نویسنده:دکترعلیرضا کاوند(1)
بررسی دیدگاه ها
1. مراد از «خلیفه» در این آیه
به نظر می آید از میان چهار قول مطرح شده، قول (ب) بهترین قول است؛ چرا که علامه طباطبایی با استفاده از سیاق آیات پیشین و پسین، نظر خود را بیان فرموده و مهم ترین روش و شاید درست ترین روش تفسیری، تفسیر آیه به آیه است؛ زیرا آیات قرآن معاضد و یاری گر همدیگرند و برخی از آن ها برخی دیگر را تصدیق و تأیید می کنند. همچنان که بیان کردیم، علامه طباطبایی می فرمایند: «خلافت نامبرده اختصاصی به شخص آدم(ع) ندارد، بلکه فرزندان او نیز در این مقام با او مشترک هستند… دلیل و مؤید این عمومیت خلافت، آیه «اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح» (اعراف،69) و آیه «ثم جعلناکم خلائف فی الارض» (یونس،14) و آیه «و یجعلکم خلفاء الارض» (نمل،62) می باشد». (طباطبایی،117/1)
درباره قول (الف) باید گفت از آن جا که فرشتگان گفتند، این شخص در زمین فساد می کند و خون می ریزد، آدم(ع) نمی تواند مراد آیه باشد، بلکه فرزندان آدم(ع) هستند که امکان فساد انگیزی و خونریزی را برای ما تصوّر می سازند. پس باید مراد از «خلیفه» در این جا، آدم(ع) و ذریّه او باشد تا بتوان خونریزی و فساد انگیزی را به ذریّه آدم(ع) نسبت داد و مقام خلافت واقعی و اتّم معنای جانشینی را به آدم (ع) منتسب کرد.
درباره قول (ج) باید گفت این قول ناقص است؛ چرا که در ادامه اثبات خواهیم کرد که بحث خلافت در مورد خلافت از خداوند است، نه خلافت از آدم(ع) تا مراد آیه تنها فرزندان و نسل آدم (ع) باشد.
درباره قول (د) نیز باید گفت این قول صحیح نیست؛ زیرا اگر مراد از «خلیفه» آدم(ع) و انبیای دیگر باشند؛ و آدم(ع) در این جا به عنوان نمونه مطرح شده باشد، دیگر نمی توان خونریزی و فساد انگیزی را به کسی نسبت داد؛ چرا که آدم(ع) و دیگر انبیای إلهی دارای فضیلت و کرامت اخلاقی و انسانی اند و آیه در صدد اثبات این فضیلت حداقل برای آدم(ع) است؛ پس چون فساد انگیزی و خونریزی از آدم(ع) و دیگر انبیای إلهی و یا حداقل در این آیه از آدم(ع) به دور است، در این آیه، مراد از خلیفه نمی تواند آدم(ع) و انبیای دیگر باشد.
2. مراد از «خلافت» در این آیه
در میان اقوال (الف)، (ب) و (ج) به نظر می رسد که قول (ب) قابل پذیرش است؛ چرا
که سیاق آیه خلافت در این ظهور دارد که مسئله بر سرخلافت از خداوند و نمایندگی او روی زمین است؛ آنچه در وهله اوّل، از این آیه به ذهن متبادر می شود، مسئله خلافت از خداوند است و این استظهاری است که به کلام و فحوای سخن و بروز و ظهور آیه نزدیک تر و بلکه بهتراست. آیت الله مصباح یزدی در کتاب «انسان شناسی» این قول را پذیرفته و بقیه اقوال را رد نموده است؛ ایشان می فرمایند:
«همین که خداوند به فرشتگان می فرماید: «من» خلیفه [در زمین] قرار خواهم داد، بی آنکه بگوید خلیفه به جانشینی چه کسانی [است]، خود این ظهور دارد که خلافت از خود «من» (خدا) می باشد. اگر حاکمی اعلام کند: من جانشینی تعیین خواهم کرد، آنچه ابتداءًا به ذهن می آید، این است که به جای خود، خلیفه تعیین می کند. گذشته از این، می خواهد مطالبی برای فرشتگان بیان کند که برای دریافت امر سجده آماده شوند. هنگامی که خدا می خواهد به فرشتگان بگوید: در نظر دارم موجودی بیافرینم، قاعدتاً باید آن را معرفی کند که این موجود چیست و یا اشاره کند که چرا باید آن ها بر او سجده کنند، مناسب مقام، معرّفی و فراهم آوردن زمینه اطاعت امر است. پس مناسب است بگوید: موجودی خلق خواهم کرد که خلیفه خود من است و شما باید بر او سجده کنید. اگر تنها بگوید که موجودی است که جای دیگران را می گیرد، گفتن ندارد. این وجهی است که جانشینی خدا را اثبات می کند». (مصباح یزدی،364)
ایشان وجه دیگری را برای این مسئله ذکر کرده است:
«وجه دیگر که مسئله مهم تری است این که: هنگامی که خدا می فرماید می خواهم موجودی بیافرینم که خلیفه من است، فرشتگان می گویند: آیا کسی را خلیفه می کنی که افساد و خونریزی خواهد کرد در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. این، یک درخواست مؤدّبانه است حاکی از این که بهتر است ما را خلیفه کنی نه موجودی خونریز را. از جملات بعدی که خدا به آن ها می فرماید «انبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین »(بقره،31) می توان دریافت که فرشتگان، ادعایی داشته اند که قابل صدق و کذب بوده است. (… ان کنتم صادقیه) یعنی چه؟ آن ها در چه چیز اگر صادقند جواب دهند؟ ظاهراً یعنی: اگر راست می گویید که شما بهتر لایق خلافت هستید، به من خبر دهید. و ظاهراً آنچه فرشتگان را مجاب کرد همان بود که دانستند آدم دانشی دارد که آن ها ندارد؛ پس معلوم می شود که آنان ادّعا داشتند که لا یفترنند. اینک به نتیجه نهایی می رسیم: اگر صرفاً مسئله جانشینی کسی از کسی بود(و نه جانشینی خدا)، دیگر چه نیازی بود به این که فرشتگان، بر لیاقت خود تأکید کنند؟ آن ها که مزاحم انسان نیستند و آن ها نیز آفریده خدایند. پس آنان به
رسیدن به مقام ارجمندی طمع داشتند و این چیزی جز خلافت إلهی نمی تواند بود». (مصباح یزدی،365-364)
علامه طباطبایی در تفسیر «المیزان» در ردّ قول (الف) و (ج) و پذیرش قول (ب) گوید: «زمینه و سیاق کلام به دو نکته اشاره دارد، اوّل این که منظور از خلافت نامبرده، جانشینی خدا در زمین بود نه این که انسان جانشین ساکنان قبلی زمین شود که درآن ایام منقرص شده بودند و خدا خواسته انسان را جانشین آن ها کند، همچنان که بعضی از مفسران این احتمال را داده اند… ». (طباطبایی،117/1)
آیت الله مکارم شیرازی می فرمایند:
«همچنین مسئله «تعلیم أسماء» به آدم که شرح آن در آیات بعد خواهد آمد، قرینه روشن دیگری بر این مدعاست و نیز خضوع و سجود فرشتگان در مقابل آدم شاهد این مقصود است! به هر حال خدا می خواست موجودی بیافریند که گل سرسبد عالم هستی باشد و شایسته مقام خلافت إلهی و نماینده ی «الله» در زمین شود». (مکارم شیرازی،172/1)
«در حدیثی که از امام صادق(ع) در تفسیر این آیات آمده نیز به همین معنی اشاره شده است که فرشتگان بعد از آگاهی از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفای إلهی در زمین و حجت های او بر خلق بودن باشند». ( مکارم، 173/1)
3. درباره چگونگی پی بردن فرشتگان به خونریزی و فساد خلیفه روی زمین
از میان اقوال (الف)، (ب)، (ج) و (د)، قول (د) قابل پذیرش نیست؛ چرا که طبری در تفسیرش روایتی را نقل کرده که نشان می دهد خداوند پس از آنکه جعل خلیفه کرده، از فساد و خونریزی انسان روی زمین به ملائکه خبر داده است. طبری ازابن عباس و ابن مسعود و نیز گروهی از صحابه نقل کرده است:
«خداوند تعالی به فرشتگان گفت: «انی جاعل فی الارض خلیفه» سپس فرشتگان گفتند: پروردگارا! آن خلیفه چگونه خلیفه ای است؟ خداوند فرمود: آن خلیفه ذریّه ای دارد که در زمین فساد می کنند، نسبت به یکدیگر حسد ورزی می کنند و برخی ازآن ها برخی دیگر را می کشند». (طبری،452/1-451)
اینکه گفتیم آدم(ع) و ذریّه اش جانشین خداوندند، نافی این نیست که پیش از آدم(ع) موجودات دیگری بوده باشند. شواهد این مطلب را در بخش مراد از «خلافت»، سه قسمت قول (الف) بیان نمودیم. پس قول (الف) نیز قابل پذیرش است.
قول (ب) را این گونه می توان پذیرفت که فرشتگان اجمالاً از آینده آدم خبر داشتند و این برایشان جای سؤال بود که چگونه آدم(ع) با آن فرضی که از خونریزی و فساد او در زمین در ذهنشان بود- می تواند خلیفه خدا باشد؛ از سویی بیان کردیم که آدم(ع) و ذریّه اش خلیفه خدایند نه تنها آدم(ع) از این جا شاید بتوان دریافت که ملائکه «خلیفه» را تنها آدم(ع) می دانستند، ولی خداوند به گونه ای به آن ها فهماند که مقام خلافتش برای آدم(ع) و ذریّه اش می باشد، خداوند حکم آفرینش آدم(ع) را با تعلیم «أسماء» بر آدم(ع) و سپس عرضه داشتن آن بر ملائک به آنان گفت، پس اکنون می توان ادعا کرد سؤال فرشتگان از باب فهم حکمت آفرینش آدم(ع) بوده است. پس این احتمال راه پذیرش قول (ب) را برایمان می گشاید.
قول (ج) نیز تقریباً به قول (ب) بازگشت دارد؛ چرا که باز هم سخن بر سر دانستن حکمت آفرینش آدم(ع) است و این از آن رو است که – طبق قول ابن عباس- خداوند اجمالاً به ملائک گفته بود که از فرزندان این آدم کسانی خواهند آمد که فساد و خونریزی می کنند. پس این قول نیز قابل پذیرش است.
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیرش نظرات مختلف و محتمل درباره چگونگی اطلاع ملائک از فساد و خونریزی «خلیفه» را آورده است؛ مورد اوّل همان احتمال (ج) می باشد که مرحوم طبرسی بدان اشاره کرد. (طبرسی،74/1) مورد دوّم را طبرسی مورد اشاره قرار نداده بود. مورد سوّم نیز همان احتمال (الف) می باشد که مرحوم طبرسی بیان فرمود. (طبرس،74/1) آیت الله مکارم شیرازی مورد دوّم را این گونه بیان می کند:
«برخی احتمال داده اند که ملائکه خودشان این مطلب را از کلمه «فی الأرض» (در روی زمین) دریافته بودند؛ زیرا می دانستند انسان از خاک آفریده می شود و ماده به خاطر محدودیتی که دارد، طبعاً مرکز نزاع و تزاحم است؛ زیرا جهان محدود و مادی، نمی تواند طبع زیاده طلب انسان را اشباع کند، حتی اگر همه دنیا را به یک فرد بدهند، باز ممکن است سیر نشود، این وضع مخصوصاً در صورتی که توأم با احساس مسئولیت کافی نباشد، سبب فساد و خونریزی می شود». (مکارم شیرازی،174-173)
آیت الله مکارم شیرازی در مورد سه احتمالی که بیان کرده است، می گوید:
«این تفسیرهای سه گانه منافاتی به هم ندارند؛ یعنی ممکن است همه این امور سبب توجه فرشتگان به این مطلب شده باشد و اتفاقاً این یک واقعیت بود که آن ها بیان داشتند و لذا خداوند هم در پاسخ، هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار این واقعیت، واقعیت های مهم تری درباره انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نیستند!». (مکارم،174)
پینوشتها:
1-عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و معارف قران کریم (دانشکده علوم قرآنی ملایر)
نشانی الکترونیک:kavand@ quran.ac.ir
*تاریخ دریافت مقاله:1388/3/24
*تاریخ پذیرش مقاله:1388/9/2
منبع:نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 5.