مدعیان مهدویت در دهه های اخیر (2)

مدعیان مهدویت در دهه های اخیر (2)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

2- مدعیان سازمان یافته
در این فصل به برخی از مدعیانی می پردازیم که توانسته اند با جذب پیروان فراوان و انسجام و تشکیلات بالا و نیز جذب امکانات مادی و معنوی به صورت فرقه ای و گروهی، به قسمتی از اهداف خود برسند و دارای انشعاب ها و شاخه هایی در قسمت های مختلف کشور شده اند.

1. گروه الف. و
حدود 50 سال است که در تبریز و چند شهرستان دیگر گروهی به رهبری «الف.و» با تألیف کتاب و سرقت های علمی از منابع اهل تصوف و عرفان و… اقدام به برقراری جلسات به اصطلاح عرفانی و ایجاد انحراف در جامعه پرداخته اند. از سال 1375 کتاب های مبدأ و معاد، نبوت و امامت و سفر به کعبه جانان چاپ شد و در آن، ادعاهای خاصّ مربوط به مهدویت و… منتشر گردید. اکثر مطالب عرفانی آنان بدون ذکر منبع از تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار رونوشت شده است(1).
در سال های اخیر خانم الف، پرنفوذترین شاگرد وی به فعالیت پرداخته. او نیز 29 سال است به برنامه تفسیر می پردازد. برخی شاگردان مهمّ این گروه بعداً برگشتند و افشاگری کردند. تعداد قابل توجهی از خانم ها، حتی بدون اطلاع همسر و خانواده خود، به دیدار الف. و می رفتند. از جمله در 9/ 7/ 1384 یا در 18/ 2/ 1384 که در آن جا القاب و عناوین کاذب به آن ها داده می شده است و خانم الف برنامه عمومی چهارشنبه های خود را از مطالب علامه طباطبایی، آیت الله جوادی آملی و تعابیر دیگران استفاده می کرد، تا رد پایی از ارتباطش با الف. و نماند. وی نمازجماعت مستقل به امامت خود برای بانوان در تبریز‌[ حتی با وجود روحانی مسجد] برگزار، و میلیون ها تومان وجوه شرعی را بدون اجازه و قبض رسید، دریافت می کرد. مسایل شرعی را از طرف الف. و جواب داد و شرکت در برخی جلسات خود را واجب اعلام می کرد. خانم م. نیز از دیگر شاگردان برجسته وی به امور مشابه پرداخته است. البته آنان در مواقع خطر، مسایل را انکار کرده، تمام ادعاهای کشف و شهود را از تلبیسات شیطانی می خوانده اند(2).

ادعاهای الف. و
– یکی از ادعاهای اصلی وی- که در واقع مجموعه ای از ادعاهاست- آن است که مظهر صفات الهی است و با امام زمان ارتباط کامل دارد. همچنین از نفثات شیطانی مصون، و به اصطلاح از صادقین است(3). مجموعه این مطالب، نشانه ادعای عصمت توسط اوست.
– ادعای دیگر، اصل وجود نایب خاصّ در زمان غیبت کبری است. او گفته است: البته آن توقیع(4) نَه وجود نایب خاصّ را نافی است و نَه… تشرف به حضورشان را… این است که در تاریخچه زندگی برخی اشخاص بعد از مرگ شان ملاحظه شده که آن ها نایب خاصّ بوده اند، ولی به طور صریح خود را معرفی نکرده اند(5)[ شبیه ادعاهای شیخیه کرمانیه].

زمینه های گرایش مردم به گروه الف.و
الف: جذب با استفاده از القاب و عناوین و ایجاد روحانیت کاذب و احساس معنویت(6).
همان گونه که با دقت در تاریخچه مدعیان قبلی و نیز تحقیق میدانی روشن می شود، احساس معنویت کاذب و مقام های معنوی صُوری و تخیلی و نیز دریافت القاب و عناوین، عامل جذب پیروان، یا ادامه فعالیت آن ها در خدمت فرقه ها و مدعیان بوده است. همین عامل در جریان الف.و دیده می شود. در این جا به برخی از خطاب ها و القابی که وی درباره یاران خاصّ خود و نیز خطاب به شاگردان و اهل محفل خویش به کار می برد، اشاره می شود:
– خطاب به خانم الف. و متعلمین او: حتماً خواهر گرامی و افتخار اسلام! عارفه جلیل القدر! خانم الف عظمت این را فرموده اند. ای سالکه پاکدل؛ ای مربی گرامی مکتب مولا! که مدتی است در مقام تسلیم و رضا طالبین حقیقی را تحت تعالیم خود گرفته اید. شما خود یکی از ستارگان درخشان آسمان حقیقتید… قربان شما[!]، شما زهرای زمانید[!](7).
… این خواهر گرامی، نور دیده ما است، یگانه عزیز ماست(8).
خطاب به خانم م[ از شاگردان برجسته او]: و متعلمین او هزاران درود بر همای مناعت و استاد مُعظّمه قافله سالار متعلمین مکتب مولا!(9)
…استاد معظّمه؛ ای نور دیده ها؛ ای شهدای زنده! جانم فدای شما! به خدا اگر اجازه بدهید شما مقدسید…(10)
-[خطاب به متعلمین خانم الف] ای زائرین حقیقی کعبه جانان!… طبیب این جاست؛ کجا می روید؟… امروز شما به سرچشمه آب حیات رسیده اید. از این آب حیات بخورید(11).
ب: غفلت پیروان از تناقض ها
همان گونه که گفته شد، خانم امین پور[ از شاگردان برجسته اللهوردی خان] فرشته عصمت و حتی[ نعوذ بالله] زهرای زمان خوانده شده است و شاگردان این گروه خود را مبلغ اسلام و تشیع و مهدویت می دانند، حتی در جزوه های درسی و تفسیری آن ها گناه به شدت تقبیح شده است؛ از جمله می گویند: گناه، سم است… و از پیامبر نقل می کنند که: «معصیت، قلب را به هم می زند»(12) با وجود تمام این اعتراف ها مرتکب چنین مسایلی شده اند و آقای اللهوردی با عبارت دختران زیبا… ناز کنید… با آن ها سخن می گوید. ولی پیروان، یا آن که توجهی به این تناقض ها نکرده اند، یا باز هم با توجیهات سبک، خود را از سؤال و اشکال منع شده می دانسته اند و انکار و تردید را نشانه عدم معرفت و عدم رسیدن به حقیقت معرفی می کردند. [ جریانی که در دیگر گروه های مدعی اخیر مثل جریان سید ح.الف و دیگران … و نیز گروه های قبلی مثل بابیت و بهاییت، نسبت به سؤال کنندگان، یا مخالفان انجام می شده است].
دیگر آن که در گفته های خود آورده که عده ای از دراویش و صوفیه گفته اند که:« احکام برای طهارت دل است و لذا دل که پاک شد دیگر لازم نیست نماز خواند، روزه گرفت، یا حجاب داشت…» و بدین صورت، کار صوفیه را رد می کنند، اما خودشان با تحریف احادیث و تفسیر به رأی قرآن به ارتکاب حرام های الهی[ با پوشش عرفانی] پرداخته اند(13).
– همچنین در سخنان مربوط به شب قدر گفته اند:« دین خود را جدی بگیرید که یکی از مصادیق مهمّ آن… مراقبت[ و نگهداری ] حجاب می باشد». … «گفتنی است که حریم محرم و نامحرم، در مورد نامحرم های فامیلی، حساس تر از نامحرمان بیگانه است»(14) ولی برخلاف گفته ها در محافل خود، خانم ها با وضعیت خاصّی حاضر می شدند.

2. ح. الف
ح. الف متولد 1314، سال ها قبل از پیروزی انقلاب وارد حوزه علمیه مشهد مقدس شد. در سال 1342 با همکاری شهید هاشمی نژاد کانون بحث و انتقادات دینی را در مشهد تأسیس کرد، که به دلیل حضور شهید هاشمی نژاد، آن کانون مورد توجه قرار گرفت. در سال 1344 دستگیر می شود، ولی با تعهد به دوری از امور سیاسی، از افراد انقلابی اعلام برائت می کند و ساواک در نامه ای او را سالم می خواند. وی در بسیاری سخنرانی ها از فردی به نام « ملاآقاجان زنجانی» و تأثیرات او در افکارش نام می برد. حال آن که بزرگانی چون:‌ آیت الله عمید زنجانی و شبیری زنجانی از ملا آقاجان دفاع نمی کنند و او را رد می کنند. او؛ پس از انقلاب با طرح مسایل تزکیه نفس و دیدار با امام زمان به فعالیت هایی انحرافی اقدام می کند.

برخی فعالیت ها و دعاوی وی
1. ادعای واسطه فیض حضرت حجت بودن؛
2. ادعای مکاشفه؛
3. وادار کردن افراد به اعتراف به گناهان در برابر وی و نوشتن آن ها؛
4. دستورالعمل و کارت رسمی برای سیر و سلوک ظاهریت؛
5. تهیه زمینی برای بنای مسجد جمکران در مشهد؛
6. ادعای ارتباط دائم و دیدار با امام زمان و انتشار آن ها در کتاب ها و مجلات؛
7. ادعای مستجاب الدعوه بودن؛
8. انتشار رساله عملیه خود؛
9. یکی از یاران نزدیک وی نیز اعلام می کند که: ایشان یک تنه در زمان غیبت برای هدایت مردم حاضر شده است.
دعاوی مطرح شده، عامل جذب افرادی فراوان به تشکیلات او شده است. وی به رغم پذیرش اشتباه ها و انحراف هایش از سال 1379 همچنان به طور گسترده به فعالیت پرداخته است(15).

برخی زمینه های جذب افراد به طیف ح. الف

1. تشکیلاتی عمل کردن در مورد تزکیه نَفس
آن ها 7 مرحله از استقامت تا عبودیت را تعریف کردند، که افراد با امتحان کتبی و شفاهی، هر مرحله را گذرانده، با حضور و غیاب در جلسات و انتخاب استادیار و گزارش مرحله ای( که هر عضو در آن قرار دارد)، درواقع نوعی اطمینان به نفس و احساس شخصیت و موقعیت ممتاز برای افراد ایجاد کرده اند. شبیه این تشکیلات و عناوین به اصطلاح مقدس در بابیت و بهاییت و نیز دیگر مدعیان اخیر نیز دیده می شود؛ مثل عنوان حروف حی که به یاران اصلی علی محمد باب داده شده است و هدف، تطمیع و قانع کردن افراد با القاب و عناوین بوده است.

2. توجه افراطی به خواب و مکاشفه
یکی از یاران ح.الف گفته است: افراد به بهانه خواب، مکاشفه و… به منع تحصیل در دانشگاه به عنوان وظیفه، و ترک روال منطقی در زندگی وادار می شدند و وجود هوای نفس و شیطان، هم به ضمیمه آن رؤیاها زمینه برخی ادعاهای نادرست در امور دینی وی را فراهم می کرد.

3. رمان پردازی و شخصیت سازی و دروغ
توسط سران گروه و مریدان، این گونه اقدام می شد و مسایل کذب به تدریج با رنگ حقیقت تثبیت می شد. [ مانند شخصیت سازی به عنوان مُجدِّد دین و اسلام در قادیانیه و نیز شخصیت مُصلح در سودانی].

4. توجه زیاد به مسایل احساسی و ترویج مطالب سست
احساس بوی عطر معنوی در یک فضا، مشاهده نور، توجه افراطی و خاصّ به عریضه و چاه عریضه) و چنین عواملی باعث ایجاد توهم خاصّ در افراد ناآگاه و مریدان نادان می شد. درواقع جهالت به این نکته که نورانیت و نور معنوی، حالت حسّی ندارد و نورانیت مطرح شده در قرآن و روایات از سنخ دیگر است، سبب گرایش افراد به این ظواهر بی اساس شده است.

5. غفلت و توجه نکردن به وجود تناقض ها در رهبری تشکیلات
اساس کار، تزکیه نفس و دوری از خواهش های نفسانی بوده است، ولی خود سید حسن و برخی یاران اصلی وی عملاً در منازل مسکونی بزرگ و گران قیمت به سر بُرده، گاهی از مسافرت های خاصّ و تجهیزات ماهواره و نیز روابط غیراخلاقی نیز مضایقه نمی کردند. اما مریدان عادی و غافل، توجهی به این موارد نمی کردند، [ همان گونه که در بابیت و بهاییت، آموزه هایی مثل جست و جوی حقیقت، دوری از شهوات، عدم دخالت در سیاست و… دیده می شود، ولی درواقع با اجبار افراد به پذیرفتن مسایل، و طرد افراد شاکی و نیز همکاری با استعمار و آلودگی به شهوات، رهبران این فرقه ها تمام آن آموزه ها را نقض کرده اند].

