شاد کردن مؤمن

شاد کردن مؤمن

عصر خلفای عباسی بود یکی از اهالی ری که شیعه بود می گوید: عامل وصول مالیات از طرفی یحیی بن خالد برمکی (وزیر هارون) به سراغ من آمد تا بقیه مطالبات مالیاتی را از من بگیرد، از بعضی شنیده بودم که آن عامل ، گرایش به تشیع دارد،آن سال عازم حج شدم و در سفر حج به مدینه رفتم و با امام موسی بن جعفر (ع) ملاقات نمودم و از وضع زندگی و تنگ دستی خود شکایت کردم و جریان عامل اخذ مالیات را گفتم که تمایل به تشیع دارد امام کاظم (ع) نامه ای برای آن مامور نوشت ، و مکتوب آن نامه این بود: بسم الله الراحمن الرحیم – اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لایسکنه الا من اسدی الی اخیه معروفا، او نفس عنه مکروبااو ادخل علی قلبه سرورا. :بدان برای در تحت عرش او سایه ای است که در آن سایه کسی سکونت نمی گزیند مگر کسی که کار نیکی برای برادر مؤمنش فراهم کند، یا اندوهی از او بر طرف سازد، یا قلب او را شاد نماید. از حج بازگشتم و نامه امام را به آن ماءمور اخذ مالیات دادم ، او برخاست و آن نامه را بوسید و سپس آن را خواند، انگاه همه اموال و لباس خود را طلبید و حاضر کردند و او همه آنها را بین خود و من تقسیم نمود و آن چیزهائی که قابل قسمت نبود، قیمت آنها رابه من داد. سپس دفتر دیوان را خواست و نام مرا از لیست مالیات دهندگان حذف کرد و بدهکاری مرا قلم زد و مرا خشنود ساخت و من خداحافظی کردم و به خانه خود مراجعت نمود، و با خود می گفتم چگونه آن همه بزرگواری این عامل را جبران نمایم و برای او دعا کنم ، و به حضور امام کاظم (ع) بروم و محبت های آن مامور را به آن حضرت بگویم . سال بعد در حج شرکت نموده و به حضور امام کاظم (ع) رسیدم ، و جریان محبت های آن مامور را برای آن حضرت بیان می کردم ، هر لحظه شادی را در چهره آن حضرت می دیدم ، گفتم ای مولای من ، آیا این خبر تو را شاد کرد؟ در پاسخ فرمود: ای والله لقد سرنی و سر امیرالمؤمنین (ع) و الله لقد سر جدی رسول الله (ص) و الله لقد سرالله تعالی . :آری سوگند به خدا مرا و امیرمؤمنان (ع) را شاد کرد، و سوگند خدا جدم رسول خدا (ص) را شاد کرد و سوگند به خدا، خداوند را شاد نمود.
داستان دوستان/محمد محمدی اشتهاردی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید