لزوم بازنگری در مصادیق علائم ظهور در کتب امروزین

لزوم بازنگری در مصادیق علائم ظهور در کتب امروزین

یکی از مشهورترین و رایج ترین مباحث مهدوی، علائم و نشانه های ظهور است که حجم زیادی از گفتگوهای علمی و عمومی را به خود اختصاص داده است. به نظر می رسد با توجه به تنوع موضوع و آمیختگی آن با نوعی آینده نگری و پیشگویی، بستری فراهم آمده تا مجموعه ای وسیع به عنوان علائم ظهور مطرح گردند، در حالی که شاید بخش عمده آن چیزی که امروزه از علائم ظهور شناخته می شود را نتوان از دل دلائل موجود ثابت نمود. البته به نظر محققین، وجود انواع انگیزه های جعل و تحریف در روایات علائم را نیز باید در برهه هائی از تاریخ حتمی دانست. در واقع این مبحث در طول سالیان دراز دچار تغییرات فراوانی شده که به نظر می رسد مشخص شدن حدود واقعی آن از ضروریات است.

اما از زوایای مختلفی می توان به این مجوعه نگریست و نقدهای گوناگونی می توان نمود. آنچه در این مختصر ارائه می گردد، بررسی برخی تعاریف و بعضی از تقسیم بندی های علائم ظهور در متون معاصر، و گزینش تعریفی مناسب بر مبنای مصادیق صحیح مطرح شده در روایات است. از این رو می توان مسئله اصلی این مجموعه را این گونه مطرح نمود: چه نسبتی میان تعاریف متداول و رایج امروزین درباره علائم ظهور، با مصادیق معرفی شده در روایات وجود دارد؟

این نوشتار مبتنی بر تلاش وسیعی است که در گذشته از سوی متفکران و مؤلفان مباحث مهدوی صورت گرفته است و برخی از آنها به عنوان پیشینه عمومی بحث قابل معرفی است. کتبی مثل: تاریخ غیبت کبرا از سید محمد صدر و تحلیل تاریخی نشانه های ظهور از آقای مصطفی صادقی. اما در خصوص این موضوع، یعنی آنچه که اختصاص به پاسخگویی مسئله مذکور و یا نظیر آن پرداخته باشد، مطلبی یافت نشد؛ که البته ممکن است به دلیل تقصیر در استقراء باشد.

روش پی گیری شده در این مختصر، مرور گزارش گونه بر تعاریف و مصادیق علائم ظهور در برخی کتب معاصر است که در بعضی موارد با تحلیل و نقدی مختصر ارائه گردیده است. در پایان نیز با مروری گذرا بر بعضی روایات مقبول بیان کننده علائم، به نظر مختار اشاره شده است.

تاریخچه بحث علائم ظهور
برای بررسی دقیق تر موضوع علایم ظهور به نظر می رسد مراجعه به تاریخچه طرح این بحث ضروری است. هر چند که توان بررسی، محدود به کتبی است که امروزه شناخته شده و در دسترس اند.

از مجموعه های روایی شیعه که اکنون در دست ماست ابن بابویه در کتاب الامه و التبصره و کلینی در کتاب کافی از اولین کسانی اند که از نشانه های ظهور سخن گفته اند. با این که ابن بابویه 32 روایت ذیل عنوان «آیات ظهوره» ذکر کرده، تنها پنج عدد از آنها مربوط به نشانه هاست. کلینی این چند روایت را در کتاب روضه کافی آورده؛ اما در کتاب اصول و ذیل مباحث غیبت و تاریخ ائمه علیهم السلام چیزی نقل نمی کند. پس از آن دو، نعمانی، شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی روایات علایم را در کتاب های الغیبه، کمال الدین و الارشاد گزارش نموده اند.

پس از این منابع که اصلی ترین کتب مربوط به علایم ظهور به شمار می روند، مؤلفانی که درباره حضرت مهدی علیه السلام یا به طور کلی در موضوع ملاحم و فتن مطالبی نوشته اند، آن احادیث را نقل کرده و غالبا از منابع مذکور استفاده نموده اند. در قرن ششم طبرسی در اعلام الوری و راوندی در الخرائج و الجرائح، در قرن هفتم ابن طاووس در کتاب ملاحم (الشریف بالمنن)، اربلی در کشف الغمه و مقدسی شافعی در عقد الدرر.

در دوره های بعدی نیز همین روایات نقل و گاه از منابع غیر معتبر به آنها افزوده شده است؛ چنان که کتاب هایی مانند الزام الناصب، بیان الائمه علیهم السلام، معجم الملاحم، نوائب الدهور، و… با نقل روایات معتبر و غیر معتبر از منابع شیعه و عامه به جمع آوری این اخبار پرداخته اند. این گونه کتاب ها که خود منبعی برای برخی نویسندگان معاصر به شمار آمده است، هیچ توجهی به منبع شناسی یا جرح و تعدیل راویان نداشته و بسیاری از اخبار نادرست و حتی ساختگی را گزارش کرده اند، به گونه ای که یکی از محققان معاصر از طرح برخی این مفقولات برآشفته و کتابی در رد آن نوشته است. در دهه های اخیر موج انتشار کتاب های مربوط به نشانه های ظهور شدت بیشتری یافته و نویسندگانی به جمع آوری اخبار و بررسی غیر محققانه و تطبیق آنها بر افراد یا گروه ها یا رویدادهای معاصر پرداخته اند و برخی هم خواسته اند با این تطبیق ها زمان ظهور را تخمین زنند.(1)

«در میان اهل سنت نیز قدیمی ترین کتابی که در موضوع فتن و ملاحم تدوین شده و امروزه هم موجود می باشد، الفتن نعیم بن حماد (متوفای ۲۲۸ ق) است. با این که نجاشی و طوسی بیش از پنجاه تألیف در موضوع غیبت و ملاحم ذکر کرده اند، در میان آنها نام هیچ یک از اصحاب امام باقر علیه السلام و امامان پیش از آن حضرت علیهم السلام وجود ندارد. بنابراین همه کتاب هایی که از نشانه های ظهور سخن گفته اند پس از تأسیس دولت بنی عباس تدوین شده و این مطلب با توجه به اوضاع سیاسی این دوره و ادعاهای مهدویت با فتنه های واقفیه قابل توجه است. به خصوص که تعداد قابل توجهی از این کتاب ها را واقفی ها و غلات نوشته اند و از طرفی روایات علائم به آن چه اهل سنت نقل کرده اند شباهت زیادی دارد.» (2)

بررسی کتب نامبرده از شیعه و دقت در اسامی و عناوین باب ها و فصل های مربوطه و هم چنین احادیث مذکور در ذیل این عناوین نکاتی را در خور توجه قرار می دهد:

اول: به جز آنچه که مرحوم کافی و نعمانی در کتب خویش ذکر کرده اند دیگر عناوین، یا علائم را مربوط به خروج دانسته و یا قبل از قیام معرفی نموده اند. هر چند که نامگذاری باب چهاردهم کتاب غیبت نعمانی هم همین گونه است، لیکن ایشان در جمله ای که بعد از نام باب آورده اند علایم را مربوط به ظهور معرفی کرده اند: «باب ما جاء فی العلامات التی تکون قبل قیام القائم علیه السلام و یدل على أن ظهوره یکون بعدها کما قالت الأئمه علیهم السلام». همان طور که از این جملات به نظر می رسد ایشان قیام و ظهور را به یک معنا گرفته و یا اقلا در یک مصداق جمع دیده اند.

اما در دیگر کتب تعبیری از ظهور نبوده و یا خروج و یا قیام مطرح شده است. تنها به عنوان اشاره ذکر این مطلب لازم است که امروزه بسیاری از محققین معارف مهدوی میان ظهور، و قیام و خروج تفاوت قائلند و از حیث مصداق نیز این دو جریان را تفکیک شده می دانند. با توجه به این مطلب در صورتی که شخصی این مبنا را بپذیرد، نمی تواند به راحتی آن احادیثی را که صراحت لفظ قیام و یا خروج را مطرح نموده و نسخه های متفاوت آن نیز همین گونه اند، بدون داشتن قرینه ای قابل قبول بر ظهور حمل کرده و علائم شمرده شده را مربوط به ظهور بداند. البته باید گفت که این علایم به فرض ارتباط با قیام و خروج، نسبت به ظهور مسکوت و لا بشرطند نه به شرط لا، که در نتیجه می توانند قبل از ظهور هم باشند و می توانند بین ظهور و قیام اتفاق بیفتند.(4)

دوم: دقت در احادیث مذکور در این ابواب و فصول نشان میدهد که مجموعه آنچه در این کتب به عنوان علامت (چه برای ظهور و یا قیام) مطرح شده است بسیار محدودتر از آن چیزهائی است که امروزه از علایم دانسته شده و در کتب متأخر نام برده می شود.

سوم: مهم ترین این علایم که در تعداد فراوانی از روایات مطرح شده است همان علایم است که به عنوان محتوم معرفی گردیده: سفیانی، یمانی، ندا، خسف و نفس زکیه و پس از آن سید خراسانی نیز به دلیل بدل بودن برای یمانی در بعضی از روایات شهرتی برخوردار شده است.

چهارم: برخی از آنچه که به عنوان علایم ظهور و یا قیام معرفی شده امروزه پس از گذشت قرن ها از اتفاق افتادن آنها و عدم رخداد ظهور نمی تواند جنبهی علامتگری و نشان دهندگی داشته باشد. در این گونه موارد به نظر می رسد که در واقع از همان ابتدا این موارد نه به عنوان علایمی برای ظهور امام دوازدهم علیه السلام، بلکه به عنوان پیش گویی از جریانات آینده مطرح شده اند، اما در سال های بعد و خصوصا با انگیزه های مختلفی که برای عده ای بوجود می آمده، در دایره علایم وارد شده اند.

عده دیگری از این علایم را نیز می توان مجعول و موضوع تلقی کرد و یا باید گفت اثبات صدور این روایات از معصوم علیه السلام به عنوان علامت ظهور به سادگی امکان پذیر نیست و محققین احتمال جعل را در این دسته به دلیل سوء استفاده از قابلیت ها و جذابیت های موضوع موعود باوری و مهدویت خصوصا در برهه هایی خاص از تاریخ که به دنبال جلب توجه و یاری توده های مردم خصوصا در مقابل حکومت ها بوده اند، بسیار بالا و بلکه قطعی می دانند.

تعاریفی برای علائم ظهور
اما از تاریخچه طرح موضوع و روایات علایم ظهور در کتب اصیل مهدوی که فارغ شویم، باید به این نکته توجه نمائیم که در آغاز دوران غیبت کبری بر اساس متونی که در اختیار است، تعریف خاصی از علایم ظهور و یا قیام و خروج ارائه نشده، بلکه به روش کتب حدیثی عنوانی برای باب و یا فصلی مشخص می گشته و در آن مجال، روایات بیان گر نشانه ها ایراد می گردیده است. حتی در کتبی مثل کمال الدین و یا غیبت شیخ طوسی که مملو از بیاناتی از صاحبان اثر است، بیانات حول محورهای اساسی تری چون اثبات وجود امام مهدی علیه السلام و غیبت و پاسخگویی به سؤالات و شبهات و اقوال مخالفین می گردد. این نکته به خوبی نشان از جایگاه بحث علایم ظهور در حوزه معارف مهدوی دارد و به روشنی از اهمیت کمتر این مباحث نسبت به دیگر مباحثی چون موارد مذکور خبر می دهد. بعدها در کتب متأخرتر، جایگاه علایم ظهور تا حدودی متفاوت شده و موارد آن نیز تنوع و تعدد بیشتری پیدا می کند. شیوه مرسوم در این آثار نیز نقل اقوال و روایات آنهم غالبا بدون بررسی سندی و متنی آنهاست.

شاید بتوان آغاز ارائه تعاریفی پیرامون علایم ظهور را در کتب متأخر و تا حدودی معاصر نام برد. برخی از این تعاریف بدین قرارند: علامت متضمن معنای کشف، دلالت، نشان دادن چیزی که این شیئی علامت آن است می باشد. (5)

نشانه های ظهور عبارت است از آن دسته از رخدادها که براساس پیش بینی معصومان علیهم السلام پیش از ظهور و یا در آستانه ی آن، یا هم زمان یا پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام پدید می آید. پدید آمدن هر یک از آن نشانه ها نویدی از ظهور حضرت مهدی علیه السلام و نزدیک شدن قیام جهانی آن حضرت است.(6)

علامت در لغت عرب به معنای نشانه است؛ بنابراین منظور از علایم ظهور، نشانه هایی است که نزدیک شدن ظهور را نشان میدهند و به وسیله آنها می توان امام مهدی علیه السلام را از مدعیان دروغین شناسایی کرد (7)… به تعبیر دیگر، نشانه های ظهور، رخدادهایی هستند برای اعلام عمومی نزدیک شدن ظهور و ایجاد آمادگی روانی مردم برای استقبال از ظهور حضرت مهدی موعود علیه السلام. (8)

علامت به معنای نشانه است و مراد از آن پیدایش پدیده ای است که با مقصود و مطلوب مرتبط بوده و آدمی را به سوی آن راهنمایی می کنند. به عبارت دیگر مراد از علایم ظهور، آن دسته از حوادثی است که براساس پیش بینی پیشوایان معصوم علیهم السلام قبل و یا در آستانه ظهور واقع خواهد شد و تحقق هر کدام نوید نزدیک شدن قیام حضرت علیه السلام را می دهد.(9)

این تعاریف و تعاریفی از این دست با تصریح به این که وقوع علایم نشانه نزدیک شدن زمان ظهور است و در واقع زمینه استقبال از ظهور را فراهم می آورد، نمی تواند دقیق و کامل باشد. برای روشن شدن منظور، بهتر است به برخی موارد که از علایم ظهور شمرده شده اند نگاهی بیافکنیم:

هم گسستن بنی امیه
خروج ابومسلم خراسانی
جنگ قدرت بنی عباس
زوال بنی عباس
بسته شدن پل بر روی دجله

این مثال ها و چندین مثال دیگر از اموری هستند که سال ها و بلکه قرن ها از وقوع شان فاصله گرفته ایم اما هنوز دوران غیبت ادامه دارد. آیا می توان تصور نمود که علامت یک پدیده از خود آن شیئ قرن ها فاصله داشته باشد؟! مگر نه این است که علامت برای کاشفیت و به عنوان نشانه و اشاره به صاحب علامت می آید و فلسفه وجودیش یاری به مخاطبان برای شناخت و درک صحیح صاحب علامت است؟

“پرسش این است که آیا امکان دارد نشانه یک چیز با فاصله از آن واقع شود؟ با مراجعه به کاربردهای این لفظ چنین برمی آید که علامت یا هم زمان و همراه یک مطلب واقع می شود یا با فاصله کمی پیش از آن. زیرا آن چه موجب شناخت چیز دیگر است نمی تواند فاصله زیادی با آن داشته باشد. مثلا علایم بیماری همراه آن ظاهر می شود و علامت هایی که برای راه نمایی و راه یابی قرار داده می شوند کمی پیش از مقصد یا مطلبی هستند که انتظار آن می رفته است. به همین جهت است که وقتی برای موضوعی علامتی قرار داده شد، همه منتظرند آن موضوع (البته پس از وقوع علامت) هر چه زودتر محقق شود و اگر فاصله طولانی شد در آن علامت تردید ایجاد خواهد شد.”(10)

“دقت در آیاتی از قرآن کریم که سخن از علایم دارند نیز این مطلب را به اثبات می رساند که علامت با رویدادی که از آن حکایت می کند همراه است (11) و جستجو در معنای علامت در کلام معصومین علیهم السلام نیز به خوبی نشان میدهد که کاربرد این کلمه در کلمات معصومین علیهم السلام همان مفهوم عقلایی و عرفی نشانه است؛ یعنی همراه و متصل به چیزی که نشانه برایش ذکر شده یا پیش از آن با فاصله ای بسیار کوتاه.”(12)

تقسیمات علائم ظهور
پس با رعایت این دقت در حقیقت علامت و نشانه، تعریفی که از علائم ظهور ارائه شده است در مورد عده نسبتا زیادی از آن چه امروزه از نشانه ها دانسته می شود صادق نیست. عده ای از نویسندگان با تعابیری دقیق تر و با تقسیم بندی های مختلفی که برای علایم ظهور نموده اند در صدد حل این مشکل بر آمده اند. از آن جمله می توان به تقسیم علایم به منفصل و متصل اشاره نمود:

علایم از جهت نزدیکی و دوری از زمان ظهور به دو دسته تقسیم می شود:
اول: رویدادهایی که نزدیک و چسبیده به زمان ظهور است، به طوری که از آخرین مقدمات ظهور شمرده می شود؛ هم چون قتل نفس زکیه، چنان که در اخبار و روایات آمده است.

دوم: روایاتی که گویای وقوع حادثه ای پیش از ظهور می باشند ولو این که با فاصله زمانی دور باشند. (13)

اما علایمی که به طور عموم مربوط به برنامه ریزی الهی است، از آنجا که واضح است که هدف این برنامه ریزی آماده ساختن و زمینه سازی دوران ظهور است، از این جهت وقتی یک انسان این مطلب را فهمید و روش این برنامه ریزی را دانست، می تواند بفهمد که کدامیک از این رویدادها مربوط به ظهور است و کدامیک مربوط نیست و حوادثی که بار مقدماتی ظهور را داراست و زمینه ساز ظهور حضرت بقیه الله علیه السلام می باشد از نظر اندیشه یک انسان متفکر به ناچار همگی جزو نشانه ها و کاشف از روز ظهور خواهد بود.(14)

با این بیان شمرده شدن آنچه که از ظهور فاصله داشته و یا حتی نزدیک است به عنوان علامت ظهور منوط به این مطلب است که آیا می توان آن پدیده را از زمینه سازان و مقدمات ظهور دانست یا خیر.

“و اما نسبت به رویدادهای تکوینی که بشارت وقوع آنها ولو در فاصله زمانی بسیار دور پیش از ظهور داده شده است، سر اساسی و نکته اصلی در این که آنها را به عنوان علامت ذکر کرده اند، آن است که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام برخی از حوادث بزرگی را که در آینده اتفاق خواهد افتاد و جلب نظر می کرده است، از طریق وحی و یا الهام فهمیده و به مردم می گفتند، و آن را مرتبط به ظهور حضرت بقیه الله علیه السلام می کردند تا مردمی که در زمان وقوع آن حوادث به سر می برند، صداقت گفتار ائمه علیهم السلام را درباره آن حوادث ببینند و نسبت به اخبار مربوط به حضرت بقیه الله علیه السلام نیز اعتقادشان محکم تر شود، و آنها را نیز درست بدانند. پس از این جهت این حوادث نشانه ظهورند که دلیل بر صدق اعتقاد به روایات مربوط به حضرت بقیه الله علیه السلام می باشند. و از اینجا می فهمیم که این حوادث را وقتی می توانیم علامت ظهور بدانیم که در روایات اسمی از آنها برده شده باشد و آنها را به عنوان نشانه و علامت ذکر کرده باشند؛ ولی اگر در روایات نیامده بود این گونه رویدادهای تکوینی را که در دوران پیش از ظهور واقع می شوند نمی توان گفت ارتباطی با ظهور حضرت بقیه الله (عجل الله فرجه الشریف) دارند. (15)

“نشانه های ظهور از یک نگاه به چهار دسته تقسیم می شود: نشانه هایی که با فاصله زمانی قابل توجهی پیش از ظهور رخ می دهند. نشانه هایی که با فاصله بسیار اندک پیش از ظهور اتفاق می افتند. (در آستانه ظهور). نشانه هایی که هم زمان با حادثه ظهور حضرت مهدی علیه السلام رخ می دهند. نشانه هایی که با فاصله اندک پس از ظهور و پیش از قیام حضرت مهدی علیه السلام اتفاق می افتند.”(16)

“بر اساس روایاتی چند، شماری از نشانه های ظهور، متصل به آن خواهد بود به گونه ای که بین آنها و ظهور حضرت مهدی علیه السلام فاصله چندانی نباشد. البته اینکه فاصله آن نشانه ها تا ظهور، چه مدت و یا چند روز است، به طور دقیق روشن نیست ولی قدر مسلم آن است که فاصله زیاد نیست و احتمالا مجموعه نشانه های متصل به ظهور، در همان سال ظهور یا سال پیش از آن رخ می دهد. بر این اساس تردیدی نیست که شماری از نشانه های ظهور، نزدیک ظهور و متصل به آن واقع می شود. در مقابل، نشانه های غیر متصل است که در طول تاریخ در دوران غیبت کبرا اتفاق افتاده و خواهد افتاد.” (17)

“علایم ظهور چیزهایی هستند که تا واقع نشوند حضرت صاحب الزمان علیه السلام ظاهر نمی شوند و حدوث هر یک از آنها دلیل است که ایام فرج تا اندازه ای نزدیک شده، اما دلالتی ندارد که بعد از حدوث آن علامت بلافاصله، حضرت صاحب الامر علیه السلام ظهور نمایند؛ ولی در مورد بعضی از آنها (مانند قیام سید حسنی و خروج سفیانی و…) تصریح شده است که مقارن ظهور آن حضرت علیه السلام واقع می شود.”(18)

هر چند این بیانات و تقسیم بندی ها برای دفع و یا رفع توهم و در واقع پاسخگویی به ذهن مخاطبی است که در انتظار رخ داد ظهور پس از وقوع مجموعه ای از چیزهائی است که از علائم شمرده شده اند، اما در واقع باید علایم را به گونه ای تعریف نمود که نیازمند این همه تبصره و یا توضیح نبوده و به تعبیر دیگر محتاج تخصیص اکثر نشود. آن چه امروزه خصوص در کتب واسطه و دست چندم مرسوم است این است که تعریفی از علایم ارائه می شود که شامل صدها مورد می گردد. این تعریف در برخی از نوشته جات به حال خود باقی می ماند و لذا مخاطب را به اشتباه می اندازد، و در پاره ای موارد با ذکر انواع و تقسیم بندی های بعدی در صدد اخراج اکثر مواردی است که از ابتداد شامل شده بود. این دقت در تعبیر و تعریف و شمارش علایم هنگامی جدی تر می شود که به خصوصیات موضع بحث یعنی علامت ظهور منجی و موعود دقت بیشتری شود.

نشانه های ظهور
“در منابع روایی حدیث های فراوانی در مورد نشانه های ظهور، وجود دارد. اسناد این روایات، بیشتر ضعیف و غیرقابل اعتماد است. از نگاه دلالت نیز، هماهنگی و انسجام لازم بین آنها نیست و پاره ای از آنها دگرگون و دست خوش تغییراتی شده اند. اینک با انبوهی از روایات صحیح و غیر صحیح در زمینه نشانه های ظهور، روبرو هستیم که دست کم شماری از آنها از آفت جعل و تحریف مصون نمانده است. بدبختانه کتاب هایی نیز وجود دارد که در آنها از سر جهل یا به عمد به این امر دامن زده شده است. البته برخی با گردآوری این روایات خواسته اند اصل آنها محفوظ بماند و نیز بنمایانند که همگان در اصل ظهور حضرت مهدی علیه السلام اتفاق نظر دارند. بنابراین التزام به درستی همه این روایات مشکل است و در بررسی نشانه های ظهور، احتمال جعل و تحریف و دسیسه های دست های پنهان سیاست را نباید نادیده گرفت.” (19)

“قدما و متقدمین علما بدون توجه به تحقیق و بررسی، فقط نظر به جمع آوری روایات داشتند، آن چه را که تا ساعت ظهور واقع خواهد شد را یک جا نوشته و رعایت تقدیم و تأخیر را نکرده اند؛ مثلا قسمتی از روایات فرج جزئی را یادآور شده و قسمتی فرج کلی، هم چنین علایم حتمی را با غیر حتمی با هم آورده اند، حتی غیبت خود امام را فرج دانسته اند، مانند روایت محمد بن زیاد از امام هادی علیه السلام که از فرج سؤال می کند. حضرت در جواب می نویسند: هر وقت صاحب شما از دار ظالمین غیبت کند، پس متوقع فرج باشید. آری در زمان بعضی از قدما، مانند شیخ کلینی، صدوق، مفید، شیخ طوسی – قدس الله ارواحهم – بیشتر آن وقایع پیش نیامده بود و هم چنین احتمال نمیدادند که غیبت این همه به طول بیانجامد لزومی نداشت که همه آن حوادث را فرج کلی بدانند، به همین دلیل این گونه نوشتند و دیگران نیز از آنان تبعیت کرده و با همان سلیقه نوشتند که سبب اشتباه متأخرین شده و آنان هر چه را دیدند، نوشتند و همه را علامات به حساب آورند بدون این که علامات حتمی را از غیر حتمی، و علایم فرج جزئی را از فرج کلی و علامت حتمی را از وقوع حتمی و سایر مطالب مربوط تفکیک نمایند که بعدها خودشان نیز گرفتار پیامد این بی توجهی شده و از پاسخ پرسش کنندگان و اشکال کنندگان عاجز مانده و دچار مشکل شده اند.”(20)

هر چند عمل متقدمین در جای خویش بدون عیب است چرا که ایشان به آن چه در زمان و شرایط خودشان نیاز بوده به خوبی عمل نموده و اخبار را در حد توان گردآوری، موضوع نبدی و بررسی اجمالی نموده اند، لیکن در مراحل و طبقات بعد کوتاهی هایی صورت گرفته و دیگران به مقتضیات زمان خویش و سنجش و محک متن برخی از روایات با آنچه که اتفاق افتاده است، تا حدودی بی توجهی نموده اند. به عنوان مثال هنوز هم در برخی کتب از زوال بنی عباس به عنوان نشانه ظهور نام می برند.

مطلب دیگری که حائز اهمیت است، این نکته است که بنابر تصریح و یا تلویح بسیاری از مؤلفین کتب مهدوی علامت و نشانه بودن آن اموری که با ظهور فاصله های زیادی پیدا می کنند به این صورت و معناست که شخص با روی دادن آنها می فهمد که در خط سیری به سمت روز موعود قدم بر می دارد و نه این که وقوع آنها الزام نشانه ای برای تحقق زود هنگام ظهور حضرت مهدی علیه السلام باشد. دقت در این گونه تعابیر این مطلب را به ذهن می اندازد که در واقع این جملات گزارشی از یک تناقض و یا اقلا ضدیتی است که در علامت بودن این امور پنهان است. آنچه که بشر از علامت توقع دارد، قرین بودن و یا نزدیک بودن به صاحب علامت است، از طرف دیگر پاره ای از آنچه به عنوان علامت آن هم در طول سالیان دراز تلقی شده است، هرگز چنین خصیصه ای ندارند. بناچار برای حل این معضل و برای این که نخواهیم این گزینه را برگزینیم که این امور در واقع اصلا ارتباطی با بحث ظهور – اقلا به آن صورتی که ما گمان می کرده ایم – نداشته اند، این گونه می گوییم که علامت هستند اما نه به معنای متعارف و متوقع. شاید بهتر باشد که بگوییم علامت هستند اما نه به معنای علامت بودن! و در واقع سخن بالا به همین مطلب برمی گردد. با دقت مضاعف در روایاتی که بیان کننده این دسته از قضایا هستند این مطلب کاملا مشهود است که این گونه امور از ابتدا داخل در بحث علایم نبوده اند تا الآن نیاز به استثنا و اخراج داشته باشند و برای توجیه چگونگی علامت بودنشان این همه تکلیف و تعبد نیاز باشد.

“هرگاه در کلمات معصومین علیهم السلام برای رویدادی نشانه ای ذکر شده، آن رویداد همراه آن نشانه یا با فاصله کوتاهی پیش از آن واقع شده است. بیان آنان درباره نشانه های ظهور حضرت مهدی علیه السلام هم از این قاعده مستثنا نیست و آن چه به عنوان نشانه ظهور معرفی شده است باید همراه آن یا در مدت کوتاهی پیش از آن محقق شود، چون ویژگی کلی علامت و نشانه این است که موجب شناخت می شود و آنچه موجب شناخت است نمیتواند با فاصله زیاد اتفاق افتد.

بنابراین تقسیم علائم به متصل و منفصل – که تقریبا در همه کتاب ها و مباحث مربوط به علائم ظهور وجود دارد – صحیح نیست. اگر قرار است نشانه های بیان شده در احادیث واقع شوند، زمان ظهور خواهد بود و اگر آن حوادث در گذشته به وقوع پیوسته باشد دیگر معنای نشانه نخواهد داشت، بلکه با پیشگویی است یا مطلبی است که معصومین علیهم السلام فرموده اند پیش از ظهور رخ خواهد داد نه این که علامتی برای زمان ظهور باشد.

بنابراین نمی توان گفت مقصود معصومین علیهم السلام این بوده که نشانه ها بایستی در طول زمان اتفاق بیفتد، هر چند فاصله زیادی از ظهور داشته باشد. علاوه بر این که در بعضی از روایات سخن از آشکار شدن علایم در سال ظهور یا نزدیک ظهور است. مانند کلمه قوام یا این که فرموده اند در سال ظهور چنین و چنان می شود. یا سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال قیام می کنند. “(21)

به عبارت دیگر تنها آن اموری که عقلا و عرفا ارتباطشان با ظهور به گونه ای است که می توان به آنان نشانه بودن برای ظهور را نسبت داد از علائم ظهورند. حال اگر در میان آنها تقسیماتی ممکن باشد قابل لحاظ کردن است. تقسیماتی از قبیل حتمی و غیر حتمی – که تنها تقسیم بندی وارد شده در خود روایات است – و یا آسمانی و زمینی و یا عادی و غیر عادی و…

“پیش گویی هایی که درباره حوادث و وقایعی که از آغاز غیبت تا ظهور رخ خواهد داد و از پیشوایان علیهم السلام به ما رسیده است، دو گونه است:

جزء علایم ظهور است.
جزء علایم ظهور نیست، بلکه حوادثی است که در طول غیبت اتفاق خواهد افتاد و ربطی به ظهور ندارد. فقط وقوع این حوادث در دوران غیبت پیش گویی شده است.

علایم ظهور دو گونه اند:
بیان نزدیکی ظهور؛ یعنی ظهور امام علیه السلام چند سالی بیش طول نخواهد کشید.
بیان هنگام ظهور که در آن سال ظاهر شده و یا ظهور قریب الوقوع است.”(22)

به نظر می رسد تمام این مسائل از آن جا نشأت گرفته که مؤلفین در باب نگارش روایات علایم ظهور با سهل گیری و مسامحه احادیث را جمع آوری نموده اند. امروزه که فرصت و توان بیشتری برای نقد احادیث چه از حیث سند و چه از حیث دلالت فراهم آمده، بطلان و یا عدم اعتبار برخی از این متون – هر چند مشهور و کثیر الذکر – ثابت شده است.(23)

“روایاتی که در مورد علایم ظهور وارد شده و در کتب موجود است برخی یقینی نیستند، بلکه خبر واحدی است که اشخاص مجهول الحال یا غیر موثق آنها را نقل کرده اند، لذا نمی توان به مضمون آن اخبار اعتماد کرد.” (24)

شاید بتوان آنچه که امروزه به عنوان مجموعه روایات علایم ظهور شناخته شده است را در تقسیم بندی ذیل بیان نمود:

روایاتی که از حیث سند و متن قابل پذیرش بوده و به درستی بیان کننده علایم و نشانه هایی برای ظهور حضرت مهدی علیه الصلاه و السلام هستند:

حضرت امام صادق علیه السلام: خمس علامات قبل قیام القائم الصحه و السفیانی و الخسف و قتل النفس الزکیه و الیمانی ..(25) پنج نشانه قبل از قیام امام مهدی علیه السلام خواهد بود: ندا (ی آسمانی) و خروج سفیانی و فروبردن زمین و کشته شدن نفس زکیه و (خروج) یمانی …

روایاتی که از حیث سند ضعیف اما به لحاظ متن تأیید شده با روایات معتبر دیگر هستند:
الفضل بن شاذان عمن رواه عن أبی حمزه قال قلت لأبی جعفر علیهما السلام لخروج السفیانی من المحتوم؟ قال: نعم و النداء من المحتوم…(26)

روایاتی که سند و متن خوبی دارند لیکن از علایم ظهور نیستند و به نوعی پیش گویی معصومین علیهم السلام از حوادث آینده و یا حوادث دوران غیبتند. مثل برخی اموری که در ملاحم و فتن مطرح گردیده است.

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: (اخْتِلَافُ بَنِی الْعَبَّاسِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ مِنَ الْمَحْتُومِ قُلْتُ وَ کَیْفَ النِّدَاءُ قَالَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ عَلِیّاً وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ قَالَ وَ یُنَادِی مُنَادٍ فِی آخِرِ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ عُثْمَانَ وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ)(27) از آنجا که در این روایت شریف از ندای آسمانی و مضمون و حتمیت وقوع آن سخن به میان آمده، شاید در نگاه اول تمام روایت در بیان علائم ظهور تلقی شود؛ لیکن دقت در جملات آن، مطلب را روشن تر می نماید. مسلما خود خروج امام مهدی علیه السلام دیگر از علائم ظهور نیست، آنهم علائم حتمی!(28) به همین قرینه و ضمیمه قرائن دیگر، تمام فقرات این حدیث در صدد بیان علائم ظهور نیست، بلکه در واقع سخن از مجموعه ای از اتفاقات و حوادثی است که در آینده حتما واقع خواهند شد. اختلاف بنی عباس هم که در روایت شریفه نام آورده شده است به عنوان یک پیشگوئی و اخبار از آینده است نه علامتی برای ظهور.

روایاتی که نه سند و نه متن قابل قبولی دارند
این دسته خود چند شاخه می شوند:
الف: روایاتی که خاصه از کتب عامه وارد مجامع حدیثی ما شده اند.
ب: روایاتی که قطعا مجعول و ساختگی اند.
ج: روایاتی که احتمال جعل و ساختگی بودن در آنها بسیار بالاست.

در مقابل، برخی از نویسندگان نیز شاید در صدد پاسخگویی به بخشی از این انتقادات برآمده و درباره تاریخچه و بعضی تقسیمات علایم ظهور می گویند:

“همان گونه که قرآن در برخی از موارد به صورت صریح از آینده خبر داده، پیامبر اسلام حضرت محمد صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام هم درباره وقایع آینده و حوادثی که بعد از آنها اتفاق خواهد افتاد، خبر داده اند که در اصطلاح به آنها ملاحم(29) فتن(30) گفته می شود.

… احادیث متعدد و بسیاری درباره ملاحم و فتن از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام نقل شده که مؤلفانی، آنها را به همین نام و به صورت کتاب جمع آوری کرده اند… پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام در این پیش گویی ها و پیش بینی ها به گونه ای خاص از وقوع حادثه ای مهم و عظیم به نام ظهور قائم آل محمد صلى الله علیه وآله وسلم خبر داده اند. این واقعه به اندازه ای بزرگ و عظیم می نماید که تمام وقایع و حوادث را تحت تأثیر و زیر سایه خود قرار داده است. همه اتفاقات آینده، مقدمه و زمینه این حادث عظیم تعبیر شده اند و علامتی از وقوع آن به شمار آمده اند. به همین دلیل، در گذر زمان به جای استفاده از اصطلاح ملاحم و فتن از اصطلاح علائم الظهور یعنی نشانه های ظهور امام مهدی علیه السلام بهره گرفته شده است.

… با توجه به مطالب فوق می توان نتیجه گرفت که پیش گویی های ذکر شده از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علهیم السلام همگی علایم و علامت به معنای لغوی نیستند و هر چند همه آنها در مسیر رسیدن به ظهور قائم آل محمد صلى الله علیه وآله وسلم قرار دارند، نمی توان گفت که وقوع یافتن یا نیافتن برخی از آنها خللی در ظهور ایجاد می کند. برخی گمان کرده اند که چون علامت یک شیئ اندکی قبل از آن می آید، مانند علایم راهنمایی و رانندگی که اندکی قبل از محل مورد نظر قرار داده می شود و یا مانند تب که علامت مریض است و همراه آن می آید، پس همه حوادث که در اصطلاح علائم الظهور نامیده شده اند، باید اندکی قبل از ظهور اتفاق افتند و چون ظهور اتفاق نیفتاده است، معلوم می شود هیچ یک از این علایم هم واقع نشده است. در جواب باید گفت این اشکال از خلط معنای لغوی و اصطلاحی علایم حاصل شده و باید میان این دو فرق گذاشته شود، چرا که بسیاری از حوادث و وقایعی که معصومین علیهم السلام ذکر کرده اند، علامت لغوی نبوده است و از آنها به ملاحم وفتن تعبیر می شود. چون تنها در دو یا سه قرن اخیر از اصطلاح علایم استفاده شده است. “(31)

پاسخ به نظر روشن است
اول: این که ملاحم و فتن چگونه به معنای علایم ظهور و بدل از آن شده است و با معنای اصطلاحی علایم ظهور همان ملاحم و فتن است نیاز به اثبات دارد.

دوم: همان توضیحات نخستین نگارنده محترم پیرامون تطوراتی که رخ داده تا منجر به محسوب شدن ملاحم و فتن از علایم الظهور شده نشان دهنده این مطلب است که علائم الظهور مطلبی، و ملاحم و فتن مطلب مستقل دیگری است.

سوم: اگر معنای علائم الظهور مربوط به دو یا سه قرن اخیر است پس چگونه در کتب قدما و حتی در خود کتاب کافی شریف علامت و آیه یا برای ظهور و یا برای قیام و خروج به کار رفته، و یا عنوان فصل یا بابی از کتب حدیثی نامبرده به این اسامی نامگذاری شده است؟

هر چند که سخن ایشان در مورد اصل ملاحم وفتن، و نحوه راه یافتن احادیث این کتب به دامنه علایم ظهور و خصوصا تاریخچه های مطرح شده صحیح است، لیکن ایشان هم برای حل تعارض بین این که چگونه چیزی علامت است اما این همه با فاصله از اصل موضوع واقع می شود و یا چگونه اموری از ملاحم و فتن هستند و امروزه از علایم ظهور دانسته شده اند مطالبی را نقل کرده اند که قابل نقد است.

گزارشی از یک مشکل
بر اساس مطالبی که نقل شد آنچه مشهود است گرفتار آمدن مؤلفین در ارائه تعریف و محدوده ای برای علایم ظهور است. به نحوی که یا باید قبول کرد که بسیاری از آنچه امروز به عنوان علامت ظهور شناخته شده است، ارتباط مستقیمی با بحث ظهور ندارد و به تعبیر واضح تر علامت ظهور یا قیام نیست و یا باید پذیرفت که تعریف علایم با مصادیقی که برای آن معرفی می شود مغایر است. لذا نیازمند تقسیم بندی های متعدد و متنوعی است تا بتوان تمامی مصادیق را با اندک مناسبت و یا از برخی زوایای خاص در دل علایم داخل نمود. به نظر می رسد بازتاب همین تعارض و تضاد در افکار عمومی عرف نیز قابل پی گیری است. امروزه بسیاری از مردم نمی دانند که از چه رو منتظر علایم ظهورند.

چرا که بارها عدم تحقق وعده های پیشین در رابطه با نزدیکی ظهور را دیده اند. هر چند گذشت زمان و وقوع وقایع مختلف در جلورفتن تاریخ و نزدیک شدن به روز موعود مؤثر است اما این مقدار از مناسبت برای دخول موضوع و حادثه و واقعه ای در نشانه های ظهور اگر کافی باشد، باید تمامی اتفاقات و حوادث تاریخ غیبت کبرا را از علائم ظهور و نزدیکی روز موعود به شمار آورد. آنچه فهم عرفی از نزدیکی ظهور می فهمد و آنچه از معنای علامت متبادر است این است که این نزدیکی محسوس و ملموس باشد و به عبارتی بین علامت و صاحب آن فاصله از حدی متعارف بیشتر نشود. به نظر می رسد برای اثبات بهتر این مطلب که علامت ظهور با آن، از لحاظ زمانی پیوستگی و یا نزدیکی دارد بهتر است که نگاهی گذرا به برخی روایات صحیح و قابل قبول این باب انداخته شود؛ هر چند در این مجال، از باب نمونه تنها به برخی روایات علائم پنج گانه اشاره می شود:

بررسی روایات علائم پنجگانه ظهور
ابتدا به این دسته از روایات اشاره می شود که پنج علامت را قبل از قیام امام مهدی علیه السلام معرفی نموده اند. به عنوان نمونه:

حضرت امام صادق علیه الصلاه و السلام: خمس علامات قبل قیام القائم الصیحه و السفیانی و الخسف وقتل النفس الزکیه و الیمانی… (32)

اینک به بعضی از روایات این پنج علامت، اما نه به ترتیبی که در روایات مذکور نام برده شده است اشاره می گردد:

1. روایات نفس زکیه و کشته شدن او
به عنوان نمونه: حضرت امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند: “لیس بین قیام قائم آل محمد وبین قتل النفس الزکیه إلا خمس عشره لیله “(33)

حتی با توجه به این اصل که ممکن است در جزئیات علائم (همچون فاصله زمانی یاد شده در روایت) بداء حاصل شود، باز هم می توان ادعا کرد که روایات نفس زکیه و از آن جمله روایت مذکور به روشنی از نزدیکی این دو رخ داد سخن می گویند. در روایت دیگری در همین رابطه حضرت امیر المؤمنین علیه الصلاه و السلام می فرمایند: (ألا أخبرکم بآخر ملک بنی فلان قلنا بلى یا أمیر المؤمنین قال قتل نفس حرام فی یوم حرام فی بلد حرام عن قوم من قریش و الذی فلق الحبه و برا النسمه ما لهم ملک بعده غیر خمس عشره لیله قلنا هل قبل هذا من شیء أو بعده فقال صیحه فی شهر رمضان تفزع الیقظان و توقظ النائم و تخرج الفتاه من خدرها).(34) این روایت شریف هر چند به صراحت نامی از نفس زکیه به میان نیاورده اما قرائن و شواهد داخلی روایت به روشنی انتساب آن را به موضوع نفس زکیه بیان می دارد و باز همان مطلب را می فرماید که فاصله زیادی بین کشته شدن او و واقعه ظهور یا خروج نیست.

2. روایات صیحه آسمانی
با تمام بحث هایی که درباره این نشانه وجود دارد که مثلا یکی است یا متعدد؟ چه زمانی شنیده می شود؟ گوینده آن کیست؟ و مضمون آن چیست؟ اما در نزدیکی این واقعه با ظهور اختلافی نیست. حتی برخی آن را مقارن ظهور دانسته اند چه آنکه در برخی روایات این شنیده شدن صیحه است که به منزله اعلام کننده ظهور و مشخص کننده مدعی حق آن معرفی شده است. برای نمونه: حضرت امام باقر علیه الصلاه و السلام: (… مَا أَشْکَلَ عَلَیْکُمْ فَلَمْ یُشْکِلْ عَلَیْکُمْ عَهْدُ نَبِیِّ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله وَ رَایَتُهُ وَ سِلَاحُهُ وَ النَّفْسُ الزَّکِیَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکُمْ هَذَا فَلَا یُشْکِلُ عَلَیْکُمُ الصَّوْتُ‏ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِهِ …)(35)

همانطور که مشخص است گویا اصلا مخاطب روایت دارد امام مهدی علیه الصلاه و السلام را نظاره می کند اما هراس این را دارد که نکند نتواند به درستی ایشان را بشناسد و در این هنگام با شنیدن صیحه دیگرشکی برایش باقی نمی ماند.

در روایت دیگری آمده است … فعند ذلک تقتل النفس الزکیه و اخوه بمکه ضیعه فینادى مناد من السماء ایها الناس ان امیر کم فلان و ذلک هو المهدی الذی یملاء الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.(36) به فرض صحت سند روایت، نزدیکی و مقارنت قتل نفس زکیه با شنیده شدن صیحه آسمانی استفاده می گردد.

حتی بر اساس آنچه که پیرامون صیحه احتمال داده شده و زمان آن ۲۳ ماه مبارک رمضان سال ظهورمعین گردیده است، باز هم فاصله ماه مبارک تا زمان ظهور قطعا نمی تواند بیش از چند ماه به طول انجامد چرا که آن سال ظهور نامیده شده و نهایتا فاصله ای حدود ۱۱ ماه و چند روز را می توان بین این دو واقعه تصور کرد.(37)

۳. خروج سفیانی
سفیانی که می توان گفت بیشترین تعداد روایات وارده در مباحث علایم ظهور را به خود اختصاص داده است(38) یکی دیگر از نشانه هایی است که فاصله چندانی تا ظهور ندارد. به ویژه با دقت در این مطلب که نابودی سپاه و خود او به دست حضرت مهدی علیه الصلاه و السلام و توسط سپاه ایشان خواد بود،(39) قاعدتا خروج و به عبارتی ظهور او در عرصه جهانی نمی تواند فاصله زیادی با ظهور حق امام مهدی علیه السلام داشته باشد و در واقع هر چقدر که بخواهد طول بکشد باید گفت که ظهور در مدت عمر او اتفاق می افتد، که البته روایاتی وجود دارد که فاصله خروج او تا ظهور و به عبارتی خروج او تا افولش را متجاور از پانزده ماه نمی داند.(40)

از میان انبوه روایات مربوط به او، تنها چند روایت که از منظر مورد نظر یعنی نزدیک بودن به ظهور و زمان مند بودن نسبت به آن دارای بیان است، ذکر می گردد؛ (… ویبعث السفیانی جیشا إلى الکوفه و عدتهم سبعون الفا… فبیناهم کذلک اذ اقبلت رایات من قبل خراسان و تطوى المنازل طیا حثیثا و معهم نفر من اصحاب القائم علیه السلام…)(41) … سفیانی سپاهی هفتاد هزار نفری را به سوی کوفه گسیل می دارد. … در این حال (که لشکر سفیانی در حال قتل و غارت کوفیان است)(42) پرچم هایی از خراسان حرکت می کنند و به سرعت منازل را می گذرانند. در میان آنهابرخی از اصحاب قائم علیه السلام نیز حضور دارند …

همانطور که مشخص است با توجه به اینکه جریان باطل سفیانی با ظهور حق حضرت مهدی علیه السلام معاصر خواهد شد، به روشنی نزدیکی خروج سفیانی با ظهور استفاده می شود. این مطلب خصوصا بانقل روایت ذیل تقویت و تایید می گردد:

حضرت امام صادق علیه الصلاه و السلام: السفیانی من المحتوم و خروجه فی رجب و من اول خروجه الى آخره خمسه عشر شهرا.(43) خروج سفیانی حتمی است و در رجب صورت می گیرد و از اول خروجش تا پایان کارش پانزده ماه خواهد بود ….

همانطور که واضح است مدت جریان سفیانی از ابتدا تا فرجام ۱۰ ماه بطول می انجامد و البته نهایت کار او که همان نابودی کامل سپاه وی و خود اوست نیز به دست حضرت مهدی علیه السلام خواهد بود: حضرت امیر المؤمنین علیه الصلاه و السلام: (… فیؤتى بالسفیانی اسیر فیأمر به فیذبح على باب الرحبه…)(44) پس سفیانی را که اسیر شده نزد امام مهدی علیه الصلاه والسلام می آورند؛ آن حضرت علیه السلام دستور قتل او را صادر می نمایند، پس او نزد باب الرحبه کشته می شود …

بدین ترتیب حتی اگر کشته شدن سفیانی در اولین روز ظهور هم باشد، خروج او نهایتا ۱۵ ماه قبل از ظهور خواهد بود و حال آنکه مسلما بخشی از جریان سفیانی تا پس از ظهور نیز کشیده شده و لذا فاصله خروج او تا روز ظهور از این مقدار کمتر است. بر اساس مجموعه روایت مشعر به اقدامات سفیانی جریان پانزده ماهه او به دو قسمت شش ماهه نبردها و نه ماهه حکمرانی بر سرزمین های فتح شده(45) توسط او تقسیم می گردد.(46)

علاوه بر مطالب گفته شده، با توجه به مشخص شدن ماه رجب به عنوان ماه خروج سفیانی، به فرض پذیرش روایاتی که ظهور را در ماه محرم بیان می کنند، می توان فاصله دقیقتری بین این دو جریان به دست آورد.

4- خسف بیداء
خسف به معنای فرو رفتن و فرو بردن(47) است و بیداء نیز نام سرزمینی بین مکه و مدینه است.(48) چون این موضوع با جریان سفیانی کاملا مرتبط است، پس از سفیانی به این مورد می پردازیم.

اما کلیات این مطلب بدین شرح است:
حضرت امام باقر علیه الصلاه و السلام فرمودند: … فبلغ أمیر جیش السفیانی أن امتهدی قد خرج إلى مکه فی جیشا على أثره فلا یدرکه حتى یدخل مکه ….. و ینزل أمیر جیش السفیانی البیداء فنادى مناد من السماء یا بیداء أبیدی القوم فیخسف بهم …(49) به فرمانده لشکر سفیانی گزارش می رسد که حضرت مهدی (علیه السلام) به سمت مکه حرکت کرده است. او سپاهی را به دنبال آن حضرت روانه می کند. آنها به ایشان دست نمی یابند و حضرت مهدی علیه السلام داخل مکه می شوند .. فرمانده سپاه سفیانی با سپاهش در بیداء فرود می آید. در این هنگام ندا دهنده ای از آسمان ندا میدهد: ای زمین بیداء، اینان را نابود کن. سپس زمین آنها را در خود فرو می برد.

این حادثه که بصورت معجزه رخ می دهد با توجه به مباحثی که پیرامون تقارن مقطعی از جریان سفیانی با ظهور حضرت مهدی علیه السلام گذشت و عنایت به روایات مربوط به خسف، قطعا در همان برهه و در جریان ظهور و قیام خواهد بود و لذا نزدیکی آن به ظهور و ارتباط زمانی دو واقعه کاملا مشخص است؛ (50) بنابراین از تطویل کلام در این مبحث حذر می کنیم.

5. یمانی
یمانی سرداری از اهل یمن است که مردم را به حق و عدل دعوت می کند.(51) اما نزدیکی زمان خروج او به ظهور، از روایاتی استفاده می شود که خروج او را مقارن با خروج سفیانی معرفی می کنند.

حضرت امام باقر علیه الصلاه و السلام می فرمایند: خروج السفیانی و الیمانی و الخراسانی فی سنه واحده فی شهر واحد (52). خروج سفیانی، یمانی و خراسانی، در یک سال، در ماه واحد است.

همچنین این قرابت و نزدیکی زمانی بین سفیانی و یمانی به شرکت در یک مسابقه و حضور در یک میدان تشبیه شده است: حضرت امام صادق علیه الصلاه و السلام: الیمانی و السفیانی کفرسی رهان ..(53) یمانی و سفیانی مانند دو اسب مسابقه اند …

در هر حال تقارن قیام اصلاح گرانه یمانی با خروج ویرانگر سفیانی، نزدیکی قیام او را به ظهور و یا قیام نشان می دهد.

بررسی و نتیجه گیری
همانطور که گذشت در روایات مختلفی پنج نشانه به صورت شفاف و مشخص علامت و نشانه ظهور و یا خروج امام مهدی علیه السلام معرفی شده اند و بررسی اجمالی روایات هر کدام از این علایم گویای جزئیاتی از آن وقایع پنج گانه و از جمله تقارن و نزدیکی زمان رخ داد با ظهور و یا قیام است. با دقت توأم به هر دو موضوع – روایات بر شمارنده این علایم به عنوان نشانه های ظهور و یا قیام و حتى تأکید بر حتمی بودن آنها و روایات هر کدام از این علایم – باز همان معنای متبادر عرفی و لغوی تداعی می گردد که اساسا علامت و نشانه چون حاکی از واقعه ای است که صاحب آن محسوب می گردد، نباید با فاصله زمانی طولانی از اصل واقعه رخ دهد چه آنکه فلسفه وجودی خویش را از دست می دهد و کارایی لازمی را که به جهت انجام آن جعل گردیده است، نخواهد داشت. در نتیجه در این مختصر به دنبال بیان پاره ای از آنچه که در مبحث علایم ظهور به بررسی دقیق تر و اصلاح و ترمیم نیاز دارد، یعنی ارائه تعریفی صحیح، جامع و مانع از علایم ظهور، به این واقعیت می رسیم که آنچه امروزه به عنوان تعریف علایم ظهور ارائه می شود با آن مصادیقی که به عنوان نشانه ها شمرده می شوند همخوانی ندارد.

اگر قرار است که علایم ظهور حاکی از نزدیکی زمان ظهور باشند، خصوصا با عنایت به موقوف بودن این مطلب بر اخبار آینده و توقف اطلاع از غیب بر کلام وحی و معصومین علیهم السلام، تنها آن اموری را می توان نزدیک ظهور دانست و معرفی نمود که به واقع در روایات شریفه همین گونه به ما معرفی شده باشند. و اگر قرار باشد که این دقت در شمارش مصادیق رعایت شود، چه بسا اکثر آنچه امروزه در زمره علایم ظهور شمرده می شود از این دایره خارج گردند و تنها مصادیقی همچون علایم پنجگانه مذکور و چند مورد دیگر باقی بمانند.

از آنطرف اگر قرار است در معنای علامت و نشانه توسعه قائل شده و هر آنچه را که اساسا خبر از آینده و پیشگویی هایی است که از حیث زمان در ایام غیبت واقع می شوند از مصادیق علایم بشمریم، دیگر در تعریف علایم نباید سخنی از ارتباط زمانی نشانه ها با اصل واقعه چه ظهور و چه قیام – به میان آوریم و نباید توقع نزدیکی زمان روزگار حضرت مهدی علیه السلام را به صرف رخ داد برخی از این امور، در معاصرینشان ایجاد نمائیم.

صد البته آنچه به صواب نزدیک تر به نظر می رسد گزینش مطلب اول است؛ به این معنا که ما علایم را نشانه های نزدیکی زمان ظهور و یا قیام بدانیم و در واقع آنها را همانگونه معرفی نمائیم که لغت و عرف از نشانه و آیت و علامت می شناسد و توقع دارد، اما از آنطرف هر مطلبی را علامت ظهور ندانیم و آنقدر در شمارش مصادیق فارغ البال نباشیم که بعد بخواهیم با انواع تقسیمات و فروعات و تبصره ها مشکلات و تناقضات القا شده به مخاطبین و معاصرین این همه رخ داد را پاسخگو باشیم و چه بهتر که از ابتدا این بحث را کاملا روشن بیان کنیم که پاره ای از امور اصلا ارتباطی با بحث علائم ندارند و به منظورهای دیگری فرموده شده اند، اما امروزه در دایره علائم وارد شده و از آنها محسوب می شوند.

در پایان لازم است اشاره شود که پیرامون موضوع علائم علاوه بر آنچه که مختصرا ارائه گردید و آنچه که اجمالا اشاره شد که آیا این علائم مربوط به ظهورند، و یا قیام و خروج و یا اینکه برخی مربوط به اولی و بعضی برای دومی، جای مباحثی از قبیل اینکه آیا علائم ظهور نشانه نزدیکی ظهور یا قیامند ویا نشانه صدق و حقانیت آن که در این صورت می توانند مقارن و حتى متأخر هم واقع شوند و یا بحثی در نقض و ابرام مصادیق از حیث سند و محتوا- البته تا آنجا که به دور از افراط و تفریط است – نیز آن گونه که شایسته می نماید، خالی است.

پی‌نوشت‌ها:
1- تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی، صص 65-64
2- همان، ص 64
3- به دلیل گستردگی بحث از یکی بودن ظهور و قیام و یا تفاوت آن ها این مورد را به محل دیگری واگذار می کنیم. اما به عنوان نمونه از دو کتاب تاریخ غیبت کبرای شهید سید محمد صدر و عصر ظهور شیخ علی کورانی نام برده می شود.
4- برای مطالعه بیشتر، رک تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی.
5- تاریخ غیبت کبری، سید محمدصدر، ترجمه سید حسن افتخارزاده، ص 549
6- فرهنگ نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان ص 445
7- سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، ص 14
8- همان، به نقل از تاریخ الغیبه الکبری، صص ۳۹6 – ۸
9- تنها راه، عاطفه احمدی و سمیه فرزاد فرد، ص ۲۰۷.
10- تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی، صص 53 – ۵۲
11- همان ص 54. برای نمونه: سوره بقره، آیه 248: (وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه حکومت او، این است که (صندوق عهد) به سوی شما خواهد آمد. (همان صندوقی که در آن، آرامشی از پروردگار شما، و یادگارهای خاندان موسی و هارون قرار دارد در حالی که فرشتگان، آن را حمل می کنند. در این موضوع، نشانه ای (روشن) برای شماست اگر ایمان داشته باشید.». سوره آل عمران، آیه41 قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزًا وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ. (زکریا) عرض کرد: «پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده!» گفت: «نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهی گفت. (و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهری، برای گفتگو با مردم از کار می افتد.) پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ، بسیار یاد کن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو!. سوره مریم، آیه 10 علی نبینا و آله و علیهم السلام: قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا. عرض کرد: «پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلم (با مردم) نخواهی داشت در حالی که زبانت سالم است!».
12- همان، ص 54
13- تاریخ غیبت کبری، سید محمدصدر، سید حسن افتخارزاده، صص ۵۵۰ – 549
14- همان، ص ۵۵۰
15- همان، ص 551
16- فرهنگ نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، ص 445
17- همان
18- سیمای آفتاب، حبیب الله طاهری، ص ۲۷۰
19- فرهنگ نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، صص44۸-44۷
20- سیمای جهان در عصر امام زمان علیه السلام، محمد امینی گلستانی، ج ۱، صص 348-349
21- تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی، صص 56 – 55.
22- سیمای جهان در عصر امام زمان علیه السلام، محمد امینی گلستانی، ج ۱، ص ۳4۷
23- در این زمینه آثار ارزشمندی یافت می شود، مثلا: تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی
24- سیمای آفتاب، حبیب الله طاهری، صص ۲۷۰ – ۲6۹
25- کافی:ج ۸ ص ۳۱۰. سند این روایت صحیحه بدین شرح است: محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد بن عیسى عن على بن الحکم عن أبی أیوب الخراز عن عمر بن حنظله قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: …
برای اطمینان از وثاقت محمد بن یحیی رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۳۵۳.
برای اطمینان از وثاقت أحمد بن محمد بن عیسی رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۸۳
برای اطمینان از وثاقت علی بن الحکم رجوع شود به: فهرست شیخ طوسی، ص ۲6۶.
برای اطمینان از وثاقت أبی أیوب الخراز رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۲۰.
برای اطمینان از وثاقت عمر بن حنظله رجوع شود به: درایه النور، قسمت توصیف از بخش اسناد.
26- الإرشاد، ج ۲، ص ۳۷۱. همانطور که ملاحظه می شود سند در دو مرحله دارای ارسال است
27- کافی، ج ۸ ص ۳۱۰. سند این روایت بدین شرح است: محمد بن یحتی عن أحمد بن محمد عن ابن قال عن أبی جمیله عن محمد بن علی الحلبی قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: …
برای اطمینان از وثاقت محمد بن یحیى العطار رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۳۵۳
برای اطمینان از وثاقت أحمد بن محمد بن عیسى الأشعری رجوع شود به: رجال النجاشی ، ص ۸۳
برای اطمینان از وثاقت الحسن بن علی بن فضال التیمی رجوع شود به: رجال شیخ طوسی ، ص ۳۵4
برای اطمینان از وثاقت أبی جمیله المفضل بن صالح رجوع شود به: نورالدرایه، قسمت توصیف از بخش اسناد برای اطمینان از وثاقت محمد بن على الحلبى رجوع شود به: فهرست شیخ طوسی ، ص ۳۸۵
28- چرا که در روایت فرمودند: وخروج القائم من المحتوم.
29- ملاحم جمع ملحم و ملحمه است و به درگیری بسیار خونین و پرکشتار میدان جنگ ملحمه می گویند. سنت های تاریخی و علایم ظهور، رسول رضوی، مشرق موعود ش ۱، ص ۸۸
30-فتن جمع کلمه فتنه به معنای پسندیده، جذب کننده و جذاب است … هم چنین به امتحان و آزمایش هم فتنه گفته می شود … در اصطلاح به آشوب ها و اختلافاتی که بر سر انتخاب صحیح و سقیم و راستی و کژی در آینده اتفاق خواهد افتاد، فتن گفته می شود، همان.
31- همان، صص 88-89
32- کافی، ج ۸ ص ۳۱۰.
33- کمال الدین، ج ۲، ص 649. سند این روایت صحیحه بدین شرح است: حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن علی بن مهزیار عن عبد الله بن محمد الحجال عن ثعلبه بن میمون عن شعیب الحذاء عن صالح مولى بنی العذراء قال سمعت أبا عبد الله الصادق علیه السلام یقول: …
برای اطمینان از وثاقت محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۳۸۳.
برای اطمینان از وثاقت محمد بن الحسن الصفار رجوع شود به: رجال النجاشی، ص ۳۵4.
برای اطمینان از وثاقت العباس بن معروف رجوع شود به: رجال شیخ طوسی ، ص ۳۶۱
برای اطمینان از وثاقت علی بن مهزیار رجوع شود به: رجال شیخ طوسی ، ص ۳۸۸ و ص ۳۶0
برای اطمینان از وثاقت عبد الله بن محمد الحجال رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۲۲6
برای اطمینان از وثاقت ثعلبه بن میمون رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۱۱۸
برای اطمینان از وثاقت شعیب الحذاء رجوع شود به: رجال النجاشی ، ص ۱۹۵. گفتنی است ایشان همان شعیب بن اعین حداد است چرا که همین روایت در الارشاد و در کتاب الغیبه شیخ طوسی از شعیب الحداد نقل شده است و عنوانی به نام الحذاء یافت نشد.
برای اطمینان از وثاقت صالح مولى بنی العذراء رجوع شود به: معجم رجال الحدیث، ج ۹، ص ۸
34- غیبت نعمانی، ص ۲۵۸.
35- تفسیر عیاشی، ج ۱، ص 64
36- غیبت شیخ طوسی ، ص 462
37- هر چند معمولا کسانی که وقوع صیحه را در ماه مبارک رمضان می دانند، ظهور و یا قیام را در ماه محرم معرفی می کنند که در این صورت فاصله میان این دو واقعه چیزی حدود سه ماه و ۱۷ روز می گردد.
38- حدود یکصد روایت از نه معصوم علیهم السلام؛ سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، ص ۱۱
39- سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، ص ۹6: فرجام سفیانی
40- در ادامه متن روایت آورده خواهد شد. غیبت نعمانی ۲۹۹ و بحارالانوار، ج ۵۲، ص۲4۸
41- غیبت نعمانی قدس سره، ص ۲۷۹، باب 14، ح 67. سند این روایت بدین شرح است: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید عن هؤلاء الرجال الأربعه (محمد بن المفضل و سعدان بن اسحاق بن سعید و احمد بن الحسین بن عبدالملک و محمد بن احمد بن الحسن) عن ابن محبوب و أخبرنا محمد بن یعقوب الکلینی أبو جعفر قال حدثنی علی بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه قال و حدثنی محمد بن عمران قال حدثنا أحمد بن محمد بن عیسى قال و حدثنی علی بن محمد و غیره عن سهل بن زیاد جمیعا عن الحسن بن محبوب قال و حدثنا عبد الواحد بن عبد الله الموصلی عن أبی على أحمد بن محمد بن أبی ناشر عن أحمد بن هلال عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن أبی المقدام عن جابر بن یزید الجعفی قال قال أبو جعفر محمد بن على الباقر علیهم السلام: …
برای اطمینان از وثاقت أحمد بن محمد بن سعید رجوع شود به: رجال النجاشی، ص 94
برای اطمینان از وثاقت احمد بن الحسین بن عبدالملک رجوع شود به: رجال النجاشی، ص ۸۰
برای اطمینان از وثاقت الحسن بن محبوب رجوع شود به: رجال الکشی، ص 556
برای اطمینان از وثاقت عمرو بن أبی المقدام رجوع شود به: رجال ابن داود، ص4۸۸
برای اطمینان از وثاقت جابر بن یزید الجعفی رجوع شود به: رجال الکشی، ص196.
42- سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، ص ۵۷
43- غیبت نعمانی 1، ص ۲۹۹، ب۱۸، ح ۱. سند روایت از این قرار است: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید بن عقده قال حدثنی محمد بن المفضل بن إبراهیم بن قیس بن رمانه من کتابه فی رجب سنه خمس و ستین و مائتین قال حدثنا الحسن بن علی بن فضال قال حدثنا ثعلبه بن میمون أبو إسحاق عن عیسى بن أعین عن أبی عبد الله علیه السلام …
برای اطمینان از وثاقت أحمد بن محمد بن سعید بن عقده رجوع شود به: رجال النجاشی، ص 94
برای اطمینان از وثاقت محمد بن المفضل بن إبراهیم بن قیس بن رمانه رجوع شود به: رجال النجاشی ص ۳4۰
برای اطمینان از وثاقت الحسن بن علی بن فضال رجوع شود به: رجال شیخ طوسی، ص ۳۵4
برای اطمینان از وثاقت أبو إسحاق ثعلبه بن میمون رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۱۱۸
برای اطمینان از وثاقت عیسی بن أعین رجوع شود به: رجال النجاشی، ص۲۹6
44- معجم احادیث الامام المهدی علیه الصلاه و السلام، ج 4، ص ۹۳، ح ۲
45- شام، حمص، فلسطین، اردن، قنسرین و منطقه عراق. فرهنگ نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، ص ۲۰۵
46- سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، ص۹۸: مدت اقدامات سفیانی
47- قاموس قرآن، ج۳، ص۲۶۹ و العین، ج 4، ص ۲۰۱
48- لسان العرب، ج ۳، ص ۹۷
49- غیبت نعمانی قدس سره، ص ۲۷۹، ب 14، ح 67
50- برای مطالعه بیشتر و اطلاع از نظریات پیرامون تقدم، تقارن و یا تأخر خسف نسبت به ظهور: سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، صص۹۰ – ۹۳
51- فرهنگ نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، ص۱۵۷
52- الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۵. سند روایت از این قرار است: سیف بن عمیره عن بکر بن محمد عن أبی عبد الله علیه السلام …
برای اطمینان از وثاقت سیف بن عمیره رجوع شود به: رجال النجاشی، ص ۱۸۹.
برای اطمینان از وثاقت بکر بن محمد الأزدی رجوع شود به: رجال الکشی، ص۵۹۲. لازم به ذکر است که این روایت علاوه بر الارشاد، در غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی نیز نقل شده است.
53- غیبت نعمانی قدس سره، ص۳۰۵، ب۱۸، ح ۱۵. سند این روایت بدین قرار است: حدثنا علی بن احمد قال حدثنا عبید الله بن موسى عن ابراهیم بن هاشم عن محمد بن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله علیه السلام أنه قال: … که نفر اول تضعیف شده است و نفر دوم هم مجهول است؛ لیکن همین روایت در امالی شیخ طوسی، ص ۱۹۱ با طریق دیگری آمده است: حدثنا الشیخ أبو جعفر محمد بن الحسن بن على بن الحسن الطوسی (رضی الله عنه)، قال أخبرنا أبو عبد الله الحسین بن إبراهیم القزوینی، قال أخبرنا أبوعبد الله محمد بن وهبان الهنائی البصری، قال حدثنی أحمد بن إبراهیم بن أحمد، قال أخبرنی أبو محمد الحسن بن علی بن عبد الکریم الزعفرانی، قال حدثنی أحمد بن محمد بن خالد البرقی أبو جعفر، قال حدثنی أبی، عن محمد بن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، قال سمعت أبا عبد الله (علیه السلام)
برای اطمینان از وثاقت الحسین بن إبراهیم القزوینی رجوع شود به: درایه النور، قسمت توصیف از بخش اسناد. برای اطمینان از وثاقت أبو عبد الله محمد بن وهبان الهنائی البصری رجوع شود به: رجال النجاشی ص۳۹۷ برای اطمینان از وثاقت أحمد بن إبراهیم بن أحمد رجوع شود به: رجال شیخ طوسی، ص 411 أبو محمد الحسن بن علی بن عبد الکریم الزعفرانی: مجهول
برای اطمینان از وثاقت أبو جعفر أحمد بن محمد بن خالد البرقی رجوع شود به: رجال النجاشی ص۷۷
برای اطمینان از وثاقت محمد بن خالد البرقی رجوع شود به: رجال شیخ طوسی، ص ۳۶۳
برای اطمینان از وثاقت محمد بن أبی عمیر رجوع شود به: رجال النجاشی، ص ۳۲۷
برای اطمینان از وثاقت هشام بن سالم رجوع شود به: رجال النجاشی ، ص 434
در این طریق نیز یک راوی مجهول وجود دارد لیکن نقل و پذیرش این روایت از دو طریق توسط دو شخصیت حدیثی همچون مرجوم نعمانی و شیخ طوسی می تواند تا حدودی منجر به اطمینان از صدور آن شود.

منابع:
1. الارشاد، محمد بن محمد بن نعمان، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم مقدسه، اول، ۱4۱۳ قمری.
2. امالی شیخ طوسی، محمد بن الحسن، انتشارات دار الثقافه، قم مقدسه، اول، 1414 قمری.
3. تاریخ غیبت کبری، سید محمد صدر، ترجمه سید حسن افتخارزاده، نیک معارف، تهران، دوم، ۱۳۸۲ شمسی.
4. تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی، پژوهشکده علوم و معارف اسلامی، قم مقدسه، اول، بهار ۱۳۸۵ شمسی.
5. تفسیر عیاشی (کتاب التفسیر) ، محمد بن مسعود، چاپخانه علمیه، تهران، ۱۳۸۰ قمری.
6. تنها راه، عاطفه احمدی و سمیه فرزاد فرد، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام، قم مقدسه، سوم.
7. سیمای آفتاب، حبیب الله طاهری، زائر، قم مقدسه، دوم، بهار ۱۳۸4 شمسی رجال ابن داود، حسن بن على بن داود، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ قمری.
8. رجال شیخ طوسی، محمد بن الحسن، انتشارات حیدریه، نجف اشرف، ۱۳۸۱ قمری.
9. رجال کشی، محمد بن عمر بن عبدالعزیز، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳4۸ شمسی
10. رجال نجاشی، احمد بن على بن احمد، مؤسسه انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱4۰۷ قمری.
11. سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، ثانی عشر علیهم السلام، قم مقدسه، اول، تابستان ۱۳۸4 شمسی.
12. سیمای جهان در عصر امام زمان علیه السلام، محمد امینی گلستانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم مقدسه، تابستان ۱۳۸۵ شمسی.
13. غیبت شیخ طوسی، محمد بن الحسن، مؤسسه معارف اسلامی قم، اول، ۱4۱۱ قمری.
14. غیبت نعمانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، مکتبه الصدوق تهران، ۱۳۹۷ قمری.
15. فرهنگ نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام، قم مقدسه، اول، تابستان ۱۳۸۷ شمسی.
16. فهرست شیخ طوسی، محمد بن الحسن، مکتبه المرتضویه، نجف اشرف. کافی، محمد بن یعقوب، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چهارم، ۱۳6۵ شمسی.
17. کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن على بن الحسین، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، قم مقدسه، دوم، ۱۳۹۵ قمری.
17. معجم احادیث الامام المهدی علیه الصلاه و السلام، مؤسسه المعارف الاسلامیه – مسجد مقدس جمکران، قم مقدسه، دوم، ۱4۲۸ قمری.
18. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویی ، مرکز نشر آثار شیعه، قم مقدسه، ۱4۱۰ هجری (۱۳۶۹ شمسی).
19. مشرق موعود، پژوهشکده مهدویت، سال اول، شماره چهارم، زمستان ۱۳۸۹
20. نرم افزار: درایه النور، نسخه 1.2

منبع: مجموعه مقالات سومین کنگره علمی – پژوهشی مهدویت، به اهتمام: اداره کل تبلیغات اسلامی خوزستان، نویسنده: مهدی راستی فر، ناشر: نشر اندیشه کهن پرداز، چاپ اول، تهران، 1389ش، صص 54-17

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید