اخلاق معاشرت (قسمت اول و دوم)

اخلاق معاشرت (قسمت اول و دوم)

 

 

دوست داریم زندگى‏هایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد. حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرت‏هایمان نشأت گرفته از «فرهنگ قرآنى» و تعالیم مکتب باشد.
و این، یعنى «زندگى مکتبى».
پایدارى و استحکام رابطه‏هاى مردمى، در سایه‏ى رعایت نکاتى است که برگرفته از «حقوق متقابل» افراد جامعه باشد.
در اینکه «چگونه باید زیست» و چه‏سان با دیگران باید رابطه داشت، نکته‏اى است که در بحث «آداب معاشرت» مى‏گنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایه‏ى «ارتباط»، «صمیمیت»، «تعاون»، «همدردى» و «عاطفه» استوار است. جلوه‏هاى این فرهنگ بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مى‏شود.
«زندگى مکتبى»، در سایه‏ى شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها در صحنه‏هاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان که معیشت و معاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقوله‏ى رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگیهایمان «مکتبى» است. مسلمان باید به گونه‏اى در چارچوب اصول و سنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دین» را پاى همه‏ى رفتارش بگذارد و زندگیش «برچسب اسلام»
داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایه‏افکن سازد.
«آداب برخورد»، «دید و بازدید»، «رفت و آمد» هاى خانوادگى و دوستانه، نحوه‏ى «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى» و حد و حدود آن، مراعات «حقوق دیگران»، «ادب و سپاس و احترام»، از جلوه‏هاى بارز اخلاق معاشرت است. این گونه رابطه‏هاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون انجام مى‏گیرد. گاهى به صورت «صله‏ى رحم» است؛ در ارتباط با اقوام و بستگان. گاهى نام «عیادت» به خود مى‏گیرد؛ در مورد بیماران. گاهى نسبت به برادران و خواهران دینى عنوان «زیارت» مى‏یابد، گاهى با همسایگان است، گاهى با مستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شکل مسافرتهاى دور و نزدیک و بردن هدیه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شرکت در مجلس عقد و عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیت‏گویى است.
به هر حال، همه‏ى اینها نوعى «رابطه» و «معاشرت» است و نشان‏دهنده‏ى منش انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این باره‏ها بسیار سخن گفته و رهنمود داده است که در این مقاله، گوشه‏اى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینه‏ها را مرور مى‏کنیم.
باشد که «فرهنگ خودى» و «هویت دینى» را پاس بداریم و با افتخار و سربلندى و رها از سلطه‏ى فرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى، زندگى و روابط خویش را بر پایه‏ى ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام، سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم «ادب و اخلاق» را میراث بگذاریم.
آنچه پیش روى شماست مجموعه‏اى است از رهنمودهاى اخلاق دینى در معاشرت با دیگران با عنوان اخلاق معاشرت که در 15 قسمت و 27 عنوان به محضر شما ارائه می شود.

1. شناخت و مراعات حقوق دیگران
شناخت وظیفه، پایه‏ى انجام وظیفه است.
انسانها در جامعه نسبت به یکدیگر «وظایف متقابل دارند و به تعبیرى دیگر، بر عهده‏ى خویش نسبت به افراد دیگر «حقوق متقابل» دارند. شناخت این حقوق و انجام آنها و مراعات دو جانبه، ضامن تصحیح روابط و سالم‏سازى معاشرتها و زدودن کدورتها و کاهش اختلافها و گله‏مندیهاست.
در جامعه‏ى انسانى، جز با «مراعات» دیگران و حقوقشان، وضع رفتارى سامان نمى‏پذیرد. مثلا پدر و مادر نسبت به فرزندان و به عکس، وظایفى دارند. زن در برابر شوهر و شوهر در برابر زن، تعهداتى دارد. فرمانده و سرباز، نسبت به هم حقوق و وظایفى دارند. دو شریک با یکدیگر، کارفرما و کارگر، رئیس و مرئوس، معلم و شاگرد، همسایه با همسایه، مشاور و مشورت‏خواه، خویشاوندان و ارحام نسبت به هم، برادران و خواهران دینى نسبت به یکدیگر، مسلمان با مسلمان و… نمونه‏هاى دیگرى از ارتباطهاى اجتماعى، هر کدام نسبت به هم محدوده و مجموعه‏اى از تکالیف را دارند که در آیین اسلام، به انجام آنها توصیه شده است. این وظایف و تکالیف و حقوق، اگر:
1. «شناخته» شود،
2. به آنها «عمل» شود،
3. عمل هم دو سویه و «متقابل» باشد،
بسیارى از مشکلات، یا پیش نخواهد آمد، یا برطرف خواهد گشت.
شبیه این در قوانین راهنمایى و رانندگى وجود دارد و رانندگان اگر آن آیین‏نامه‏ها را بدانند و به آنها عمل کنند و عمل هم به صورت متقابل و از سوى همه‏ى رانندگان باشد، نه یک جانبه و ناقص، طبیعى است که بسیارى از تصادفات و حوادث و ضایعات رانندگى پیش نخواهد آمد.

حقوق مسلمانى
جامع‏ترین متن حدیثى که به بیان این حقوق و وظایف متقابل پرداخته است، «رساله الحقوق» از امام زین‏العابدین علیه‏السلام است که در کتابهاى روایى(از جمله در تحف‏العقول و مکارم‏الاخلاق و…) آمده است. حق برادر دینى، حق همسایه، حق خویشاوند، حق فرزند و اولاد و پدر و مادر، حق زن و شوهر، حق شاگرد و استاد، حق مولا و بنده، حق همنشین و دوست و شریک، حق والى و رعیت، حق مشیر و مستشیر از جمله حقوقى است که در آن حدیث ارزشمند بیان شده است.
در جامعه‏ى اسلامى، مسلمان متعهد خود را نسبت به برادران دینى مسؤول احساس مى‏کند و تکالیفى بر عهده‏ى اوست. طبعا هر مسلمانى باید این حق را بر گردن خویش احساس کند و آن گونه که یاد شد، مراعات و به کار بستن اینها طرفینى باید باشد، تا اثر خویش را بگذارد. این حقوق بسیار است، به برخى از آنها که در احادیث اسلامى آمده است، اشاره مى‏شود:
1. اینکه مسلمان آنچه را براى خود دوست دارد و مى‏پسندد، براى برادر دینى خودش هم بپسندد و آنچه را که براى خود نمى‏پسندد، براى دیگران هم نپسندد و روا نشمارد. این اولین و مهمترین حقى است که هر مسلمان بر گردن ما دارد و روایات بسیارى در این زمینه نقل شده است، حقى بسیار مهم، اما بسیار آسان و اندک وى در عمل، بسیار مشکل!
امام صادق علیه‏السلام به معلى بن خنیس در حدیثى که به برشمارى این حقوق پرداخته است، مى‏فرماید:
«ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک»؛ (1) آنچه براى خود دوست مى‏دارى، براى او هم دوست بدارى و آنچه براى خویش ناخوشایند مى‏دانى، براى او هم ناخوشایند بدانى!… البته گفتن این سخن آسان است، اما عمل به آن بسى دشوار!
2. اینکه مسلمان، مسلمان دیگر را با دست و زبان نرنجاند.

خدا را بر آن بنده بخشایش است‏
که خلق از وجودش در آسایش است‏

و این از مهمترین اصول اخلاقى و معاشرتى اسلام و نشانه‏ى مسلمانى است. تا آنجا که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده»؛ (2).
مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او در سلامت و آسایش باشند.
3. اینکه مسلمان در برابر مسلمان، متواضع باشد و از تکبر بپرهیزد.
4. حرف دیگران را درباره‏ى مؤمن و مسلمان نشنود و نپذیرد و به سخن‏چینیها گوش ندهد و در پى خطاها و عیوب نباشد و اگر هم نقطه ضعفى از کسى شنید یا فهمید، آن را فاش نسازد و آبرویش را نبرد. کسى که در پى عیوب مسلمین باشد از نظر مسلمانى و دینى گرفتار سقوط است و از ولایت خدا بیرون رفته، در ولایت شیطان قرار مى‏گیرد. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
«یا معشر من اسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه، لا تتبعوا عثرات المسلمین فانه من تتبع عثرات المسلمین تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته یفضحه»؛ (3).
اى گروه کسانى که به زبان مسلمان شده‏اید ولى دلها مسلمان نشده است! در پى عیبها و لغزشهاى مسلمانان نباشید، چرا که هر کس در پى شمارش و یافتن عیبهاى مسلمانان باشد، خدا هم پى‏جوى عیب او خواهد شد و هر که را که خدا در پى عیوبش افتد، رسوایش مى‏سازد.
5. پرهیز از قهر کردن و قطع رابطه، و اگر هم مفارقت و قطع ارتباط پیش آمد، آن را بیش از سه روز طول ندهد. در این مورد فضیلت از آن کسى است که زودتر آشتى کند و در صلح کردن پیش قدم گردد. هر اندازه که این جدایى بیشتر شود، شیطان خوشحال‏تر مى‏گردد. در این زمینه هم احادیث بسیارى نقل شده است.
6. بى‏اجازه و سرزده وارد بر خانه‏ى برادر مؤمن نشود و اگر مى‏خواهد داخل خانه یا اتاق یا محل کار او بشود، قبلا اجازه بگیرد(در این زمینه، در فصل دهم «حریم خانه و زندگى» مفصلا بحث شده است.)
7. برخورد با افراد، با چهره‏اى گشاده و خندان و کدورت‏زدا، و زدودن غم و اندوه از دل برادر ایمانى و ادخال سرور و شادمانى بر یک مسلمان، که این کار، نزد خداوند پاداشى عظیم دارد.
8. وفاى به عهد و عمل کردن به وعده و پرهیز از خلف وعده، یکى دیگر از حقوقى است که در روایات آمده و مسلمان در برابر مسلمان باید خود را به آن موظف بداند. به تعبیر امام سجاد علیه‏السلام: آن کس که وعده مى‏دهد و عمل نمى‏کند، منافق است. و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فلیف اذا وعد»؛ (4).
هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، هر گاه که وعده مى‏دهد، به آن وفا کند.
9. انصاف در برخورد با مسلمانان، یعنى آن گونه که دوست دارد با خودش رفتار کنند و با او برخورد داشته باشند، خودش هم با دیگران همان گونه معاشرت کند. این فضیلت اخلاقى در احادیث، مایه‏ى عزت نزد خدا و نجات از آتش دوزخ در قیامت به شمار آمده است و در سخنى از امام صادق علیه‏السلام، به عنوان یکى از سخت‏ترین تکالیفى که خدا بر بندگانش مقرر کرده، به حساب آمده و در کنار انصاف، مواسات و ذکر خداوند در همه حال بیان شده است. (5).
10. احترام به بزرگترها و محبت و رفق نسبت به کوچکترها
11. اصلاح میان افراد و آشتى دادن آنان، که این وصیت پیامبر اسلام در همه‏ى دورانها و توصیه‏ى حضرت على علیه‏السلام در بستر شهادت و سفارش ائمه‏ى دیگر است و رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را به عنوان «افضل الصدقه» دانسته است و حتى دروغ مصلحتى براى زدودن اختلاف و ایجاد آشتى بین دو مسلمان مجاز شمرده شده است. (6).
12. پوشاندن عیوب مسلمانان جهت حفظ آبروى آنان. به تعبیر رسول خدا صلى الله علیه و آله: هر کس عیب‏پوش مسلمانى باشد، خداوند هم عیب او را در دنیا و آخرت مى‏پوشاند.
13. پرهیز از حضور در جاهایى که سوءظن مسلمانان را برمى‏انگیزد. «پرهیز از مواضع تهمت» یک تکلیف است و چون ناپرهیزى از حضور در جاهایى که بدگمانى دیگران را سبب مى‏شود، موجب به گناه افتادن آنان مى‏شود، پس در مقابل مؤمنان وظیفه داریم که از این گونه حضورهاى شائبه‏دار و سوءظن‏آور و مسأله‏ساز بپرهیزیم تا موجب به گناه افتادن دیگران نشویم.
14. رفع نیاز مؤمنان و تلاش در راه «قضاء حاجت» او و برطرف کردن مشکلاتش، یکى دیگر از «حقوق مسلمانى» است و در روایات، ثوابى بیش از نماز و روزه و حج و طواف براى آن برشمرده شده است. بهره‏گیرى از مال و قدرت و آبرو و وجهه‏ى خویش، براى یارى یک مسلمان و برطرف کردن رنج و مشکل و گرفتارى او از عظیم‏ترین تکالیف ما در برابر برادران دینى است.

تا توانى به جهان خدمت محتاجان کن‏
به دمى یا درمى یا قلمى یا قدمى‏

15. حفظ عرض و آبروى یک مسلمان در غیاب او و اگر کسى به یک مسلمان تهمتى زد، دفاع از او واجب است و اگر بتواند دفاع کند و تهمت را دفع کند ولى کوتاهى و سستى کند، به مقتضاى روایات، در گناه تهمت‏زنندگان شریک است. کسى نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از مسلمانى بدگویى کرد و به آبروى او متعرض شد. رسول خدا آن سخن را رد کرد و از او دفاع نمود، سپس فرمود: هر کس از آبرو و حیثیت برادر دینى‏اش دفاع کند، این دفاع در قیامت حجابى از آتش مى‏شود و او را حفظ مى‏کند: «من رد عن عرض اخیه کان له حجابا من النار». (7).
16. سلام و مصافحه و معانقه. در روایات بى‏شمارى است که مسلمان وقتى به مسلمان دیگر مى‏رسد، سلام دهد، دست بدهد و مصافحه و معانقه کند، اگر او عطسه کرد، در پاسخ عطسه‏اش دعا کند و از خداوند براى او رحمت بطلبد.
17. عیادت، دیدار، تشییع جنازه، زیارت قبور، تسلیت و تعزیت به خانواده، دعا پس از فوت و… اینها از جمله حقوقى است که بر عهده‏ى مسلمان است. اگر برادر دینى‏اش بیمار شد، به عیادت او برود. اگر از سفر آمد یا از حج برگشت، او را زیارت کند، یا کلا مسأله دید و بازدید و رفت و آمد با برادر دینى. و اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازه‏اش شرکت کند و براى تسلیت‏گویى به بستگان و فرزندان او، به خانه‏اش سرکشى کند، سر قبر او حاضر شود، دعا و فاتحه بخواند، پس از فوت، کارهاى صالح و شایسته به نیت و نیابت از برادر دینى انجام دهد و ثوابش را هدیه به روح او کند.
حقوقى که یاد شد، نه همه‏ى حقوق، بلکه برخى از حقوق مسلمانى است که براى هر کدام احادیث فراوانى در منابع ما نقل شده است که جهت پرهیز از طولانى شدن بحث، به اشاره‏اى بسنده کردیم.
اما مناسب است که چند حدیث نسبتا جامع هم در همین مقوله‏ها عرضه کنیم، تا با حقوق متقابل دینى آشنا گردیم.
امام باقر علیه‏السلام فرمود: از جمله حقوق مؤمن بر برادر دینى‏اش این است که: گرسنگى او را برطرف سازد، راز و عیب او را بپوشاند، رنج و اندوهش را برطرف سازد، قرض و بدهى او را بپردازد و هر گاه از دنیا رفت، جایگزین او در رسیدگى به وضع خانواده و فرزندانش باشد. (8).
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: مؤمن هفت حق بر گردن مؤمن دارد که از سوى خدا واجب شده است.
1. در پیش رو، احترامش کند
2. در دل، محبت او را داشته باشد
3. در مال خود، مواسات نسبت به او داشته باشد
4. غیبت او را حرام شمارد
5. هنگام بیمارى به عیادتش رود
6. پس از مرگ، در تشییع جنازه‏ى او شرکت کند
7. پس از فوت او، درباره‏اش جز خیر و نیکى نگوید. (9).
معلى بن خنیس گوید: از امام صادق علیه‏السلام پرسیدم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ حضرت فرمود: مى‏ترسم که بدانى و عمل نکنى و آنها را تباه سازى. گفتم: لا حول و لا قوه الا بالله(یعنى ان‏شاءالله به یارى خدا عمل خواهم کرد). فرمود: «مؤمن بر گردن مؤمن هفت حق دارد که همه واجب است و اگر هر کدام را ضایع و تباه کند از ولایت خدا بیرون رفته و طاعت الهى را نافرمانى کرده است:
«اول»: اینکه آنچه براى خود دوست مى‏دارى براى او هم دوست بدارى و آنچه بر خود نمى‏پسندى براى او هم نپسندى.
«دوم»: اینکه با جان و مال و زبان و دست و پایت او را یارى کنى.
«سوم»: آنکه در پى جلب رضاى او باشى و او را به خشم نیاورى و دستورش را اطاعت کنى.
«چهارم»: آنکه براى او «چشم» و «راهنما» و «آینه» باشى(ان تکون عینه و دلیله و مرآته)
«پنجم»: آنکه چنین نشود که تو سیر باشى و او گرسنه، تو سیراب باشى و او تشنه، تو پوشیده باشى و او عریان!
«ششم»: آنکه اگر خادم یا همسرى دارى که کارهاى تو را انجام مى‏دهد و او بى‏همسر است، خدمتگزار خودت را بفرستى که لباسهایش را بشوید. برایش غذا بپزد و برایش جا بیندازد.
«هفتم»: آنکه قسم خوردن او را بپذیرى، دعوتش را قبول کنى، در بیمارى‏اش به عیادتش بروى، در مرگش براى تشییع جنازه حاضر شوى و اگر حاجت و نیازى دارد، در رفع آن نیاز بکوشى و نگذارى که او از تو درخواست کند(یعنى پیش از آنکه او درخواست کند، خودت به رفع مشکلش اقدام کنى).
هر گاه چنین کردى(و به این وظایف عمل نمودى) ولایت تو به ولایت خدا متصل مى‏گردد.» (10).
مراعات این وظایف متقابل، جامعه‏اى آرمانى، باصفا و صمیمیت، همبسته و منسجم، عاطفى و نیرومند پدید مى‏آورد که از حرارت ایمان و شوق برخوردار است و آحاد و افراد، در سایه‏ى این مودت و صداقت و مراعات، به قدرتى استوار و مجموعه‏اى مستحکم و خلل‏ناپذیر تبدیل مى‏شوند و جامعه‏ى اسلامى به عزت و اقتدار مى‏رسد. (11).
پایان این بحث را با حدیثى از امام صادق علیه‏السلام قرار مى‏دهیم که درباره‏ى اداى حق مؤمنان فرمود:
«ما عبد الله بشى‏ء افضل من اداء حق المؤمن»؛ (12).
خداوند، به چیزى برتر از «اداى حق مؤمن»، عبادت نشده است.

2. سلام و مصافحه
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند «تحکیم» است.
استوارسازى این رشته‏ها با کلى‏گویى به دست نمى‏آید. باید نمونه‏هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. «سلام» و دست دادن یکى از این امور است.
سلام، چراغ سبز آشنایى است.
وقتى دو نفر به هم مى‏رسند، نگاهها که به هم مى‏افتد، چهره‏ها که رو در رو قرار مى‏گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى، «سلام دادن» است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه».
دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر مى‏رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیا مناسب‏تر از «سلام» چیزى سراغ دارید؟

مفهوم سلام
سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتى و تندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندى به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه و کینه‏ورز و دشمن. نیز نوعى درود و تحیت اسلامى است که دو مسلمان به هم مى‏گویند. این معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان دیگرى از محبت و صمیمیت و خیرخواهى است. دلها را به هم نزدیکتر و محبتها را بیشتر مى‏سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکتر مى‏کند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!
«دست در دست، چو پیوند دو قلب
گرمتر مى‏گردد،
دل آزرده‏ى دوست،
نرمتر مى‏گردد…»
بارى… سلام، نام خداست و تحیت الهى. سفارش پیامبر است و امامان. تا آنجا که فرموده‏اند: اگر کسى پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید:
«من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه.» (13).
در حدیث دیگرى امام صادق علیه‏السلام از قول خداوند نقل مى‏کند که: بخیل، کسى است که از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد:
«البخیل من بخل بالسلام.» (14).
راستى… سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه انسان نمى‏کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى و… ندارد، بلکه محبت‏آور و صفابخش است و خداپسند و سیره‏ى رسول خدا صلى الله علیه و آله و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانه‏اى از تواضع و فروتنى و نداشتن کبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان نمى‏بینند، بلکه عزت و محبوبیت هم پیدا مى‏کنند. امام صادق علیه‏السلام فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقیت»؛ (15).
از نشانه‏هاى فروتنى این است که به هر کس برخوردى، سلام دهى.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح»؛ (16).
هر گاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام» و «دست دادن» با هم دیدار کنید.

ادب و آداب سلام
سیره‏ى رفتارى پیامبر خدا آن بود که به هر که مى‏رسید – حتى کودکان – ابتدا به او سلام مى‏کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان مى‏فرمود: پنج صفت است که تا زنده‏ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکى هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من «سنت» گردد. (17).
این خصلت خجسته از اخلاق حسنه و روحیه‏ى پاک و تواضع او سرچشمه مى‏گرفت. اینها درست؛ ولى ادب اقتضا مى‏کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در حدیث آمده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسى که ایستاده است.
و ایستاده بر کسى که نشسته است. (18).
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را باید آشکارا، بلند و با صداى رسا ادا کرد. احادیث فراوانى با عنوان «الجهر بالسلام» و «افشاء سلام» آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. با اینکه شما سلام داده‏اید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یا هر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى‏ادب و بى‏اعتنا خواهد شمرد و متکبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید؛ اما آهسته و زیر لب، به گونه‏اى که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مسأله‏اى، خصومتى و… پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبر شده‏اید که حتى جواب سلامش را هم نمى‏دهید یا با دشوارى و بى‏علاقگى جواب مى‏دهید.
راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشکارا سلام کردن.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید:
«هر گاه یکى از شما سلام مى‏دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگوید که «سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هر گاه یکى از شما جواب سلام مى‏دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگر نگوید که «سلام کردم ولى جوابم را ندادند!» (19).
اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسى است که شروع به سلام کند.
آن که سلام مى‏دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یک مؤمن است و هدیه را باید پاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیت دیگران را به گونه‏اى بهتر پاسخ دهید: «… فحیوا بأحسن منها» (20)، یا مثل همان را بازگردانید.

دست دادن
گفتیم که «مصافحه» هم، «دوستى‏آور»، «کدورت‏زدا» و «محبت‏آفرین» است. ما علاقه‏ى خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مى‏کنیم. برعکس، اگر با کسى کدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با او پرهیز مى‏کنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربرکت اسلامى، در تحکیم رابطه‏هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است.
امام باقر علیه‏السلام فرمود: هر دو نفر مؤمنى که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد. (21).
و نیز امام صادق علیه‏السلام فرمود:
هنگامى که دو برادر دینى به هم مى‏رسند و با هم دست مى‏دهند، خداوند با نظر رحمت به آنان مى‏نگرد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان مى‏ریزد، فرومى‏ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند. (22).

شیوه‏ى مصافحه
دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یکى از آنها پیوستگى و تکرار است. در یک سفر و همراهى و دیدار، حتى چند بار دست دادن نیز مطلوب است.
ابوعبیده نقل مى‏کند: همراه امام باقر علیه‏السلام بودم. اول من سوار مى‏شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار مى‏شدیم، سلام مى‏داد و احوالپرسى مى‏کرد، چنان که گویى قبلا یکدیگر را ندیده‏ایم. آنگاه مصافحه مى‏کرد. هر گاه هم از مرکب فرود مى‏آمدیم و روى زمین قرار مى‏گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مى‏کرد و دست مى‏داد و احوالپرسى مى‏کرد و مى‏فرمود: «با دست دادن دو مؤمن، گناهانشان همچون برگ درختان فرومى‏ریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (23).
از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى که سبب رنجش و درد گردد. (24).
جابر بن عبدالله مى‏گوید: در دیدار با رسول خدا صلى الله علیه و آله بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (25).
همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش کسى بیشتر است که دستش را بیشتر نگه دارد. (26).
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز این سنت نیکو را داشت که چون با کسى دست مى‏داد، آن قدر دست خود را نگه مى‏داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد. (27).
بارى… محبت قلبى را باید آشکار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکار کرد، تا از برکاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیها و تحکیم آشناییها و رابطه‏ها است. به دستور اسلام، هر گاه مؤمنى را ملاقات مى‏کنید، مصافحه کنید، خوشرویى و چهره‏ى گشاده و بشاش و خندان به هم نشان دهید. (28).
از آثار دیگر مصافحه، «کینه‏زدایى» است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمه» (29) و «تصافحوا فانه یذهب بالغل». (30) مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را مى‏زداید.

دست دادن با زنان
براساس «مکتبى» بودن مرز دوستیها و رابطه‏ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى و همکار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى و دیدارهاى رسمى، دلیل نمى‏شود که کسى با نامحرم و اجنبى، مسافحه کند. روشنفکر مآبى در این مسأله جایى ندارد. رسول خدا فرمود: با زنان دست نمى‏دهم (31) (البته زنان نامحرم). و در حدیث نبوى دیگرى آمده است:
«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد(که نباید دست دهد) و ناچار باشد، یا بخواهد با او «بیعت» کند، از پشت لباس(و با وجود حایل و پوشش دست، دستکش) مانعى ندارد.» (32).
البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است که از او تقلید مى‏کنید و هر مسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاک و حجت شرعى داشته باشد.

پی نوشت ها

(1). محجه البیضاء، ج 3، ص 354
(2). همان، ص 358
(3). اصول کافى، ج 2، ص 355
(4). همان، ص 364
(5). همان، ص 145
(6). محجه البیضاء، ج 3، ص 373. در این زمینه از جمله ر. ک: دروغ مصلحت‏آمیز، سید حسن اسلامى
(7). همان، ص 393
(8). میزان الحکمه، ج 2، ص 482
(9). بحارالانوار، ج 71، ص 222
(10). اختصاص، شیخ مفید، ص 28
(11). براى شناخت بیشتر این حقوق و وظایف، ر. ک: قاموس الأخلاق و الحقوق، عباس مخبر دزفولى، نشر بوستان کتاب
(12). بحارالانوار، ج 71، ص 243
(13). سفینه البحار، محدث قمى، ج 1، ص 645
(14). میزان الحکمه، رى شهرى، ج 4، ص 535
(15). خصال، صدوق، ص 11
(16). سفینه البحار، ج 1، ص 465
(17). بحارالانوار، ج 73، ص 10
(18). میزان الحکمه، ج 4، ص 538
(19). اصول کافى(عربى) کلینى، ج 2، ص 645
(20). نساء (4) آیه‏ى 86
(21). اصول کافى، ج 2، ص 179
(22). همان، ص 183
(23). همان: ص 179
(24). بحارالانوار، ج 73، ص 26
(25). همان، ص 23
(26). همان، ص 28
(27). همان، ص 30
(28). میزان الحکمه، ج 5، ص 355
(29). بحارالانوار، ج 74، ص 158
(30). میزان الحکمه، ج 5، ص 354
(31). کنز العمال، حدیث 475
(32). همان، حدیث 25346

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید