تأثیرات طلاق و جدایی فقط به زن و شوهر ختم نمی شود بلکه این کودکان هستند که بیش ترین هزینه های آن را می پردازند. از این جهت جدایی و طلاق به عنوان عواملی فشارزا با نتایجی بالقوه منفی بر سلامت جسم و روان افرادی که با آن درگیرند، شناخته می شوند. تأثیر طلاق بر بهداشت روانی کودکان در چندین دهه موضوع تحقیقات گسترده ای بوده و به عنوان عامل بسیار مهمی در انواع اختلالات عاطفی و رفتارهای کودکان و نوجوانان مورد توجه بوده است.
در کشورهایی نظیر امریکا، استرالیا و حتی ایران هر ساله کودکان بسیاری متلاشی شدن خانواده های شان را به دلیل جدایی یا طلاق شاهد هستند، ولی این پایان مرارت های آن ها نخواهد بود، چون بسیاری از این والدین وارد رابطه های عاطفی دیگری می شوند که بسیار از آن ها به ازدواج ختم می شود. ازدواج مجدد پس از طلاق نیز بسیار رایج است، اما خطر طلاق این گونه ازدواج ها نیز بسیار بالاست. زندگی با مادر، پدر، برادرها و خواهر های ناتنی خود معمایی است که وضعیت زندگی کودکان را بسیار پیچیده تر و او را وارد بحران های جدیدی می کند که نه تنها استحقاق آن را ندارد، بلکه آن را اساساً نمی پسندد. در کشور استرالیا تقریباً در 50 درصد از کل طلاق ها سن کودکان زیر 18 سال گزارش شده است.
اگر چه اغلب کودکانی که شاهد جدایی والدین خود هستند با مقاومتی که از خود نشان می دهند به هیچ گونه مشکلات عاطفی یا رفتاری مبتلا نمی شوند، اما با وجود این کودکان طلاق دو برابر بیش تر از کودکانی که طلاق والدین را شاهد نبوده اند، در معرض این گونه خطرات هستند. ولی این بدین معنا نیست که چون طلاق دردسرآفرین است کودکان را بایستی با نگه داشتن در زندگی های متلاشی و پر برخورد سر برید. طلاق در مقایسه با زندگی مطلوب و معمولی کاری خطا محسوب می شود، نه در مقایسه با زندگی های پرآشوب که بچه با دیدن صحنه های دلخراش و اضطراب آور آرامش و سلامت روان از کف می دهد.
ارتباط میان مشاجرات زناشویی و عدم سازگاری کودکان به کرات مورد بررسی قرار گرفته است. تحقیقات نشان داده است وقتی والدین، چه در زندگی زناشویی چه پس از طلاق، دچار اختلافات و درگیری می شوند کودکان این خانواده ها از مشکلات روحی شدیدتری رنج می برند. ما نیز می دانیم کودکانی که خشونت و دعوای والدین را نظاره گرند در خطر ابتلا به مشکلات روان شناختی و رفتاری قرار دارند. جدایی و طلاق می تواند کودکان را از مشاجرات و خشونت های جاری درون خانواده نجات دهد، اما در عین حال می تواند بعضی از آن ها را با درگیری های افزایش یافته ی والدین که به واسطه ی انتقال از زندگی مشترک به طلاق روی داده است، مواجه کند.
کودکان پس از جدایی والدین شان همانند دوران قبل از جدایی، به امنیت عاطفی نیاز دارند. جدایی و طلاق به طور بالقوه می تواند باعث ایجاد اختلال در عملکرد سرپرستی والدین شود.
عوامل حمایتی عمده ای که میتوانند فرایند طلاق را برای کودک تسهیل کنند، عبارتند از: کم بودن مشاجرات میان والدین، حل مؤثر و سازنده ی مشاجرات از سوی والدین، کیفیت رابطه ی کودکان با والدین خود، سرپرستی قدرتمندانه از سوی یک والد و داشتن همکاری وهماهنگی خوی میان والدین در تربیت کودک. تحقیقات اخیر به روشنی نشان داده اند که جو ارتباطی میان خانواده بیش تر از ساختار خانواده (نظیر تعداد اعضای خانواده، جنسیت و رابطه ی جنسی) در تعیین بهداشت روانی کودک و نتایج طلاق مؤثر است.
شناسایی و تحت درمان قرار دادن زود هنگام مشکلات سازگاری پس از طلاق باعث کاهش مشکلات در سازگاری و ارتقای توانایی های مقابله ای کودکان می شود و در نهایت با افزایش مقاومت کودکان با موقعیت، به عنوان یک نتیجه ی طبیعی، خود را نشان می دهد.
منبع مقاله: خدابخشی، رامین؛ (1388)، سرپرستی پس از جدایی (تلاشی آگاهانه برای جبران خطاهای خودآگاه و ناخودآگاه)، تهران: نشر قطره، چاپ اول