19. آیین دوستى
نعمت دوست
از قدیم گفتهاند: هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار.
دوست، همدم تنهاییهاى انسان، شریک غمها و شادیها، بازوى یارى رسان در نیازمندیها، تکیهگاه انسان در مشکلات و گرفتاریها و مشاور خیرخواه در لحظات تردید و ابهام است.
بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه یا توقعات بالا یا تنگ نظرى یا سختگیرى یا دلایل دیگر، نمىتوانند براى خود، دوستى برگزینند و از «تنهایى» درآیند. این به تعبیر حضرت امیر علیهالسلام نوعى ناتوانى و بىدست و پایى است.
هم دوست یافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستیهاى تعطیل شده و به هم خورده را دوباره پیوند زدن و برقرار ساختن. على علیهالسلام مىفرماید:
«اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم»؛ (1).
ناتوانترین مردم کسى است که از دوستیابى ناتوان باشد. ناتوانتر از او کسى است که دوستان یافته را از دست بدهد و قدرت حفظ آنها را نداشته باشد.
تأمل در اینکه چه خصلتها و برخوردها و روحیههایى سبب مىشود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، یا آنکه از آغاز، نتواند دوستى براى خویش بگیرد، ضرورى است. سعدى گفته است: «دوستى را که به عمرى فراچنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.»
همرنگ و هماهنگ
دوستان هر کس، مبناى قضاوت دیگران نسبت به اخلاق و شخصیت و افکار او است. بعلاوه، تأثیر پذیرى انسان از دوستان، در سنین مختلف، چه کودکى، چه جوانى و چه حتى میانسالى،بسیار است. از این رو دقت در گزینش «دوست موافق»، به سلامت اخلاقى و رفتارى انسان کمک مىکند. به فرمودهى حضرت على علیهالسلام:
«الصاحب کالرقعه فاتخذه مشاکلا»؛ (2).
دوست، همچون وصلهى جامه است، پس آن را همشکل و همسان با خودت برگزین.
ارتباط قلبى و درونى میان انسانها، به پیوندهاى اجتماعى و بیرونى مىانجامد. روابط اجتماعى هم، در روحیات و اخلاق افراد، اثر مىگذارد. بنابراین، آنان که به تعالى فکر و سلامت اخلاق و تهذیب نفس و تکامل شخصیت خویش علاقهمندند، ناگزیر باید در انتخاب دوست، «معیارهاى مکتبى» را لحاظ کنند و به آنچه از دوست «مىگیرند»، اهتمام ورزند. اینکه گفتهاند:
تو اول بگو با کیان زیستى
پس آنگه بگویم که تو کیستى
نشان دهندهى معیار «دوستان» در ارزیابى شخصیت یک فرد است که مردم نیز آن را در داوریها و ارزیابیهاى خویش به کار مىگیرند.
این سخن زیباى حضرت رسول صلى الله علیه و آله، خواندنى و شنیدنى است:
«مثل الجلیس الصالح مثل العطار، ان لم یعطک من عطره اصابک من ریحه و مثل الجلیس السوء مثل القین ان لم یحرق ثوبک اصابک من ریحه»؛ (3).
مثل همنشین شایسته و خوب، مثل عطار است، که اگر از عطر خودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مىرسد، و مثل همنشین بد، همچون کورهپز آهنگرى است که اگر لباس تو را هم(جرقههاى آتش کوره) نسوزاند، ولى بوى کوره به تو مىرسد!
این همان سرودهى حکمتآمیز سعدى است، در مورد گل خوشبوى در حمام، که در اثر همنشینى با گل، معطر مىشود و از «کمال همنشینى» بهره مىبرد، «وگرنه من همان خاکم که هستم!….»
دوست شایسته
در منابع دینى، در اینکه «دوست خوب» کیست؟ و با چه کسانى باید دوستى و مودت داشت و از معاشرت و همنشینى چه کسانى باید پرهیز کرد، و… احادیث بسیارى است، با رهنمودهاى کاربردى و جالب.
درصدد بررسى و نقل این گونه احادیث نیستیم، اما در قلمرو بحث از آداب معاشرت با دوست و آیین دوستى، توجه به نکاتى که به عنوان صفات دوست خوب مطرح شده است، ضرورى است. همان معیارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. به عنوان نمونه به یکى از این روایات، اشاره مىکنیم.
امام حسن مجتبى علیهالسلام در بستر بیمارى بود و پس از آن مسمومیت که به شهادتش منجر شد، در دیدارى که جناده(از اصحاب وى) با حضرت داشت، امام چنین توصیه فرمود:
«اصحب من اذا صحبته زانک، و اذا خدمته صانک و اذا اردت منه معونه اعانک و…»؛ (4).
با کسى همنشینى و مصاحبت و دوستى کن که:
1. هر گاه با او همنشین شدى، مایهى آراستگى تو باشد،
2. آنگاه که خدمتش کنى، تو را نگهبان باشد،
3. هر گاه از او یارى خواستى، کمکت کند،
4. اگر سخنى گفتى، تو را تصدیق کند،
5. اگر(بر دشمن) حمله بردى، قدرت و صولت تو را بیفزاید،
6. اگر دستت را به فضل و نیکى دراز کردى، او هم دست، پیش آورد،
7. اگر در تو(و زندگیت) رخنهاى پدید آمد، آن را برطرف سازد،
8. اگر از تو نیکى دید، آن را در شمار و حساب آورد،
9. اگر چیزى از او طلبیدى، عطا کند،
10. و اگر تو ساکت بودى(و چیزى نخواستى) او آغاز کند(و نیازت را برطرف سازد).
اینها اوصاف کسى است که شایستهى رفاقت و دوستى از دیدگاه امام مجتبى علیهالسلام است. از اینها برمىآید که آیین دوستى عبارت است از: آراستن دوست، یارى رساندن، قدرشناس بودن، تقویت کردن، همکارى داشتن و در راه دوست، فداکارى و خدمت کردن.
از سوى دیگر، اگر در سخنان ائمه از دوستى با بعضى نهى شده، آنها نیز به عنوان صاحبان «رفتار ناپسند» محسوب مىشوند که در قلمرو آیین دوستى نمىگنجد، از قبیل: عیبجویى، نابخردى، کینهتوزى، پرتوقعى، کمظرفیتى، بددهانى و بدزبانى، بىتقوایى، لجاجت و ستیزهجویى، شوخیهاى بیجا و آزار دهند، خودپسندى و بدرفتارى و از این دست خصلتها و رفتارها. اینها، هم موجب کاهش دوستان و سستى دوستیها مىگردد، و هم شیوههاى ناپسند در معاشرت با دوستان است که باید از آنها پرهیز کند.
دوستى حد و مرزى دارد که باید آن حریم حفظ و آن حق، ادا شود. امام صادق علیهالسلام در سخن بلندى این حدود و حقوق را بیان فرموده، مىافزاید: مراعات این حدود، در هر کس بود(همهاش یا مقدارى) او دوست است، وگرنه نسبت دوستى و صداقت به او نده. این پنج نکته عبارت است از:
اول: آنکه نهان و آشکار دوست، براى تو یکسان باشد.
دوم: آنکه زینت تو را زینت و آراستگى خودش ببیند و عیب و نقصان تو را عیب خویش بشمارد.
سوم: اگر به ریاست و ثروت و پست و مقامى رسید، این پست و پول، رفتار او را نسبت به تو عوض نکند.
چهارم: اگر قدرت و توانگرى دارد، از آنچه دارد نسبت به تو دریغ و مضایقه نکند.
پنجم:(که جامع همهى آنهاست) اینکه تو را در گرفتاریها، رها نکند و تنها نگذارد. (5).
