اتّقی الشئَ : حذَرهُ‌ و تجنّبه .
التقاه : الخشیه و الخَوْف . التقوی: الخشیه و الخوف. تقوی الله : خشیتُهُ و امتثال اوامره و اجتناب نواهیه [اصلُه وقیا، قلبوه للفرق بین الاسم و الصفه]. التقی: من یتّقی اللهَ‌ تعالی (2).
جناب راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ القرآن می‌گوید:
الوقایه : حفظ الشئ مما یؤذیه و یضرّه و التقوی جعلُ النفس فی وقایهٍ مما یخاف. هذا تحقیقه. ثم یسمّی الخوف تاره تقوی، و التقوی خوفاً حسب تسمیه مقتضی الشئ بمقتضیه و المقتضی بمقتضاه. و صار التقوی فی تعارف الشرع حفظ النفس عمّا یؤثم و ذلک بترک المحظور و یتم ذلک بترک بعض المباحات لماروی «الحلال بین و الحرام بین و من وقع حول الحمی فحقیق أن یقع فیه»(3)
به هر حال لفظ تقوی به این معانی به کار رفته است: حفظ ـ صیانت ـ رعایت ـ ورع ـ خشیه ـ‌ خوف ـ تجنّب و سایر معانی که شاید خیلی‌ها با هم مترادف بوده و بعضی‌ها هم به صورت مجازی به آن اطلاق شود. شهید مطهری (ره) در کتاب «ده گفتار» می‌فرماید: چیزی که نسبتاً عجیب به نظر می‌رسد ترجمه فارسی این کلمه به پرهیزگاری است. دیده نشده تا کنون احدی از اهل لغت مدعی شده باشد که این کلمه به این معنا هم استعمال شده است. معلوم نیست از کجا و به چه جهت در ترجمه‌های فارسی این لغت به پرهیزگاری ترجمه شده است؟! گمان می‌کنم که تنها فارسی زبانان هستند که از این کلمه معنای پرهیز و اجتناب درک می‌کنند در حالی که هیچ عرب زبانی در قدیم و جدید این مفهوم را از این کلمه درک نمی‌کند. شک نیست که در عمل لازمه تقوی و صیانت نفس نسبت به چیزی ترک و اجتناب از آن چیز است اما نه این است که معنای تقوی همان ترک و پرهیز و اجتناب باشد(4).
اما ظاهراً اشتباه هم نباشد اگر تقوی را پرهیزگاری معنا کنیم چرا که بنابر آنچه خود شهید (ره) فرمود لازمه تقوی پرهیزگاری است و به خاطر علاقه لازم و ملزوم اسم یکی را بر دیگری بگذاریم (مجازاً) چنانچه جناب راغب در مفردات گفته گاهاً به خوف ، تقوی و به تقوی ، خوف گفته می‌شود و به خاطر علاقه بین مقتضی و مقتضا (ملزوم و لازم) اسم یکی را بر دیگری می‌گذارند.

معنای اصطلاحی تقوی و گفتاری پیرامون آن :
علامه مجلسی (ره) در بحارالانوار می‌گوید: معنای عرفی تقوی حفظ نفس است از آنچه در قیامت به آن ضرر می‌زند و نیز محدود کردن نفس در آنچه که به آن نفع رساند(5).
شهید دستغیب (ره) می‌فرماید : تقوی شرعاً به معنای بازداشتن خود است از آنچه زیان آخرتی دارد به اینکه پرهیز کند از مخالفت پروردگار در اوامر و نواهی چنانچه از حضرت صادق (ع) پرسش شد از معنای تقوی ، حضرت فرمودند: هر جا امر خدا هست حاضر باشی و هر جا نهی اوست حاضر نباشی(6) یعنی امرهای خدا را به جا آورنده و نهی‌های او را ترک کننده باشی. بنابراین تقوی را دو جهت است : اول اکتساب طاعات و امتثال اوامر الهی به اینکه سعی کند واجبی از او ترک نشود و در مرتبه دوم سعی کند مستحبات را تا آنجا که بتواند ترک نکند. جهت دوم اجتناب از محرمات و ترک نواهی پروردگار است به اینکه محرمات را مرتکب نشود و در مرتبه دوم سعی کند مکروهات را نیز ترک کند. کسی که طالب سعادت و مقام شامخ تقوی است باید جهت دوم را بیشتر اهمیت دهد زیرا اگر از محرمات پرهیز کرد عمل خویش هر اندازه هم کم باشد پذیرفته شده و او را به خدا نزدیک می‌کند (انّما یتقبل الله من المتقین) (7) امام صادق علیه السلام در این باره می‌فرماید : کفایت می‌کند تو را دعای همراه با نیکوکاری آنچه کفایت می‌کند از نمک طعمام را (8) . یعنی چنانچه برای گوارا شدن طعام مقدار کمی نمک کفایت می‌کند، برای مستجاب شدن دعا هم اگر شخص متقی باشد مختصر دعائی کافی است (9).
در تفسیر نمونه ذیل آیه 13 سوره حجرات چنین آمده :
از آیات قرآن به خوبی استفاده می‌شود که تقوی همان احساس مسئولیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم می‌شود و او را از فجور و گناهان باز می‌دارد و به نیکی و عدالت دعوت می‌کند و آدمی را خالص و فکر و نیت او را از آلودگی‌ها می‌شوید.
تقوی از «وقایه»‌ یعنی کوشش در حفظ و نگهداری چیزی است و منظور از آن نگهداری روح و جان از هرگونه آلودگی و متمرکز ساختن نیروها در اموری است که رضای خدا در آن است.
بعضی از علما برای تقوی 3 مرحله نام برده‌اند (که این سه مرحله را علامه مجلسی (ره) نیز در توضیح روایتی مربوط به تقوی بیان کرده‌اند)(10) :
مرحله اول : نگهداری نفس از عذاب جاویدان به واسطه تحصیل عقائد صحیح .

مرحله دوم : پرهیز از هرگونه گناه .
مرحله سوم : خویشتن داری از هر چیزی که انسان را به خود مشغول کرده و از حق منصرف می‌کند و این تقوای خواص بلکه خاص الخاص‌ها است.
