مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان رضوان اللّه علیهم به نقل از کافور خادم حکایت نمایند: منزل و محلّ مسکونی حضرت ابوالحسن ، امام هادی علیه السلام در نزدیکی بازارچه ای بود که صنعت گران مختلفی در آن کار می کردند، یکی از آن ها شخصی به نام یونس نقّاش بود که کارش انگشترسازی و نقش و نگار آن بود، او از دوستان حضرت بود و بعضی اوقات خدمت حضرت می آمد. روزی باعجله و شتاب نزد امام علیه السلام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! من تمام اموال و نیز خانواده ام را به شما می سپارم . حضرت به او فرمود: چه خبر شده است ؟ یونس گفت : من باید از این دیار فرار کنم . حضرت در حالتی که تبسّمی بر لب داشت ، فرمود: برای چه ؟
مگر چه پیش آمدی رُخ داده است ؟! ه وزیر خلیفه – موسی بن بغا – نگین انگشتری را تحویل من داد تا برایش حکّاکی و نقّاشی کنم و آن نگین از قیمت بسیار بالائی برخوردار بود، که در هنگام کار شکست و دو نیم شد و فردا موعد تحویل آن است ؛ و می دانم که موسی یا حُکم هزار شلاّق و یا حکم قتل مرا صادر می کند. امام هادی علیه السلام فرمود: آرام باش و به منزل خود بازگرد، تا فردا فرج و گشایشی خواهد بود. یونس طبق فرمان حضرت به منزل خویش بازگشت و تا فردای آن روز بسیار ناراحت و غمگین بود که چه خواهد شد؟ و تمام بدنش می لرزید و هراسناک بود از این که چنانچه نگین از او بخواهند چه بگوید؟ در همین احوال ، ناگهان ، مأ موری آمد و نگین را درخواست کرد و اظهار داشت : بیا نزد موسی برویم که کار مهمّی دارد. یونس نقّاش با ترس و وحشت عجیبی برخاست و همراه ماءمور نزد موسی بن بغا رفت . از نزد موسی برگشت ، خندان و خوشحال بود و به محضر مبارک امام هادی علیه السلام وارد شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! هنگامی که نزد موسی رفتم ، گفت : نگینی را که گرفته ای ، خواسته بودم که برای یکی از همسرانم انگشتری مناسب بسازی ؛ ولی اکنون آن ها نزاعشان شده است . اگر بتوانی آن نگین را دو نیم کنی ، که برای هر یک از همسرانم نگینی درست شود، تو را از نعمت و هدایای فراوانی برخوردار می سازیم . امام هادی صلوات اللّه علیه تا این خبر را شنید، دست مبارکش را به سمت آسمان بلند نمود و به درگاه باری تعالی اظهار داشت : خداوندا! تو را شکر و سپاس می گویم ، که ما – اهل بیت رسالت – را از شکرگزاران حقیقی خود قرار داده ای . و سپس به یونس فرمود: تو به موسی چه گفتی ؟ یونس اظهار داشت : جواب دادم که باید مهلت بدهی و صبر کنی تا چاره ای بیندیشم . امام هادی علیه السلام به او فرمود: خوب گفتی و روش خوبی را مطرح کردی .
چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی(ع)/ عبدالله صالحی