درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
متن حدیث:
قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) فى خُطْبَتِه: لاتَکُونُوا مِمَّنْ خَدَعَتْهُ الْعاجِلَهُ، وَ غَرَّتْهُ الاُْمْنِیَّهُ فَاسْتَهْوَتْهُ الْخُدْعَهُ فَرَکَنَ اِلى دارِ السُّوءِ سَریعَهِ الزَّوالِ، وَ شیکَهِ الاِْنْتِقالِ. اِنَّهُ لَمْ یَبْقَ مِنْ دُنْیاکُمْ هذِه فى جَنْبِ ما مَضى اِلاّ کَاِناخَهِ راکِب اَوْ صَرِّ حالِب، فَعَلى ما تَعْرِجُونَ وَ ماذا تَنْتَظِرُونَ؟… .(1)
ترجمه حدیث:
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در خطبه اش فرمود: از کسانى نباشید که دنیا به آنان نیرنگ زده و آرزوها آنان را فریفته است پس نیرنگ و فریب دنیا، وى را سرگشته و بى خرد و مدهوش ساخته و لذا به دنیاى پر از نکبت و بد و زودگذر و ناپایدار دل بست و اعتماد کرد. بدانید از این دنیاى شما در مقایسه با آنچه گذشته، فقط به اندازه خواباندن شترى یا بستن پستان حیوانى، باقى مانده است. بنابراین، بر چه چیزى بالا مى روید (در کجا اقامت مى کنید) و چه چیزى را انتظار مى برید؟
شرح حدیث:
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در این خطبه، مسائل مهّمى را بیان مى دارد.(2)
نخستین موضوعى که بدان اشاره شده: زرق و برق دنیا و فریبى است که شخص از درون و برون دنیا مى خورد، که از یکى به «خدعه» و از دیگرى به «غرور» تعبیر فرموده است: «خَدَعَتْهُ الْعاجِلَهُ وَ غَرَّتْهُ الأُمْنِیَّهُ; دنیاى زودگذر او را فریفته و آرزوهاى دور و دراز درونى او را مغرور ساخته است.» در واقع خدعه و غرور شبیه یکدیگر هستند، ولى در این جا خدعه، فریب بیرونى است و غرور، فریب درونى.
انسان، زرق و برق و جاه و منزلت دنیایى را مى بیند و به انسان هایى که در ناز و نعمت به سر مى برند توجّه مى کند و همین چیزها او را به خود مشغول و از خدا و آخرت و ارزش هاى معنوى غافل مى سازد. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم)مى فرماید: از چنین افراد نباش که گاهى عواملى از درون او را بفریبد و گاهى عواملى از برون.(3)
دوّمین چیزى که بدان اشاره شده ناپایدارى دنیاست. کسى که از درون یا برون، فریب دنیا را مى خورد; در حقیقت به دارالسّوء (= سراى بد) اعتماد کرده است، آن هم سرایى که به سرعت نابود مى شود و انسان از آن کوچ مى کند و هر لحظه در آن «جرس فریاد بر مى دارد که بر بندید محملها».
در این جا از یکى به زوال و از دیگرى به انتقال تعبیر شده است. آوردن هر دو کلمه، نکته دارد: زایل شدن; یعنى، این شخص آنچه دارد از دست مى دهد; و منتقل شدن; یعنى، شخص به مکانى مى رود که باید در آن جا حساب پس بدهد. پس، نعمت هاى دنیایى سریع مى آید و زود هم مى گذرد. البته قرآن هم روى این مسائل تأکید کرده است و از فریبندگى دنیا، به تزیین تعبیر مى کند و آن را گاهى خدا به خودش، گاهى به نفس و گاهى به شیطان نسبت مى دهد که همه آنها – از لحاظى – صحیح است:
1- نسبت دادن آن به خدا، براى مسبّب الاسباب بودن خداست.
2- اسناد آن به شیطان براى آن وسوسه هایى است که از بیرون به درون جان انسان مى خزد.
3- نسبت دادن آن به خود انسان، به سبب هواى نفس و صفات درونى آدمى است.
در نظر مردم عادى – که سطحى فکر مى کنند – واقعاً دنیا زرق و برق دارد; اما از نظر کسانى که به عمق دنیا فرو رفته اند، هیچ زرق و برقى ندارد. این زرق و برق ها براى این است که انسان آن را از دور مى بیند و قضاوت مى کند و به قول معروف: «از دور دستى به آتش دارد»، امّا وقتى بدان نزدیک شدى و در دام آن افتادى جانت را آتش مى زند و گوش را کر مى سازد. لذا چون بیشتر انسان ها، عقلشان در چشمشان است و به ژرفاى مسائل پى نمى برند گرفتار این یاوه ها مى شوند; والاّ وقتى به درون زندگى کسانى که به جاه و مال و منال رسیده اند و مقام هاى دنیایى آنان، چشم او را پر کرده است، وارد شود مى بیند که چنان آش دهن سوزى هم که مى گویند نیست.
خلاصه دنیا، دورنماى جالب و زیبایى دارد، ولى وقتى کسى وارد آن شد مى بیند خبرى نیست. تعبیر زیبایى امیرالمؤمنین(علیه السلام) دارد: «کُلُّ شَىْء مِنَ الدُّنْیا سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عِیانِه، وَ کُلُّ شَىْء مِنَ الاْخِرَهِ عِیانُهُ اَعْظَمُ مِنْ سَماعِه; هر چیز دنیا شنیدنش بزرگتر از دیدنش است و هر چیز آخرت دیدنش بزرگتر از شنیدنش است.»(4)
نمى توان آخرت را با الفاظ بیان و توصیف کرد. بخصوص در آن جمله که حضرت على(علیه السلام) فرمود: (ممکن است کسى بگوید:) دنیا فریبنده است. دنیا با صد زبان بى زبانى، بىوفایى و ناپایدارى خود را اعلان مى دارد. باز فرمود: آیا این قبرهاى درهم شکسته پدرانت فریبنده است؟ آیا این آثار بازمانده از نیاکانت فریبنده است؟ این بیمارانى که شب تا به صبح در کنار بستر آنها بوده و از آنان پرستارى مى کرده اى فریبنده هستند؟ خلاصه اگر دقّت کنیم در واقع این ما هستیم که خودمان را فریب مى دهیم.
در ادامه کلام حضرت على(علیه السلام) تعبیرى است که در کمتر آیه و روایتى، این تعبیر مطرح شده است. معمولا از بىوفایى یا از عدم ثبات دنیا و عدم اعتماد به دنیا بحث مى شود. اما در این جا، بحثى مقایسه اى است:
آنچه، از دنیا باقى مانده در مقابل آنچه از دنیا گذشته خیلى کم است و دو مثال بیان فرموده است:
1- «اِناخَهِ راکِب; خواباندن شتر»: براى این که کسى پیاده شود، شتر را مى خوابانند، چون نمى توان از شتر ایستاده پیاده شد و نه بر آن سوار شد. از عجایب شتر، یکى این است که وقتى مى خوابد و بار بر آنها مى نهند و کسى بر آن سوار مى شود راحت با باروبنه بر مى خیزد، در حالى که حیوانات دیگر نمى توانند این کار را انجام دهند. همین نکته اخیر را بعضى از مفسرین در آیه «اَفَلا یَنْظُرُونَ اِلَى الاْبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ; آیا آنان به شتر نمى نگرند که چگونه آفریده شده است.»(5) یادآور شده اند، که مقدار زیادى از آن به وضع خاص سر و گردن شتر بستگى دارد; سر آن، مانند اهرمى عمل مى کند و با آن تکان مخصوص که مى دهد بار سبک مى شود و مى تواند با تمام قدرت برخیزد. زمان این اناخه (= خواباندن) بسیار کم است و دنیا نیز چون این اناخه، دیرى نمى پاید.
2- «صَرِّ حالِب» موقعى که حیوان پستانش پر از شیر است، گاهى براى آن که بچه اش، شیرها را نخورد با کیسه اى دور پستانش را مى بندند و گرهى بر آن مى زنند که این کار معطّلى ندارد و وقتى را تلف نمى کند. آن چیزى را که به پستان مى بندند «صرار» مى گویند. انتخاب این دو مثال جالب، تشبیهى براى دنیاست.
«اناخه راکب» یعنى، مى خوابانند که آخر خط است باید پیاده شوى. این با مسأله رفتن از دنیا تناسب دارد، مثل این که انتهاى سوارى است و شتر را خوابانده اند و به انسان مى گویند: بفرمایید پیاده شوید.
«صرّ حالب» یعنى، به بچه حیوان فرصتى مى دهد تا شیرى بنوشد بعد منعش مى کنند. حال به انسان هم مقدارى عمر داده اند بعد مرگش آن رشته را پاره مى کند. این تشبیهات بسیار حساب شده و متناسب با موضوع انتخاب شده اند. مى فرماید: از دنیا باقى نمانده مگر به اندازه خواباندن یک شتر و پیاده کردن سوار آن که زمان خیلى کوتاهى است، یا به اندازه این که پستان حیوان را ببندند و جلو بچه اش را بگیرند و بگویند: سهم تو بیش از این نیست.
اکنون منظور از این که، باقى مانده عمر دنیا در کنار آنچه از دنیا گذشته، بسیار کم است، چیست؟ آیا کل عمر دنیا این طور است یا عمر هر انسانى؟
اگر منظور عمر دنیا باشد; یعنى، باقى مانده دنیا نسبت به گذشته بسیار اندک است، زیرا از عمر دنیا میلیاردها سال مى گذرد و اگر مراد، عمر بشر باشد; یعنى، بشر با این که سالیان درازى است در این دنیا هست – البته خصوص بنى آدم روشن نیست – این عمر بشر در مقایسه با باقى مانده آن بسیار اندک است. ممکن است از عمر آدم(علیه السلام) زیاد نگذشته باشد، ولى نوع انسان منحصر به آدم نبوده است، دلایلى داریم که قبل از آدم انسان هایى در زمین مى زیسته اند، و دنیایى بوده است; یا ممکن است نسبت به عمر خود شما باشد که آنچه مانده نسبت به آنچه گذشته خیلى کم است; یعنى، اطمینان نداریم شاید باقى مانده عمر یک ساعت باشد و لذا باید فرض را بر این گذارد که چیزى باقى نمانده است. حال وقتى این طور شد بر چه چیزى اعتماد دارید؟ از چه وسیله اى براى ترقّى و عروج استفاده مى کنید؟ لحظه اى باقى نمانده همین یک لحظه را غنیمت بدان، مى خواهى توبه کنى توبه کن، و فرصت را از دست نده.
در عصر ما حوادث نسبت به گذشته زیادتر شده و خیلى سریع و تند مى گذرد و پیش آمدهایى رخ مى دهد که انسان آن را در خواب هم نمى بیند. لذا زندگى دنیا نسبت به گذشته بى اعتبارتر شده است.
پی نوشت :
1. بحار، ج 74، ص 183.
2. لازم به ذکر است که بین خطبه ها و احادیث معمولى فرق است; معمولا خطبه ها جامعیّت بیشترى دارد. چون در مجلسى رسمى و در حضور جمع زیادى ایراد مى شود و گوینده هم در صدد بیان مسائل اساسى و زیر بنایى است.
3. انسان ها چند گروهند: بعضى آنقدر ضعیف و ناتوانند که تنها مشاهده زرق و برق دنیا براى فریب و غرورشان کافى است، اما بعضى که مقاومت بیشترى دارند، وسوسه هاى شیطان نیز باید به آن افزوده شود و شیطان درون و برون دست به دست هم دهند تا آنها را بفریبند. بدون شک بسیارى از مظاهر زندگى غرورآمیز و غفلت زاست، و گاه چنان انسان را به خویشتن مشغول مى دارد که از هرچه غیر آن است غافل مى سازد.
به همین دلیل در بعضى از روایات اسلامى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم که وقتى از آن حضرت مى پرسیدند: «اَىُّ النّاسِ اَثْبَت رَأْیاً; چه کسى از همه مردم با فکرتر، و از نظر اندیشه ثابت تر است؟ فرمود: مَنْ لَمْ یَغُرَّهُ النّاسُ مِنْ نَفْسِه وَ لَمْ تَغُرَّهُ الدُّنْیا بِتَشْویقِها; کسى که مردم فریبکار او را نفریبند و تشویق هاى دنیا نیز او را فریب ندهد.»
ولى با این حال در صحنه هاى مختلف همین دنیاى فریبنده، صحنه هاى گویایى است که ناپایدارى جهان و تو خالى بودن زرق و برق هاى آن را به روشن ترین وجهى بیان مى کند که هر انسان هوشمندى را مى تواند بیدار کند، بلکه ناهوشمندان را نیز هوشیار مى سازد. (تفسیر نمونه، ج 17، ص 95).
4. نهج البلاغه، خطبه 114.
5. آیه 17 سوره غاشیه.
منبع: پایگاه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)