جنایت یک پدر

جنایت یک پدر

ویسنده:مصطفی زمانی وجدانی

 

قیس بن عاصم ، در ایام جاهلیت از اشراف و رؤ ساء قبائل بود. پس از ظهور اسلام ایمان آورد. روزی در سنین پیری بمنظور جستجوی راه مغفرت الهی و جبران خطاهای گذشته خود شرفیاب محضر رسول اکرم (ص ) گردید و گفت : در گذشته ، جهل و نادانی ، بسیاری از پدران را بر آن داشت که با دست خویش دختران بی گناه خود را زنده بگور سازند من نیز دوازده دخترم را در فواصل نزدیک بهم زنده بگور کردم ، سیزدهمین دخترم را زنم پنهانی بزائید و چنین وانمود کرد که نوزاد مرده بدنیا آمده ، اما در خفا او را نزد اقوام خود فرستاد. سالها گذشت تا روزی هنگامیکه ناگهان از سفری بازگشتم دختری خردسال را در سرای خود دیدم و چون شباهتی تام بفرزندانم داشت درباره اش ‍ بتردید افتادم و بالاخره دانستم دختر من است . بیدرنگ دختر را که زار زار میگریست کشان کشان به نقطه دوری برده و بناله ها و تضرعهای او و اینکه بنزد دائیهای خود باز میگردم و دیگر بر سر سفره تو نمی نشینم اعتنا نکردم و زنده بگورش نمودم . قیس پس از نقل ماجرای خود به انتظار جواب ، سکوت کرد در حالیکه از دیده های رسول اکرم (ص ) قطرات اشک فرو می چکید و با خود زمزمه می فرمود:(من لایرحم لایرحم ) آنکه رحم نکند بر او رحم نشود، و سپس به قیس خطاب کرده و فرمود: روز بدی در پیش داری . قیس پرسید اینک برای تخفیف بار گناهم چه کنم ؟ حضرت پاسخ داد بعدد دخترانی که کشته ای کنیز آزاد کن.
منبع:داستانها و پندها

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید