نویسنده: فرج الله میرعرب (1)
چکیده
آشنایی با تفسیر مأثور و استفاده درست از آن، عمل به سفارش رسول خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و بهره بردن از منبع لایزال متمم قرآن است. از طرفی بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، اوصیای ایشان در شرایط متفاوتی، وظیفه تبیین را انجام دادند که پژوهش اختصاصی در سخنان هر یک، نکات ویژهای را برای عصرهای متفاوت پیش روی ما میگذارد. امام جواد (علیهالسّلام) در دوران خفقان عباسیان، به ویژه معتصم عباسی، وظیفه هدایت امت را بر عهده داشته و در زمینه تفسیر قرآن، در این دوران خاص، راه را نشان دادهاند. نکته مهم در روش تفسیری ائمه و از آن جمله امام جواد (علیهالسّلام)، عدم جمود بر گرایش خاص در تفسیر است. جامعیت دانش و عمق آگاهی از حقایق قرآن، سبب شده ایشان در هر آیهای، روش و گرایشی را بیان کنند؛ نه بر اساس روش و گرایش خود، بلکه بر اساس گرایش خود آیه و ویژگیهای معارف آن. اگر آیهای گرایش کلامی دارد، همان جهت تبیین شده و اگر فقهی، جهت دیگری بر آیه تحمیل نشده است؛ برخلاف بعضی از مفسران که تحمیلهای فراوانی بر آیات روا میدارند. دقت در روش و گرایش امام جواد (علیهالسّلام) و اجداد و اولادش، راه تفسیر به رأی را میبندد و راه تفسیر درست قرآن را نشان میدهد. نگاه به روایات امام جواد (علیهالسّلام)، نشان میدهد که ایشان منهجی جامع داشته و روشهای مختلف را به کار برده و هر آیه را به اقتضای خودش و نوع معارفی که در آن بوده، تفسیر نمودهاند. ایشان هرگز ظاهر آیات را نادیده نگرفته و در مواردی هم که در مراتب معنایی آیات را مطرح کردهاند، مقامات علمی و معرفتی مخاطب را نیز ملاحظه نمودهاند. آن چه در احادیث تفسیری امام جواد (علیهالسّلام) نمود وسیعی دارد، استناد به آیات برای دفاع از حقانیت امامت بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و در مرتبه بعد مباحث توحیدی است. پژوهش پیش رو، مروری بر احادیث آن حضرت با نگاهی روششناسانه و تأکید بر نکات خاص است، نه صرف ترجمه روایات. روش این پژوهش استنادی و کتابخانهای با ویژگیهای تحلیلی – توصیفی است که ضمن شرح حدیث، قواعد روششناسانه را از آنها استخراج کرده است.
مقدمه
رابطه اهل بیت (علیهمالسّلام) با قرآن مجید، عمیق، همه جانبه و ناگسستنی است. رسول خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلم) دو یادگار گرانسنگ و نجاتبخش در میان امت باقی گذاشتند: قرآن کریم و عترت و اهل بیت ایشان و در این باره فرمودند: «فإنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». (2)
قرآن بدون اهل بیت (علیهمالسّلام)، هدایت بخشی نهایی ندارد؛ زیرا در تبیین و پاسخگویی روزآمد دچار مشکل خواهد بود؛ مشکلی که در طول تاریخ بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) رخ نموده و مصیبتهای بزرگی در پی داشته است. خدای متعال وظیفه تبیین آیات قرآن را بر عهده پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گذاشته: (وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
)؛ (3) «و این قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آن چه را برایشان نازل شده، بیان کنی شاید اندیشه کنند». علامه طباطبایی معتقد است:
این آیه (علاوه بر این که نیاز به مفسر را اثبات میکند) دلالت دارد بر حجیت قول پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در بیان آیات قرآن، و در مورد حجیت قول اهل بیت (علیهمالسّلام) آیه به ضمیمه حدیث ثقلین که نزد شیعه و سنی متواتر است، دلیل است. (4)
به همین دلیل، امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
فانّما علی الناس ان یقرأ والقرآن کما أنزل فاذا احتاجوا الی تفسیره فالاهتداء بنا و الینا»؛
وظیفه مردم است که قرآن را طبق آن چه نازل شده است، قرائت کنند؛ ولی اگر نیاز به تفسیر آن داشتند، هدایت به تفسیر قرآن بر عهده ما و به سوی ماست. (5)
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) با توجه به آیات قرآن، اثبات میکنند که برای دریافت تفسیر تام، باید به افراد خاصی رجوع کرد که خدا مشخص کرده و آنان را جانشینان پیامبران معرفی کردند. (6) پس در مواردی که توان علمی و معرفتی ما به جایی نرسید که بعضی از آیات خاص را درست بفهمیم و یا مواردی که یقین به معنا نداریم، باید به آنان که به معارف قرآن آگاه هستند، رجوع کنیم که به یقین برترین مرجع هستند؛ زیرا آنان جانشینان پیامبرند و علم آن حضرت به آنان منتقل شده است.
امام حسین (علیهالسّلام) در خطبهای، بر همین معنا تأکید فرموده و دلیل نیاز ما به اهل بیت (صلّی الله علیه و آله و سلم) را در تفسیر کتاب خدا، توضیح دادهاند. ایشان بعد از اشاره به مفاد حدیث ثقلین، برای همه شایستهترین راه را برای دریافت تفسیر درست قرآن، اعتماد و اطمینان به اهل بیت (علیهمالسّلام) دانسته و علت را چنین بیان کردهاند: «زیرا ما در تأویل قرآن، راه گمان نپوییم بلکه پی جویی حقایق آن هستیم». (7)
امام به نکته بسیار مهمی اشاره فرموده و آن توانایی اهل بیت (علیهمالسّلام) بر بیان حقایق تفسیری قرآن و سالم بودن تفسیر آنان از ظن و احتمالات ظنی است؛ مشکلی که همه مفسران با آن دست به گریبان هستند.
امام محمدتقی (علیهالسّلام) معروف به جواد الائمه (علیهالسّلام) و ابن الرضا (علیهالسّلام) یکی از مصادیق این حقیقت هستند که در احادیث ابوجعفر ثانی کنیه دارند. ایشان همانند دیگر معصومان (علیهمالسّلام)، جان و روحشان با کلام الهی مأنوس بود، به گونهای که یکی از القاب آن امام همام را «ترجمان القرآن» (8) ذکر کردهاند.
ملاحظه و دقت در احادیث تفسیری امام جواد (علیهالسّلام)، نشان میدهد که ایشان تلاش کردهاند تا معارف قرآن در جامعه گسترش یابد و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهای روزمره خود از این کتاب سو معارف بلند آن بهره گیرند؛ به همین جهت، سعی میکردند که در گفت و گوها و معاشرت و برخورد با مردم، به آیات قرآن استناد کنند.
نکته مهم دیگر، ویژگیهای عصر امام جواد (علیهالسّلام) است که حضرت بنابر اصلی کلی که امام صادق (علیهالسّلام) تذکر دادهاند، باید نیازهای عصر خود را تأمین میکردند. امام صادق (علیهالسّلام) فرمودهاند:
إن للقرآن تأویلا فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجی فإذا وقع التأویل فی زمان امام من الائمه عرفه امام ذلک الزمان؛ قرآن تأویلاتی دارد که بعضی زمانش رسیده و زمان بعضی نرسیده که هرگاه زمان وقوع آن تأویل، در زمان امامی از ائمه برسد، امام آن زمان، عارف به آن تأویل است (و آن را تعریف و تبیین میکند و تأویل حقیقی را میشناساند). (9)
امام برای ادای همین رسالت، مسأله امامت را با کمک آیات قرآن به خوبی تبیین کردند و بسیار روشمندانه حتی در پاسخ به پرسشهای فقهی، جایگاه امام را نظام هدایت امت نشان دادند.
نکته قابل ذکر در پایان مقدمه این که روشها و گرایشهای مختلفی در تفسیر قرآن مشهود است. روش به اساس کارکرد مفسر مربوط است که اجتهاد کرده یا فقط به نقل اکتفا نموده و گرایش در تفسیر، به نوع غالب افکار و اندیشهها و علاقه مفسر به تخصصی خاص مربوط میشود که به تفسیر رنگ خاص میبخشد. برای مثال، اگر فقیهی به تفسیر اقدام کند، اثرش رنگ فقهی خواهد داشت؛ دیگری که به عرفان علاقه دارد و زندگیاش در مطالعات عرفانی سپری شده است، تفسیر او رنگ عرفانی به خود میگیرد.
مفسران غیرمعصوم با توجه به تخصص علمی خود، گرایش در تفسیر داشته و تلاش نمودهاند تا تمام قرآن را بر اساس همان گرایش تفسیر کنند. همین فضای فکری خاص، گاه سبب افراط و باعث شده تا بعضی حتی آیات فقهی را تفسیر فلسفی و یا صوفیانه کنند و باطنیگری خود را به قرآن سرایت دهند و تفسیری صدرصد خلاف ظاهر از آیات عرضه کنند. به نظر میرسد، با توجه به گستردگی معارف قرآن و شمول آن نسبت به همه جهات مورد نیاز انسان، تفسیر نیز باید جامع باشد و با معارف موجود در آیات تناسب داشته باشد. جمود در یک روش و گرایش، حقایق را نشان نخواهد داد.
نگاه به روایات امام جواد (علیهالسّلام)، نشان میدهد که ایشان منهجی جامع داشته و روشهای مختلف را به کار برده و هر آیه را به اقتضای خودش و نوع معارفی که در آن بوده، تفسیر نمودهاند. ایشان هرگز ظاهر آیات را نادیده نگرفته و در مواردی هم که در مراتب معنایی آیات را مطرح کردهاند، مقامات علمی و معرفتی مخاطب را نیز ملاحظه نمودهاند.
احادیث تفسیری امام جواد (علیهالسّلام) و رویکرد این احادیث
1. تشویق به مراوده با قرآن با بیان خواص سورهها
در برخی از احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام)، فضل یا آثار سوره یا آیهای از قرآن ذکر شده است. از امام جواد (علیهالسّلام) نیز چنین احادیثی نقل شده است. در این دسته از احادیث حضرت، تفسیری از آیه و سوره بیان نمیشود، بلکه با بیان ثواب، و آثار دنیایی و آخرتی، مردم به تلاوت آیه یا سوره خاصی تشویق میشوند. البته در آن چه از امام جواد (علیهالسّلام) نقل شده، حقایقی از آثار سوره بیان گردیده که ممکن است به ترکیبِ کلمات و جملات آیه و سوره مربوط باشد و کسی بتواند نکاتی معرفتی از این ارشاد استفاده کند! برای مثال، در مورد تأثیر سوره قدر در زندگی انسان، سه حدیث از امام جواد (علیهالسّلام) نقل شده است:
1-1- اسماعیل بن سهل به امام جواد (علیهالسّلام) مینویسد: «چیزی به من بیاموزید که اگر آن را بگویم و بخوانم، در دنیا و آخرت با شما باشم». حضرت به خط خود که راوی، آن را میشناخت، نوشتند: «أکثر من تلاوه «إنا أنزلناه»…؛ انا انزلنا را زیاد تلاوت کن». (10)
1-2- در نقل دیگری، همین شخص به حضرت نوشته: «من گرفتار بدهکاری سنگینی شدهام، چه کنم؟» حضرت نوشتند: «أکثر من الاستغفار، و رطب لسانک بقراه» إنا أنزلناه»؛ زیاد استغفار کن و ورد زبانت خواندن «إنا أنزلناه» باشد». (11)
1-3- ابوعمرو حذاء نیز میگوید: «وضعم بد شد، مشکلم را به امام جواد (علیهالسّلام) نوشتم، حضرت در پاسخ نوشتند: «أدم قراءه (إنا أرسلنا نوحا إلی قومه)؛ (12) بر قرائت سوره نوح مداومت کن!»
او میگوید:
یک سال چنین کردم ولی اثری ندیدم! پس، به حضرت نوشتم که چه شد! حضرت نوشتند: «سال وظیفه خودش را انجام داد، از این به بعد «إنا أنزلناه» را قرائت کن!» چنین کردم، پس مدت کمی گذشت که مشکلم حل شد؛ بدهکاریام داده شد و کار خوبی پیدا کردم و حقوق خوبی نصیبم شد. (13)
روشن است که چنین تجربهای، سبب مداومت بر قرآئت آن سوره خواهد شد.
تا اینجا راوی از تأثیر مداومت بر قرائت سوره قدر و تأثیر مقدّمی سوره نوح در زندگی گزارش داده است، ولی در ادامه همین حدیث، راوی به نکته مهمی توجه کرده و آن را از امام بعد؛ (امام هادی (علیهالسّلام)) پرسیده است. او میپرسد: «آیا فقط سوره قدر برای او مفید است یا نه سورههای دیگر هم چنیناند؟ آیا تجویز امام جواد (علیهالسّلام) مربوط به اوضاع و احوال خاص و رفع مشکل خاص بوده یا نه؟»
راوی ادامه داده:
بعد از امام جواد (علیهالسّلام)، نامهای از بصره نوشتم و با دست علی بن مهزیار به امام هادی (علیهالسّلام) رساندم. در آن نامه پرسیدم: «از پدر شما چنین و چنان پرسیدم و از چنین وچنان به حضرتش شکوه کردم و با تجویز ایشان، به آن چه دوست داشتم رسیدم. میخواهم ای مولای من! مرا آگاه کنید با قرائت «إنا أنزلناه» چه کنم؟ آیا فقط همین سوره را در نمازهای واجب و غیرواجب بخوانم یا سورههای دیگر را نیز همراه این سوره بخوانم؟ آیا قرائت آن سوره حدی دارد که عمل کنم؟»
حضرت پاسخ دادند:
لا تدع من القرآن قصیره و طویله، و یجزؤک من قراءه «إنا أنزلناه» یومک ولیلتک مائه مره؛
کوچک و بزرگ قرآن را رها نکن و در مورد قرائت سوره قدر در شبانه روز صدبار کافی است. (14)
پس خواندن سوره قدر در همه حال مفید است و تنها در وضعیت خاص و برای رفع مشکل خاص نیست! علاوه بر این، تجویز قرائت سوره خاص برای رفع مشکل خاص، نباید مسلمان را از خواندن بقیه سورهها غافل کند. اثبات شی نفی ماعدا نمیکند.
2. بیان شأن نزول و تأویل آیه برای فهم درست
بعضی از احادیث تفسیری امام جواد (علیهالسّلام)، شأن نزول یک آیه را بیان میکند. سبب نزول و شأن نزول با هم تفاوت دارند. در سبب نزول، حادثهای، پرسشی و یا رفتاری، سبب نزول آیه میشود؛ ولی شأن نزول، جنبه اشاره و توجه ویژه به حادثه یا مسألهای خاص را دارد که ممکن است آن مورد، قبل یا بعد از نزول باشد. البته در هر دو صورت، مورد مخصص نیست و آیه علاوه بر مورد، به کلیت خود باقی است؛ چنان که در روایات معصومان (علیهمالسّلام) بر آن تأکید شده است. (15) در حدیثی از امام جواد (علیهالسّلام)، شأن نزول آیه 23 سوره حدید و مصداق فاعلی به همراه مصداق متناسب مفهوم آیه بیان شده است. این نوع احادیث، در واقع تأویلی از آیه هستند که جز امام معصوم (علیهالسّلام) که راسخ در علم است، کسی به آن آگاه نیست. عباس بن حریش از امام جواد (علیهالسّلام) نقل کرده که شخصی از امام صادق (علیهالسّلام) پرسید: «مرا از تفسیر (لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ) (16) آگاه کنید!» امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند:
آیه در مورد ابوفلان (ابوقحافه) و اصحاب اوست که یکی قبل از او و یکی بعد از اوست. «لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ» یعنی بر نعمتهای که از دست دادهاید، اندوه مخورید که آن مختص علی (علیهالسّلام) است و «ولاتفرحوا بما آتاکم» و از آن چه خدا به شما ارزانی شده، شادمان نباشید که آن فتنهای است که بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) دامنگیر شما شده است. (17)
این بیان با نگاه روششناسی، به ما میآموزدکه مفعول و متعلق و معنای آیه، باید متناسب با فاعل و خصوصیت شخصیتی و رفتاری او معنا شود. «از دست داده» و «به دست آورده» هر شخصی، متناسب با مسائل مربوط به او معنا مییابد. مسأله مهم غاصبان خلافت، تقابل با امام علی (علیهالسّلام) و حق ایشان بود، میباشد که امام جواد (علیهالسّلام) آیه را به همین مناسبت معنا کردهاند. علاوه بر این، این حدیث از نوع احادیثی است که سلسله دارد و امام جواد (علیهالسّلام) شأن نزول را از امام صادق (علیهالسّلام) به نقل از امام باقر (علیهالسّلام) نقل کردهاند. این روش نیز در سیره ائمه، ناظر به نکته مهمی است و آن وحدت تفکر و داشتههای این شجره طیبه است.
3. تبیین گستره مفهوم کلمات
اهل بیت (علیهمالسّلام) یک سلسله طیبهاند که سخنشان یکی است. از این رو، گفته شده حدیث هر یک را به دیگری میتوان نسبت داد. در احادیث تفسیری نیز این حقیقت نمود دارد. در سطرهای پیشین امام جواد (علیهالسّلام) از پدرانش حدیث تفسیری نقل کردند و در حدیث پیش رو فرزندش امام هادی (علیهالسّلام) از پدر، حدیث تفسیری نقل نموده که در آن، حضرت جواد (علیهالسّلام) از جدش امام صادق (علیهالسّلام) معنای بخشی از آیه 27 سوره آل عمران را بیان کردهاند:
از حسن بن علی بن محمد (علیهالسّلام) در مورد «موت»، پرسیده شد که چیست؟ فرمود: «موت تصدیق به چیزی است که نیست و فعلیت ندارد. پدرم از پدرش از جدش امام صادق (علیهالسّلام) حدیث کرده: مؤمن با موت میتن میشود. میت کافر است؛ خدای عزوجل میفرماید: (تُخرجُ الحَی مِنَ المَیتِ وَ تُخرجُ المَیتَ مِنَ الحَی). (18) مقصود [از حی و میت، مؤمن و کافر است] که مؤمن از کافر، و کافر از مؤمن جدا میشود». (19)
در این حدیث، گستره مفهوم «موت» و تفاوت معنای آن در مورد مؤمن و کافر بیان شده است. ملاحظه روششناسانه، به ما میگوید که امام نشان داده که لغات قرآن با توجه به متعلق، موضوع، محمول و سایر مناسبات، ممکن است معنای متفاوتی داشته باشند. چنین رهنمودی، تفسیر بسیاری از مفسران را دچار چالش میکند.
نمونهای دیگر، در آیه 25 آل عمران سخن از دستیابی هر کس به حاصل عمل دنیایی خود در آخرت است. امام این عمل را توسعه داده و بر اساس تأثیر روابط اشخاص در اعمال معنا کردهاند. بر اساس این تفسیر، اعمال دوستانه و علاقهای که آنها به یک دیگر دارند، در انتساب عمل آنها در قیامت به یک دیگر اثر دارد. با این مبنا، رابطه امام و مأموم و تأثیر امام در نامه عمل مأموم معنا میشود و نقش مهم اعتقاد به اشخاص و پیروی از آنها در زندگی اُخروی مأموم معلوم میگردد. پس، «ما کسبت» اعم از حاصل اعمال خود شخص و اعمال امام و او و کسی است که او را دوست دارد و عمل او را الگوی خود میداند.
محمدبن احمد بن حماد مروزی میگوید: ابوجعفر ثانی (علیهالسّلام) به پدرم در بخشی از نامهاش در مورد نزدیکی مرگ و تأثیر محبت اهل بیت (علیهمالسّلام) در آخرت نوشت: (ثُمَّ وفیتُ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ)، (20) اما دنیا، همه ما در شهرها و سرزمینهای آن در حال گردش هستیم، ولی در آخرت: «ولکن من هوی صاحبه، دان بدینه فهو معه و ان کان نائیا عنه، و أما الآخره فهی دارالقرار»؛ هر کس تمایل به خواست و میل کسی داشته باشد، به مجازات او مجازات میشود، اگرچه از او دور باشد؛ و آخرت دار قرار [و جاودانگی] است. (21)
نگاه روششناسانه، به ما یاد میدهد که در تبیین و تفسیر حدود واژگان و اصطلاحات قرآن، به آموزههای قرآن و اهل بیت (علیهمالسّلام) توجه کنیم و به توان اندک ذهن خود اکتفا نکنیم. «ما کسبت» هر نفسی ظاهر در کارهایی است که به طور ظاهری انجام داده، ولی تأثیر نیت، اعتقاد و وابستگی قلبی بر اهل ظاهر مخفی است که امام معصوم با این تذکر باب فهم را توسعه میدهند.
4. تفسیر آیه با توضیح واژگان
در مواردی امام جواد (علیهالسّلام) تفسیر ادبی انجام دادهاند و با معنای لفظ، به فهم معنای آیه کمک کردهاند. آیه دوم سوره توحید (الله الصّمَد) که صمد وصف خدای متعال است. در مورد معنای صمد، مباحث زیادی مطرح شده که حضرت در این حدیث، صمد را بزرگی معنا کردهاند که در کم و زیاد به او نیاز است. داوود بن قاسم جعفری میگوید:
به ابوجعفر ثانی جواد الائمه (علیهمالسّلام) گفتم: فدای شما شوم! معنای صمد چیست؟ فرمودند: «السید المصمود إلیه فی القلیل و الکثیر»؛ آقا و بزرگی که در کم و زیاد به او نیاز داریم. (22)
در بیان دیگری از حضرت، صمد به نفی صفات موجودات زمینی معنا شده است. در این بیان نیز تفسیر ادبی و لغوی وجود دارد. از همان راوی نقل شده که در مورد صمد پرسید: حضرت فرمودند: «الذی لا سره له؛ کسی که ناف ندارد» [و وجودش به وجود کسی وابسته نیست]. راوی گفت: «دیگران میگویند: صمد آن است جوف [خلأ و شکم] ندارد؟» حضرت فرمودند: «کل ذی جوف له سره؛ هر جوف داری سره دارد» [هر کسی شکم دارد ناف دارد و هر خلأ دارای وجودش به دیگری وابسته است]. (23)
علامه مجلسی نوشته:
غرض این است که در خدای تعالی صفات بشر و سایر حیوانات وجود ندارد، و این معنا جزیی از معنای صمد است. (24)
به هر حال، امام (علیهالسّلام) یک واژه در آیه را معنا کردهاند تا معنای آیه فهمیده شود.
5. تفسیر قرآن به قرآن
تفسیر قرآن به قرآن، برای درک درست معنای آیات از صدر اسلام انجام شده، ولی یافتن آیه مناسب برای تفسیر مورد نظر اصلی مهم است. کنار هم گذاشتن آیات دو صورت دارد که از یکی به «تفسیر قرآن به قرآن» و دیگری «ضرب القرآن بعضه ببعض» تعبیر میشود. مقصود از ضرب بعض قرآن به بعض دیگر، کنار هم گذاشتن آیاتی از قرآن برای رسیدن به معنای مورد نظر خود و نه معنای واقعی آیات است. امام صادق (علیهالسّلام) از پدرشان (علیهالسّلام) نقل کرده اند: «ما ضَرَب رجلٌ القرآنَ بعضَه ببعض إلا کفر؛ کسی بعض از قرآن را (بدون توجه به ارتباط صحیح) به بعض دیگر نزد و درنیامیخت مگر این که کافر شد». (25)
قرآن به بیان حضرت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض» است، (26) ولی این ارتباط وقتی درست آشکار میشود و نتیجه مطلوب دارد که مفسر از علم و احاطه کافی برخوردار باشد.
مسألهای فقهی در زمان معتصم مطرح میشود که فقهای مجلس برای یافتن حکم درست آن، با استناد به آیات قرآن و روش تفسیر قرآن به قرآن، حکم را بیان میکنند. از امام جواد (علیهالسّلام) نیز درباره آن سؤال میشود. حضرت با آوردن آیه مناسب، تفسیر و حکم درست را بیان میکنند.
مسأله در مورد سرقت و برای همه بدیهی بوده که به حکم آیه کریمه: (وَالسَّارِقُ وَ السَّارِقَه فَاقطَعُوا أیدِیهُما)، (27) باید دست سارق قطع شود، ولی حکم مورد نظر تا کجای دست عرفی را شامل میشود و مقصود خداوند چیست؟
گروهی به آیه (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ) (28) که حکم تیمم در آن بیان شده تمسک کرده، محل قطع را مچ اعلام میکنند! بعضی آیه وضو: (وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِق)، (29) را مفسر آیه سرقت دانسته، و محل قطع را آرنج اعلام میکنند، ولی امام جواد (علیهالسّلام) شاهد ناطق بر تفسیر آیه را (وَ أنَّ المَساجِدَ لِلهَّ فَلا تَدعُوا مَعَ اللهِ أحَداً) (30) دانستند و خداوند را مالک کف دست دانسته، فرمودند: «مملوک خدا واجب است حفظ شود، پس فقط انگشتان باید قطع شود». زرقان دوست صمیمی ابن ابی داوود [از علمای دربار معتصم عباسی و قاضی او] میگوید:
ابن ابی داوود روزی از نزد معتصم برگشت، در حالی که غمگین بود. به او گفتم: «چرا ناراحتی؟» گفت: «امروز آرزو کردم که ای کاش بیست سال پیش مرده بودم!» گفتم: «چرا؟» گفت: «برای بلایی که از جانب این سیاه اباجعفر محمدبن علی بن موسی امروز در حضور امیرالمؤمنین معتصم بر سرم آمد!» گفتم: «چگونه؟» گفت: «دزدی به سرقت اقرار کرد و خلیفه پرسید: چگونه با اقامه حد تطهیر میشود؟ او فقها را برای این جهت جمع کرد محمدبن علی (علیهالسّلام) را هم احضار کرد و بعد از همه در مورد قطع دست دزد و محل قطع پرسید.» گفت: «گفتم از مچ.» گفت: «دلیلت چیست؟» گفتم: زیرا «ید» انگشتان و کف تا مچ است، به دلیل کلام خدای تعالی در مورد تیمم: (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ) (31) و گروهی در این نظر با من موافقند. بعضی گفتند: «بلکه واجب است از مرفق قطع شود!» پرسید: «دلیل بر این نظر چیست؟» گفتند: «از آن جا که خدا فرموده: (وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِق) در شست و شوی دست برای وضو. پس دلالت دارد که ید تا مرفق است.» گفت: «معتصم رو کرد به محمدبن علی (علیهالسّلام) و گفت: شما در این مورد چه میگویید یا اباجعفر؟» [امام] گفت: «این گروه در این مورد سخن گفتند!» [معتصم] گفت: «سخنان آنان را رها کن! شما چه دارید؟» [امام] گفت: «مرا عفو کنید!» [معتصم] گفت: «به خدا قسمت میدهم که از آن چه نزد شماست مرا آگاه کنی!» [امام] فرمود: «چون قسم دادی، میگویم که آنها خطا کردند؛ سنت این نیست.» «فان القطع یجب أن یکون من مفصل أصول الأصابع فیترک الکف»؛ قطع باید از مفصل انتهای انگشتان باشد و کف باید بماند.» معتصم گفت: «حجت چیست؟» فرمود: «قول پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم): سجود بر هفت موضع است: پیشانی، دستها، دو سر زانو و دو پا؛ اگر دست از مچ یا آرنج قطع شود، دستی که برآن سجده کند، باقی نمیماند. نیز خدای تبارک و تعالی فرموده: (وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ)؛ محلهای سجده مال خداست. (32) که مقصود همین اعضای هفتگانه است که بر آنها سجده میشود و (فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا)؛ پس در آنها کسی غیر از خدا را شریک نکنید و آن چه مال خداست قطع نمیشود!» ابن ابی داوود گفت: «معتصم خیلی از این سخن خوشش آمد و دستور داد دست دزد از مفصل انگشتان قطع شود و کف بماند». (33)
در این حدیث، مسأله بسیار مهمی در مورد روش تفسیر قرآن به قرآن مطرح شده است. مجموع خبر نشان میدهد که بسیاری از لغزشهای مفسرانی که از آیات برای فتوا استفاده میکنند، تشخیص نادرست آیه مناسب برای حکم است و نیز عدم احاطه بر آیات مناسب و رابطه قرآن و سنت، علت بی راهه رفتن آنان است.
از این خبر، به خوبی وجه کنار هم قرار گرفتن ثقلین در کلام پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اصرار دانشمندان امامیه بر ضرورت وجود امام معصوم برای فهم درست و قابل اعتماد کتاب خدا فهمیده میشود. روش امام در جمع قرآن و سنت، رهنمودهای مهم برای تفسیر فقهی است.
6. تفسیر فقهی با تبیین عناصر اصلی آیه
امام جواد (علیهالسّلام) برای روشن کردن وظیفه مکلفان در مورد طلوع فجر که نشانه داخل شدن وقت نماز صبح و لزوم امساک در روزه است، به آیه 187 سوره بقره تمسک کردند و در تفسیر، «خیط ابیض»، لفظ «المعترض» را آوردند تا نشان دهند که نوع «تبیّن» مورد نظر آیه، آن است که خط سفید نور در صحنه افق گسترش داشته باشد و نور بر صحنه افق به طور عرضی ظهور کند و حالت صعودی کافی نیست. این تفسیر از این جهت که در آن لغتی معنا شده، تفسیر ادبی و از جهت این که به فقه مربوط میشود، فقهی است. درواقع امام (علیهالسّلام) تنبّه داده که آیه ظاهر در بیان مقصود است و تنها دقت در مفاد، برای دریافت حکم کافی است.
علی بن مهزیار به همراه ابوالحسن فرزند حصین به امام جواد (علیهالسّلام) نوشت: «فدایتان شوم! دوستداران شما در مورد نماز فجر (صبح) اختلاف کردهاند، بعضی هنگامی نماز میخوانند که فجر اول طلوع میکند که نوری است که به آسمان کشیده میشود و بعضی موقعی نماز میخوانند که فجر در دامنه افق کشیده شود و افق آشکار گردد، و من افضل از این دو وقت را نمیدانم کدام است تا در آنوقت نماز بخوانم.» پرسشگر در ادامه، تعلیم حد فجر و مواردی را درخواست میکند که ماه در آسمان است و دیدن طلوع فجر با مشکل مواجه میشود و یا هوا ابری است و … امام در پاسخ نوشتند: «الفجر – یرحمک الله – هو الخیط الأبیض المعترض، لیس هو الأبیض صعداء، فلاتصل فی سفر، و لا حضر حتی تنبینه».
سپس به آیه (وَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ) (34) استشهاد فرموده، نوشتند: «فالخیط الأبیض: هو المعترض، الذی یحرم به الأکل و الشرب فی الصوم، و کذلک هو الذی توجب به الصلاه»؛ خط و نخ سفید همان است که گسترش عرضی دارد [و خط افق را سفید و روشن میکند] که موجب حرمت خوردن و آشامیدن در روزه و هم چنین وجوب نماز میشود. (35) خدا اجازه نمیدهد کسی جز راستی آزمایی شدگان برای ایمان، از علمش آگاه شوند؛ چنان که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مأمور به صبر بر اذیت قومش، عدم جهاد با آنها و کتمان بسیاری از حقایق بوند تا زمانی که فرمان رسید: مأموریتت را آشکار کن … باید چشم به راه مهدی این امت بود تا زمان ظهور علوم دریافتی امامان فرا برسد. یک حکم فقهی مبتلا به با توضیح یک واژه در آیه مروشن میشود و این روش نشان میدهد که در مواردی درست فهمیدن حدود و معنای یک کلمه از آیات میتواند حلّال مشکل مفسر باشد.
نمونه دیگر که در آن امام جواد (علیهالسّلام) با دادن مناط، مشکل فقهی پیروان خود را حل کردند، مربوط به ماه رمضان و چگونگی تعیین آغاز و پایان آن است. قرآن میفرماید: (شَهرُ رَمَضانَ الَّذی إنزِلَ فیهِ القرآنُ هُدی لِلنَّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الهُدی وَ الفُرقانِ فَمَن شَهِدَ مِنکمُ الشَّهرَ فَلیصُمه …)، سخن امام راه شناخت حدود ماه را روشن میکند. ابوعمرو به امام جواد (علیهالسّلام) مینویسد:
مولای من مرا آگاه کن! گاهی دیدن هلال ماه رمضان برای ما مشکل میشود و آن را نمیبینیم، در حالی که آسمان هم مشکلی ندارد، ما هم [گرچه خود ندیدهایم] مطابق مردم و [غیر پیروان اهل بیت روزه میگیریم] و افطار میکنیم و ماه رمضان را به پایان میبریم. بعضی از اهل نجوم و محاسبه ماه و سال میگویند: ماه امشب در مصر، افریقا و اندلس دیده میشود، ایا به آنها میشود اعتماد کرد یا نه؟ آیا هر منطقه و شهری آغاز روزه و فطرشان با یک دیگر مختلف است و ما نیز روزه و فطرمان با آنها تفاوت دارد؟
حضرت نوشتند:
لا تصومن الشک، أفطر للرؤیه، وصم للرؤیه؛
با شک روز نگیر! با رؤیت افطار کن و با دیدن روزه بگیر! (36)
ممکن است بگوییم امام در این حدیث، «شهدالشهر» را دیدن ماه معنا کردهاند که در واقع فقط یک هدایت به دقت در واژگان آیه است و ممکن است از باب حکم امامت و وظیفهای باشد که خداوند بر عهده پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان او در بیان حدود و جزییات احکام گذاشته است.
به هر حال، دو جهت روششناسانه در حدیث وجود دارد که باید از آنها استفاده کرد:
گاهی تفسیر امام (علیهالسّلام) از نوع فقهی و بیان حکم است که شأن امام (علیهالسّلام) است. برای نمونه، حسین بن حکم از امام جواد (علیهالسّلام) در مورد مردی که مرده و دو خاله و موالی را باقی گذاشته، پرسید. امام با استناد به آیه: (وَأُولُو الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ) (37) فرمودند: «المال بین الخالتین». (38)
امام (علیهالسّلام) با این بیان، نشان میدهند که موالی جزء «ارحام» نیستند، پس ارث به آنها نمیرسد. «ارحام» یک اصطلاح شرعی در قرآن است که باید حدود آن معین شود؛ این جاست که ثقل اصغر باید به میدان بیاید و وظیفه تبیین را انجام دهد.
گاهی نیز استناد به ظاهر آیات قرآن است.
7. استناد به ظاهر آیات
در موارد زیادی از احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) به ظاهر آیهای بدون توضیح و تفسیر استناد شده و حکمی و دیدگاهی آشکار شده که نشان دهنده حجت بودن ظاهر قرآن است. در حدیثی از امام جواد (علیهالسّلام) به دو وارث یک مؤمن، سفارش شده که به وصیت پدرشان پایبند باشند و از تغییر آن بپرهیزند. حضرت این سفارش خود را به آیه 181 سوره بقره مستند کردهاند. علی بن مهزیار میگوید:
امام جواد (علیهالسّلام) به جعفر و موسی [دو نفر از پیروان خود] نوشتند: در آن چه به شما امر کردم که بر مفاد وصیت نامه شاهد بگیرید، نجات شما در آخرت، نافذ کردن و اجرای وصیت والدین و نیکی از جانب شما به پدر و مادرتان است. «واحذرا أن لا تکونا بدلتما وصیتهما، و لا غیرتماها عن حالها، لأنهما قد خرجا من ذلک، رضی الله عنهما، وصار ذلک فی رقابکما. و قد قال الله تبارک و تعالی فیکتابه فی الوصیه: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (39)؛ بپرهیزید از این که وصیت آن دو را به کلی به وصیت دیگری تبدیل کنید یا کیفیت آن را تغییر دهید؛ زیرا آنها از عهده وصیت خارج شدهاند (تکلیف خود را انجام دادهاند) و تکلیف آن به گردن شما قرار گرفته و خدای تبارک و تعالی در مورد وصیت فرموده است: «پس هر کس بعد از شنیدن وصیت آن را تغییر دهد، گناهش تنها بر گردن کسانی است که آن را تغییر میدهند. به راستی خدا شنوا و داناست.» (40)
دقت در حدیث، نشان میدهد که در مواردی آیات، چنان ظهور دارند که بدون توضیح میتوانند مستند قرار گیرند و بر اساس آنها حکم کرد. این سبک برخورد اهل بیت (علیهمالسّلام) با آیات، یک قاعده به دست میدهد.
8. استناد به بخشی از یک آیه و تعمیم آن برخلاف سیاق ظاهری
امام جواد (علیهالسّلام) گاهی به بخشی از یک آیه، در موردی استناد کردهاند که جریان ظاهری آیه و سیاق موجود، چنین استفادهای را برای عموم مفسران دور از ذهن میکند، ولی بر اساس مبنایی که اهل بیت (علیهمالسّلام) در مورد قرآن دارند، استفاده امام جواد (علیهالسّلام) بر یک قاعده علمی مبتنی است. در احادیث اهل بیت، نکتهای در مورد آیات دارای چند گزاره و حکم بیان شده که شاید باب مهمی را در تفسیر قرآن به قرآن باز کند. امام باقر (علیهالسّلام)، خطاب به جابر، فرمودند:
یا جابر، إن للقرآن بطنا، و للبطن بطنا و ظهرا، و للظهر ظهرا – یا جابر – و لیس شیء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، إن الآیه لیکون أولها فیشیء و أوسطها فیشیء و آخرها فیشیء، و هو کلام متصل یتصرف علی وجوه؛
ای جابر! قرآن بطنی دارد که آن هم خود بطنی دیگر، و ظهری دارد و آن هم ظهری دیگر؛ و چیزی دورتر از تفسیر (همه جانبه) قرآن از عقول انسانها نیست. یک آیه گاه اولش در مورد چیزی است و وسطش در مورد چیزی و آخرش در مورد چیزی، در حالیکه یک کلام متصل است که چهرههای مختلف دارد (بر وجوه مختلفی قابل معنا کردن و انصراف دادن است). (41)
حدیث ذیل از امام جواد (علیهالسّلام) مصداق این قاعده است:
علی بن مهزیار میگوید: در نوشتهای از امام جواد (علیهالسّلام) به ابی شیبه اصفهانی دیدم که فرموده بود: «متوجه آن چه در مورد دخترانت و این که کسی مانند خود پیدا نمیکنی که آنها را تزویج کنی شدم! خدا به تو رحم کند! پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: «إذا جائکم من ترضون خلقه و دینه، فزوجوه، إنکم (إلا تفعلوه تکن فتنه فی الأرض و فساد کبیر)؛ (42) اگر کسی خواستگاری آمد که اخلاق و دینش را میپسندید، دختران خود را به زوجیت او درآورید که «اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین واقع خواهد شد». (43)
نکته جالب توجه در بخش استناد به آیه، این است که آیا پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آیه را مستند قرار داده و به عنوان مکمل سخن خود استفاده کردهاند – که ظاهر همین است – یا امام جواد (علیهالسّلام) در تکمیل بیان جدشان از آیه استمداد کردهاند؟ هر کدام که باشد، تفاوتی در نتیجه ندارد.
استفاده امام جواد (علیهالسّلام) از این بخش آیه در مورد جلوگیری از ازدواج دختر در صورت رضایت از اعتقاد دینی و امین بودن پسر، از جمله عوامل وقوع فتنه و فساد است. پس عوامل فتنه و فساد بیشتر از روابط ولایی با کافران است. نکته مهم روششناسانه این است که ظاهر این آیه: (وَالَّذینَ کَفَرُوا بَعضُهُم أولِیاءُ بَعضٍ إِلَّا تَفعَلُوهُ تَکن فِتنَه فِی الأرضِ وَ فَسادٌ کبیر) و آیه قبلش، در مورد پیوند و رابطه با کافر و مؤمن و تعیین وظیفه در ایجاد روابط با مؤمنان و کافران است، ولی امام یا پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از این بخش آیه، در حکمت ایجاد پیوند زناشویی استفاده کردهاند که نشان میدهد حکمتهای بیان شده در آیات میتوانند تعمیم داشته باشند. این نکته، کاربرد فراوانی در تفسیر قرآن به قرآن، میتواند داشته باشد.
9. تفسیر قرآن به قرآن بر اساس نقل
بعضی از احادیث تفسیری اهل بیت (علیهمالسّلام) نقلی است. معصومان (علیهمالسّلام) به فرمایش امام صادق (علیهالسّلام) یک حقیقت هستند: «علمنا واحد، فضلنا واحد و نحن شیء واحد؛ علم و تمام فضایل ما یکی است و ما یک حقیقت هستیم»؛ (44) چنان که سلسله پیامبران خدا، به صراحت قرآن چنین هستند. (45) برای یادآوریِ همین حقیقت، اهل بیت (علیهمالسّلام) گاهی سلسله دانش خود را تا مبدأ آن بیان میکردند. این نوع نقل در احادیث تفسیری امام جواد (علیهالسّلام) متعدد است. ایشان برای تبیین حقیقت «کبائر؛ گناهان کبیره» که در آیه 32 سوره نجم آمده، به کلام منقول از پدرانش که به شیوه تفسیر قرآن به قرآن بود، استناد کردند. عبدالعظیم حسنی نقل کرده که ابوجعفر ثانی یعنی امام جواد (علیهالسّلام)، فرمود:
از پدرم شنیدم که فرمود: از پدرم موسی بن جعفر شنیدم که میگفت: عمرو بن عبید بر پدرم امام صادق (علیهالسّلام) وارد شد؛ بعد از آن که سلام کرد و نشست، این آیه را تلاوت کرد: (وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ …) (46) و بعد توقف کرد. امام فرمود: «چه باعث شد ساکت شوی؟» گفت: «دوست دارم کبائر را از کتاب خدای عزوجل بشناسیم.»
امام در ادامه، گناهان کبیره را با استناد به آیات قرآن برشمردهاند:
اکبر کبائر شرک به خداست …؛ (47) بعد از آن ناامیدی از حمایت و رحمت خدا، به دلیل آیه 87 سوره یوسف، در مرتبه بعد احساس امنیت از مکر خدا، به دلیل آیه 99 سوره اعراف، گناه کبیره دیگر عاق والدین شدن و … .
حضرت مفصل گناهان کبیره را شمردند و دلیل قرآنی آنها را بیان کردند. بعد از سخنان حضرت، عمروبن عبید با صدای بلند گریه میکرد و میگفت: «هلک من یقول برأیه و نازعکم فی الفضل و العلم»؛ نابود است کسی که فقط بر اساس نظر خودش سخن میگوید! [تفسیر به رأی میکند و دنبال نظر اهل بیت پیامبر (علیهالسّلام) نیست] و هلاک است کسی که با شما در فضیلت و علم نزاع میکند.» [و خود را با شما مقایسه و در مقابل شما قرار میدهد]. (48)
بدینترتیب امام نهم (علیهالسّلام)، هم قرآن را تفسیر کردند و هم حقیقت مهمی را گوشزد نمودند. سبک تفسیر قرآن به قرآن که بهترین زمینه برای تفسیر موضوعی و فهم حقایق قرآن با کمک خود قرآن است، در این حدیث به نمایش گذاشته شده و مصادیق یک مفهوم کلی یعنی کبائر، کاملاً عینی و ملموس نشان داده شدهاند. نگاه روششناسانه، نشان میدهد که امام (علیهالسّلام) حتی مناط کبیره بودن گناه را هم در ضمن آوردن مستندات قرآنی بیان کردهاند: گناه کبیره آن است که سبب کفر، جهنم، خشم خدا و … باشد.
10. تبیین حدود با علم امامت برای ادای وظیفه تشریعی
چنان که گفته شد و نیز خواهد آمد، بسیاری از تفاسیر اهل بیت (علیهمالسّلام) از نوع تبیینی هستند که خدا بر عهده پیامبر وجانشینان او گذاشته است. امام جواد (علیهالسّلام) برای انجام دادن این تکلیف الهی و جلوگیری از تفسیرهای نابه جا که ناشی از بیدقتی در ابعاد آیات یا ناکافی بودن علم بود، دانشمندان را به سوی فهم درست آیات قرآن راهنمایی میفرمودند که درضمن برهانی بر نیاز همه به وجود حجت خدا نیز بود.
چنان که گفته شد و از مسلمات است، هر کلمه و یا جمله در آیه، ممکن است جزییاتی مرتبط داشته باشد که وظیفه پیامبر و اوصیای اوست که آن را بیان کنند و دیگران توان دریافت و بیان ابعاد وسیع آیات را ندارند. در زمان معتصم عباسی، عوامل خلیفه عدّهای دزد را – که راههای عمومیِ بین شهرها را برای مسافران و کاروانهای حج ناامن کرده بودند – دستگیر کردند و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان دستور خواستند. خلیفه در مورد این حادثه حساس، جلسه مشورتی تشکیل داد و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حد شرعی را در مورد آنان خواستار شد، آنان گفتند:
قرآن در این مورد بهترین راه کار است، آن جا که میفرماید: (إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ)؛ (49) «کیفر کسانی که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه برمیخیزند و در روی زمین اشاعه فساد میکنند، این است که: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پای آنان به عکس یک دیگر قطع شود و یا این که از سرزمین خود تبعید گردند.
بر این اساس، به خلیفه پیشنهاد کردند یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم در همان جلسه از امام جواد (علیهالسّلام) نیز نظر خواست. آن حضرت ابتدا از اظهارنظر خودداری کردند، اما وقتی با اصرار خلیفه مواجه شدند، نظر خود را چنین اعلام کردند: «اینان در استدلال به آیه شریفه خطا کردند.» این فقها حکمهای موجود در آیه را عرضی و تخییری میدانستند، حال آن که هر حکمی بسته به نوع خاصی از راهزنی و قطع طریق است. بیان امام نشان داد که استنباط حکم شرعی از این آیه شریفه باید بر تفسیری دقیقتر مبتنی باشد و باید تمام جوانب مسأله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهای مختلف، کیفرها فرق میکند. پس تبیین جزییات و بیان موضوعات مرتبط به احکام بیان شده در آیه، باید از ساحت آگاه به حقیقت مقصود آیه صادر شود. لذا فرمودند:
این علما با این فتاوا گمراه کردند و آن چه لازم است امیر در مورد این راهزنان به آن توجه کند این است که:
[1] فإنکونوا أخافوا السبیل فقط و لم یقتلوا أحدا و لم یأخذوا مالا أمر بإیداعهم الحبس، فإن ذلک معنی نفیهم من الأرض بإخافتهم السبیل؛ اگر این راهزنان فقط راه را ناامن کردهاند؛ نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت بردهاند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای نفی از ارض است.
[2] و إن کانوا أخافوا السبیل و قتلوا النفس أمر بقتلهم؛ اگر راه را ناامن کرده و افراد بی گناهی را کشتهاند، اما به مال دیگران تجاوز نکردهاند، مجازات آنان اعدام است.
[3] و إن کانوا أخافوا السبیل و قتلوا النفس و أخذوا المال أمر بقطع أیدیهم و أرجلهم من خلاف و صلبهم بعد ذلک؛ اگر امنیت را از راههای عمومی سلب کرده، انسانهایی گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت بردهاند؛ کیفر آنان باید سختتر باشد؛ یعنی اول دست و پایشان را به عکس یک دیگر قطع کنند، سپس به دار مجازات آموخته گردند.
معتصم این تفسیر از آیه را پسندید و به عامل خود دستور داد تا طبق نظر امام جواد (علیهالسّلام) عمل کند. (50)
نگاه روششناسانه، راهنمایی میکند که امام تفهیم کرده که برای تفسیر درست آیات و قضاوت حق، علاوه بر دانشهای معمول، علم معصوم هم باید ضمیمه شود و در جزییات امور و فهم ابعاد دقیق آیات بدون تبیین حجت خدا، تفسیر ناقص است.
گاهی در قرآن مجید، عملی بیان شده که صورتی عرفی دارد؛ مانند بیعت که معمولاً با دست دادن و مصافحه انجام میشود. از طرفی میدانیم که مصافحه مرد با زن نامحرم جایز نیست. با وجود این در آیه 12 سوره ممتحنه، بیعت زنان با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مطرح است. وظیفه تبیین پیامبر (علیهمالسّلام) و وصی او اقتضا میکند، معنای درست آن و روش عملی را توضیح دهند تا برای مردم روشن گردد این فعل چگونه باید انجام شود. همین سؤال را از امام جواد (علیهالسّلام) پرسیدند و حضرت پاسخ دادند:
بیعت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) با زنان، چنان که بود که دستشان را در ظرف آب فرومیبردند سپس خارج میکردند و بعد زنها در آن ظرف فرو میبردند، در حالی که به یگانگی خدا و به ایمان اقرار میکردند و رسولش را در عهدی که از آنان گرفته بود، تصدیق میکردند. (51)
این بیان تفسیر و تبیین عینی «یبایعن» و بیان روش «بایعهن» است که با فروبردن دست توسط پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در ظرف آب و خارج کردن آن و بعد از فروبردن دست در همان ظرف توسط زنان انجام شده است. این نوع تفسیر، با کمک آگاهی از واقعه و سنت عملی انجام شده و به مفسر میآموزد که در بعضی موارد باید به تاریخ صحیح مراجعه کرد تا معنای درست آیه را فهمید.
11. تفسیر کلامی با کمک بیان مصداق
امام جواد (علیهالسّلام) در حدیث تفسیری دیگری، ضمن دفاع از حقانیت امامت خود، با استناد به آیهای از قرآن و مصداق دانستن خود برای آیه، سبب نزول و یا شأن نزول آیه را نیز بیان فرمودند: علی بن حسان به ایشان میگوید: «آقای من! مردم امامت شما را به دلیل کم سنی، انکار میکنند!» امام فرمودند: «آن چه را در کلام خدای عزوجل آمده چگونه انکار میکنند؟ خدای عزوجل به پیامبرش فرموده: (قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ? عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی)؛ بگو: این راه من است که از روی بصیرت، مردم را به خدای یکتا فرامیخوانم؛ راه من و کسانیکه پیرو من هستند. (52) «فوالله ما تبعه إلا علی (علیهالسّلام) وله تسع سنین و أنا ابن تسع سنین»؛ سوگند به خدا! کسی غیر از علی (علیهالسّلام) در آن زمان پیرو پیامبر نبود، در حالی که نه سال سن داشت و من هم نه سالهام. (53)
پس شأن نزول آیه 108 سوره یوسف و مقصود از «مَن اتَّبَعنی» امام علی (علیهالسّلام) است. از آن جا که خدای متعالی دعوت علی (علیهالسّلام) را در کنار دعوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) حق دانسته، در حالی که آن حضرت کودک بوده، پس در اسلام ممکن است کودکی سخن و دعوتش حق و حجت باشد.
در ملاحظه روششناسانه، دانستن مصداق و شأن نزول تفسیر را میتوان جهت داد و با چنین اطلاعی بیان حجیت یافت. پس مفسران در مواردی محتاج دانستن مصداق درست بعضی ضمایر یا موصولات هستند تا بتوانند هدف آیه و معنای درست آن را نشان دهند و احتجاج آنان به آیه درست باشد.
12. تفسیر کلامی مأثور
بخشی از احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) در مورد قرآن و تفسیر آن، منقول از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و یا امامان است. این نوع تفسیر را مفسران، «تفسیر مأثور» مینامند، ولی به نظر میرسد این تعبیر، در جایی درست است که مفسر فقط ناقل باشد و منقول ربطی به علم و اعتقاد او نداشته باشد، اما در مورد معصومان که همه نور واحدند و خود نیز به حقیقت آن چه نقل میکنند آگاهند و به مفاد حدیث معتقدند، حقیقت تفسیر صادق است و امام با این نقل، وحدت سلسله را نشان میدهد، در عین این که وظیفه تبیینی و تفسیری خود را انجام داده است. امام جواد (علیهالسّلام) با نقل حدیثی از جدشان امام صادق (علیهالسّلام)، وجه نیاز مردم به مفسرِ متخصصِ عالم؛ یعنی حجت خدا و بطلان ادعای «حُسبُنا کِتاب الله» را بیان کردهاند. عباس بن حریش از امام جواد (علیهالسّلام) نقل کرده که حضرت فرمود:
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده که الیاس نبی بر پدرم آشکار شد و از او پرسید: «یا ابن رسول الله! سؤال پیچیده این است که اگر بگویند: قرآن حجت خداست.» [و کافی است، چه میگویید؟] امام (علیهالسّلام) فرمود: «من به آنها میگویم: قرآن ناطق نیست که امر و نهی کند ولی قرآن، اهلی دارد که امر و نهی میکنند و نیز به آنان میگویم: اگر در این سال مصیبت و مسألهای برای اهل زمین عارض شود و در قرآن حکم آن آشکار نباشد [و آیه مربوطه را کسی نداند] و خدا حکم آن واقعه را ظاهر نکرده باشد و چارهای هم نیست که از حکم مسأله چشمپوشی شود و مشکلگشای از اهل زمین هم وجود ندارد»، [چه میکنند]؟ پرسشگر گفت: «خصم فلج میشود یا ابن رسول الله! شهادت میدهم که خدا میداند که چه بر سر خلق میآید؛ چه مسائل مادی وچه مسائل معنوی یا غیر آن، و قرآن را راهنمای و حلال آن مسائل و مشکلات گذاشته است». [البته به نحوی که امام (علیهالسّلام) فرمود.] او در ادامه، از امام دلیل میخواهد و حضرت میفرماید: «در قرآن هم حدود کلی بیان شده و هم تفسیر آنها آن جا که حکم خاص شده است. ممکن نیست که خدا برای حل مشکلات و مصائبِ مربوط به دین، جان و مال بندگانش حَکم و قاضی رافع آن مصیبت و مشکل را قرار نداده باشد». [پس کسی هست که میتواند حکم مسائل و مشکلات را از قرآن استخراج کند و مطابق آن نظر دهد و حکم کند. مهم شناخت و رجوع به آن حجت است و قرآن تنها کافی نیست]. (54)
این حدیث، پاسخ کسانی است که شعار «حسبنا کتاب الله» سر میدادند. (55) قرآن اصل حکم را بیان کرده و مفسر، اوضاع و وقایع را بررسی و حکم مناسب را اعلام میکند. بر اساس استدلال حضرت، حجت خدا که امام حق است، زبان قرآن و تبیین کننده و تطبیق دهنده بر مورد خاص با وضعیت خاص است.
نکته دیگر این است که این حدیث، به مباحث عام تفسیر و از نوع مباحث علوم قرآنی و مقدمات تفسیر مربوط میشود و امام یک تفسیر اجتهادی و کلامیِ – برهانی را با یک نقل انجام دادند. روششناسی به ما میگوید که امام جواد (علیهالسّلام) در مقام استدلال و رفع شبهات عصر خود بودند و صرف نقل به ایشان کمکی نمیکند. پس امام، برهان خود را که در کلام حجت قبل از خود آمده بوده، بیان کرده تا به مقصود برسد. با این روش، هم حجت بودن خود و هم سلسله معصومان را ثابت کردهاند.
13. تفسیر کلامی – برهانی، به روش قرآن به قرآن با اعتماد به مأثور
امام جواد (علیهالسّلام) در یک حدیث تفسیریِ طولانی، به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) که قبل از امامت ماجرای پرسش و پاسخی را بین امام باقر (علیهالسّلام) و شخص دیگری دیده و نقل کرده بود، مسائل مهمی در مورد امامت با استشهاد به آیات قرآن و به سبک تفسیر موضوعی بیان کردهاند. این حدیث به صورت پرسش و پاسخ چالشی است. بر اساس حدیث، سؤال کننده که الیاس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بوده و برای امام صادق (علیهالسّلام) و پدرش امام باقر (علیهالسّلام) مجسّم شده بود، هدف خود را روشن شدن مسائل امامت برای پیروان اهل بیت (علیهمالسّلام) بیان کرده است.
نکته مهم این است که زمان نشر حدیث، دوره امامت امام جواد (علیهالسّلام) است که با شبهات دشمنان و جاهلان مواجه شده بود. کاملاً روشن است که در این حدیث، آیات تفسیر کلامی شده است. امام جواد (علیهالسّلام) با نشر این حدیث، هم از جایگاه امامت دفاع کرده و هم نشان داده که زمان نشر هر معرفتی خاص است. نکته مهم دیگر این که آن حضرت، با ارائه این کلام از قول امام صادق (علیهالسّلام) و امام باقر (علیهالسّلام) روش مهمی در ابراز نظریات را آموزش دادند و آن این که اگر استادی قبل از ما حقیقتی را بیان کرده و ما چیز جدیدی نداریم، آن نظر که مورد قبول ما هم هست، با نام و مشخصات خود آن استاد بیان شود. در مورد قرآن این روش را «مأثور» مینامند، ولی این روش همیشه تعبدی نیست، بلکه ممکن است بسیار برهانی و حکیمانه باشد، ولی لازم نیست به نام ما باشد تا اجتهادی نامیده شود.
به جهت طولانی بودن حدیث و اشتمال بر سؤالات متعدد، ابتدای هر سؤال و جواب، توضیحی اجمالی و گزارشی میدهیم. عباس بن حریش از امام جواد (علیهالسّلام) نقل کرده که فرمودند:
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده: پدرم در حال طواف بود که مردی صورت پوشیده با دنباله عمامهاش، راه پدرم را بست و به گونهای رفتار کرد که امام طوافش را ناتمام گذاشت و حضرت را به کنار باب صفا برد. پدرم دنبال من فرستاد و ما سه نفر شدیم … پرسشگر به امام باقر (علیهالسّلام) گفت: اگر میخواهی من بپرسم شما جواب بده و اگر میخواهی شما بپرس من جواب دهم … . (56) آن مرد گفت: «هر چه میگویی مبادا قلب و زبانت اختلاف داشته باشند!» امام پاسخ دادند: چنین صفتی در مورد کسی است که دو نوع علم متخالف و متضاد داشته باشد و محال است که در علم خدای متعال، اختلاف (دوگانگی) وجود داشته باشد؛ (چنان که در مورد قرآن در آیه 82 سوره نساء میخوانیم: (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا
)؛ آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن مییافتند.
امام نکته بسیار مهمی را اشاره کردند و آن این که علم ما، الهی است نه بشری و علم الهی، حقیقت هماهنگ است و صاحب علم اعطایی از جانب خدا «مانند امامان»، دچار دوگانگی نخواهند شد:
«قال: إنما یفعل ذلک من فی قلبه علمان یخالف أحدهما صاحبه و ان الله عزوجل أبی أن یکون له علم فیه اختلاف»! پرسشگر گفت: «آن چه گفتید مسأله من است، بفرمایید چه کسی این نوع علم را دارد؟» امام (علیهالسّلام) پاسخ دادند: «همه علم نزد خداست ولی آن چه مورد نیاز بندگان است نزد اوصیاست.»
«قال: هذه مسألتی و قد فسّرتَ طرفا منها. أخبرنی عن هذا العلم الذی لیس فیه اختلاف، من یعلمه»؟
«قال: أما جمله العلم فعندالله جل ذکره، و أما ما لا بد للعباد منه فعند الأوصیاء.»
بعد از این جواب، پرسشگر از کیفیت تحصیل این علم پرسید. امام (علیهالسّلام) راه اعطا را همانند راه اعطای علم به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بیان میکند، با این تفاوت که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از طریق وحی و امام از طریق تحدیث است.
«قال: ففتح الرجل عجیرته واستوی جالسا و تهلل وجهه، و قال: هذه أردت ولها أتیت زعمت أن علم ما لا اختلاف مفیه من العلم عند الأوصیاء، فکیف یعلمونه؟ قال: کما کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یعلمه إلا أنهم لا یرون ما کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یری، لأنه کان نبیا و هم محدثون، و أنه کان یفد إلی الله عزوجل فیسمع الوحی و هم لا یسمعون».
پرسش گر در عین تأیید میپرسد: «چرا این علم مانند علم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ظاهر و برای مردم عرضه نمیشود؟»
«أخبرنی عن هذا العلم ماله لا یظهر کما کان یظهر مع رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)؟»
امام باقر (علیهالسّلام) پاسخ دادند:
خدا اجازه نمیدهد کسی جز راستی آزمایی شدگان برای ایمان، از علمش آگاه شوند؛ چنان که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) مأمور به صبر بر اذیت قومش، عدم جهاد با آنها و کتمان بسیاری از حقایق بوند تا زمانی که فرمان رسید: مأموریتت را آشکار کن … باید چشم به راه مهدی این امت بود تا زمان ظهور علوم دریافتی امامان فرا برسد.
«قال فضحک أبی (علیهالسّلام) و قال: أبی الله عزوجل أن یطلع علی علمه إلا ممتحنا للایمان به کما قضی علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) أن یصبر علی أذی قومه، و لا یجاهدهم، إلا بأمره، فکم من اکتتام قد اکتتم به حتی قیل له (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ) (57) و أیم الله أن لو صدع قبل ذلک لکان آمنا، ولکنه إنما نظر فی الطاعه، و خاف الخلاف فلذلک کف، فوددت أن عینک تکون مع مهدی هذه الأمه، و الملائکه بسیوف آل داود بین السماء و الأرض تعذب أرواح الکفره من الأموات، و تلحق بهم أرواح أشباههم من الاحیاء. ثم أخرج سیفا! ثم قال: ها إن هذا منها.
قال: فقال: «آبی إی والذی اصطفی محمدا علی البشر».
در ادامه امام باقر (علیهالسّلام) بهترین وسیله و برهان احتجاج با مخالفان امامت اوصیای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را سوره قدر معرفی فرمودند و نوع استدلال و روش احتجاج را بیان کردند: «قال: فقال له أبی: إن شئت أخبرتک بها؟ قال: قد شئت، قال: إن شیعتنا إن قالوا لأهل الخلاف لنا: إن الله عزوجل یقول لرسوله (صلّی الله علیه و آله و سلم) (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ) – إلی آخرها – فهل کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یعلم من العلم – شیئا لا یعلمه – فی تلک اللیله أو یأتیه به جبرئیل (علیهالسّلام) فی غیرها؟»
حضرت شب قدر را شب نزول علمی بیان کردند که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) باید اظهار میکرده و برای آینده باید از آن آگاه میشده است. از طرفی مخالف، معترف است که در علم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) تعارض و تهافت وجود ندارد و کسی که راسخ در علم باشد و مطابق آیه شریفه، از جانب خدای متعال علم را در شب قدر دریافت کند و بدین ترتیب بر تأویل درست آگاه شود، در علمش دوگانگی نیست. «فإنهم سیقولون: لا، فقل لهم: فهل کان لما علم بد من أن یظهر؟ فیقولون: لا، فقل لهم: فهل کان فیما أظهر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) من علم الله عز ذکره اختلاف؟»
«فان قالوا: لا، فقل لهم: فمن حکم بحکم الله فیه اختلاف فهل خالف رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)؟ فیقولون: نعم، فإن قالوا: لا، فقد نقضوا أول کلامهم – فقل لهم: (ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم). (58)
امام باقر (علیهالسّلام) راسخ در علم را کسی معرفی میفرماید که تمام علمش مانند قرآن هماهنگ باشد و دچار دوگانگی در اظهار نظر و تهافت علمی نشود. از طرفی بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز مردم محتاج رهبری چنین کسی هستند و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) باید او را معرفی میکرد، آیا چنین کرد؟ اگر بگویند ابلاغ نمود، سؤال میشود که آیا جانشین پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از چنین علمی برخوردار بود؟ اگر بگویند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ نکرده و عالم راسخی را برای هدایت امت معرفی نکرده که فرزندان امت را ضایع کرده است.
«فإن قالوا: من الراسخون فی العلم؟ فقل: ما لا یختلف فی علمه، فإن قالوا فمن هو ذاک؟ فقل: کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) صاحب ذلک، فهل بلّغ أولا؟ فإن قالوا: قد بلغ فقل: فهل مات (صلّی الله علیه و آله و سلم) و الخلیفه من بعده یعلم علما لیس فیه اختلاف؟ فإن قالوا: لا، فقل: إن خلیفه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) مؤید و لا یستخلف رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) إلا من یحکم بحکمه و إلا من یکون مثله إلا النبوه، و إن کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) لم یستخلف فی علمه أحدا فقد ضیع من فی أصلاب الرجال ممن یکون بعده.»
امام باقر (صلّی الله علیه و آله و سلم) این جا احتمالی را بیان میفرماید تا دشمن را به کلی خلع سلاح کند:
اگر خصم بگوید: اصلاً پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) شب قدر هیچ چیز دریافت نمی کرده و هر چه میدانسته از قرآن بوده است! حضرت ارشاد کرده که آیات اول سوره دخان مطرح شود: «فإن قالوا لک فإن علم رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) کان من القرآن فقل: (حم وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبَارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ أَمْراً مِنْ عِنْدِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ). (59)
اشاره امام (علیهالسّلام) به چیزی است که به عنوان «امر حکیم» آمده و در شب قدر خداوند برای ولی خود آن را از سایر امور جدا میکند و در هر سال این جدا کردن حق از باطل تکرار میشود که در سوره قدر به روشنی بیان شده است: (تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ
). (60)
اگر دشمن بگوید: این ارسال ملائکه فقط برای پیامبران بوده، سؤال این است که آیا آن «امر حکیم» سبب جدا کردن حق از باطل است و فرشتگانی که آن را میآورند، برای آسمانیان است یا برای زمینیان؟
پاسخ امام (علیهالسّلام) برهانی است. ایشان میفرماید:
در آسمان که کسی به چنین چیزی نیاز ندارد، پس نزولش برای اهل زمین است که به شدت به آن نیاز دارند! اهل زمین در تمام زمانها، چارهای ندارند جز این که به حاکمی مراجعه کنند تا حق و باطل را جدا و برایشان حکم کند. «فإن قالوا لک: لا یرسل الله عزوجل إلا إلی نبی فقل: هذا الامر الحکیم الذی یفرق فیه هو من الملائکه و الروح آلتی تنزل من سماء إلی سماء، أو من سماء إلی أرض؟ فإن قالوا: من سماء إلی سماء، فلیس فی السماء أحد یرجع من طاعه إلی معصیه، فإن قالوا: من سماء إلی أرض – و أهل الأرض أحوج الخلق إلی ذلک – فقل: فهل لهم بد من سید یتحاکمون إلیه؟»
ممکن است مخالفِ لزوم وجود امام معصوم بگوید: خلیفه حَکَم میشود و «امر حکیم» را مشخص میکند. امام به آیه 257 بقره استناد کردند که در آن تأیید ولی خدا از سوی حضرت حق بیان شده و همین تأیید، علت عدم خطا و انحراف میشود؛ یعنی امر حکیم فقط بر ولی خدا نازل میگردد و نشانه او هم علم خدا در حُکم است. وجود ولی هم به دلیل نیاز اهل زمین ضروری است و به همین دلیل پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نمیتوانسته بدون حجت خدا مردم را رها کند و برود:
«فإن قالوا: فإن الخلیفه هو حَکمَهُم، فقل: (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (61) لعمری ما فی الأرض و لا فی السماء ولی لله عز ذکره إلا و هو مؤید، و من أید لم یخط، و ما فی الأرض عدولله عز ذکره إلا و هو مخذول، و من خذل لم یصب، کما أن الامر لا بد من تنزیله من السماء یحکم به أهل الأرض، کذلک لابد من وال، فإن قالوا: لا نعرف هذا فقل: [لهم] قولوا ما أحببتم، أبی الله عزوجل بعد محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) أن یترک العباد ولا حجه علیهم.» (62)
امام باقر (علیهالسّلام) در ادامه، امکان کفایت قرآن برای حجت بودن را نیز نفی کرده؛ زیرا قرآن، ناطق و مفسر میخواهد تا در موارد جزیی بتوان بر اساس آن حکم کرد. (63)
نقل این حدیث توسط امام جواد (علیهالسّلام) که بابی از تفسیر موضوعی کلامی را گشوده و بر اساس استناد به آیات مناسب، ضرورت امامت ثابت شده است. چند جهت دارد:
1. ضرورت اصل امامت؛
2. ضرورت وجود امام در عصر حضرت و همیشه تاریخ برای دریافت «امر حکیم»؛
3. امکان سنجش حقانیت امام (علیهالسّلام) با مراجعه در اختلافات به او برای جدا کردن حق از باطل؛ هر چند کوک باشد؛
4. تشخیص امام حق با دقت در احوالات او و توجه به هماهنگی و انسجام بدون تهافت علم او.
با توجه به براهین یاد شده امامت مورد تأیید خداوند متعالی ربطی به سن و سال ندارد و فقط با خصوصیات شناخته میشود.
مفسران قرآن به این روش در استفاده از قرآن، نیاز شدید دارند تا بتوانند مسائل زمان خود را با کمک قرآن حل کنند و پاسخگری پرسشگرانی باشند که شبهاتی در ذهن دارند.
احادیث دیگری نیز در همین زمینه نقل شده که نشان میدهد توجه به مسأله شب قدر و تداوم همه ساله آن، به فهم نیاز بشر به امام معصوم کمک میکند. اگر امام جواد (علیهالسّلام) از جدش امیر مؤمنان (علیهالسّلام) نقل میکند که شب قدر: 1. در هر سالی واقع میشود؛ 2. در شب قدر تکلیف آن سال مشخص و أمر آن نازل میشود؛ 3. دریافت آن امر، ولیّ لازم دارد و خطاب خدا، انسان شایسته است (ولاه الامر)، از طرفی غیر از حضرت علی (علیهالسّلام) و اولاد معصومش کسی چنین شایستگی را ندارد، پس آنان امام مردم هستند:
عباس بن حریش، از امام جواد (علیهالسّلام) نقل کرده که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به ابن عباس فرمودند:
«إن لیله القدر فیکل سنه، و إنه ینزل فی تلک الیله أمر السنه ولذلک الامر ولاه بعد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) فقال ابن عباس: من هم؟ قال: أنا وأحد عشر من صلبی أئمه مُحدَّثون»؛
شب قدر در هر سالی وجود دارد و در آن شب، امر سال [مسائل مربوطه و وقایع آن)؛ نازل میشود. برای دریافت آن امر بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اولیایی وجود دارد. ابن عباس میپرسد آنان کیستند؟ حضرت فرمودند: من و یازده فرزند از صلب من. (64)
استناد به برهان «لیله القدر» در احادیث دیگری نیز از حضرت جواد (علیهالسّلام) نقل شده است. باز در حدیث بعد هم راوی بی واسطه عباس بن جریش یا حریش است. امام جواد (علیهالسّلام) فرمود:
خدای متعال در مورد شب قدر میفرماید: (فیها یفرَقُ کلُّ أمرٍ حَکیمٍ) (65) و محکم دو چیزنیست؛ بلکه فقط حقیقت واحد است، پس هر کس به گونهای حکم کند که هرگز دچار اختلاف در حکم و تهافت نشود [و در تمام عمر تناقضگویی نداشته باشد]، حکم او حکم خدای عزوجل است و هر کس در حکمهایش اختلاف باشد ولی او خود را مصیب و رهپوی حق ببیند، حکم او حکم طاغوت است و او پیرو حکم طاغوت. تفسیر امور و وقایع هر سال در شب قدر بر ولی امر نازل میشود … . (66)
امام جواد (علیهالسّلام) ضمن تفسیر «حکیم» به «محکم» که ارشاد بسیار مفیدی است، تا یادآور میشوند که بین صفت و موصوف، تناسب لازم است و صفت باید متناسب با موصوف معنا شود. لذا از همین یک کلمه استفاده نموده و برهانی بر ضرورت وجود امام تا روز قیامت استدلال کردهاند.
امام علاوه بر اقامه برهان، این نکته را در روش تفسیری هم روشن کرده که در تفسیر آیه، باید شأن موضوع یا مسأله نیز ملاحظه گردد. اگر قرآن و امور سال بر کسی نازل میشود، آن شخص باید قدرت دریافت و ارائه بدون نقص را داشته باشد. پس نمیتواند کسی باشد که هر روز نظری دارد! پس در تفسیر موضوعی، ملاحظه شأن موضوع برای یافتن آیات مرتبط و نیز هنگام بیان معانی الفاظ آیات، ضروری است.
حدیث دیگری نیز حضرت جواد (علیهالسّلام) از امام صادق (علیهالسّلام) و آن حضرت از امام سجاد (علیهالسّلام) نقل فرموده که باز هم بر اساس توجه به وجود «لیله القدر» در هر سال، ضرورت وجود امام را ثابت میکند:
(إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ) (67) راست گفت خدای عزوجل که قرآن را در شب قدر نازل کرد، آنگاه به پیامبرش فرمود: (وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ) (68) و پیامبر پاسخ داد: من نمیدانم که چیست شب قدر؟ خدای عزوجل فرمود: (لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ)، برتر از هزار ماهی که شب قدر در آن نیست. به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفته شد: آیا میدانی چرا از ماه برتر است؟ گفت نه!، خدا فرمود: زیرا فرشتگان و روح در این شب به اذن پروردگارشان همراه با تقدیر هر امری نازل میشوند: (تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ)، (69) و هرگاه به چیزی اذن دهد، آن را پسندیده و مورد رضای اوست [به همین جهت این شب، شب سلام است:] ((سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ). سلام به چه و که میگوید: ملائکه و روح من، از اول هبوط تا طلوع فجر به تو سلام میکنند ای محمد!
سپس خدای عزوجل در آیهای از کتابش فرمود: (وَاتَّقوا فِتنَهً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنکُم خاصَّهً): از فتنهای بزرگ که در پیش است بترسید و در دفع آن بکوشید، زیرا آن تنها به ستمکاران شما (فتنهانگیزان) نرسد، بلکه دامنگیر همه شما خواهد شد. (70) [آن فتنه در چه موردی است؟] در مورد (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ) (71) و نیز در آیهای فرمود: آیا شایعه کشته شدن پیامبر شما را از جنگ رویگردان ساخت؟ بدانید که محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) جز فرستادهای نیست که پیش از او نیز پیامبران آمدند و درگذشتند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، به عقب باز میگردید و از دین خدا روی برمیتابید … (72) در اول میفرماید: آنگاه که محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، اهل خلاف در مورد امر خدا میگویند: شب قدر همراه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفت و این همان فتنه است که دامنگیر آنها شد و بدین وسیله به آیین گذشتگانشان برگشتند؛ زیرا اگر آنان بگویند: شب قدر از بین نرفته، پس باید خدا در آن شب امری داشته باشد، و اگر به امر اقرار کنند، امر بی صاحبی خواهد بود [و امر بدون صاحب امر و دریافت کننده محال است]. (73)
از نظر امامان به ویژه امام جواد (علیهالسّلام) که مسأله امامتش مورد حمله و شبهه دشمنان و دوستان نادان قرار گرفته بود، تعیین مصداق «مُنزّل الیه» ملائکه و روح در شب قدر بسیار مهم بوده، به گونهای که از هر فرصتی استفاده میکردهاند تا این حقیقت را به امت اسلامی تفهیم کنند تا امت دچار گمراهی و محرومیت از این نعمت نشوند و بدانند که واسطه صاحب «امر» کیست و آن امر بر چه کسی نازل میشود.
احادیث تفسیری امام جواد (علیهالسّلام) به طور معناداری، در این مورد متعدد است. گویا برهان شب قدر که قرآن بر وجود آن دلالت قطعی دارد و اعتقاد فراگیر مسلمانان به این حقیقت، بسیار مهم است.
همچنین امام جواد (علیهالسّلام) از قول امام علی (علیهالسّلام) میفرمایند:
هرگاه مردم دو قبیله تَیم و عدو نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) جمع میشدند، ایشان سوره قدر را با تمام خشوع و گریه قرائت میکردند! آن مردم میپرسیدند: «چرا شما در برابر این سوره چنین احساسی دارید؟» حضرت بعد از بیان عظمت و جایگاه سوره قدر و بیان اهمیت توجه به آن چه در شب قدر نازل میشود، به کسی که «امر» همه چیز عالم هستی بر او نازل میگردد، توجه دادند و آنان را بعد از خود علی (علیهالسّلام) و یازده فرزند از صلب او معرفی کردند. (74)
این دسته احادیث، نشان میدهند که حضرت جواد (علیهالسّلام) تلاش بسیاری برای اقامه برهان بر ضرورت امامت نمودند و مشکل اساسی جامعه را در انحراف از این امر میدانستند. برهان اساسی بر اساس اعتقاد قطعی مسلمانان به وجود «شب قدر» و تفسیر (تَنزلُ الْمَلائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ) (75) بر تداوم نزول در هر سال، مبتنی است.
14. تفسیر کلامی به روش برهانی و عقلی
مسائل کلامی از جمله مسائلی بود که اهل علم در عصر امام جواد (علیهالسّلام) به آن توجه میکردند. این مسأله در احادیث حضرت نمود وسیعی دارد، از جمله در احادیث تفسیری. یکی از مباحث کلامی، مبحث اسماء و صفات الهی و رابطه آنها با ذات خداست. از ائمه در مورد ازلیت و ابدیت اسماء و صفات زیاد سؤال کردهاند؛ از جمله آن چه در حدیث ذیل آمده است. در قرآن آیات متعددی مربوط به اسماء و صفات است که در سه آیه، مسأله به طور کلی عنوان شده است:
1. (وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا …)؛ (76)
2. (قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى …)؛ (77)
3. (اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى
). (78)
این آیات، بیانگر این نکته هستند که خدای متعال اسماء و صفاتی دارد. ابوهاشم جعفری از امام جواد (علیهالسّلام) پرسید: «آیا «رب» تبارک و تعالی اسماء و صفاتی در کتابش دارد و آیا اسماء و صفاتش عین وجود او هستند» [وحدت ذات و صفات]؟
امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمودند:
ان لهذا الکلام وجهین: اگر بگویی: ذات و صفات واحدند به وحدت عددی که سبب تعدد و کثرت شود، تعالی خدا مبطل این نظر است؛ و اگر بگویی: این صفات و اسماء، لایزال بودهاند، «لم تزل» دو معنا ممکن است داشته باشد: این اسماء و صفات همیشه در علم خدا بوده و خدا مستحق آنهاست، این درست است؛ و اگر بگویی: همواره تصویر این اسماء و صفات و اجزای هجایی و حروف آنها نزد خداست، معاذ الله که چیزی غیر از خودش همراه او باشد، بلکه «کان الله و لا خلق». سپس بعد از خلقت، وسیلهای بین خودش و مخلوقاتش قرار داد که به آن وسیله اظهار تضرع کنند و او را بپرستند که همان ذکر اوست. خدا بود و ذکری نبود. مذکور به ذکر، خدای قدیم ازلی است و اسماء و صفات، مخلوقاتی از نوع معانی هستند که مقصود از آنها خدایی است که اختلاف و ائتلاف شایسته او نیست. اگر خدا اشیاء را فانی کند، همه صورتهاو اجزا و حروف کلمات را هم نابود میکند؛ ولی او بدون انقطاع و جاودانه عالم است [و نابودی این معلومها علم او را تغییر نمیدهد]. (79)
کلام امام که به آیات مربوط اسماء و صفات اشاره دارد، به روشنی بیان میکند که ذات، ازلی و ابدی است و هیچ نوع کثرتی پذیرفتنی نیست و همه اسماء و صفاتی که خدای متعال به بندگان آموخته، وجهی برای خدا هستند و از مقامی انتزاع شده و به تناسب خاصی اطلاق گردیده و واسطه بین خالق و مخلوقند؛ خلق کرده، خالق است؛ رحم کرده، راحم است؛ رزق داده، رازق است و … .
به فرمایش امام با نابودی اشیاء، این اسماء و صفات دیگر جهت و مناسبتی برای اطلاق بر ذات ندارند، پس، (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) (80) و (کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ) (81) یعنی آن چه جاودانه است، حقیقت ذات است. تفسیری کاملاً برهانی برای عدم تأثیر صفات دراختلاف یا ائتلاف ذات در این کلام حضرت بیان شده است.
در ادامه امام به سؤالات خاص پاسخ دادند. پرسشگر میگوید: «چگونه خدا را «سمیع؛ شنوا» مینامیم؟»
این کلام اشاره دارد به آیاتی نظیر: ( إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا) (82) و (و کانَ اللهُ سَمیعاً بصیراً). (83)
پاسخ امام تفسیر درست این اطلاقات را بیان میکند. علت «سمیع» نامیدن، آن است که آن چه با گوشها دریافت میشود، بر او پنهان نیست، ولی او را وصف نمیکنیم به گوشی که در سر است و از طریق آن شنیدن تعقل میشود. همچنین او را بصیر مینامیم؛ زیرا آن چه با چشمها دریافت میشود، مانند رنگ و شخص و غیر آن، بر او پنهان نیست، ولی او را وصف نمیکنیم به نظر و نگریستن مانند چشم.
امام در مورد اسم لطیف، مهربان، قوی و توانا، سختگیر و سایر اسماء نیز توضیح داده و روشن کردهاند که آن چه در آیات آمده، باید به گونهای معنا شود که سر از تشبیه به خلق درنیاورد؛ زیرا شباهت به خلق، مستلزم زیادت و نقصان است و آن چه ناقص و ناتمام باشد، قدیم نخواهد بود و آن چه قدیم نباشد، عاجز و درمانده است، ولی پروردگار تبارک و تعالی، شبیه و ضد و همتا و حد و حدود ندارد.
امام جواد (علیهالسّلام) در نهایت، تأکید کردند که حتی جایز نیست در دل، خدا را ممثل و مصور ساخت و در وهم و خیال برایش اندازه و در اندیشه هویت و ماهیت برایش تصور کرد. (84) پس در تفسیر اسماء باید این دقتها و اصول کلی ملاحظه شود.
در حدیثی دیگر از امام جواد (علیهالسّلام) در تفسیر آیات توحیدی، امکان جمع بین اعتقاد توحید و داشتن توهمی از خدای متعال بیان شده است. این بیان حضرت، اشاره به آیاتی مانند: (تُدرِکهُ الأبصارُ وَ هُوَ یدرِک الأبصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخبیرُ) (85) و (لَیسَ کمِثلِهِ شَیء) (86) دارد و تفسیر این آیات است. سؤال این بود: «آیا بین توحید و داشتن تصوری از خداوند منافات هست یا نه؟»
حضرت پاسخ دادند که فقط یک تصور کلی جایز است و انسان خالی از آن نیست، ولی نباید این تصور به تصور شیء معقول و محدود تبدیل شود. فقط در این حد تصور کنی که هر چه به وهم و تصورت بیاید، آن نیست و هیچ چیزی به او شباهت ندارد و اوهام توان درک او را ندارند … پس توهم در این حد است که او چیزی است که به عقل ما نمیگنجد و محدود نیست. عبدالرحمان بن أبی نجران گفته:
از امام جواد (علیهالسّلام) در مورد توحید و امکان داشتن توهمی از خدا پرسیدم. حضرت فرمود: «بله، اما توهمی غیرمعقول و غیر محدود، هر چه وهم تو به آن تعلق بگیرد، غیر از او و خلاف حقیقت اوست؛ زیرا چیزی شبیه او نیست و اوهام توان درک او را ندارند. چگونه اوهام میتوانند او را درک کنند، در حالی که او خلاف معقولات و خلاف تصورات در اوهام است، فقط چیزی توهم میشود که معقول و محدود نیست. (87)
حدیث دیگر حضرت، نوع اطلاق «شیء؛ چیز» برای خدای متعال را تبیین میکند که تفسیر (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ) است؛ یعنی اگر خواستی بگویی شیء است، باید بدانی که شیای مانند سایر اشیاء نیست که مشابه و حدود دارند.
«حسین بن سعید، قال: سئل ابوجعفر الثانی (علیهالسّلام) یجوز أن یقال لله: إنه شیء؟ فقال: نعم، یخرجه من الحدین حد التطعیل و حد التشبیه.» (88)
فرمایش دیگر حضرت جواد (علیهالسّلام)، نشان میدهد که بیان بالا ناظر به آیاتی است که اشاره شد. ابوهاشم جعفری از حضرت میپرسد: «معنای (لا تُدرکهُ الابصارُ و هو یدرک الأبصارَ)، (89) چیست؟» حضرت به همان بیانی که گذشت، جواب دادند و آیه را نه بصر چشمی که بصر تصوری و توهمی معنا کردهاند که هیچ احاطهای بر درک حقیقت خداوند ندارد.
ابوهاشم جعفری، قال: قلت لأبی جعفر الثانی (علیهالسّلام): (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ).
فقال: «یا اباهاشم، أوهام القلوب أدق من أبصار العیون، أنت قد تدرک بوهمک السند و الهند و البلدان آلتی لم تدخلها و لا تدرکها ببصرک، و أوهام القلوب لا تدرکه، فکیف أبصار العیون!» (90)
15. تفسیر کلامی آیات توحیدی
گاه امام جواد (علیهالسّلام) به ظاهر آیه را تفسیر نمیکردند، بلکه آن را مستند نظر خود قرار میدادند، ولی تأمل در کلام ایشان، نشان میدهد به برداشت اساسی آیه هم توجه شده است. مثلاً پرسشگری از امام معنای واحد را میپرسد، حضرت معنای آن را همانی میدانند که همه بشر بر آن اتفاق نظر دارند و دلیل خود را آیه 25 لقمان قرار میدهند که در آن آمده است: «اگر از مردم بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده، میگویند: الله». در این آیه، وحدت کلامی و اعتقادی تعریف شده که توحید خالقی را بیان کرده است.
این بیان نیز در عداد تفسیر کلامی است. حضرت «واحد» و نیز «احد» را که در حدیث بعد آمده، بر اساس لغت معنا نفرمودند، بلکه با توجه به نوع اعتقاد مردم و آیاتی که این اعتقاد را گوشزد کردهاند، بیان فرمودهاند. ابوهاشم جعفری میگوید:
از امام جواد (علیهالسّلام) پرسیدم: معنای واحد چیست؟ حضرت پاسخ دادند: «الذی اجتمع الألسن علیه بالتوحید، کما قال الله عزوجل: (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ)؛ (91) همانی که همه بر یگانگی او وحدت نظر دارند؛ چنان که خدای عزّوجلّ فرموده: اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: خدا». (92)
طبرسی حدیث مشابهی نقل کرده که راوی متفاوت است و نیز به جای معنای «واحد» در سؤال «احد» است که در آیه اول سوره توحید آمده و آیه مورد استشهاد برای پاسخ نیز گرچه از نظر محل استشهاد یکسان است، آیهای نیست که در توحید صدوق آمده است. ابوداوود بن قاسم جعفری به امام جواد (علیهالسّلام) عرض میکند:
معنای احد در (قل هو الله أحد) چیست؟ حضرت فرمود: «المجمع علیه بالوحدانیه، أما سمعته یقول: (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ
) (93) ثم یقولون بعد ذلک له شریک و صاحبه»؛ احد همان است که بر یگانگی او اجماع شده است؛ مگر نشنیدهای که خدای متعال میگوید: اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و آفتاب و ماه را رام کرده است؟ خواهند گفت: خدای یکتا. پس چرا عقیده را دگرگون میکنند و عقاید انحرافی را میپذیرند؟ بعد از این اعتراف میگویند: او شریک و همراه دارد! (94)
امام اولاً آیهای را با آیه دیگر تفسیر کردند که تفسیر قرآن به قرآن است و در ثانی (فَأنَّی یوفَکونَ) در آیه مفسِر معنا کردند به ادعای وجود شریک و همراه برای خدا. پاسخ حضرت، نشان میدهد که در تبیین و تعریف موضوعات اعتقادی میتوانیم از آیات قرآن استفاده کنیم و لازم نیست همه جا برای تعریف و تبیین، ابتدا سراغ اهل لغت و اصطلاح برویم. قرآن و وحی الهی، مبتکر بعضی موضوعات است و تعریف آنها باید بر اساس خود این کتاب استخراج شود. این نکته روشی است که کاربرد فراوانی میتواند داشته باشد.
16. تفسیر فقهی کلامی
خدای تبارک و تعالی در آیاتی از قرآن به بعضی موجودات مانند خورشید و ماه، شب و روز و … سوگند یاد کرده و ممکن است مفسری تصور کند، این عمل برای همه جایز است؛ زیرا در قرآن آمده و خداوند چنین کرده است. امام جواد (علیهالسّلام) این نوع سوگند را برای غیر خدا ممنوع دانستهاند. روشن است که این عدم جواز تنها جنبه فقهی ندارد، بلکه بحثی کلامی است که سوگند به غیر او، آن شیء را در حد خدای متعال قرار میدهد و شائبه شرک دارد؛ پس مفسر باید توجه داشته باشد که بعضی از افعال، خاص خداوند است و آمدن آن در قرآن، سبب مجاز بودن آن عمل برای بندگان نیست. علی بن مهزیار از امام جواد (علیهالسّلام) در مورد قسمهای خدای متعال مانند (وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى * وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى) (95) و ( وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى) (96) و آیاتی مشابه اینها پرسید. حضرت پاسخ دادند:
إن الله عزوجل یقسم من خلقه بما یشاء و لیس لخلقه إن یقسموا إلا به عز وجل؛ خدای عزّوجلّ از میان مخلوقات خود، به هر چه بخواهد سوگند یاد میکند، ولی خلق مجاز نیست که جز به خدای عزّوجلّ سوگند یاد کند. (97) پاسخ چند جهت دارد: اولاً یک نکته کلامی و اعتقادی در مورد سوگندهای خداوند بیان کرده؛ ثانیاً به مسأله فقهی پاسخ داده؛ ثالثاً یک مبحث علوم قرآنی را مطرح کرده است.
17. استناد به قرآن برای دفاع از منصب امامت
جاهلان و دشمنان به مسأله امامت خود امام جواد (علیهالسّلام) نیز شبهه وارد کردند؛ زیرا حضرت در سن کودکی به امامت رسیده بودند. امام نیز با استناد به آیات قرآن، حقانیت خود را اثبات کردند. علی بن اسباط، یکی از یاران امام رضا (علیهالسّلام) و امام جواد (علیهالسّلام) میگوید:
روزی به محضر امام جواد (علیهالسّلام) رسیدم. در ضمن دیدار، به سیمای حضرت خیره شدم تا چهره حضرت را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم. امام جواد (علیهالسّلام) که گویی تمام افکار مرا خوانده بودند، در برابر من نشستند و به من توجه کردند و فرمودند: ای علی! همانا خداوند درباره امامت، حجت آورده همان طور که درباره نبوت حجت آورده و فرموده: (وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا) (98)، (وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ) (99)، (وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً) (100) پس رواست که حکمت بدهد، در حالی که نبی کودک است و نیز رواست که حکمت بدهد، در حالی که پیامبرش چهل ساله است. (101)
امام (علیهالسّلام) با اشاره به سه آیه، نشان میدهند که کسی مانند حضرت یحیی (علیهالسّلام) در کودکی شایسته دریافت حکمت است، ولی کسی مانند یوسف (علیهالسّلام) و موسی (علیهالسّلام) باید در سن استحکام جسمانی به شایستگی دریافت حکمت و علم نایل شوند و کسی هم در چهل سالگی به این حد برسد که به مقام شاکر بودن نائل گردد.
حضرت با این بیان، فهماندند که ایشان مصداق دریافت علم و حکمت در کودکی هستند و استبعاد جاهلان و معاندان را بر اساس آیه قرآن مردود دانستند. علاوه بر این، با کنار هم قرار دادن بخشهایی از سه آیه، مراتب و درجات شایستگی انسانها را در سنین مختلف نشان دادند.
در نقل دیگری فقط به یک آیه استشهاد و استدلال کردند. معلی بن محمد میگوید:
من به قامت حضرت نگاه کردم تا برای یاران خود توصیف کنم. حضرت نشستند و فرمودند: ای معلی! احتجاج خدا در مسأله امامت همانند احتجاج او در مورد نبوت است (102): (وَ آتَیناهُ الْحُکمَ صَبِیا). (103)
از بیان امام استفاده میشود که حکمت با امامت و نبوت ارتباط دارد و ممکن است اعطای حکمت برای بعضی اعطای نبوت باشد و برای بعضی اعطای مقام امامت.
در حدیث دیگری، امام به خلافت حضرت سلیمان توجه دادند و ضمن اینکه به مفسران آموختند، در زمان اعلام جانشینی سلیمان برای حضرت داوود، او کودکی بیش نبود، استبعاد امامت خود را در کودکی بی مورد اعلام کردند. (104)
دقت در این احادیث، نشان میدهد که برای تفسیر موضوعی قرآن و پاسخ به یک مسأله، اشراف به آیات و ارتباط منطقی بین آنها لازم است. جمع احادیث حضرت، هم تفسیر قویمی از آیات مطرح شده ارائه میکند و هم روشی در تفسیر موضوعی میآموزد.
18. تفسیر تعمیمی
امام جواد (علیهالسّلام) با یک دعا و سلام، به نکتهای تفسیری اشاره فرمودهاند. در آیه 26 سوره انبیاء، از تهمت فرزند داشتن به خدای متعال سخن رفته که عدهای بعضی موجودات را فرزند خدا دانستهاند. خدای متعال در پایان آیه، آن موجودات را بندگان شایسته اکرام خوانده است: (بل عِبادٌ مُکرَموُن). آیه بعد ویژگیهای این موجودات را بیان کرده که در گفتار و رفتار، تابع امر خدا هستند. مفسران عموماً این موجودات را فرشتگان دانستهاند، ولی امام جواد (علیهالسّلام)، معصومان را نیز مشمول آیه دانسته، گر مختص نباشند. این بیان حضرت با آن چه در قرآن در مورد حضرت عیسی (علیهالسّلام) و ادعای فرزندی او برای خدا از سوی مسیحیان آمده، کاملاً منطبق است. پس هم عیسی و هم ائمه اثناعشر، بندگانی مکرّم هستند که کاملاً تابع اوامر الهیاند و قول و فعلشان همان است که خدای متعال میخواهد؛ یعنی معصوم هستند.
این تفسیر از نوع کلامی و از نوع تعمیمی است. شاید هم بشود گفت: «محمول و قضیه در جمله اضرابی، حکمی عام است که در مورد همه بندگان مکرّم خدا صادق است، گرچه سؤال و شبهه در مورد فرشتگان بوده است». امام جواد (علیهالسّلام) در دعایی به اوصاف ائمه اشاره کرده، فرمودهاند:
السلام علی الدعاه إلی الله … والمظهرین لأمرالله ونهیه، و عباده المکرمین الذین (105) (لا یسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأمرِهِ یعمَلُونَ). (106)
این نوع استفاده از آیات، ممکن است به نکته مهم دیگری نیز اشاره داشته باشد و آن این که هر آیه قرآن، علاوه بر این که در یک سیاق معنا میشود، جدا از سیاق هم ممکن است معنای مستقل داشته باشد؛ چنان که در حدیث جابر خواندیم که حتی هر جزء یک آیه علاوه بر معنای ترکیبی، بروجوه مختلفی قابل معنا کردن و انصراف دادن است. (107) این روش که تحولی بزرگ در تفسیر است، بر اساس رهنمود اهل بیت (علیهمالسّلام) ایجاد شده است.
تعمیم و توسعه در مورد آیات خاص اقوام پیشین و استفاده روزآمد از آنها، از جمله دلایل نیاز امت به مفسری الهی است. امام باقر (علیهالسّلام) بعد از مخالفت با عصری بودن آیات دارای شأن نزول، به جاودانگی آیات تصریح فرمودهاند:
اگر چنین بود که آیهای درباره قومی نازل میگشت و با از بین رفتن آن قوم، آیه هم از بین میرفت، از قرآن چیزی نمیماند، ولکن قرآن تا زمانی که آسمانها و زمین برپاست، اول تا آخر آن جریان و سریان دارد و برای هر قومی در قرآن کریم، آیهای درباره امور مربوط به خیر و شر و سود و زیان ایشان وجود دارد که آن را تلاوت میکنند (و باید در آن دقت نمایند). (یا آیهای که بیانگر حال آنان است تلاوت میکنند که ممکن است آنان از آن آیه خیر استفاده کنند یا شر؛ به سخن آیه گوش دهند و خیر خود را دریابند. (108)
هم چنین میفرمایند:
ان القرآن حی لایموت، والآیه حیه لا تموت، فلو کانت الآیه إذا نزلت فی الأقوام ماتوا فمات القرآن، ولکن هی جاریه فی الباقین کما جرت فی الماضین؛
قرآن زنده است و نمیمیرد، و آیه (قرآن) زنده است و نمیمیرد. اگر آیهای در مورد قومی نازل شده باشد (و مختص آنها باشد) که آن قوم مردهاند، پس قرآن مرده است، لکن آن آیه زنده و جاری است در باقی ماندهها چنان که جاری بود در مورد گذشتگان. (109)
از این مبنا در احادیث تفسیری امام جواد (علیهالسّلام) مورد استفاده شده است. قاسم بن عبدالرحمان، زیدی مذهب، میگوید:
به بغداد رفته بودم. روزی دیدم مردم در حال دویدن هستند و بر بامها و مکانهای بلند برمیآیند و میایستند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: «ابن الرضا (امام جواد) است؛ ابن الرضا است». گفتم: به خدا او را مینگرم. دیدم بر استری سوار است و به پیش میآید. با خود گفتم: خدا شیعه را از رحمت خود دور کند که میگویند خدا اطاعت این (کودک خردسال) را واجب کرده است. حضرت جواد (علیهالسّلام) متوجه من شدند و فرمودند: ای قاسم بن عبدالرحمان! نخواندهای که خداوند متعال میفرماید: (أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ)؛ «طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود». (110) با خود گفتم: به خدا این ساحر است. حضرت بار دیگر متوجه من شدند و فرمودند: «آیا نخواندهای که خداوند متعال میفرماید: «أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ؛ طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند: آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه! و آدم بسیار دروغگو و هوسبازی است». با دیدن این اعجاز از عقیده خود برگشته، شهادت دادم که او حجت خدا بر خلق است و به امامت وی معتقد شدم. (111)
آیات در مورد قوم ثمود و مسأله نبوت است، ولی امام برای ثابت کردن نیاز به وجود امام معصوم به آن استناد کردند.
یکی دیگر از نکات روششناسانه در این استدلال بر اساس آیات قرآن، مربوط بحث زبان قرآن است که حضرت چنین آیات سختی را به مخاطب القا میکند و نگران فهم او نیست؛ یعنی زبان قرآن برای اهل لسان آشکار است.
نمونه دیگر، تعمیم آیات کراهت از مرگ به مؤمنان مسلمان است که ظاهراً به یهودیان اشاره میکند. در دو آیه که موضوع آنها یهود است، خطاب شده: (فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) (112) مورد اول از آنها میپرسد: اگر آخرت به شما اختصاص دارد، آرزوی مرگ کنید و در آیه دوم، در برابر ادعای ولی خدا بودن، چنین پیشنهادی شده است. امام جواد (علیهالسّلام) بیانی دارند که نشان میدهد این حالت، به یهود اختصاص ندارد و مؤمن هم ممکن است از مرگ بترسد و به آن خشنود نباشد. حضرت تصریح فرموده که کراهت داشتن از مرگ، بر اثر جهالت و قرار نداشتن در صف «اولیاء الله» است. این نوع تفسیر، توسعه آیه و مخصص نبودن مورد را نشان میدهد که مسأله مهمی در مبانی تفسیر، علوم قرآن و اصول فقه است. امام هادی (علیهالسّلام) نقل کرده که به امام جواد (علیهالسّلام) گفته شد: «چرا گروهی از مسلمانان از مرگ کراهت دارند؟» حضرت فرمودند:
لأنهم جهلوه فکرهوه، ولو عرفوه و کانوا من أولیا الله عزوجل لأحبوه، و لعلموا أن الآخره خیرلهم من الدنیا … ؛
زیرا به [حقیقت] آن نادان هستند، از این رو از آن کراهت دارند. اگر آنان مرگ را میشناختند و از اولیاء الله بودند، حتماً دوستش میداشتند و می فهمیدند که آخرت برای آنان بهتر از دنیاست. (113)
19. تفسیر علمی
گاهی امام علاوه بر بیان حکمت یک حکم الهی در آیات قرآن، تفسیری علمی نیز بیان کردهاند. از این که چرا زن در طلاق، باید سه ماه عده نگه دارد ولی هنگام مرگ شوهر چهار ماه و ده روز، سؤال شد و امام جواد (علیهالسّلام) عالمانه پاسخ دادند و به دو نکته اشاره کردند:
نخست، خدای متعال در منافع و مضار، عدالت را برای فرد در نظر میگیرد؛ در «ایلاء» که مرد سوگند یاد میکند با همسرش نزدیکی نکند، بدون در نظر گرفتن نیاز مرد، نهایت تحمل زن را در نظر گرفته و مرد را چهار ماه تنبیه کرده، ولی اجازه نداده اجتناب از جماع بیش از این طول بکشد؛ زیرا زن بیش از این طاقت ندارد. در مقابل، از زن خواسته در وفات مرد هم تا نهایت طاقتش وفادار بماند و حرمت مردش را حفظ کند.
دوم، نکته مهم این که حضرت در ضمن به مبحثی علمی اشاره کردند؛ یعنی نیاز زن به تخلیه جنسی در هر چهار ماه. این واقعیت میتواند در روانشناسی تعامل با زنان و در مسائل درمانی و بهداشتی آنان استفاده شود. پس هم حکمت حکم الهی روشن گردید. و هم از یک واقعیت تکوینی در وجود زنان پردهبرداری شد.
محمدبن سلیمان از ابوجعفر ثانی (علیهالسّلام) میپرسد: «فدای شما شوم! چرا عده مطلقه سه حیض یا سه ماه شده و عده زن شوهر مرده چهار ماه و ده روز؟» امام (علیهالسّلام) فرمود:
اما عده مطلقه سه حیض شده تا پاکی رحم از فرزند مشخص شود، ولی عده زن شوهر مرده برای این است که خدای عزوجل شرطی به نفع زنان کرده و شرطی علیه آنان؛ در شرط به نفع، خواسته که زن بلاتکلیف نماند و در شرط علیه او هم ظلمی در حق او نکرده است. شرط به نفع زن در «ایلاء» است که حداکثر آن چهار ماه است. خدای متعال فرموده: «کسانیکه زنان خود را «ایلاء» میکنند [سوگند یاد میکنند که با آنها، آمیزش جنسی نکنند] حق دارند چهار ماه انتظار بکشند (و باید در این چهار ماه، وضع خود را با همسر خویش، از نظر ادامه زندگی یا طلاق، روشن سازند.) اگر (در این فرصت،) بازگشت کنند، (چیزی بر آنها نیست؛ زیرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است». (114) پس به کسی اجازه نداده که بیش از چهار ماه آن وضع را ادامه دهد؛ زیرا خدای تعالی میدانسته که نهایت تحمل زن در دوری از مرد (و محرومیت جنسی) چهار ماه است. اما این که زن را مکلف کرده بعد از مرگ شوهر چهار ماه و ده روز عده نگه دارد، برای آن است که در «إیلاء» در زمان حیات مرد چنین حکمی به نفع او کرده بود؛ خدای تبارک و تعالی فرموده: «و کسانیکه از شما میمیرند و همسرانی باقی میگذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عده نگه دارند)… » (115) و بیش از چهار ماه و ده روز نفرموده است؛ زیرا علم داشته که نهایت تحمل زن در ترک آمیزش همین مدت است. (116)
این نوع تفسیر، بر علم الهی مبتنی است که به امام داده شده و دیگران باید در این موارد به آنان مراجعه کنند.
20. جری و تطبیق و بیان مصداق برای مفاهیم کلی
در احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) گاه جری و تطبیق اتفاق افتاده و امام (علیهالسّلام) مصداقی کلی از آیه را بیان کردهاند. در بیان مصداق، گاه مصداق اتمِ و اکمل بیان میشود و گاه مصداق اهم. امام جواد (علیهالسّلام) آیه اول سوره مائده: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) را که از همه میخواهد به پیمان خود وفا کنند، در مورد ولایت و خلافت امام علی (علیهالسّلام) میدانند:
إن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) عقد علیهم لعلی (علیهالسّلام) بالخلافه فی عشره مواطن، ثم أنزل (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) آلتی عقدت علیکم لأمیرالمؤمنین (علیهالسّلام)؛ «پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) از آنان برای علی (علیهالسّلام) در ده موطن پیمان گرفت، سپس نازل شد: «ای مؤمنان به پیمانها وفا کنید!»، پیمانهایی برای امیرمؤمنان بر شما لازم شد». (117)
ممکن است گفته شود ظاهر عبارت، بیان شأن و یا حتی سبب نزول است که شاید چنین باشد، ولی با توجه به سیاق آیه و تعهدات دیگری که در این آیه و آیات بعد مطرح شده، اگر حدیث بر جری و تطبیق حمل شود، مناسبتر است. از طرفی، چنین حملی هیچ آسیبی به مقصود نمیزند؛ زیرا در آیه سوم همین سوره، مسأله امامت حضرت مطرح شده که مصداق بودن آن آشکار است.
در بیان دیگر منقول از امام جواد (علیهالسّلام)، تفسیر جری و تطبیق هم با نگاه تمثیلی انجام شده و هم تفسیر قرآن به قرآن. حضرت از جدشان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند که آن حضرت سه نفر را به گوش و چشم و قلب تشبیه کرده و با استناد به آیه 36 سوره اسراء، به آنها فهماندهاند که شما میتوانید خیلی به من نزدیک شوید، به حدی که چشم و گوش و قلب من باشید، به شرط آن که به مسئولیت خود عمل کنید. آن مسئولیت، پای بندی به ولایت امام علی (علیهالسّلام) است که در قیامت همه را نگه میدارند تا از آنان از ایفای مسئولیت در این مورد بپرسند.
این سبک از احادیث، ظرافتهای خاصی از تفسیر را نمایان میکند. در این دو آیه سؤال از چیست؟ آیا آن چه بدان علم نداری، در امور جزیی محدود است یا نه امور مهمی هم هست که سرنوشتسازند و اعضا باید پاسخگو باشند؟ در مورد امامت اگر علم نداری، چرا امام معرفی میکنی؟ برای چنین مهمی است که همه را نگه میدارند و از همه میپرسند؟
این حدیث از نوع سلسله الذهب است و از امام هادی (علیهالسّلام) شروع میشود که از پدرش امام جواد (علیهالسّلام) نقل کرده و آن حضرت از اجدادش. نوع تفسیر تعیین مصداقی و تعیین موضوع مورد سؤال است.
در واقع پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) وظیفه تبیین را انجام داده که خدای متعال بر عهده ایشان گذاشته، و امامت که ادامه دهنده راه رسالت است، اعتقاد خود را با نقل سلسله، به این تبیین نشان میدهد. عبدالعظیم حسنی نقل کرده که آقای من علی بن محمدبن علی الرضا (علیهالسّلام) از پدرش از اجدادش از حسن بن علی (علیهالسّلام) نقل کرد که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ابوبکر به منزله گوش من، عمر به منزله چشم و عثمان به منزله قلب من است. فردای آن روز خدمت ایشان رسیدم در حالی که امیر مؤمنان (علیهالسّلام)، و ابوبکر، عمر و عثمان نزد ایشان بودند، گفتم: پدرجان! شنیدم که به این عده از اصحابتان چنین چیزی گفتهاید؟ فرمود: بله! سپس با دستش به آنان اشاره کردند و فرمودند: آنها همان گوش و چشم و قلب هستند که به زودی در مورد این وصی من – و به علی بن أبی طالب (علیهالسّلام) اشاره کردند – از آنان پرسیده خواهد شد. سپس فرمود: خدای عزوجل میفرماید: (اِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولاً). (118)
در ادامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به عزت پروردگار خود سوگند یاد کردند که همه امت روز قیامت متوقف میشوند تا از ولایت علی (علیهالسّلام) از آنان سؤال شود و این همان است که خدای عزوجل فرموده: (وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ). (119)
امام هادی (علیهالسّلام) گرچه آغازگر حدیث هستند، این دسته از احادیث که به سلسله الذهب مشهورند، به نام همه ثبت میشود، به ویژه که در این حدیث امام جواد (علیهالسّلام) نفر دوم در نقل هستند.
در حدیثی از امام جواد (علیهالسّلام) که در آن ماجرایی را بین جدش امیر مؤمنان (علیهالسّلام) و ابوبکر نقل میکند، علاوه بر تأکید بر حق بودن امامت علی (علیهالسّلام)، شهادت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و شمول آیه حیات شهیدان را در مورد حضرتش بیان فرموده است.
حسن بن عباس بن حریش از امام جواد (علیهالسّلام) نقل کرده: امیرمؤمنان (علیهالسّلام) روزی به ابوبکر فرمود: (وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) (120) و من شهادت میدهم که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) شهید از دنیا رفت. سوگند به خدا آن حضرت بر تو ظاهر خواهد شد و یقین داشته باش که شیطان در سیمای حضرت وارد خیال انسان نمیشود، پس علی (علیهالسّلام) دست ابوبکر را گرفت و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به او نشان داد که به ابوبکر گفت: ای ابوبکر، به علی و یازده فرزند او ایمان بیاور! آنان مانند من هستند مگر در نبوت … . (121)
این تفسیر، نوعی جری و تطبیق است. البته شاید کسی بگوید: پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به مرگ طبیعی نمرده؛ چنان که گفتهاند کسی به ایشان زهر داد. ولی آن چه از آیه معروف است، در مورد کسانی است که در راه خدا به شمشیر و سلاح کشته شوند و ظاهراً حضرت به این شکل کشته نشد، ولی بر اساس این حدیث، حضرت مصداق آیه هستند.
موارد تطبیق و بیان مصداق برای آیات در احادیث اهل بیت (علیهمالسّلام) بسیار است. روشی که مورد نیاز همگان است تا بدانند آن کلی که خدای متعال فرموده در عالم خارج چگونه محقق میشود و نمونه آن کلی چگونه شخصی است اگر کسی بپرسد چه کسی در زندگی، خود را از مکر خدا ایمن میبیند و نگران مکر خدا نیست، حضرت پاسخ میدهد: کسی که بر گناه اصرار میکند. امام جواد (علیهالسّلام) میفرمایند: «… والاصرار علی الذنب أمن لمکرالله (لاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ) (122)». (123)
بیان مصداق و نمونه برای مفاهیم کلی، مفسر و علاقه مند به معارف قرآنی را از سرگردانی نجات میدهد و این نوع بیان روشی در تفسیر اهل بیت (علیهمالسّلام) است.
نتیجه
از امام محمدتقی (علیهالسّلام) احادیث تفسیری در ابعاد مختلفی وارد شده که عمده آنها با مبحث امامت مرتبطند؛ زیرا عصر آن حضرت، دوران چالش علیه اصل امامت و به ویژه موضوع خردسالی آن حضرت بود. در زمینه تفسیر، روش تفسیر قرآن به قرآن که رنگ عقلی و کلامی هم دارد، در احادیث حضرت نمود بیشتری از سایر انواع دارد. ملاحظه احادیث حضرت، نشان میدهد که ایشان همانند بسیاری از مفسران، اسیر روش و گرایش خاصی نبوده و به اقتضای فضای معرفتی خود آیه آن را تفسیر کردهاند. اگر آیهای فقهی است، فضای ذهنی بسته و محدود فلسفی، ایشان را وادار نکرده که آیه فقهی را هم فلسفی تفسیر کنند و یا برعکس؛ چنان که در مورد عدهای از مفسران اتفاق افتاده است. توجه به نکات یاد شده، وجه نیاز همه علاقهمندان به معارف قرآنی را به اهل بیت (علیهمالسّلام) مبرهن میکند و تفاوت اهل بیت (علیهمالسّلام) با سایر دانشمندان را نشان میدهد.
نمایش پی نوشت ها:
1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مرکز فرهنگ و معارف قرآن.
2. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 20.
3. سوره نحل، آیه 44.
4. طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 261.
5. فرات کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص 258.
6. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 73، ح 33.
7. همان، ص 195، ح 45.
8. مجلسی، بحارالانوار، ج 102، ص 22، ح 12.
9. صفار، بصائرالدرجات، ص 215، ح 5.
10. صدوق، ثواب الأعمال، ص 197، ح 4.
11. کلینی، کافی، ج 5، ص 316، ح 51.
12. سوره نوح، آیه 1.
13. کلینی، کافی، ج 5، ص 316، ح 50.
14. همان.
15. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 10، ح 7.
16. سوره حدید، آیه 23.
17. کلینی، کافی، ج 1، ص 246، ذیل ح 1.
18. سوره آل عمران، آیه 27.
19. صدوق، معانی الاخبار، ص 290؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 607، ح 1644.
20. سوره آل عمران، آیه 25.
21. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 559-560، ح 1057.
22. کلینی، کافی، ج 1، ص 123، ح 1.
23. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 456.
24. مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 229.
25. کلینی، کافی، ج 2، ص 32، ح 17.
26. نهج البلاغه، خطبه 133.
27. سوره مائده، آیه 28.
28. سوره نساء آیه 43؛ سوره مائده، آیه 6.
29. سوره مائده، آیه 6.
30. سوره جن، آیه 18.
31. سوره نسا، آیه 43.
32. سوره جن، آیه 18.
33. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 319-320، ح 109.
34. سوره بقره، آیه 187.
35. کلینی، کافی، ج 3، ص 282، ح 1، طوسی، الاستبصار، ج 1، ص 274-275، ح 994.
36. طوسی، تهذیب، ج 4، ص 159، ح 446.
37. سوره انفال، آیه 75.
38. کافی، ج 7، ص 120، ح 7.
39. سوره بقره، آیه 181.
40. کافی، ج 7، ص 14، ح 3.
41. عیاشی، ج 1، ص 12، ح 8.
42. سوره انفال، آیه 73.
43. کافی، ج 5، ص 347، ح 3؛ طوسی، تهذیب، ج 7، ص 395، ح 1580.
44. مجلسی، بحارالانوار، ج 26، ص 317.
45. سوره بقره، آیه 285؛ سوره آل عمران، آیه 3.
46. سوره نجم، آیه 32.
47. سوره مائده، آیه 72.
48. کافی، ج 2، ص285، ح 24.
49. سوره مائده، آیه 33.
50. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 314-315.
51. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 457.
52. سوره یوسف، آیه 108.
53. کافی، ج 1، ص 384، ح 8.
54. کافی، ج 1، ص 246، ضمن ح 1.
55. احمد حنبل، مسند احمد حنبل، ج 1، ص 325 و 336؛ بخاری، صحیح بخاری، ج 5، ص 138 و ج 7، ص 9.
56. کافی، ج 1، ص 242-243.
57. سوره حجر، آیه 94.
58. آل عمران، آیه 7.
59. سوره دخان، آیه 5-1.
60. سوره قدر، آیه 4.
61. سوره بقره، آیه 257.
62. کافی، ج 1، ص 242-247، ح 1.
63. همان.
64. کافی، ج 1، ص 532-533، ح 11.
65. سوره دخان، آیه 4.
66. حسینی استرآبادی، تأویل الایات الظاهره، ص 794.
67. سوره قدر، آیه 1.
68. سوره قدر، آیه 2.
69. سوره قدر، آیه 4.
70. سوره انفال، آیه 25.
71. سوره قدر، آیه 1.
72. سوره آل عمران، آیه 144.
73. حسینی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ص 794-795.
74. مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص 71، ح 61 و ج 1، ص 533، ح 12.
75. سوره قدر، آیه 4.
76. سوره اعراف، آیه 180.
77. سوره اسرا، آیه 110.
78. سوره طه، آیه 8.
79. صدوق، التوحید، ص 192-193، ح 7.
80. سوره حدید، آیه 3.
81. سوره قصص، آیه 88.
82. سوره نساء، آیه 58.
83. سوره نساء ، آیه 134.
84. صدوق، التوحید، ص 193-194، ح 7.
85. سوره انعام، آیه 103.
86. سوره شوری، آیه 11.
87. صدوق، التوحید، ص 106، ح 6.
88. همان، ص 107، ح 7.
89. سوره انعام، آیه 103.
90. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 462، ح 3606.
91. سوره لقمان، آیه 25.
92. صدوق، التوحید، ص 83، ح 2.
93. سوره عنکبوت، آیه 61.
94. طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 238.
95. سوره لیل، آیه 1-2.
96. سوره نجم، آیه 1.
97. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 376، ح 4323.
98. سوره مریم، آیه 12.
99. سوره یوسف، آیه 22؛ سوره قصص، آیه 14.
100. سوره احقاف، آیه 15.
101. کافی، ج 1، ص 384، ح 7.
102. اربلی، کشف الغمه، نج 3، ص 153.
103. سوره مریم، آیه 12.
104. کافی، ج 1، ص 383، ح 3.
105. حویزی، نورالثقلین، ج 3، ص 421، ح 41.
106. سوره انبیاء، آیه 12.
107. عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 12، ح 8.
108. همان، ص 10، ح 7.
109. همان، ج 2، ص 203-204، ح 6، مجلسی، بحارالانوار، ج 35، ص 403-404، ح 21.
110.سوره قمر، آیه 24.
111. سوره قمر، آیه 25.
112. سوره بقره، آیه 94؛ سوره جمعه، آیه 6.
113. شریف کاشانی، تفسیرست سور، ص 248.
114. سوره بقره، آیه 266.
115. سوره بقره، آیه 234.
116. کافی، ج 6، ص 113، ح 1، بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 468، ح 1173.
117. البرهان، فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 216.
118. سوره اسراء، آیه 36.
119. سوره صافات، آیه 42.
120. سوره آل عمران، آیه 169.
121. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 636، ح 6676.
122. سوره اعراف، آیه 97.
123. ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، ص 456.
نمایش منبع ها:
ابن حنبل، احمد، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا.
ابن شعبه حرانی، تحف العقول، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1404ق.
ابن منظور؛ لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، افست نشر ادب الحوزه، قم، 1405ق.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، چاپ دوم، بیروت، داراضواء، 1405ق.
بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر، 1401ق.
حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، قم، تحقیق و نشر، مؤسسه آل البیت (علیهمالسّلام) لإحیاء التراث، 1414ق.
حسینی استرآبادی، سیدشرف الدین علی، تأویل الآیات الظاهره، چاپ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1409ق.
حویزی، عبدعلی، نورالثقلین، چاپ چهارم، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1415ق.
شریف کاشانی، حبیب الله، تفسیرست سور، چاپ اول، تهران، انتشارات شمس الضحی، 1383ش.
صبحی صالح، نهج البلاغه، قم، دارالهجره.
صدوق، محمد، التوحید، تحقیق: حسینی تهرانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.
ــــ ، ثواب الأعمال، چاپ دوم، قم، منشورات الرضی، 1368ش.
ــــ ، معانی الاخبار، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361ش.
ــــ ، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.
صفار، محمدبن الحسن، بصائرالدرجات، تحقیق: کوچه باغی، منشورات اعلمی، تهران، 1404ق.
طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، پنجم 1417 ق.
طبرسی، احمدبن علی؛ الاحتجاج، تحقیق: سیدمحمدخرسان، نجف اشرف، دارالنعمان للطباعه و النشر، 1386ق.
طوسی، محمد؛ الاستبصار، تحقیق: سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم 1363 ش.
طوسی، محمد؛ التهذیب، تحقیق: سیدحسن موسوی خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، سوم 1364 ش.
طوسی محمد؛ اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، تحقیق: مهدی رجایی، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، 1404ق.
عیاسی، محمدبن مسعود؛ تفسیر العیاشی، تحقیق» رسول محلاتی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق.
کوفی، فرات بن ابراهیم؛ تفسیر الفرات، تهران، مؤسسه الطبع و النشر التابعه لوزاره الثقافه و الإرشاد الإسلامی، 1410ق.
کلینی، محمد؛ الکافی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، تهران، دارالکتب الإسلامیه، سوم 1367ش.
مجلسی، بحارالانوار، تحقیق: میانجی، بهبودی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیهالسلام) (جلد سوم)، قم: انتشارات مرکز مدیریت حوزههای علمیه، چاپ اول.