همنشینی با قرآن

همنشینی با قرآن

 

یکی از مدرسان دانشگاهمان می گفت: یک بار برای تلاوت قرآن به کرمان دعوت شدم. وقتی به آنجا رفتم, شنیدم شخصی که دستش هنگام کار با دستگاه پرس, له شده بود و دکتر ها دستور به قطع دستش را داده بودند, با توسل به حضرت بقیه الله الاعظم (ع) شفا گرفته است. من که این مطلب برایم بسیار جالب بود, تلاش کردم هر طور شده او را ببینم.
وقتی او را دیدم, پرسیدم: شما چه عمل صالحی انجام داده ای که این چنین مورد عنایت قرار گرفته ای, آیا اهل تهجد و نماز شب بوده ای ؟
ایشان گفتند: «البته, اهل نماز شب نیستم, ولی با قرآن و محافل قرآنی انس دارم و به قاریان قرآن و سعی می کنم با ماشین خود آنها را به مجالس قرآنی برسانم و رد پی خیر باشم.

گرطبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را

رویای تلاوت

سرودعشق و ایمان را بخوانید
کتاب نور عرفان را بخوانید

شما را هر قدر باشد مسیر
گل آیات قرآن را بخوانید

روزی به دیدار یکی از دوستانم – که قاری قرآن بود رفتم که عمل کرده بود هنگام به هوش آمدن بالای سرش ایستاده بودم و می شنیدم که قرآن تلاوت می نمود. وقتی موضوع را به دکتر گفتم و ایشان پاسخ داد: «معمولاً اکثر افراد درموقع به هوش آمدن صداها یا روحیاتی را که داشته اند, از خود بروز می دهند. ایشان هم قبلاً قرآن تلاوت می کرده و با قرآن مانوس بوده است,در هنگام به هوش آمدن, قرآن می خواند».

کلام روحبخش

دقیقاً به خاطر ندارم که چند ساله بودم 12 سال داشتم.شب, وقتی افراد خانواده, به کار خود سرگرم بودند, من به این می اندیشم که چگونه خود را مشغول کنم؟ ناگهان به ذهنم خطور کرد که قرآن بخوانم و جان را با آیات نور جلایی بدهم همانطور که پدرم هر روز بعد از نماز صبح با تلاوت آیات قرآن جانم را تازه می کرد. بنابراین به سراغ قرآن کریم رفتم و نزدیک نیم ساعت با صدای بلند و نه چندان خوش به تلاوت قرآن پرداختم, آن شب وقتی خوابیدم, خود را دیدم که با لحنی بسیار زیبا و حالتی معنوی که سراسر وجودم را در بر گرفته بود, آیه بسم الله الرحمن الرحیم را تلاوت می کردم, لحن و صدایی نیکو که اکنون پس از سالها, هنوز نه خودم توانسته ام آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم را آن گونه تلاوت کنم و نه قاری مشهور و متبحری شنیده ام.

یاسین

مادری می گفت از واعظی شنیده بودم که هر کس در هنگام بارداری هر شب قبل از خواب سوره یس را بخواند عاقبت فرزندش, قاری یا مربی قرآن خواهد شد. من چنین کردم, وقتی فرزندم به 6 سالگی رسید, او را به مکتب خانه بردم تا قرآن را یاد بگیرد, اما متاسفانه او مکرر از مکتب خانه فرار می کرد, حتی به مدرسه نرفت و تا چهارد سالگی بی سواد بود.
من که بسیار نا امید شده بودم, با خود گفتم: «یا خواندن سوره (یس) قبول نشده یا حرف های واعظ در بالای منبر صحت نداشته است». مدتی که گذشت, پسرم به طور عجیبی شیفته قرآن شد, در تحت تربیتی مربی, قرآن قرار گرفت و به این وسیله هم از لحاظ اخلاقی بسیار پیشرفت نمود و هم در زمان انقلاب در حرکت های انقلابی به طورفعال شرکت کرد, پس از انقلاب نیز در جبهه های دفاع مقدس جنگید و به درجه جانبازی رسید. اکنون نیز موفق به کسب مدرک دانشگاهی شده است و این نیست, مگر به برکت قرآن و لطف خداوند متعال.
منبع: نشریه بشارت شماره 72

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید