بالاترین لذت برای مومن

بالاترین لذت برای مومن

برخی تا مختصری در رفاه هستند، شاکر هستند، اما مختصری در سختی می‌روند، بدگو می‌شوند، گاه باد سرد و مسموم می‌آید شکوفه‌ها را از میان می‌برد، همین گروه وقتی ببیند این محصولشان زرد شد، فورا کفران می‌ورزند، مشکل اساسی آنان معرفت‌شناسی است.

یکی از دلایلی که همه معاد را می‌فهمند این است که خداوند در بهار مردگان را زنده می‌کند، این مسأله یا بر اساس تحلیل عقلی،‌ یا تمثیل منطقی است یا مثال فهمیده می‌شود، اگر درخت در اثر تغذیه خاک‌های مرده را به حیات گیاهی زنده می‌کند و اگر حیوان در اثر تغذیه همین مواد مرده را به حیات حیوانی زنده می‌کند، انسان هم همین مواد مرده مانند نان و گوشت را تبدیل به انسان و حیات انسانی می‌کنند،

البته خداوند در تمام این کارها فاعلیت، تدبیر و مدیریتش را بر عهده دارد، خدای سبحان زمین مرده را به وسیله باران زنده می‌کند، خداوند این زمین را با شمس نورانی می‌کند، «یا جابر العظم الکسیر» لقب خدا است، همان خدا است که بین دو استخوان شکسته را جوش می‌دهد،

خدا می‌داند کدام قسمت بدن چه مقدار غذا می‌خواهد، از این نظر «اذا رأیتم الربیع فاکثروا ذکر النشور» از سنخ استدلال برهانی می‌شود، اگر کسی این قدرت را نداشت در حد تمثیل و مثال باقی می‌ماند.

امور ملکوتی نیاز به ابزار درک ملکوت دارد

وی با اشاره به آیه « وَإِن کَانُوا مِن قَبْلِ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ» افزود: خدا فرمود بسیاری از افراد تحول‌پذیر و تغییرپذیر هستند، تنها در مسائل سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه در مسائل اعتقادی نیز هست، یک عده تا مختصر وضعشان خوب شود، خوشحال و راضی می‌شوند، یک مقدار خدا آن‌ها را سختی دهد، ناامید می‌شوند،

برخی تا مختصری در رفاه هستند، شاکر هستند، اما مختصری در سختی می‌روند، بدگو می‌شوند، گاه باد سرد و مسموم می‌آید شکوفه‌ها را از میان می‌برد، همین گروه وقتی ببیند این محصولشان زرد شد، فورا کفران می‌ورزند، مشکل اساسی آنان معرفت‌شناسی است، انسان اگر بخواهد عالم، پژوهش‌گر و محقق شود باید ابزار آن را پیدا کند،

برخی تنها از ابزار حس و تجربه استفاده می‌کنند، اینان گرفتار معرفت‌شناسی منحصر به حس و تجربه هستند، امور تجریدی و ملکوتی، امور ماورای طبیعی و غیبی را درک نمی‌کنند، آن‌که این امور را درک می‌کند، چشم و گوش ملکوتی است.

مفسر برجسته قرآن کریم با اشاره به آیه «فَإِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»بیان داشت: اینان دو مشکل دارند، یکی این‌که کور هستند و نور را نمی‌بینند، دیگر این‌که کر هستند،

در صدا و سیما برای ناشنوایان برنامه دارند، اما اگر آن کر پشت کند به گزارشگر دیگر چیزی متوجه نمی‌شود، مهم‌ترین کار انبیا این است که چشم و گوش درون را باز کردند، گوش و چشم بعضی‌ها بسته است، وقتی گوش شنوا شد و چشم بینا شد، معارف شنیدنی و دیدنی را به آنان نشان می‌دهند، بسیاری از ملحدان و کمونیست‌ها کم‌ترین سطح معرفت‌شناسی را دارند، اگر معلوم محسوس بود راه شناخت آن حس و تجربه حسی است،

اگر مجرد بود، راه شناخت آن تجرید است، اگر فوق آنان بود دیگر مفهوم به آن دسترسی ندارد، حصر موجود در طبیعت به ماده مستلزم حصر معرفت‌شناسی در حس و تجربه است، قرآن کریم علم را درجه‌بندی کرده و هم حس و تجربه را امضا و اعلام کرده است، اگر کسی در همین حد زندگی کند زمینی است، اما اگر از این حد بالا بیاید معلوم می‌شود که درصدد تحول است،

فرمود آن‌که می‌فهمد غیبی است حرف تو را گوش می‌دهد، اما آنان‌که چشم و گوششان بسته است چگونه می‌توانند گوش دهند، دل چشم دارد، دل گوش دارد، اما اینان «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ».

دانستنی که عمل در آن نباشد از یاد انسان می‌رود

وی با قرائت آیه «اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفًا وَشَیْبَهً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» بیان داشت: انسان ابتدا در ضعف قرار دارد، وقتی به جوانی رسید قوی می‌شود، بعد از این‌ قوت ضعیف می‌شود، «وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ»،

خود انسان نیز از صدر تا ساقه و از ساقه تا صدر موجود ضعیفی است: « یُرِیدُ اللَّـهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا»، انسان با اندک آسیبی از پا درمی‌آید، با اندک میکروب ناشناخته از پا در می‌آید، انسانی که وضعش این است با چه می‌تواند مغرور شود،

انسان از خودش هیچی ندارد، هر چه او بخواهد انجام می‌دهد، تدبیر و ربوبیت او به قسمی از اقسام خالقیت بازمی‌گردد، او علیم و مطلق است و می‌داند چه کند، اما برخی از انسان‌ها همچنان در حیطه معرفت حسی و تجربی هستند، آنان حتی مرگ خود را نمی‌فهمند، آنان حشر خود را در قیامت نمی‌فهمند،

اگر از آنان بپرسی که چقدر گذشت برزخ می‌گویند نیم ساعت یا یک ساعت خواب بودیم، اما به تدریج می‌فهمند و می‌گویند «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ»، اینان در دنیا گونه‌ای بودند که کسی از خدا آنان را باز می‌داشت، تا کم کم عادات سوء دنیایی از آنان رخت برمی‌بنددد و جهنم را می‌بینند،«إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظًا وَ زَفِیرًا» البته بهشت را نمی‌بینند، بهشتیان نیز کمترین صدای جهنم را نمی‌شنوند، جهنم آخرت اهل درک است، همین که کافر را از دور می‌بیند به او حمله می‌کند.

حضرت آیت‌الله جوادی آملی اظهار داشت: نار آخرت نار با ادراکی است، همین زفیر و شهیق جهنم اصلا به گوش بهشتیان نمی‌رسد، همان گونه که در دنیا این مناظر باطل و صداهای حرام را نشنیدند، در آخرت نیز آن را نمی‌بینند، «لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ»،

وقتی قیامت شد آنان می‌گویند «مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَهٍ کَذَٰلِکَ کَانُوا یُۆْفَکُونَ» اما آنان که علم و ایمان داده شدند می‌گویند بر طبق قضا و قدر ثبت شده در کتاب خدا تا روز قیامت درنگ کرده‌اید، و این روز قیامت درنگ کرده‌اید و این روز قیامت است، دانستنی که عمل در آن نباشد از یاد انسان می‌رود،

از انسان سۆال می‌کنند پیامبرت کیست او نمی‌داند، اما در روایات است که بعد از اعقابی از عذاب انسان یادش نمی‌آید، اگر وضع آخرت مثل دنیا بود انسان می‌توانست دروغ بگوید،

اما انسان در آن‌جا برابر عقیده‌ حقیقی‌اش عمل می‌شود، مرگ مانند سرطان نیست که انسان در برابر آن مقاومت کند، تمام اعضای بدن را بی‌روح می‌کند، دندان و گوشت کسی چون زنده است اگر بخواهند بکنند، درد می‌آید، آن زمان مرگ چیز عادی نیست، اما مرگ برای برخی سخت است،

یک کسی از ناخن تا موی سر او را می‌میرانند و سختی می‌کشد، این خطر برای همه ما هست، این خطر برای مۆمن روح و ریحان است، مرحوم کافی این روایت را نقل می‌کند که هیچ لذتی برای مۆمن در تمام عمر به اندازه لذت مرگ نیست.

منبع: جهان نیوز

تهیه و تنظیم: جواددلاوری، تبیان

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید