حکمت بلاها چیست؟

حکمت بلاها چیست؟

پاسخ امام صادق علیه السلام به شبهاتی پیرامون حکمت و تدبیر خداوند متعال

اى مفضّل! … اینک به شرح آفتهایى مى پردازم که گاه نادانان آنها را بهانه مى گیرند و آفرینش و آفریننده و هدف و تدبیر و حکمت در کار او را انکار مى کنند. ….
عقیده نادانان درباره بلاها و پاسخ به شبهه آنان

برخى از مردم نادان، بلاهایى را که گاه پدید مى آیند؛ چون: وبا، یرقان، تگرگ، ملخ و… [که باعث زیان فراوان مى شوند] بهانه مى گیرند و به انکار خالق و تدبیر و آفرینش او مى پردازند.
در پاسخ این گروه باید گفت: اگر آفرینشگر و حکیم و تدبیرگرى در کار نیست، چرا بیش از این و سخت تر از این آفات پدید نمى آید؟
چرا آسمان بر زمین نمى افتد؟ و زمین فرو نمى رود و متلاشى نمى گردد؟
چرا هیچ گاه خورشید از طلوع کردن باز نمى ایستد و رودخانه ها و چشمه ساران خشک نمى شوند تا قطره اى آب پدید نیاید؟
چرا باد [براى مدتهاى زیاد] نمى ایستد تا همه چیز گندیده و فاسد شود؟
چرا آب آنقدر فوران نمى کند که سرزمین را غرق کند؟
چرا وبا و هجوم ملخها و دیگر بلاها براى همیشه ادامه ندارد تا همه چیز در عالم هستى نابود شود، بلکه گاه پدید مى آیند و پس از چندى مى روند؟
نمى بینى که جهان هستى از آن بلاهاى بزرگ در امان است و تنها گاه به این درد و بلاهاى آسان گرفتار مى شود؟ این براى آن است که مردم ادب شوند و استقامت یابند. این بلاها همیشه ادامه ندارد، بلکه آنگاه که مردم ناامید مى شوند برطرف مى گردند. وقوع آنها براى مردم درس عبرت و موعظه و رفتن و برداشتن آنها نیز رحمت و لطف الهى است.
آنان که بلاها و مصیبتها را بى فایده و خالى از حکمت مى پندارند، مانند کودکانى هستند که داروهاى تلخ و شفابخش را نکوهش مى کنند.

ملحدان و منکران حکمت سختیها و بلاهایى را که بر مردم وارد مى شود انکار مى کنند. آنان مى گویند: اگر جهان هستى آفرینشگر با رأفت و مهربانى داشت، چرا این بلاها و مصیبتها در آن پدید مى آید؟ آنان چنین مى خواهند که انسان در این دنیا نباید هیچ دشوارى و بلایى بچشد. او باید همواره خوش باشد.
در حالى که اگر انسان این گونه باشد، استکبار، سرمستى و راحتى، او را به فساد در دین و دنیا مى کشانند. چنان که بسیارى از رفاه طلبان و کسانى که در امن و آسایش رشد مى کنند در این فسادها سقوط مى کنند. اینان گاه حتى فراموش مى کنند که انسان هستند، پروردگار و سرپرستى دارند، زیانى به آنان خواهد رسید، ناخواسته اى برایشان واقع مى شود، باید ضعیفان را یارى کنند، فقیران را کمک رسانند، بر مبتلایان و گرفتار آمدگان رحم کنند و براى ناتوانان و بیچارگان دل بسوزانند. امّا هنگامى که انسان در سختیهایى گرفتار آمد و طعم تلخ آنها را چشید، موعظه مى شود و چشم خود را در برابر آنچه بیش از این نمى دانست و از آنها در غفلت بود مى گشاید و به بسیارى از وظایف خود آگاه مى شود و به آنها مى پردازد.
آنان که این بلاها و مصیبتها را بى فایده و خالى از حکمت مى پندارند، مانند کودکانى هستند که داروهاى تلخ و شفابخش را نکوهش مى کنند و از اینکه از غذاهاى زیانبار منع مى شوند به خشم مى آیند، از ادب شدن و کار مى گریزند و دوست دارند که همواره بیکار باشند تا به سرگرمی ها و بازیها بپردازند و هر غذا و نوشیدنی را میل کنند. آنان از پیامدها و آثار وخیم بیکارى و خوشگذرانى بى خبرند و نمى دانند که غذاهاى خوشمزه و زیانبار برایشان چه زیانى و غذاهاى بد مزه و مفید چه سودى دارد. خبر ندارند که ادب اگر چه ناگوار، امّا چه پیامد و میوه شیرینى و داروى شفابخش، اگر چه تلخ امّا چه سود و منفعتى دارد.

