سیری در جامعه شناسی خانواده (5)

سیری در جامعه شناسی خانواده (5)

نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون

 

طرح نظریه های مهم خانواده

سگالن
در کتاب سگالن نشان داده شده است که بر خلاف این تصور که روابط خویشاوندی تحت تأثیر فرآیند نوخیز توسعه ی صنعتی در جوامع غربی ، کم بنیه گردیدند، این روابط خویشاوندی در حقیقت محفوظ ماندند و کل هایی خاص از آن ها حتی تحکیم نیز شدند. به نظر سگالن مسئله فقط این نیست که دیگر نمی توان مدعی شد که فرآیند صنعتی شدن به تنهایی توانست خانواده را از بنیان دگرگون کند، بلکه ما باید به بررسی ژرفتر روابط این دو بپردازیم. در واقع قبل از شروع فرآیند صنعتی شدن این ساختارها تعدیلاتی را تجربه کرده بودند که چه بسا به نوبه ی خود بروز این فرآیند صنعتی شدن را تسهیل کرده بود. پس این دو باید همزمان بررسی شوند نه در توالی با هم زیرا هردو پدیده از دگرگونی های فرهنگی و اجتماعی یکسانی ناشی شدند. سگالن در کتاب خودش می گوید که الگوی مسلط در زمینه ی اندازه و ساختار گروه خانگی مدعی آن بوده است که در طول زمان، این معیارها از ثبات و استواری برخوردار بودند و نیز تصور رایج معمولاً یک گروه خانگی را مجسم می کرده است که در خلال نسل های متوالی ادامه یافته است. حقیقت این است که شرایط واقعی درست عکس این تصورات بودند و ثبات گروه خانگی کهن از خانواده ی تک هسته ای امروز حتی با توجه به مسئله ی طلاق به مراتب کمتر بود. این نا استواری هم معلول تحرک جغرافیای بود و هم از آثار پیش بینی نشده ی نرخ مرگ ومیر، که گاه سریعاً افزایش می یافت، ناشی می شد.
دیدگاه رایج این است که خانواده زمانی واحد تولید بود اما الان واحد مصرف است. در جامعه ی امروزی که جامعه مصرفی نیز خوانده می شود، مصرف عامل جزیی نیست (بر خلاف دیدگاه های موجود). به دلیل افزایش سطح زندگی، مصرف تنوع و گستردگی یافته است. خرج و مصرف کردن به منزله تصمیماتی هستند که در قالب سلسله مراتب نیازها اتخاذ می شوند. گروه خانگی به یک واحد برنامه ریزی در حوزه هایی مبدل می گردد که از حدود مسایل صرفاً پولی فراتر می رود زیرا اتخاذ هر تصمیمی در باره ی هزینه ها دارای جنبه های عاطفی نیز هست به ویژه در ایالات متحده روند پژوهش در«برنامه ریزی نوین خانه» تا آن جایی که به تصمیم گیری درباره تخصیص وقت و کالا شکل می دهد به کشف مجدد اهمیت خانواده و مشخصاٌ روابط خاموادگی، منجر شده است.

لوئی روسل
بررسی هایی که بر رواج خانواده هسته ای تأکید دارند نشانگر اظهارات تالکوت پارسونز می باشد. اکنون خانواده هسته ای کاملاً با شرایط نوین اقتصادی سازگاری نیافته است، اکنون خانواده به عنوان پناهگاهی در برابر تهدیدهای جامعه بزرگتر تلقی می شود. این دیدگاه برخلاف نظر پارسونز هیچ گونه تغییر ساختاری در جهت ایجاد سازگاری کارکردی بین جامعه و خانواده را نمی پذیرد و به تعارض و ناسازگاری جامعه و خانواده اشاره دارد. خانواده هسته ای به منظور حمایت از اعضای خود در برابر شیوه ی زندگی غیر انسانی که وسایط نقلیه، وضع مسکن و شرایط زندگی در عصر مدرن بر افراد تحمیل می کنند، گروه خانگی زناشویی (هسته ای) به کانونی عاطفی مبدل می گردد و به درون گرایی تمایل می یابد.
این تز بدبینانه را لوئی روسل در «ازدواج در جامعه فرانسه» طرح می کند و می گوید: خانواده به یک وسیله ممتاز برای کسب تعادل روانی توسط بزرگسالان مبدل شده ، وقتی زوجین خود را از جهان خارج جدا می سازند و در پی سطح بالایی از رضایتمندی عاطفی بر می آیند تنها از منطق درونی انگاره ای رمانتیک تبعیت نمی کنند ؛ بلکه این رفتار به موقعیت هر فرد در جامعه صنعتی نیز بستگی دارد. پس با گسترش محیط اجتماعی، اهمیت خانواده همزمان با آن کاهش می یابد و کارکرد های خانواده به تربیت کودکان، ارضای جنسی و عاطفی زوجین تقلیل یافته است.
سگالن معتقد است که این نظر شاید تاحدودی نرخ بالای طلاق را تبیین کند اما از سازگاری منطقی برخوردار نیست و سخت بتوان شاهد کارکردهای خانواده بود و منطق پژوهش روسل او را به تناقض گویی می کشاند زیرا وی اعتراف می کند که حوزه ی ارضاء عاطفی به والدین و فرزندان محدود نمی شود و به گروه های خانوادگی نسل های قدیمی تر که بیرون از دایره ی هسته ی زناشویی اند، سرایت می کند. به نظر سگالن اکثر خانواده ها عملاً گروه خانوادگی را به شکل «تک هسته ای» تجربه نمی کنند و به این قضیه آگاهی دارند که گروه خانوادگی هسته ای در چارچوبی وسیع تر و متشکل از خویشاوندان دور ونزدیک جای گرفته است.

تافلر
آلوین تافلر در کتاب موج سوم مطرح می کند که خانواده گسترده شکل رایج خانواده در موج اول (مرحله کشاورزی یا پیش از انقلاب صنعتی) بود و خانواده هسته ای شکل رایج خانواده در موج دوم (عصر مدرن و بعد از انقلاب صنعتی) بوده است و در موج سوم نظر تافلر این است که دیگر خانواده هسته ای شکل رایج نخواهد بود بلکه یک تنوع و گستردگی اشکال خانواده است که در عصر موج سوم (انقلاب اطلاعاتی و ارتباطاتی) وجود دارد. تافلر می گوید که راه حل هایی که اکنون توسط سیاستگذاران و قدرتمندان مطرح و اجرا می شود چون با این پیش فرض ذهنی همراه است که خانواده رویاروی ما خانواده دوران موج دوم(هسته ای) است و در واقعیت این درست نیست ، پس راه حل های ارائه شده ی آن ها ابتدایی و نادرست می باشند و این خود باعث می شود که حتی مشکلات خانواده را به درستی تشخیص ندهند. به نظر تافلر حفظ خانواده ی هسته ای امری است که تنها نگهداشتن تاریخ و جلوگیری از پیشرقت می تواند آن را حفظ کند( امری غیر ممکن است). او می گوید که آنچه ما شاهد هستیم به منزله مرگ خانواده ی هسته ای نیست بلکه به این معنی است که خانواده هسته ای دیگر انگاره آرمانی جامعه و شکل رایج و مسلط نخواهد بود بلکه یکی از اشکال خانواده های موجود در عصر موج سوم می باشد و نه شکل رایج. او با آوردن آمار و ارقامی نشان می دهد که در جامعه آمریکا و در برخی از کشورهای دیگر خانواده ی رایج ، خانواده ی هسته ای نیست بلکه تنوعی از اشکال متفاوت خانواده می باشد. در موج سوم تافلر نظام خانواده، افراد را اجباراً در یک شکل واحد خانوادگی جای نخواهد داد بلکه به گونه ای است که افراد شیوه ی زندگی خانوادگی خاصی را انتخاب یا حتی خلق می کنند به قول جسی برنارد “مشخص ترین ویژگی ازدواج در آینده دقیقاً این است که برای افرادی که از رابطه شان با یکدیگر انتظارات متفاوتی دارند، راه حل های مختلفی وجود دارد”.

طرح اجمالی مکاتب جامعه شناسی(با تأکید بر خانواده)
در این بخش این مکاتب به صورت فشرده و در قالب چند اصل مهم آورده می شوند: کارکردگرایی ساختاری،
کنش متقابل نمادین، مبادله، تضاد، مارکسیسم، پست مدرنیسم و فمینیسم.

-کارکردگرایی ساختاری و دیدگاه نهادی
این نظریه توجه ما را به چگونگی شکل گیری کنش ها به وسیله ی ساختارها معطوف می کند. دیدگاه های جامعه شناختی سیستمی متأثر از الگوی کارکردگرایی ساختاری پارسونز شکل گرفت؛ در این دیدگاه خانواده به عنوان نظامی در نظر گرفته می شود که ورودی، خروجی و فرآیندهایی دارد. از نظر صاحب نظران مکتب کارکردگرایی خانواده نهادی است که بقای آن وابسته به وظایف و کارکردهایی است که بر عهده دارد.کارکرد گرایان بر خانواده به منزله نهاد بنیادین جامعه تأکید داشته اند؛ به ویژه بر نقش خانواده در اجتماعی شدن کودکان، دیدگاه کارکرد گرا، جامعه را هم چون مجموعه ای از نهادهای اجتماعی می بیند که کارکرد های معینی برای تضمین تداوم و وفاق جامعه دارند. طبق این دیدگاه خانواده وظایف مهمی را به انجام می رساند که جزو نیازهای اساسی جامعه هستند و به بقای نظم اجتماعی کمک می کنند.
نظریه پردازانی همچون “اریو، رنارد، کهلن، شلسکی و پارسونز” از جمله صاحبنظران دیدگاه نهادی هستند که خانواده را به عنوان یک نهاد بررسی می کنند. مکتب نهادگرایانه، وجود نهاد را از طبیعت انسان (مالینفسکی، کهلن) و یا از اقتضای الهی (اریو، رنارد) می دانند. درباره طبیعت انسانی نیز معتقدند، انسان ها خام، وحشی و فقط دارای انگیزه های خودخواهانه هستند و تنها به نفع شخصی توجه دارند. بنابراین باید از آنان در مقابل خودشان و همنوعانشان محافظت کرد، چه در غیر این صورت به جان یکدیگر می افتند. در این جا نقش نهادها مشخص می شود که وظیفه جلوگیری از آشوب را برای نیل به ایجاد جامعه انسانی به عهده دارند. در واقع طبیعت فاسد انسانی، باعث ضرورت ایجاد سلطه و زور و به عبارت دیگر موجب تشکیل و استقرار نهاد می شود. بنابراین نظریه های نهادی با ساخت و قانون ویژه نهاد، در مقابل انسان به عنوان شیء خارجی و نظمی بالاتر از اراده افراد قرار گرفته اند. منشأ خانواده از نظر “مالینفسکی” به عنوان یک نظریه پرداز نهادگرا، در کارکرد آن و در تولید نسل مشروع خلاصه می شود. در نظریه وی جایی برای امکان فعالیت اجتماعی طبق خواسته افراد وجود ندارد و نهادها نه تنها نمی توانند براساس همکاری داوطلبانه و آزادانه افراد استوار باشند بلکه کارایی آن ها مستلزم اعمال سلطه، زور و قدرت است. طبیعی است آن جامعه شناسی خانواده هم که بر پایه این نظریه استوار است، کارایی و بقای خانواده را منوط به ساخت سلسله مراتبی، رهبری و سلطه و همچنین لزوم جبر اجتماعی بداند. بنابراین امکان زندگی مشترک و آزادانه انسان ها حتی در محدوده خصوصی خانواده که براساس تصمیم آزادانه فرد مبتنی است و اجتماعی شدن اطفال که به حداقل اعمال قدرت نیاز دارد، از دیدگاه این نظریه از قبل غیرقابل قبول است. “شلسکی”، از دیگر نظریه پردازان است که سعی در قوام بخشیدن خانواده دارد، از نظر وی هرگونه اصلاح باید از خانواده آغاز شود زیرا در روند تکامل بخشیدن به نظام و مناسبات پابرجای جامعه، خانواده پیشتاز است. تمایل وافر شلسکی به عنوان تثبیت کننده تا جایی است که از نظر وی تماس زن با جهان بیرون از خانواده، متضمن زیان جبران ناپذیری برای خانواده است. زن با کار کردن در بیرون از خانواده، امنیت و موجودیت خانواده را که به وجود آورنده زیر بنای معنوی رفتار است، از هم می پاشد و موجب ایجاد نابسامانی هایی در روابط اجتماعی درون گروهی می شود و از این طریق کارایی منحصر به فرد خانواده را که تربیت فرزندان در محیطی سرشار از اعتماد و مراقبت است، در معرض مخاطره قرار می دهد. شلسکی نیز همانند دیگر نظریه پردازان نهادی، ثبات خانواده را در دست تداوم سلطه طبیعی دانسته و کارکرد سنت و اعمال حاکمیت خانواده را اجتناب از عواقب سوء ناشی از اتکا به نفس بیش از حد و تصمیم گیری های خودسرانه می داند. از نظر وی هرگونه تصرف در سنت ها به کاهش ثبات منجر می شود و تمام نگرش های سنتی باید برای حفظ نهاد پابرجا بماند. به طور کل می توان گفت: این نظریات توجیه گر وضع موجود و مناسبات سلطه گرانه است، البته نظریه نهادی یک نظریه مفهومی کلی است که در بررسی نمونه های مختلف خانواده در دوره های مختلف تاریخی به طورموفقیت آمیزی به کار رفته ولی درتجزیه و تحلیل رفتار افراد خانواده و تماس آن ها با دیگر افراد اجتماع ناکار است.
از نظر جامعه شناس آمریکایی “تالکوت پارسونز” دو کارکرد اصلی خانواده عبارتنداز: اجتماعی شدن اولیه و تثبیت شخصیت، اجتماعی شدن، اولین فرآیندی است که کودکان هنجارهای فرهنگی جامعه ای را می آموزند که در آن به دنیا آمده اند و تثبیت شخصیت به معنای نقشی است که خانواده با کمک و حمایت عاطفی از اعضای بزرگسال خود بر عهده دارد .
پارسونز خانواده هسته ای را مناسب ترین و کارآمدترین نوع خانواده برای پاسخگویی به نیازهای جامعه‌ی صنعتی می دانست، در واقع تخصصی شدن نقش ها در خانواده‌ی هسته ای، مستلزم این بود که شوهر به عنوان نان آور نقش ابزاری را بر عهده بگیرد و زن نقش احساسی و عاطفی داخل خانه را قبول کند.
به هر روی این دیدگاه گرچه در زمان خود قابل قبول به نظر می رسید اما با توجه به تغییرات صورت گرفته در جوامع می توان چنین گفت که این نظریه در حال حاضر نارسا است.

-کنش متقابل نمادین
انسان در این نظریه استعداد اجتماعی شدن را دارد و می تواند در مورد محیط پیرامونی و موقعیت خودش بر اساس نظام نمادین داوری کند و از این طریق در ساختن خود مؤثر باشد؛ به عبارت دیگر خود اجتماعی در فرآیند تعامل با دیگران ساخته می شود. نظریه کنش متقابل نمادین با محوریت مفهوم نقش، به خانواده به عنوان نظامی از نقش ها توجه می کند زیرا جامعه امور خاصی از نقش های خانوادگی چون مادری، پدری، خواهری و… را تعیین می کند. از طرف دیگر این نظریه بر نقش آفرینی افراد مرتبط با دیگران (در نظام کنشی) تأکید دارد. بدین ترتیب نقش هر یک در نظامی از نقش ها معنا می یابد.

– مبادله
این نظریه با محوریت “جرج هومنز” از دهه 1950 مطرح شده است. این اندیشه بر آنچه در جریان مبادله داده و گرفته می شود متمرکز می شود. اساس مبادله (بده و بستان) بر پاداش یا مجازات است. مبادله بر اساس نظام هنجاری سامان می یابد؛ بسیاری از افراد از نظریه مبادله در انتخاب همسر یا روابط درونی خانواده استفاده کرده اند. برای مثال بر مبنای این نظریه می توان گفت که اگر هزینه ای که طرفین برای مبادله (ازدواج) می پردازند همسان نباشد در این صورت طلاق معنا می یابد.

– تضاد
این نظریه ریشه در اندیشه “هگل، مارکس و وبر” دارد و “دارندورف، کوزر و کالینز” آن را بسط داده اند. این جامعه شناسان در پی فهم رابطه بین افراد و گروه های اجتماعی با محوریت تضاد منافع هستند. از نظر آنان اعضای گروه به دو دسته افراد صاحب قدرت و بی قدرت تقسیم می شوند؛ افراد صاحب قدرت از طریق نظام اجتماعی دیگر افراد گروه را مورد استثمار قرار می دهند. از نظر این مکتب خانواده مانند نظام اجتماعی بر اساس تضاد سامان دهی می شود. به عقیده آنان مرد صاحب قدرت است و دیگران بی قدرت اند؛ برای مثال این نظریه مدعی است که رابطه زن و شوهر در خانه نیز بر اساس رقابت پنهان طراحی شده است.

– مارکسیسم
از نظر “مارکس” برابری جنسی برای ایجاد جامعه ای مساوات طلب و سوسیالیستی ضروری است. مبحث کار خانگی از اساسی ترین ارکان توجه مارکسیت ها است. تحلیل مارکسیستی خانواده را حافظ سرمایه داری می داند و نشان می دهد که چگونه زنان به عنوان نیروی کار بی مزد در خانه مورد استثمار واقع می شوند. منتقدان مارکسیست استدلال کرده اند که کار خانگی ارزش اضافی تولید نمی کند و بنابراین کار مولد محسوب نمی شود.

– پست مدرنیسم
اصطلاح زندگی خانوادگی پست مدرن را “استیسی” مطرح کرد تا خصلت جدلی، دوسویه و نامشخص جنسیت و ترتیبات خویشاوندی معاصر را مشخص کند. پست مدرنیسم رهیافتی است که در کار نگرش شکاکانه به فرهنگ جامعه مدرن یا به عبارت دیگر به مدرنیته و جهان بینی مسلط آن یعنی مدرنیسم است. مهمترین ویژگی پست مدرنیته تأکید بر مفهوم نسبیت است که مطابق آن آراء و عقاید نسبی و منبعث از دیدگاه است و هیچ استدلالی واجد مرجعیت نهایی نیست. گوناگونی اشکال خانواده و ظهور پدیده های نو (کومون ها، هم جنس خواهی، همباشی، سبک های ازدواج بدیل و…) ارتباطی تنگاتنگ و دو سویه با اندیشه های پست مدرنیست دارد.

– فمینیسم
تحلیل های فمینیستی با عطف توجه به برساخت ایدئولوژیک خانواده، به ابعاد هنجاری ضمنی مفاهیم نقش و کارکرد انتقاد کرده اند. آثار فمینیستی به طورکلی این مشخصه را دارند که به نقد عمومی اصول علم می پردازند و آن را به عنوان چارچوب مردانه ای که رویکردهای زنان را نادیده می گیرد محکوم می کنند. فمینیست ها به جدائی ایدئولوژیک میان مفاهیم ساحت عمومی و ساحت خصوصی توجه کرده اند و نشان داده اند که این امر چگونه به فهم ما از خانواده ساختار می بخشد؛ آن ها اثبات می کنند که این دوگانگی در برساخت نقش های جنسی مرد و زن به اخراج زنان از قلمرو عمومی منجر می شود و با تأکید بر وظیفه زنان در تولید مثل، آنان را در فضای خصوصی خانواده محبوس می سازد. فمینیست ها این پیش فرض ضمنی در نظریه های کارکردگرا را که خانواده مکان تعاملات اجتماعی هماهنگ است، مورد انتقاد قرار می دهند. آن ها در مطالعاتشان گستردگی خشونت خانوادگی، تجاوز علیه زنان و کودکان در قلمرو خانه را نشان می دهند و به این ترتیب تصور رایج از خانواده به عنوان یک بهشت امن و راحت را به چالش می کشند.
بنابراین، دیدگاه های فمنیستی تقریباً از دهه 1960 شکل گرفته و به ارائه نظریاتی نو پرداخته اند، خانواده را از منظر دیگری مورد بررسی قرار داده اند. فمنیست ها، بیشتر به مطالعه‌ی نابرابری های موجود در بسیاری از حوزه های زندگی خانوادگی پرداخته اند از جمله نابرابری های موجود در تقسیم کار خانگی، روابط نابرابر قدرت و فعالیت های مراقبتی و تیمارداری.
در واقع دیدگاه فمنیسمی با به چالش کشیدن تصویر خانواده به منزله‌ی قلمرویی هماهنگ و برابر تأثیری بزرگ بر جامعه شناسی گذاشته است تا جایی که طی دهه های هفتاد و هشتاد دیدگاه‌های فمنیستی بر اکثر مباحث و پژوهش های مربوط به خانواده، غلبه داشت، فمنیست موفق شد توجه همگان را به سمت درون خانواده ها و بررسی تجربه‌ی زنان در قلمرو خانه معطوف گرداند، خصوصاً دیدگاه‌های فمنیست رادیکال که بیشتر به نظام پدر سالاری و سلطه نظام مند مردان بر زنان پرداخته بود.
نظریه پردازان فمینیست همواره منتقد فلسفه مکتب ساختاری در حوزه جامعه شناسی خانواده هستند. آن ها خانواده هسته ای هم زیست و مبتنی بر تقسیم کار جنسیتی را تنهاشکل طبیعی ومشروع خانواده می دانند. در حالی که فمینیست ها مدعی اند در طبیعت، شکل مشخصی برای خانواده وجود ندارد و مبنای ساختاری و ایدئولوژیکی خانواده را در هر جامعه، ساخت های اجتماعی ومفروضات ذهنی افراد نسبت به نقش انسان ها تشکیل می دهد. به اعتقاد فمینیست ها، موقعیت زنان در خانواده باید مورد بازنگری قرار گیرد، چرا که خانواده محل عمده ستم بر زنان در دنیای امروز است که نقش پایه ای در استحکام وتثبیت نابرابری های جنسیتی و قلمداد کردن زن به عنوان جنس دوم دارد.بنابراین بر لزوم تغییرات اساسی در سیستم وساختار ارزشی جامعه تأکید می کنند. به عبارت دیگر طبق نظر فمینیست هایی چون “پتمن و لیستر” باید برای بهبود روابط خانواده قائل به وابستگی متقابل میان دو حوزه عمومی و خصوصی بود و حوزه زندگی خصوصی و خانوادگی را بیرون از وظایف قانون گذاری در قلمرو عمومی اجتماعی قلمداد کرد. از نظر آنان حوزه خصوصی یکی از جایگاه های اصلی روابط قدرت و عدم تساوی جنسیتی است که مردسالاری دائماً باز تولید می شود و از آنجا که قوانین مدنی موجود در حوزه عمومی منحصر به همان حوزه قلمداد می شود، حوزه خصوصی خانوادگی همواره دچار نوعی روابط قدرتی نابرابر است. “جان استوارت میل” در کتاب انقیاد زنان، مطرح می کند روابط میان زن و شوهر تحت تأثیر قدرت هایی قانونی است، بدین معنی که موقعیت ارباب – بندگی در اثر قوانین مردگرا موجب تسلط مردان بر زنان می شود، بنابراین«میل» تأکید بر اصلاح قوانین درحوزه زنان دارد و معتقد است با اصلاح قوانین ، خانواده از یک کانون خودکامه و استبدادی به کانون همدلی و برابری طلب تبدیل خواهدشد. فمینیست هایی هم که مبلغ شعار هرآنچه شخصی است، سیاسی است، هستند برعرصه های شخصی که متأثر از عوامل عمومی همچون قوانین سقط جنین، تجاوز و پایگاه زن به عنوان همسر و مادر که توسط سیاست های حضانت کودک قرار می گیرند، پرداخته و معتقدند در اثر قوانین، قواعد و سیاست های مردسالار حاکم در عرصه های عمومی، وضعیت خانواده همواره متأثر از این سیاست ها، به استمرار ستم بر زنان در خانواده منتهی می شود. از همین رو فمینیست هایی چون لیستر، صحبت از بازسازی تقسیم بندی بین دو حوزه خصوصی و عمومی کرده و از ایجاد مرزهای سازگار با روابط جنسیتی بر پایه تساوی و نه سلطه دفاع می کند.
اما از آنجایی که مطالعات فمنیستی در باره‌ی خانواده غالباً روی مسائل خاصی در محدوده‌ی خانگی متمرکز می شوند؛ روندها و تأثیرهای عظیم تری را که در خارج از خانه رخ می دهند کمتر منعکس می کنند. در سال‌های اخیر مفسران محافظه کار ادعا کرده اند که خشونت در خانواده آن طور که فمنیست ها می گویند به قدرت مرد پدر سالار، مربوط نمی شود، بلکه ناشی از اختلال کارکردی خانواده هاست. خشونت علیه زنان انعکاسی از بحران رو به رشد خانواده و کمرنگ شدن ضوابط اخلاقی است. آن ها شواهد مربوط به نادر بودن خشونت زنان علیه مردان را زیر سئوال می بردند، زیرا که مردان کمتر از زنان تمایل دارند که خشونت همسران شان را علیه خود به پلیس گزارش دهند.
همان‌گونه که آنتونی گیدنز ذکر نموده و در بحث تعریف ازدواج نیز شاهد بودیم بسیاری از دیدگاه‌های جامعه شناسان و صاحب نظران در خصوص خانواده و مسائل مربوط به آن در دوران کنونی نارسا و منسوخ می نماید و طبیعی است که هر یک، از جهاتی مورد انتقاد صاحب نظران قرار گیرند که از جمله آن ها دیدگاه‌های فمنیستی که مورد نقد فراوان قرار گرفته است و به حدی رسیده که گروه‌های فمنیستی یکدیگر را نیز نقد نموده اند.

تغییر الگوهای خانواده در ایران و جهان
انواع گوناگون از شکل‌های خانواده در جوامع مختلف در سراسر جهان به جای مانده است. در برخی نواحی، مانند مناطق دور دست آسیا، آفریقا یا قبایل ساکن در جزایر اقیانوس آرام شکل‌های سنتی خانواده شامل: خانواده های گسترده، کلان‌ها، و چند همسری چندان تغییری نکرده اند. اما در بیشتر کشورهای پیشرفته و حتی جهان سوم، تغییرهای گسترده ای در حال وقوع است. منشأ این تغییرها پیچیده است، اما چند عامل را می توان به عنوان عوامل ویژه در ایجاد این دگرگونی‌ها برگزید؛ این عوامل، در درجه‌ی اول همانند دوره های پیشین در غرب، شامل تأثیر صنعت و زندگی شهری امروزی بر خانواده است. به طور کلی این تغییرات، حرکتی جهانی به سوی تفوق خانواده هسته ای، ایجاد می کنند و نظام‌های خانواده‌ی گسترده و انواع دیگر گروه‌های خویشاوندی را از هم می پاشند. فقط ترکیب خانواده و خانوار نیست که دچار تغییر شده است چیزی که به همان اندازه اهمیت دارد تغییر توقعات و انتظار های مردم از روابط و مناسبات خویش با دیگران است. این دگرگونی ها فقط به کشور های صنعتی محدود نمی شود بلکه این تغییرات در کشورهای آسیایی و کشور های در حال توسعه نیز به وضوح دیده می شود. از جمله این کشور ها چین است که نه تنها طلاق بلکه هم بالینی نیز در آن رواج بیشتری یافته است. همان‌گونه که خانواده درگذر تاریخ اشکال متنوعی را در هر جامعه ای به خود گرفته و از خانواده های گسترده، پدرتباری، پدرسری، مادرتباری، مادرسری و … صحبت به میان می آید، ازدواج و همسر گزینی نیز شیوه های گوناگونی در هر نقطه از جهان و در ایران داشته است. هر چند بسیاری از انواع خانواده ها و شیوه های ازدواج و همسر گزینی در کشور ما از بین رفته و یا رواج خود را از دست داده است، اما در جای جای این کشور پهناور می توان آثاری از قدیمی ترین انواع آن ها را پیدا نمود. آنچه مسلم است، هم چنان ‌که نهاد خانواده در ایران تغییرات اساسی به خود دیده است، ازدواج و همسرگزینی نیز تحول بنیادی پیدانموده است. شهلا اعزازی (1376) دراین مورد چنین می نویسد: «در دوران قبل، همسر گزینی به شدّت تحت فشار اجتماعی بود. انتخاب همسر نه بر اساس میل و علاقۀ دو طرف به ازدواج، بلکه به دلیل “جبر اجتماعی” صورت می گرفت. در جامعه ای که فردیت مطرح نبود، علائق فردی نیز ارزشی نداشتند… تنها راه ارتقاء پایگاه اجتماعی، ازدواج بود؛ هرچند که زن متأهل معمولاًَ تحت سلطه‌ی مادر شوهر بود و شوهر نیز بر او اعمال قدرت می کرد، اما به تدریج، با انتقال اقتدار شوهر به زن در حیطه های خاص، زن تبدیل به فرد فرمان دهنده و پس از فوت مادرشوهر، به بالاترین مقام خانه می رسید، به این ترتیب برای دختران، ازدواج تنها امکان کسب یک نقش اجتماعی قابل قبول جامعه بود. مردها نیز مجبور به ازدواج بودند، زیرا اداره‌ی واحد خانه که در عین حال محل تولید نیز بود، بدون وجود زن که قسمتی از کارها را بر عهده گیرد امکان نداشت. با ازدواج، مرد مجرد تبدیل به مرد متأهل می شد که اهمیت اجتماعی بالاتری از مرد مجرد داشت. در عین حال پس از ازدواج دارای فرزندانی می شد که هم به او کمک می کردند و هم به عنوان ورثه، از مایملک خانوادگی محافظت می کردند … ازدواج‌های مجدد به فراوانی دیده می شد، به طوری که افراد هرچند گاه یک بار، با همسر جدیدی زندگی خود را آغاز می کردند. علت آن، میزان بالای مرگ و میر زنان و مردان بود. مرگ و میر زنان، معمولأ ناشی از زایمان بود. مردی که همسرش فوت می کرد، به خصوص اگر فرزند یا فرزندانی داشت، نمی توانست بدون کمک زن امور خانواده را بچرخاند، پس با گذشت زمانی کوتاه دوباره ازدواج می کرد و چون اصل عمده‌ی ازدواج، فرزند آوری بود سعی می کرد با زن جوان‌تری که قادر به آوردن فرزندان بیشتری باشد، ازدواج کند.
از ویژگی‌های ازدواج در ایران گذشته می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:
– ازدواج با خویشاوندان نزدیک بسیار رواج داشته است به طوری‌که می گفتند عقد پسر عمو و دخترعمو در آسمان‌ها بسته شده است.
– در بسیاری از نقاط ایران، دختر را از همان آغاز تولد “ناف بر” می کرده اند، یعنی او را به نام یکی از پسران فامیل برای ازدواج نامزد می کرده اند.
– در اکثر نقاط ایران، مراسم و تشریفات جشن ازدواج، بسیار وسیع و متنوع بوده است و گاهی به چند روز می رسیده است.
– پدر و مادر، نقش اساسی و تعیین کننده در انتخاب همسر برای فرزندان خود داشته اند. در اکثر موارد دختران هیچ نقشی در انتخاب شوهر آینده‌ی خود نداشته اند.
دکتر غلام‌عباس توسلی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه تهران با تأکید بر تغییر ایده‌آل‌ها برای انتخاب همسر می‌گوید: «ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که ساختار فرهنگی پایه‌ای در فرهنگ اسلامی دارد، اما در سالیان اخیر، تغییرات چنان چشم‌گیر است که به سختی می‌توان آن ها را توجیه کرد. با توجه به دگرگونی‌هایی که در سطح کلی کشور به انجام رسیده به ‌طور حتم آرمان‌های تعیین ازدواج، هم از سوی مردان و هم از جانب زنان، شکل تازه‌ای به خود گرفته و مسایل اقتصادی در این‌ باره به‌ شدت مطرح است، به ‌طوری که این عامل نقش بسیار تعیین ‌کننده‌ای در ازدواج دارد و بیشتر فروپاشی‌ها با در نظر گرفتن وجود کسری در رکن مهم زندگی یعنی اقتصاد خانواده صورت می‌گیرد».
دکتر امان‌الله مقدم، آسیب‌شناس در این رابطه می‌گوید: «تغییر الگوهای همسرگزینی، خاص ایران نیست، بلکه در سراسر دنیا اتفاق افتاده است. اما آنچه به نظر می‌رسد این است که؛ ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی در ایران به ‌شدت در حال دگرگونی است. در ایران به دلیل یکسانی مذهب و نژاد و اندک بودن اقلیت ها، ازدواج میان دو نژاد یا دو مذهب متفاوت، به ندرت دیده می شود. علاوه براین، برخی از مذاهب اقلیت ایران، خود درون همسر، هستند و ازدواج با مذهب دیگری را شایسته نمی دانند. در اسلام، ازدواج مرد مسلمان با زنی از مذهب دیگر ممنوعیتی ندارد. اما طبق ماده 1059 قانون ازدواج و طلاق نکاح مسلمه با غیر مسلم جایز نیست و حتی ماده 1060 اظهار می دارد که ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجه در مواردی هم که منع قانونی ندارد، موکول به اجازه‌ی مخصوص از طرف دولت است. نظیر این محدودیت قانونی در میان برخی از گروه های قومی ایران (مانند ترکمن ها) نیز وجود دارد که در میان آنان ازدواج مرد با زنان دیگر آزاد است، ولی در مورد ازدواج دختران خود با افراد دیگر سخت‌گیری می کنند. اگرچه امروزه دیگر ضرورتی ندارد که جوانان به منظور تضمین باز تولید اجتماعی از طریق ازدواج مناسب، از والدین خویش اجازه بگیرند، با این همه، استراتژی هایی دیگر، هر چند نامرئی تر از آن ها که در گذشته رواج داشتند، هم چنان فعال هستند».

خانواده در ایران در مرحله انتقالی
تا حدود نیم قرن پیش خانواده پهناور “پدر سالاری” صورت رایج نظام خانوادگی در ایران بود. طفل پسر تدریجاً نقش پدر را در حرفه و شغل کسب می کرد و دختر نقش مادر و احیاناً کارهای محول به او را می آموخت. با اینکه دختر و زن در خانواده مقامی کهتر و نقشی ناپیداتر داشت و بظاهر مرد یگانه مسئول نان آوری و نگهبانی خانه بود، اما زن را نیز چه در روستا و چه در شهر از وظایف سهمی عمده می رسید.
نام پدر نشان و عنوان خانواده می شد و منزل وی سکونتگاه خانوادگی را تشکیل می داد. تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فکری که در نیم قرن اخیر رخ نمود چهره خانواده ایرانی را خصوصاً در شهرها دگرگون کرد. قدرت پدری تزلزل یافت، وحدت خانوادگی زبونی گرفت و وسعت ابقاد و وظایف این واحد مهم حیاتی و اجتماعی رو به کاهش رفت … از جمله نیرو های موجد تحول، یکی نفوذ تمدن مغرب زمین و سوق از اقتصاد روستایی و کشاورزی به اقتصاد شهری وصنعتی بود. صنعت جدید با اقتصاد خانگی سربسته قدیم منافات دارد و جمع خانوادگی را پراکنده می کند و اختیارات خانواده را کاهش می دهد. مقتضای زندگی شهری نو، خانواده کوچک زن و شوهری است و اجتماع چند نسل در یک مسکن دیگر بسهولت گذشته امکان ندارد .”بالجمله باید گفت که خانواده ایرانی امروزه در گرما گرم تحول است و به اصطلاح جامعه شناسان در مرحله انتقالی واقع است. پاره ای از صفات دیر پائیده را حفظ کرده و با خصائص جدید در آمیخته است. پهناوری خانواده قدیم را ندارد اما از خانواده جامعه های پیشرفته صنعتی نیز گسترده تر است. به پدر قدرت و اختیار مطلق ارزانی نمی کند و با وجود این تسلط نسبی بر زن وفرزند را نیز از او دریغ نمی دارد. ‏این نکته را هم بگوئیم که منظور از کلمه انتقالی این نیست که خانواده ایرانی عیناً از پی خانواده آمریکایی یا اروپایی می رود و همان مراحلی راکه آن ها در طی یک دو قرن اخیر پیموده اند طی می کند و کاملاً به همان صورت در می آید.
عوامل مؤثر در تغییر خانواده، اجتماع براثر عاملی ازعواملی چون نژاد، آب وهوا ویا اقتصاد نقش گرفته ویا منتج شده است. مثلاً از جمله مفاهیم معمولی در میان جامعه شناسان اینست که تغییرات تکنولوژیک و صنعتی عامل مهمی در تغییر خانواده اند. قدرت چنین فرضیه هایی ناشی از مقبولیت عامی است که پیدا کرده اند.
صنعتی شدن چون شهری شدن نه تنها ماشین ها را شامل است بلکه علم و تکنیکی را هم که آن را بوجود آورد، رفتارهای دنیوی عصر جدید، سنت شکنی در بعضی مناطق، جایگزینی شغلی بر اساس رقابت، نظام طبقات باز، تحرک ‏بسیار جغرافیائی و بطور خلاصه همه مشخصاتی که این عصر بخصوص را در تاریخ غرب به وجود آورده اند در بر می گیرد. صنعتی شدن در این معنای مبهم ولی محدود در حقیقت علت به وجود آمدن الگوهای جدید اجتماعی و خانوادگی است ولی تنها به واسطه آنکه خود مشابه آن هاست یک چنین فرضیه ای صحیح ولی ناچیز است. برای تبدیل یک چنین سخن بدیهی به یک موضوع قابل تحقیق باید روشن کرد که کدام یک از عناصر صنعتی شدن بیش از همه در یک جامعه تأثیر می کند و نیز باید از چگونگی برخورد این عوامل با جنبه های مختلف زندگی خانوادگی آگاه شد. از جمله عوامل مؤثر در تغییر خانواده می توان به چند مورد زیر اشاره کرد:

‏الف- صنعتی شدن و خانواده
‏مطالعات بعد ازجنگ جهانی دوم در مورد خانواده مؤید پیشرفت وسیعی در جهت یک نظم تجربی بوده است که جریان آن به خوبی روشن نیست و اینکه در اقصی نقاط جهان و برای نخستین بار در تاریخ همه نظام های اجتماعی، سریع یا بطئی به سوی نظام خانوادگی زن و شوهری و صنعتی شدن در حرکت اند. محققین اجتماعی در طول یک قرن دریافته اندکه نظام های خانوادگی قدیم مانند نظام های خانوادگی گسترده یا پیوسته ،باتبار و کلان و یا بدون آن، با صنعتی شدن مضمحل شده است و با وجود تفاوتی که در کشورهای مختلف از این جهت بوده است ولی در همه جا به سوی نظام زن وشوهری تمایل وجود دارد.
‏بسیاری از مشخصات ساختمان نظام خانوادگی زن و شوهری حاکی از کم شدن روابط خویشی است. این مشخصات با خواسته های صنعتی شدن کاملاً تطبیق می کند. در نظام صنعتی شخص باید در اجتماع این سوی و آن سوی رود و به هر کجا که بازار شغل گرمتر است روانه شود. نظام خانواده زن وشوهری نو مکان است و شبکه خانوادگی محکمی ندارد و در نظام مذکور در مقابل تحرک ‏طبقاتی و مکانی سدهای کمتری وجود دارد. برای همین خصوصیات است که نظام خانوادگی زن و شوهری خواسته ها و احتیاجات صنعتی شدن را برآورده می کند. البته قابل توجه است بدانیم، خانواده و عامل صنعتی یا متغییرها، هر یک مستقل ولی در کنش متقابل هستند و هیچ یک دیگری را به طور کامل تعیین نمی کند. در حالیکه متقابلاً بر یکدیگر اثر دارند. بنابراین نمی توانیم در جستجوی الگوهای تغییر خانواده این اصل را بپذیریم که نیروهای صنعتی همه چیز را در حد خود تغییر شکل می دهند. (مگر آنکه تعریف ما از آن ها این باشد که همه چیز را شاملند). حال به رابطه دیگری توجه کنیم و آن امکان اینکه نظام خانوادگی بتواند جهش جدیدی را که تمایل به سوی صنعتی شدن باشد، تسهیل کند؛ اهمیت خانواده را به عنوان یک واحد در نظام تحرک ‏اجتماعی و نتیجتاً به عنوان عنصر هموار کننده تغییرات اجتماعی می توان در واقعه ی تاریخی چون انقلاب کبیر فرانسه مشاهده کرد. در قرن هفدهم و هجدهم تعدادی از خانواده های بورژوای فرانسه از طریق جمع آوری ثروت و برقراری یک زندگی تجملی بسان طبقه بالا وارد جرگه اعیان و اشراف شدند.

‏ ب- رشد جمعیت
‏ یکی از مشکلاتی که از د هها سال پیش در جهان بوجود آمده و راجع به آن گزارش ها و مقالات بسیاری نوشته شده است مشکل رشد جمعیت می باشد. تعداد انسان ها که در سال 1650میلادی 550 ‏ملیون نفر بود در سال 1981 ‏به 4550000000 افزایش یافت. طبق گزارش خبر گزاری ها به نقل از سازمان ملل در تاریخ 11/1/1985 (21/10/1362) جمعیت جهان به چهار ملیارد و هشتصد ملیون افزایش یافت. یک اقتصاد دان آمریکائی می گوید جمعیت جهان از سال 1800 ‏تا 1958 ‏میلادی سه برابرشده است.
‏دردهه های گذشته با همه کوشش ها یی که سازمان های ملی وجهانی به منظور کاهش نرخ های افزایش شتابان جمعیت جهان بویژه در کشورهای روبه رشد به عمل آورده اند باز هم روند افزایش جمعیت بیش از هر زمان دیگر ادامه دارد.

ج- شهر وشهر نشینی
‏شهر اجتماع وسیعی دارای جمعیت متراکم و سازمان های رسمی فراوان است. مردم شهرها مخصوصاً شهرهای صنعتی بسبب تراکم جمعیت و فشردگی و تنگی خانه ها و شدت هیاهو و پیچ و تاب زندگی اقتصادی و جز این ها دچار بیما ری های جسمی و روانی بسیار می شوند. شهر از نظر کمی تفاوت با روستا دارد. جمعیت شهر باید از5000 نفر کمتر نباشد. شهر مخصوصاً شهر بزرگ اجتماعی است که گذشته از تفاوت های کمی خود با روستا، از لحاظ کیفی نیز از آن متمایز است. اجتماع شهری ، اجتماعی است بی آرام که گروه کثیری به صورت انبوه در آن گرد آمده اند و به وساطت سازمان های اجتماعی پیچیده گوناگون مخصوصاً سازمان های رسمی با یکدیگر همکاری می کنند. روابط شهریان با یکدیگر معمولاً رسمی یا خصوصی است.آشنائی یا برخورد نزدیک در بین شهریان فراوان نیست. در شهر خانواده تسلط چندانی بر اعضای خود ندارد. در میان شهریان سنت های اخلاقی و دینی به ضعف می گرایند شهرنشینان نسبت به یکدیگر حساس و سخت گیر نیستند وکمتر به غیبت وفضولی می پردازند. در میان شهر نشینان از لحاظ شغل و تخصص اختلافات عظیمی وجود دارند. پایگاه های اجتماعی افراد شهری تغییر می پذیرند و از این رو تحرک اجتماعی فراوان است. پدیده شهر نشینی یکی از پدیده های مهم دو قرن اخیر است. ظهور شهرهای متعدد تازه و توسعه یابی شهرهای کهن و پیشرفت شهر نشینی تحول شگرفی است که نه تنها در سیما ونمای شهرها، بلکه در احوال درونی آن ها نیز به وقوع پیوست است. این پدیده نتیجه مستقیم انقلاب صنعتی و ترقی اقتصاد سرمایه داری است و نخست در کشورهای باختر زمین پیدا شده سپس از پی رواج صنعت و بسط این شیوه اقتصاد، به سرزمین های توسعه نیافته نیز راه جسته است. تزاید سریع جمعیت شهرها و جلب روستائیان به مناطق شهری یکی از خحصوصیات عصر ماست. البته باید میان توسعه شهری و شهر نشینی فرق گذاشت. نباید تصور کرد که از ازدیاد ابعاد شهرها و ظهور شهر های کلان و پهناور گواه پیشرفت شهر نشینی در مملکت است.
‏گسترش شهر نشینی در کشور ما از سال 1320، هنگام جنگ جهانی دوم آغاز شد و از آن زمان تا کنون گسترش همیشگی این پدیده آشکار می باشد. بنابراین عواملی چون رشد جمعیت و توسعه صنعت و شهرنشینی که در جامعه ما در این چند دهه به چشم می خورد ، باعث تغییراتی در خانواده می شود. من جمله، تأثیر بر بعد خانوار است.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید