طبق آنچه تاریخ نویسان آورده اند:
در دوران کودکى ، روزى بین امام حسین علیه السّلام و برادرش ، محمّد حنفیّه مشاجره و نزاعى به وجود آمد؛ و محمّد حنفیّه به سوى منزل خود رهسپار گشت ، نامه اى به این مضمون – پس از حمد و ثناى الهى – براى امام حسین علیه السّلام نوشت و فرستاد:
اى برادر، حسین ! به قدرى شرافت و منزلت تو بسیار است که من به آن مرحله نخواهم رسید.
فضل و بزرگوارى تو را من هرگز درک نخواهم کرد؛ ولى پدر من و تو، علىّ علیه السّلام است که هیچ کدام ما بر او فضیلت و برترى نداریم .
و امّا مادر من از بنى حنفیّه و مادر تو فاطمه ، دختر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ، مى باشد که چنانچه تمامى موجودات روى زمین پر از مثل مادر من باشد، هرگز به مقام و منزلت مادر تو دست نخواهند یافت .
برادرم ! چنانچه نامه مرا خواندى ، لباس و کفش خود را بپوش و به نزد من بیا و مرا راضى گردان ؛ و مواظب باش که من در یک چنین فضیلتى بر تو سبقت نگیرم که تو در آن سزاوارترى .
وقتى که نامه به دست امام حسین علیه السّلام رسید و آن را قرائت نمود، با سرعت به سوى برادرش حرکت کرد و او را از خویش راضى و خوشحال گرداند.(1)
همچنین مرحوم فیض کاشانى در کتاب خود آورده است :
در دوران کودکى حَسَنَین علیهماالسّلام ، بین آن دو نزاعى واقع شد، یکى از اصحاب از این جریان اطّلاع یافت ، به حسین علیه السّلام پیشنهاد داد که برادرت از تو بزرگ تر مى باشد و سزوار است تو بر او وارد شوى و صلح نمائید.
حسین علیه السّلام فرمود: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، شنیدم که فرمود: چنانچه بین دو نفر نزاعى واقع شود؛ و یک نفر از ایشان در رضایت خواهى و صلح پیشقدم گردد، همانا او قبل از دیگرى وارد بهشت خواهد شد.
و سپس افزود: و من دوست ندارم که در این امر از برادر بزرگترم سبقت گیرم ؛ و چون این خبر به برادرش ، امام حسن علیه السّلام رسید سریع نزد وى آمد.(2)
1- بحارالا نوار: ج 44، ص 191، حیاه الا مام الحسین علیه السّلام : ص 125.
2- محجّه البیضاء: ج 4، ص 228.
منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسین علیه السلام ، حجت الاسلام ومسلمین عبدالله صالحی