در تفسیر المیزان ذیل همین آیه مبارکه چنین آمده :
این فطرت و جلبت در هر انسانی هست که به دنبال کمال می‌گردد که با داشتن آن از دیگران ممتاز شود و در بین اقران خود دارای شرافت و کرامتی خاص گردد و از آن جا که عامه مردم دلبستگی‌شان به زندگی مادی دنیاست قهراً این امتیاز و کرامت را در همان مزایای زندگی دنیا یعنی درمال و جمال و حسب و نسب و امثال آن جست و جو می‌کنند و همه تلاش خود را برای بدست آوردن آن به کار می‌گیرند تا با آنها به دیگران فخر بفروشند و بلندی و سروری کسب کنند در حالی که این گونه مزایا ، مزایای موهوم و خالی از حقیقت است و ذره‌ای از شرف و کرامت به آنان نمی‌دهد. آن مزیتی که مزیت حقیقی است و آدمی را بالا می‌برد و به سعادت حقیقی‌اش که همان زندگی طیبه و ابدی در جوار رحمت پروردگار است می‌رساند عبارت است از تقوی و پروای از خدا. آری تنها و تنها وسیله برای رسیدن به سعادت آخرت همان تقوی است که به طفیل سعادت آخرت سعادت دنیا را هم تأمین می‌کند لذا خداوند فرموده: و تزّو دوا فأن خیر الزاد التقوی(11). و وقتی یگانه مزیت تقوی باشد قهراً‌ گرامی‌ترین مردم نزد خدا با تقوی‌ترین ایشان است و این آرزو هدفی است که خداوند به علم خود آن را هدف زندگی انسان قرار داده است.
شهید مطهری (ره) در این باره بیان زیبائی دارند. ایشان می‌فرماید:
چیزی که هست حفظ و صیانت خود از گناه که نامش تقوی است به دو شکل ممکن است صورت بگیرد : تقوائی که ضعف است و تقوائی که قوت است.
نوع اول اینکه انسان برای حفظ خود از آلودگی‌های معاصی از موجبات آنها فرار کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگه دارد. شبیه کسی که برای رعایت حفظ الصحه خود کوشش می‌کند خود را از محیط مرض و میکروب و از موجبات انتقال بیماری دور نگه دارد.
نوع دوم اینکه در روح خود حالت و قوتی به وجود می‌آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی می‌دهد که اگر فرضاً در محیطی قرار بگیرد که وسائل و موجبات گناه فراهم باشد، آن حالت و ملکه روحی او را حفظ می‌کند و مانع می‌شود که او آلودگی پیدا کند مانند کسی که به وسائلی در بدن خود مصونیت طبی ایجاد می‌کند که دیگر نتواند میکروب فلان مرض در بدن او اثر کند. در زمان ما تصوری که عموم مردم از تقوی دارند همان نوع اول است. اگر گفته شود فلان کس آدم با تقوائی است یعنی مرد محتاطی است، انزوا اختیار کرده و خود را از موجبات گناه دور نگه می‌دارد. این همان نوع تقوی است که گفتیم ضعف است.
شاید علت پیدایش این تصور این است که از اول تقوا را برای ما پرهیزگاری و اجتناب کاری معنا کرده‌اند و تدریجاً پرهیز از گناه به معنای پرهیز از محیط و موجبات گناه تلقی شده و کم کم به اینجا رسیده که کلمه تقوی در نظر عامه مردم معنای انزوا و دوری از اجتماع می‌دهد. در محاورات عمومی وقتی که این کلمه به گوش می‌رسد یک حالت انقباض و پا پس کشیدن و عقب نشینی کردن در نظرها مجسم می‌شود.
لازمه اینکه انسان حیات عقلی و انسانی داشته باشد این است که تابع اصول معینی باشد و لازمه این که انسان از اصول معینی پیروی کند این است که از اموری که با هوا و هوس او موافق است ولی با هدف او و اصول زندگانی او منافات دارد پرهیز کند ولی لازمه همه اینها این نیست که انسان اجتناب کاری از محیط و اجتماع را پیشه سازد . راه بهتر و عالی‌تر این است که انسان در روح خود ملکه و حالت و مصونیتی ایجاد کند که آن حالت حافظ و نگهدار او باشد. سعدی می‌گوید :
بدیدم عابدی در کوهساری
قناعت کرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیایی
که باری بند از دل برگشائی
بگفت آنجا پری رویان نغزند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند
این همان نوع تقوی و حفظ و صیانت از نفس است که در عین حال ضعف و سستی است. این که انسان از محیط لغزنده دوری کند و نلغزد که هنر نیست، هنر در این است که در محیط لغزنده خود را از لغزش حفظ و نگهداری کند. باباطاهر می‌گوید :
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
ولی آیا راه چاره این است که چشم را از بین ببریم یا اینکه راه بهتری هست و آن این که در دل نیرو و قوتی به وجود آوریم که چشم نتواند دل را به دنبال خود بکشاند . اگر بنا باشد برای آزادی دل از چشم خنجری بسازیم نیشش ز فولاد، یک خنجر دیگر هم برای گوش باید تهیه کنیم زیرا هر چه را هم که گوش می‌شنود، دل یاد می‌کند. و همچنین است ذائقه و لامسه و شامه. آن وقت انسان درست مصداق همان شیر بی دست و پا و فرتوتی است که توان حمله ندارد وگرنه حمله می‌کرد.
در کتب اخلاقی گاهی از دسته‌ای از قدما یاد می‌کنند که برای آنکه زیاد حرف نزنند و سخن لغو یا حرام به زبان نیاورند سنگریزه در دهان خود می‌گذاشتند که نتوانند حرف بزنند یعنی اجبار عملی برای خود درست می‌کردند. معمولاً دیده می‌شود که از این طرز عمل به عنوان نمونه کامل تقوی نام برده می‌شود در صورتی که اجبار عملی به وجود آوردن برای پرهیز از گناه و سپس ترک کردن گناه کمالی محسوب نمی‌شود اگر توفیق چنین کاری را پیدا کنیم و از این راه مرتکب گناه نشویم البته از گناه پرهیز کرده‌ایم اما نفس ما همان اژدهاست که بوده است فقط از غم بی آلتی افسرده است. آن وقت کمال محسوب می‌شود که انسان بدون اجبار عملی و با داشتن اسباب و آلات کار از گناه و معصیت پرهیز کند. این گونه اجتناب‌ها و پهلو تهی کردن‌ها اگر کمال محسوب شود از جنبه مقدمیتی است که در مراحل اولیه برای پیدا شدن ملکه تقوی ممکن است داشته باشد زیرا پیدایش ملکه تقوی بعد از یک سلسله ممارست و تمرین‌های مختلف است که صورت می‌گیرد اما حقیقت تقوا غیر از این کارهاست. حقیقت تقوی همان روحیه قوی و مقدس است که خود حافظ و نگهدارنده انسان است و باید مجاهدت کرد تا آن معنا و حقیقت پیدا شود (12).

آیا تقوی محدودیت نیست؟!
شهید مطهری (ره) در این باره نیز مطالبی دارند که مضمون آنها چنین است :
از آن جا که لازمه متقی بودن پرهیز از انجام بعضی کارها است و گاهی اوقات هم از تقوی به حصن و حصار تعبیر می‌شود ممکن است بعضی تقوی را محدودیت بدانند تا مصونیت. برای بیان مطلب مثال‌هایی عرض می‌کنم :
بشر در یک قسمت از زمین پهناور خانه‌ای می‌سازد و بالا و پایین و اطراف آن را محکم می‌کند و درب می‌گذارد و برای در امان ماندن از سرما و گرما و استفاده از مواهب زندگی، خود را به آن محیط محدود می‌کند. آیا اسم این را باید محدودیت گذاشت یا مصونیت؟!
انسان پای خود را در کفش و سر خود را در کلاه محدود می‌کند و انواع جامه‌ها را به خود می‌پیچد . آیا برای خودش محدودیت ایجاد می‌کند یا مصونیت؟!
تقوی هم برای روح مانند خانه است برای زندگی و مانند جامه است برای تن (و لباس التقوی ذلک خیر) (13) یعنی تقوی که جامه روح است بهتر و لازم‌تر است. آن وقتی می‌توان نام محدودیت روی چیزی گذاشت که انسان را از موهبت و سعادتی محروم کند اما چیزی که خطر را از انسان دفع می‌کند و انسان را از مخاطرات و حوادث صیانت می‌کند مصونیت است نه محدودیت و تقوی چنین چیزی است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: تقوی را حفظ کنید و به وسیله آن برای خود مصونیت درست کنید (14). بلکه ایشان نه تنها تقوی را محدودیت نمی‌داند بلکه می‌فرماید : تقوی آزادی از هر محدودیت و نجات از هر بدبختی است :
«فان تقوی الله مفتاح سداد و ذخیره معاد و عتق من کل ملکهٍ و نجاهٌ من کل هلکهٍ» (15)

تقوی شرط پذیرش هدایت الهی :
در تفسیر نمونه ذیل آیه «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین» چنین آمده است:
قرآن برای هدایت تمام جهانیان نازل شده ولی آیه شریفه می‌فرماید : هدی للمتقین .
علت اینکه آن را راهنمای متقین خوانده، این است که آنها در برابر مطالب حق تسلیمند و ازآن پیروی می‌کنند لذا به همان نسبت بر درجات هدایت آنها افزوده است (والذین اهتدوا زادهم هدی) (16)
ولی افراد بی تقوی افرادی لجوج می‌باشند که نه در جست و جوی حق هستند و نه در صورتی که آن را بیابند از آن پیروی می‌کنند بلکه به هوی و هوس‌های خود بیش از هر چیزی ارج می‌نهند به همین دلیل از راهنمائی و هدایت الهی بهره نمی‌برند. خلاصه این که بهره برداری از هر یک از مواهب حیات و آفرینش نیاز به آمادگی و زمینه مساعد در خود انسان دارد همانطوری که زمین شوره زار نه تنها ثمری ندارد بلکه اگر بذری در آن ریخته شود اصل بذر هم از بین می‌رود حتی اگر همه شرایط از قبیل آب فراوان ، نور کافی و … فراهم باشد فایده‌ای ندارد بلکه باید چنین زمینی را ابتدا آماده ساخت تا از فطرت زنده کننده آسمان و از سایر شرایط بهره‌ ببرد و ثمر دهد. همچنین سرزمین وجود انسانی نیز تا از لجاجت و عناد و تعصب و سایر بی تقوائی‌ها پاک نشود بذر هدایت الهی را نمی‌پذیرد فلذا خداوند می‌فرماید : این قرآن هادی و راهنمای متقین است (17).
آیات در زمینه تقوی بسیار زیاد است و به قول یکی از اساتید اخلاق بیش از دویست آیه در قرآن به ما گفته : ای انسان متقی باش. در ادامه به تعدادی از این آیات اشاره شده و توضیح و تفسیر یک آیه که بیشتر مربوط به بحث ما است نیز بیان می‌گردد.

آیات مربوط به تقوی :
«یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند الله أتقیکم إن الله علیمٌ خبیرٌ» حجرات 13: ای مردم همانا شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را به گروه‌ها و قبیله‌ها تقسیم کردیم تا این که همدیگر را بشناسید (این تقسیم بندی معیار برتری نیست بلکه) گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست که همانا خداوند دانا (به متقین) و با خبر (از احوال آنان) است.
«هُو أهلُ التَّقوی و أهلُ الْمغَفْرهِ» : خداوند شایسته تقوی وشایسته بخشیدن بندگان است («خداوند شایسته تقوی است» یعنی اینکه شایسته است از انذار او بر حذر بود و اطاعت او را انجام داد)(18)
«و لقد وصّینا الّذین اُوتُوا الکتاب من قبلکُم و ایاکُم أنِ اتّقوا الله» نساء 131: و قطعاً ما به شما و صاحبان کتاب که قبل از شما بودند توصیه کردیم که تقوای الهی را پیشه کنند.
