امام حسن عسکری (ع) در عصر خلافت متوکل ، در زندانهای مختلفی حبس گردید، آن بزگوار را مدتی به زندان شکنجه گری خشن و پر تجربه و درنده خو، به اصطلاح به نحریرسپردند، او با بی رحمانه ترین روش ، با امام (ع) بر خورد می کرد، و زندگی را بر آن حضرت ، تنگ و سخت گرفت . همسر نحریر، که به پاره ای از مقامات معنوی و عبادات و سجده های امام در زندان آگاه شده بود، به نحریر می گفت : از خدا بترس ، تو نمی دانی که چه شخصیت بلند مقامی را در زندان نگه داشته ای ، من ترس آن دارم که بلای سختی به تو برسد. نحریر به جای اینکه تحت تاءثیر گفتار همسرش قرار بگیرد، یک روز عصبانی شد و به همسرش گفت : سوگند به خدا، او (امام) را در باغ وحش ، جلو درندگان می افکنم . نحریر به اجازه مقامات بالا، همین کار را کرد، دستور داد آن حضرت را به درون باغ وحش بردند، و هیچگونه شک نداشت که درندگان ، آن حضرت را می خورند. ولی پس از ساعتی ، نحریر و ماءمورین زندان ، آن حضرت را دیدند که نماز می خواند، و درندگان در اطراف او حلقه زده و آرام و خاموش ایستاده اند، آنگاه دستور داد، تا آن حضرت را به خانه اش ببرند.
داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی