نویسنده:دکتر نادعلى عاشورى تلوکى
از نظر امام خمینى قرآن کتاب عرفان و اخلاق و انسان سازى است; ولى چون ظرفیتهاى عقلى همه مردم به یک اندازه نیست، معارف عالیه قرآنى در سطح فهم توده مردم به صورت داستان در آمده است تا آنان بتوانند از این سفره گسترده الهى حظى برگیرند . تکرارى که در قصص قرآن به چشم مىخورد، بدان جهت است که نقشى مؤثرتر در انسان سازى ایفا کند . این امر مهم از رهگذر تذکرات پى در پى و تلقینات متوالى جامه عمل به خود مىپوشد . تفاسیرى هم که بر قرآن نوشته مىشود، باید از همین ویژگى برخوردار باشد .
کلید واژهها: قصص قرآن، هدف نزول قرآن، تکرار در قرآن، روش تفسیر .
1 . مقدمه
بى تردید امام خمینى را باید در زمره معدود عالمان ربانى دوران معاصر به شمار آورد که به حقیقت معنا، با قرآن زندگى کردند و حیاتى جاودانه یافتند . ایشان اگر چه بنا به دلایلى به تفسیر قرآن نپرداختند; اما از مجموع مطالبى که در بیان و بنان ایشان در باره قرآن و تفسیر برخى از آیات مقدس و نورانىاش آمده است، بدون اغراق مىتوان دهها نکات سودمند استفاده کرد .
یکى از نکات حائز اهمیت در بیانات ایشان در زمینه قرآن، بحث پیرامون قصههاى قرآنى و عبرت آموزى و پندگیرى از داستانهاى فراوانى است که در قرآن مطرح شده است . برخى معتقدند در قرآن 268 قصه آمده است [1] که بسیار در خور تامل است . حضرت امام بدون آنکه فرصت پرداختن به بحث و بررسى پیرامون این همه داستان را داشته باشند، به مجموع این قصهها از زاویهاى دیگر نگریستند و هدف یا اهدافى را که قرآن از طرح این داستانها دنبال مىکرده است مورد توجه قرار دادند .
به اعتقاد ایشان، قرآن کتاب تاریخ و قصه نیست که بخواهد سرگذشت اقوام پیشین و یا قصههاى جوامع گذشته را براى ما بازگو کند [2]. همان گونه که کتاب طب، فلسفه، فقه و یا سایر علوم هم نیست . بلکه کتابى زنده و حرکت آفرین و انسانساز [3].
پس اگر مشاهده مىکنیم که در خلال آیات نورانى این کتاب مقدس داستانهایى از هر جا نقل شده است، حتى برخى از آن داستانها تکرار شدهاند، باید بدانیم که هدف، چیز فراتر از قصه گویى صرف است [4]. این جاست که به اهمیت نگاه امام به قرآن بیشتر پى مىبریم که پیوسته سعى داشتند قرآن را در صحنه زندگى مسلمانان بیاورند و نه تنها افکار و اندیشهها، بلکه اعمال و رفتار مسلمانان را نیز قرآنى سازند .
به عبارت دیگر حضرت امام همواره مىکوشیدند آیات قرآن را “کاربردى” سازند و از ذهن گرایى افراطى درباره قرآن و طرح مسائلى که هیچ ارتباط مستقیمى با زندگى جوامع اسلامى نداشته و یا تاثیر سرنوشتسازى در دنیاى اسلام باقى نمىگذاشته است، به شدت پرهیز داشتند [5].
2 . هدف قرآن از نگاه امام
مطالبى که حضرت امام درباره قصههاى قرآنى و دیگر مسائل مربوط به قرآن بیان داشتند، تماما برگرفته از دیدگاهى است که ایشان درباره این آخرین کتاب آسمانى دارند .
به عقیده امام قرآن کریم سفرهاى است که خداى تبارک و تعالى به وسیله پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم در بین بشر گسترده است تا تمام بشر [اعم از] عامى عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده کنند [6]. “این کتاب” آمده است که انسان را بسازد [7]. انسان بالقوه را انسان بالفعل کند [8]. “تمام دعوتهاى انبیا هم حسب اختلاف مراتب شان براى این بوده است که انسان بالقوه را انسان بالفعل کند و تمام علوم و عبادات و معارف الهى و احکام عبادى براى این است که انسان ناقص را انسان کامل کند” [9]. بر همین اساس، آنجا که قرآن به نقل قصص مىپردازد و مثلا قصه حضرت موسى را بارها تکرار مىکند، هرگز هدف آن قصهگویى و داستان سرایى نیست . بلکه یگانه غایتى را که از نقل این گونه داستانها مورد نظر قرار داده است، انسان سازى و تکامل بخشى هست و بس [10]. این نکته شاید اساسىترین و محورىترین مطلبى است که حضرت امام درباره معارف و حقایق قرآن مطرح فرمودهاند .
علاوه بر این، به اعتقاد ایشان، قرآن “در بر دارنده برترین معارف در معرفتخدا و اسما و صفات و افعال اوست که هیچ حکیم و عارف و سالکى را برتر و بیشتر از آن نه سخنى بوده و نه تواند بود; بلکه دسترسى به حد نهایى معارف قرآن نیز ویژه «من خوطب به» و خاصان او به توسط تعلیم اوست . بنابراین فهم کامل حقایق قرآن از دسترس همگان خارج و فوق طاقتبشر است . با این همه اوصاف، قرآن در مرتبه نازله خود در خور فهم همگان است و سفره گسترده الهى است که همه مىتوانند از آن بهره گیرند .
ولى باید دانستشرط بهرهورى هر چه تمامتر و کاملتر از قرآن بستگى تمام به پاکى درون و رفع موانع فهم و شاگردى عالمان حقیقى قرآن و ثقل کبیر – اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم – دارد” [11]. همان کسانى که به تعبیر امام، از تعلیم الهى بهرهمندند و در مکتب پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم آموزش دیدهاند [12] و “مفاتیح وجود و مخازن کبریا و معادن حکمت و وحى، و اصول معارف و عوارف، و صاحبان مقام جمع و تفصیلاند” [13].
3 . شیوه تفسیرى امام
حضرت امام از یک سو بر این باور صحیح اصرار مىورزند که “تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید” [14] و از سوى دیگر چنین عقیده دارند که مقصد نهایى قرآن به شهادت آیات الهى، هدایت و تعلیم انسانها و ارائه طریق سلوک انسانیت است; از این رو اعتقاد دارند که تنها شیوه صحیح تفسیر قرآن، تفسیر عرفانى – اخلاقى است و از رهگذر این تفسیر است که مقصد خداوند براى بندگان آشکار مىشود .
عبارت ایشان در این زمینه چنین است: ” بالجمله [چون] کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق، و دعوت به سعادت و کمال است; کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانى – اخلاقى، و مبین جهات عرفانى و اخلاقى و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد . ” [15]
ایشان در توجه و پایبندى به این تفسیر تا آنجا پیش مىروند که هر تفسیرى غیر از آن را خطا مىشمارد و از مقصود اصلى قرآن به دور مىدانند و مىفرمایند: مفسرى که از این جهت تفسیر عرفانى – اخلاقى قرآن، غفلتیا صرف نظر کند، یا به آن اهمیت ندهد، از مقصود قرآن و منظور اصلى انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده است و این خطایى است که قرنها این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روى مردم مسدود کرده است [16].
همچنین ضمن تقدیر از زحمات مفسران پیشین، اما نا کافى دانستن تفاسیرى غیر از تفسیرهاى عرفانى و اخلاقى مىنویسند: ” مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است; چه که هر یک از مفسرین زحمتهاى فراوان کشیده و رنجهاى بىپایان برده تا کتابى شریف فراهم آوردهاند «فلله درهم و على الله اجرهم» ; بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را، که تنها کتاب سلوک الى الله و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است و بزرگترین وسیله رابط بین خالق و خلق، و عروه الوثقى و حبل المتین تمسک به عز ربوبیت است، باید به روى مردم مفتوح نمود . علما و مفسرین تفاسیر فارسى و عربى بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانى و اخلاقى و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دارالغرور به دارالسرور و الخلود باشد” [17].
ظاهرا حضرت امام اگر چه به جامعیت قرآن در همه ابعاد مادى و معنوىاش قائل بودند و عقیده داشتند که” قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر [در آن] است” [18] ; ولى با این همه، بعد عرفانى – اخلاقى را در آن برجستهتر مىدیدند و بر این باور بودند که اقامه عدل، برپائى حکومت، مسائل سیاست و غیره که در قرآن آمده، تماما مقدمه رسیدن به معنویت و اخلاق و عرفان است .
ایشان در یک جا فرمودند: “قرآن در عین حالى که یک کتاب معنوى، عرفانى و آن طورى است که به دست ماها، به خیال ماها، به جبرئیل امین هم نمىرسد; در عین حال یک کتابى است که تهذیب اخلاق [هم] مىکند، استدلال هم مىکند، حکومت هم مىکند، وحدت را هم سفارش مىکند، قتال را هم سفارش مىکند . این از خصوصیات کتاب آسمانى ماست که هم باب معرفت را تا حدودى که در حد انسان است، باز کرده است و هم باب مادیات را، و اتصال مادیات به معنویات را” [19].
در جایى دیگر در توضیح دلیل تکرار قصه در قرآن آوردهاند: “در هر دفعه که اصل مطلب را تکرار کند، خصوصیات و لواحقى در آن مذکور است که در دیگران نیست; بلکه در هر دفعه یک نکته مهمه عرفانى یا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ مىدهد . ” [20]
از این عباراتى که از ایشان نقل کردیم، به خوبى اهمیت ابعاد عرفانى – اخلاقى قرآن را در نزد امام روشن مىسازد . ایشان حتى درباره ابعاد عرفانى قرآن تا آنجا پیش مىروند که عرفان را بزرگترین معجزه قرآن و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم مىدانند و مىفرمایند: مسائل عرفانى به آن نحو که در قرآن کریم است در کتاب دیگر نیست و این معجزه رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم است . ” [21]
شکى نیست که با توجه به چنین باورى درباره قرآن است که حضرت امام به تفسیر عرفانى – اخلاقى قرآن گرایش دارند و تنها چنین تفسیرى را براى قرآن ممدوح و مجاز مىشمرند .
4 . امام و قصههاى قرآنى
نقش سازنده و تربیتى داستان به اعتقاد امام تا آن اندازه مهم و حیاتى است که قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانى، بخش قابل ملاحظهاى از آیات نورانى خود را به بیان داستان و قصه اختصاص داده است .
شاید این نکته براى مشتاقان امام و ارادتمندان آستان مقدس قرآن جالب توجه باشد که حضرت امام تا بدانجا براى قصه و داستان تاثیرات تربیتى قائل بودند که در نخستین سالهایى که به نگارش و تالیف پرداختند، آرزو داشتند فرصتى پیش آید تا درباره “قصص قرآن” کتاب مستقلى تالیف کنند .
عین عبارت ایشان چنین است: “در این کتاب شریف قضایا به طورى شیرین اتفاق افتاده که تکرار آن انسان را کسل نکند; بلکه در هر دفعه که اصل مطلب را تکرار مىکند، خصوصیات و لواحقى در آن مذکور است که در دیگران نیست; بلکه در هر دفعه یک نکته مهمه عرفانى یا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ مىدهد و بیان این مطلب استقصاى کامل قصص قرآنیه را لازم دارد که در این مختصر نگنجد و در آرزوى این ضعیف بى مایه ثبت است که با توفیق الهى کتابى در خصوص “قصص قرآنیه” و حل رموز و کیفیت تعلیم و تربیت آنها به قدر میسور فراهم آورم” [22].
ایشان همچنین در بحث مفصلى که در کتاب “آداب الصلوه” درباره قرآن ایراد فرمودهاند، در زمینه مطالب متنوع و موضوعات فراوانى که در این آخرین کتاب آسمانى آمده استبه تفصیل سخن گفته، از جمله چنین اظهار داشتهاند: “و دیگر از مطالب این صحیفه الهیه، قصص انبیا و اولیا و حکماست، و کیفیت تربیتحق آنها را، و تربیت آنها خلق را; که در این قصص فواید بى شمار و تعلیمات بسیار است و در آن قصص به قدرى معارف الهیه و تعلیمات ربوبیه مذکور و مرموز است که عقل را متحیر کند . . . بالجمله، ذکر قصص انبیا علیهم السلام و کیفیتسیر و سلوک آنها و چگونگى تربیت آنها از بندگان خدا و حکم و مواعظ و مجادلات حسنه آنها، از بزرگترین ابواب معارف و حکم و بالاترین درهاى سعادت و تعالیم است که حق تعالى، جل مجده به روى بندگان خود مفتوح فرموده و چنانکه ارباب معرفت و اصحاب سلوک و ریاضت را از آنها حظى وافر و بهره کافى است، کسان دیگر را نیز نصیبى وافى و قسمتى بى پایان است” [23].
5 . تکرار قصهها
از نکات حائز اهمیت در آثار امام درباره قرآن، توجه ایشان به مساله تکرار در قصهها و داستانهاى قرآنى است . حضرت امام اگر چه اصل نقل داستان در قرآن را به دیده هدایت و تربیت نگریستهاند; اما این ویژگى را در تکرار قصهها برجستهتر دیدهاند و بارها بدان اشاره یا تصریح کردهاند .
به اعتقاد امام “قصص قرآن، مثل قصه آدم و موسى و ابراهیم و دیگر انبیا علیهمالسلام که مکرر ذکر شده، براى همین نکته است که این کتاب، کتاب قصه و تاریخ نیست; بلکه کتاب سیر و سلوک الى الله و کتاب توحید و معارف، و مواعظ و حکم است و در این امور، مطلوب تکرار است تا در نفوس قاسیه تاثیرى کند و قلوب از آن موعظت گیرد .
به عبارت دیگر، کسى که بخواهد تربیت و تعلیم و انذار و تبشیر کند، باید مقصد خود را با عبارات مختلفه و بیانات متشتته، گاهى در ضمن قصه و حکایت، و گاهى در ضمن تاریخ و نقل، و گاهى به صراحت لهجه، و گاهى به کنایت و امثال و رموز تزریق کند، تا نفوس مختلفه و قلوب متشتته هر یک بتوانند از آن استفاده کنند” [24].
ایشان همچنین در جایى دیگر در این باره فرمودهاند: “قرآن کتاب تاریخ نیستبلکه کتاب اخلاق است . در کتاب اخلاق باید تکرار باشد . کسانى که مىخواهند اخلاق به مردم بیاموزند باید مکرر بگویند تا در آنان اثر بگذارد . با یکبار گفتن مؤثر نخواهد بود . یکى از نکات ارجمندى که قرآن کریم دارد، مکررات است; البته اینها صرف مکررات نیست; بلکه سبک انسان سازى این جورى است . هر صفحهاى که گشوده مىشود، [در آن] دعوت به تقوا به چشم مىخورد . هر یک از قصهها مثل قصه موسىو . . . قصه ابراهیم چندین مرتبه ذکر مىشود کسانى که قرآن را نمىشناسند، مىگویند خوب بود قرآن باب باب باشد; هر بابى به گفتارى اختصاص یابد . قرآن آمده است که آدم بسازد آدم ساختن به یکبار گفتن ممکن نمىشود” [25].
سرانجام اینکه از نظر امام” چون این کتاب شریف براى سعادت جمیع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و این نوع انسانى در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امکنه مختلف هستند، همه را نتوان به یک طور دعوت کرد . اى بسا نفوسى که براى اخذ تعالیم با صراحت لهجه و القاى اصل مطلب به طور ساده آماده پذیرش نباشند و از آن متاثر نگردند . آنان را باید به طور مناسب عقلشان دعوت کرد و مقصد را به آنها فهمانید و بسا نفوسى که با قصص و حکایات و تواریخ سر و کار ندارند و به لب مطالب و لباب مقاصد علاقهمندند . اینها را نتوان با دسته اول در یک ترازو گذاشت . اى بسا قلوبى که با تخویف و انذار تاثیر مىپذیرند و قلوبى که با وعده و تبشیر تاثیر مىگیرند . از این جهت است که این کتاب شریف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتته مردم را دعوت فرموده و چنین کتابى را تکرار، حتم و لازم است . دعوت و موعظه بىتکرار و تفنن، از حد بلاغتخارج [است]، و آنچه متوقع از آن است که [عبارت از] تاثیر در نفوس باشد، بىتکرار از آن حاصل نشود” [26].
نکتهاى که باید در تتمه این بحثبدان اشاره شود این است که اگر چه حضرت امام لزوم تکرار در تربیت و هدایت را اجتنابناپذیر مىدانند; ولى با این همه، عقیده ندارند که در قرآن، تکرار به آن معنا که یک مطلب بدون کمترین خصوصیتى عینا تکرار شود، وجود دارد; بلکه برعکس، بر این نکته تاکید دارند که اساسا تکرارى نیست و نقل هر بار داستانى با توجه به خصوصیتى است که دربار اول نبوده است .
ایشان در ادامه مطلب بالا در این باره مىفرماید: “مع الوصف، در این کتاب شریف، قضایا به طورى شیرین اتفاق افتاده که تکرار آن انسان را کسل نکند; بلکه در هر دفعه که اصل مطلب را تکرار کند، خصوصیات و لواحقى در آن مذکور است که در دیگران نیست; بلکه در هر دفعه یک نکته مهمه عرفانى یا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ مىدهد” [27].
از سویى دیگر حضرت امام به نقل قصهها در قرآن از آن زاویه نگریستهاند که این کتاب آسمانى، کتاب انسان سازى و تربیت است . آنچه در این گونه کتب مطلوب است، صرف نقل داستان یا هر مطلب دیگرى نیست; بلکه اثرات تربیتى و هدایتى آن بیشتر مورد نظر است . از این رو ممکن است داستانى دو یا چند بار تکرار شود .
این گونه نیست که چون نفس تکرار در مواعظ و حکم مطلوب و پسندیده است، هر جا بتوان از این عامل استفاده کرد; بلکه باید تکرار بجا باشد; چرا که اگر از همین عامل مطلوب و خوشایند، به نحو درست و صحیح استفاده نشود، ممکن است نتیجه عکس دهد . قرآن که کتاب شفاى انسانیت است و پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم که طبیب روح و جان بشر است، به تعلیم الهى، در استفاده از این شیوه به عالىترین شکل ممکن بهره گرفته و به نیکوترین وجهى جامه عمل بدان پوشانده است .
حضرت امام اگر چه با صراحت در این باره اظهار نظرى نکرده است; اما با دقت و توجه در مضامین مطالبى که در این زمینه بیان داشتهاند، به کنایه مىتوان به این نکته، بس مهم و اساسى پى برد . مثلا در یک مورد اظهار داشتهاند: “در قرآن راجع به مسائل، تکرار بسیار است . البته در هر تکرارى مسائلى جدیدى طرح شده است . قرآن براى انسان سازى و رشد مردم آمده است . آنچه براى رشد انسان لازم است نمىتوان یکبار بگویند و از آن بگذرند، باید پیوسته تکرار کنند . مانند تلقین که یکبار کافى نیستیا مثل اینکه بخواهید بچهاى را تربیتبکنید که باید یک مساله را چندین دفعه با چند زبان، در چند وضعیتبه او بگویند تا که در قلب او نقش بندد” [28].
در مورد دیگرى فرمودند: “کتابهایى مثل قرآن که براى انسان سازى آمده است و کتابهایى که در اخلاق نوشته مىشود، و مقصود از آنها ساختن انسان جامعه است، به حسب اهمیت، موضوعى در آنها تکرار شده است . تکرار در قرآن مجید فراوان است و بعضىها خیال مىکنند که این تکرار چرا در قرآن وجود دارد و حال اینکه آن لازم است” [29].
آنچه به اجمال اشاره شد تنها بخشى از دیدگاههاى امام راحل را در این زمینه در بر مىگیرد . تردیدى نیست که بررسى گسترده و همه جانبه این موضوع نیازمند مجال بیشترى است
منابع:
1 . بینات، ش9، ص117 .
2 . صحیفه نور، 2/34 .
3 . همان، 8/9- 8 .
4 . همان، 2/33 .
5 . قرآن کتاب هدایت، ص9 .
6 . این تعبیر حضرت امام برگرفته از روایتى است که بر طبق آن پیامبر (ص) فرمود: “القرآن مادبه الله فتعلموا من مادبته ما استطعتم” . ر . ک: بحارالانوار، 92/19; کنزالعمال، حدیث 2356 .
7 . صحیفه نور، 14/251 .
8 . همان، 1/234 با تلخیص .
9 . همان، 1/234 با تلخیص .
10 . همان، 2/34 و 16/8 .
11 . قرآن کتاب هدایت، ص10 .
12 . تفسیر سوره حمد، ص95 .
13 . آداب الصلوه، ص184 .
14 . آداب الصلوه، ص193 .
15 . همان، ص193 .
16 . همان، ص194 .
17 . همان، ص194 با تصرف اندک .
18 . صحیفه نور، 20/82 .
19 . همان، 17/252 .
20 . آداب الصلوه، ص188 .
21 . جلوههاى رحمانى، ص24 .
22 . آداب الصلوه، ص188 .
23 . همان، ص 187- 186 .
24 . همان، ص187 .
25 . صحیفه نور، 17/221 با تلخیص و تصرف .
26 . آداب الصلوه، ص187 .
27 . همان، ص188 .
29 . صحیفه نور، 9/153 با تلخیص و تصرف .
30 . همان، 13/199 با تصرف و تخلیص .
منبع:http://www.seraj.ir