آرى… اینهاست آیین دوستى و برادرى دینى.
جلوهى دوستى کامل و راستین، در مودت قلبى، حفظ حرمتها، مراعات حقوق، یارى در هنگام نیاز ومساعدت در وقت گرفتارى است و بدون اینها ادعاى دوستى پذیرفته نیست.
امام على علیهالسلام مىفرماید: مردم، جز با امتحان و آزمایش شناخته نمىشوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غیبت و نبودنت امتحان کن، و دوستت را در مصیبت و گرفتارى، و خویشاوندان خود را هنگام نیازمندى و تهیدستى… «و صدیقک فى مصیبتک.» (6).
دوست بىعیب
واقعگرایى در همهى مسایل، پسندیده است از جمله در دوستیابى و دوست گزینى.
بعضیها چنان آرمانى فکر مىکنند که از واقعیتهاى ملموس و عینى فاصله مىگیرند و در عالم خیال و ذهن، سیر مىکنند. «دوست بىعیب» از این گونه آرمانهاى دست نیافتنى است.
البته باید کوشید تا حد امکان و توان، در دوستیها سراغ افرادى رفت که نقطه ضعف کمترى داشته باشند و اگر بىعیب باشند، چه بهتر. ولى… آیا انسان بىعیب(غیر از معصومین) مىتوان یافت؟ هر کس در موردى ممکن است نقصان و نقطه ضعفى داشته باشد. همان طور که طالبان همسر ایدهآل و صددرصد بىعیب و نقص، مجرد و بىهمسر مىمانند، آنان هم که در پى دوست صددرصد بىضعف باشند، تنها مىمانند. این حقیقت، به عنوان توجه به یک واقعیت عینى در کلام مولا على علیهالسلام این گونه آمده است:
«من لم یواخ الا من لا عیب فیه قل صدیقه»؛ (7).
کسى که بخواهد جز با افراد بىعیب دوستى و برادرى نکند، دوستانش کم خواهند شد.
نکات دیگر
در باب دوستى، گوهرهاى فراوانى در گنجینههاى حدیثى ما نهفته است که در این مختصر، مجال بسط سخن نیست. براى اینکه از آن محتواهاى سودمند و کاربردى بىبهره نباشیم، در اینجا فهرستى از نکات دیگر که در آیین دوستى باید به کار بست، مىآوریم که برگرفته از احادیث این موضوع است:
– از هر چیز، تازهاش را انتخاب کن و از دوست، قدیمىاش را.
– از نشانههاى بزرگوارى انسان، حفظ دوستان قدیمى است.
– بهترین دوستان، آنانند که در نصیحت و خیرخواهى، سازشکارى و مصانعه نمىکنند، عیبهایتان را به شما مىگویند، در کارهاى اخروى کمک کار شمایند، شما را از گناهان باز مىدارند، و از لغزشهاى شما چشم مىپوشند.
– دوست خود را خیلى عتاب و سرزنش نکنید که «کینه» مىآورد.
– بدترین دوستان، آنانند که دوستى آنان، شما را به تکلف و رنج و زحمت بیندازد.
– دوست واقعى کسى است که عیب دوست خود را در نهان به خودش بگوید، نه در آشکارا و نزد دیگران.
– هر گاه با کسى دوست شدید، از نامش، نام پدرش، نام قبیله و شهر و دیارش بپرسید، که این گونه کسب شناختها نشانهى صدق در دوستى است.
– هر گاه به دوستى علاقه و محبت داشتید، آن را ابراز کنید و به او بگویید، که موجب افزایش محبت و علاقهمندى مىشود.
– آنچه از دوست مىرسد تحمل کنید، تحمل و بردبارى، عیبها را مىپوشاند.
– برادران و دوستانتان را نسبت به هر خطا مؤاخذه و محاسبه نکنید، که دوستانتان کاهش مىیابند.
– خداوند، تداوم دوستیها را دوست مىدارد. پس بر دوستیهاى خود، استمرار بخشید.
– با کسانى که صرفا از روى طمع یا ترس یا تمایلات یا براى خوردن و نوشیدن با شما دوست مىشوند، دوستى نکنید. در پى یافتن دوستان باتقوا باشید!
– محبت و دوستى خود را بیجا و بىمورد صرف نکنید، که این گونه دوستیها در معرض گسستن است.
پایان این بخش را حدیث جالبى از امیرالمؤمنین علیهالسلام قرار مىدهیم که ما را به مراعات حقوق دوستان و برادران دینى فرامىخواند و از زیر پا گذاشتن حقوق آنان به بهانهى دوستى و خودمانى بودن، نهى مىکند. على علیهالسلام مىفرماید: «حق برادر دینى خود را با اتکاء به رابطهاى که میان تو و او است، ضایع مکن، چرا که هرگز، کسى که حقش را ضایع و تباه کردهاى، برادر تو نیست:
«لا تضیعن حق اخیک اتکالا على ما بینک و بینه، فانه لیس لک باخ من اضعت حقه.» (8).
قدر دوستیها و پیوندهاى عاطفى و دوستانه را بدانیم،
از دوستان صادق و وفادار و پاک و پرهیزکار، دست برنداریم،
چراغ محبت را در دلهاى خویش، روشن و شعلهور نگاه داریم،
از زخم زبان و کلمات تحقیرآمیز و برخورد دشمنى برانگیز با دوستان برحذر باشیم،
«آیین دوستى» را بشناسیم و به کار بندیم. (9).
20. ابراز دوستى
رابطههایى که بر پایهى دوست داشتن و محبت است، استوارتر و دیرپاتر است. اهرم نیرومند عشق و محبت نیز، در بسیارى از زمینههاى اجتماعى و ارتباطات انسانى، کارسازتر از عوامل دیگر است. از این رو، ریشهیابى عوامل تقویت کنندهى دوستى، ریشهکنى عوامل سست کنندهى علاقهها و استفاده از عوامل محبتآفرین، در بهبود مسایل معاشرت مهم است.
اگر عقل و اندیشه، در زندگى نقش «چراغ راهنما» دارد که روشنى مىبخشد و راه را نشان مىدهد، عشق و محبت قلبى نیز نقش «موتور محرک» را دارد که پیش برنده است و حرکتآفرین و زبان دل، قوىتر از زبان عقل است و گاهى هم که محبت و عشق، فرمان مىدهد، عقل از پاى مىماند و مطیع مىگردد.
آثار مثبت و منفى محبت
در روابط انسانى، عشق و علاقه، هم آثار نیک و جهات مثبت دارد و هم اگر بىحساب و بىمعیار و خارج از کنترل باشد، پیامدهاى سوء خواهد داشت.
به همان اندازه که دوست داشتن و عشق ورزیدن، در انسان دوستدار، کشش و امید و دلگرمى ایجاد مىکند، او را به همرنگى و همسانى با محبوب و اطاعت از معشوق مىکشاند و عاشق را به فداکارى، گذشت و ایثار در راه محبوب مىکشاند، گاهى هم حقایق را بر انسان پوشیده مىسازد و عیبها را کتمان مىکند و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل مىنماید و زشت را زیبا جلوه مىدهد و این، از عوارض سوء «افراط در محبت» است.
به تعبیر حضرت رسول صلى الله علیه و آله: «حب الشىء یعمى و یصم»؛ (10) علاقه به چیزى انسان را کور و کر مىکند.
و به فرمودهى حضرت امیر علیهالسلام: «من عشق شیئا اعشى بصره و اعمى قلبه…»؛ (11) کسى که به چیزى عاشق و شیفته شود، این محبت، چشم صورت و چشم دل او را نابینا مىسازد، پس او با چشمى ناسالم مىنگرد و با گوشى ناشنوا مىشنود و خواستهها و تمنیات، عقل او را از هم مىگسلد و دنیا، دلش را مىمیراند…
محبت، گاهى در داورى انسان نسبت به دیگران هم اثر مىگذارد و محبت را به داورى ناحق مىکشاند. علاقه، در نپذیرفتن نقد و انتقاد هم مؤثر است. اگر شما دوستدار کسى باشید، اغلب حاضر نیستید دربارهى او انتقاد و عیبجویى بشنوید.
محبت، بعضى محبوبها را مغرور مىسازد. برخى ظرفیت آن را ندارند که طرف محبت قرار بگیرند و گرفتار عجب مىشوند. بعضى کودکان اگر محبت زیادى ببینند، لوس و پرتوقع و دشوار و خودپسند مىگردند. به هر حال، اینها عوارض نیک و بد محبت است که نباید از نظر دور بماند.
ابراز علاقه
آنچه بیشتر به جنبهى معاشرتى مربوط مىشود، آشکار کردن محبت و علاقه به دیگران است. اگر کسى را دوست دارید، چه از دوستان و برادران ایمانى، یا نسبت به فرزندان و همسر و… این محبت را بر زبان آورید و آن را ابراز کنید، تا محبتها افزوده شود و دوستیها تداوم و استمرار یابد.
انسان علاقه دارد که مورد علاقه و محبت دیگران باشد. اگر آن دوستداران، محبت خود را آشکار کنند، محبوب هم به محبان علاقهمند مىشود و این محبت دوجانبه، زندگیها را از صفا و صمیمیت بیشترى برخوردار مىسازد. ما اگر بدانیم که خدا دوستمان دارد، ما هم خدا را بیشتر دوست خواهیم داشت. اگر بدانیم و بفهمیم که رسول خدا صلى الله علیه و آله و اهلبیت علیهمالسلام به ما شیعیان عنایت و محبت دارند و این علاقه را بارها نشان داده و اظهار کردهاند، محبت عترت در دل ما بیشتر خواهد شد.
اینکه خداوند بارها در قرآن کریم، محبت خویش را ابراز کرده و در آیاتى که(ان الله یحب الذین) دارد، مىفرماید که دوستدار پاکان، توبه کنندگان، پاکى جویان، نیکوکاران، متقین، متوکلین، صابران، اهل قسط و عدل است. و در جایى از کسانى یاد مىکند که هم خدا آنان را دوست دارد و هم آنان به خدا علاقه دارند(«یحبهم و یحبونه») (12) توجه به این نکته، «حب خدا» را در دلها شعلهور مىسازد. وقتى ائمهى معصومین علیهمالسلام محبتهاى خویش را نسبت به هوادارانشان ابراز مىکنند، متقابلا این اظهار عشق، عشق مىآفریند.
از حضرت على علیهالسلام مىپرسند: یا على! چگونهاید؟ مىفرماید: دوستدار دوستانمان و دشمن دشمنانمان هستم: «اصبحت محبا لمحبنا و مبغضا لمن یبغضنا». (13) آیا اگر بدانیم که مولاى متقیان به دوستانش علاقه دارد، نخواهیم کوشید که گوهر عشق او را در سینه داشته باشیم؟!
آنچه روابط دوستانه را نیرومندتر مىسازد، ابراز علاقه است. ممکن است شما به کسى علاقه و ارادت داشته باشید، ولى به دلیل تنبلى و بىحالى، یا خجالت و شرم یا به هر علت دیگر هرگز بر زبان نیاورید و به او نگویید که دوستش دارید، او از کجا پى به علاقهمندى شما ببرد و به شما علاقه پیدا کند؟ کلید جلب محبت او، ابراز علاقهى خودتان است. این نکته در دستورالعملهاى اخلاقى آمده و حتى بابى براى آن گشوده شده است. (14).
امام صادق علیهالسلام فرمود: «اذا احببت رجلا فأخبره»؛ (15) اگر به کسى علاقه و محبت داشتى، او را آگاه کن.
در روایت است که مردى از مسجد گذر کرد، در حالى که امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام نیز در مسجد نشسته بودند. یکى از اصحاب امام باقر علیهالسلام گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست مىدارم. امام فرمود: پس به او خبر بده، چرا که این خبر دادن هم مودت و دوستى را پایدارتر مىکند، هم در ایجاد الفت، خوب است «الا فأعلمه فانه ابقى للموده و خیر فى الألفه». (16).
از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نیز روایت است که فرمود:
«اذا احب احدکم صاحبه او اخاه فلیعلمه»؛ (17).
هر یک از شما دوست یا برادر دینىاش را دوست بدارد، پس به او اعلام کند.
در حدیث دیگرى همین مضمون آمده، با این اضافه که «فانه اصلح لذات البین»؛ (18) این اعلام دوستى، براى اصلاح و آشتى میان افراد، شایستهتر و مفیدتر است.
نقش ابراز علاقه در خانواده
نکتهاى که یاد شد، غیر از محیط اجتماعى و روابط انسانى مسلمانان با یکدیگر، در محیط خانه و میان افراد خانواده هم مطرح است. صفاى زندگى به حاکمیت عشق و علاقه بر محیط زندگى و معاشرت است و اگر دوستى و علاقه نباشد، زندگى جهنمى است سوزان و محیطى است سرد و بىروح.
گاهى گفتن کلمهى «دوستت دارم»، شعلهى محبت را فروزان مىکند و به زندگیها روح و نشاط مىبخشد. ابراز عشق و علاقه در محیط خانواده، میان دو همسر، یا میان پدر و مادر نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبدیل مىکند. چه دوزخهاى سوزانى که معلول کمبود محبت و عاطفهى فرزندان از جانب والدین است و حسرت شنیدن «عزیزم، دلبندم، تو را دوست دارم و…» سالها بر دل کودکان مىماند و گرفتار عقدهى کمبود محبت مىشوند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«قول الرجل للمرأه انى احبک لا یذهب من قلبها ابدا»؛ (19) اینکه مرد، به همسر خود بگوید، «تو را دوست دارم»، هرگز از دل همسر بیرون نمىرود!
شگفتا که یک جملهى کوتاه و ساده، ولى یک دنیا تأثیر و عشقآفرینى! و چقدر بخیلند آنان که از گفتن چنین واژههاى محبتآورى نسبت به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان خویش، مضایقه دارند و از عواقب و پیامدهاى نیکو و آثار سازندهى آن غافلند.
ابراز دوستى و محبت، تنها به گفتن و لفظ نیست. گاهى احترام کردن، بوسیدن، نوازش کردن، هدیه و سوغات خریدن و این گونه حرکات، نشانهى عشق و دوستى است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «احبوا الصبیان و ارحموهم»؛ (20)کودکان را دوست بدارید و به آنان ترحم و شفقت نمایید. لطف و مهربانى به خردسالان، گواه عشق و محبت نسبت به آنهاست. و ترحم، خود نشانهى محبت داشتن به فرزندان است. در روایات بسیارى به بوسیدن فرزند توصیه شده و براى هر بوسیدن اولاد، درجهاى در بهشت منظور گشته است «من قبل ولده کتب الله له حسنه….» (21).
در روایت است: روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله، دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را بوسید. اقرع بن حابس کنار حضرت بود. گفت: من ده فرزند دارم تاکنون هیچ کدام را نبوسیدهام! پیامبر خدا فرمود: من با تو چه کنم، که خدا رحمت و عطوفت را از دلت کنده است. (22) در روایات متعددى هم به رعایت عدالت در بوسیدن و پرهیز از تبعیض در بوسیدن و ابراز محبت به فرزندان تأکید شده است.
راستى، فرزندى که از پدر و مادر محبت ندیده و سخن گرم و عشقآفرین نشنیده است، آیا به این نتیجه نمىرسد که دوستش ندارند و در خانه جایى ندارد و کسى او را به حساب نمىآورد؟ و آیا این «عقده»، بعدها براى او چه پسر باشد و چه دختر، مشکل به بار نمىآورد؟ کودکانى که از خانه فرار مىکنند، پسران و دخترانى که جذب برخوردهاى عاطفى دشمنان دوستنما مىشوند و به فساد مىگرایند، آیا جز معلول فقدان محبت و عاطفه در درون خانواده است؟ اگر فرزندان در محیط خانه از نظر عاطفى و محبت اشباع شوند، هرگز به دام شیادان که با تور محبت به شکار جوانان و نوجوانان مىپردازند، نمىافتند.
بررسى پروندهى برخى از بزهکاران و مجرمین یا فراریان از خانه یا اقدام کنندگان به خودکشى، نشان دهندهى کمبود محبت آنان در خانه و از سوى والدین است. در نامهى دخترى که پش از آلوده شدن و گرفتارى در دام شیادان و گرگهاى عفاف، اقدام به خودکشى کرده، چنین آمده است(دربارهى مادرش):
«او مادر من بود. براى تربیت من که تنها فرزندش بودم رنج بسیار کشید، ولى هرگز نخواست دوست من باشد… روزى رسید که این کمبود را شیطان دیگرى جبران کرد. من که تشنهى محبت بودم، دست پرمهر او را به گرمى فشردم و به رویش آغوش گشودم. یقین دارم که دختران محبت دیده، هرگز دچار این لغزش نمىشوند. کسى که در خانهاش چشمهى آب حیات دارد، به دنبال سراب نمىرود….» (23).
نتیجه آنکه؛ حیات اجتماعى، شادابى و صفاى خود را مدیون محبت و دوستى است.وقتى به کسى علاقه و محبت داریم، چه پدر و مادرمان باشد، چه برادر و خواهرمان، چه فرزندانمان، چه استادمان، چه شاگردمان، چه هر انسان دیگرى که به دلیل داشتن فضیلتى و برخوردارى از عملکردى شایسته و تحسین برانگیز، محبوب ما شده و در خانهى دلمان جاى گرفته است، این دوست داشتن و ارادت و عشق را بر زبان آوریم و در دل نگه نداریم.
ابراز دوستى و اظهار علاقه، خود ما را هم مورد علاقه و محبت دیگران قرار مىدهد. معاشرت گرم و محبتآمیز با دیگران، هنرى است شایسته که باید کوشید این ادب اجتماعى را فراگرفت و به کار بست.
پی نوشتها:
(1). نهجالبلاغه، فیض الاسلام، حکمت 11
(2). شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحدید، ج 20، کلام 546
(3). میزان الحکمه، ج 9، ص 50
(4). بحارالانوار، ج 44، ص 139
(5). میزان الحکمه، ج 5، ص 310
(6). همان، ص 313
(7). همان، ج 1، ص 55
(8). نهجالبلاغه، نامهى 31
(9). در این زمینه از جمله ر. ک: آیین مهرورزى، محمدرضا کاشفى
(10). بحارالانوار، ج 74، ص 165
(11). نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبهى 109
(12). مائده (5) آیهى 54
(13). سفینه البحار(چاپ اسوه)، ج 2، ص 17
(14). باب استحباب «اخبار الأخ فى الله یحبه له و ان القلب یهدى الى القلب».(بحارالانوار، طبع بیروت، ج 71، ص 181)
(15). همان، ص 181
(16). همان
(17). همان، ص 182
(18). همان
(19). وسائل الشیعه(چاپ آل البیت)، ج 20، ص 24
(20). همان، ج 21، ص 483
(21). میزان الحکمه، ج 10، ص 699
(22). همان، ص 100
(23). تربیت کودک در جهان امروز، احمد بهشتى،(چاپ جدید)، ص 136