نویسندگان:دکتر علی معموری(1)وزهرا خوش سخن مظفر(2)
زنان و انواع ازدواج های جاهلی
نکاح در بسیاری از مارد در بین قبایل حجاز، بدون تمایل دختر و در دست پدر و بزرگان قبیله بود. حق تقدم در ازدواج با پسر عمو بود که به خواستگاری دختر عمویش برود. از پسر عمو پرسیده می شد که اگر به دختر عمو راغب بود، تزویج می شدند و اگر راغب نبود به ازدواج دیگری در می آمد. ازدواج با غریبه ها باید با توافق رئیس قبیله و برای ایجاد تألیف بین دو قبیله انجام شود. هیچ مهر و صداقی به دختر تعلق نمی گرفت و حتی شتری که داماد می فرستاد تا عروس بر آن سوار شود، باید توسط دختر به پدرش هدیه می شد. (جواد علی، 5 /638)
در کتاب های تاریخی انواع متفاوتی از ازدواج در جاهلیت ثبت شده که همه یا برخی از آن ها در قبایل عرب متداول بوده است. از بین این موارد شاهد نمونه هایی هستیم که زنان در آن مانند کالا مبادله می شدند. در نکاح الاستبضاع (زناشویی جهت باردار شدن)، اگر مردی مایل بود فرزندی با قیافه و شکلی خاص یا شجاع، شاعر یا سخنور و… داشته باشد و خود متصف به این صفات نبود، زنش را وامی داشت تا با مرد مورد نظر همبستر شده و از او حامله شود. طبق سنت رایج بچه متعلق به شوهر رسمی بود. (آلوسی، 2 /4) در نکاح البدل (زناشویی تعویضی) هر مردی از زن دیگری خوشش می آمد، به شوهرش پیشنهاد معاوضه می داد. مدت معاوضه به تمایل مردان مربوط بود. (جواد علی، 5 /537) نکاح الشغار نوعی ازدواج بود که زنان و دختران به جای مهر و کابین زنی دیگر واقع می شدند. مثلاً شخصی دختر یا خواهرش را زن کسی می ساخت و متقابلاً به جای مهریه، دختر یا خواهر آن شخص را به زنی می گرفت. (ثقفی کوفی، 1 /30)
اگر شخصی می مرد، همسرش (نامادری پسر) مانند سایر اموالش به پسر بزرگش می رسید.
به این ازدواج نکاح الضیزن (نکاح موروثی) می گفتند. اگر زن زیبا و جوان بود، پسر متوفی، خود از او متمتع می شد؛ در غیر این صورت، آن را به دیگری واگذار می کرد و مهرش را می گرفت. اگر متوفی پسر نداشت، این زن به مردان فامیل می رسید و هر مردی زودتر پارچ های به سوی او پرت می کرد، زن به او می رسید. گاهی نیز زن را از ازدواج منع می کردند. (جواد علی، 534) از آن جا که این نکاح، مذموم بود، به آن نکاح المقت نیز می گفتند. (ابن منظور، 3 /90) اگر زنی در جنگ اسیر می شد، مانند غنایم جنگی به مردان پیروز می رسید و با او ازدواج می کردند و یا به صورت کنیز او را به خانه می بردند؛ در هر صورت استمتاع از او حلال بود. به این ازدواج، نکاح المسبیات و المخطوفات و به این زنان «الاخیذه» می گفتند و فرزندان این زنان «اولاد الاخیذه» یا «اولاد السبیه» نام می گرفتند. (الترمانینی، 34) چنان که عمر و عاص از فرزندان سبیه بود. (ابن عبدالبر، 3 /1184)
نکاح الخدن (زناشویی دوستانه) از مواردی است که در قرآن در آیاتی مانند آیه 25 سوره نساء « وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ» به آن اشاره شده است. خذن به معنی دوست و معشوقه است. زنان و مردانی که به دلایلی از عیاشی آزادانه نصیب کم تری داشتند، می کوشیدند با روابط محرمانه این کمبود را جبران کنند، البته نه چندان محرمانه که کسی نفهمد، فقط در حدی که زن شهره به فاحشه گری نشود. (آلوسی، 2 /4) این نوع رابطه، نشان از عدم وفاداری همسران به یکدیگر می باشد.
این گونه ازدواج ها نزد عرب قبل از اسلام عموماً شاهد عدم توجه به تمایل زنان در انتخاب همسر و در نتیجه موقعیت ضعیف بیش تر زنان در زندگی اجتماعی و خانوادگی است. این موضوع باعث می شد در مواقعی که بین زن و شوهر در زندگی اختلافی پیش می آمد، زنان مجبور به اطاعت باشند. معمولاً در زندگی قبیله ای، افرادی که از نظر سنی بزرگ تر بودند و یا رئیس قبیله به حل اختلافات کمک می کرد. اما گاهی علاوه بر این افراد، کسان دیگری نیز به کار حل اختلاف می پرداختند.
راهکارهای حل اختلاف
در جاهلیت دادگاه و قاضی و نظامی برای دادخواهی و رفع ستم وجود نداشت. وجود پیمان هایی مانند «حلف الفضول» دلیل نبودن قانون و قانون گذارانی است که بتوانند حق مظلوم را بستانند. در این پیمان گروهی از قریش با خدا عهد و پیمان بستند که همواره مظلوم را برای رسیدن به حق یاری دهند و در امور زندگی با آن ها مواسات کنند. پیامبر
(ص) در توصیف این پیمان می فرماید: « هرگز دوست نمی دارم تعهداتی را که در حلف الفضول در خانه عبداللّه بن جدعان بسته شد و من هم در آن شرکت داشتم با شتران سرخ مو عوض کنم یا نسبت به آن پیمان شکنی کنم». (ابن سعد، 1 /103)
عرب داورانی داشت که در کارهای خود به آن ها رجوع می کرد و در محاکمات و مواریث و خون های خویش آن ها را داور می شناخت. به دلیل آنکه عرب دینی نداشت که بتواند به احکام آن مراجعه کند، پس به اهل شرف، راستی، امانت، سالخوردگی و بزرگواری رجوع می کرد. (یعقوبی، 258)
یکی از راه های حل اختلاف در جامعه عرب قبل از اسلام، مراجعه به کاهنان بود. کهانت و عرافت از شغل هایی بود که کاهن از غیب خبر می داد. کهانت مخصوص به امور مربوط به آینده و عرافت مربوط به امور گذشته می باشد. (آلوسی، 3 /274) از جمله پیشگویان در بین اعراب کاهنان بودند. همین گروه بودند که اوصاف رسول خدا(ص) و زمان ظهورش را پیشگویی کردند. کاهنان عرب به وسیله اجن های که در آسمان ها از فرشتگان استراق سمع می کردند، از وقایع آینده مطلع می شدند. (ابن هشام، 1 /204) عدم وجود دادگاه و قاضی در جاهلیت باعث می شد به مظلومان و ناتوانان بیش تر ستم شود و زنان نیز که از توانایی جسمی کمتری برخوردار بودند، بیش تر در معرض آسیب و خشونت قرار می گرفتند.
خشونت علیه زنان در جاهلیت
«خشونت علیه زنان به هر گونه رفتار خشن وابسته به جنسیت گفته می شود که به صورت آشکار یا نهان رخ می دهد و منجر به آسیب جسمی، جنسی، روانی، ضرر یا رنج زن می شود. چنین رفتاری می تواند با تهدید، اجبار یا سلب مطلق اختیار و آزادی صورت گیرد». (ستوده، 100)
آنچه در تاریخ جاهلیت نمودار است، نابرابری حقوق بین زن و مرد می باشد. زنان چه در خانه و چه در اجتماع پایین تر از مردان به شمار می رفتند. بینش اعراب به زنان یک دید منفی بود و آن ها را مظهر فتنه گری می دانستند. این ها عوامل خشونت علیه زنان بودند.
موارد زیر را می توان به عنوان خشونت علیه زنان در جاهلیت بیان کرد:
1. دختر کشی و نفرت از دختران: بعضی قبایل عرب به دلایل مختلف، چون فقر و تنگدستی، ترس از اسارت آن ها در جنگ و … دختران خود را هنگام تولد زنده به گور می کردند. (نوری، 20)
2. دختران در سن ازدواج حق تصمیم گیری نداشتند و رئیس قبیله، پدر، برادر یا دیگران
در مورد ازدواج آن ها تصمیم می گرفتند. (نوری، 603)
3. از مهر و صداقی که هنگام ازدواج تعیین می شد، چیزی به دختر تعلق نمی گرفت. (نوری، 604)
4. یهود و مجوس در هنگام حیض با زنان غذا نمی خوردند، با آن ها مباشرت نکرده و در یک خانه نیز نمی ماندند. گروهی از اعراب نیز در هنگام حیض از زنان دوری می کردند. (زمخشری، 1 /265)
5. در بین اعراب تنبیه زنان در هنگام مخالفت از امور عادی به شمار می رفت. حدیث زیر، وضعیت تنبیه بدنی زنان، توسط شوهر را به خوبی نشان می دهد: «أسماء بنت ابی بکر گفت: من زن چهارم بودم که زبیر عوام مرا به زنی گرفت، چون بر یکی از ایشان خشمگین می شد، او را با چوب مشجب می زد، چنان که چوب بر او می شکست و مشجب سه پای های است که بر جامه بر او افکنند». (ابوالفتوح رازی، 5 /348)
6. عده زنان بعد از فوت شوهرانشان یک سال بود و در این مدت زن را از ازدواج محروم می کردند. (طباطبایی، 2 /242)
7. در جاهلیت هر مرد عرب در قریش با ده زن یا کمتر ازدواج می کرد. (طبری، 7 /534)
8. اعراب جاهلی در بین زنان خود به عدالت رفتار نمی کردند و بعضی را بر بعضی برتری می دادند. (جواد علی، 5 /546)
9. در بین اهل حجاز به زنان، چه همسر و چه دختر ارثی تعلق نمی گرفت. (طباطبایی، 4 /207)
10. پس از فوت شوهر، زن به فرزندان شوهرش ارث می رسید. (ابن اثیر، 2 /423)
11. ظهار و ایلاء: در روزگار جاهلی هر گاه مردی با همسر خود ظهار می کرد؛ یعنی می گفت تو هم چون مادرم هستی، با این حرف زنش بر او حرام ابدی می شد. مردان جاهلی از این مسئله استفاده کرده و برای آزار زنان خود با آنان ظهار می کردند. به این ترتیب زنان نه با شوهرشان رابطه همسری داشتند و نه طلاق داده می شدند تا بتوانند ازدواج کنند. این رنج تا پایان زندگی با آنان همراه بود. (ابن سعد، 8 /281) سنت زشت دیگر ایلاء بود که مردان به صورت اعتراض به زنان قسم می خوردند که دیگر با آنان هم بستر نشوند و در جاهلیت زن بر آن ها حرام ابدی می شد. (طبرسی، 2 /571)
این عوامل باعث می شد انواع خشونت به زنان صورت بگیرد و اعتراضی هم نشود. در چنین محیطی بعثت پیامبر و نزول قرآن به همراه سیره عملی پیامبر، سعی در برقراری عدالت
در اجتماع و خانواده داشت. در نزول قرآن به فرهنگ محیط نزول توجه داشته شده؛ زیرا یکی از علل نزول تدریجی قرآن در مدت 23 سال را ایجاد آمادگی در مردم برای پذیرش تغییرات می دانند.
پی نوشت ها :
1. دکترای علوم قرآن و حدیث و مدیر بخش گروه ادیان دانشنامه قرآن شناسی
نشانی الکترونیکی: Ali@ Mamouri.com
2. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث در دانشگاه پیام نور قم
نشانی الکترونیکی: Khoshsokhanzahra@ gmail.com
* تاریخ دریافت مقاله: 20 /1 /1389
* تاریخ پذیرش مقاله: 23 /2 /1389
منبع: نشریه علوم ومعارف قرآن کریم، شماره 6.