6. جلوگیری از تفکر و سؤال و تحقیق در مورد مسائل
براساس گزارش ها، پیروان ابتدا با صفا و اخلاصی خاصّ وارد جلسات می شدند و هنگامی که هیچ تغییر روحی، در خود نمی دیدند و اشکال می کردند، در پاسخ مطرح می شد: شما باید تحمل کنید. یا گفته می شد: مراحل قبلی را درست انجام نداده اید. و با این کارها از سؤال و تردید، به اصطلاح، منع شرعی گردیده، آن را نشانه عدم خودسازی پیروان جلوه می دادند،[ همان گونه که بازگشتگان بهاییت، یا بابیت به عنوان ناقض امر الهی و ناتوان از دیدن حقیقت متهم شده اند].

7. ضعف علمی
بیش تر مطالب آموزش داده شده براساس کتاب های شخصی سیدحسن بود و حتی استادیاران این طیف، تنها چند کتاب بیش تر نخوانده بودند و طلابی که اطراف وی حاضر می شدند به بی رغبتی به تحصیل تشویق می شدند. این ضعف علمی خود باعث می شد که افراد به دلیل نداشتن قدرت تحلیل و نقد، ادعاهای ضعیف را، که مستند به برخی منابع ضعیف هست، بپذیرند.

8. انحراف های مالی و اخلاقی
آن ها به اسم معنویت و عرفان، توانستند زمین هایی تصاحب و درآمدهای سرشاری از مردم جلب کنند و جاذبه خاصی از این لحاظ به عنوان جلوه های پیشرفت این طیف، برای مردم عادی ایجاد شد. با این توجیه که اولیای الهی باید ثروتمند باشند، در ورطه تجملات افتادند و گاهی نیز به بهانه تدریس و ارشاد زنان و دختران، ارتباط های غیراخلاقی برقرار شد و افراد در یک مسابقه دست یافتن به این موقعیت های نفسانی قرار گرفتند.

3. علی. ی.
یکی از افرادی که در سال های اخیر ادعای خاصّ رابطه با امام زمان را داشته، آقای ع. ی است. وی متولد 1344تهران است. او به ادله ای از دانشگاه اخراج می شود؛ البته خود او معتقد است برای یافتن حقیقت و رسیدن به آنچه او را راضی می کند( و پس از فکر در مورد جریان امام حسین) تصمیم به ترک تحصیل می گیرد. پدرش در سال 1361 توسط گروهک منافقین به شهادت می رسد. او پس از ورود به عرصه اجتماعی و حضور در دانشگاه ها، متأسفانه در جمع بسیجیان و اعضای هیأت های مخصوص اهل بیت علیهم السلام، به طرح مسایل انحرافی می پردازد. مطالب او به سرعت در نقاط مختلف کشور و نیز از طریق سایت ها منتشر می شود. وی با طرح سلسله بحث هایی ادعای تسلط بر غیب کرده، می گوید که این ها را از پدرش به ارث برده است. بسیاری از مباحثش ظاهراً مستند به آیات قرآن و گاهی نظر بزرگان است که البته در جای خود نقد شده است در این قسمت برخی ادعاهای وی را که به مهدویت نیز ربط پیدا می کند، می آوریم:

– ادعای رجعت
در جایی گفته است:
« … معلم[ منظور معلم غیبی منحصر به فرد وی است!] به من گفته است که: تو باید اولین کسی باشی که در صبح ظهور به او می رسی… ان شاء الله در سومین حمله از حملات جنگ اسرائیل… ماها می رویم ولی رفتنی که ان شاء الله هستم… قبل از شما ببینید که من آن جا جلوی شما هستم[ در آن جا] تا امیرالمؤمنین تشریف بیاورند [ می گویم] فعلاً من هستم بگو که فلان جا چرا این کار را کردی»(16).
وی در این جمله ها اطلاع از غیبت جانشینی و وکالت از ائمه در اداره امور انسان ها و نخستین رجعت کننده زمان ظهور را ادعا کرده است.

– طرح نظریه نصب در غیبت کبری
در جلسات ششم و چهاردهم مباحث « بسوی ظهور» بیان می کند که امام و رهبری به دلیل نصب خاصّ و معین امام زمان، ولیّ فقیه هستند و در جایی هم می گوید: امام زمان قسم خورده اند که از آن به بعد هیچ روحانیی را ولیّ فقیه قرار ندهند!

نظریه وجود هادی در زمان غیبت
او در خلال سخنرانی های خود از لزوم وجود فردی به نام « هادی» سخن به میان می آورد( هادی وقایع قبل و بعد از ظهور را مفصل بیان می کند) و در جلسه 29 نظام بشر می گوید: الان هادی در جامعه وجود ندارد و ما هم فقط سفره معانی باز کرده ایم ولی براساس همین سلسله دروس« به سوی ظهور» که حاوی نفی اهمیت فقاهت و نیز ادعای ارتباط خاصّ با غیب و ملکوت و… است، درواقع خود را مصداق هادی معرفی می کند که مقامش در حد ائمه هدی است.
وی حتّی حوادث زلزله ترکیه( پس از حادثه کوی دانشگاه) و مرگ اسحاق رابین را به خود نسبت می دهد و می گوید: ما از خدا خواستیم و او انجام داد. حتی در جایی به حضرت موسی هشدار می دهد که: جلوی اسرائیلی ها را بگیر، والا من خودم اقدام می کنم.
به نظر می رسد با توجه به ارائه چهره دیندار و انقلابی دلسوز و پشتیبان مظلومان جهان از خود، توانسته است جمع زیادی از افرادی را که به مدعیان دیگر نمی پیوستند به سوی خود گرایش دهد. اطرافیان وی نیز غافل از تناقض های موجود در کلام او( مثل درستی تفسیر قرآن یا بی فایدگی آن، فایده انقلاب و علم و فقاهت یا بی ثمر بودن آن ها، وجود یا نبود نایب خاصّ در زمان غیبت امام زمان و…) فریب کلام ظاهراً مستند او را خورده اند؛ اما با جمع بندی مطالب او و دقت علمی و دینی در آن ها، انحرافات روشن می شود؛ هرچند پیروان با تکیه بر ظواهر و توهم تقویت شدن حسّ غیبی خود(17)، چشم بسته، او را پذیرفته اند.

4. ک. ب

تاریخچه زندگی و فعالیت های وی(18)
او فرزند سید محمدعلی است، که در 1337 در بروجرد متولد شد. سال 1350 پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد حوزه علمیه شد، ولی جدیتی در کار نداشت. در سال 1358 فعالیت های شبه عرفانی خود را آغاز کرد، در سال 1374 دادسرا با گرفتن تعهد، او را از امامت جماعت منع کرد، ولی وی دیگر بار از سال 1378 در مسجد نور، نائب امام جماعت شد. قرآن درمانی از شیوه هایش بود. پس از درگذشت پدرش مردم را به سوی خود می خواند. او دارای شبکه مریدان و پاسخ رسی شخصی همراه با مُهر خاص بود. وی شب نامه ای منتشر کرد و نامه هایی به مجامع بین المللی و پاپ نوشت و خود را پیشوای مستقلّ مذهبی و مظلوم خواند. رسانه های بیگانه و عوامل ضدّ انقلاب، مانند نوری زاده به حمایت از او پرداختند؛ سرانجام در 15/ 8/ 1385 برای دستگیری وی اقدام شد.
او برای جلب نظر مردم کارهایی می کرد؛ مثلاً یک سال نماز عید فطر را با شمشیر و کفن خواند. در مسجد نور، درس هایی درباره مسأله ظهور گذاشته بود. روایات غیر معروف و احادیثی را که کسی مطرح نکرده می آورد تا بگوید چیز جدیدی آورده، و این باعث تردید و تغییر نگرش افراد به ظهور امام زمان می شد.
قرآن را به صورت خاصّ می نوشت و به گرفتاران می داد و آن ها می پنداشتند که شِفا دارد. با کارهای فرهنگی و نگارش مقالات در موضوعات مختلف، خود را صاحب رأی و نظر نشان می داد.
در مرحله سوم قرآن درمانی را به شکل سیّار ابداع کرد و کار را به دست تلفنچی سپرد و طرفدارانی پیدا کرد؛ از جمله زن ها هم که عاطفی تر بودند،( چون زن ها هم در این فرقه، مقام و منصبی می یافتند).
او با اشعار و روضه های خاصّ، افراد را می فریفت، تا پیروانش فراوان شوند.
در ادامه، دین را دارای دو قسمت اعلام کرد: سیاسی و ثبوتی. و وانمود می کرد که مسؤولیت الهی( از سوی خدا) دارد. برای جذب افراد می گفت: این جا شعبه قتلگاه کربلاست و ما کشته می شویم؛ لذا او در برابر نظام اسلامی می پنداشت واقعاً شهید می شود.

نقش استعمار و بیگانگان
او با رادیوهای خارجی مصاحبه، و خود را مظلوم معرفی می کرد؛ و این که حکومت ظالم است و می خواهد من را که طرفدار دین اصیل هستم، بگیرد. حسن مصری از انگلستان آمده، به او پیشنهاد می کرد که به راحتی می شود تو را از کشور خارج کرد. در ادامه با نوری زاده( نوکر استعمار) صحبت کرد و نوری زاده او را تشویق کرد که بر مسایل مذهبی تکیه نکن، بلکه روی مسایل سیاسی تکیه کن و ما حمایت می کنیم. این سخنان در انحراف او تأثیر داشت؛ لذا کاظمینی به سازمان ملل، پارلمان اروپا و پاپ نامه نوشت و خود را مدافع دین خواند و گفت: مظلوم هستم و آن ها به او گفتند: اعتبار و پشتوانه های مالی و قضایی و حقوقی خواهد رسید. وی نیز عده ای را فریب می داد که: ما مقدمه ظهوریم، این جا قتلگاه است. در شب آخر دستگیری، ماهواره ها تبلیغ کرده بودند و از مردم کمک خواسته بودند و گروهی آماده بود و هرکس سلاح سرد داشت آورده بود. آن ها با سوزاندن لاستیک و پارچه نویسی در کوچه به جذب افراد به تبلیغات مختلف پرداختند؛ مثل پخش نوشته هایی که تأکید می کرد او فرزند بیست و هفتم امام سجاد است.

زمینه های گرایش مردم به وی(19)

1.نوآوری و بدعت در سخنرانی ها و جلسات
– از جمله در سال 1385 جلساتی به عنوان ظهور تشکیل داد و با بهره گیری از روایات و تفسیر شبه عرفانی از قرآن افراد را جذب می کرد.
– او قبر پدر خود را از علائم ظهور، و حتی پدر خود را مظلوم و مقتول خواند.

2. سوءاستفاده از القاب و عناوین و آموزه های مهدویت
– از جمله در عکس ها و پوسترهای منتشر شده وی، القاب کهف المضطرین، مصلح خانه نشین، ناطق الدعوات و… مرجع تقلید… بکار رفته است و خود را بشارت دهنده حضرت مهدی نشان داده است.
– پس از مرگ پدر، او را نفس زکیه خواند. هوادارانش مردم را به خواندن قرآن در آن جا به دلیل نزدیکی ظهور فرامی خواندند.

3. ژست های تبلیغی و به اصطلاح شهادت طلبانه و قیام گونه
وی در برخی مراسم مذهبی، مثل نماز عید فطر با شمشیر و کفن به میدان می آمد و روشن است که این رفتار مردم را به یاد ظهور و قیام می اندازد.
در مرداد 1385 به هواداران اعلام می کند که وضوی خون می گیرد. هواداران نیز با سلاح سرد و گرم به تهدید و خشونت حتی بر ضدّ روحانیان و عابران بی گناه می پرداخته اند.
براساس آنچه در فیلم اعتراف وی وجود دارد برای تحریک دیگران، منزل خود را شعبه ای از کربلا اعلام می کند.

4. فعالیت های شبه عرفانی و عوام فریبانه
آیاتی از کلام الله را با گلاب و زعفران می شست و به مراجعان می داد تا مشکلاتشان حل شود؛ از جمله، « ن و القلم» را برای نانوایی، و آیه « السن بالسنّ» برای دندان درد.
با آن که نسبتی با آیت الله بروجردی نداشت از این عنوان استفاده فراوان می کرد. بارها اعلام می کرد که نسب او با 26 واسطه به امام سجاد می رسد و حتی عکس هایی با این عنوان را در روستاهای دورافتاده نشر می داد. این کارها را به جای ارائه مطالب علمی انجام می داد؛ همان گونه که خود اعتراف کرده مریدان من کم تر مسجدی بودند، ولی با روان شناسی کاری می کردم که آن ها مرا یک دعانویس کشوری یا بالاتر بدانند.

5. تساهل و تسامح در فعالیت ها
مسلم است که اگر یک مدعی، دافعه ای نداشته باشد و از منکرات و مفاسد جلوگیری نکند گروهی از مردم بیمار که به اصطلاح می خواهند دین و دنیا را با هم داشته باشند به سوی او روی می آورند؛ لذا وی گفته است: مسجدی ها کم تر به سراغ وی می آمدند، بلکه افراد فاسد و با پوشش ها و افکار نامناسب حاضر می شدند و چون وی حتی مخارج رفت و آمد آنان را تأمین می کرد، استادیوم آزادی را مملو از جمعیت مشتاق می ساخت.

6. حمایت مراکز استعماری و بیگانگان
باقی ماندن نام و نشان مدعیان، نیازمند حمایت مراکز و مراجع قدرت است. در مورد ک.ب نیز عناصر ضدّ انقلاب از وی حمایت کردند و حتّی برخی مجامع بین المللی در همین موضوع، بیانیه ای بر ضدّ ایران صادر کردند و به وی هم می گفتند: اگر مقاومت کنی، ناتو به ایران حمله می کند؛ همه چیز تمام می شود و تو رهبری دینی ایران را برعهده خواهی گرفت. اساساً وی از ابتدا با عوامل رسانه ای بیگانگان آشنا شد، که برخی از آن عوامل خود را شیعه و مرید او خواندند(20).

5. یمانی
سیدمهدی یمانی(سامی) که حدود سال های 1379 و 1380 فعالیت می کرد، در اطلاعیه های خود، اعلام می کند که [ به اصطلاح] نظام جمهوری اسلام شرک آلود است و او از طرف امام زمان مأموریت دارد آن را از بین ببرد. وی اطلاعیه هایی پیاپی به نام بانکیه 1 و بانکیه 2 و… صادر کرده است. قسمتی از بانکیه اول چنین است: به موجب شرایطی که در آغاز حرکت علنی و افشاگری پیشرو حضرت ولیّ عصر، به امر سامی سفیر آورده می شود به اطلاع می رساند… پس از ابلاغ این احکام،[ از سوی] آقا صاحب الزمان که جهد در جهت مهیا کردن ابلاغات از او بر همگان فرض است، همگان از انتظار آمدن[ درآیند] و تکلیف روشن می شود، و السلام. ماه صَفَر 1422»(21).
در بانکیه ی دوم اعلان می کند: قائم آل محمد، خُمس به غیرمعصوم را حرام می داند، و می گوید: امام زمان به قوای قهریه نیاز ندارد.
در بانکیه ی سوم، چهارم و پنجم، مسؤول نایاب شدن پدر خود را مسؤولان جمهوری اسلامی دانسته، سایتی را برای اطلاع رسانی و جلب حمایت از سوی مردم اعلام می کند. در مورد این مدعی هم به نوعی مخالفت نایبان امام عصر با تمام حکومت ها و خصوصاً حکومت ولایت فقیه اعلام گردیده، سوءاستفاده از عنوان مقدس سیادت نیز دیده می شود.(این مورد نیز در تحقیق میدانی بررسی شده و نتایج جالبی به دست آمده است).

6. احمد بن الحسن
احمد بن الحسن در سال 1384 ادعای نیابت امام عصر را داشت. وی در شوال 1426 اطلاعیه ای صادر کرد و دیگران را به مباهله و مناظره خواند:« انا ادعوا کبار علماء الطوائف و الدیانات الثلاث… فی کل ارض المباهله…»آورده است و گفت: اگر دعوت من را اجابت نکنید در عذاب الهی وارد می شوید. وی در پایان اطلاعیه خود را چنین معرفی می کند.
«المندوب علی المنقذ احمد الحسن وصی و الرسول الامام المهدی شوال 1426». جریان این فرد در سال های اخیر فتنه هایی در عراق ایجاد کرده است. طرفداران وی ادله ای چند را برای حقانیت وی می آوردند.
1. او خواب هایی دیده؛ لذا فرستاده امام زمان است.
2. ادعای مباهله بر ضدّ مراجع شیعه که چون مراجع نپذیرفته اند، او بر حق است.
3. علوم و حرف های جدید دارد که از سوی امام است و جز از امام صادر نمی شود.
4. دارای استخاره های درست است که با واقع نیز جور درمی آید. پس او حق است(22).
اعتماد پیروان بر خواب، استخاره و ادعای مباهله، به عنوان عوامل اصلی گرایش به این مدعی معرفی شده که در پژوهش میدانی این تحقیق نیز به عنوان بیش ترین عامل گرایش مردم به مدعیان، استنتاج شده است.
——————————————————————-

پی‌نوشت‌ها:

1.عین کلمات این گروه و تطبیق آن با عین جملات کشف الاسرار در جزوه شاگردان سابق رهبر این گروه آمده است. که برخی را خلاصه ذکر می کنیم.

(1) نبوت و امامت/ 49= کشف الاسرار، ج8، ص 100.

(2)نبوت و امامت/50= کشف الاسرار، ج8، ص 10-12.

(3)نبوت و امامت/60= کشف الاسرار، ج8، ص 298.

(4) نبوت و امامت/60= کشف الاسرار، ج7، ص 458.

و…

2. نامه جمعی از شاگردان سابق خانم الف به آیت الله مجتهد شبستری، نماینده ولی فقیه در استان، 20/ 1/ 1386.

3.اقتباس از: نبوت و امامت، الف.و، ص 193 و 194 و 197؛ به نقل از: جزوه آگاهی از منابع ذکر نشده ع.الف.و، ص ب.

4. منظور توقیع نشان دهنده پایان نیابت خاص و غیبت صغرا است.

5. نبوت و امامت، ص 196؛ به نقل از: جزوه شاگردان سابق وی، قسمت دوم، ص 12.

6. جلسه اول، شنبه 6 ماه رمضان 1426، 10 آبان 1382، ساعت 9/25؛ به نقل از: جزوه دوم شاگردان سابق وی[ با عنوان آگاهی از رهبریت مستتر]، ص 13.

7. جلسه دوم، دوشنبه 26 ذی قعده 1424ق، 29 دی 1382، 9 صبح.

8. همان.

9. جشن نیمه شعبان، ساعت 11/30، تاریخ 29/ 6/ 1384.

10. همان.

11. جلسه هفتم، شنبه 26 شعبان 1426، 9 مهر 1384، ساعت 10/5.

12.سلسله درس های تفسیر قرآن و اخلاق، جلسه 301، سوره مبارکه بقره، آیه 283، تاریخ 20 محرم 1427ق و 10 اسفند 1384ش.

13.همان، جلسه 325، تاریخ 19 شعبان 1427، 22 شهریور 1385.

14. سخنرانی لیله القدر، 22 ماه رمضان 1426ق، 4 آبان 1384.

15.منابع این بخش، جزوه هایی از منابع قضایی و اطلاعاتی است که در جایگاه محفوظ است.

16.چهل شب با کاروان حسینی، شب اربعین، 23/ 2/ 1380.

17. وی در سلسله مباحث نظام عالم، به مخاطبان می گوید: در این مدت طینت[ و فطرت]‌برخی از شما که این جا هستید بیش از 200 درصد اصلاح شده است!

18.ویژه نامه کژراهه، (جام جم)، اسفند 1386، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مقاله فتاح غلامی، با عنوان کم سواد، پرادعا.

19.ویژه نامه کژراهه، اسفند 1386، جام جم.

20.همانند جریان دالگورکی و آشنایی وی با علی محمد شیرازی و امام زمان خواندن علی محمد توسط این سفیر روسی.

21. دروس استاد رضانژاد، مرکز تخصصی مهدویت، جلسه 6، شنبه 2/ 10 / 1385.

22.دروس استاد رضانژاد، مرکز تخصصی مهدویت، شنبه 2/ 10/ 1385؛ به نقل از: سایت های اینترنتی.

منبع: اسحاقیان، جواد؛ [بی تا]، پیچک انحراف (زمینه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرایش برخی از مردم به مدعیان مهدویت و نیابت در دو قرن اخیر)، تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، دوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید