مکارم الاخلاق (3)

مکارم الاخلاق (3)

 

دلالت
با توجه به آن چه در بخش مفردات تبیین شد، اکنون به بیان دلالت روایت تتمیم می پردازیم.

الف) رابطه بعثت با مکارم اخلاق
با توجه به معنای «لام» در «لاتمم» می توان رابطه ی بعثت با مکارم اخلاق را در دو وجه بیان کرد:
وجه اول: اگر در «لاتمم» لام تعلیل باشد، معنای روایت چنین می شود: «من مبعوث نشدم جز به این علت که مکارم اخلاق را تمام کنم.» در این معنی تنها علت بعثت پیامبر(ص) تتمیم مکارم اخلاق است. از آن جا که علل بعثت پیامبر به تتمیم مکارم اخلاق منحصر نمی شود، بلکه علت های دیگری همچون اتمام حجت و قطع عذرجویی و … نیز می تواند به عنوان علت های بعثت مطرح باشد، این حصر، حصر حقیقی نیست، بلکه حصر اضافی است.
وجه دوم: اگر «لام» در «لاتمم» به معنای صیروره (عاقبت و مآل) باشد، معنی چنین می شود: « من مبعوث نشدم جز این که در عاقبت مکارم اخلاق را تمام کنم.»
در این معنی، تنها عاقبت و مآل (هدف و سرانجام) مورد نظر برای بعثت، تتمیم مکارم اخلاق است. در این صورت نیز حصر اضافی است، زیرا می توان برای بعثت پیامبر(ص) غیر از تتمیم مکارم اخلاق اهداف دیگری در نظر گرفت. بنابراین معنی چنین می شود: «من مبعوث نشدم جز به این هدف که از میان اخلاقیات مکارم اخلاق را تمام و تتمیم کنم»، و حصر در اخلاقیات ملحوظ شود.
ناگفته نماند در هر وجه، اگر بتوان تنها علت بعثت پیامبر را در تتمیم مکارم اخلاق خلاصه کرد یا تنها هدف، عاقبت و مآل بعثت را تتمیم مکارم اخلاق دانست می توان ادعا کرد حصر حقیقی است، و رابطه ی بعثت با مکارم اخلاق معنای روشن تر و دقیق تری پیدا می کند. تحقیق در این باره نیاز به فرصت بیشتری دارد که در حوصله ی این نوشتار نیست.
نتیجه این که بر اساس این روایت شریف بین بعثت پیامبر و تتمیم مکارم اخلاق رابطه وجود دارد. این رابطه، اهمیت مکارم اخلاق را می رساند، زیرا به عنوان تنها علت یا هدف بعثت پیامبر(ص) در اخلاقیات، مورد نظر بوده است. (1)

ب) تتمیم مکارم اخلاق
احتمال اول: تتمیم مکارم اخلاق در مقایسه با امت های گذشته
در امت های گذشته نیز مکارم اخلاق مطرح بوده است، اما تتمیم مکارم اخلاق اختصاص به امت مرحومه دارد، زیرا پیامبر خاتم، افضل انبیا و رسولان و دارای بالاترین مقام است، و امت وی هم در پی آن حضرت از بالاترین مقام که امت های دیگر از آن بی بهره بوده اند- به اندازه ی استعداد خود بهره مند می شوند.
مناوی (در گذشته به سال 1331 هـ .ق) در کتاب فیض القدیر شرح الجامع الصغیر گوید:
« انما بعثت» ای ارسلت. « لاتمم» ای لاجل ان اکمل «صالح» و فی روایه بدله مکارم «الاخلاق» بعد ماکانت ناقصه و اجمعها بعد التفرقه. قال الحکیم انبأنا به ان الرسل قد مضت و لم تتم هذه الاخلاق فبعث باتمام مابقی علیهم و قال بعضهم اشار الی ان الانبیاء(ص) قبله بعثوا بمکارم الخلاق و بقیت بقیه فبعث المصطفی(ص) بما کان معهم بتمامها… .
و قال العارف ابن عربی (2) «معنی الحدیث انه لما قسمت الاخلاق الی مکارم و الی سفساف و ظهرت مکارم الاخلاق کلها فی شرائع الرسل و تبیین سفسافها من مکارمه عندهم و ما فی العالم الا اخلاق الله و کلها مکارم فما ثم سفساف اخلاق فبعث نبینا(ص) بالکلمه الجامعه الی الناس کافه و اوتی جوامع الکلم و کل شیء یقدمه علی شرع خاص فأخبر- علیه الصلاه و السلام- انه بعث لیتم صالح الاخلاق فصار للکل مکارم الاخلاق فما ترک فی العلم سفساف اخلاق جمله واحده لمن عرف مقصد الشرع فأبان لنا مصارفه لهذا المسمی سفسافاً من نحو حرص و شره و حسد و بخل و کل صفه مذمومه فأعطانا لها مصارف اذا اجریناها علیها عادت مکارم الاخلاق و زال عنها اسم الذم فکانت محموده فتمم الله به مکارم الاخلاق فلا ضد لها کما انه لا ضد للحق لکن منا من عرف المصارف و منا من جهلها.» (3)
« انما بعثت» یعنی فرستاده شدم. «لاتمم»، یعنی به خاطر آن که کامل کنم «صالح» و در روایتی به جای صالح مکارم است «اخلاق»، – یعنی اخلاق را- پس از آن که ناقص بود، و پس از آن که متفرق و پراکنده بود جمع نمودم. حکیم گوید: با این روایت به ما آگاهی داد که پیامبران الهی در گذشتند در حالی که اخلاق (مکارم اخلاق) هنوز به خط پایانی نرسیده بود. پس پیامبر(ص) فرستاده شد تا باقی مانده ی اخلاق را بر مردم به اتمام رساند، بعضی دیگر گفته اند: در روایت اشاره دارد پیامبران پیشین [نیز] به مکارم اخلاق فرستاده شدند، و [لیکن] بخشی باقی ماند پس خداوند پیامبر(ص) را برانگیخت تا هم آن چه را سایر پیامبران الهی آوردند، بیاورد و هم آن چه را آنان نیاورده بودند به اتمام رساند… .
ابن عربی عارف گوید: معنای حدیث این است که چون اخلاق به مکارم و رذایل تقسیم شد و همه ی مکارم اخلاق در شرایع پیامبران آشکار گردید و رذایل اخلاقی از مکارم نزد آنان جدا شد و این که نیست در عالم جز اخلاق خدا و همه ی اخلاقیات الهی از مکارم به شمار می آیند، پس دیگر چیزی به نام اخلاق رذیله معنی ندارد، تا این که خداوند پیامبر(ص) ما را با کلمه ی جامعه به سوی همه ی مردم فرستاد و با او جوامع کلم و هر آن چه که او را بر شریعت خاص پیشی اندازد، داده شد. سپس پیامبر(ص) خبر داد که او مبعوث شده تا اخلاق صالح را به اتمام رساند. پس مبعوث شدن پیامبر(ص) به رسالتش برای همه ی مکارم اخلاقی است، و برای آن که مقصود و مقصد شرع را می شناسد آن حضرت حتی یک رذیلت اخلاقی را در بیان علمی اش وانگذاشت، پس شرع برای ما چاره هایی برای آن چه رذایل نامیده شده – همچون آز، حرص شدید، حسد، بخل و هر صفت ناپسندی- بیان کرد، پس برای [درمان] صفات مذموم چاره هایی به ما داده شده که اگر [ آن ها را] بر این صفات مذموم جاری سازیم مکارم اخلاق باز گردد و ناپسندی آن برداشته و پسندیده شود. بنابراین خداوند به واسطه ی او مکارم اخلاق را تمام کرد. پس ضدی برای مکارم اخلاق نیست؛ چنان که ضدی برای حق نیست، لکن برخی از چاره ها را می شناسد و برخی از چاره ها را نمی شناسد.
احتمال دوم: تتمیم مکارم اخلاق در هر یک از انسان ها
هر انسانی بالفطره دارای برخی از مکارم اخلاق است که آن ها را خلقی می نامند. گروهی دیگر از صفات اخلاقی را اکتسابی می نامند. مکارم اخلاق در هر فرد با تفکر و پیروی از دستورهای الهی و ریاضیات شرعیه تتمیم می گردد.
از برخی از روایات چنین برداشت می شود که صفات اخلاقی و از جمله مکارم اخلاق به دو دسته خلقی و اکتسابی تقسیم می شود. (4)
در متن مذکور از «مناوی» فراز «لاتمم» به معنای «لاجل ان اکمل» است و تمام را به کمال تفسیر کرده است، اما با نظر به معنای «تمام» و فرق آن با «کمال» می توان گفت: هنگامی اثر مکارم اخلاق در امت مرحومه ظاهر می گردد که تمام گردد و بدون تتمیم اثر مورد نظر را ندارد. در امت های گذشته، همین مقدار ناقص بدون تتمیم، هدف انبیاء بوده است. همچنین- با توجه به احتمال دوم- هر انسانی به طور اکتسابی دارای برخی از مکارم اخلاق است که اثر مطلوب و مورد نظر بعثت با تتمیم مکارم اخلاق بالفطره حاصل می شود، و آن صفات (مکارم اخلاق بالفطره) بدون تتمیم اثر مطلوب را ندارد.

ج) دلالت سایر روایات
در برخی از نقل های اهل سنت به جای «لاتمم مکارم الاخلاق» عبارت «لا تمم حسن الاخلاق» یا «لا تمم صالح الاخلاق» یا «صالحی الاخلاق» ظاهراً همان معنای «لاتمم مکارم الاخلاق» را دارد، زیرا اخلاق صالحان که والاترین اخلاق است همان مکارم الاخلاق است.
«حسن الاخلاق» یا «محاسن الاخلاق» نیز با نقل مشهور «لاتمم مکارم الاخلاق» تنافی ندارد، زیرا مکارم الاخلاق نیز در «حسن الاخلاق» و «محاسن الاخلاق» مندرج است و می تواند به عنوان تنها علت یا هدف از بعثت مطرح باشد. به عبارت دیگر، «مکارم اخلاق» به «حسن اخلاق و محاسن اخلاق» متصف می شود و در آن داخل می گردد و ذکر حسن یا محاسن اخلاق ما را از ذکر مکارم اخلاق بی نیاز می کند، زیرا والاترین صفات- مکارم اخلاق- که تنها هدف انبیا(ع) است در محاسن اخلاق جای دارد، و تمام محاسن اخلاق به تمام مکارم اخلاق ختم می شود. این مطلب با دقت در معنای عام محاسن اخلاق و معنای خاص مکارم اخلاق به دست می آید.
اکنون به بررسی دلالت گروهی از روایات می پردازیم که لفظ «تتمیم» یا «تمام» در آنها نیامده است. این دسته از روایات با عبارات ذیل نقل شده است:
« بعثت بمکارم الاخلاق»، «بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها» «علیکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثنی بها».
در این دسته از روایات از حصر «انما» و «لام» جاره و تتمیم (لاتمم یا تمام خبری نیست، و از جهت سیاق با روایت معروفه (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) و همانند آن متفاوت است.
اگر باء جاره (در متعلق فعل بعث) سببیت باشد، هم معنای «لام» جاره در نقل مشهور (لاتمم) خواهد بود با این تفاوت که فعل تتمیم در آن ذکر نشده است. در این صورت نیز معنی روایت آن است که مکارم اخلاق علت و سبب بعثت است که فی الجمله با روایت معروف مطابق خواهد بود.
درست است که تتمیم مکارم سبب و علت بعثت است (بنابر نقل معروف)، اما دیگر مکارم اخلاق (ناقص) که تتمیم آن مورد نظر بوده است نیز سبب و علت بعثت می باشد و بدون آنها تتمیم معنی ندارد.
اگر «باء» معیت باشد، معنای این دسته از روایات با روایات تتمیم متفاوت می گردد. در این صورت، معنای روایت اول چنین خواهد بود «من مبعوث شدم به همراه مکارم اخلاق»، در این معنا، پیامبر(ص) خبر می دهد من در حالی به پیامبری مبعوث شدم که مکارم اخلاق را دارا بودم، و خداوند از این جهت مرا برای پیامبری برگزید که به مکارم اخلاق متصف بودم.
رویات دوم، محاسن اخلاق (محاسنها) در کنار مکارم اخلاق اضافه شده است، زیرا محاسن اخلاق مقدمه ی رسیدن به مکارم اخلاق است.
در روایت سوم (علیکم بمکارم الاخلاق فان الله بعثنی بها)، پیامبر(ص) امت را به مکارم اخلاق ترغیب می کند، زیرا به این دلیل که دارای مکارم اخلاق بود به پیامبری برانگیخته شد.
تأیید این که «باء» در «بعثنی بمکارم الاخلاق» یا «بعثنی بها» به معنای معیت است تصریح اهل لغت از جمله در لسان العرب (ج2، ص 116) می باشد که گفته است: «بعث به: ارسله مع غیره» و «باء» را به «مع» معنی کرده است.

د) مصادیق مکارم اخلاق
در بخش مفردات در تبیین مکارم اخلاق به عناصری که آن را از سایر اخلاقیات از جمله محاسن اخلاق جدا می سازد، اشاره شد، این عناصر عبارت بودند از : مجد و بزرگواری، کرامت نفس، جوانمردی، ایثار و از خودگذشتگی، تعارض با تمایلات نفسانی، دلیل و راه نجاح و پیروزی، جمع نشدن با گناه و این که همواره خدای تعالی آن را دوست دارد.
اکنون به بیان مصداق هایی از مکارم اخلاق که در روایات ذکر شده است، می پردازیم: از امام صادق(ع) روایت شده که آن حضرت فرمود: «همانا خدای تبارک و تعالی رسول الله(ص) را به مکارم اخلاق اختصاص داد، شما [نیز] خود را آزمایش کنید اگر مکارم اخلاق در شما بود، سپاس خدای را کنید، و در زیادتی آن به سوی خداوند راغب باشید.» سپس حضرت ده [صفت] را به [عنوان] مکارم اخلاق برشمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، بردباری، حسن خلق، بخشش، غیرت، شجاعت و مردانگی. (5)
از رسول خدا(ص) نقل شده است که به علی(ع) فرمود: «یا علی! سه چیز در دنیا و آخرت از مکارم اخلاق است: این که از کسی که به تو ستم کرده درگذری، و به کسی که از تو جدا شد بپیوندی، و درباره ی کسی که نسبت به تو نادانی کرد حلم بروزی.» (6)
در روایت دیگری از امام صادق(ع) منقول است که آن حضرت فرمود: «مکارم ده تاست، اگر توانی آنها در تو باشد چنین بکن. به درستی که آنها در مرد است و در فرزندش نیست، و در فرزند است و در پدرش نیست، و در بنده است و در آزاد نیست.» گفته شد: آنها چیست؟ فرمود: «براستی از آن چه در دست مردم است ناامید شود، راست گویی زبان، ادای امانت، صله ی رحم، گرامی داشتن میهمان، اطعام درخواست کننده، تلافی نیکی ها، دوری از آزار همسایه، دوری از آزار رفیق و همراه، و سر مکارم حیا است.» (7)
در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است: « …. مکارم اخلاق عبارت است از ورع(دوری از گناه)، قناعت، صبر، شکر، بردباری، حیا، بخشش، شجاعت، غیرت، نیکی و احسان، راستگویی و ادای امانت.» (8)
در این باب روایات بسیار دیگری وجود دارد که به خاطر دوری از اطاله ی کلام از ذکر آن خودداری می کنیم.(9)
یادآور می شود مکارم اخلاق ذکر شده در روایات به عنوان مصداق است و اختصاص به آنها ندارد، و می تواند موارد دیگری به آن افزود.
در این جا به تبیین چند نکته می پردازیم:
نکته اول: در تعدادی از مصادیق یاد شده، می توان تمام یا برخی از عناصر و مولفه های هشتگانه ی مکارم اخلاق را جستجو کرد، همچون بخشش و صله ی رحم، اما در تعدادی دیگر، یافتن این عناصر به آسانی ممکن نیست، مثل یقین.
نکته ی دوم: از مصادیق یاد شده می توان حدس زد که عناصری که به عنوان مولفه های مکارم اخلاق بیان شد قابل تنقیح، تعدیل و افزایش است و اختصاص به عناصر هشتگانه ذکر شده ندارد.
نکته ی سوم: برخی از صفات اخلاقی هم می تواند از مکارم اخلاق باشد و هم از محاسن اخلاق (با توجه به تفاوتی که میان مکارم اخلاق و محاسن اخلاق بیان کردیم). مثلاً حسن خلق (معاشرت نیکو با مردم) (10) اگر در آن از خودگذشتگی و ایثار و مردانگی باشد از مکارم است، اما اگر به خاطر جلب توجه مردم و انگیزه های دیگری که کرامت نفس را به دنبال ندارد، باشد از مکارم اخلاق نیست، بلکه از محاسن اخلاق است، زیرا تبیین دقیق صفات اخلاقی به شناخت مبانی، غایات و قواعد اخلاقی بستگی دارد.

نتیجه
از آن چه گذشت می توان دریافت اگرچه برخی از روایات در باب مکارم اخلاق سنداً قابل مناقشه است، از مجموع روایات آن در ابواب گوناگون می توانیم به جایگاه بس عظیم مکارم اخلاق در اخلاق اسلامی پی ببریم.
عنایت ویژه پیامبر(ص) و ائمه ی هدی(ع) و سایر متون دینی به مکارم اخلاق و همچنین معرفی آن به عنوان هدف و غایت بعثت و نیز عناصری که مشخصه و شناسه ی مکارم اخلاق اند و آن را از دیگر اخلاقیات، از جمله اخلاق حسنه، امتیاز می دهد، بر این مطلب دلالت دارد که در نهایت، اخلاق مورد نظر و مطلوب دین مبین، «مکارم اخلاق» است که آن را از دیگر مکاتب اخلاقی کاملا جدا و ممتاز می کند، و رمز و مرز جدایی اخلاق اسلامی از دیگر مکاتب اخلاقی می باشد؛ و شاید دقت در مفهوم مکارم اخلاق و مصادیق آن بتواند نقطه ی آغازینی در کشف نظام اخلاقی (11) اسلام باشد؛ نظام اخلاقی ای که تدوین آن همت بلند اخلاق پژوهان مسلمان را می طلبد و نیازمند پژوهشی ژرف و گسترده است.
منابع
1- قرآن مجید.
2- آمدی، غرر الحکم و دررالکم، چاپ سوم، تهران: دانشگاه تهران، 1360 هـ .ش.
3- ابن اثیر، نهایه، چاپ چهارم، قم: موسسه ی اسماعیلیان، 1364 هـ .ش.
4- ابن منظور، لسان العرب، قم: نشر ادب حوزه، 1405 هـ .ق
5- احمدبن حنبل، مسند احمد، بیروت: دار صادر، بی تا.
6- انصاری، ابن هشام، مغنی اللبیب، تهران: المکتبه العلمیه الاسلامیه، 1291 هـ .ق.
7- بخاری، محمدبن اسماعیل، الادب المفرد، چاپ سوم، بیروت: موسسه الکتب الثقافیه، 1409 هـ .ق.
8- تفتازانی، مختصر المعانی، قم: انتشارات مصطفوی، بی تا.
9- تفرشی، نقدالرجال، چاپ اول، قم: موسسه آل البیت، 1418 هـ .ق.
10- جمعی از نویسندگا، کتابشناخت اخلاق اسلامی، چاپ اول، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385 هـ ش.
11- جوهری، صحاح اللغه، چاپ چهارم، بیروت: دارالعلم للملایین، 1407 هـ ق.
12- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دارالمعرفه، 1406 هـ ق.
13- حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه: احمد جنتی، چاپ اول، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 6313 هـ ش.
14. حویزی، نورالثقلین، قم: موسسه اسماعیلیان، 1412 هـ ق.
15. خویی (آیه الله)، سیدابوالقاسم، اجود التقریرات، چاپ دوم، قم: موسسه مطبوعات دینی، 1410 هـ ق.
16- دیلمی، اعلام الدین فی صفات المومنین، چاپ اول، قم: موسسه آل البیت، بی تا.
17- راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، چاپ اول، قم: دفتر نشر کتاب، 1404 هـ ق.
18- زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، بیروت: منشورات المکتبه الحیاه، بی تا.
19- شیخ صدوق، امالی، چاپ اول، قم: موسسه بعثت، 1417 هـ ق.
20- شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: دارالمفید، بی تا.
21- شیخ مفید، صفات الشیعه، تهران: نشر عابدی، بی تا.
22- طباطبایی، محمدحسین، المیزان، چاپ چهارم، قم: انتشارات جامعه ی مدرسین، 1414 هـ ق.
23- طبرانی، معجم الاوسط، بی جا، دارالحرمین، 1415 هـ ق.
24- طبرسی، ابی الفضل علی، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، تحقیق: مهدی هوشمند، چاپ اول، قم: دارالحدیث، بی تا.
25- طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، بی جا، منشورات الشریف الرضی، 1392 هـ ق.
26- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1374 هـ ش.
27- طریحی، مجمع البحرین، چاپ دوم، بی جا، الثقافه الاسلامیه، 1408 هـ ق.
28- طوسی، محمدبن حسن، امالی، چاپ اول، قم: دار الثقافه، 1414 هـ ق.
29- عجلونی، محمدبن اسماعیل، کشف الخفاء، چاپ دوم، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408 هـ ق.
30- عسکری، ابوهلال، معجم فروق اللغویه، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، 1412 هـ ق.
31- علی بن بابویه فقه الرضا، چاپ اول، مشهد: کنگره جهانی امام رضا(ع)، 1406 هـ ق.
32- فلسفی، گفتار فلسفی، اخلاق، تهران: هیئت نشر معارف اسلامی، بی تا.
33- کلینی، کافی، چاپ سوم، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1388 هـ ق.
34- لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم والمواعظ، چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1376 هـ ش.
35- مالک بن انس، موطا، چاپ اول، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، 1406 هـ ق.
36- مامقانی(علامه)، دراسات فی علم الدرایه (تلخیص مقباس الهدایه)، تحقیق و تلخیص: علی اکبر غفاری، چاپ اول، بی جا، جامعه الامام الصادق(ع) ، 1369 هـ ش.
37- متقی هندی، کنز العمال، بیروت: موسسه رساله، 1409 هـ ق.
38- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: الوفاء، بی تا.
39- محمدبن سلامه، مسند الشهاب، چاپ اول، بیروت : موسسه رساله، 1405 هـ ق.
40- محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه-عربی- قم: دارالحدیث، 1375 هـ ش.
41-محمدی ری شهری، محمد، معجم رجال الحدیث، چاپ پنجم، بی جا، الثقافه الاسلامیه، 1413 هـ ق.
42- مناوی، محمد عبدالرؤف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، چاپ اول، بیروت: دارالکتب الاسلامیه، 1415 هـ ق.
43- نجاشی، رجال نجاشی، چاپ پنجم، قم: موسسه ی آل البیت، 1416 هـ ق.
44- نوری، مستدرک الوسائل، چاپ دوم، قم: موسسه آل البیت، 1408 هـ ق.

پی نوشت ها :

1. مقصود از معنای تعلیل و عاقبت (هدف) معنای مراد در کتب نحوی است. در این باره به معانی لام جاره در کتب نحو، از جمله مغنی اللبیب، مراجعه شود.
2. مصدر کلام ابن عربی یافت نشد.
3. محمدعبدالرووف مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج2، ص 726.
4. اسحاق بن عمار عن الامام الصادق(ع): «ان الخلق منیحه یمنحها الله خلقه، فمنه سجیه و منه نیه. فقلت: فآیتهما افضل؟ فقال: صاحب السجیه هو مجبول لا یستطیع غیره و صاحب النیه یصبر علی الطاعه تصبرا فهو افضلهما»؛ اسحاق بن عمار از امام صادق(ع): «خلق و خوی بخششی است که خداوند به آفریدگانش عطا می فرماید. برخی از آنها غریزی است و برخی به نیت و قصد است- با تصمیم و تمرین به دست می آید – عرض کردم: کدام یک از این دو بهتر است؟ فرمود: کسی که خوی غریزی دارد بر آن سرشته شده و جز آن نتواند کند و صاحب خوی نیت (اکتسابی) بر طاعت صبوری می ورزد، پس این برترین این دو است» (بحارالانوار، ج68، ص 377)…/ نیز از امام صادق(ع) منقول است: «همانا خداوند پیامبرانش را به مکارم اخلاق اختصاص داد، پس خویشتن را بیازمایید؛ اگر آنها را در خود یافتید سپاس خدای را به جا آورید و بدانید همانا آن از خیر است، و اگر در شما نبود از خداوند درخواست کنید…» (بحارالانوار ج67، صص 370 و 371 در این باره ر.ک.: بیان علامه مجلسی در ذیل روایت.
5. شیخ صدوق، صفات الشیعه، صص 47و48؛ بحارالانوار، ج67، ص 371، ح 18، به نقل از: کافی، ج2، ص 56 با کمی تفاوت.
6. ابونصر حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 435.
7. کلیی، کافی، ج2، ص 55و56، ح1.
8. همان، ح 3.
9. ر.ک: بحارالانوار، ج67، صص 367-375؛ میزان الحکمه، ج1، صص 803-805.
10.بحارالانوار، ج68، ص 373.
11. درباره ی عدم تدوین نظام اخلاق دینی از سوی اسلام شناسان ر.ک: جمعی از نویسندگان، کتابشناخت اخلاق اسلامی، صص 54-57.
منبع:پایگاه نور

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید