نویسنده:خدامراد سلیمیان
منبع: درسنامه مهدویت1-ص224تا ص228
5. صاحب الامر
یکی از لقبهای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) «صاحب الامر» است. امام صادق(علیه السلام) درباره اتفاقات هنگام ظهور میفرماید: «… یومَئذٍ مَنْ کانَ بِالمَدینهِ مِنْ وُلدِ عَلی اِلَی مَکَّهَ فَیلحَقُونَ بِصاحِبِ الاَمرِ وَیقْبِلُ صاحبُ الاَمرِ نَحوَ العِراقِ…»؛1 «… در این زمان هر کس از فرزندان علی(علیه السلام) که در مدینه است، به مکه میگریزد و به صاحب امر میپیوندد و او به سوی عراق روی میآورد…».
اگرچه همه امامان(علیهم السلام) صاحب امر امامت بودهاند؛ ولی به جهت عظمت امر امامت و قیام آن حضرت، این لقب درباره حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متداولتر است. ریان بن صلت گوید: به امام رضا(علیه السلام) گفتم: آیا شما صاحب الامر هستید؟ فرمود: «اَنَا صاحِبُ هذَا الامْرِ وَلکِنّی لَسْتُ بِالَّذی اَمْلاها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوراً، وَکَیفَ اَکُونُ ذلِکَ عَلی ما تَری مِنْ ضَعْفِ بَدَنی، وَاِنَّ القائِمَ هُوَ الَّذی اِذا خَرَجَ کانَ فی سِنِّ الشُّیوخِ وَمَنْظَرِ الشَّبابِ…»؛2 «من صاحب الامر هستم؛ امّانه آن کسی که زمین را از عدل آکنده سازد، همان گونه که پر از جور شده باشد و چگونه او باشم، در حالی که ضعف بدن مرا میبینی و قائم کسی است که در سن پیران و منظر جوانان قیام میکند…».
البته آنچه بیشتر در روایات آمده «صاحبُ هذا الامر» است؛ ولی رفته رفته این ترکیب به «صاحب الامر» تبدیل شده و به عنوان یکی از القاب آن حضرت درآمده است.
6. صاحب الدار
در برخی از روایات از «صاحب الدار» به عنوان لقب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یاد شده است. مقصود از «دار» (خانه)، خانه پدری و جدّ آن حضرت است که در آنجا غایب شده است. از آنجایی که ذکر نام آن حضرت، در آن دوران جایز نبود، از انواع کنایهها استفاده شد که از جمله آنها «صاحب الدار» است.
اسحاق بن یعقوب می¬گوید: از محمدبن عثمان عمری خواستم تا نامهای که در آن پرسشهای سختی را مطرح کرده بودم، به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برساند. پس توقیعی به خط مولایمان «صاحب الدار» صادر شد…».3
ممکن است این لقب، مانند برخی دیگر از القاب آن حضرت، در موارد تقیه و ترس از دشمنان به کار میرفته است.
7. صاحب الزّمان
یکی از القاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) «صاحب الزَّمان» است. این لقب اگرچه در متن روایات به ندرت ذکر شده است؛ ولی در زبان راویان و اصحاب و شیعیان، فراوان مورد استفاده قرار گرفته است.4
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «… وَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ بَقیهُ اللهِ فی الاَرْضِ وَصاحِبُ الزَّمانِ»؛5 «و آخرین آنها قائم به حق، بقیهاللّه در زمین و صاحب الزّمان است».
فضل بن شاذان در کتاب فضایل از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل کرده است: «مَنْ اَحَبَّ اَنْ یلقِی اللّهَ وَ قَدْ کَمُلَ ایمانُهُ وَ حَسُنَ اِسلامُهُ فَلْیوالِ الحُجَّهَ صاحِبَ الزَّمانِ القائمَ المُنْتَظَرَ المَهْدِی…»؛6 «هر آن کس که دوست دارد خداوند را در حال کمال ایمان و حسن اسلام ملاقات کند، پس باید حجّت، صاحب الزّمان، قائم، منتظر و مهدی را دوست داشته باشد».
اگرچه هر یک از ائمه(علیهم السلام)، صاحب زمان خویشاند؛ ولی به اعتبار طول عمر فراوان حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اینکه مدت زمانی بیشتر از بقیه ائمه(علیهم السلام) زندگی کرده است، ایشان بیشتر به این لقب شهرت یافته است.
8. صاحب السَّیف
یکی از القاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ـ که در پارهای از روایات معصومین(علیهم السلام) به آن اشاره شده ـ «صاحب السیف» (صاحب شمشیر) است. درباره سلاح حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام ظهور، صراحتی وجود ندارد؛ ولی ممکن است، این گونه روایات را حمل بر ظاهر کرد؛ یعنی، آن حضرت با همان سلاحهای متداول عصر بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) ظهور خواهد فرمود. در این صورت «صاحب السیف» در معنای حقیقی خود به کار میرود؛ اگر چه در مقابل میتوان آن را کنایه از «صاحب القدره والعظمه» دانست و «سیف» را در اینجا به معنای ابزار غلبه و قدرت معنا کرد.
در کتاب کافی نقل شده است: وقتی از امام صادق(علیه السلام) درباره قائم(علیه السلام) پرسیده شد، آن حضرت فرمود: «کُلُّنا قائِمٌ بِاَمرِاللّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ حَتَّی یجِیءَ صاحِبُ السَّیفِ فَاِذا جَاءَ صاحِبُ السَّیفِ جاءَ بِاَمرٍ غَیرِالَّذی کانَ»؛7 «همه ما قائم به امر خداییم؛ یکی پس از دیگری تا زمانی که صاحب شمشیر بیاید. چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از آنچه بوده، میآورد (پدرانش مأمور به تقیّه و صبر بودند و او مأمور به جهاد و برانداختن ظلم است)».
گفتنی است این لقب، همانند بسیاری از القاب دیگر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، اختصاص به آن حضرت ندارد و بقیه ائمه(علیهم السلام) نیز به این عنوان، ملقّب بودهاند. در این باره حَکم بن ابی نعیم گوید: در مدینه خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم و عرض کردم: من بین رکن و مقام نذر کرده و به عهده گرفتهام که اگر شما را ملاقات کنم، از مدینه بیرون نروم تا زمانی که بدانم شما قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) هستید یا نه؟ حضرت هیچ پاسخی به من نفرمود. من سی روز در مدینه بودم، سپس در بین راهی به من برخورد کرد و فرمود:ای حکم! تو هنوز اینجایی؟ گفتم آری، من نذر خود را به شما عرض کردم و شما مرا امر و نهی نکرده و پاسخی نفرمودید.
فرمود: فردا صبح زود به منزل من بیا. فردا خدمتش رفتم، فرمود: مطلبت را بپرس. عرض کردم: من بین رکن و مقام، نذر کرده و روزه و صدقهای برای خدا به عهده گرفتهام که اگر شما را ملاقات کردم، از مدینه بیرون نروم؛ جز آنکه بدانم آیا شما قائم آل محمد هستید یا نه؟ اگر شما هستید، ملازم خدمتتان باشم و اگر نیستید، در روی زمین بگردم و در طلب معاش برآیم. فرمود:ای حکم! همه ما قائم به امر خدا هستیم.
عرض کردم: شما مهدی هستی؟ فرمود: همه ما به سوی خدا هدایت میکنیم. عرض کردم: شما صاحب شمشیری؟ فرمود: همه ما صاحب شمشیر و وارث شمشیریم (شمشیر پیغمبر به ما به ارث رسیده و همراه ما است). عرض کردم: شما هستید آن که دشمنان خدا را میکشد و دوستان خدا به وسیله او عزیز میشود و دین خدا آشکار میگردد؟ فرمود:ای حکم! چگونه من او باشم، در صورتی که به 45 سالگی رسیدهام؛ حال آنکه صاحب این امر از من به دوران شیرخوارگی نزدیکتر و هنگام سواری چالاکتر است».8
9. صاحبُ الغَیبَه
در برخی روایات از این لقب، برای معرفی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اثبات غیبت برای ایشان استفاده شده است. امام رضا(علیه السلام) فرمود: «… وَهُوَ صاحِبُ الغَیبَهِ قَبلَ خُرُوجِهِ»؛9 «و او است صاحب غیبت قبل از ظهورش…».
همچنین از امام حسین(علیه السلام) نقل شده است: «قائِمُ هَذِهِ الاُمَهِ هُوَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدی وَهُوَ صاحِبُ الغَیبَهِ…»؛10 «قائم این امت، نهمین از فرزندان من است و او صاحب الغیبه است…»
البته احتمال دارد مقصود از این ترکیب، لقب نباشد؛ بلکه ترجمه آن مقصود باشد؛ یعنی، کسی که دارای غیبت است. احتمال دیگر اینکه این لقب نیز مانند بعضی از القاب، جهت تقیّه به کار میرفته است.
پی نوشت ها:
1. الغیبه، ص 270، باب 14، ح 43.
2. کمالالدین و تمام النعمه، ج 2، باب 35، ح 8.
3. کتاب الغیبه، ص 290؛ ص 362؛ بحارالانوار، ج 51، ص 349.
4. کتاب الغیبه، ص 244، ح 211 و ص 271، ح 237.
5. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 342، ح 23.
6. شاذان بن جبرئیل، الفضایل، ص 166.
7. کافی، ج 1، ص 536، ح 2.
8. همان، ح 1.
9. کمالالدین و تمام النعمه، ج 2، ص 42، ح 5.
10. همان، ج 1، ص 317.