روش های تربیتی در اسلام
با تدبر در قرآن و مفاهیم اخلاقی آن در حوزه ی انسان شناسی به این نکته ی بسیار مهم می رسیم که اسلام برای تکامل انسان تا سر حد انسان کامل، از روش های گوناگون تربیتی، همچون پرورش اندیشه، گزینش برترین ها در رفتار، خودشناسی و خودسازی، الگوپذیری، تهذیب و تطهیر درون و انتخاب حالات روحی و روانی آدمیان بهره گرفته است. در پرورش اندیشه، انسان ها را به تعقل، تفکر، تدبر، فهم، علم و حکمت دعوت نموده است: (بقره /22، زخرف/22-24، انعام/116، انفال/22، یوسف/105 و زمر/18).
میدان های رشد و اندیشه را طبیعت و جهان آفرینش، انسان و تاریخ می داند و از شیوه های اعطای بینش برتر، اصلاح نگرش، منطق و برهان (حجرات/12، مدثر/40-44) و مشاوره و توصیه به ارزش های اخلاقی نیز استفاده کرده است.
مفاهیم اخلاق دینی در پرورش و حالات درونی و تهذیب نفس نیز بر تأمین نیازها، ایجاد محیط مساعد پرورش، سالم سازی فضای رشد، عبرت آموزی از تاریخ و سرانجام به نظارت برخورد، مشاهده ی خود، خودسنجی، مداومت عمل، و تمرین و تشویق اصرار می ورزد: (نجم/39-40، نساء /124).
علامه ی طباطبایی می نویسد: «اعلم أن اصلاح اخلاق النفس و ملکاتها فی جانبی العلم و العمل و اکتساب الأخلاق الفاضله و إزاله الأخلاق الرذیله إنما هو بتکرار الأعمال الصالحه المناسبه لها و مزاولتها و المداومه علیها حتی تثبت فی النفس.» (1).
علامه طباطبایی در بحث روش ها و مسلک های اخلاقی و تربیتی در ذیل آیات 153-157 سوره ی بقره می نویسد:
« المسلک الأول: تهذیبها بالغایات الصالحه الدنیویه و العلوم و الآراء المحموده عند الناس … و خلاصه اصلاح النفس و تعدیل ملکاتها لغرض الصفه المحموده و الثاء الجمیل …. و غایته الفضیله المحموده عند الناس و الثناء الجمیل منهم.» (2)
گاه برای تربیت و پرورش علمی و عملی انسان و پاک سازی روحی او، از توجه به آرا و دیدگاه پسندیده نزد عموم مردم بهره می گیریم و برای اصلاح نفس و تعدیل صفات و حالات دروی برای رسیدن به صفات پسندیده از منظر عموم مردم، یعنی نگاه عقلا، استفاده می کنیم و تحسین و تبریک مردم را شاخص عمل قرار می دهیم. و برای این که بتوانیم در زندگی جمعی از زیست مسالمت آمیز برخوردار گردیم باید به رفتارهای خوب و پسندیده نزد عموم انسان ها احترام بگذاریم و خوب و بد عقلایی را ملاک عمل خویش بدانیم.
«المسلک الثانی: و نظیره مایقتضیه المسلک الثانی و هو مسلک الأنبیاء و أرباب الشرایع … و غایته … السعاده الحقیقیه للإنسان و هو إستکمال الایمان بالله و آیاته و الخیر الاخروی و هی سعاده و کمال فی الواقع لا عند الناس فقط …» (3)
دومین روش برای پرورش و تربیت انسان ها که شبیه مسلک پیشین است، روشی است که انبیا و صاحبان ادیان و شرایع در طول تاریخ از آن استفاده کرده اند: اولاً توجه آدمیان را به سرانجام زندگی و پیامدهای آن معطوف داشته اند و ثانیا کمال واقعی و حقیقی انسان را در رشد ایمان به خدا و آیات او و سعادت در جهان آخرت دانسته اند، یعنی افزودن بر مطلوب بودن زندگی مسالمت آمیز در نزد عموم مردم. آنان بر کمال واقعی که همان سعادت در دنیای پسین است نیز تأکید داشته اند و انسان را موجودی جاودان و نامیرا معرفی کرده اند.
«و أما المسلک الثالث مخصوص بالقران الکریم لا یوجد فی شیء مما نقل إلینا من الکتب السماویه و تعالیم الأنبیاء الماضین سلام الله علیهم أجمعین و لا فی المعارف المأثوره من الحکماء الالهیین … و هو تربیه الانسان … لا یبقی معها موضوع الرذایل و بعباره أخری إزاله الأوصاف الرذیله بالرفع لا بالدفع…» (4)
سومین روش در پرورش و تعالی آدمیان روشی مخصوص به قرآن کریم است؛ آخرین کلمات وحیانی خداوند که بر آخرین مرد آسمانی نازل شد، که در هیچ یک از گفته ها و کتب آسمانی انبیای پیشین یافت نمی شود و در تعالیم و آموزه های حکیمانه ی حکمای الهی نیز نیامده است.
خلق عظیم
پیامبر(ص) چون پرورش یافته ی این مسلک و روش قرآنی است به وصف «خلق عظیم» درآمده است، یعنی او میوه و محصول این روش بی نظیر و برتر است. در این روش، انسان به گونه ای تربیت می شود که اساساً رذایل در او ورود نمی یابد و محل و موضوعی پیدا نمی کند، یعنی نفس را به گونه ای آگاه می سازد و تهذیب می کند که بستر و زمینه ی رذیله در آن فراهم نیاید. این مسلک که مخصوص آموزه های دین خاتم است و توسط خاتم الانبیاء ارایه شده از ویژگی های زیر برخوردار است.
1- همان طور که پیش تر اشاره شد، در مفاهیم اخلاقی دینی، طبیعت اخلاق خداوند به عنوان یک مقوله مد نظر است و اساساً اخلاق در حوزه ی انسان بازتاب اخلاق خداوند است. از این رو، اخلاق و صفات اخلاقی در انسان از منظر قرآن ریشه در اخلاق خداوند دارد: (طه / 11-14 و بقره/116) و تمام فضایل و نیکی ها در خدا دیده میشود: (طه/ 8، سجده/7).
2- بر خلاف مسلک اول که پایه ها و اصول اخلاق بر حسن و قبح اجتماعی بنا شده، و بر خلاف مسلک دوم که اصول اخلاقی آن بر آموزه ها و گزاره های عقاید عامه ی دینی و در ساختار تکالیف انسانی یعنی باید و نبایدهای دینی، با توجه به پاداش و مجازات های اخروی استوار گردیده است، در مسلک سوم – که مخصوص دین خاتم است- مبانی اخلاق بر اخلاق توحیدی، یعنی خداشناسی خالص بنا شده است. در این مسلک، توحید ذاتی، صفاتی، افعالی و عبادی شالوده ی نظام فرهنگی و اخلاقی را می سازد.
3- نقطه ی مرکزی پرگار پرورش در این مسلک، عشق ربوبی و حب عبودی است: (آل عمران/31). اوج قله ی رشد اندیشه و تعقل در ساحت فکری آدمیان در این مسلک این است که «فلایری شیئاً إلا و یری الله سبحانه قبله و معه و بعده … و تسقط الأشیاء عنده من حیّز الاستقلال.» انسان پرورش یافته در این مسلک، در ساحت فکر و اندیشه، غیر از خداوند، نمی بیند و در ساحت صفات، عشق و علاقه ای جز به او ندارد و در ساحت رفتار نیز حرکتی و فعلی جز به قصد او انجام نمی دهد.
4- از منظر قرآن انسان های رونده در این راه، هدایت یافتگان اند و رحمت و صلوات الهی که مقدمه ی هدایت واقعی است بر آنها فرستاده می شود: «اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون» (5).
طبرسی در ذیل آیه ی «و انک لعلی خلق عظیم» (6) به آرا و احوال مفسران اشاره کرده است و می نویسد:
« قیل: معناه إنک متخلق بالاخلاق الاسلام و علی طبع کریم و حقیقه الخلق…» (7)؛ برخی آیه را این گونه معنا کرده اند: ای پیامبر! تو به اخلاق اسلام آراسته شده ای، یعنی حقیقت دین و گزاره های اخلاقی آن در تو با طبیعت لطیفانه و کریمانه آمیخته شده و تو عین اسلام هستی.
با توجه به آنچه گفتیم، یعنی این که گزاره های اخلاقی در مفاهیم دینی بازتاب طبیعت اخلاقی خداوند است، به این نتیجه می رسیم که وجود پیامبر بازتاب وجود خداوند است و این است سرّ اتصاف او به «خلق عظیم».
«و قیل: الخلق العظیم الصبر علی الحق و سعه البذل و تدبیر الامور علی مقتضی العقل بالصلاح و الرفق و المداراه و تحمل المکاره فی الدعاء إلی الله سبحانه و التجاوز و العفو و بذل و الجهد فی نصره المومنین و ترک الحسد و الحرص و نحو ذلک.» (8)
این معنا در تفسیر آیه ی فوق، همان طور که علامه ی طباطبایی نیز اشاره دارند، ناظر به اخلاق اجتماعی پیامبر است که او با بردباری و صبر و سعه ی وجودی و با تدبیر خردمندانه و با مدارات و رفاقت دوستانه می کوشید مردم را و تمام انسان ها را به باور الهی سوق دهد و آنها را خدا گونه سازد و این مطلب نیز نکته ی دوم در سر اتصاف او به اخلاق عظیم است؛ یعنی او نه تنها در حوزه ی اندیشه و رفتار، تجسم و عینیت خداوند است، بلکه در حوزه رفتار می کوشد تا تمام انسان ها را به گونه ای پرورش دهد که آنچه باور دارند و آنچه انجام می دهند بازتاب همان اخلاق خداوند باشد، و در این راه، با ابلاغ گزاره های موجود در هر سه ساحت آدمیان و با ایجاد بذر عشق و محبت، هیچ کوتاهی و درنگی نکرد.
«و قیل سمّی خلقه عظیما لأنه عاشرالخلق بخلقه و زایلهم بقلبه فکان ظاهره مع الخلق و باطنه مع الحق و قیل لأنه إمتثل تأدیب الله سبحانه إیاه بقوله خذالعفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین و قیل سمی خلقه عظیما لإجتماع مکارم الاخلاق فیه و یعضده ما روی عنه قال إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق و قال أدبنی ربی فأحسن تأدیبی.» (9)
بر مبنای آنچه در سر عظیم بودن خلق او و سر معنای عظمت خلق آوردیم، روشن شد که باطن او با حق و ظاهرش با خلق است. او با ظاهری که بازتاب باطن است، انسان را در هر سه ساحت، در بازتاب حق وامی دارد و به خاطر این رسالت بسیار خطیر، به «خلق عظیم» متصف شد. به عبارت دیگر، حقیقت انسان در مکتب او بسان حقیقت آفرینش به دو ساحت غیب و شهود یا باطن و ظاهر تفسیر می گردد. انسان یک حقیقت واحد مشکک سیال و ناآرامی است که سری در عرش دارد و پایی در فرش، وجودی است که ناپیدا و پیداست. هستی نیز واقعیت واحد مشککی است که در دو ساحت غیب (خداوند) و شهود(آفرینش) تفسیر می گردد و شهود او بازتاب غیب است: «ذلک عالم الغیب و الشهاده العزیز الرحیم» (10). از این رو، در حوزه ی اخلاق با توجه به مفاهیم بی نظیر قرآن و متد پرورش انسان، به این نتیجه می رسیم که صفات و رفتار اخلاقی آدمیان در عالم شهود بازتاب اخلاق خداوند است و در این میان پیامبر خاتم توانسته است در عالم شهود بازتاب کامل اخلاق خداوندی باشد؛ چرا که عظمت و یا کوچکی صفات و رفتار آدمیان منوط به توان ارایه ی حد طبیعت اخلاق خداوند است.
مولانا مطلب فوق را در اشعار بسیار زیبایی چنین ارایه می کند:
مصطفی می گفت پیش جبرئیل
که چنا که صورت توست، ای خلیل
مر مرا بنما تو محسوس آشکار
تا ببینم مر تو را نظّاره وار
گفت: نتوانی و طاقت نبودت
حس ضعیف است و تنک سخت آیدت
گفت: بنما تا ببیند این جسد
تا چه حد، حس نازکست و بی مدد
آدمی را هست حس تن سقیم
لیک در باطن یکی خلق عظیم
باز در تن شعله ابراهیم وار
که از مقهور گردد برج نار (11)
آدمی در ظاهر و عالم شهادت، پیدا و خاموش است، اما در باطنش آتشی نهفته است؛ یعنی بالفعل خموش و سرد است، اما بالقوه فروزان است.
مانند سنگ آهن و زغال که بالفعل تیره و افسرده است، اما بالقوه فروزان و مشتعل است.
مولانا تمایز روح قدسی و جسم را به آتش در سنگ و آهن تشبیه کرده است.
پس در درون و ساحت ناپیدای این آدم شعله ای همچون ابراهیم است که برج آتش در برابر آن مقهور و مغلوب است. مولانا مقایسه ای می کند میان روح الهی و تن جسمانی. «شعله ای ابراهیم وار»، کنایه از روح الهی دمیده شده در انسان است. همان گونه که حضرت ابراهیم به مدد الهی در میان آن برج آتشین افکنده شد و آن آتش مهیب، بر او سرد و سازگار افتاد و او صحیح و سالم درآمد، انسان ها نیز اگر به روح الهی خود، یعنی ساحت غیب و ناپیدای وجودشان توجه کنند از آتش عظیم شهوت نجات خواهند یافت.
پس انسان یک حقیقتی است که ظاهرش فرع و نمود و باطنش اصل و بود او به شمار می آید. (12)
الگوی واقعی انسان کامل، حقیقت پیامبر اعظم و خاتم است که متصف به «خلق عظیم» گشت و توانست با این وصف تمام انسان ها را مجذوب خود سازد و خود در جایگاه صدق و راستی نشیند.
و آن عظیم الخلق او، کان صفدرست
بی تغیر مقعد صدق اندرست
احمد ار بگشاید آن پر جلیل
تا ابد بیهوش ماند جرئیل
گفت او را هین بپر اندر پی ام
گفت: رو رو من حریف تو نی ام
باز گفت او را: بیا ای پرده سوز
من به اوج خود نرفتستم هنوز
گفت: بیرون زین حد ای خوش فر من
گر زنم پرّی بسوزد پرّ من (13)
آری، باطن و غیب آدمی اقیانوسی است بی حد و مرز و وجودی است ناآرام و مواج که بر تمام هستی سیطره دارد و در تمام راه های آفرینش قدم می زند و در سیر تکاملش طومار هستی خود را که در آینه ی خدای خود است می گشاید.
نتیجه
در مرور بر آنچه گذشت به این نتیجه می رسیم که اگر «خلق»، هویت و شاکله ی حقیقت انسان را می سازد، همان طور که «خلق» هیأت ظاهر را شکل می دهد، و اگر سه ساحت اندیشه، عواطف و رفتار- بدون تفکیک از یکدیگر- در هویت حقیقی انسان، مد نظر است و اساس واقعی انسانیت واقعی در پرورش و رشد این سه ساحت به وجود آید، و اگر به نظام ها و مسلک های اخلاقی در پرورش انسان توجه کنیم و مسلک خاص قرآن با ویژگی های آن را ملاحظه نماییم، به سر این که پیامبر به «خلق عظیم» متصف شد و بلکه به معنای «عظیم بودن اخلاق او» دست خواهیم یافت.
معنای عظمت در خلق و سر عظیم بودن آن در این نکته نهفته است که او بازتاب صفات عظیم خداوند است؛ یعنی در نظام توحیدی هیچ چیز به عظمت خداوند نیست. پس اگر تنها او «عظیم » است، خلقی که بازتاب اخلاق اوست نیز عظیم می باشد و سر اتصاف پیامبر اسلام به این وصف، مربوط به نوع پرورش اوست که در مسلک سوم یادآور شدیم؛ یعنی پایه و اساس در پرورش انسان، اخلاق خداوند است و بازتاب صفات و رفتار او در انسان، بر محور عشق ربوبی و حب عبودی بنا شده است و پیامبر(ص) برترین نمونه ی انسان پرورش یافته ی این مسلک است و بازتاب دهنده ی کامل اخلاق خداوند است.
1- قال النبی(ص): «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.» (14)
2- قال النبی(ص): «ادبنی ربی فأحست تأدیبی.» (15)
3- قال النبی(ص): «ما من شیء أثقل فی المیزان من خلق حسن.» (16)
4- قال النبی(ص): «علیکم بحسن الخلق فان حسن الخلق فی الجنه لا محاله.» (17)
منابع
1. قرآن کریم.
2. ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن، ترجمه: دکتر فریدون بدره ای، چاپ اول، نشر فروزان، 1378ش.
3. جبران، خلیل جبران، پیامبر، ترجمه و شرح: دکتر حسین الهی قمشه ای، چاپ 12، انتشارات روزنه، 1382ش.
4. راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: ندیم مرعشی، مکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، بی تا.
5. زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، 7 جلد، چاپ پنجم، انتشارات اطلاعات، 1380ش.
6. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 20 جلد، موسسه الاعلمی، بیروت، لبنان، 1394 هـ / 1974 م.
7. ـــــ، اصول فلسفه و روش رئالیسم، 5 جلد، بی تا.
8. الطبرسی، ابی علی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10 جلد، کتابفروشی اسلامیه، 1390 ق.
9. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، چاپ هفتم، انتشارات صدرا، 1379ش.
پی نوشت ها :
1- المیزان، ص 354. ترجمه: « بدان که اصلاح اخلاق و ملکات نفس در دو جنبه ی علم و عمل و به دست آوردن اخلاق نیک و زدودن اخلاق ناپسند، همانا به تکرار رفتارهای نیکو و مناسب برای نفس و استمرار و دوام بخشیدن به آنهاست، تا در نفس رسوخ کند و ثابت گردد.»
2- المیزان، ج1، صص 354 به بعد.
3. المیزا، ج1، ص 355. ترجمه: «مسلک دوم: و نظیر مسلک اول است آنچه را مسلک دوم اقتضا دارد و آن عبارت است از مسلک و روش انبیا و صاحبان شرایع و هدف این روش سعادت حقیقی برای انسان است؛ یعنی کمال ایمان به خدا و آیات او و باور به خوبی های جهان آخرت که در واقع، این، سعادت و کمال است، نه این که فقط نزد مردم سعادت باشد.»
4. همان.
5. بقره/ 157. ترجمه: «آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهی و رحمت خاص خداوند و آنها به حقیقت هدایت یافتگانند.»
6. قلم/4
7. مجمع البیان، ج10، ص 333.
8. مجمع البیان، ج10. ص 333.
9. همان.
10. سجده/6. ترجمه: «این است همان خدایی که بر غیب و شهود عالم دانا و مقتدر و مهربان است.»
11. مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 3755-3763.
12. زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی، دفتر چهارم، ج4، صص 1050-1053.
13. مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 3787-3804.
14.مجمع البیان، ج10، ص 333.
15. همان.
16. همان.
17. همان.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی نور