نویسنده:آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)
1- دشمن حقیقی انسان
امام مجتبی حسن بن علی (ع)فرمود: اگر کسی مواظب قلبش باشد که هواجس و خاطراتی که مورد رضای خدا نیست، در آن خطور نکند، من ضامنم که او مستجاب الدعوه باشد و دعاهای او مستجاب بشود: و انا الضامن من لمن لم یهجس فی قلبه الا الرضا بما قضی الله ان یدعو الله فیستجاب له. عمده آن است که انسان خودش را نخواهد.
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میان حائل
گفتم خدایا کی به من میدهی؟ گفت آن وقت که تو نباشی. تا من مطرح است؛ انسان فیض نمی برد. اگر این چنین شد انسان راحت است و گرنه همیشه در زحمت است. در درجه ی اول از دست خودش خسته است، بعد از دست دیگران همیشه در عذاب الیم است. مگر این نفس انسان را رها می کند.
در نجف از امام خمینی (ره) اجازه می خواستند که رساله ایشان را به اردو ترجمه کنند تا برای پاکستان بفرستند، فرمودند: مگر آنجا رساله نیست؟ گفتند : چرا رساله بعضی از مراجع هست. فرمودند : بس است دیگر.
اگر انسان این جور شد خدا او را یاری می کند. لذا دوست و دشمن فهمیدند که او برای خدا کار می کند. هرکسی این چنین باشد خدا هم بدون تردید یارش هست. اینطور نیست که اگر رسیدن به مقام شامخ امام معصوم محال باشد؛ رسیدن به مقام شاگردانش هم سخت باشد.
مرحوم آیه الله حاج شیخ محمد تقی آملی، حکیم و فقیه و متادب به آداب اسلامی و متواضع بود، بزرگوار و کریم بود. یک وقت می فرمود: در خواب دیدم دشمنی به من حمله کرد ، من با آن دشمن درگیر و گلاویز شدم، این دشمن من را رها نمی کرد، من برا ی اینکه از شر او نجات پیدا کنم هیچ چاره ای نداشتم جز آنکه دست او را به شدت گاز بگیرم، تا مرا رها کند و در این حال بیدار شدم دیدم دستم در دهان خود من است و به شدت دستم را گاز گرفته ام . در همان عالم خواب به من فهماندند که دشمن تو کسی جز خودت نیست؛ از خودت نجاب پیدا کن.
2- در محضر رسول الله
خداوند در قرآن کریم فرمود: یک عده ای نورانی اند: و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس وقتی در بین مردم راه می روند نور افشانی می کنند راه که می رود حرف او ، عمل او، رفتار او نور است. وقتی انسان با او می نشیند به یاد خدا متذکر می شود . سخن این نیست که چه خریدی و چه خوردی . سخن این است که آن آیه چیست و این حدیث چیست. اولیاء الهی کسانی اندکه حرف می زنند نه ساکت اند. خودشان که تنها باشند ساکتند؛ سکوتشان فکر است، هیچ وقت خاموش نیستند. در جمع که هستند یا به سوالات جواب می دهند یا مسئله طرح می کنند . مجلس پر برکت رسول خدا(ص ) اینطور بود، این چنین نبود که مجلس آن حضرت سرد باشد یا سوال می کردند و حضرت جواب می فرمود، یا اگر کسی سوالی نداشت حضرت ابتدای به سخن می فرمودند.
مردی در منطقه خودش دید رسول خدا(ص) با همراهانش به عنوان مسافر عبور می کنند و چند لحظه ای هم زیر درخت نشستند. این مرد با خود گفت محضر حضرت آموزنده است برای اینکه یا یک عده سوالات خوب می کنند و حضرت جواب می دهند ما استفاده می کنیم؛ یا اگر آن ها سوال نکردند حضرت شروع به سخن می کنند- این چنین نیست که در چند لحظه ای که کنار هم نشسته اند به تعطیلی بگذرد- می گوید من آمدم جزء اعضاء آن جلسه شدم، دیدم حضرت در زمینه فرق بین مومن و غیر مومن بحث می فرمایند که: مومن اگر از مرض شفا پیدا کرد این بیماری چند لحظه ای برای او مکتب است، او می فهمد سلامت در اختیار او نیست و همیشه هم نمی ماند؛ و مادامی که انسان سالم است باید بهره صحیح از نعمت سلامت ببرد و مانند آن؛ ولی غیر مومن این چنین نیست، اگر مریض شد، نه می فهمد که چه کسی او را مریض کرد و نه می فهمد که چه کسی او را سالم کرد و نه می فهمد که در زمان سلامت باید چه کرد. «کالناقه ی » مثل یک شتری که شما او را یک جا ببندید و بعد او را باز بکنید وقتی که بستید البته آب و علفش کم است ، وقتی که باز کردی آب و علفش زیاد است، او نه می فهمد چه کسی او را بست ، چرا او را بستند، حالا که باز شد چه باید بکند؟ کجا باید برود؟این بعنوان همان چند لحظه ای بود که پای درخت برای استراحت نشسته بودند و سخن می فرمودند که کلامشان ذکر حق و یاد حق بود.
3- اولیاء الله
اولیاء الهی کسانی اند که وقتی نگاه به جهان می کنند نظرشان با نظریه توحیدی همراه است ، عبرت می گیرند. عبرت گرفتن یعنی از صفات بد به صفات خوب عبور کردن . اگر کسی حوادث روزگار را ببیند و از صفت بد به صفت خوب عبور نکند نمی گویند او عبرت گرفت، می گویند تماشا کرد. ولی اگر از صفت بد و زشتی به نیکی عبور کند می گویند اعتبار و عبرت گرفت. این ها نظرشان ، نظر عبرت آموز است. هم زبانشان به یاد حق گویاست که خداوند سبحان قرآن را که سراسر حکمت است بنام « ذکر » می نامد و هم ارشاد و تعلیمات این ها حکیمانه است. حرکت این ها در بین مردم برکت است. هم آموزنده است که انسان چگونه زندگی کند، وهم مجرای فیض حق است. برکات الهی بوسیله یشان به امت اسلامی نازل می شود. زندگی و خط مشی آن ها برکت است، در برابر عده ای که« و منهم من یمشی علی بطنه » عده ای مشی شان روی شکمشان است؛ مانند خزندگان تمام تلاششان این است که برای شکم کار کنند . اما مشی اولیاء الهی برکت است.
بعضی از اصحاب امام رضا(ع)در قم حضور داشتند، یکی از آن ها به نام زکریا بن آدم که در شیخان قم مدفون می باشند نامه ای برای حضرت نوشتند یا پیام دادند که رجال علمی و بزرگان یا پیرمردان قم رحلت کرده اند و من با نسل فعلی مانوس نیستم و می خواهم اگر اجازه می فرمایید از قم بیرون بروم. حضرت به زکریا بن آدم فرمودند: خیر . تو در قم باش چون وجود تو برای مردم قم برکت است. خدای سبحان به برکت تو عذاب را از مردم قم برمی دارد، آنطوری که به برکت قبر پدرم موسی بن جعفر (ع) از کاظمین عذاب را برمی دارد . این یک عالم است که جزء اولیاء الهی است که مشی و حیات و مزار این ها برکت است.
قبلاً گفته شد که به مقام امام رسیدن ممکن نیست اما به مقام شاگردان آن ها رسیدن میسور است. آن ها هم افراد عادی بودند که به اینجا رسیدند. آن ها نه امام بودند نه امامزاده، جزء افراد عادی بودند که با تلاش و درس خواندن جزء اولیاء الهی گردیدند. این راه میسر است اگر میسر نبود که این همه تشویق نمی کردند و دستور نمی دادند.
4- پرهیز از لقمه حرام
در حالات امیر المؤمنین(ع)نقل شده است که حضرت باغی داشت. روزی به باغبانش فرمود: غذایی داری؟ عرض کرد: یک غذای ساده ای دارم که شایسته ی شما نیست. از کدوی بی روغن غذایی تهیه کرده ام . فرمود: حاضر کن. باغبان می گوید: حضرت دستهای مبارک را شستند و این غذا را میل فرمودند بعد هم اشاره به شکم کردند فرمودند: شکمی که با این غذای ساده سیر می شود بدا به حال کسی که شکم او ، او را به آتش ببرد.
لذت خوردن همان چند لحظه ای است که غذا در فضای دهان است. فرمودکسی که خدا را شناخت، شکمش را از غذای حرام حفظ می کند، کنار هر سفره ای نمی نشیند، عنایت دارد که خود را با روزه گرفتن بپروراند؛ خود او مورد عنایت او است، خودش را فراموش نمی کند.
یکی از نصیحت طلبان به اباذر نوشت که مرا نصیحت کن. اباذر هم در جواب مرقوم فرمود: به عزیزترین دوستانت ستم نکن. دوباره آن شخص در جواب نوشت که این یک مطلب روشنی بود، انسان که به دوست عزیزش جفا نمی کند. من از شما نصیحت خواستم شما گفتید به عزیزترین دوستانتان جفا نکنید. اباذر در جواب فرمود: عزیزترین افراد نسبت به آدم خود آدم است . هیچکس به اندازه خود آدم پیش انسان عزیز نیست. فرمود: جان خود را نیازار، نرنجان و آسیب نرسان . چون هر گناهی را که انسان مرتکب می شود فشاری است که به جان خود وارد می کند.
در چند جای قرآن کریم آمده است که عده ای هنگام مرگ گرفتار زدن فرشتگانند؛ یعنی فرشتگان صورتها و پشت های این ها را می زنند: یضربون وجوههم و ادبارهم.
مرحوم آقای حاج شیخ محمد علی شاه آبادی(ره ) استاد امام خمینی (ره)در علوم عرفانی کتابهای نافعی دارند. یکی از آن کتابها شذرات المعارف است . در شذرات می فرمایند اینکه خدای سبحان فرمود در هنگام مرگ فرشتگان صورتها و پشت های عده ای را می زنند ، آن گروه کسانی هستند که کاری در دنیا فراهم و تحصیل نکردند. ملائکه ای که موکل دنیا هستند. پشتش را محکم می زنند که وقتت در دنیا تمام شد، از این جا بیرون برو . فرشتگانی که موکل آن عالم اند، می بینند این با دست خالی و روی سیاه دارد می آید، به صورت او می زنند که عمری در دنیا بودی چرا با دست خالی آمدی ، به خودت عنایت نداشتی.
5- دعا برای دیگران
مردی عصر روز عرفه در سرزمین عرفات از دامنه های کوه پایین آمد، در حالی که یک چشمش آسیب دیده و چشم دیگرش سالم بود. چشم سالم او هم از بس گریه کرده بود مثل شبکه و کاسه ای از خون بود. بعضی از دوستانش به او گفتند چرا این همه رنج و اشک و ناله؟ گفت : در تمام این ناله ها هیچ چیز برای خودم نخواستم ، همه این دعاها و ناله ها برای مومنین و دوستانم بود . این روحیه های بلند اصحاب را ائمه (ع)تربیت کرده اند. آن دینی که می گوید سحر در نماز شب عده زیادی را دعا کن، حداقل چهل نفر اگر توانستی چهل نفر یا بیشتر، همان دین می گوید روز به فکر حل کار 40 مومن هم باش. برای اینکه وقتی می گوید شب برخیز و دیگران را هم دعا کن یعنی روز هم مواظب کارشان باش. این دین درس کرم به انسان می آموزد که دیگران مهمان سفره ی انسان باشند. ابوحمزه ثمالی از شاگردان خوب حضرت سجاد (ع) بوده است. امام سجاد(ع) در دعای معروف به ابوحمزه ثمالی به ما چه می آموزانند؟ عرض می کند: خدایا بزرگ و کوچک ما، زن و مرد ، بچه روستایی و شهری، دور و نزدیک ، همه و همه را بیامرز. گاهی بعنوان عموم و گاهی تک تک این عناوین و اصناف را نام می برد. این چنین نباشد که انسان در دعا فقط به فکر خود و بستگان نزدیکش باشد.
برگرفته از کتاب اسرار عبادات
برگرفته از مجله راه قرآن