ممکن است بگویند: چرا آدمى از لغزش و گناه معصوم آفریده نشد؟ اگر معصوم بود دیگر نیازى نداشت که با این مکاره و امور ناگوار بیدار شود.
در پاسخ گفته مى شود: اگر چنین بودند هیچ گاه در کارهاى نیکویشان مستحق پاداش و ثواب نبودند. [زیرا کارهایشان اختیارى نبوده است].
اگر بگویند: وقتى که سرانجامش نیکو شود و به نهایت درجه نعیم و خوشیها برسد، دیگر چه زیانى دارد که بر کارهاى خیرش ستایش نشود و مستحق ثواب نگردد؟
در پاسخ گفته مى شود: شما به یک انسانى که جسم و عقل او سالم است پیشنهاد کنید که به پیشگاه صاحب نعمتى برود و بى آنکه اندک سعى و تلاشى کند همه نیازهایش را آماده و حاضر نماید، آیا به این راضى مى شود؟ بى شک او اندکى را که با تلاش و حرکت به کف مى آورد بیشتر دوست دارد و خوشحالتر است تا اینکه نامستحقانه و بدون تلاش و کوشش به فواید فراوان برسد. نعمتهاى آخرت نیز این گونه است و حکمت و تقدیر در آن است که آنها را با سعى و تلاش به دست آورند و مستحق و شایسته آنها باشند. در این صورت نعمت آدمى مضاعف است. اگر در برابر سعى و کوشش و مجاهده او در این دنیا به او پاداش دهند و در این دنیا نیز [با داشتن اختیار و انتخاب عمل صالح] راه کسب استحقاق و تلاش برایش باز گردد بیشتر خوشحال و متلذذ مى شود.
اگر بگویند: آیا گاهی نمى بینید که انسانى بدون آنکه تلاش کند و مستحق باشد نعمتى به او مى رسد و او شادمان مى گردد و آرامش مى یابد؟ پس چرا در امر پاداش آخرت این امر باعث راحتى و خوشحالى انسان نباشد؟
در پاسخ گفته مى شود: این درى است که اگر به روى مردم گشوده شود، گویى چون سگ هار مى شوند و به بدترین فسادها و ارتکاب محرّمات دست مى زنند. کسى که خویش را از انجام یک عمل فاحشه باز مى دارد یا در کار نیکى سختى و ناگوارى را بر خود هموار مى کند مى داند که سرانجام پاداش مى بیند و به بهشت مى رود. اگر مردم از حساب و عقاب روز قیامت هراس نداشتند چه کسى جان و ناموس و مالش در امان بود؟ زیان این کار پیش از آخرت در همین دنیا گریبان مردم را مى گرفت. نیز در این صورت عدالت و حکمت هیچ معنى و فایده اى نداشتند و در این وقت حکمت و تدبیر در کار آفرینش به زیر سؤال مى رفت و به آن طعنه مى زدند و همه چیز در غیر جاى خود قرار مى گرفت.
چرا بلاها هم براى فاجر است و هم براى صالح؟

گاه مردم گرفتار بلایى مى شوند که نیکوکار و بدکار را فرا مى گیرد، گاه نیز انسانهاى نیکوکار دچار مى شوند و بدکاران مى رهند. اینان مى گویند: این امر با تدبیر و حکمت نمى سازد پس چه دلیلى دارد؟
در پاسخ آنان باید گفت: اگر چه این بلاها گاه صالح و طالح را در بر مى گیرد، امّا خداوند عزّوجلّ سود هر دو را در آنها نهاده است؛ زیرا صالحان هنگامى که گرفتار مى شوند به یاد نیکیها و نعمات گذشته خداوند و پروردگار خویش مى افتند و پیشانى بر خاک مى نهند و او را سپاس مى گزارند و شکیبایى پیشه خود مى سازند. بدکاران و فاسدان نیز وقتى که گرفتار این بلاها مى شوند، قدرى شکسته مى شوند و از معصیت و فساد مى پرهیزند.
نیز نعمت و سلامتى هم به سود هر دو گروه است: صالحان از نیکویى و صالح بودن خود شادند و با این نعمتها بر رغبت و شوقشان به سوى عمل صالح افزوده مى شود و فاجران و فاسدان نیز به رأفت و مهر خداوندگارشان پى مى برند و در مى یابند که خداوند جلّ و علا، بى آنکه آنان سزاوار مستحق باشند به آنان نعمت و سلامتى عطا فرموده است؛ آنگاه این رأفت و گذشت الهى باعث مى گردد که این افراد هم نسبت به مردم رأفت ورزند و از آنان درگذرند.
ممکن است کسى بگوید: این که گفتید هنگامى است که بلاها در مال مردم بیفتد، امّا چه مى گویید هنگامى که بلا در جان آنان بیفتد؛ مانند: آتش سوزى، غرق شدن، سیل و زلزله که باعث مى گردد که جانشان را از دست بدهند؟
در پاسخ گفته مى شود: خداوند جلّ و علا در این هم خیر و صلاح هر دو گروه را نهاده است؛ زیرا صالحان از این سراى پیچیده در بلاها و سختیها راحت مى شوند [و به منزل نعمت و راحتى مى رسند] فاجران و فاسدان نیز اگر بر اثر این بلاها بمیرند از سویى باعث کاهش عذاب آخرت آنان است و از سوى دیگر باعث مى گردد که به فساد و فسق ادامه ندهند.
کوتاه سخن اینکه آفریننده والامرتبه، با حکمت و قدرت خود همه این امور را به سود و مصلحت همه مى گرداند. چنان که اگر توفان، درختى را از ریشه در آورد سازنده ماهر، آن را بر مى دارد و در جاهاى فراوان به کار مى گیرد. تدبیرگر و حکیم عالم نیز چنین است. اگر بلاهاى جانى و مالى فرود آید، همه را به سود و مصلحت همه مردم مى گرداند.
اگر بگوید: اصلا چرا واقع مى شوند؟
در پاسخ گفته مى شود: براى آنکه فاجران و فاسدان از سلامتى و راحتى در گناه و فسق و فجور بیشتر و گناهان افزونتر گرفتار نیایند و نیکوکاران نیز از تلاش و مجاهده [که لازمه آن تحمّل دشواریها و ناگواریهاست] باز نمانند. غالبا این دو حالت زمانى رخ مى نمایند که مردم در راحتى و وفور نعمت باشند و این بلاها آنان را از سقوط باز مى دارد و به آنچه سود و مصلحت آنان در آن است آگاه مى سازد. اگر از این بلاها در امان و راحت باشند، در طغیان و معصیت فرو مى روند، چنان که مردم در آغاز چنین بودند و چنان در معصیت و فساد غرق شدند که به بلا و طوفان گرفتار گشتند تا زمین از لوث آنان پاکیزه شود.
مرگ و نیستى و انتقاد جاهلان و پاسخ به آنان

از جمله چیزهایى که منکران براى انکار حکمت و تقدیر ذکر مى کنند، مرگ و نیستى است. آنان معتقدند که باید انسان در این دنیا نمیرد و همیشه زنده بماند و همه این آفتها و بلاها به آنان نرسد.
در پاسخ گته می شود: اگر به عمق و نتیجه این کار توجه شود فساد آن پیداست. اگر هر که وارد زمین مى شد و مى ماند و احدى نمى مرد، آیا زمین تنگ نمى شد؟ و مسکنها و کشتزارها و ابزار زندگى بر ایشان اندک نبود؟ اینان با اینکه یکى یکى مى میرند، بر سرزمین و مساکن و کشتزار رقابت مى کنند و میانشان جنگها رخ مى دهد و خونها مى ریزد، چه رسد به آنکه به دنیا آیند و نمیرند. در این صورت حرص و طمع و قساوت قلب بر اینان حاکم مى گشت. اگر مطمئن مى شدند که نمى میرند، هیچ کس به آنچه داشت قانع و راضى نمى شد، به کسى که از آنان چیزى مى طلبید چیزى نمى دادند و دشواریها و بلاها را فراموش نمى کردند.
همچنین از زندگى و تمام امور دنیا ملول و خسته و دل گرفته مى گشتند، چنان که گاه کسى که عمرى طولانى مى یابد از زندگى خسته مى شود و چه بسا طلب مرگ و رهایى از دنیا نماید.
اگر بگویند: سزاوار بود که سختیها و ناگواریها از ایشان برداشته مى شد تا تمناى مرگ نکنند و به آن اشتیاق نورزند.
ما نیز در پاسخ به این شبهه، اشاره کردیم که این امر باعث مى شود که به فساد و استکبار روى آورند و دین و دنیاى خویش را فاسد گردانند.
اگر بگویند: خوب بود که توالد و تناسل نمى کردند تا شماره آنان نیفزاید و جایگاه و زندگى بر آنان تنگ نشود.
در پاسخ باید گفت: اگر تنها انسانهاى یک دوره پاى در این دنیا مى نهادند و آنگاه به تولید نسل نمى پرداختند، غالب انسانها از نعمت بزرگ آفرینش و هم از ورود به عالم و برخوردارى از نعمتهاى دنیا و آخرت محروم مى گشتند.
اگر بگویند: باید در همان دوره اول تمام انسانهایى که آفریده شده اند و در آینده و تا پایان جهان هستى آفریده مى شوند همزمان با هم آفریده مى شدند.
در پاسخ مى گوییم: باز همان مشکلى که ذکر کردیم که جایگاه و روزى آنان یک جا تأمین نمى شود، اینجا هم پیش مى آید. وانگهى اگر تولید مثل و توالد در میانشان نباشد، انس و الفتهاى فامیلى و خویشاوندى، یارى کردن در وقت سختیها و فواید تربیت فرزند و سرورى که از فرزند حاصل مى شود یکسره از میان مى رود.
اینها همه دلیل آن است که جز آنچه با تدبیر و حکمت خداوند پدید آمده، تمام خیال پردازیها و اقوال و آراء دیگر ناصواب و بى ثمر است.
اشکالى دیگر بر تدبیر آفرینش و پاسخ آن

شاید کسى به گونه اى دیگر بر تدبیر و حکمت عالم اشکال کند که: این چه تدبیر است و حال آنکه مردمى عزیزند، گروهى که زورمندند بر ناتوانان ستم مى کنند و مالشان را بغصب مى گیرند، ناتوان مورد ستم واقع مى شود و بیچارگان پایمال اقویا مى گردند، صالح و مؤمن، فقیر و گرفتار و فرد فاسق و فاجر در نعمت و رفاه است و کسى که مرتکب گناهانى بزرگ شده بزودى معاقب نمى گردد. اگر در عالم، تدبیر و حساب و کتاب دقیقى حکومت مى کرد بایست همه چیز مناسب و حساب شده بود، به صالح، نعمت و روزى مى رسید و کافر و فاسق از آن محروم مى گشتند و زورمند هیچ گاه اجازه ستمگرى بر ناتوان نمى یافت. همچنین اگر تدبیرى بود باید شخص گناهکار بسرعت معاقب و گرفتار عذاب مى گشت.
در پاسخ به این اشکال کننده باید بگوییم:
اگر چنین بود، جایگاه رفیع احسان و نیکوکارى که وجه امتیاز انسان از دیگر آفریدگان است از بین مى رفت، کسى به خاطر ثواب و پاداش و اعتماد و اطمینان به وعده الهى کار نیک و عمل صالح انجام نمى داد. همچنین در این صورت، مردم به حیوانات شبیه بودند که خود اختیارى نداشتند، در نتیجه باید ساعت به ساعت با عصا تهدید شوند و با علف تطمیع گردند تا کار کنند. نیز هیچ کس به خاطر یقین به ثواب و هراس از عقاب کار نمى کرد. در این صورت از مرز انسان خارج مى شدند و در حدّ حیوانات در مى آمدند. پس از امور غیبى آگاهى نداشتند و تنها به خاطر نعمتهاى حاضر دنیایى کار مى کردند.
همچنین اگر چنین بود شخص نیکوکار، تنها به خاطر روزى و امور دنیایى عمل نیکو مى کرد، و اگر کسى ستم نمى کرد تنها به خاطر عدم نزول عذاب آنى در دنیا بود. خلاصه اینکه تمام اعمال مردم از امور دنیایى سرچشمه مى گرفت و هیچ یقین و ایمان به خدا و آنچه در نزد اوست در کارشان نبود. نیز استحقاق ثواب و پاداش اخروى و جاودانگى آنها را نداشت. وانگهى همیشه چنان که این شخص اشکال کننده پنداشته است نیست و همیشه تمکن، غنا، فقر، عافیت و بلا، خلاف قاعده جارى نمى گردند و بسیارى از مواقع بر وفق قاعده است؛ از این رو به خاطر تدبیر و حکمت الهى و نیز به خاطر آنکه مردم خیال نکنند که رزق و روزى براى کافران است و نیکوکاران از رزق محرومند و با این پندار و به خاطر روزى زیاد فسق و فجور را برگزینند، به این خاطر بسیارى از صالحان را توانگر مى بینى.
همچنین [بخلاف پندار این شخص] بسیارى از فاسقان آنگاه که طغیانشان بالا مى گیرد و زیانشان بر مردم و خودشان بسیار افزوده مى شود، در همین دنیا عقاب و عذاب مى گردند. چنان که فرعون غرق گشت، بخت نصر هلاک شد و … .
اگر نیمى از عالم درستی‌اش پوشیده باشد و حکمت نهفته در آن معلوم نگردد، از عقل و درایت و صواب بدور است که جهان را یکسره درهم و خود به خودی و تصادفى بدانیم؛ زیرا نیم دیگر آن را مى بینیم که چه استوارى، حکمت و صوابى در آن است.

اگر مى بینى که برخى از اشرار و فاسدان، مهلت یافته اند و یا ثواب برخى از صالحان در سراى دیگر عطا مى شود، به خاطر مصالحى است که بندگان بر آنها آگاه نیستند و هیچ تنافى و تضادى با تدبیر و حکمت ندارد. حتى پادشاهان زمین نیز گاه این شیوه را به کار مى بردند و بر تدبیرشان عیبى نیست و بلکه اگر چیزى را تأخیر مى اندازند و یا چیزى را مقدّم مى گردانند، دلیل تدبیر و نیک اندیشى آنان است. قیاس و قاعده آنان نشان آن است که اشیاء، آفرینشگر حکیمى دارند و هیچ چیز مانع اجراى تدبیر در میان آنها نیست؛ زیرا خالق و آفریننده تنها در سه صورت خلق و آفرینش خود را مهمل مى گرداند و به حال خود مى گذارد: یا ناتوان و عاجز است، یا ناآگاه و بى خبر است و یا شرارت دارد و بدى در سرشت اوست. تمام این موارد در کار آفرینش خدای جلّ و علا محال و ناشدنى است؛ زیرا اگر عاجز بود قادر نبود که این آفریده هاى شگفت و عظیم را بیافریند و اگر جاهل بود، این همه حکمت و تدبیر شگفت در آنها نمى نهاد و اگر بدخواه و شرور بود اقدام به آفرینش آفریدگان نمى کرد.
حال که چنین است، پس باید خالق این هستى ضرورتاً مدبّر و حکیم نیز باشد اگر چه کُنه و حقیقت این تدبیر [در بسیارى از مواقع] درک نشود؛ چنانکه بسیارى از تدابیر و حکمتهاى پادشاهان نیز در نزد عامّه مردم ناشناخته است و اینان از اسباب آنها بى خبرند و اگر بر آنها واقف شوند به صواب و تدبیر کار او پى مى برند.
اگر دارویى بر تو پوشیده باشد و در آن تردید کنى، به دو یا سه بار تجربه حکم به سردى یا گرمى آن مى کنى و شک تو برطرف مى شود، پس چرا این منکران و نادانان با این همه دلیل که در شماره نیاید، معتقد به جریان تدبیر و حکمت در هستى نمى گردند؟
اگر نیمى از عالم درستی اش پوشیده باشد و حکمت نهفته در آن معلوم نگردد، از عقل و درایت و صواب بدور است که جهان را یکسره درهم و خود به خودی و تصادفى بدانیم؛ زیرا نیم دیگر آن را مى بینیم که چه استوارى، حکمت و صوابى در آن است و این مسائل خیال را از شتابزدگى در چنین حکم کردنى باز مى دارد. چه رسد به آنکه اگر تمام اشیا و حوادث هستى را تفتیش و تحقیق و وارسى کنیم به حکمت و تقدیرى شگفت مى رسیم، به نحوی که در نهایت چیزی به ذهن خطور نمی کند، مگر اینکه این خلقت و تدبیر را صحیح ترین و درست ترین حالت ممکن می یابد.
اى مفضّل! در شگفت آى از قومى که در طب عیبى نمى‏ بینند، در حالی که می بینند طبیب در کارش خطا مى کند، اما با اینکه هیچ چیز از عالم را بى‏ خود و بى‏ حکمت نمى ‏نگرند، ولى جهان را تصادفى و بیهوده مى ‏پندارند!

اى مفضّل! بدان که نام این جهان در نزد یونانیان «قوسموس» است. این کلمه به معنى «آراستگى» است. کسانى که دعوى فلسفه و حکمت دارند نامش را این گونه نهاده ‏اند. آیا این نامگذارى جز براى آن است که در آن، حساب و کتاب دقیق و نظم و حکمت را دیدند و جهان هستى را «آراستگى» و «زینت» نام نهادند تا بگویند که با تمام استوارى و حکمتى که در آن نهفته در نهایت حُسن و زیبایى نیز هست.
اى مفضّل! در شگفت آى از قومى که در طب عیبى نمى‏ بینند، در حالی که می بینند طبیب در کارش خطا مى کند، اما با اینکه هیچ چیز از عالم را بى‏ خود و بى‏ حکمت نمى ‏نگرند، ولى جهان را تصادفى و بیهوده مى ‏پندارند. نیز شگفتا! کسانى ادعاى حکمت مى‏ کنند ولى حکمت را در آفرینش نمى‏ بینند و زبان را به نکوهش آفرینشگر جلّ و علا گشوده‏ اند. بلکه شگفتا از کار آن تیره بختی که دعوى دانستن اسرار دارد، امّا از دیدن دلایل حکمت در آفرینش کور است. کار آفرینش جهان را توأم با خطا و لغزش و ناصوابى مى ‏پندارد و آفرینشگر بلند مرتبه، حکیم و کریم را به جهل نسبت مى ‏دهد.

منبع: توحید مفضل، ترجمه نجف علی میرزایی، ص: 163-152

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید