بداء در روایات نشانه‌های ظهور

بداء در روایات نشانه‌های ظهور

نویسنده: محمد فقیه
مترجم: سید شاهپور حسینی

 

 

بداء اسمی است ممدود بر وزن سَماء و در لغت به معنای ظهور و پیدایش یا ظهور پس از پنهان بودن و خفاست. خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:
بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ (1)
بلکه آنچه را پیش از این پنهان می‌داشتند، برای آنان آشکار شده است.
خداوند در این آیه، بداء را در مقابل خفا (پوشیدگی) آورده است. بداء در کاربرد، ویژه‌ی رأیی جدید یا علم به چیزی است که قبلاً در دسترس نبوده است؛ اشکال و ایراد نسبت دادن بداء به خداوند هم از همین جا نشأت می‌گیرد زیرا با در نظر گرفتن این مفهوم، بداء مستلزم فرض جهل و نادانی برای خداوند است که خداوند از این [عیب] بسیار دور است و بسیار بلندمرتبه‌تر از اینهاست.
واقعیت این است که برخی از کلام‌های خداوند بلند مرتبه نیاز به تأویل و تفسیر دارند مانند یَدُ اللَّهِ (2) (دست خداوند) که مقصود قدرت و نیروی خداوند است یا عبارت: الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى‌ (3) یعنی از هر چیزی استوارتر و قائم به ذات‌تر است و هیچ چیزی نسبت به چیز دیگر به او نزدیکتر نیست؛ و درباره‌ی این کلام خداوند که الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً (4) باید بگوییم آیا چیزی وجود دارد که خداوند در گذشته نسبت به آن علم نداشته است؟ البته مقام خداوند بسیار فراتر از اینهاست؛ پس نتیجه می‌گیریم که بی شک برخی از کلمات خداوند بلندمرتبه نیازمند تأویل و تفسیر هستند و منکر این امر، منحرف و نادان و یا حتی کافر به شمار می‌آید. اگر به عنوان مثال وجوب تأویل عبارت یدالله که صفت جسمانیت را (بنابر ظاهر آیه) برای خداوند اثبات می‌کند، انکار نماییم، این خود کفری روشن است. و همچنین اگر بگوییم برای خداوند در فلان چیز بداء رخ داد معنای واقعی آن این است که خداوند سبحان چیز جدیدی را برای ما آشکار و نمایان ساخته که ما در گذشته علمی نسبت به آن نداشتیم و خداوند [درگذشته] به خاطر مصلحت یا حکمتی که اقتضا می‌کرده، آن را از ما پنهان و پوشیده نگاه داشته بود. پس نسبت دادن جهل و نادانی یا پوشیده بودن امر، مربوط به بندگان و مخلوقات است و در مورد آنها صدق می‌کند نه در مورد خداوند و پروردگار بلندمرتبه چرا که مقام خداوند بسیار فراتر از اینهاست.
با این مقدمات، علت اینکه برخی قائلان به بداء را مورد نکوهش و بدگویی قرار می‌دهند روشن می‌شود که در حقیقت به خاطر درست نفهمیدن این اندیشه و عقیده است. چقدر به جا بود که آنان کتاب‌های خود را مطالعه و بازنگری کرده و آنها را از افتراهایی که به خداوند مبنی بر تشبیه و جسمیت قائل شدن زده‌اند، پاک و تهذیب می‌نمودند. این تشبیهات و جسمیت قائل شدن برای خداوند از جمله اموری است که انسان را وارد عرصه‌ی کفر عیان می‌نمایند. ملزم کردن خود به قبول وجوب تأویل این دست عبارات و روش‌های عقلی باعث می‌شود که آنها مجبور شوند در برابر مسائلی سر تسلیم فرود آورند که بدان خشنود نیستند زیرا با این کار اصول و ارکان مذهبشان به لرزه درآمده و ویران می‌شود.
موضوع بعد اینکه بر هیچ محقق و پژوهشگر و انسان فهیمی پوشیده نیست که بداء ذیل عنوان نسخ (ناسخ و منسوخ) در قرآن مطرح شده است به این نوع بداء، بداء تشریعی گویند. بداء تشریعی (نسخ) عبارتست از پایان زمان حکمی خاص که به خاطر حکمتی که اقتضای آن را داشته وضع شده است (5) مانند مسئله تغییر قبله از بیت المقدس و…
بداء در امور تکوینی مانند رزق و روزی، زمان مرگ، قضا و قدر، ابتلائات و… از جمله اموری است که روایات در مورد آن متواتر است و ناگزیر باید در برابر آن سر تسلیم فرود آورد و آن را پذیرفت. اما شناخت و معرفت حقیقت این نوع بداء از حد اندیشه و عقل ما فراتر است. (6) و نوع سوم بداء، بدائی است که من اصطلاحاً به آن بداء غیبی یا اخباری می‌گویم و محل و مکان [مشاهده] این نوع بداء در خبرهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) درباره اتفاق افتادن برخی امور در آینده است.

اصل (7) در خبر (8) موقوف و معلق بودن است
اختلاف و نزاع بر سر این موضوع است که: آیا اصل در این نوع خبر (نشانه‌های ظهور) حتمیت و قطعیت وقوع امری است که بدان خبر داده می‌شود و آیا برای خداوند عزّوجلّ در آن بداء حاصل می‌شود یا نه و یا اینکه اگر قرینه یا دلیلی که به وسیله‌ی آن بتوان حتمی بودن وقوع آن استدلال کرد، در دست نباشد، اصل در آن موقوف و معلق بودن است.
کلام خداوند عزوجل:
یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ‌ (9)
خداوند آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند، و اصل کتاب نزد اوست.
در مطلق است و در سنت هم برخی از اخبار متضافر (10) دلالت بر موقوف و معلق بودن خبر دارند و برخی دیگر اصل در خبر را حتمیت وقوع آن می‌دانند. حقیقت این است که اصل بودن (حتمیّت یا معلق بودن) بستگی به نوع خبر دارد؛ اگر خبر خالی از قرینه‌ی لفظی یا غیر لفظی که افاده‌ی حتمیت یا موقوف و معلق بودن (خبر) را بکند اصل؛ تابع نوع خبر است. و اگر خبر از جمله اموری باشد که اقتضای به وجود آمدن اخلال در مبدأ رسالت یا سست ساختن [اعتقاد به] حافظ آن (خدا) باشد (11) حتمیت دارد و اگر در خبر یکی از عناصر اخلال یا سست ساختن نباشد، مانعی نیست که خبر موقوف و معلق باشد؛ به ویژه اگر خبر در مورد امری تکوینی یا حادثه یا تاریخی مشخص باشد که این مطلب با استقرا و جستجو و بررسی و تتبع آشکار می‌شود و توضیح و بیان این امر، نیازمند تدوین رساله‌ای جداگانه است.
چیزی که در اینجا برای بحث و تحقیق موردنظر ماست، خبرهای مربوط به نشانه‌های ظهور امام مهدی (علیه السلام) است نه هر نوع خبری. علمای بزرگ پیشین (12)‌ و متأخر چنین اظهار نظر کرده‌اند که اصل در این نوع از اخبار، موقوف و معلق بودن است به شرطی که قرینه‌ی متصل یا منفصلی دال بر حتمیت وقوع آن خبر وجود نداشته باشد.
پس اگر خبری در مورد یک اتفاق روایت شده باشد اما دلیلی مبنی بر حتمیت وقوع آن در دست نبود، آن خبر موقوف و معلق است؛ یعنی ممکن است اتفاق بیفتد و یا نیفتد و اگر خبری مانند این خبر که «سفیانی از امور حتمی الوقوع است» باشد یعنی اشاره‌ای به حتمیت آن شده باشد، وقوع آن خبر [و اتفاقی که آن خبر بدان اطلاع داده است] حتمی است و بداء در آن حاصل نمی‌شود. (13) برای اثبات این نظر به مباحثی طولانی در بررسی ظاهر الفاظ اخبار متنافی و متعارض استدلال شده است. (14) و اغلب این را پذیرفته‌اند که اصحاب ائمه (علیهما السلام) اصل در خبر را موقوف و معلق بودن می‌دانسته‌اند و این امر در تکرار سؤال‌هایشان از ائمه (علیهما السلام) ضمن اخبار که آیا آنچه بدان خبر داده شده حتمیت دارد، آشکار است. به خصوص که آنها واژه‌ی حتمیت داشتن در بسیاری از روایت‌ها (برای اثبات موقوف بودن خبر) را مدنظر داشته اند.
شیخ طوسی در کتاب الغیبه خویش گفته است:
… نوع دیگر [خبر] خبری است که تغییر آن به طور کلی جایز است که این به خاطر تغییر مصلحت و به جهت متغیر شدن شرایط آن است و ما همه‌ی آنها را جایز می‌شماریم؛ مانند خبرهایی که درباره‌ی حوادث آینده آمده است.
اما اگر خبر به گونه‌ای آمده باشد که فهمیده شود آنچه بدان خبر داده شده تغییرناپذیر است، در این مورد ما در مورد وجود و به وقوع پیوستن آن به قطعیت حکم می‌دهیم. به همین دلیل است که قید حتمیت داشتن همراه بسیاری از خبرها آمده است.
علامه مجلسی نیز ضمن برخی نظریاتش در کتاب مرآه العقول (ج2، ص135) و آقای روحانی در رساله جبر و اختیار (ص113) و مرحوم آیت الله خویی در مقدمه تفسیر البیان و تحریر تقریرات میرزا پس از نقل چند خبر، همگی این مسئله را پذیرفته‌اند. پس در این روایت، دلالت واضحی وجود دارد مبنی بر اینکه خبر دادن ایشان از چیزی، تنها خبر دادن از قضا و امور موقوف و معلق است؛ مگر آنکه قرینه‌ای باشد که در آنها حتمیت را تأیید کنند.
برخی از علمای معاصر موقوف بودن در خبر را اصل نمی‌دانند و این گونه دلیل آورده‌اند که موقوف و معلق بودن خبر، عدم اطمینان در این اخبار را به دنبال دارد. شاید این علما در سخنان دانشمندان و عالمان [پیشین] این مسئله و بحث بداء تکوینی و اینکه چرا باید بداء تکوینی وجود داشته باشد و مصلحت آن در چیست به دقت تحقیق و بررسی نکرده باشند و در اینجا به ناچار برخی از سخنان ایشان را جهت اشاره به این امر به اختصار ذکر می‌نماییم.
علامه مجلسی در بحارالانوار (ج52، ص 131) از عیاشی از الفضل بن ابی قره روایت کرده که او گفت: از اباعبدالله (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
خداوند به ابراهیم وحی کرد که دارای فرزندانی می‌شود. حضرت ابراهیم این موضوع را به ساره گفت. ساره گفت: «آیا من که پیر شده‌ام، فرزندی بدنیا خواهم آورد؟» پس خداوند به ساره وحی کرد که او فرزندانی به دنیا خواهد آورد و به خاطر شک کردن در سخن من فرزندان تو چهارصد سال عذاب می‌کشند.
سپس امام فرمود:
زمانی که عذاب بر بنی اسراییل طولانی شد، به درگاه خداوند گریه و زاری کردند و مدت 40 روز چنین کردند، پس از آن خداوند به موسی و هارون وحی کرد که آنها را از چنگال فرعون نجات دهد و این گونه 170 سال از عذاب آنان کاسته شد.
و حضرت ادامه دادند:
اگر شما نیز چنین کنید، خداوند برای ما فرجی حاصل می‌کند اما اگر این گونه نکنید، کار به روال عادی خود پیش می‌رود.
نگارنده معتقد است داستان قوم یونس (علیه السلام) نیز که به درگاه خداوند توسل جستند و گریه و زاری نمودند و خداوند از آنها رفع بلا کرد، نیز از همین مقوله است. این امر با مطالعه‌ی مطالبی که نعمانی در حدیث‌های معتبرش از عبدالملک بن اعین روایت کرده، روشن‌تر می‌شود. وی نقل می‌کند: در محضر ابوجعفر (علیه السلام) بودم که در مورد قائم (علیه السلام) سخن رانده شد. به آن حضرت عرض کردم، امیدوارم که حضرت قائم (علیه السلام) زودتر ظهور نماید و سفیانی هم نباشد. امام فرمود:
نه به خدا سوگند، سفیانی از جمله امور حتمی است که گریزی از آن نیست. درواقع ابن اعین پس از آنکه از شدت فتنه‌ها و افزون شدن ستم و پی در پی بودن بیم و هراس مردم در زمان سفیانی اطلاع یافته بود آرزو کرد که سفیانی نباشد در امر تعجیل فرج پدید آید. اگر ابن اعین نمی‌دانسته که اصل در خبر موقوف و معلق بودن آن است، هرگز آرزوی تغییر امری حتمی را نمی کرد و اگر او این امر را می‌دانسته، خواهان معلق شدن و موقوف بودن چیزی که گریزی از آن نیست نمی‌شد. پس امام به ایشان اطلاع داد که نه به خدا سوگند، آن حتمی است و به علاوه این موضوع ما را در فهم مسئله اخبار متواتری که دستور می‌دهند برای تعجیل فرج دعا کنیم، یاری می‌دهد. پس اگر ظهور امام زمان مدت معینی داشته باشد، این دستور هم نباید داده می‌شد.
پس در خبر موقوف در مورد بلایی خاص یا غیر آن ممکن است مؤمنان برای برطرف شدن، اتفاق نیفتادن به عقب انداختن آن به خداوند متوسل شوند و یا اینکه ممکن است دست به انجام برخی کارهای حسنه بزنند تعجیل در فرج و دفع بلا کرده و یا مانع وقوع آن بلاها می‌شود و اخبار در این مورد بسیار است؛ مانند صدقه دفع بلا می‌کند و مسئله صله‌ی ارحام و…
و این گونه برخی از حکمت‌های موقوف بودن خبر روشن می‌شود و موقوف بودن خبر اگرچه ممکن است باعث بی‌‌اطمینانی مردم نسبت به وقوع آن شود، اما آگاهی مؤمن از حکمت موقوف بودن و معلق بودن یا شرط در خبر، این شبهه و شک را برطرف می‌سازد و این مفسده را دفع می‌نماید. پس با کارهای نیک و توسل و دعا و گریه و زاری انواع بلا دفع شده و بدبختی و زیان و ضرر رفع می‌شود و به همین جهت است که روایت شده:
خداوند عزوجل (در هیچ چیز) مانند بداء عبادت نشده است.
[که حاکی از اهمیت بسیار زیاد موضوع بداء است].
گویی حکمت اصل بودن معلق و موقوف بودن خبر، واگذار کردن اختیار و انتخاب وقوع بلا و یا تعجیل نیکی‌ها مانند فرج و غیره بر انسان مکلف است؛ پس شخص مکلف با ارتکاب کارهای ناشایست و عدم توسل و گریه و زاری به درگاه خداوند، باعث می‌شود آنچه بدان خبر داده شده اتفاق بیفتد و یا با انجام کارهای نیک و توسل به درگاه خداوند بلندمرتبه این بلاها از او دفع شده و باعث تعجیل فرج و گشایش برای او می‌شود. ما در اینجا نمی‌توانیم (بیش از این)‌ به بررسی و بحث در مورد این موضوع جالب و زیبا بپردازیم زیرا هدف ما در اینجا ذکر نظریات برخی علما در این مورد بوده و قصد داشته که بگوییم اصل در خبر، موقوف و معلق بودن آن است به شرطی که قرینه‌ای متصل یا منفصل دال بر حتمیت وقوع آن خبر نیامده باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره‌ی انعام (6)، آیه‌ی 28.
2. سوره‌ی فتح (48)، آیه‌ی 10.
3. خدای رحمان که بر عرش استیلا یافته است: سوره‌ی طه (20)، آیه‌ی 5.
4. اکنون خدا بر شما تخفیف داده و داشت که در شما ضعفی هست؛ سوره‌ی انفال (8)، آیه‌ی 66.
5. اجود التقریرات میرزا نایینی تصنیف مرجع بزرگ سید ابوالقاسم خویی، با اندکی تصرف.
7. آنچه مورد پذیرش عقلاست و خلاف آن برای ثابت شدن دلیل می‌خواهد. و.
8. منظور از خبر و اخبار در کل کتاب همان روایات است.و.
9. سوره‌ی رعد (13)، آیه‌ی 39.
10. روایتی که راویان زیاد و قابل اعتمادی آن را نقل کرده باشند ولی به حد تواتر نرسیده باشد.و.
11. در العیون و المحاسن، ص251 آمده است: «خداوند در امر امامت به بداء توصیف نمی‌شود و فقهای شیعه بر این امر اجماع و اتفاق نظر دارند و آنها گفته‌اند که اگر برای هر امری و موضوعی برای خداوند بداء رخ دهد، در نقل پیامبری از پیامبری‌اش و امامی از امامتش رخ نخواهد داد و هم چنین در مورد مؤمنی که ایمان آورده است».
12. رک: رساله سید علی فانی اصفهانی، و رساله آیت الله سبحانی و آرائ علمایی مانند شیخ مفید و شیخ صدوق و شیخ طوسی…
13. در بخش‌های آینده خواهیم دید که خبر واحد برای اثبات آن کافی نیست و ناگزیر باید قطعیت حاصل شود چه با تواتر و چه با قرینه‌ها و یا غیر آن.
14. رک: اجود التقریرات میرزای نایینی و بحارالانوار و مرآه العقول علامه مجلسی.
منبع مقاله :
فقیه، محمد، (1387)، سفیانی و نشانه‌های ظهور، ترجمه‌ی: سید شاهپور حسینی، تهران: موعود عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید