امیر نفس، اسیر نفس

امیر نفس، اسیر نفس

نویسنده:جواد محدثی

 

درون هریک از ما،میدانی برای«جهاد نفس»است. مهم ترین سلاح برای حضور مؤثر و موفقیت در این میدان،«اراده»است.قدرت اراده و انتخاب، می تواند معجزه کند،به شرط آنکه بتوانیم از این نعمت الهی و ودیعه ربانی بهره شایسته ببریم و بذر وجود را به برگ و بار بنشانیم.
کنترل قوای درونی و غرایز و تمایلات،و جلوگیری آنها از طغیان و عصیان،در فرهنگ قرآنی «جهاد نفس» نام دارد و به تعبیر دیگر«جهاد اکبر».ثمره این مبارزه هم رسیدن به بهشت الهی است.این وعده الهی است؛آنجا که فرموده:أمّا من خاف ربه و نهی النفس عن الهوی فإن الجنه هی المأوی نازعات/40-41؛هرکس از جایگاه پروردگارش بیمانک باشد و نفس را از هوا و هوس بازدارد،به یقیقن جایگاه او بهشت برین خواهد ود.
چگونه می توان به این مرحله رسید؟با توقیت ایمان به خدا؛خدایی که حاضر و ناظر است و هرکجا و در هر حال که باشیم،ما را می بیند و از کار ما خبر دارد.این حس معنوی و باور ایمانی،بر قدرت انسان در مهار سرکشیهای نفس می افزاید و او را به «حاکمیت بر نفس»می رساند.
خشم غضب قابل کنترل است و جایگزین آن«حلم»است.شهوت و غریزه جنسی را هم می توان با تقوا مهار کرد و به «عفاف»رسید.حرص و طمع را هم می توان با «مناعت طبع»به بند کشید و بر اریکه «قناعت»تکیه زد.بخل و حسد را هم می شود درمان کرد و ار دام دنیازدگی رست.
خمیرمایه همه اینها مهار زدن بر تمنیات و خواسته های سیری ناپذیر و بی انتهای«نفس حیوانی»است و «نه»گفتن به انچه دل می خواهد و حرکت در مسیری که خدا می طلبد.هرکس به این مرحله از خود ساختگی و کمال برسد که به جای«اسیر نفس»بودن،«امیر نفس»شود و نفس سرکش را رام سازد،ستودنی است.در سفارشهای قرآنی،چندین با رتعبی«و لا تتبع الهوی»و مشابه آن آمده است(1).اینها دعوت به رهایی از سلطه نفس اماره است.
دل اگر در تربیت قرآنی قرار گیرد،می تواند خانه یک دلبر باشد و اسر یک محبت شود.می تواند به جای همه ترسها،فقط «ترس از خدا»را بنشاند و به جای همه امیدها،«امید به خدا»را داشته باشد.به این شعر زیبا دقت کنید:
موحد چو در پای ریزی زرش
و یا تیغ هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
همین است معنای توحید و بس
بعضی در برابر نفس و تمایلات نفسانی،چنان واداده و خلع سلاح و ضعیف می شوند که نه تنها با تمنیات و شهوات نفس مجاهده نمی کنند،بلکه به«نفس پرستی»دچار می شوند و ونفس و خواسته هایش برای آنان بتی می شود که خود را در آستان آن قربانی می کنند و هرچه «دل»
خواست«اجرا» می کنند و هرچه«هوس»میل داشت،برایش تأمین می کنند.
قرآن کریمدر نکوهش این گونه خودباختگان در برابر نفس می فرماید:أفرأیت من اتّخذ إلههُ هواهُجاثیه/23؛آیا دیدی آن را که هوای خودش را معبود خویش قرار داد؟
مگر نه اینکه،پرستشگر در برابر معبود،مطبع محض است و از خود اراده ای ندارد و تابع و تسلیم است؟حال اگر کسی در مقابل هوای نفس،این گونه اسیر و مطیع باشد،آن را پرستیده است(2).کسی که طوق اطاعت نفس را بر گردن اندازد،باید تا هرجا که نخواهش اماره»ایجاب می کرد،فرمانبردار باشد و هر کس هر گناهی می کند،به خاطر همین نفس پرستی است.
و… دریغا که انسان به جای «امارت نفی»،به«اسارت نفس»درآید و عقل و وجدان و دین و رضای حق را فدای خواسته نفس کند.
چه شد که حضرت علی علیه السلام،امیرالمؤمنین شد؟چون از اسارت نفس رها شده بود.
اسیر نفس نشد یک نفس علیّ ولیّ
نشد اسیر که بر مؤمنان امیر آمد
اسیر نفس کجا و امیر خلق کجا؟
که سربلند نشد آن که سر به زیر آمد
درود باد بر آن ملتی که رهبر وی
چنین بلند مقام و چنین خطیر آمد
نفس آدمی،ملعبه و دستاویز ابلیس قرار می گیرد.وقتی شیطان بر مرکبی مثل«هوای نفس»سوار شد،تا انسان را جهنمی نکند،دست بردار نیست؛ چرا که خصلت نفس،دعوت به بدیها و گناهان است.کسی همچون یوسف صدق علیه السلام از نفس به عنوان «اماره به سوء»-بسیار فرمان دهنده به بدی-یاد می کند(3).
وقتی طبیعت نفس،گزندگی و ریختن زهر گناه در جام عبودیت انسان است،باید بسیار به هوش بود تا از نیش زهرآگین آن به کام مرگ نیفتاد.دعوت همه پیامبران و جهت گیری تمام بعثتها نیز برای همین تربیت معنوی است که از آن به عنوان«تزکیه»یاد می شود.
«امیر نفس» بودن،نشانه توفیق انسان در تزکیه نفس است و «اسیر نفس»شدن،دلیل شکست در این جدال و این میدان است و علامتش آلودگی به معصیت است.
گوارا باد آزادگی،بر آنان که از اسارت نفس آزادند!

پی نوشت

1.مثل آیه 135 نساء،آیه 26 ص، آیه 50 قصص، آیه 29 رم و آیات دیگر.
2.المیزان،ج 18،ص187.
3.یوسف/53.
منبع:ماهنامه قرآنی،آموزشی نسیم وحی (شماره اول)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید