الگوهای ازدواج موفق (1)

الگوهای ازدواج موفق (1)

ارائه چهار الگوی ازدواج موفق برای جوانان
اسلام در کنار توصیه های علمی به ازدواج، الگوهای عملی موفقی را نیز معرفی می کند که ما به چهار نمونه از این الگوها اشاره می کنیم.
ارائه این الگوها در کنار هم می تواند برای جوانان و خوانندگان محترم کتاب مفید و درس آموز باشد.
در نخستین الگو ازدواج یک پیامبر آسمانی به تصویر کشیده شده است که در آن صفا و پاکی در عالی ترین وجه ظهور یافته است.
در دومین الگو با ازدواج ساده و بی آلایش حضرت امر علیه السلام برترین شاگرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دختر پیامبر، یعنی فاطمه علیهاالسلام آشنا می شویم که نشانگر بروز و ظهور درس زندگی اسلامی در سیره عملی پیشوایان ما است.
نمونه سوم گویای آن است که دامنه آموزه های پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حوزه اطرافیان نزدیک فراتر رفته و صحابه را نیز دربرگرفته است. به عبارت روشن تر این دست از نمونه ها نشان دهنده اهتمام فراوان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر گسترش فرهنگ اسلامی در میان عموم مردم است که از این جهت برای هیچ کسی عذری در بی اعتنایی به سنت های دینی باقی نگذاشته است.
نمونه چهارم به خوبی نشان می دهد که تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می تواند پس از گذشت قرن ها میان عالمان دینی به عنوان راهنمای مردم حضور داشته باشد و علم، فضیلت و کمالات معنوی به جای ثروت، قدرت، جاه و شکوه ظاهری دنیوی، ارزش های واقعی به حساب آیند و در رفتارهای اجتماعی – از جمله در عرصه انتخاب همسر – خودنمایی کنند.

1. ازدواج موسی علیه السلام و دختر شعیب علیه السلام
قرآن کریم فرار حضرت موسی علیه السلام از مصر به خاطر کشتن یکی از قبطیان، ورودش به دیار شعیب، ملاقاتش با دختران حضرت شعیب، یاری رساندن به آنان در سیراب کردن گوسفندان و ازدواجش با یکی از آن دختران را به تصویر کشیده است. گرچه محور اصلی ماجرا ارائه تصویری از مقدمات رسالت موسی علیه السلام است؛ اما در کنار آن نکات درس آموزی درباره معیارهای همسر شایسته ارائه شده است. برای روشن شدن مطلب، آیات ناظر به این موضوع را مرور می کنیم.
وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّى‏ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ * فَسَقَى‏ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ * فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ * قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَى‏ ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى‏ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ * قَالَ ذلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى‏ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ؛ (1) و چون به آب مدین رسید، گروهی از مردم را بر آن یافت که [دام های خود را] آب می دادند، و پشت سرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور می کردند. [موسی] گفت: «منظورتان [از این کار] چیست؟ » گفتند: «[ما به گوسفندان خود] آب نمی دهیم تا شبان ها [همگی گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پیری سالخورده است. » پس برای آن دو [گوسفندان را] آب داد. آنگاه به سوی سایه برگشت و گفت: «پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی، سخت نیازمندم. » پس یکی از آن دو زن در حالی که به آزرم گام بر می داشت، نزد وی آمد [و] گفت: «پدرم تو را می خواهد تا به تو به پاداش آب دادن [گوسفندان] برای ما، مزد دهد‍!» و چون [موسی] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حکایت کرد، [وی] گفت: «نترس که از گروه ستمگران نجات یافتی. » یکی از آن دو [دختر] گفت: «ای پدر، او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی است که استخدام می کنی؛ هم نیرومند [و هم] درخور اعتماد است. » [شعیب] گفت: «من می خواهم یکی از این دو دختر خود را [که مشاهده می کنی] به نکاح تو درآورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است، و نمی خواهم بر تو سخت بگیرم و مرا انشاءالله از درستکاران خواهی یافت. » [موسی] گفت: «این [اقرار داد] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدت را به انجام رسانیدم، بر من تعدی [روا] نباشد، و خدا بر آنچه می گوییم وکیل است. »

هفت نکته از این داستان
1. دختران شعیب پیامبر در اطراف شهر مدین، مانند مردم به چرای گوسفندان اشتغال داشتند. آنان پیری و ناتوانی پدر را دلیل کار خود اعلام کردند.
این امر ضمن تأکید بر اهمیت یاری والدین و ضرورت همکاری و همدلی اعضای خانواده در تأمین نیازهای اقتصادی، گویای این نکته مهم است که دین با حضور زنان در اجتماع و برعهده گرفتن کارهای دشوار – همچون شبانی گوسفندان – مخالفتی ندارد.
2. از جمله «لاَ نَسْقِی حَتَّى‏ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ.» (2) برمی آید که دختران شعیب ضمن حضور در اجتماع مردان، از اختلاط و همدوشی با آنان که مستلزم شکستن حریم الاهی است، اجتناب می کردند. جمله «فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ. » (3) نیز نشان می دهد که منش دختران شعیب در زندگی رعایت شرم، آزرم و حیا بود.
بر این اساس، زنان با رعایت اصل «عدم اختلاط» و اصل «عفت و حیا» آزادند مسئولیت های جاری زندگی را بر عهده بگیرند. از سوی دیگر، همین دو جمله، شخصیت اخلاقی و رفتاری دختران شعیب را به تصویر می کشد که بی تردید در گزینش یکی از آنان به عنوان همسر، مؤثر بود.
3. موسی جوان مجردی که تنها در بیابان راه می پیمود، به دختران شعیب رسید و بی آنکه تحت تأثیر هواهای نفسانی باشد، با کمال عفت و پاک دامنی با آنان سخن گفت و با اینکه به شدت گرسنه و تشنه بود، گوسفندان دختران شعیب را آب داد.
این امر نشان می دهد که سخن گفتن دختران و پسران با یکدیگر اگر با هدفی معقول و به دور از هوس های شیطانی باشد، بی اشکال است.
از دیگر سوی، عفت و پاک منشی موسی علیه السلام مورد توجه دختران شعیب قرار گرفت؛ چنان که یکی از آنان یعنی «صفورا» که بعداً به همسری او درآمد، به پدرش توصیه کرد او را استخدام کند؛ زیرا او مردی قوی و امین است. توانایی حضرت با کشیدن آب از ته چاه برای آنان آشکار شد، اما امانت داری او چگونه بر ایشان ثابت شد؟
گفته اند هنگامی که موسی علیه السلام به همراه یکی از دختران شعیب روانه خانه شعیب بود، وزش باد دامن دختر را بالا زد و موسی از آن دختر جلو افتاد تا چشمش به چنین صحنه هایی نیفتد. (4)
پس، آنان چه در برخورد اولیه و چه هنگام برگشت حضرت موسی علیه السلام به خانه شعیب پیامبر علیه السلام، عفت و پاک دامنی او را دریافتند و بر همین اساس یکی از آنان موسی را به امانت داری ستود. بی تردید همین صفات اخلاقی بود که در پیشنهاد شعیب مبنی بر ازدواج او با یکی از دخترانش مؤثر افتاد.
4. روح جوانمردی در رفتار موسی، با یاری رساندن به دختران شعیب با وجود خستگی و گرسنگی زیاد و بدون هیچ چشم داشت مادی، موج می زند. او با این کار نشان داد که انسانی بزرگ و با فتوت است.
5. درباره جمله «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ؛ (5) پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی، سخت نیازمندم. » گفته اند: چون موسی علیه السلام بسیار گرسنه بود، پس از یاری رساندن به دختران شعیب، زیر سایه درختی رفت و از خدا خواست مشتی خرما یا تکه ای نان (6) به او ارزانی دارد.
این امر نشان می دهد حضرت هنگام ترک کاخ فرعون و دیار مصر تمام آنچه داشت را رها کرد و هیچ مالی به همراه نداشت، با این حال در کنار کسب امنیت، همسری شایسته نصیبش شد و از زندگی لذت بخشی بهره مند گشت.
این امر گویای تحقق وعده الاهی است که پیش از این نیز از آن یاد کردیم؛ اینکه با لطف خود همسران فقیر را بی نیاز می سازد. (7)
6. شعیب پیامبر با دیدن موسی علیه السلام و ارزیابی شخصیت انسانی و اخلاقی او، ازدواج با یکی از دخترانش را به وی پیشنهاد کرد، با آنکه این امر خلاف عادت است؛ زیرا خواستگاری باید از سوی داماد باشد؛ نه پدر عروس.
این امر نشان می دهد که از نظر قرآن آنجا که انسان به دامادی شایسته و برخوردار از سجایای اخلاقی برمی خورد و خود نیز دختری هم کفو و شایسته دارد، بسیار بجا و نیکو است که خود پیش دستی کند و با پینشهاد ازدواج، مقدمات این پیوند را فراهم آورد.
7. مهریه از شرایط ازدواج و هدیه ای است که خداوند برعهده گرفتن و پرداخت آن را از سوی مردان لازم دانسته است. در این ماجرا چون شعیب می دانست موسی علیه السلام توان مالی ندارد، با واگذاری مسئولیت اداره امور زندگی اش به مدت هشت سال یا ده سالی (در عین تحفظ بر اصل مهر) آن را متناسب با توان داماد در نظر گرفت.
افزون بر این، با مخیر ساختن موسی علیه السلام میان هشت یا ده سال و تأکید بر اصل عدم سخت گیری (8) این پیام مهم را به همه خانواده ها رساند که در ازدواج باید بر اصل آسان گیری و رعایت توان جوانان توجه کنند. رعایت همین نکات، پیوندی مستحکم میان حضرت و همسرش برقرار کرد و موسی در پاسخ به بزرگواری شعیب، به جای هشت سال، ده سال به او خدمت کرد. (9)

2. ازدواج علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام
بنا به مستندان تاریخی، اصحاب بزرگ پیامبر اسلام پیش از حضرت امیر درصدد خواستگاری از فاطمه برآمدند، اما هر بار پیامبر به ایشان می فرمود: «امر ازدواج فاطمه به دست خداست. اگر خدا بخواهد او را شوهر دهد، خود چنین می کند. » گاهی نیز می فرمود: «در امر ازدواج فاطمه، منتظر قضای الاهی هستم. »
هنگامی که همه خواستگاران پاسخ رد شنیدند، بر آن شدند که علی علیه السلام را به این کار تشویق کنند. علی علیه السلام پس از پیشنهاد بزرگان اصحاب رهسپار خانه پیامبر (ام سلمه) شد.
پیامبر به ام سلمه فرمود: «برخیز و در را باز کن. این کسی است که خدا و رسولش او را دوست دارند. » ام سلمه پرسید: «او کیست که پیش از دیدار، او را می ستایی؟ » پیامبر فرمود: «ام سلمه! او مردی است که در برابر دشواری ها، سست و ناتوان نمی گردد. او دوست، برادر، پسر عمو و محبوب ترین مردم نزد من است. »
ام سلمه در را باز کرد و علی وارد شد. با این حال، نمی توانست مطلب خود را بازگوید و چشم بر زمین دوخت. پیامبر پرسید: «آیا برای حاجتی آمده ای؟ » علی علیه السلام لب به سخن گشود و گفت: پدر و مادرم به فدایت! مرا در دوران کودکی پروراندی و از پدر و مادر نسبت به من بیشتر محبت و مهربانی کردی و خداوند مرا به دست تو هدایت کرد. به خدا سوگند! شما ذخیره ام در دنیا و آخرت هستید. ای رسول خدا! برای خواستگاری فاطمه آمده ام. پیامبر با تبسم فرمود: خوش آمدی، پیش از تو اشخاصی دیگر آمدند و هر بار به فاطمه می گفتم نشانه ناخشنودی را در چهره اش می دیدم.
آنگاه پیامبر درخواست او را با دخترش در میان گذاشت؛ اما فاطمه به خاطر شرم با سکوت به پیامبر پاسخ داد و پیامبر با خوشحالی فرمود: «الله اکبر! سوکتها إقرارها؛ سکوت فاطمه به معنای رضایت اوست. »
بدین ترتیب مراسم خواستگاری با کمال سادگی و صفا انجام گرفت. پیامبر از دامادش پرسید: آیا چیزی داری که مراسم ازدواج با آن انجام گیرد؟ گفت: تنها یک شمشیر، یک سپر و یک شتر دارم که با آن آب کشی می کنم! پیامبر فرمود: به شمشیر برای جهاد در راه خدا نیاز داری؛ با شتر نیز نخلستان ها را آب می دهی و به کمک آن به مسافرت می روی و روزی اهل خانه ات را فراهم می سازی، پس سپر مناسب است؛ آن را بفروش و نزد من بیا!
مهاجر و انصار به دستور پیامبر در مسجد گرد آمدند و حضرت خطاب به آنها فرمود: بزرگان قریش فاطمه را از من خواستگاری کردند و در پاسخ آنان گفتم که به خدا سوگند! من، شما را رد نکردم، بلکه خداوند شما را رد کرد. جبرئیل به من نازل شد و خبر داد که خداوند، علی و فاطمه را در آسمان ها به نکاح هم درآورد و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد من نیز در روی زمین، فاطمه را به ازدواج علی درآوردم.
آنگاه در حالی که مهریه دخترش تنها 500 درهم بود، عقد ازدواج را میان آنان برقرار کرد. علی علیه السلام با راهنمایی پیامبر، سپر خود که «حطیمیه» (10) نامیده می شد، به حدود 500 درهم فروخت. پیامبر پول آن را سه بخش کرد، بخشی برای خرید جهیزیه، بخشی برای خرید عطر و بوی خوش شب عروسی و بخشی هم برای غذای ولیمه عروسی.
جهیزیه ای که با آن مبلغ اندک فراهم گردید، عبارت بود از: روسری بزرگ به چهار درهم؛ یک قواره پیراهن به هفت درهم؛ یک تخت که با چوب و برگ خرما ساخته شده بود؛ چهار عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوشبوی «اذخر» پر شده بود؛ یک پرده پشمی، یک قطعه حصیر؛ یک مشک چرمی؛ یک عدد آسیاب دستی؛ یک تست مسی؛ یک ظرف برای دوشیدن شیر و یک سبوی گلی سبز رنگ. هنگامی که جهیزیه فاطمه را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، دست بر آن وسایل کشید و فرمود: «بارک الله لاهل البیت؛ خداوند بر شما اهل بیت مبارک گرداند. » آنگاه سر به آسمان برداشت و فرمود: «خداوندا! بر خانواده ای که مهم ترین ظروف آنها سفالین است، مبارک گردان. »
مراسم عروسی با فاصله چند ماهی پس از عقد، در خانه «حارث بن نعمان» انجام گرفت. با بخشی از مبلغ سپر و نیز کمک اصحاب پیامبر، ولیمه ای در شب عروسی ترتیب داده شد. غذای ولیمه عبارت بود از: نان، خرما، روغن، گوشت پخته و کشک. پیامبر، از داماد خواست مردم را برای ولیمه دعوت کند. او به مسجد آمد؛ در حالی که مسجد پر از جمعیت بود. حضرت همه را به ولیمه دعوت کرد. با اینکه غذا اندک بود، به برکت آنکه پیامبر دست خود را روی غذا گذاشت، همه میهمانان اطعام شدند. به دستور پیامبر همسران حضرت، فاطمه را با بوهای خوش، عطرآگین کردند و در حالی که شعر می خواندند، لباسی بهشتی را بر تنش پوشاندند.
پیامبر دخترش را در آغوش گرفت و بر استر سوار کرد و خود پیشاپیش مردم در حالی که مردان و زنان بنی هاشم، زنان مهاجر و انصار و همسران پیامبر آنان را همراهی می کردند، عروس را تا خانه شوهر همراهی کرد. در این حال ام سلمه، عایشه، حفصه و معاذه برای عروس و داماد شعر می خواندند و دیگران نیز اول بیت هر شعری را تکرار می کردند و تکبیر می گفتند. کاروان عروس با چنین مراسم، در هاله ای از شور و شادی مردم، وارد خانه شد. پیامبر دست آن دو را گرفت و در دست هم گذاشت و فرمود: «ای علی! فاطمه امانت من و همسری خوب است و ای فاطمه! علی نیز شوهر خوبی است. » (11)

پی‌نوشت‌ها:

1. قصص (28) : 28-23.
2. «[ما به گوسفندان خود] آب نمی دهیم تا شبان ها [همگی گوسفندانشان را] برگردانند. » (قصص (28) : 23. )
3. «پس یکی از آن دو زن در حالی که به آزرم گام برمی داشت، نزد وی آمد. » (قصص (28) : 25. )
4. عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 123- 122؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 87.
5. قصص (28) : 24.
6. در برخی از روایات، «خیر» را غذا یا تکه ای نان، و در برخی دیگر مشتی خرما دانسته اند؛ البته مضمون همه آنها تقاضای غذا است. (بنگرید به: عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 121؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 4، ص 86. )
7. «إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ. » (نور (24) : 32. )
8. «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ. » (قصص (28) : 27. )
9. عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 124 و 125.
10. حطیمیه، نام قبیله حطیمیه بن محارب است که زره های خوبی می ساختند.
11. برای آگاهی از این داستان بنگرید به: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 134-97.
منبع:نصیری، علی، (1389)، آیین همسر گزینی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید