چگونگی زندگی امام حسن(ع) در مدینه

چگونگی زندگی امام حسن(ع) در مدینه

کارنامه ده ساله امام حسن مجتبى(ع) در مدینه منوره

بازگشت به مدینه منوره
امام حسن مجتبی علیه السلام چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاویه و رفت و آمدهای مکرر از سوی دوستان و دشمنان، مصلحت را در آن دید که به همراه بعضی از یاران، از کوفه به مدینه جدش رسول خداصلی الله علیه وآله هجرت نمایند.

او به همراه برادرش حسین بن علی علیه السلام و خانواده و اطرافیانش، راهی مدینه شدند. مردم کوفه با اندوه بسیار به مشایعت آن حضرت شتافتند، در حالی که اشک، چشمان بسیاری را فرا گرفته بود.(1)

مشایعت کنندگان با نگاه های طولانی، حسرت خود را اظهار می داشتند و با زبان حال بر سرنوشت تیره خود -که با هجوم و سلطه چکمه پوشان معاویه گره می خورد- سرود اندوه می سرودند. امام علیه السلام و همراهانش به مدینه آمدند و در آنجا اقامت گزیدند.

سبط اکبر پیامبر، این ناخدای بُردبار تصمیم گرفت با فرو بردن خشم خود و صبر و تحمّل، کشتی اسلام را از غرقاب حتمی حکومت معاویه نجات بخشد و نگذارد حکام بنی امیّه با احادیث جعلی و نسبت های ناروا به پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه وآله و پدرش أمیرمؤمنان علیه السلام و صحابه بزرگ، چهره واقعی اسلام را عوض کنند و به اسم اسلام بعد از پیامبر، اهداف شیطانی خود را بر امت اسلامی تحمیل نمایند و بدعت ها و سنت های جاهلیت را دوباره همانند اجدادشان احیا کنند.

حضرت ده سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همچون پدر و جدّ بزرگوارش، طبیب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدینه و مظلومان عالم بود و خورشید گونه بر همه زوایای تاریک عالم اسلام می تابید و با سخنان زیبای علی گونه و رفتار حلیمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه اش مسلمین جهان را رهبری می کرد و در مقابل جبهه کفر تأویلی(2) و همه اندیشه های شیطانی آنان در راستای مبارزه با باطل، راست قامتانه ایستادگی کرد و به نور الهی درخششی دیگر داد.

اینک دورنمایی از آنچه در آن مدت کوتاه -با توجه به جنگ های گوناگون روانی معاویه و بنی امیّه- توسط سبط اکبر رسول خداصلی الله علیه وآله انجام گرفت را در ذیل می آوریم.

دورنمایی از کارنامه ده ساله امام حسن علیه السلام در مدینه منورّه

1 – تربیت و آموزش نیروهای کارآمد
پس از حضور آن حضرت در مدینه، محدثان، راویان و دانشمندان بزرگ به سوی آن شهر شتافتند و جهت کسب فیض، گرد آن حضرت جمع شدند. در این مدت، بسیاری از افراد که در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری آن حضرت بیدار گشتند و مبانی اصیل اسلام را از آن سلاله پاک پیامبر آموختند.

مورّخان مسلمان همچون ابن عساکر، مرحوم علامه مجلسی(3)، میرزا محمد تقی سپهر، ابن شهر آشوب و … شاگردان نامدار و راویان اخبار آن حضرت را به تفصیل آورده اند.

این ستارگان فروزان که از مشعل تابناک امام حسن مجتبی علیه السلام کسب فضیلت و معنویت می کردند، از دو گروه تشکیل شده بودند:

1 – بعضی از صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله و یاران با سابقه علی بن ابی طالب علیهما السلام.

2 – تابعین و دیگر اشخاصی که در خدمت آن بزرگوار تلمذ می کردند.

بر اساس همین دو طبقه، نام آن ها را در ذیل می آوریم:

اوّل:
1) احنف بن قیس: شیخ طوسی او را از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان و حسن بن علی علیهما السلام می داند.

2) اصبغ بن نباته: از راویان و اصحاب خاص علی بن ابی طالب و امام حسن علیهما السلام بوده و حدود 56 روایت نقل کرده است.

3) جابر بن عبدالله انصاری: از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله و علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین و زین العابدین و امام باقرعلیهم السلام که در غزوه بدر و هجده غزوه دیگر شرکت نمود، هفده روایت از وی نقل شده است و در سال 78 هجری قمری از دنیا رفت.

4) جعید همدانی: اهل کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین و امام مجتبی علیهما السلام بوده است و امام حسین و زین العابدین علیهما السلام را نیز درک کرده است.

5) حبّه بن جوین عرفی: اهل یمن و از اصحاب امیر مؤمنان و امام حسن علیهما السلام بوده است.

6) حبیب بن مظاهر: او از یاران علی بن ابی طالب و امام مجتبی علیهم السلام بوده و در زمره “شرطه الخمیس”(4) است و در کربلا به شهادت رسیده است.

7) حجر بن عدی بن حاتم کندی کوفی.

8) رشید هجری: از اصحاب خاص امیر مؤمنان و امام حسن علیهما السلام بوده و در مسیر دوستی علی بن ابی طالب علیهما السلام به شهادت رسید و در رجال کشی از وی روایات زیادی نقل شده است.

9) رفاعه بن شدّاد: از اصحاب امام اوّل و دوّم بوده است.

10) زید بن ارقم: وی نابینا بوده و به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله و امام اوّل و دوم و سوّم رسیده است و روایاتی را از آنان نقل کرده است.

11) سلیمان بن صرد خزاعی: بنابر نقل شیخ طوسی، وی به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله و امام اوّل و دوّم رسیده و از اصحاب آنان می باشد.

12) سلیم بن قیس هلالی: او از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بود و از محضر امام مجتبی علیه السلام فیض می برد، لکن حجاج او را تعقیب کرد تا او را بکشد. سلیم بن قیس فرار کرد و به “أبان بن ابی عیاش” پناه برد، مدتی بدین وضع بود که مرگش نزدیک شد. به هنگام مرگ کتابی را به رسم امانت به وی داد که همه اش احادیث و روایات بود. کسی غیر از “أبان بن ابی عیاش” از سلیم بن قیس هلالی روایتی نقل نکرده است. أبان درباره او می گوید: پیرمردی متعبد و خداپرست بود که نور از چهره اش درخشش می نمود(5).

13) عامر بن واثله بن أسقع: کنیه وی “اباالطفیل” بوده و روایاتی از رسول خداصلی الله علیه وآله و امام اوّل و دوم نقل کرده است.

14) عبایه بن عمرو بن ربعی: عبایه بن ربعی نیز گفته شده و از یاران امام اوّل و دوم می باشد.

15) عمرو بن حَمِقْ خزاعی: وی از نیروهای شرطه الخمیس بود و در جنگ جمل و صفین به همراهی علی بن ابی طالب علیهما السلام جنگید و با امام مجتبی علیه السلام بود تا به دست معاویه به شهادت رسید.

16) قیس بن عباد: او نیز از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده است.

17) کمیل بن زیاد نخعی: او از اهل یمن بوده که از افراد مورد اطمینان علی بن ابی طالب و حسن بن علی علیهما السلام به شمار می رفت.

18) حارث اعور بن بنان منقری: از افراد ثقه و مورد اطمینان امام اوّل و دوّم می باشد که در آن مدت کسب فیض نمود.

19) مسیب بن نجبه فزاری: وی زاهد زمان و از یاران امام اوّل و دوم بوده و به کتابت در خدمت امام حسین علیه السلام نیز مشغول بوده است.

20) میثم بن یحیی تمّار معروف به “میثم تمّار”(6): از بزرگان صحابه علی علیه السلام و در شمار شرطه الخمیس بوده و خود شرحی مفصل دارد.

گروه دوم:
بعضی از راویان و کسانی که در نزد آن حضرت تلمّذ نموده و روایاتی را نقل کرده اند عبارتند از:

أبوالأسود دوئلی، ابو اسحاق بن کلیب سبیعی، ابو جوزی ، ابوصادق “کسان بن کلیب”، ابو مخنف (لوط بن یحیی أزدی)، ابو یحیی (عمیر بن سعد نخعی)، اسحاق بن یسار، اشعث بن سوار، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابّه بنت جعفر والبیّه(7)، حذیفه بن أسید غفاری، سفیان بن ابی لیلا همدانی، سفین بن لیل، سوید بن غفله، شعبی، طحرب عجلی، عبدالله بن جعفر طیّار، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن عوف، عمر بن قیس مشرفی، عیسی بن مأمون زراره، فاطمه بنت حبّابه والبیّه، محمد بن اسحاق، مسلم بن عقیل، مسلم بطین، مولی ابی وائل (ابو رزین بن مسعود)، نفاله بن مأمون، هبیره بن مریم، هلال بن نساف.

اینان برخی از شاگردان و یاران امام حسن مجتبی علیه السلام بودند که از شهرها و کشورهای مختلف مانند کوفه، یمن، همدان و … جمع شده بودند. آنان همگی در محضر آن بزرگوار کسب فیض نمودند و تربیت یافتند و در برابر هجوم فرهنگی معاویه بدعت گذار ایستادند، برخی از آنان بعد از شهادت حسن بن علی علیهما السلام به دست معاویه جنایتکار به شهادت رسیدند و برخی دیگر در سال 61 هجری قمری در رکاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام در برابر یزید بن معاویه، طاغوت دیگرِ عصر ایستادند و با خون خود اسلام و قرآن را آبیاری کردند.(8)

گذشته از شاگردان معروف آن حضرت، فرزندان برومند آن بزرگوار همچون: حسن بن حسن معروف به حسن مثنّی رحمه الله، زید بن حسن، عمرو بن حسن، عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن و … از دریای نورانیت آن پدر بزرگوار بهره می بردند و هرکدام در تاریخ به نوعی درخشش داشتند.

2 – نشر فرهنگ اصیل اسلام
از امور اساسی دیگری که امام مجتبی علیه السلام آن را به بهترین وجه انجام داد و بدان اهمیّت فراوان می داد، نشر فرهنگ اصیل اسلام در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگی حاکمان أموی به ویژه معاویه بن ابی سفیان بود، زیرا این خاندان بیش ترین و بالاترین دشمنی ها را در مقابل اسلام و رسول خداصلی الله علیه وآله روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیّه سلاح، جنگ بدر و أُحد و احزاب و … را علیه رسول خداصلی الله علیه وآله و مسلمانان به راه انداخت، پسرش معاویه نیز جنگ صفین را علیه خاندان اهل بیت علیهم السلام رهبری کرد و در نهروان و جمل و تحریکات داخلی دیگر از هیچ گونه جنایتی فروگذار نکرد.

معاویه پس از پیروزی نظامی علیه حکومت عراق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستین شیعه آغاز کرد. موارد زیر از مصادیق این تهاجم است:

الف) بدعت گذاری در دین
1) در ایّام خلافتش چهل روز در نماز جمعه، صلوات و درود بر رسول خداصلی الله علیه وآله را ترک کرد. وقتی از او پرسیدند: چرا چنین کردی؟!

گفت: نام پیامبر را بر زبان جاری نمی کنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.(9)

2) معاملات ربوی را تجویز کرد،به طوری که ابو درداء در برابرش ایستاد و گفت: “سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَنْهی عَنْ مِثْلِ هذا اِلاَّ مِثْلاً بِمِثْلٍ؛ شنیدم پیامبر خداصلی الله علیه وآله مردم را از معاملات ربوی نهی می کرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد.”

معاویه اعتنایی نکرد و به کار خود ادامه داد. ابو درداء از گستاخی معاویه نسبت به دین خدا به خشم آمد و با این که قاضی دمشق بود، راهی مدینه گردید و گفت: هیچ گونه عذری برای همکاری با معاویه برای من باقی نمانده است، زیرا او در برابر فرمان رسول خداصلی الله علیه وآله به رأی خود عمل می کند.(10)

3) حدود الهی را تعطیل کرد، زیرا برای دزدی که سارق بودنش ثابت شده بود -به طوری که بر نه نفر همراه و شریک وی حدّ جاری کرده بودند- وساطت کرد و جلو اجرای حدود الهی را گرفت.(11)

صاحب “البدایه و النهایه” می نویسد: در اسلام این اولین حدّی بود که از اجرای آن جلوگیری شد(12).

4) بعضی از احکام حجّ را عملاً تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد و بوی خوش استعمال نمود.(13)

5) نسبت به دیگر احکام الهی بی اعتنا بود و هرگونه که می خواست عمل می کرد مثلاً در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد، با این که رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: “لَیْسَ فِی الْعیدَیْنِ أذانٌ وَ لا اِقامَهٌ(14)؛ در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه مشروعیت ندارد.”

6) خطبه های نماز عید فطر را قبل از نماز خواند و این عمل را بنی امیّه بر خلاف سنت رسول خداصلی الله علیه وآله ادامه دادند.(15)

7) آب را در ظرف طلا و نقره می نوشید و در آن ها غذا می خورد، در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله آن را نهی کرده بود.(16)

8) لباس حریر (که بر مردان حرام است) بر تن می کرد و اعتنایی به محرمات الهی نمی کرد.(17)

9) بنی امیّه به پیروی از حکّام خود، همچون معاویه در یکی از دو خطبه نماز جمعه و عید -به هنگام گوش دادن خطبه ها- می نشستند و در دیگری می ایستادند.(18)

ب) تشویق جاعلان حدیث
معاویه برای کاستن از عظمت اهل بیت و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حدیث در مدح و منقبت او و عثمان و … احادیثی بسازند تا بدین وسیله زمینه کم رنگ شدن جلوه احادیث نبوی در مورد اهل بیت، به ویژه علی بن ابی طالب علیهما السلام ایجاد گردد. او در چند مرحله احکامی را به عمال خود نوشت:

مرحله اوّل
معاویه نوشت: “با کمال دقّت راویانی را که طرفدار عثمانند و در فضایل و بزرگواری های او سخن می گویند، شناسایی کنید و آن ها را گرامی بدارید، در مجامعشان شرکت کنید و بزرگشان بدارید و نام آنان رابه همراه روایات و احادیثی که درباره عثمان و پدرش نقل می کنند برای من بفرستید.(19)”

گویندگان و نویسندگان با نوشتن احادیث گوناگون درباره او و عثمان، به اموال فراوانی از سوی معاویه دست یافتند و در پی این امر، احادیث جعلی همه جا فراگیر شد. معاویه این سیاست را تا مدت ها دنبال کرد.

مرحله دوم
معاویه نوشت: “روایات درباره عثمان زیاد شده و همه جا را فرا گرفه است، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیث بسازند؛ هر حدیثی را که درباره ابو تراب شنیدید آن را رها نکنید مگر این که حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل کنید؛ چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادلّه و احادیث مربوط به ابو تراب (علی بن ابی طالب) و شیعه او را کم رنگ تر می کند و حجتشان را باطل می نماید.”(20)

عمّال و دست اندرکاران معاویه دست به جعل و ساختن حدیث زدند. ابو هریره ها و عمروعاص ها و کعب بن أحبارها و … میدان دار این معرکه ننگین گردیدند و معاویه محور اصلی واساسی این خیانت بزرگ بود. اسرائیلیات؛ یعنی،خرافاتی که منافقان از یهود، مانند کعب احبار و دیگران ساختند و نسبت به اسلام و فرهنگ اسلامی دادند، سراسر کتب اهل سنت را فرا گرفت و حتی کتب صحاح آنان نیز از این مسأله مستثنی نشد. کار بدان جا رسید که هرکسی حدیثی را از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل می کرد، با دیده شک و تردید به او نگاه می کردند.

امام باقرعلیه السلام در مجلسی جهت آگاهی مردم از این گونه احادیث بر اساس درخواست بعضی از یارانش، بیش از صد مورد خواند و سپس فرمود: “مردم گمان می کنند این گونه احادیث صحیح است! آنگاه فرمود: “هِی وَاللَّهِ کُلُّها کِذْبٌ وَزُورٌ؛ سوگند به خدا! همه این احادیث دروغ و بهتان است.”(21)

و در جای دیگر فرمود:

“وَیَرْوُونَ عَنْ عَلِی علیه السلام أشْیاءَ قَبیحَهً، وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ علیهما السلام ما یَعْلَمِ اللَّهُ اِنَّهُمْ قَدْ رَوَوْا فی ذلِکَ الْباطِلَ وَ الْکِذْبَ وَ الزُّوُرَ(22)؛ مطالب زشت و ناپسندی درباره علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین علیهما السلام روایت می کنند. خدا می داند که همه آن ها باطل، دروغ و بهتان است.”

ج) علنی نمودن منکرات
به عنوان نمونه، معاویه زیادبن عبید (أبیه) را به پدر خود ابوسفیان نسبت داد و او را برادر خود خواند!

در نامه ای رسمی نوشت: “مِنْ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ مُعاوِیَهِ بْنِ أَبی سُفْیان اِلی زیادِ بْنِ أبی سُفْیان …؛ این نامه ای از معاویه پسر ابوسفیان به زیاد پسر ابو سفیان است.”
مادر زیاد بن أبیه از زن های بدکار و شناخته شده مکّه بود. بر سر در خانه خود پرچم داشت و افراد لاابالی و هرزه به آن جا رفت و آمد می کردند …!

معاویه، زیاد را به پدر خود نسبت داد، همین حرکت زشت سیاسی معاویه باعث شد که صحابه گرام به او اعتراض کنند و هر کدام به نوعی انزجار و تنفّر خود را از وی و روشی که در پیش گرفته اعلان نمایند.(23)

حسن بن علی و حسین بن علی علیهم السلام و یونس بن عبید، و عبدالرحمان بن حکم و ابو عریان و ابو بکره و حسن بصری و … از کسانی بودند که معترض شدند و نوشتند رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

“أَلْوَلَدُ لِلْفِراشِ وَ لِلْعاهِرِ الْحَجَرُ …(24)؛ فرزند متعلق به مادر است و زناکار باید سنگسار گردد.”

پس باید او را زیاد بن سمیّه نامید نه زیاد بن ابی سفیان، زیرا به شهادت أبی مریم سلولی أبوسفیان از جمله کسانی بود که با سمیّه رابطه نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خداصلی الله علیه وآله است.

معاویه با همه کوششی که در از بین بردن سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله و منزوی کردن اهل بیت علیهم السلام داشت، موفقیت چندانی به دست نیاورد، زیرا امام مجتبی علیه السلام شیوه ای را که در تربیت مردان صالح و فدایی برای اسلام و معرّفی فرهنگ اصیل و صحیح امامت راستین در مدینه جدش رسول خدا انتخاب کرده بود، اثری ژرف در دل های مردم و مسلمانان گذاشت،آنان دانستند که احکام شرعی و مسائل روزمرّه خود را باید از مدینه دریافت کنند.

امام مجتبی علیه السلام نامه هایی را به بعضی از افراد مؤثر و ناآگاه به صورت کاملاً پنهانی ارسال می داشت و در آن، انحرافات هیأت حاکم را از سیره جدش رسول خداصلی الله علیه وآله بیان می نمود و نیز مردانی را آموزش و تعلیم می داد و به شهرهای مختلف می فرستاد. آن امام بزرگوار لحظه ای آرام نمی گرفت به طوری که معاویه از فعالیت هایش وحشت داشت.

روزی معاویه از افرادی که از مدینه به شام رفته بودند پرسید: حسن بن علی علیهما السلام چه می کند؟

مردی از قریش که ساکن مدینه بود گفت: نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می کند، تا طلوع آفتاب می نشیند و سپس تا به نزدیک ظهر به بیان احکام الهی و تعلیم وآموزش مردان مشغول است، سپس نماز می خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات و گفته هایش بعد از ظهر استفاده می کنند و این برنامه کار هر روز اوست.(25)

ابن صباغ مالکی (متوفای سال 855 هجری قمری) درباره فعالیت های فرهنگی و تدریس امام مجتبی علیه السلام می نویسد:

“نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می نمود و تا طلوع آفتاب می نشست وبه ذکر خدا مشغول بود. روزها مردم گرداگردش حلقه می زدند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می نمود. مردم بر اطراف آن بزرگوار گرد می آمدند تا سخنانش را بشنوند که دل های شنوندگان را شفا می بخشید و تشنگان معارف الهی را سیراب می نمود. بیانش حجّت قاطع بود، به طوری که جای احتجاج و مجادله و استیضاح باقی نمی گذاشت.(26)”

نشر فرهنگ اصیل اسلام توسط حسن بن علی علیهما السلام در دوره ده ساله، موجب احیای مجدد اسلام و یادآور گفتار و کردار و نظریات پیامبر عظیم الشأن بود. و اگر نبود نرمش قهرمانانه سبط اکبر رسول خداصلی الله علیه وآله آن هم از پایگاه وحی و حرم پیامبر صلی الله علیه وآله، معاویه و عمالش اثری از اسلام و أهل بیت علیهم السلام باقی نمی گذاشتند.

3 – رسیدگی به نیازمندان
امام حسن مجتبی علیه السلام که دارای قلبی پاک و رؤوف و پرمهر نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه بود، همانند پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام با خرابه نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم درآمد همراه و همنشین می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنید و به آن ترتیب اثر می داد و در این حرکت انسان دوستانه جز خدا را نمی دید و اجرش را جز از او نمی طلبید. او بارزترین مصداق آیه شریفه ذیل بود:

“أَلَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرّاً وَ عَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ(27)”؛ “آنان که اموال خود را شب و روز، پنهانی و آشکارا انفاق می کنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی دارند و نه اندوهگین می شوند.”

از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده ای درِ خانه آن حضرت را می کوبید. چه بسا افرادی از شهرهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی علیه السلام به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و کرم بهره می جستند. در میان مستمندان، سادات و غیر سادات و در راه ماندگان و از راه رسیدگان و … دیده می شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، هزینه ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می کرد.

کمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:

الف) کمک های مستمر و همیشگی که شامل سالمندان، ایتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفّه و … می شد در چهار چوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دایمی از خاندان اهل بیت علیهم السلام بودند که بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خداصلی الله علیه وآله و امیر مؤمنان علیه السلام و فاطمه اطهرعلیها السلام و اموال شخصی حضرت مجتبی علیه السلام به این امر اختصاص می یافت.

امام حسن علیه السلام پیش از آن از سوی پدر بر این کار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت.

ب) کمک های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساکین در همه فراز و نشیب های زندگی. این کمک ها به طوری زیاد بود که بخشش و دستگیری آن ها زبانزد عموم مردم شده بود.

از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر در خانه شما می آید، ناامیدش بر نمی گردانید؟

حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوندمتعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم کنم، می ترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا دست خالی برگرداند و سپس فرمود:

اِذا ما أَتانی سائِلٌ قُلْتُ مَرْحَباً

بِمَنْ فَضْلُهُ فَرْضٌ عَلَی مُعَجَّلٌ

وَ مِنْ فَضْلِهِ فَضْلٌ عَلی کُلِّ فاضِلٍ

وَ أَفْضَلُ أَیَّامِ الفَتی حینَ یُسْأَلُ(28)

“آنگاه که محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرین می گویم که بخششِ به او بر من به سرعت واجب گردیده؛ او بااظهار نیازمندی اش بر من و امثال من تفضلی کرده و بهترین روزهای افراد جوانمرد هنگامی است که مورد سؤال واقع شوند.”

بیت های دیگری از شعر درباره جود و سخا به آن حضرت نسبت داده اند، مانند:

اِنَّ السَّخاءَ عَلَی العِبادِ فَریضَهٌ

لِلَّهِ یُقْرَأُ فی کِتابٍ مُحْکَمٍ

وَعَدَ الْعِبادَ الْأَسْخِیاءَ جِنانَهُ

وَ أَعَدَّ لِلْبُخَلاءِ نارَ جَهَنَّمٍ(29)

“بخشندگی بر بندگان فریضه ای از جانب خداوند است، همان طوری که در قرآن کریم آمده؛ خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و برای بخیلان جهنم را آماده کرده است.”

موارد دستگیری امام مجتبی علیه السلام از فقرا و درماندگان بسیار است که در این جا به سه نمونه از آن اکتفا می کنیم:

الف) کنیزی از کنیزان آن حضرت دسته گلی را به عنوان هدیه خدمتش آورد و آن حضرت هدیه را گرفت و فرمود! “أَنْتِ حُرَّهٌ لِوَجْهِ اللَّهِ؛ تو در راه خدا آزادی.”

“أَنس” بر این کار خرده گرفت و امام علیه السلام در پاسخ به اشکال و انتقاد او فرمود: “أَدَّبَنَا اللَّهُ فَقالَ تَعالی “وَ اِذا حُیّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها”(30)، وَ کانَ أَحْسَنَ مِنْها اِعْتاقُها(31)؛ خداوند اخلاق و آداب اجتماعی را به ما آموخته و فرموده است: “آن گاه که بر شما تحنیت و تحیتی عرضه شد [و اعطایی بخشیدند]، سعی کنید به بهترین شیوه جبران کنید” و پاداش بهتر هدیه این خانم، آزادی او بود.”

ب) روزی به هنگام ظهر از کوچه های مدینه می گذشت، دید مردی برای رفع گرفتاری هایش ده هزار درهم از خداوند طلب می کند. آن حضرت به فریاد استغاثه اش پاسخ گفت و در همان حال مبلغ ده هزار درهم برایش فرستاد.(32)

ج) امام حسن علیه السلام گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند که روزی مردی از امام مجتبی علیه السلام کمک خواست. حضرت در پاسخش فرمود:

“اِنَّ الْمَسْأَلَهَ لا تُصْلَحُ اِلَّا فی غَرْمٍ فادِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ أَوْ حَمالَهِ مُقْطِعَهٍ؛ همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد:

1) بدهی سنگین و ناگواری [مانند پرداخت دیه ]؛

2) فقری که انسان را زمین گیر [و تیره بخت نماید، مانند قرض های فراوان و زیاد]؛

3) فشار وحشتناک و شکننده [بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشایند و پشت سرهم ].”

آن مرد عرض کرد: سؤالم به خاطر یکی از این سه امر است.

امام علیه السلام صد دینار به او بخشید.

مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلام نیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وی داد (یک دینار کم تر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگ تر خود گذاشته باشد). سپس نزد عبد الله بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دینار به وی داد.

مرد فقیر رو به عبدالله کرده، گفت: حسنین علیهما السلام کمک زیادی به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه می کنی؟! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادی دارند.(33)

4 – حمایت های سیاسی و اقتصادی از موالیان
با تسلط یافتن معاویه بر عراق آن روز، آمار جنایت و خیانت وی بر مسلمانان به ویژه موالیان اهل بیت علیهم السلام بیش تر می گردید و هر روز بر فراریان از مظالم ستمگر شام که راهی مدینه می شدند افزون می گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء(34) (عویمر بن مالک بن زید بن قیس بن أمیّه خزرجی) صحابی و قاضی معروف دمشق آمد.

حسن بن علی علیهما السلام پشتوانه ای محکم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود که در دوران اقامت در مدینه جدش از هیچ گونه کوشش و حمایتی از آنان کوتاهی نکرد.

سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان و موالیان اهل بیت علیهم السلام بود، مورد خشم و غضب استاندار کوفه (زیاد بن أبیه) قرار گرفت و سپس مورد تعقیب سیاسی واقع شد. زیاد او را احضار نمود، ولیکن او از کوفه فرار کرد و راهی مدینه منورّه گردید و به امام مجتبی علیه السلام پناه برد. حاکم کوفه خانواده (زن و فرزندان) سعید را زندان کرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یکسان ساخت تا وحشتی در دل موالیان اهل بیت به وجود آید و سعید بن ابی سرح خود را تسلیم کند.

سعید در محضر امام مجتبی علیه السلام در مدینه نشسته بود که خبر مصادره و تخریب خانه اش را آوردند. امام علیه السلام به شدّت ناراحت شد و جهت جلوگیری از مظالم زیاد بن ابیه و گرفتن امان برای سعید بن أبی سرح، نامه ای خطاب به زیاد، بدین شرح نوشت:

أَمَّا بَعْدُ فَاِنَّکَ عَمِدْتَ اِلی رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمینَ لَهُ مالَهُمْ وَ عَلَیْهِ ما عَلَیْهِمْ فَهَدَمْتَ دارَهُ و أَخَذْتَ مالَهُ وَ حَبَسْتَ أَهْلَهُ وَ عَیالَهُ فَاِنْ أَتاکَ کِتابی هذا فَابْنِ لَهُ دارَهُ، وَارْدُدْ عَلَیْهِ مالَهُ، وَ شَفِّعْنی فیهِ فَقَدْ أَجَرْتَهُ. وَالسَّلام(35)؛ اما بعد، تو یکی از مسلمانان را مورد غضب و خشم خویش قرار دادی، در حالی که سود او سود مسلمانان و ضرر به وی ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ویران کردی و مالش را گرفتی و خاندانش را به زندان افکندی. تا نامه به تو رسید، خانه اش را درست کن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذیر تا پاداش و اجر نیک به تو رسد.”

نامه امام علیه السلام در برگیرنده امر به معروف و نهی از منکر و حمایت صریح از سعید بن ابی سرح است و دارای متنی قوی و استوار می باشد و در این نامه خواسته شده که به سعید و خاندانش آسیب و گزندی نرسد و تمام ضررهای مالی که بر وی زده شده جبران گردد و از همه مهم تر این که امام علیه السلام سعید را بی گناه دانسته و مستحق عقوبت نمی داند.

وقتی نامه سبط اکبر رسول خداصلی الله علیه وآله به زیاد بن أبیه رسید و آن را خواند، از حمایت سیاسی امام علیه السلام و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد و پلیدی ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهربانی خاندان اهل بیت علیهم السلام در زمان حاکمیت امیر مؤمنان علیه السلام را از یاد برد و جوابیّه ای بدین شرح برای حضرت ارسال داشت:

از زیاد بن ابی سفیان به حسن بن فاطمه علیهما السلام:

“اما بعد، نامه ات به من رسید، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی، در حالی که تو نیازمندی و من قدرتمند؟! تو که از مردم عادی هستی، چگونه است که همانند یک فرمانروای قدرتمند فرمان می دهی و از فرد بداندیشی که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضایت پناهش داده ای، حمایت می کنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتت هم قرار دهی، نمی توانی از او نگهداری کنی و من چنانچه به تو دسترسی پیداکنم هیچ مراعات نخواهم کرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می دانم! سعید را به دیگری واگذار کن، اگر او را بخشیدم به خاطر وساطت تو نیست و چنانچه او را کشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام.”

امام علیه السلام با این تهدیدات و جوابیه توهین آمیز زیاد، دست از حمایت سیاسی سعید بن ابی سرح بر نداشت و نامه ای به همراه نامه سراسر هتّاکی و فحش زیاد برای معاویه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زیاد بن أبیه را بگیرد و امنیت را برای سعید بن أبی سرح ایجاد نماید.

به دنبال این نامه معاویه که موقعیت امام مجتبی علیه السلام را خوب درک می کرد و می دانست موضع گیری صریح حسن بن علی علیهما السلام برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای برای زیاد بن أبیه به مضمون ذیل نوشت:

“امّا بعد، حسن بن علی علیهما السلام نامه ای به همراه نامه تو که در پاسخ نامه اش در باره سعید بن أبی سرح نوشته بودی، برایم فرستاد. من از کار تو بسیار در شگفتم. البته می دانم که تو دارای دو خصوصیّتی: یکی بردباری و نیک اندیشی است که از ابو سفیان به ارث برده ای و دیگر از مادرت سمیّه گرفته ای که دوّمی سبب گردیده، برای حسن علیه السلام نامه نوشته ای و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق نامیده ای، در صورتی که به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتری.”

معاویه در ادامه نامه اش تمام نکات ذکر شده نامه زیاد را جواب گفت و نوشت:

“امّا این که نامش را پیش از نام تو نوشته است، حقّ با اوست، زیرا دارای مقام والا و بلندی است و این امر هیچ از مقام و شأن تو نمی کاهد، اگر تفکر و اندیشه کنی و این که در نامه اش به تو فرمان داده، او چنین حقّی را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمی پذیری، افتخار بزرگی را از دست می دهی، چراکه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد این که نامه ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد کن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و دیگر مزاحم او نباش. من نامه ای برای سعید نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدینه بماند و یا به شهرش بازگردد.

ای زیاد! حسن علیه السلام را به مادرش نسبت داده ای و قصد جسارت داشته ای، وای بر تو! مگر او را به کدام مادر نسبت می دهی، اگر تو آگاه بودی و فکری داشتی، این بزرگ ترین افتخار و عزّت برای او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله است.”

سپس در پایان نامه اش این اشعار را در منقبت حسن بن علی علیه السلام نگاشت:

أَمَّا حَسَنُ فَابْنُ الَّذی کانَ قَبْلَهُ

اِذا سارَ سارَ الْمَوْتُ حَیْثُ یَسیرُ

وَ هَلْ یَلِدُ الرِّئْبالُ اِلاَّ نَظیرَهُ

وَ ذا حَسَنٍ شِبْهٌ لَهُ وَ نَظیرٌ

وَ لکِنَّهُ لَوْ یُوزَنُ الْحِلْمُ وَ الْحِجا

بِأَمْرٍ لَقالُوا یَذْبِلُ وَ ثَبِیرٌ(36)

“حسن فرزند کسی است که پیش از آن به هرکجا حمله می برد مرگ هم سراغ دشمنانش می رفت؛ و آیا شیر به جز همانند خود به دنیا می آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خویش است. اگر بخواهیم بردباری و دانایی او را بسنجیم، باید با وزن کوه های بلند آن را سنجش نماییم.”

از خلال نامه ها، اعتراف معاویه و دشمنان اهل بیت نسبت به شخصیت و موقعیّت امام مجتبی علیه السلام روشن می گردد و از طرف دیگر، حمایت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حسن بن علی علیهما السلام نسبت به موالیان اهل بیت علیهم السلام چقدر دقیق و حساب شده بود که حضرت هیچ گاه حاضر نشد دست از حمایت آنان بردارد.

5 – اظهار انزجار و افشاگری بر ضد معاویه
دیگر برنامه های امام مجتبی علیه السلام در مدینه منوره، اظهار تنفّر و انزجار از حکومت بنی امیّه بود. در هر زمان و مکان مناسبی که فرصت می یافت مشروعیت حکومت معاویه را زیر سؤال می برد و نمی گذاشت تبلیغات مسموم آن ها که وانمود می کردند با خاندان رسالت رابطه حسنه دارند و آنان نیز از بنی امیّه راضی و خشنود هستند، به ثمر بنشیند.

روزی امام حسن مجتبی علیه السلام در میان مسجد الحرام طواف می کرد که ناگاه چشمش به “حبیب بن مسلمه فهری”(37) افتاد. روبه وی کرد و فرمود: “یا حَبیبُ! رُبَّ مَسیرٍ لَکَ فی غَیْرِ طاعَهِ اللَّهِ؛ حبیب بن مسلمه! راه و مسیری را که انتخاب کرده ای راه خدا نیست.”

آن فاسق فریب خورده در جواب امام مجتبی علیه السلام از روی تمسخر و استهزاء گفت:

“روزی که خط و مشی پدرت علی علیه السلام را انتخاب کرده بودم در مسیر طاعت خدا بود؟!”

حضرت به مطالب بی اساسش پاسخ داد و فرمود:

“بَلی وَاللَّهِ لکِنَّکَ أَطَعْتَ مُعاویَهَ عَلی دُنْیا قَلیلَهٍ زائِلَهٍ، فَلَئِنْ قامَ بِکَ فی دُنْیاکَ لَقَدْ قَعَدَ بِکَ فی آخِرَتِکَ وَ لَوْ کُنْتَ اذْ فَعَلْتَ قُلْتَ خَیْراً کانَ ذلِکَ کَما قالَ اللَّهُ تَعالی : “وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً”(38) وَ لکِنَّکَ کَماقالَ اللَّهُ -سُبْحانَهُ-: “کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ”(39)؛ آری، سوگند به خداوند که تو برای رسیدن به اندکی از مال دنیا قلاده عبودیت و بندگی معاویه را بر گردن نهاده ای.

اگر معاویه زندگی دنیایت را تأمین کرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو کاری به گمان خود، نیک انجام دهی، مصداق این آیه شریفه گشته ای که فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را به هم مخلوط کرده اند، [و سپس ادامه داد:] امّا خدای سبحان در جای دیگر می فرماید: نه چنین است، دل های آنان بر اثر گناه و تبهکاری سیاه گشته [و خود را تیره بخت نموده اند].”

آن گاه امام علیه السلام از حبیب بن مسلمه روی گردانید و به راه خود ادامه داد.(40)

6 – ممانعت از ازدواج شیطنت آمیز
تلاش معاویه بن أبی سفیان در برخوردهای اجتماعی بر آن بود تا کاری کند که فکر کنند رابطه اش با حسن بن علی علیهما السلام خوب است و از نفوذ اهل بیت علیهم السلام به نفع خود استفاده کند. او در همین راستا سعی فراوان کرد تا قرابت و خویشاوندی با بنی هاشم برقرار کند، از این رو مروان بن حکم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از زینب دختر عبد الله بن جعفر برای پسر خود یزید خواستگاری نماید. او به مروان گفت: چون ما بر این قرابت اصرار داریم، تو از جهت مهریه محدودیتی نداری، تضمین کن که بدهی های عبد اللّه جعفر پرداخت شود.

مروان بن حکم مطالبش را با عبدالله بن جعفر در میان گذاشت. عبدالله در جواب گفت: در این امر باید با بزرگ خویش حسن بن علی علیهما السلام به مشورت بنشینیم و هرچه او صلاح دانست عمل کنیم.

مروان به همین هدف، مجلسی ترتیب داد و بزرگان بنی هاشم و بنی امیّه را دعوت کرد و جای حسن بن علی علیهما السلام را بالای مجلس قرار داد و با اطمینان خاطر خواسته معاویه را مطرح کرد و گفت: “پدرش مهریه را هر مقدار که می خواهد تعیین کند و نیز همه قرض های عبداللَّه را خواهیم پرداخت و بین بنی هاشم و بنی امیّه صلحی همیشگی برقرار خواهد شد.”

آن گاه ادامه داد: “یزید جوانی است که هرگز همتایی ندارد. ابرها به برکت وجود او می بارند! باید بدانید در این ازدواج افتخاری که نصیب بنی هاشم می شود، بیش از آن است که نصیب بنی امیه خواهد شد!”

سخنان مروان که به این جا رسید امام مجتبی علیه السلام به پا خاست و نقشه های معاویه بن ابی سفیان را در این خواستگاری سیاسی فاش و خنثی ساخت و در چند جمله، مطالب بی اساس مروان بن حکم را پاسخ داد:

الف) این که گفتی مهریه زینب را هرچه پدرش تعیین کند خواهیم پرداخت، توجه داشته باشید ما در ازدواج فرزندانمان از سنت رسول خداصلی الله علیه وآله تجاوز نخواهیم کرد، بلکه به مهر السنّه(41) پای بند هستیم.

ب) سابقه ندارد ما با مهریه دختران خود قرض هایمان را ادا کنیم.

پ) اگر بین بنی هاشم و بنی امیّه دشمنی وجود دارد، برای خداست، پس به خاطر دنیا صلح و آشتی نخواهد شد.

ت) همانا یزید از دودمان بت پرستان جاهلیت است و چیزی بر آن افزون نگردیده است.

ث) این که گفتی افتخار بنی هاشم به این ازدواج بیش تر است تا بنی امیّه، باید گفت اگر خلافت بر نبوت برتری داشت، در این امر افتخاری نصیب ما می شد، اما نبوت اولی و اشرف از خلافت است، پس شما به افتخار و عزّت می رسید نه ما.

ج) بارش باران به خاطر اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله است نه شما.

و در پایان فرمود: “ما بهتر دیدیم که زینب را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و مهریّه اش را یکی از زمین های زراعی خود در مدینه قرار داده ام که این مزرعه را معاویه به ده هزار دینار از من می خواست و ندادم و مسلّم این مزرعه آنان را بی نیاز می کند و جواب گوی گرفتاری شان خواهد بود.”(42)

بدین ترتیب، اساس این ازدواج سیاسی درهم ریخت و معاویه نتوانست به آرمان های شیطانی خود برسد و عده ای ساده اندیش را گول بزند.

و همچنین معاویه بن خدیج می گوید: معاویه بن ابی سفیان مرا نزد امام حسن مجتبی علیه السلام فرستاد تا یکی از دختران و یا خواهرانش را برای یزید خواستگاری کنم. برای این امر به مدینه خدمت امام مجتبی علیه السلام رسیدم و پیغام معاویه را رساندم.

حضرت فرمود: “اِنَّا قَوْمٌ لانُزَوِّجُ نِسائَنا حَتَّی نَسْتَأْمِرَهُنَّ؛ ما دختران خود را در انتخاب شوهر آزاد می گذاریم.”

ابن خدیج می گوید: من به همراه یکی از بانوان بیت، نزد دختر آن حضرت رفتم، لیکن در جواب گفت: به خدا قسم! این کار محال است، زیرا معاویه در میان ما مسلمانان همانند فرعون است و از او پیروی می کند. او مردان را می کشد و زنان را به خود وا می گذارد. من برگشتم و عرض کردم یا بن رسول اللّه دخترت معاویه را تشبیه به فرعون کرد و به این امر راضی نگردید.

امام علیه السلام فرمود: “یامُعاوِیَهُ اِیَّاکَ وَ بُغْضِنا؛ ای معاویه، از دشمنی با ما بپرهیز” و سپس گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: “لایُبْغِضُنا وَ لا یَحْسُدُنا أَحَدٌ اِلاَّ زیدَ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَنِ الْحَوْضِ بِسِیاطٍ مِنْ نارٍ؛ هرکس نسبت به خاندان ما کینه و حسد ورزد، خداوند در روز قیامت او را از حوض کوثر با تازیانه های آتشین دور خواهد کرد.”

در برخورد فوق، امام مجتبی علیه السلام از حیله گری و سیاست های شیطانی معاویه پرده برداشت و فرستاده اش معاویه بن خدیج با نومیدی برگشت و بر این ارتباط و پیوند سیاسی دست نیافت.(43)

پاورقــــــــــــــــــــی

1) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 407.

2) اسلام ظاهری که بنی امیه داشتند و همه چیز را به نفع خود تفسیر و توجیه می کردند.

3) بحار الانوار، ج 42، ص 110 – 112؛ حیاه الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 288؛ تاریخ ابن عساکر، ج 12، ص 2 و ناسخ التواریخ، ج 5، ص 245 – 247.

4) عدّه خاصی که با علی علیه السلام تا لحظه مرگ پیمان بسته بودند و از پیشتازان نیروهای آن حضرت بودند.

5) رجال علّامه حلی، ص 83.

6) جنّات الخلود، ص 20، توضیحات از کتب رجالی به ویژه معجم رجال الحدیث می باشد.

7) در سالی که رسول خداصلی الله علیه وآله به مدینه هجرت نمود، او هجده سال داشت که به خدمت آن حضرت مشرف شد و در روزهای آخر عمر علی بن ابی طالب علیهما السلام خدمت حضرت رسید که آن بزرگوار ریگ هایی را به وی داد و فرمود: چنانچه خواستی امام بعد از من را بشناسی به خدمت آنان می رسی، با انگشتر خویش بر روی این ریگ ها نقش انگشتر خود را بدون هیچ فشاری منعکس خواهند نمود (گویا ریگ ها همانند خمیر نقش انگشتر آنان را بخود خواهد گرفت). او با این نشانه، روزی خدمت علی بن الحسین علیهما السلام رسید در حالی که 113 سال از عمرش می گذشت، حضرت مشغول عبادت بود، مقداری نشست و از گفت وگوی با حضرت ناامید شد. بعد از نماز، حضرت با دست مبارکش اشاره ای کرد، جوانی اش بازگشت و مطالبش را با امام در میان گذاشت. وی تا زمان علی بن موسی الرضاعلیهما السلام زنده بود و 9 ماه بعد از وفات موسی بن جعفرعلیهما السلام خدمت امام رضاعلیه السلام رسید و همان علامت را که در دست داشت، خدمت حضرت مطرح نمود و سرانجام در سال 184 هجری قمری در سنّ 202 سالگی از دنیا رفت. “اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 346، ح 3، باب: ما یفصل به بین دعوی المحق و المبطل فی امر الامامه؛ معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 184 – 186. آنچه در مورد عمر حبّابه والبیّه نوشته شد، با یک محاسبه که در زمان امام چهارم 113 سال داشته بررسی شده و مرحوم طبرسی در اعلام الوری نیز اشاره دارد.”

8) بحار الأنوار، ج 44، ص 111، مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 40؛ ترجمه الامام الحسن من تاریخ مدینه دمشق، ص 6. نام بسیاری از آنان در معجم رجال الحدیث و رجال کشی و کتب رجالی دیگر به طور مشروح یافت می شود.

9) محمد بن عقیل، النصائح الکافیه، ص 97.

10) النصائح الکافیه، ص 94.

11) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 464.

12) ابو الفداء بن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 136.

13) النصائح الکافیه، ص 100.

14) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 470؛ کشف الغمه، شعرانی، ج 1، ص 123 و سنن ابی داود، ج 1، ص 79.

15) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 470 (چهار جلدی).

16) همان.

17) همان.

18) همان، ج 3، ص 470.

19) انظروا من قبلکم من شیعه عثمان و محبّیه و أهل ولایته والذین یروون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قرّبوهم و اکرموهم و اکتبوا لی بکلّ ما یروی کلّ رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. “نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 15 و 16.”

20) ان الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کلّ مصر و فی کل وجه و ناحیه فاذا جاءکم کتابی هذا فادعوا الناس الی الروایه فی فضائل الصّحابه و الخلفاء الأوَّلین و لاتترکوا خبراً یرویه أحد من المسلمین فی أبی تراب الاّ و أتونی بمناقض له فی الصّحابه مفتعله فانَّ هذا أحبّ الی و أقرّ لعینی و أدحض لحجّه أبی تراب و شیعته. “نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 16.”

21) سلیم بن قیس (متوفای 90 هجری)، ص 68 – 96 ؛ أبان بن تغلب می گوید: خدمت امام باقرعلیه السلام عرض کردم: “أصلحک اللّه سمّ لی من ذلک شیئاً؟ قال: رووا أنّ سیّدَی کهول أهل الجنّه ابوبکر و عمر، و أنّ عمر محدّث و أنّ الملک یلقنه، و أنّ السکینه تنطق علی لسانه و أنّ عثمان الملائکه تستحی منه حتّی عدَّد أبو جعفرعلیه السلام أکثر من مأه روایه یحسبون أنّها حق …، لطفاً بعضی از آن احادیث جعلی را جهت روشن شدن نام ببرید. حضرت فرمود: روایت می کنند: ابوبکر و عمر دو آقای پیران اهل بهشتند. و نیز می گویند: عمر از ملائکه خبر می گرفت و ملائکه مطالب را به وی تلقین می کردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری می شد ونیز می گویند: عثمان کسی است که ملائکه از او حیا می کردند. امام باقر علیه السلام بیش از صد روایت را که آنان، آن روایت ها را حق می دانند برشمرد.” (رک: أسد الغابه، ج 3، ص 215.

22) همان.

23) زیاد بن سمیّه به بخشداری نواحی فارس از سوی عمر بن خطّاب تعیین شده بود. او در زمان عثمان بن عفان و بعد از او نیز در سمت خود باقی ماند، لیکن بعد از شهادت علی بن ابی طالب علیهما السلام معاویه معامله سیاسی کرد، زیرا از درگیری با او پرهیز می نمود و نمی خواست او ملحق به حسن بن علی علیهما السلام شود و به هواداری آن حضرت در مقابلش بایستد، لذا او را برادر خود خواند و سپس با حفظ سمت، فرمانداری کوفه را به وی واگذار نمود. “اسد الغابه، ج 2، ص 215”.

24) بحار الأنوار، ج 73، ص 350، ح 13.

25) ابن عساکر، الامام الحسن، ص 139، ح 231.

26) صلح الحسن علیه السلام، ص 31؛ نورالدین علی بن محمد بن صباغ، الفصول المهمه، ص 159.

27) بقره / 247.

28) شبلنجی شافعی، نور الابصار، ص 111.

29) مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 156 و ناسخ التواریخ، امام حسن علیه السلام، ص 253.

30) نساء/ 86.

31) بحار الأنوار، ج 43، ص 343، ح 15.

32) همان، ص 347، ح 20.

33) عیون الاخبار، ج 3، ص 140.

34) ابو درداء (عویمر یا عامربن مالک) در سال های اوّل و دوّم هجرت ایمان آورد و رسول خداصلی الله علیه وآله بین او و سلمان فارسی أخوّت و برادری برقرار کرد. وی در غزوات زیادی بعد از غزوه احد شرکت داشت و انسانی فقیه و دانشمند بود. رسول خداصلی الله علیه وآله درباره اش فرمود: “عویمر حکیم امّتی ؛ ابو درداء حکیم امّت من است.”

معاویه به هنگام خلافت عمر او را به پست قضاوت دمشق منصوب کرد، ولیکن ابو درداء پس از مشاهده خلاف های مکرّر معاویه در برابر اسلام،از پست خود کناره گرفت و به مدینه رفت و بعد از سال 34 هجری وفات کرد. “أسد الغابه، ج 4، ص 97.”

35) نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 72 (چهار جلدی).

36) نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 73 (چهار جلدی)؛ ج 16، ص 195 (20 جلدی).

37) حبیب بن مسلمه از یاران نزدیک معاویه بود که در جنگ صفین و با تمام وجود وی را یاری کرد. او پیش تر از سوی عمر بن خطاب به فرمانداری آذربایجان و ارمنستان تعیین شد. در زمان محاصره عثمان برکنار گردید و مجدداً معاویه او را والی ارمنستان کرد و در سال پنجاه هجری در دمشق فوت کرد. “أسد الغابه، ج 1، ص 374.”

38) توبه/ 102.

39) مطففین / 14 – 15.

40) احمد بن علی رازی، أحکام القرآن، ج 4، ص 355؛ و با کمی اختلاف در تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 532، ح 25.

41) مهر السنه، 500 درهم است که رسول خداصلی الله علیه وآله برای همسرانش تعیین کرده بود “مجمع البحرین، ج 3، ص 485.”

42) بحارالانوار، ج 44، ص 120، ح 13.

43) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 124؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 4، ص 278.

منبع: مرکز مطالعات شیعه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید