وضعیت فرزندان بعد از طلاق (2)

وضعیت فرزندان بعد از طلاق (2)

واکنش فرزندان در سنین مختلف نسبت به طلاق چیست؟

از بدو تولد تا دو سالگی:
نوزادان به رغم درک محدود از دنیای اطراف شان، از نظر جسمانی و عقلانی، رشدی باورنکردنی دارند. جدایی والدین در این سن و سال، به علت دلبستگی شدید نوزاد به والدین، به ویژه مادر، تهدیدی جدی برای او به شمار می رود.
لازم است در زمان جدایی، والدین نسبت به ایجاد دلبستگی فرزندان به دایه ها (نگهدارنده های کودک) یا به اقوام و خویشاوندانی که مسئولیت نگهداری از کودک را به عهده می گیرند، تلاش کنند.
این پدیده در زمان بیماری های طولانی مادر، یا در زمان فوت نابه هنگام او نیز صدق می کند. در این هنگام شما شاهد بیداری های مکرر نوزاد در طول شب، شب ادراری، غذا نخوردن و عدم پیشرفت در تکلم هستید. گاه مشاهده می شود که پس از طلاق نوزاد به مادربزرگش وابسته می شود و ممکن است مادربزرگ سال های سال مسئول نگهداری نوه اش شود.

سه تا پنج سالگی:
در این سنین (سال های پیش دبستان) حس استقلال کودک بیشتر می شود. به رغم رشد اجتماعی و عاطفی، کودک هنوز نزد والدین خود بیشتر احساس امنیت می کند. طلاق والدین در این مقطع سنی، منجر به ایجاد احساس ترس شدید و کمبود در کودک می شود. این احساس به صورت لجبازی های مداوم و پرحرفی، کابوس های شبانه، کودکانه صحبت کردن، خودداری از بازی های کودکانه و کم غذایی بروز می یابد. از جمله مواردی که در زمان طلاق باید به آن ها توجه داشت و در مورد آن جدی تصمیم گرفت، مشخص کردن محیط مراقبتی و تربیتی فرزندان، نظم روزانه شامل ساعات ناهار و شام و خواب و زمان ملاقات با پدر و مادر است که در ساعات خاصی مشخص می شود.

شش تا هشت سالگی:
تأثیر جدایی والدین در این محدوده ی سنی بیشتر به صورت علائم جسمی در فرزندان ظاهر می شود نظیر دل درد، سردرد و ناخن جویدن. گاهی در این سنین خشم جای غم را می گیرد و نوعی پرخاشگری با همسالان در خانه و مدرسه مشاهده می شود. در این صورت ازدواج مجدد هر یک از والدین، این کودکان نگران تولد بچه ی بعدی هستند (که مبادا جای آن ها را بگیرد).
کشمکش های والدین باعث می شود آرامش و حس امنیت فرزندانی که در این مقطع سنی قرار دارند از بین برود و رابطه شان را با والدین، حتی پدربزرگ ها و مادربزرگ های شان کم بکنند. گذشته از این ممکن است این گونه فرزندان با همسالان و هم کلاسی های شان مشکل پیدا کنند و ارتباطات اجتماعی شان مختل شود. که این شرایط برای کودکان شش تا هشت ساله بسیار زجرآور است.

نه تا دوازده سالگی (نونهالی):
وقوع طلاق در این محدوده ی سنی معمولاً به ابراز خشونت و خشم این نونهالان منجر می شود. به علت نیاز شدید به استقلال و داشتن دوستان متعدد و درک مشکلات اجتماعی ـ اخلاقی ناشی از طلاق به نظر می رسد کنارآمدن با این مسائل، در این محدوده ی سنی آسان تر از سنین قبلی است. دادگاه ها، در این سن، حق انتخاب زندگی کردن با پدر یا مادر را به خود کودک واگذار می کنند. از او سؤال می کنند که برای ادامه ی زندگی کدام والد را می پذیرد؟ معمولاً نونهالان در انتخاب یکی از والدین به شک و تردید دچار می شوند. لازم است که آن ها را برای انتخاب یکی از والدین آماده کرد. همه ی نونهالان یکسان نیستند. گاهی لازم است با آن ها مانند کودکان پیش دبستانی رفتار شود. گاهی نیز باید همچون نوجوانان با آنان رفتار کرد. والدین و سایر اعضای خانواده باید از نونهالان حمایت کنند و آنان را با قوانین اجتماعی و مقررات زندگی آشنا کنند و به آنها کمک کنند تا این قوانین و مقررات را اجرا کنند؛ چرا که آن ها کم کم دارند وارد دوره ی بسیار حساس نوجوانی می شوند. با توجه به این که افراد این گروه سنی بسیار آسیب پذیر هستند، لازم است آنان را به منظور افزایش اعتماد به نفس به انجام ورزش و کارهای هنری تشویق کنیم.

سیزده تا نوزده سالگی(نوجوانی):
دوره ی نوجوانی که تغییرات عمده در رشد روان شناختی، زیستی و اجتماعی فرد از مشخصه های آن است، دوره ی خاص و مهمی به شمار می رود که رشد و تکامل شخصیت افراد در آن شکل می گیرد. در نوجوانی حل مسائل پیچیده علاوه بر آمادگی درونی، نیاز به آموزش و کسب مهارت و دانش دارد. شروع دوره ی نوجوانی با شروع بلوغ همراه است که هم زمان با آن تغییرات عمده ی هورمونی ظاهر شده و فرایند کسب هویت جنسی آغاز می شود. در این مقطع سنی، رشد روانی ـ جنسی، تحت تأثیر هورمون ها تکامل می یابد. دختران برای دوران قاعدگی و سپس باروری و زایش آماده می شوند و پسران به رشد شخصیتی و شناختی کافی از خود و جامعه می رسند.
طلاق در این محدوده ی سنی باعث ابراز خشم نوجوان نسبت به مادر یا پدر می شود. حتی ممکن است با آنان درگیری های فیزیکی پیدا کنند. در این سنین گاهی، به اشتباه والدین از کودکان و نوجوانان خود می خواهند که جزئیات طرف مقابل و رفت و آمدها و تلفن های او را به آن ها گزارش دهند. این خود آسیب های طلاق را بیشتر می کند. در این مقطع احتمال افت تحصیلی و عصبانیت و غمگینی وجود دارد و ترس از آینده، نوجوان را فرا می گیرد. در این مقطع باید با ممارست و در نظرگرفتن حساسیت های ویژه ی آن ها، در مورد طلاق جدی تر با نوجوانان صحبت کرد.

پس از طلاق، والدین تا چه اندازه باید برای فرزندان فداکاری کنند؟
فداکاری، اصول اولیه ی والد شدن است. خیلی مواقع والدین بسیاری از موقعیت ها، لذت ها و فرصت های زندگی خود را فقط به خاطر فرزندان نادیده می گیرند؛ ولی به نظر می رسد فداکاری بیش از اندازه، مانند محبت بیش از اندازه و رسیدگی بیش از اندازه، برای رفع احساس گناه می تواند جنبه های مخربی در زندگی نوجوان داشته باشد. چون گاهی در تفسیر عامیانه، فداکاری به مفهوم خرج زیاد، خرید زیاد، عدم تنبیه منطقی و ملایمت بیش از حد با یک کودک به بهانه ی نداشتن مثلاً (پدر یا مادر)، او را به ورطه ی اختلالات شخصیتی در آینده ای نه چندان دور سوق می دهد. این نوجوانان نیز مانند تک فرزندها، تک پسرها و فرزندان اول یا آخر، ممکن است آسیب پذیری بیشتری داشته باشند. پس کودک را به صورت ویژه بزرگ نکنید. حتماً باید به صورتی رفتار شود که انگار اتفاقی نیفتاده، باید در یک مسیر عادی حرکت کنید.
فداکاری بیش از حد پس از طلاق، برای فرزندان با جنبه های دلسوزی و احساس گناه، نوعی بیماری به شمار می رود. تصنعی به نظر می رسد و امکان وابستگی بیش از حد کودکان را فراهم می کند و در شکل گیری استقلال آن ها در آینده مشکل ایجاد خواهد کرد. فرزندان در حال رُشد و پیشرفت اند، در نتیجه به بلوغ فکری خاصی می رسند و این بلوغ فکری که احتمالاً به دلیل شرایط ویژه در فرزندان طلاق بهتر و سریع تر انجام می گیرد، نوجوانان را در مسیر تصمیم یگری های بهتر و معقولانه تر قرار می دهد.
همان طور که فرایند جدایی و طلاق چندین سال طول می کشد، دوره ی پس از جدایی نیز مستلزم تغییرات و تصمیم های زیادی است. همه ی این تغییرات هم بر کودکان تأثیر می گذارد و هم بر والدین.
والدین باید به کودکان کمک کنند تا با شرایط سازگار شوند؛ چون مشکل ترین قسمت جدایی، تهدید امنیت کودکان است که به هیچ وجه نباید چنین شود. کودکان آهسته آهسته باید با مکان های جدیدی که در آن مستقر می شوند، زندگی می کنند، می خورند و می خوابند، آشنا شوند. گاه کودکان در فرایند رفت و آمد بین خانه ی والدین دچار اضطراب، سردرگمی و احساس ناامنی می شوند و مدت زمانی طول خواهد کشید تا با این روش دوگانه سازگار شوند. از این زمان به بعد ممکن است نوعی دوگانگی در مسیر تربیتی کودک به وجود آید و هر یک از والدین، دیگری را متهم کند که در پرورش و تربیت کودک سهل انگاری می کند. والدین معتقدند که تشویق یا برعکس، تنبیه به اندازه ی کافی نبوده و هر یک مستقلاً، روش های تربیتی خاصی را اعمال می کنند.
بهترین روش، فرصت دادن به کودکان است. در جهت ایجاد احساس امنیت در هر دو مکان ویژه. خودداری والدین از اِعمال تربیتی متضاد است.
چون به نظر می رسد که گاه قهر و انتقام های پس از طلاق، چنان والدین را از هم دور می کند که حتی حاضر به برقراری یک تماس تلفنی ساده با یکدیگر نیستند. هر کدام با تخیلات و احتمالات، به صورت «من» های مستقل رفتار می کنند. پس والدینی که محل زندگی شان از هم فاصله ی زیادی دارد حتماً باید با هم ارتباط تلفنی داشته باشند و هم در مورد مسائل کودکان صحبت کنند. کودکان در مقاطعی که از دیدن پدر یا مادر، پس از طلاق، محروم هستند، همیشه احساس نیاز به والد دیگر را احساس می کنند.
پس طلاق به مفهوم رهایی و آزادی از بار مسئولیت ها و زندگی مشترک پرفراز و نشیب است. البته برای کسانی که فرزند ندارند؛ ولی با وجود فرزند یا فرزندان ـ که گاه بچه دار شدن به خیال و نیت از بین رفتن کشمکش ها بوده است ـ مسیر این آزادی و رهایی با دردسرهای ویژه ای که ذکر شد توأم خواهد بود.

فرزندان در مقابل والدینی که بعد از طلاق فداکاری کرده اند چه وظایفی دارند؟
در صورتی که فداکاری بیش از حد پس از طلاق، در جهت جذب فرزندان، و با نوعی جبهه گیری عاطفی همراه باشد، به هیچ وجه مورد تأیید نیست. چون به نظر می رسد که طلاق، به خودی خود نوعی جبهه گیری خانوادگی است. چون فرزندان بزرگ ترین قاضی های والدین هستند. مادر یا پدر سعی می کنند که آن ها را، حتی قبل از طلاق، وارد درگیری های شان کرده و به نوعی به سوی خود جذب کنند تا با جمع آوری نیروهای بیشتری در این جبهه ی عاطفی، بتوانند بهره وری بیشتری داشته باشند؛ چه در حضانت، چه در دریافت مُقرری و چه از نظر اطمینان خاص از مسائل تربیتی کودکان.
اما اگر فداکاری از روی خلوص و جهت رسیدگی بیشتر به فرزندان باشد، معقول بودن یا نبودن خواسته های والد به سنجش فرزندان برحسب سن و سال آن ها، بستگی دارد. آن ها بر حسب سن، شعور و احساس، معقول بودن یا نامعقول بودن این خواسته ها را در می یابند و آن ها را می پذیرند یا مقاومت و جبهه گیری می کنند. فرزندان در سنین بالا با مادر یا پدر به بحث و مذاکره در مورد این خواسته ها می پردازند.

در مورد ازدواج دوم چه باید کرد؟
به نظر می رسد افراد، معمولاً، در ازدواج دوم بسیار پخته تر و دقیق تر به ویژگی های زندگی و همسر آینده نگاه می کنند. دیگران، آن دختر یا پسر جوانی نیستند که با کوچکترین احساس محبت، وابسته می شد. امکان این که جوانان در ازدواج اول، به نوعی، دچار مسائل احساسی، عاطفی یا عاشقانه ی زودگذر باشند، بسیار زیاد است که البته از مقتضیات سنی آنان است، ولی پس از گذشت چندین سال و پس از جدایی از همسر اول به رغم ضربه ی عاطفی طلاق، کوله باری از تجربه دارند و از نظر سنی جاافتاده ترند. بنابراین، در تمام اوقات، درگیری با همسر اول، دخالت های اقوام، بحث ها و شخصیت ها در ذهن او مرور می شوند. از جهت پرهیز از تمام مشکلات زندگی اول، احتمال دارد در انتخاب برای ازدوج بعدی، بیشتر دقت کند.
انگیزه ها و عوامل مؤثر در ازدواج بعدی، همان انگیزه و عواملی است که در ازدواج اول به آن اشاره شد. ولی در ازدواج دوم، فرد تجربه ی بیشتری دارد و زمان بیشتری را به تفکر و تصمیم گیری اختصاص می دهد.
در ازدواج دوم نکات زیر حتماً باید مدنظر باشند.
1ـ نگرش اجتماعی به مسئله 2ـ بررسی علل جدایی 3ـ احساس آمادگی برای ازدواج دوم 4ـ چگونگی ازدواج دوم 5ـ چگونگی رفتار با فرزندان ناتنی 6ـ نگرش فرزندان به مادران و پدران ناتنی.

چنانچه فرزندی مخالف ازدواج دوم باشد، چگونه باید رفتار کرد؟
در ازدواج دوم، وضعیت افراد مشابه یکی از اشکال زیر خواهد بود.
ـ ازدواج فرد جدا شده ی دارای فرزند با فرد جدا شده ی بدون فرزند
ـ ازدواج فرد جدا شده ی دارای فرزند با فرد جدا شده ی با فرزند
ـ ازدواج فرد جدا شده ی دارای فرزند با فردی که برای اولین بار ازدواج می کند.
در صورتی که فرد جدا شده دارای فرزندانی باشد، باید بداند که ناپدری یا نامادری نمی تواند نسبت به فرزندان ناتنی خود احساسی مشابه یک پدر یا مادر واقعی داشته باشد. ناپدری یا نامادری بنابر توافق انجام شده یا بنا به وظیفه ی انسانی، در حد توان خود به آن ها رسیدگی خواهد کرد.
اکثریت فرزندان با دشواری می توانند نقش فرد دیگری را در جایگاه پدر یا مادر تنی خود بپذیرند. بهترین وضعیت متصور، آن است که این افراد، از قبل، معاشرت های خانوادگی داشته باشند. شاید در این صورت فرزندان بتوانند در معاشرت های طولانی با پدر یا مادر ناتنی آینده ی خود ارتباطی صمیمانه برقرار کنند. در غیر این صورت، از همان ابتدا احساس ناخوشایندی خواهند داشت و چنین ازدواجی صحیح نیست. از دیدگاه روان پزشکی باید به دنبال راه حل مناسب دیگری بود. در مواقعی که کودکان، مخالف با ازدواج باشند، متأسفانه گاهی برخوردها و روش های نامناسب و غیرمنطقی توسط والدین انجام می شود که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ گاه در مقابل مخالفت فرزندان، مجبور به دادن رشوه می شوند که با تمام خواست های غیرمنطقی فرزندان، به جهت سرگرفتن این ازدواج موافقت می کنند. این باج گیری و باج دادن، روش مناسبی محسوب نمی شود.
2ـ سعی می کنند فرزندان مخالف را به نوعی از صحنه ی درگیری دور نگاه دارند یا فرزندان را با توافق قبلی به خانواده ی همسر اول بازگردانند تا زندگی زناشویی جدید خود را آغاز کنند که در این صورت حتماً با انعکاس های منفی و احساس گناه مواجه خواهند شد.
3ـ با طولانی شدن مُدت مشاوره در آشنایی دوم، تلاش می شود که کشمکش های فرزندان با نامادری یا ناپدری جدید فرزندان با فرزندان جدید، به نحوی مسالمت آمیزتر حل شود. این روش از نظر عاطفی و احساسی وقت زیادی می طلبد. در هر صورت گاهی جواب مثبت می دهد و افراد به یک تعامل منطقی می رسند.

وجود فرزندان ناتنی چه تأثیری در موفقیت ازدواج دوم دارد؟
برای زنان و مردانی که طلاق گرفته اند، به علت این که کوله باری از تجربه های یک زندگی مشترک شکست خورده دارند و زمان زیادی را در زندگی مشترک اول از دست داده اند، این نکته حائز اهمیت است که شکست را تکرار نکنند. زندگی آنقدر طولانی نیست که بتوانیم چندین شکست را در آن تجربه کنیم. به همین دلیل شتابزدگی در ازدواج دوم پذیرفتنی نیست.
مردان و زنانی که تصمیم به ازدواج دوم دارند ممکن است فرزند یا فرزندانی داشته باشند. بنابراین، باید درباره ی همزیستی خواهران و برادران ناتنی و شرایط همسران دوم، بررسی و مشاوره ای طولانی تر از ازدواج اول صورت بگیرد. همچنین نگاه پدران و مادران جدید نسبت به فرزندان ناتنی، نمی تواند همانند فرزندان تنی باشد. در ازدواج دوم این نکته باید به شکلی جدی بررسی شود. ممکن است این کودکان ناتنی مدتی بعد به نوجوانانی با بحران های خاص خود تبدیل شوند. باید دید این نامادری یا ناپدری چگونه قادر به کنار آمدن با شرایط این کودکان، خواهد بود. با در نظر گرفتن این که در اداره کردن بحران دوران نوجوانی، فرزندان خود نیز، مشکل خواهند داشت.
زندگی دوم پرتلاطم تر از زندگی اول خواهد بود. چرا که دو فرد شکست خورده همراه با بازماندگان یک آسیب اجتماعی، در حال ورود به زندگی جدیدی هستند. کنار نیامدن با فرزندان ناتنی به راحتی می تواند مسئله ساز باشد و گاه منجر به طلاق های دوم یا سوم نیز بشود که در جامعه ی ما نظیر آن کم نیست.
با وجود این بسیاری اعتقاد دارند: «با این که ازدواج اول من در بسیاری از مواقع بد بود، مانعی برای ازدواج بعدی ام نخواهد بود. من ایمانم را به ازدواج از دست نداده ام و هنوز به نهاد ازدواج اعتقاد دارم». بدین مفهوم که طلاق گاهی افراد را نمی ترساند. در واقع اشتیاق آن ها را برای برقراری رابطه ی مجدد و جدید افزایش می دهد. احساس می کنند که آمادگی بیشتری دارند و معتقدند که ازدواج بعدی می تواند به مراتب بهتر از ازدواج قبلی باشد.
منبع مقاله :
آذر، ماهیار؛ (1385) طلاق: علل، پیامدها و بچه های طلاق، تهران: نشر قطره، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید