هر وقت حضرت سیدالشهداء (ع ) بر پیامبر اکرم (ص ) داخل مى شدند حضرت او را به خود مى چسباندند و سپس به حضرت امیرالمومنین على (ع ) مى فرمودند:
او را بگیر و بعد او را مى بوسیدند و گریه مى کردند.
امام حسین (ع ) مى فرمود: اى پدر چرا گریه مى کنى ؟
حضرت رسول (ص ) فرمود: فرزندم جاهاى شمشیر را بوسیدم و گریه ام گرفت .
حضرت امام حسین (ع ) فرمود: اى پدر من کشته خواهم شد؟ حضرت رسول (ص ) فرمود: بلى به خدا قسم تو و پدرت و برادرت همگى کشته خواهید شد.
حضرت امام حسین (ع ) فرمود: پدر، قبور ما از هم متفرق و پراکنده مى باشد؟
حضرت رسول (ص ) فرمود: بلى پسرم .
حضرت امام حسین (ع ) فرمود: از امت شما چه کسانى به زیارت ما میآیند؟ حضرت رسول (ص ) فرمود: من و پدرت و برادرت و تو را زیارت نخواهد نمود مگر راست گویان امت من .(1)
آمده ام بقتلگه بابا عزا بپا کنم
درد دل از براى تو زجور اشقیا کنم
بابا نگر حزینه ام من دخترت سکینه ام
آوردى از مدینه ام بى تو سفر چرا کنم
بابا گلى گم کرده ام چون اصغر شیرین زبان
میگردم اندر کشتگان شاید گلم پیدا کنم
هم سفرم شمروسنان گریه کنم بر تو چنان
سیلى خورم ز دشمنان چه ناله و نوا کنم
خیز و به بین که من شدم عازم کوفه خراب
بگو چسان در این سفربى تو دلم رضا کنم
خیز وزخاک و خون شها مرا بدامنت نشان
اگر که شب رسد پدر دامن که ماءوى کنم
نه طاقتى ترا بود ز زخمهاى دشمنان
نه مرحمى مرا بود گذارم و دوا کنم
1- ترجمه کامل الزیارات ، 215
منبع: داستانهایی از گریه بر امام حسین علیه السلام ، تالیف علی میر خلف زاده