«و إن تَصبروُا تتّقُوا فأنّ ذلک منْ عزمِ الأمورِ» آل عمران 86: اگر شما صبر کنید و تقوای الهی را پیش گیرید نشان می‌دهد که در امورتان شکیبا و مقاوم هستید.
«و تزوّدُوا فإنَّ خیر الزّادِ التّقوی» بقره 197: و توشه برگیرید که بهترین ذخیره و توشه تقوای الهی می‌باشد.
چنانچه گفته شد آیات در این باره فراوان است که به همین چند آیه بسنده می‌کنیم. تعدادی از آیات نیز در بحث آثار تقوی خواهد آمد. به جاست که در اینجا حداقل یکی از این آیات را شرح و بسط بیشتری دهیم تا مطلب بیشتر واضح شود. در تفسیر نمونه ذیل اولین آیه مذکور (حجرات 13) مطالب جالبی گفته شده که خلاصه آن چنین است :
آیه مورد بحث مخاطب کل جامعه انسانی است و مهمترین اصلی را که ضامن نظم و ثبات است بیان می‌کند و معیار واقعی ارزش‌های انسانی را در برابر ارزشهای کاذب مشخص می‌سازد.
منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسان‌ها به حضرت آدم (ع) و حوا می‌باشد. بنابراین چون همه از ریشه واحدی هستند معنی ندارد که از نظر نسبت و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند برای هر قبیله و طایفه‌ای ویژگی‌هائی آفریده برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است چرا که این تفاوت‌ها سبب شناسائی است و بدون شناسائی افراد نظم در جامعه انسانی حکم فرما نمی‌شود و چون اگر همه یکسان و شبیه یکدیگر بودند، هرج و مرج عظیمی جامعه انسانی را می‌گرفت. سپس قرآن به سراغ ارزش واقعی انسان هارفته می فرماید:إنّ اکرمکم عند الله اتقیکم.
به این ترتیب قلم سرخ بر تمامی امتیازات ظاهری ومادی کشیده واصالت و واقعیت رابه مسئله تقوی می دهد ومی‌گوید برای تقرب به خدا هیچ امتیازی به جز تقوی مؤثر نیست.
از آنجا که تقوی صفتی روحی و باطنی است و ممکن است مدعیان زیاد داشته باشد ولی متصفان کم ، در آخر آیه می‌فرماید : انّ الله علیم خبیر.
یعنی متقین را خوب می‌شناسد و از درجه تقوا و خلوص نیّت و پاکی صفای آنها آگاه است و آنها را بنابر علم خود گرامی داشته پاداش می‌دهد و مدعیان دروغین را نیز می‌شناسد و کیفر می‌دهد.

ارزش‌های واقعی و ارزش‌های کاذب:
از آنجا که هر انسانی فطرتاً به دنبال این است که فرد با ارزش و پر افتخاری باشد با تمام وجود برای رسیدن به بعضی ارزش‌ها تلاش می‌کند. اما مشکل این جاست که هر دسته‌ای ارزش را در یک چیزی می‌بیند. بعضی انتساب خود به قبیله معروف و معتبر را ارزش می‌دانند لذا درصددند به هر نحو قبیله خود را بزرگ نشان دهند تا از طریق انتساب خود به آن، خود را بزرگ جلوه دهند. مخصوصاً در میان اقوام جاهلی چنین موردی فراوان بود که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایای آن در روح و جان بعضی از افراد و اقوام وجود دارد. (در جامعه فعلی می‌بینیم بعضی با ایجاد تفرقه و اختلاف بین سیاه پوست و سفید پوست، عرب و عجم و سایر نژادها و کشورهای شرقی و غربی، پیشرفته و در حال پیشرفت و … بین آنها تبعیض قائل شده و این معیارهای ظاهری را باعث برتری و تمایز اقوام در استفاده از مواهب و حقوق بشر دانسته‌اند و حتی بین پیروان یک دین مثل مسلمانان و بین پیروان یک مذهب مثل شیعه نیز معیارهای ظاهری را باعث برتری می‌دانند در حالی که قرآن معیار برتری را ایمان و تقوی معرفی می‌کند).
گروهی نیز مال و ثروت فراوان و پشتوانه مالی و گروهی هم مقامات بلند اجتماعی و پست‌های سیاسی را معیار ارزش و برتری می‌دانند و در جهت کسب آن خود را به آب و آتش می زنند.
اما از آنجا که این امور همگی اموری است متزلزل ، برون ذاتی، مادی و زودگذر و یک آیین آسمانی همچون اسلام هرگز نمیتواند با آن موافقت کند لذا خط بطلان روی همه آنها کشیده و ارزش واقعی انسان را در صفات ذاتی او مخصوصاً تقوی و پرهیزگاری و تعهد و پاکی او بر می شمرد و حتی برای موضوعات مهمی همچون علم و دانش اگر در مسیر ایمان و تقوی و ارزش‌های اخلاقی قرار نگیرد اهمیتی قائل نیست و انسان را برای یافتن خویش به درون جان و صفات والایش رهبری می‌کند.
جالب اینکه در شأن نزول این آیه نکاتی دیده می‌شود که از عمق این دستور اسلامی و اهمیت این مسئله حکایت دارد از جمله این که بعد از فتح مکه پیغمبر اکرم (ص) دستور داد اذان بگویند: بلال بر پشت بام کعبه رفت و اذان گفت. عتاب بن اسید که از آزادشدگان بود گفت شکر می‌کنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید. حارث به هشام نیز گفت آیا رسول الله (ص) غیر از این کلاغ سیاه کسی را پیدا نکرد که اذان بگوید. آیه فوق نازل شد و چنین عقائدی را در هم شکست و معیار ارزش واقعی را بیان کرد.
بعضی نیز گفته‌اند آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا (ص) دستور داده بود دختری به یک برده آزاد شده (یا غیر عرب) بدهند. مردم تعجب کردند و گفتند ای رسول خدا (ص) آیا دستور می‌دهید دخترانمان را به بردگان بدهیم؟! آیه نازل شد و بر این افکار باطل مهر نابودی زد.
در کتاب «آداب النفوس» آمده که پیامبر (ص) در اثناء ایام تشریق در سرزمین منی در حالی که بر شتری سوار بود روبه روی مردم کرد و فرمود: ای مردم بدانید خدای شما یکی است و پدرتان یکی، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب و نه سیاه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سیاه پوست مگر به تقوا . آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم . همه گفتند آری سپس فرمود این سخن را حاضران به غائبان برسانند.
در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: خداوند به وضع خانوادگی و نسب شما نگاه نمی‌کند و نه به اجسام شما و نه به اموالتان ولی نگاه می‌کند به دلهای شما. کسی که قلب صالحی دارد خدا به او لطف و محبت می‌کند. شما همگی فرزند آدم (ع) هستید و محبوب ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.
چه زیباست جامعه ای که براساس معیار ارزش اسلام یعنی «انّ اکرمکم عندالله أتقکم» بنا شود و ارزش‌های ظاهری و کاذب از آن برچیده شود. آری تقوای الهی و احساس مسئولیت درونی و ایستادگی در برابر شهوات و پایبند بودن به راستی و درستی و پاکی و حق و عدالت تنها معیار ارزش انسان است و نه غیر آن (19) (و چه زیبا می‌شود جامعه‌ای که این فرهنگ بر آن سایه اندازد) .

روایت مربوط به تقوی :
چنانچه قبلاً گفته شد، قسمت عمده‌ای از روایات پیرامون تقوی بحث می‌کند و در آنها توصیه به تقوی موجود است. در این قسمت گزیده مختصری از روایات پیرامون بحث تقوی ارائه می‌گردد و در خاتمه این بحث خطبه متقین تقدیم می‌شود:
ازامام محمد باقر (ع) چنین روایت شده که : از جمله مطالبی که خداوند در کوه طور به حضرت موسی (ع) فرمود این بود که : ای موسی به پیروانت بگو به راستی که عبادت کنندگان با چیزی بهتر از دوری از حرامهای من مرا عبادت نکرده‌اند. موسی (ع) گفت: ای کریم کریمان چه ثوابی به آنان عطا نمودی؟ خداوند فرمود: ای موسی بی تردید خجالت می‌کشم اعمال آنها را بررسی کنم. این در حالی است که اعمال سایر مردم را بررسی خواهم نمود. (البته در این روایت به جای کلمه «تقوی»‌ کلمه «ورع» آمده است)(20).
امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند : تقوای خدا ، دوستان خدا را در حمایت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حریم محرمات الهی نگهداشته است و خوف خدا را ملازم دل‌های آنان قرار داده است تا آنجا که شبهای آنان را زنده و بیدار نگهداشته و روزهای آنان را قرین تشنگی (روزه) کرده است(21).
و در جای دیگر می‌فرماید : مثل خلاف کاری و زمام را به دست هوس دادن مثل اسب‌های سرکش و چموش است که لجام را پاره کرده و اختیار را تماماً از کف آنکه بر او سوار است گرفته و عاقبت او را در آتش می‌افکند و مثل تقوی مثل مرکب‌های راهوار و مطیع است که مهار آنها در اختیار کسانی است که بر آنها سوارند و آنها را وارد بهشت می‌کنند(22).
همچنین می‌فرمایند: تقوی در این دنیا به منزله حرز و سپر و در آخرت به منزله راه بهشت است(23).
و از حضرت رسول (ص) مرویست که به خویشان خود فرمود: مگوئید که محمد (ص) از ماست. به خدا سوگند که اولیای من از شما و غیر شما نیستند مگر پرهیزگاران(24).
از حضرت سیدالشهداء مرویست که فرمود: شما را به تقوی وصیت می‌کنم به درستی که خداوند برای متقی ضامن شده که او را از آنچه خوش ندارد به آنچه دوست دارد بگرداند و روزی دهد او را از جایی که گمان ندارد به درستی که خداوند درباره بهشتش فریب نمی‌خورد (یعنی کسی نمی‌تواند به فریب داخل بهشت شود) و ثواب‌هایی که نزد اوست به کسی نمی‌رسد مگر به سبب بندگی و طاعت او(25).
در ضمن روشن است که روایات مرتبط با بحث‌های مطرح شده در این جزوه در ذیل همان مباحث آمده و خواهد آمد.

خطبه متقین :
در ادامه بحث روایات مربوط به تقوی، به عنوان خاتمه این قسمت، خطبه 193 نهج البلاغه معروف به خطبه متقین را ذکر می‌کنیم . حضرت در این خطبه حدود صد صفت برای متقین ذکر می‌کنند. داستان از این قرار است که :
یکی از یاران پرهیزگار امام (ع) به نام همام گفت ای امیرالمؤمنین پرهیزگاران را برای من آن چنان وصف کن که گویا آنان را با چشم می‌نگرم امام (ع) در پاسخ او درنگی کرد و فرمود: ای همام از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزگاران و نیکوکاران است. اما همام دست بردار نبود و اصرار ورزید تا آن که امام (ع) تصمیم گرفت، صفات پرهیزگاران را بیان نماید پس خدا را سپاس و ثناء گفت و بر پیامبرش درود فرستاد و فرمود: همانا خداوند سبحان پدیده‌ها را در حالی آفرید که از اطاعتشان بی نیاز و از نافرمانی آنان در امان بود زیرا نه معصیت گنهکاران به خدا زیانی می‌رساند و نه اطاعت مؤمنان برای او سودی دارد . روزی بندگان را تقسیم و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد اما پرهیزگاران در دنیا دارای فضیلت‌‌های برترند. سخنانشان راست، پوشش آنان میانه روی و راه رفتنشان با تواضع است. چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده می‌پوشانند و گوش‌های خود را وقف دانش سودمند کرده‌اند و در روزگار سختی و گشایش حالشان یکسان است و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده روح آنان حتی به اندازه بر هم زدن چشم در بدن ها قرار نمی‌گرفت از شوق دیدار بهشت و از ترس عذاب جهنم . خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند. بهشت برای آنان چنان است که گوئی آن را دیده و در نعمتهای آن به سر می‌برند و جهنم را چنان باور دارند که گوئی آن را دیده و در عذابش گرفتارند. دل‌های پرهیزکاران اندوهگین و مردم از آزارشان در امان، تن هایشان لاغر و در خواست‌هایشان اندک و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را بدست آورند، تجارتی پر سود که پروردگارشان فراهم آورده. دنیا می خواست آنان را بفریبد اما عزم دنیا نکردند. می‌خواست آنها را اسیرخود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.
پرهیزگاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می‌خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می‌یابند. وقتی به آیه‌ای برسند که تشویقی در آن است با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند و با جان پرشوق در آن خیره شوند و گمان می‌برند که نعمت‌های بهشت در برابر دیدگانشان قرار دارد و هرگاه به آیه‌ای می‌رسند که ترس از خدا در آن باشد گوش دل به آن می‌سپارند و گویا صدای بر هم خوردن شعله‌های آتش در گوششان طنین افکن است پس قامت به شکل رکوع خم کرده پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده و از خدا آزادی خود را از آتش جهنم می‌طلبد.
پرهیزگاران در روز دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی با تقوا هستند که ترس الهی آنان را چون تیر تراشیده لاغر کرده است. کسی که به آنان می‌نگرد می‌پندارد که بیمارند اما آنان بیمار نیستند و می‌گویند مردم در اشتباهند در صورتی که آشفتگی ظاهرشان از امری بزرگ حکایت دارد. از اعمال اندک خود خشنود نیستند و اعمال زیاد خود را بسیار نمی‌شمارند. نفس خود را متهم می‌کنند و از کردار خود ترسناکند. هرگاه یکی از آنان را بستایند از آنچه در توصیف او گفته شده در هراس افتاده می‌گوید: من خود را از دیگران بهتر می‌شناسم. و خدای من مرا بهتر از خودم می‌شناسد بار خدایا مرا بر آنچه می‌گویند محاکمه مفرما و بهتر از آن قرارم ده که می‌گویند و گناهانی را که آنان نمی‌دانند بیامرز.
و یکی از نشانه‌های پرهیزگاران این است که او را این گونه می‌بینی : در دین داری نیرومند، نرمخو و دور اندیش است. دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش، با داشتن علم بردبار، در توانگری میانه رو، در عبادت فروتن، در تهی دستی آراسته، در سختی‌ها بردبار، در جست و جوی کسب حلال ، در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع ورزی می‌باشد. اعمال نیکو انجام می‌دهد و ترسان است. روز را به شب می‌رساند با سپاسگذاری و شب را به روز می‌آورد با یاد خدا، شب می‌خوابد اما ترسان و بر می‌خیزد شادمان. ترس برای اینکه دچار غفلت نشود و شادمانی برای فضل و رحمتی که به او رسیده است . اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد از آنچه دوست می‌دارد محرومش می‌کند. روشنی چشم متقی در چیزی قرار دارد که جاودانه است و آن را که پایدار نیست ترک می‌کند. بردباری را با علم و سخن را با عمل در می‌آمیزد. پرهیزکار را می‌بینی که آرزویش نزدیک، لغزش‌هایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خیرش امیداور و از آزارش در امانند. اگر در جمع بی خبران باشد نامش در گروه یادآوران خدا ثبت می‌گردد و اگر در یادآوران باشد نامش در گروه بی خبران نوشته نمی‌شود. ستمکار خود را عفو می‌کند، به آنکه محرومش ساخته می‌بخشد. به آن کس که با او بریده می‌پیوندند . از سخن زشت دور، گفتارش نرم، بدی‌های او پنهان و کار نیکش آشکار است. نیکی‌های او به همه رسیده و آزار او به کسی نمی‌رسد. در سختی‌ها آرام، در ناگواریها بردبار و در خوشی‌ها سپاسگزار است. به دشمن ستم نکند و به خاطر کسی که دوست دارد به گناه آلوده نشود. پیش از آنکه بر ضد او گواهی دهند به حق اعتراف می‌کند و آنچه را به او سپرده‌اند ضایع نمی‌سازد و آنچه را به او تذکر داده‌اند فراموش نمی‌کند. مردم را با لقب‌های زشت نمی‌خواند. همسایگان را آزار نمی‌رساند. در مصیبت‌های دیگران شاد نمی‌شود . در کار ناروا دخالت نمی‌کند و از محدوده حق خارج نمی‌شود. اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمی‌کند. اگر بخندد آواز او بلند نمی‌شود و اگر به او ستمی روا دارند صبر می‌کند تا خدا انتقام او را بگیرد. نفس او از دستش در زحمت ولی مردم در آسایشند. برای قیامت، خود را به زحمت می‌افکند ولی مردم را به رفاه و آسایش می‌رساند. دوری او از برخی مردم از روی زهد و پارسائی و نزدیک شدنش با بعضی دیگر از روی مهربانی و نرمی است. دوری او از تکبر و خودپسندی و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست.
سخن امام که به اینجا رسید ناگهان همام ناله‌ای زد و جان داد. امام (ع) فرمود: سوگند به خدا من از این پیشامد بر همام می‌ترسیدم سپس گفت: آیا پندهای رسا، با آنان که پذیرنده آنند چنین نمی کند؟!

ارزش تقوی
ارزش یک چیزی وقتی مشخص می‌شود که چیز دیگری نتواند جای آن را بگیرد و چنانچه از آیات و روایات استفاده شد دیدیم که تقوا از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و تأثیر فراوان در ابعاد مختلف زندگی و روش و منش انسان می‌گذارد به گونه‌ای که با نبودآن انسان نمی‌تواند مسیر کمال خود را بپیماید و هرج و مرج و بی مبالاتی کل جامعه را می‌گیرد و از آنجا که چیز دیگری نمی‌تواند به جای این عنصر حساس و ضروری بنشیند و از دست رفته‌ها را جبران کند ارزش واقعی آن را می‌توانیم تا حدی درک کنیم. همچنین از آنجا که دیده می‌شود آیات فراوانی به تقوی اشاره دارد و رابطه آن را با چیزهای دیگر مثل علم، هدایت، غفران و …(26) بیان می‌کند و نیز روایات زیادی مثل روایات نهج البلاغه (که کمتر خطبه‌ای درآن یافت می‌شود که صحبتی از تقوا نشده باشد) در این باره وارد شده است، در می‌یابیم که شرع مقدس اسلام تأکید فراوان روی آن دارد پس باید چیز خیلی گرانبها و با ارزشی باشد.
راه کسب تقوی :
تقوی میوه درخت ایمان است و به همین جهت برای بدست آوردن این سرمایه عظیم باید پایه ایمان را محکم کرده البته ممارست بر اطاعت و پرهیز از گناه و توجه به برنامه‌های اخلاقی، تقوی را در نفس راسخ می‌کند و نتیجه آن پیدایش نور یقین و ایمان شهودی در جان انسان است. در روایتی از امام رضا علیه‌السلام می‌خوانیم: ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است و تقوی یک درجه بالاتر از ایمان و یقین یک درجه بالاتر از تقوی و هیچ چیز کمتر از یقین بین مردم تقسیم نشده است(27).
در ادامه به شعر معروفی در رابطه با راه کسب تقوی اشاره می‌کنیم:
خل الذّنوب صغیرها
وکبیرها و هو التّقی
واصْنع کماشٍ فوق أر
ض الشوک یحذر ما یری
لا تحقرن صغیرهً
إنّ الجبال من الحصی (28)
یعنی : گناهان صغیره و کبیره را واگذار که این همان پرهیزگاری است و مثل راه روند در زمین تیغ زار باش که آنچه را می‌بیند از آن پروا می‌کند (و دقت دارد که صدمه‌ای نبیند) گناهان صغیره را کوچک مشمار چرا که کوه‌ها از سنگریزه‌ها تشکیل شده (یعنی گناهان صغیره اگر زیاد شد (به اصطلاح، اصرار بر صغائر) خود گناه بزرگ می‌شود.
البته روشن است که کسب ملکه تقوا خیلی هم ساده نیست اما چنانچه علما و اساتید می‌فرمایند می‌توان با ممارست جدی و دقت فراوان از مراحل ابتدائی کسب تقوی شروع کرد و به آنجا رسید که تقوی برای انسان ملکه شود یعنی خودکار و به طور اتوماتیک گناه نکند (وفّقنا الله لتحصیله) .
آثار تقوی :

تقوی آثار فراوان در زندگی دینوی و اخروی فرد متقی می‌گذارد که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
– رهایی از بندگناهان در دنیا و از عذاب آن گناهان در عقبی (الذین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشری فی الحیاه الدنیا و الآخره )(29) .
– بنا به فرموده امیرالمؤمنین (ع) تقوی حافظ انسان در دنیا و به منزله راه بهشت در عقبی می‌باشد(30).
– رفع مشکلات اجتماعی، منازعات، درگیریها ، هرج و مرج‌ها، بی قانونی‌ها، بی مبالاتی‌ها، و برقراری بهداشت اجتماعی .
– بینش و بصیرت (إن تتقوا الله یجعل لکم فُرقاناً)(31) «اگر تقوای الهی را پیش گیرید خداوند به شما قوه تشخیص (حق از باطل) را عنایت می‌کند. »
– حل گرفتاریها (مَنْ یتّق الله یجعل له مخرجاً) «هر کس تقوای الهی پیشه خود سازد خداوند فرج و گشایش برایش فراهم می‌کند» .
– آسان شدن کارها (مَن یتّق الله یجعل له مِن أمره یسراً) «هر کس تقوای الهی پیشه خود سازد ، خدا در کارهای او نوعی آسانی قرار می‌دهد.»
– تلطیف احساسات (توضیح اینکه انسان غیر متقی هر چند استعداد سرشاری داشته باشد قدرت درک عمیق مطالب و معانی را ندارد)
– حفظ از مکاید شیاطین (إن تَصبروا و تتّقوا لا یضُرّکم کیدُهم شیئاً) (32) «اگر صبر کنید و تقوای الهی را پیشه گیرید حیله‌های شیاطین به شما آسیبی نمی‌رساند» .
– همراهی خدا با او (إنّ الله مع الذّین اتّقوا) (33) «خدا همراه پرهیزگاران است»
– روزی بی گمان (و یرزْقهُ مِنْ حیثُ‌لا یحتسبُ) (34) «هرکس متقی باشد خداوند از راه بی گمان نیازهای او را تأمین می‌کند» .
– اصلاح اعمال (اتّقوا الله وقولُوا قولاً سدیداً یصلح لکم اعمالکم) (35) «متقی باشید و سخن سنجیده به زبان خود جاری کنید تا کارهایتان اصلاح شود» .
– بخشش گناهان (… و یغفرْ لکم ذنوبکم) (36) «تقوای الهی را پیش گیرید تا گناهان شما بخشیده شود» .
– دوستی خدا (إنّ الله یحبّ المتّقین) (37) «خدا پرهیزگاران را دوست دارد».
– قبولی اعمال (انّما یتقبل الله من المتقین) (38) «خداوند فقط اعمال پرهیزگاران را قبول می‌کند».
– گرامی بودن نزد خدا (إنّ اکرمکُم عندالله أتقیکم) (39) «گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقوی‌ترین شماست» .
– تعلیم الهی (و اتّقوا الله و یعلّکم الله) (40) «تقوای الهی را پیش گیرید (در نتیجه) خداوند علم خود را به شما می‌آموزد».
– نجات الهی (ثمّ نُنجِی الذین اتقَوا) (41) «سپس ما پرهیزگاران را نجات خواهیم داد»
البته تقوی آثار بسیار زیاد دیگری هم دارد که ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

حرف آخر :
ممکن است این سؤال مطرح شود که تقوائی که خودداری از انجام بعضی کارهااست، اگرچه این خود یک محسنه است ولی چطور ما را به کمال می‌رساند در حالی که ما برای کمال خود نیاز به انجام کارهای خیر داریم و چطور تقوی به تنهایی می‌تواند توشه راه قرار گیرد (فأن خیر الزاد التقوی)؟! در جواب می‌گوییم : ما دو نوع دوست و کمک کننده داریم. یکی دوستی که واقعاً با ما دوست است و مستقیماً به ما کمک می‌کند و یکی آنکه دشمن دشمن ماست که غیر مستقیم به ما دوستی و کمک می‌کند چرا که چون دشمن دشمن است باعث تضعیف دشمن ما و در نتیجه باعث قوت ما می‌شود. تقوی هم ، چنین دوستی است چرا که تقوی با هوای نفس که دشمن مستقیم ماست دشمنی می‌کند و او را ضعیف می‌کند و از آنجایی که هوای نفس مانع بزرگی بر سر راه ما برای رسیدن به اهداف عالی و کمال غائی می‌باشد وقتی ضعیف شد پس ما بهتر می‌توانیم به هدف خود نائل شویم. لذا تقوی به طور غیرمستقیم (و از طریق رفع مانع) به ما کمک می‌کند که به هدف خود برسیم. به هر حال از مطالب مذکور در این جزوه در می‌یابیم که ریشه همه ظلم‌ها و بدی‌ها و گناهان بی تقوائی است. اگر تقوی توسط همه انسانها رعایت شود دیگر ظلم و جنایتی اتفاق نمی‌افتد و نتیجه این می‌شود که دیگر نیازی به دادگاه و زندان و جریمه و این جور چیزها نیست.
همچنین مشخص شد که بدون تقوی غیرممکن است انسان بتواند به سیر کمال و قرب الهی ادامه دهد بلکه رفته رفته از خدا دور شده و در دام شیطان و هوای نفس و پلیدی‌ها گرفتار شده به هلاکت معنوی می‌رسد. مرحوم نراقی (ره) در کتاب معراج السعاده می‌گوید :« اکثر قوای انسانیه طالب اخلاق رذیله است. انسان زودتر مایل به شر می‌شود و میل او به صفات بد آسان تر است از میل به خیرات. و از این جهت است که گفته‌اند : تحصیل ملکات ارجمند به منزله آن است که از نشیب به فراز روند و کسب صفات ناپسند چنان است که از فراز به نشیب آیند. و اشارت به این است آنچه حضرت رسول (ص) فرموده‌اند: حفَّت الجنه بالمکاره و حفَّت النار بالشهوات یعنی رسیدن به درجات بهشت به کشیدن جامهای ناگوار منوط و دخول آتش جهنم به ارتکاب خواهشهای نفسانی مربوط است»(42)
و از این جاست که انسان برای کسب ملکات نفسانی و فضائل اخلاقی و پیمودن قله کمال و در امان ماندن از سقوط در پرتگاه شهوات نیاز به نیرویی باطنی و قوی دارد که او را در این مسیر سربالایی کمک کند و از افتادن در مسیر سرازیری شهوات و صفات ناپسند حفظ کند که این نیرو همان تقوای مورد بحث ما است.
امیداورم خدای مهربان ما را در راه کسب این فریضه مهم یاری کند.
منابع و مآخذ :
1. دشتی ، محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، انتشارات امیر المومنین(ع) ، چاپ اول زمستان 85
2. محدث بندر ریگی ، ابراهیم ، ترجمه ثواب الاعمال و عقاب الاعمال (شیخ صدوق (ره)) ، نشراخلاق ، چاپ نهم پاییز 86
3. دستغیب ، سید عبد الحسین ، گناهان کبیره ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ بیست و یکم زمستان 86
4. مصطفی ، ابراهیم ، و دیگران ، معجم الوسیط ، انتشارات مرتضوی ، چاپ دوم 1385
5. نراقی ، ملا احمد ، معراج السعاده ، انتشارات قائم آل محمد (عج) ، چاپ پنجم1386
6. راغب اصفهانی ، مفردات الفاظ القرآن ، انتشارات طلیعه النور ، چاپ اول 1426 قمری
7. موسوی همدانی ، سید محمد باقر ، ترجمه تفسیر المیزان ، دفتر انتشارات اسلامی ، ، چاپ بیست و یکم بهار85
8. مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، دارالکتب الإسلامیه ، مهر ماه 63
9. مجلسی ، محمد باقر ، بحار الأنوار ، موسسه الوفاء بیروت ، چاپ سوم 1403 قمری
10. ابن منظور ، محمد ، لسان العرب ، نشر ادب حوزه ، محرم 1405 قمری
11. مطهری ، مرتضی ، ده گفتار ، انتشارات صدرا ، چاپ پنجم بهار 68

پی نوشت ها :

1- لسان العرب ، ج 15 ص 401
2- معجم الوسیط ، ص 1052
3- مفردات راغب ص 881
4- ده گفتار ص 5
5- بحارالانوار ج 70 ص 136
6- گناهان کبیره ج 1 ص 13
7- مائده 27
8- گناهان کبیره ج 1 ص 14
9- گناهان کبیره ج 1 ص 14 .
10- بحارالانوار ج 70 ص 136
11- بقره 197
12- ده گفتار ص 10
13- اعراف 26 .
14- خطبه 230
15- ده گفتار ص 15
16- محمد 17
17- تفسیر نمونه ج 1 ذیل آیه 2 سوره بقه
18- لسان العرب ، ج 15 ص 401
19- تفسیر نمونه ذیل آیه 13 حجرات
20- ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ص369
21- خطبه 112
22- خطبه 16
23- خطبه 189
24- گناهان کبیره ج 1 ص 12
25- گناهان کبیره ج 1 ص 12
26- تعدادی از این آیات در بحث آثار تقوی خواهد آمد.
27- بحارالانوار ، ج 70 ص 136
28- مطالب این قسمت به صورت خلاصه از تفسیر نمونه ذیل تفسیر آیه 13 حجرات برگرفته شده است.
29- یونس 64 و 65
30- خطبه 189
31- انفال 29
32- آل عمران 120
33- نحل 128
34- طلاق 2
35- احزاب 71
36- احزاب 71
37- آل عمران 76
38- مائده 27
39- حجرات 13
40- بقره 282
41- مریم 71
42- معراج السعاده فصل دوم: مقدمات تزکیه نفس

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید