بانوان فرهنگ ساز در مهدویت (1)

بانوان فرهنگ ساز در مهدویت (1)

در فرهنگ مهدویت، از آغاز تا به امروز همواره زنانی حضور داشته اند که تأثیر آنان بر فرهنگ سازی مهدویت کاملاً محسوس و روشن است. این مقاله مربوط به زندگی بانو حکیمه خاتون؛ عمه امام عسکری(علیه السلام) است.
در میان بانوان با فضیلتی که در ارتباط با مباحث مهدویت مطرح هستند، مهم‌ترین بانو، بعد از ملکه دو سرا، نرجس خاتون، بی‌بی حکیمه خاتون، فرزند بزرگوار حضرت جوادالائمه و همشیره محترمه امام هادی و عمه بزرگوار امام حسن عسکری(ع) است.
حضرت حکیمه خاتون جزو بانوان محدثه است. احادیثی از ایشان نقل شده که مهم‌ترین آن‌ها حرز امام جواد(ع) است. این حرز امام جواد(ع) را حضرت حکیمه خاتون از پدر بزرگوارش، امام جواد(ع) برای ما نقل فرموده که مرحوم سید بن طاوس در مهج الدعوات، صفحه 36، این حرز را به وسیله حضرت حکیمه از پدر بزرگوارش نقل فرموده.
مهم‌ترین ویژگی حضرت حکیمه خاتون در مباحث مهدوی این است که ایشان شاهد تولد حضرت بقیه الله بوده و این بر حسب تصادف نبوده که بگوییم ایشان منزل امام حسن عسکری آمده و این مصادف با ولادت شده؛ نه، این با دعوت قبلی بوده است. امام حسن عسکری(ع) حکیمه خاتون را دعوت می‌کنند و می‌گویند عمه جان! امشب که شب نیمه شعبان است، افطارت را در منزل ما انجام بده و این نکته هم ظریف است که ایشان تأکید می‌کند بر این‌که امشب «که شب نیمه شعبان است» و حضرت حکیمه خاتون به دودمان امامت مشرف می‌شوند و افطار می‌کنند.
بعد از افطار که می‌خواهد به منزلش برود، حضرت امام عسکری می‌فرماید عمه امشب را در منزل ما بمان. عرض می‌کند شب نیمه شعبان است من باید به اعمال برسم. می‌فرماید امشب حجت خدا به دنیا می‌آید. عرض می‌کند از چه کسی؟ می‌فرماید از نرجس خاتون. عرض می‌کند من هیچ آثار حملی را در او نمی‌بینم. می‌فرماید بله او مانند مادر حضرت موسی (ع) است که تا لحظه ولادت آثار حملی در او ظاهر نبود این داستان بسیار مفصل است مرحوم شیخ صدوق در کمال الدین و مرحوم شیخ طوسی در الغیبه نقل فرموده‌اند.
در آن شب نیمه شعبان 255 قمری که حکیمه خاتون در بیت امامت بود، در اتاق نرجس خاتون اعمالش را انجام می‌دهد به انتظار اذان صبح است و می‌بیند حضرت نرجس خاتون برای نماز شب برخاستند. عرض می‌کند بی بی من، چیزی احساس می‌کنید؟ می‌گویند نه. نماز شبش را می‌خواند و قصد استراحت می‌کند قبل از اذان صبح. در این لحظه حضرت حکیمه خاتون یادش می‌افتد حضرت فرمودند امشب. ولی شب دارد به پایان می‌رسد. یک مرتبه امام حسن عسکری(ع) از آن اتاق می‌فرماید عمه جان عجله نکن امر خدا نزدیک است.
یک دفعه بی بی نرجس خاتون بلند می‌شود و حکیمه می‌فرماید بی بی چیزی احساس می‌کنید و می‌فرماید بله حضرت برمی‌خیزند و پرده‌ای آویخته می‌شود و حضرت نرجس خاتون چیزی را مشاهده نمی‌کند تا هنگامی که پرده برداشته می‌شود و می‌بیند حجت خدا به حالت سجده پیشانی بر زمین نهاده و انگشت سبابه را به سمت آسمان گرفته و خدا را یاد می‌کند و ایشان این را دیدند و بعد حضرت را می‌آورند خدمت پدر بزرگوارشان می‌آورند و حضرت فرزندشان را روی دست می‌گیرند و می‌فرماید: فرزندم سخن بگو و آقا بقیه الله در همان لحظات اول ولادت باسعادت خود شروع می‌کند حمد خدا و درود بر پیامبر رحمت و یکایک امامان و تا این‌که می‌رسد به پدر خود.
در اینجا محمد بن عبدالله مطهری داستان دیگری از حکیمه خاتون نقل می‌کند ایشان می‌گوید بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع) من به خدمت حکیمه خاتون رسیدم و عرض کردم ممکن است داستان تولد بقیه الله را برای من شرح دهید؟ و بعد ایشان این داستان را مفصل بیان می‌کند. نکته ظریف این است که ایشان می‌فرمایند: «انی لأراه صباحاً و مساءً » من، الان (بعد از شهادت امام حسن عسکری) هر روز صبح و شام خدمت بقیه الله می‌رسم و ایشان هر چیزی قرار است اتفاق بیفتد به من خبر می‌دهد و پیش از آن‌که من از ایشان سؤال کنم، ایشان مرا خبر می‌دهد و هر گاه حادثه‌ای برای من اتفاق می‌افتد، قبل از این‌که من کسی را بفرستم، خود بقیه الله جواب آن واقعه را برای من می‌فرستد و در لحظه وقوع به دست من می‌رسد. بعد، می‌فرماید دیروز هم آقا بقیه الله نزد من آمده‌اند و خبر به من داده است که تو قرار است به نزد من بیایی. این روایت، در «روضه الواعظین» نیشابوری جلد دوم ص 10 آمده.
در مورد حکیمه خاتون مطلب زیاد است. علامه مجلسی در بحار الانوار بیان کرده است که حضرت حکیمه از خواص ائمه بوده؛ یعنی جزء کسانی بوده که همواره در محضر ائمه هدی بوده و تعبیر ظریف دیگر این است که ایشان از سفرا و از ابواب بود؛ یعنی به طوری که بقیه الله غیر از نواب اربعه افرادی داشتند که سفیر حضرت در بین مردم بودند که مرحوم علامه مجلسی حضرت حکیمه خاتون را یکی از سفیران آقا بقیه الله معرفی کرده در بحار ج 102 ص79.
مرحوم شیخ صدوق از محمد بن عیسی نقل می‌کند یک جوان هاشمی که نامش در جاهای دیگر موسی بن عیسای هاشمی آمده است، این جوان هاشمی می‌گوید یک کنیزی داشت که آن کنیز غزال نام داشت که این کنیز را صدا کرد. کنیز که آمد به او گفت آن داستان را برای ایشان بگو. این کنیز که پیرزنی بود در آن زمان، به من گفت ما بعد از ارتحال حضرت امام حسن عسگری(ع) مریضی داشتیم که این مریض طفل نوزادی بود که دیدگانش به شدت درد می کرد و رود به هلاک بود. من رفتم به خانه حکیمه خاتون و خانه ما دقیقاً مقابل خانه منزل ابن الرضا (امام حسن عسکری) بود و به حکیمه خاتون گفتم چیزی به من بده که ما آن بچه را با آن متبرک بسازیم تا بچه شفا پیدا کند. حضرت حکیمه خاتون فرمودید آن میل را بیاورید. آن میلی که ما با آن تازه مولود را دیشب سرمه کشیدیم. آن میل را آوردند که شب قبلش که شب میلاد حضرت بوده با آن میل به چشمان بقیه الله سرمه کشیده بودند. میل را آورند و من آن را بردم تا آن طفل نوزاد را متبرک کنم و به چشمان او کشیدم و آن طفل خوب شد. این روایت در بحار جلد 51 ص 343 علامه مجلسی نقل کرده از حکیمه خاتون.
راجع به حضرت حکیمه خاتون بحث بسیار است. و من به همین مقدار اشاره کردم به عنوان یک بانوی بزرگواری که در فرهنگ مهدویت به شدت مطرح است.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید