جنگ واژه ای است که از پیدایش بشر و پیش از تاریخ تعریف داشته و با افزایش جمعیت روی زمین شکل جدی تری به خود گرفت. انسان های نخستین برای حفظ حیات خود و سیر کردن شکم و رفع دیگر نیازهای اولیه مجبور به جنگ و درگیری با یکدیگر بوده اند.
با تشکیل جوامع ابتدایی و قبایل جنگ ها گسترش یافته و به تبع آن گروه های جنگجو و سربازان به وجود آمدند. در ایران پیدایش ارتش را می توان از دوره مادها بررسی کرد. پیش از ورود آریایی ها ایران عرصه تاخت و تاز اقوام وحشی بود. از اینرو با شکل گیری حکومت مادها (728 ق م) “دیا اکو” پادشاه بزرگ مادها به جمع آوری نیروهای نظامی پرداخت و به منظور مقابله با هجوم آشوری ها، هگمتانه ( همدان کنونی) را به صورت دژی نظامی درآورد و استحکامات و قلعه های متعددی بنا کرد. نیروهای نظامی ایران از همان ابتدای پیدایش شامل دو بخش سواره نظام و پیاده نظام می شد. این ارتش در ابتدا مردمی بود و اعضای کلیه قبایل تحت حکومت مادها به صورت داوطلب به آن می پیوستند. این افراد بدون درنظر گرفتن نوع سلاحی که در دست داشتند و تنها با تکیه با تکیه بر نام قبیله خود در کنار هم قرار گرفته ه همراه با سربازان دیگر قبایل به مقابله با مهاجمین می پرداختند. از زمان هوخ شتره دیگر پادشاه بزرگ مادها، سربازان بر حسب نوع سلاح به دسته های کمانداران، نیزه داران و سواران تقسیم شدند و در کنار آنان دسته های پشتیبانی، تدارکات و یگان های بارکش قرار گرفت.سلاح های ارتش ماد ها نیز متنوع و شامل خنجر، سرنیزه، سپر، شمشیر، تیر وکمان و زوبین بوده است. هخامنشیان یا پارسی ها دسته دیگری از آریا یی ها بودند که به ایران آمدند و در کنار رود کارون حکومتی به تبعیت از دولت ایلام، آشور و سپس مادها تشکیل دادند.منابع تاریخی حکایت از آن دارند که ارتش پارس تا قبل از پادشاهی داریوش بزرگ به صورت چریکی سازماندهی می شد. اما از زمان داریوش بر پایه سه دسته سپاه جاویدان، پیاده نظام و سواره نظام تقسیم بندی شد. سپاه جاویدان یا همان یاران فنا ناپذیر که محافظ و نگهبان شاه بودند، از ده هزار سرباز زبده که از خاندان اشراف پارس و از میان جوانان سالم و بلند قامت بودند تشکیل شده بود. این افراد از کودکی با فنون اسب سواری، تیر اندازی، پرتاب نیزه، شمشیر بازی و نبرد تن به تن آشنا شده و تا پایان دوره سربازی حق ازدواج نداشتند. آنها پس از سن بیست سالگی وارد مرحله سپاهیگری شده و بعدها بخش اعظم سواره نظام را تشکیل می دادند. سواره نظام در ارتش پارسیان نقش مهمی در جنگ ها داشتند و سلاح اصلی آنها نیزه بود. پس از سواره نظام، خیل عظیم ارتش هخامنشیان را پیاده نظام تشکیل می داد. آنها کلاه نمدین بر سر می گذاشتندو روی زره آنها با پولک های فلزی پوشیده می شد. نیزه، شمشیر و تیر و کمان سلاح اصلی پیاده نظام سربازان هخامنشی به شمار می رفت. علاوه بر سه گروه مذکور، یک نیروی مسلح دیگر نیز در ارتش آن زمان فعال بود که سربازان آن از نجبای پارس، ماد و حتی ایلامی ها برگزیده می شد. وظیفه اصلی این گروه حفاظت از شخص شاه در کنار سپاه جاویدان بود. و در حقیقت گارد مسلح سلطنتی محسوب می شد. ادوات رزمی این دسته از سربازان تیر و کمان و نیزه های بلندی در حدود سه متر بود. در قلمرو گسترده هخامنشیان و در کشور های تابعه این سلسله، نیروهای مسلح هر منطقه از نیروهای مردمی همان سرزمین تأمین می شد. و هزینه های سربازان نیز بر عهده مردم همان کشور قرار می گرفت. سلسله هخامنشیان با هجوم اسکندر مقدونی به ایران و مرگ داریوش سوم پایان یافت و اسکندر حاکم ایران شد. او قدرت فرماندهان نظامی مستقر در ساتراپ های ایران را محدود کرد و حق نگهداری سربازان محلی و ضرب سکه و انتشار آن را از آنها گرفت تا مانعی بر سر قدرت یافتن و یا شورش های احتمالی آنها شود. او سی هزار جوان ایرانی را که آنها را اپیگونوی می نامید، به ارتش خود ملحق کرد و با سپردن اسلحه و تجهیزات آنها را تحت تعلیمات ویژه نظامی قرار داد. او با سربازگیری از میان جوانان ایرانی، ملت ایران را نیز با خود همراه کرد و آنها در شکست ها و پیروزی های لشکر خود سهیم نمود. بدین ترتیب اسکندر دیگر از شورشهای مردمی پشت جبهه نگرانی نداشت. با همه این تمهیدات،سربازان ایرانی که در ارتش اسکندر شاهد ویرانگری ها و قتل و غارت ایران توسط لشکریان اسکندر بودند، کم کم ساز نا سازگاری زدند و اعتراضات و شورش های متعددی را بر پا کردند. به هر حال پس از فتح ایران اسکندر عازم شرق شد و با اشغال سرزمین های شرقی تا هند، قلمرو خود را بسیار گسترده ساخت. او در این لشکر کشی ها نیز همچنان از سربازان ایرانی استفاده می کرد. در منابع تاریخی تعداد لشکریان اسکندر به همراه نیروهای پشتیبانی و خدمات، در حدود 120000 نفر ذکر شده است. پس از مرگ اسکندر، سرداران لشکر وی قد علم کرده و هر کدام در صدد تشکیل حکومتی مستقل در قسمتی از قلمرو پهناور اسکندر برآمدند.یکی از این سرداران سلوکوس بود که حکومت سلوکیان را در شهر سلوکیه در نزدیکی بابل برقرار ساخت. او مهاجران ایرانی را که به همراه اسکندر آمده بودند اسکان داد و از میان آنها نیز سربازگیری کرد. سلوکیان غیر از این افراد از مردم مناطق نزدیک به جبهه های جنگ نیزبهره می بردند. تعداد جنگاوران ارتش سلوکیان را عده ای از مورخین در حدود 160 تا 200 هزار نفر ضبط نموده اند. در سپاه سلوکیان، پیاده نظام سنگین اسلحه که آنها را فالانژ می نامیدند، گروه اصلی محسوب می شدند که در دسته های 8 تا 16 نفره به یکباره به دشمن هجوم می بردند. سواره نظام و فیل سواران در ارتش سلوکیان در درجه های بعدی اهمیت قرار می گرفتند. پس از سلوکیان، اشکانیان بر ایران حکمفرما شدند. آنها برخاسته از قوم پارت بوده وعمدتاً سوارانی چیره دست بودند که غیر از خصلت جنگجویی می بایست خصلت مردانگی داشته و منتسب به خاندان اشرافی باشند. ارشک، سر سلسله اشکانیان، در 250 ق م به همراه گروهی از روسای قبایل ، علیه آنتیوخوس دوم شورید و سلسله اشکانیان را در شرق ایران بنیان نهاد. در جنگ های بزرگ این سلسله، خود شاه فرماندهی ارتش را بر عهده می گرفت. عده ای از نجبا و اشرافیان نیز در جنگی یافتند. شاه لباس کوتاه نظامی می پوشید که تا ران پا را می پوشانید و به جای تاج، کلاه خود بر سر می گذاشت. پیک های سواره به سرعت خود را به حکام ایالات مختلف می رساندند و پیام تجهیز و آماده باش را به آنها اعلام می کردند. ارتش اشکانیان حالت قشون چریکی داشته و قسمت اعظم آنرا سواره نظام تشکیل می داد. آنها خود به دو دسته سنگین اسلحه و سبک اسلحه تقسیم می شدند. سواره نظام سنگین اسلحه خود را با زره های آهنینی که همچون پر پرندگان بر روی هم می افتاد می پوشاندند و به بسیاری از سلاح های رزمی و تدافعی همچون نیزه آهنی، تیر و کمان، خنجر، شمشیر دو دم، کلاه خود، زانو بند، بازو بند و سپر فلزی مجهز می شدند. در برخی منابع تاریخی آمده است که سربازان اشکانی در جنگ با رومی ها چنان بر آنها هجوم می بردند که با یک ضربه نیزه، دو تن از آنها را به هم می دوختند و تنخها راه مبارزه با این سواران آن بود که نیزه آنها را گرفته و از اسب به زمین بیندازند چرا که به علت سنگینی لباس هایشان نمی توانستند از جای برخیزند. پس از اشکانیان، ساسانیان روی کار آمدند و از 241 تا 652 میلادی در ایران حکمرانی کردند. مؤسس این سلسله اردشیر ساسانی نام داشت که با غلبه بر آخرین پادشاه اشکانی حکومت ملوک الطوایفی اقوام پارتی را برچیده و با اصلاحات گسترده در زمینه های اجتماعی و نظامی، حکومتی متفاوت را بنیان نهاد. او ارتش بسیار قدرتمندی تدارک دید تا یک اهرم قوی هم در برابر طغیان های داخلی و هم در برابر تهاجمات بیگانگان در اختیار داشته باشد. با اصلاحات اردشیر، ایران به چهار منطقه بزرگ نظامی تقسیم شد و هر منطقه به یک سپاهبذ واگذار گردید. نظامی گری در عصر ساسانیان به قدری اهمیت داشت که یکی از مهم ترین عناصر آموزشی و تربیتی ایرانیان آن دوره از سن 5 تا 24 سالگی، پرورش قوای جسمی، تیر اندازی، سوار کاری و نیزه پرانی بود. با روی کار آمدن انوشیروان، دیگر پادشاه ساسانی، اصلاحات دیگری در امور نظامی ایران رقم خورد. ارتش ایران که تا پیش از انوشیروان تحت فرماندهی سردار بزرگی که « ایران سپاهبذ » نام داشت اداره می شد، به چهار اسپهبد در شمال، جنوب، شرق و غرب ایران واگذار گردید. نیروهای مسلح ایران در دوران ساسانیان به دو دسته سواره نظام و پیاده نظام تقسیم می شدند. سواره نظام که محور اصلی ارتش محسوب می شدند، در صف اول میدان جنگ حاضر بوده و نقش اصلی در پیروزی ها را ایفا می کردند. آنها به دسته های سواره سبک اسلحه، سواره سنگین اسلحه، سواران ویژه (گارد جاویدان) و فیل سواران طبقه بندی می شدند. پس ار سواره نظام، پیادگان اهمیت می یافتند. آنها مجهز به سپر، نیزه و کلاه خود بودند و برعکس سواره نظام که از اشراف و نجبا بودند، از میان طبقه فرودست جامعه وارد ارتش شد و علاوه بر جنگ در کارهایی چون حفر خندق و احداث خاکریز نیز به کار گرفته می شدند. آنها نه تعلیمات نظامی کافی می دیدند و نه از حقوق و پاداش برخوردار بودند. واحدهای بزرگ ارتش ساسانیان را که مجموعه ای از پیاده نظام، سواره نظام و دیگر دسته ها تشکیل می دادند، « گند » و فرمانده آن را « گند سالار» می نامیدند. هر گند مرکب از چند درفش و هر درفش شامل چند وشت می شد. ارتش ساسانیان با تمام قدرت و ابهتی که داشت در اثر بی کفایتی فرماندهان وقت، تضعیف شد و با ورود اسلام به ایران، منقرض گردید. خلفای اموی و عباسی در حدود 200 سال بر ایران حکمرانی می کردند و سربازان ایران را با نام جهاد به جنگ ها می بردند. در این دوران ارتش مسلمان به پنج واحد تقسیم شد و آرایش نظامی پیدا کرد. آنها سپاه خود را در جناحین میسره و میمنه (چپ و راست)، قلب، پیشقراولان و ساقه ( عقبه ) تقسیم می کردند.سواره نظام این عصر که فرسان نام داشت اغلب از شتر و بعدها از اسب استفاده می کرد. اعراب در حدود 200 سال بر ایران فرمانروایی داشتند و سر انجام در حدود 205 ق، ایرانیان توانستند به رهبری طاهر بن حسین، اولین دولت مستقل خود را با نام طاهریان تأسیس و خود را از خلافت بغداد که مرکز حکومت اعراب در متصرفاتشان بود، مستقل سازند. ارتش طاهریان از سربازان طوایفی چون گیل ها، دیلم ها، کردها و خزران تشکیل می شد. تهیه تجهیزات این سپاهیان ، به علت توسعه صنایع فلزکاری و اسلحه سازی در قلمرو حکومت طاهریان، به سهولت انجام می شد. با بروز ضعف و سستی در سلسله طاهریان، گروهی از نظامیان که عیاران نام داشتند، به رهبری یعقوب لیث صفاری، در منطقه سیستان حکومتی تشکیل داده و شروع به جمع آوری دیگر سربازان فراری نمودند. یعقوب به کلیه سرکردگان سربازان و جنگجویان ف0631اری که به عیاران و یا دیگر گروه های موافق با آنها پیوسته بودند، وعده ارتقاء مقام و درجه داد و به این ترتیب دولت نظامی صفاریان پا به عرصه وجود گذاشت. یعقوب به لشگریان خود آموخته بود که به سرعت به حال آماده باش درآمده و خود را برای نبرد و یا سفر آماده سازند. هر فردی که آماده پیوستن به ارتش بود، می بایست دارایی خود را نقد کرده و به دیوان سپاه بپردازد. آنگاه لباس و دیگر تجهیزات مورد نیاز را تحویل بگیرد. بدین ترتیب هر گاه که یک سرباز از ارتش اخراج می شد دارایی اش به وی عودت داده می شد. غلامان خاصه، یکی از بخش های ویژه ارتش صفاریان بود. آنها در حقیقت نیروهای مسلح دربار محسوب شده و همگی مسلح به گرز بودند. به طور کلی، جنگاوران صفاری به علت شرایط سخت محیطی و تعلق آنها به منطقه گرم و بیابانی سیستان، رزمندگانی قانع، پرقدرت، شجاع و پرطاقت بوده، از شرایط سخت زیستی واهمه ای نداشتند و سلاح خاص آنها نیزعبارت بود از فلاخن، شمشیر، نیزه، چرخ کمانی برای پرتاب نیزه های کوتاه و گرز چوبی. سامانیان از دیگر سلسله های محلی بودند که پس از ساسانیان، قدرت یافتند و در فاصله 389-279 ق در منطقه ماوراء النهر حکومتی بر هم زدند. شاه در ابتدا فرماندهان ارشد نظامی خود را از بین اشرافیت فئودال و بزرگ ایرانی انتخاب می کرد اما کم کم با قدرت گرفتن بیش از حد ایرانیان در دربار سامانی، تکیه بر عناصر و جنگاوران سامانی، نمازیان یا رزمندگان راه دین خدا بودند و زمانی که شعار جنگ با کفار مطرح می شد، حضور چشمگیرتری می یافتند. به هر حال عناصر ترک، کم کم قدرت گرفته و به قدری در دربار نفوذ یافتند که به عزل و نصب بزرگان، وزرا و حتی خود شاه پرداختند و همین امر یکی از عوامل انقراض سامانیان گردید. پس از سامانیان در تاریخ ایران باید دیلمیان را مورد بررسی قرار داد. این قوم که در مناطق شمالی کشور تمرکز داشتند، پس از سقوط ساسانیان و حمله اعراب به ایران، قریب 200 سال در مقابل اعراب مقاومت کرده و با سلاح معروفشان به نام زوبین و در پناه سپرهای بلند خود در صفوف به هم پیوسته به مقابله با مهاجمین پرداختند. دیلمیان با قدرت یافتن خود دو سلسله آل زیار و آل بویه را تأسیس نمودند. آل زیار نخستین سلسله بزرگ دیلمی را در ایران بنیاد نهاد. هسته اول این حکومت توسط فرمانده بزرگ نظامی دیلم یعنی مرداویج -پسر زیار- به وجود آمد.
ارتش آل زیار را دو دسته عمده تشکیل می داد:
1- جنگجویان گیل و دیلم که در حدود پنجاه هزار نفر بودند.
2- سربازان ترک و خراسانی که در حدود چهار هزار نفر بودند.
غیر از این دو گروه، چهار هزار غلام مخصوص حافظ درگاه سلطنتی نیز به حراست از دربار پادشاه می پرداختند. آل بویه دیگر سلسله دیلمی محسوب می شده است. هر چند این سلسله با تکیه بر ناسیونالیسم نظامی، دیلمیان را محور ارتش قرار می داد، اما در کنار آن ازجنگاوران ترک نیز بهره می جست و کم کم عناصر کرد را نیز در خود جای داد. شاه هر ساله از سپاه آل بویه سان می دید تا اگر کمبودی در لشکریان مشاهده شد، به تأمین آن اقدام شود. برای طبابت سپاهیان آل بویه، دو نوع بیمارستان ثابت و سیار وجود داشت که بیمارستان های سیار بر روی چهار پایان بارکش حمل می شد. در قرن چهارم هجری، ایران صحنه درگیری حکومت های مختلف محلی بود. یکی از این حکومت ها که کم کم قدرت گرفت و سرزمین های وسیعی را تحت سیطره خود درآورد، غزنویان بودند که عمدتاً ترک تبار بوده و با تیرگی روابط آلپتکین، یکی از فرماندهان ارتش سامانیان با این سلسله، به گرد وی آمده و با تجمع در غزنه در افغانستان، مقدمات تشکیل حکومت غزنویان را فراهم ساختند. هسته مرکزی و محور ارتش غزنویان، غلامان و غلامزادگان ترک و زرخرید بودند که تعداد آنها را در حدود پهل هزار نفر ذکر کرده اند. غازیان بخش دیگر ارتش این عصر بودند که به داوطلبان جنگجوی در راه دین معروف بودند و از راه تنگدستی وارد ارتش می شدند تا پس از پیروزی سهمی از غنائم جنگی به دست آرند.گروه دیگری از ارتش غزنویان الجارها بودند که مقرری نمی گرفتند و به خاطر وطن در مقابل دشمن دفاع می کردند. جنگجویان لشکر غزنوی به طور کلی به دسته طلایه داران، سواره نظام و پیاده نظام تقسیم می شد. در ارتش غزنویان گروه های کوچکی نیز وجود داشتند. فیل سواران که رعب و وحشت زیادی دردشمن ایجاد می کردند. پاسبانان لشکر که حفاظت از اموال لشکر و سپاهیان را بر عهده داشت. پره که حلقه بزرگی از سپاهیان سواره و پیاده بودند و برای تغذیه لشکریان به طور دسته جمعی به شکار می پرداختند. حشر، جنگاوران نا منظم و به قول امروزی ها چریک بودند. مایه دار به افراد ذخیره و احتیاط و پشتیبانی گفته می شد و در نهایت یزک که جلوتر از لشکر بودند و به امر شناسایی تعداد افراد، امکانات و موقعیت دشمن اقدام می کردند. با انقراض غزنویان، سلجوقیان روی کار آمدند. هسته مرکزی ارتش سلجوقیان را ترکمانان تشکیل می دادند و در کنار آنها از سربازان مزدوَر از ملیت های مختلف مانند ارامنه، اعراب، دیلمیان، خراسانیان، گرجیان و کردان استفاده می شد. خواجه نظام الملک وزیر بزرگ سلجوقیان، به حکام و بزرگان ایران تأکید می کرد که اموال خود را در راه تجهیزات جنگی وتشکیل سپاه خرج کنند. نگهداری ارتش پر تعداد، هزینه هنگفتی می طلبید اما وجود ارتش های محلی ایالات زیر نظر حکام محلی و تأمین بودجه آن توسط صاحبان اراضی مناطق، مقدار زیادی در هزینه های نظامی دولت مرکزی صرفه جویی می کرد. سواره نظام که بخش اصلی ارتش سلجوقیان را تشکیل می داد، از سلاح هایی چون تیر و کمان، نیزه، شمشیر، گرز و سپر استفاده می کرد. در سواره نظام گروه خاصی به نام بک اندازان وجود داشت که که نوعی تیر کوچک با پیکان باریک پرتاب می کرد. گروه دیگری از سواره نظام، با نوعی کمان، گلوله پرتاب می کرد. در سپاه برخی مناطق، فیل سواران نیز مورد استفاده بودند و در برخی دیگر، زره، شمشیر، زوبین، تیر و کمان، سپر، هشت پر، فلاخن و جوشن مورد استفاده سپاهیان قرار می گرفت. تخمین تعداد نیروهای ارتش سلجوقیان بسیار دشوار است. کادر ثابت ارتش طغرل، بنیانگذار سلجوقیان را در حدود پانزده هزار نفر بر شمرده اند. اما در برخی منابع آمده است که هنگامی که برکیارق چهارمین پادشاه سلجوقی وارد اصفهان شد، پانزده هزار سوار و یکصد هزار غیر نظامی او را همراهی می کردند. آذوقه ارتش سلجوقی از طریق دولت مرکزی، حکام ولایات و یا غارت روستاها و شهر های مسیر عبور لشکریان می گردید. همچنین به همراه لشکریان، بیمارستان های صحرایی و سیار وجود داشت. که به وسایل پزشکی و داروهای متنوع مجهز بود. تسلیحات ارتش سلجوقی نیز توسط صنعتگران همراه با لشکر، کارگاههای تسلیحاتی سلطان و فرماندهان و یا صنعتگران بزرگ اسلحه ساز مستقر در بازارهای معروف شهرهای بزرگ ساخته می شد. دوران حاکمیت مغول بر ایران سالهای تاریک تاریخ است. مغولان از اقوام زرد پوست ساکن در مغولستان بودند که بر گرد چنگیز جمع شده و در 603 هجری قمری روانه چین و ایران شدند. این قوم علیرغم مقاومت قهرمانانه مردم و ارتش ایران، سر انجام بر سلطان محمد خوارزمشاه، پیروز شده و در 616 هجری بخشهای وسیعی از خاک ایران را متصرف شدند. جانشینان چنگیز هم در 656 هجری سلسله ایلخانیان را در ایران پایه گذاری کردند. ارتش مغولان ترکیبی از جنگاوران ملل و اقوام گوناگون بود که هسته اصلی آنرا مغولان و سپس ترکان تشکیل می دادند. تقسیمات ارتش بر اساس تومان، هزاره، صده و دهه استوار بود و از دو قسمت سواره نظام یا ” مریتوچریک” و پیاده نظام یا “یبوغان چریک” تشکیل می گردید. این عناصر نظامی در بسیاری از مقاطع بدون نظم و شمارش، به محل تجمع نیروها و جبهه های نبرد سرازیر شده و در فواصل معینی از سال، پس از پیوستن همه نیروها به یکدیگر در یکی از دشت های وسیع به سان و رژه در مقابل سلطان پرداخته و سپس عازم میدان نبرد می شدند. در کنار ارتش و نیروهای مرزی، یک نیروی مسلح بسیار منظم به نام منفردان گارد مخصوص شاه یا خان بوده و مأمور نگهبانی از قصر و دربار سلطان محسوب می شد. تمام نیروهای مسلح تحت یک نظم شدید قرار داشته و ملزم به رعایت دستورات مافوق بود. دادگاه نظامی ارتش مغول، یرغو نام داشت و به محاکمه نظامیان مجرم یا متواری از جبهه های نبرد می پرداخت. آنها به هنگام جنگ، فرماندهان لشگر مقابل را تطمیع و با اسیران و جاسوسان دشمن با خشونت بیش از حد رفتار می کردند. آنان قبل از اشغال شهرهای مختلف، نخست بر شهر بانگ می انداختند و از اهالی می خواستند که از حصار بیرون آمده و در یک جا متجمع گردند. آنها دانشمندان، استادکاران و کشاورزان ماهر را به عنوان غنیمت جنگی در اختیار فرماندهان قرار می دادند و از مأموران دولتی آن منطقه و اعیان، با شکنجه اعتراف گرفته و دارایی ها و محل دفن اموال ارزشمندشان را کشف می کردند. سربازان و به خصوص سواره نظام مغول که در تیراندازی شهره بودند، به هنگام حمله ناگهان خود را بر سر دشمن رسانده و پیش از هر عکس العملی آنها را تارومار می کردند. هیچ مانعی حتی کوههای بلند و رودهای پرآب بر سرعت عمل آنان تاثیر نداشت. آنها برای عبور از آب کیسه های بزرگی از پوست حیوانات را باد کرده و سلاح ها و اشیاء خود را بر بار آنها از آب عبور می دادند. آنها به هنگام حرکت به سوی دشمن، به منظور تهییج جنگاوران مغول از آلات موسیقی استفاده می کردند و چون به جهت های جغرافیایی اعتقاد داشتند در زمان صف آرایی، لشگریان را به طرف جنوب می آراستند. آرایش نظامی به سه جناح راست، چپ و قلب صورت می گرفت و مرکز فرماندهی در قلب سپاه قرار داشت. انضباط شدید حاکم بر ارتش مغول از رموز موفقیت آنان بود. یاسای چنگیزی (مجموعه قوانینی که به دستور چنگیز تنظیم شده بود) در این هماهنگی و انضباط نقش مهمی داشت. سلاح های ارتش این عصر بیشتر شامل شمشیر، سپر، تیر و کمان، گرز و نیزه بود و انواع زره، جوشن و کلاه خود نیز به عنوان تجهیزات دفاعی به کار می رفت.
در زمان تیموریان نیز ارتش ایران انسجام داشت. امیر تیمور بنیانگذار این سلسله در 788 ه.ق یورش های خود به ایران را آغاز کرد و موفق به تصرف و قتل عام بسیاری از شهرهای ایران از جمله اصفهان گردید. تیمور و جانشینانش بسیاری از شهرهای ایران را تصرف و سرانجام با شکست قرایوسف در 823 ه.ق عملاً به حکومت قراقویونلوها پایان داد. به دلیل اینکه تیموریان وارث تشکیلات وسازمان اجتماعی ونظامی مغولان در ایران بودند، ارتش آنها نیز همان سازمان را داشت. فرماندهان بزرگ ارتش همان خان ها و روسای قبایل (نویان ها) بودند. لشگریان به دو دسته سواره نظام و پیاده نظام تقسیم می شدند و نفرات هر دو بخش مانند عصر مغول به گروه های تومان، هزاره، صده و دهه قابل تفکیک بودند. نحوه سربازگیری به هنگام جنگ چنین بود که ابتدا عناصر ورزیده از هسته مرکزی انتخاب شده و آنگاه تعدادی نیرو از اقوام و ملل گوناگون تحت سلطه امرای محلی و سیورغال داران (مقامات عالی رتبه نظامی که مالک زمین های وسیع نیز بودند) تأمین می گردید. بقیه افراد هم از طریق صدور پرلیغ (فرمان) سراسری سلطان مبنی بر بسیج قوا فراخوانده می شدند. جنگ افزارهای تهاجمی و تدافعی ارتش تیموریان عبارت بودند از: شمشیر، تیر و کمان، نیزه، گرز،سپر، خنجر، جوشن، کلاه خود وکمند. همچنین آلات و تجهیزات دیگری چون منجنیق، فلاخن، نردبان ها آتش اندازها نیز در این ارتش وجود داشت. به عقیده برخی از مورخین، عصر تیموری عصر شکوفایی صنایع و تسلیحات نظامی بوده است. تیموریان در جنگ های خود از تاکتیک های خاصی بهره می بردند. گاهی اوقات که فتح حصار شهر مشکل بود، در نزدیکی آن، برجی بلند می ساختند که به آن مجاور می گفتند. آنگاه یگانهای ویژه از جمله سنگ اندازان و تیراندازان تجهیزات خود را بر بالای آن مستقر و شهر را مورد حمله بی امان قرار می دادند. لشگریان تیموری به هنگام جنگ در سه جناح جوانفار (چپ)، برانفار (راست)، و قول (قلب) سازماندهی شده و شاه و فرمانده کل ارتش در قلب لشگریان قرار می گرفت. آنها پس از صف آرایی های گوناگون برا ی آغاز نبرد موسیقی جنگی نواخته و جنگاوران یرغو کشیده و سورن می نواختند یعنی با نعره هایی چون « حمله » رعشه بر اندام دشمن می انداختند. آنها پس از هر پیروزی نقاره شادیانه نواخته و گاه از سرهای کشته شدگان دشمن، مناره می ساختند و فتح نامه های خود را به وسیله ایلچیان مخصوص و پیک ها به اطراف و اکناف می فرستادند. پس از تیموریان، صفویه بر سر کار آمد. سلسله صفویه در 905 قمری توسط شاه اسماعیل یر سر کار آمد. ارتش این عصر را تا زمان قدرت گرفتن شاه عباس، عمدتاً سواره نظام چادرنشین تشکیل می داد که با خانواده ها و حتی چهار پایانشان در جنگ شرکت می کردند. با روی کار آمدن شاه عباس، رمز مؤفقیت ارتش عثمانی در نظم، سازماندهی مناسب و استفاده از سلاح های پیشرفته تشخیص داده شد. در همین عصر بود که تفنگ های فیتیله ای و طپانچه ای در اختیار جنگاوران قرار گرفت. هسته ارتش صفوی را سپاهیان قزلباش تشکیل می داد که در زمان شاه عباس، استعداد آن در حدود 30000 نفر بوده و از دو بخش سواره نظام و پیاده نظام تشکیل می شد. کلیه این عناصر نظامی، مواجب و تمامی تجهیزات خود را از دستگاه شاهی و زیر نظر خود شاه دریافت می کردند. بخش دیگری از نظامیان دوره صفویه را قوای محلی تشکیل می داد که تحت امر حکام ایالات بوده و به خرج و هزینه آنها نگهداری می شد و خود شامل دو دسته سواره نظام و پیاده نظام بود. به طور کلی سواره نظام عصر پهلوی به سه دسته قزلباش، قوللر و قورچی لر تشکیل می شد. قزلباش ها که در واقع همان نیروهای قدیمی ارتش صفویه بودند و بخش محافظه کار و سنتی ارتش صفوی را تشکیل می دادند. قوللرها که عمدتاً اهل گرجستان بودند و از دوران کودکی در ارتش حاضر و تعلیم می یافتند و در واقع نیروی مقابل در برابر نفوذ بیش از حد قزلباش ها محسوب می شدند.و در نهایت قورچی لر که همان گارد سلطنتی و حافظ و نگهبانان شاه به شمار می رفتند. سلاح سواره نظام این عصر شامل شمشیر کج، یک جفت طپانچه، نیزه و تیر و کمان بود. آنها سوارانی چیره دست بودند و در حین حرکت با اسب می توانستند با مهارت از تجهیزات و سلاح های خود استفاده نمایند. بخش دیگر ارتش صفوی را پیاده نظام تشکیل می داد که عمدتاً از روستائیان و دهقانان تأمین نفر می شد. با گسترش قلمرو صفوی و نیاز به راهپیمایی های طولانی، کم کم در اختیار این گروه نیز اسب قرار داده شد. صفویان در تأمین نیروهای پیاده، اشرار و بیکاران که مزاحمت های اجتماعی برای افراد شهرها و روستاها ایجاد می کردند را نیز مد نظر قرار می دادند. بدین ترتیب هم به تأمین نفرات پرداخته و هم از جامعه شهری و روستایی دفع شر می کردند. در این عصر برخی از کودکان را از سن دو سالگی در ارتش عضو کرده و برایشان مقرری در نظر می گرفتند. این مواجب تا پایان عمر آن سرباز و حتی اخلاف وی باقی می ماند زیرا همین که یک سرباز کشته می شد و یا می مرد، یکی از بستگانش به خدمت ارتش در می آمد. علاوه بر دو گروه اصلی سواره نظام و پیاده نظام، گروه مسلح دیگری نیز در ارتش صفوی مشغول به خدمت بوده و آن غلامانی بودندکه امیران قفقاز، گرجستان، داغستان و دیگر ولایات تحت سیطره صفویان، برای شاه هدیه می فرستادند و یا خود دربار اقدام به خرید آنان می کرد. تعداد آنها را در حدود 15000 نفر ذکر کرده اند و آمده است که این گروه اول بار در عصر شاه عباس به وجود آمد. با این هدف که دیگر بر قزلباش ها تکیه نشود. جزایریان که گروه کوچک دیگری از نیروهای مسلح عصر صفوی بودند، در زمان شاه عباس دوم و به منظور حفاظت از شخص شاه گردهم آمدند. تعداد آنها حدوداً 600 نفر و عمدتاً بلند قد و با اندام هایی قوی بوده است. افراد توپخانه نیز گروه دیگری از نیروهای ارتش صفوی را تشکیل می دادند که در واقع بخش مهمی از بنیاد ارتش محسوب می شده است.
به طور کلی توپ های توپخانه ارتش ایران از چند طرق تامین می شد:
1- غنائم جنگی که طی نبردهای مختلف از عثمانی ها به دست می آمد.
2- غنائم جنگی حاصل از پیروزی بر پرتغالی ها در خلیج فارس.
3- کارخانه توپ سازی که به همت برادران شرلی در اصفهان تأسیس شده بود.
4- پناهندگی بایزید، شاهزاده عثمانی به دربار شاه طهماسب که سی عراده توپ به همراه خود آورده بود و
5- کارگاههای ثابت و سیار توپ سازی که توسط نیروهای ارتش اداره می شد.
به طور کلی تعداد توپ های ایران در اوج قدرت صفویه را در حدود 500 عراده در شمرده اند. ارتش قدرتمند صفوی، در پی بی کفایتی آخرین سلاطین این سلسله در برابر هجوم افغان ها شکست خورد اما محمود افغان نیز نتوانست بر آشفتگی های سیاسی و نظامی فائق شود. اونیز در نهایت در پی چند دستگی ها و اختلاف با سایر افغان ها سر تسلیم فرود آورد. در چنین آشفته بازاری سردار بزرگی به نام نادر که از ایل افشار بود، سر برآورد و با غلبه بر دیگر رقیبان خود مانند ملک محمود سیستانی و فتحعلی خان قاجار، قدرت را در دست گرفت. او در ادامه سرکوب خوانین سرکش خراسان، سرانجام توانست سپاهیان اشرف افغان را در نبردهای مهماندوست و مورچه خورت شکست داده و با غلبه بر عثمانی ها، دشمن دیرینه ایران، در 1148 ق تاجگذاری نماید. سازمان ارتش عصر افشاریه، تفاوت چندانی با ارتش صفوی نداشت. زیرا دوران قدرت و حکمرانی افشاریه، بسیار کوتاه و منحصر به عمر 12 ساله نادر شاه بود که عملاً فرصت چندانی برای تغییر و تحول و یا اصلاحات به دست نیاورد. ارتش بزرگ نادر ترکیب بسیار ناهمگونی داشت و از جنگاوران ایلات و عشایر متفاوت تشکیل می شد. نیروهای خارجی از جمله هندی، ازبک، گرجی، ارمنی ترکمان و … نیز در ارتش نادر شاه حضور داشتند که عمدتاً در پی سفرهای جنگی ظفرمند نادر به هسته اصلی پیوسته بودند. همچنین بسیاری از لشکریان افغان ها پس از تحمل شکست، برای نجات از گرسنگی و مرگ به خدمت ارتش نادر شاه در آمده بودند که این جنگجویان بعدها در نبردهای مهم کوهستانی علیه عثمانی ها نقش بسیار ارزنده ای ایفا نمودند. ارتش نادر شاه از چند گروه تشکیل می شد. اول گارد سلطنتی که تعداد نفرات آن را در حدود ده هزار نفر ذکر کرده اند. دوم غلامان و بندگان شاه که با استعداد سه هزار نفر، مؤظف به حضور در پایتخت بودند و سوم سپاهیان ایلات و عشایر که به فرمان شاه در مواقع نبرد گرد هم می آمدند. جنگاوران عصر افشاری عمدتاً سواره نظام بودند که با سلاح و مرکب شخصی در نبردها حاضر می شدند و این موضوع خود بزرگترین عیب ارتش نادر محسوب می شد چرا که این نیروها بیش از هر چیز به فکر حفظ دارایی های خود بودند. با این حال نادر شاه تأکید بسیاری بر تشویق نظامیان داشت و پس از پیروزی به جنگاوران دلیر خود خلعت و انعام می داد. سلاح های عمده نظامیان این عصر عبارت بودند از: توپ، خمپاره، زنبورک، نارنجک، تفنگ فیتیله ای و چخماقی، طپانچه، جزایر ( تفنگ هایی که بر روی سه پایه سوار می شدند ) گرز، شمشیر، نیزه، خنجر و تیر و کمان. زنبورک سلاحی بود که با باروت، گلوله های آهنی پرتاب می کرد و عمدتاً بر روی کوهان شتر قرار داده می شد.
به طور کلی نادر شاه خود در امر ارتش و سپاهیگری موفق بود اما پس از وی ارتش از هم پاشید و هر کدام از خان ها و سرداران بزرگ او بخش هایی از آن را به دنبال خود کشاندند. پس از سقوط افشاریه کریم خان زند قدرت گرفت و سلسله زندیه را بنیان نهاد. او پسر ایتاق خان، یکی از جنگاوران مورد توجه شاهان افشار بود و خود نیز در فن تیر اندازی، شمشیر زنی و نیزه افکنی مهارت فراوان داشت. او در زمان ابراهیم شاه افشار، مأمور سرکوبی برخی از ایلات یاغی عراق شد و از این رهگذر به واسطه نبوغ نظامی اش، شهرت فراوانی به دست آورد. کریم خان مصمم به شکست محمد حسن خان قاجار بود. او با سپاهی 45 هزار نفری عازم گرگان شد تا نیروهای محمد حسن خان را در هم کوبد اما موفق به گشودن قلعه نشد. به ناچار به تهران بازگشت و با سپاه خود به اصفهان و شیراز رفت و در شیراز بر سریر قدرت نشست. او سالها بعد محمد حسن خان و دیگر خان های یاغی و سرکش را شکست داد. کریم خان در طول حکومت خود از درگیری با سایر ممالک حذر کرد و به آبادانی و برقراری نظم و آرامش در کشور همت گماشت. ایران در عهد کریم خان با آرامش همراه بود اما پس از فوت او در 1193 ق نزاع بر سر قدرت دوباره رونق گرفت و فقر، فلاکت و نا آرامی دوباره دامنگیر ایرانیان شد. جانشین کریم خان، لطفعلی خان زند با خیانت حاج ابراهیم کلانتر مغلوب آغا محمد خان قاجار، فرزند محمد حسن خان شد و بدین ترتیب پادشاهی زندیه نیز فرو پاشید و در اختیار سلاطین قاجار قرار گرفت. سازمان ارتش عهد زندیه نیز مانند دوران صفویه و افشاریه بود و چند گروه پیاده نظام و سواره نظام، گارد، نیروهای نامنظم و توپخانه را شامل می شد. افراد پیاده نظام توسط خان ها و رؤسای طوایف از بین افراد قبایل و ایلات انتخاب و بسیج می شدند. آنها پس از تجهیز به میدان های نبرد اعزام و اگر زنده می ماندند به وطن خود باز می گشتند. سلاح های اصلی این گروه عبارت بودند از: تفنگ سر پر فیتیله ای، نیزه، خنجر، سپر، گرز و شمشیر. گردان های پیاده نظام را که مسلح به تفنگ بودند تفنگچی می گفتند و فرماده آنها نیز تفنگ چی باشی نام داشت. نیروهای سواره نظام نیز از میان سوارکاران ماهر و چالاک ایلات و قبایل برگزیده می شدند و تحت فرماندهی رئیس ایل یا طایفه خود قرار می گرفتند. افراد گارد در واقع نیروهای نگهبان شاه، حکام و فرماندهان ایلات و ولایات بودند و نیروهای نامنظم نیز در واقع چریک های ایالات بوده و از میان قبایل مختلف انتخاب می شدند. گروه توپخانه یکی از مهمترین ارکان ارتش زندیه بود و به فرمانده آنها توپچی باشی می گفتند. کریم خان اهمیت ویژه ای به رسته توپخانه می داد. در منابع تاریخی آمده است که هنگامی که وی در محاصره سپاهیان افشار قرار گرفته بود، به نجاران دستور داد تنه دو درخت را خالی کنند و به شکل توپ درآورند. آنگاه چند گلوله از سنگ تراشیده و آنرا شلیک کردند که اتفاقاً یکی از آنها باعث کشته شدن سردار سپاه افشار و متواری شدن محاصره کنندگان شد. با فرار لشکریان افشار 10 توپ و 10 خمپاره به غنیمت گرفته شد و از این زمان کریم خان توانست به داشتن توپخانه امیدوار شود. فرماندهی و درجه های نظامی عصر زندیه که از گذشته به ارث رسیده بود عبارت بودند از: ده باشی، پنجاه باشی، یوز باشی، بش یوز باشی، مین باشی و ایکی مین باشی که به ترتیب فرماندهان گروه های 10 نفره، 50 نفره، 100 نفره، 500 نفره، 1000 نفره و 2000 نفره بودند. مین باشی ها تحت نظر یک سلطان (سروان)، سلطان ها تحت نظر یک خان و خان ها تحت نظر فرمانده کل قوا یعنی شاه ( خان بزرگ ) قرار داشتند. در ارتش زندیه علاوه بر توپ و خمپاره از زنبورک و قلعه کوب نیز استفاده می شد. در سفر نامه نیپور آمده است: ” افسران بلند پایه کلاهی بر روی سر می نهادند که دور آن چیزی شبیه شال پیچیده می شد. نظامیان، چه افسر، چه درجه دارو چه سرباز عادی همگی، جا فشنگی را در زیر بازوی چپ، روی کمر و انبان باروتشان را در سمت راست می بستند… شمشیر ها نیز در سمت چپ آویخته می شد. شلوار نظامیان ارشد، پارچه نخی راه راه، ابریشمی و گشاد بود که به خاطر چکمه های بلند مشکی فقط تا زیر زانو، جای ورود به داخل چکمه دیده می شد.
با سقوط سلسله زندیه، قاجار ها به قدرت رسیدند. آنها طایفه ای ترک زبان بودند که با لشکر کشی مغول ها به ایران آمدند. فتحعلی خان قاجار مدت ها از مقربین شاه طهماسب صفوی بود. پسرش محمد حسن خان در زمان نادر شاه و کریم خان یاغیگری می کرد و بار ها با آنها جنگید ولی سرانجام مغلوب کریم خان زند زند شد و دو پسرش، تحت الحمایه وکیل الرعایا قرار گرفتند. با مرگ کریم خان کشمکش بر سر قدرت دوباره آغاز شد. آغا محمد خان، فرزند محمد حسن خان قاجار موفق به تسلط بر لطفعلی خان زند شد و در 1200 ق سلسله قاجار را به حکومت رساند. او در 1210 ق رسماً در کاخ گلستان تهران تاجگذاری کرد. آغا محمد خان در امر سپاهیگری حساسیت ویژه داشت به طوری که رعایت حال نظامیان را نموده و حتی المقدور وسایل آسایش و تفریح آنان را مهیا می کرد. او به آموزش ورزشهای رزمی و آموزش فنون نظامی تأکید خاص داشت و با دعوت از چند تن از افسران روسی به تعلیم قوای نظامی خود در قزوین پرداخت. این امر در زمان جانشینان آغا محمد خان نیز ادامه یافت. در دوره فتحلی شاه، اسلحه و مهمات فراوانی برای قشون ایران خریداری گردید و یک هیئت 27 نفره از درجه داران و افسران فرانسوی جهت تعلیم نظامیان به ایران آمد. این هیئت یک کارخانه توپ ریزی در اصفهان تأسیس و یک زرادخانه در تهران دایر کرد. عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه نیز در آذربایجان به انسجام قشون پرداخت و با مطالعه بر روی نظامنامه پیاده نظام ارتش فرانسه، سعی در سازماندهی و یکپارچه کردن آن نمود. او به بررسی جزئیات ساختمان سربازخانه ها، زرادخانه ها و کارگاه های اسلحه سازی و باروت کوبی، توپ ریزی و ایجاد انضباط و تغییر لباس نظامیان، مصر بود. در این دوران علاوه بر استفاده از افسران فرانسوی و انگلیسی، سعی شد که با اعزام دانشجو به خارج از کشور، از دانش فنی آنها در گسترش صنایع نظامی استفاده شود. به طور کلی مشخصات ارتش ایران تا پایان حکومت فتحعلی شاه و طبق منابع و سفر نامه های آن عصر، بدین صورت بود: ” پیاده نظام لباسش آبی یا قرمز انگلیسی بود و لباس توپچی ها آبی رنگ. نوار لباس صاحب منصبان نظامی، نقره ای یا طلایی بود. شلوارها عمدتاً سفید و گشاد و کلاهی از پوست بره بر سر داشتند و چکمه ها و تفنگ ها هم عمدتاً انگلیسی بود. افراد توپخانه و سواره نظام قداره انگلیسی داشتند و پیاده نظام نیز سر نیزه به کار می برد. ” محمد شاه، دیگر پادشاه قاجار در دوران پانزده ساله حکومت خود به دلیل درگیری با شورش ها و دخالت عثمانیان، انگلیسی ها و روس ها فرصت چندانی برای ادامه اصلاحات در ارتش نیافت. در زمان او نیز از مربیان روسی و انگلیسی در تعلیم نظامیان استفاده شد و تجهیزاتی از انگلستان خریداری گردید. منفعت جویی بیش از حد روس ها و تیرگی روابط با انگلیس در پی مسأله هرات، محمد شاه را متوسل به فرانسویان کرد. کلمباری- مهندس قورخانه- در نوشته های خود، ارتش ایران در زمان محمد شاه را چنین توصیف کرده است:” ارتش ایران از یک قشون منظم پیاده و آتشبار و یک قشون نا منظم تفنگچی و سوار مشتمل بر 82 گروهان تشکیل می شد. تفنگچیان قدیمی ترین واحد پیاده نظام قشون ایرانند که از عصر صفویه باقی مانده و از میان روستاییان انتخاب می شدند. سواره نظام از مردم ایلات و عشایر و افسران سواره از رؤسای تیره ها و طایفه ها بودند. افراد قشون نا منظم، در زمان صلح در ایل و قبیله و روستاهای خود، به کار و زندگی عادی خود می پرداختند ولی در زمان جنگ دوباره گرد هم می آمدند. این سواره نظام نا منظم حدود 190 هزار و سواره نظام منظم در حدود ده هزار نفر بودند. آتشبار ایران دو نوع بود. یک نوع توپ هایی که با اسب حمل می شدند و نوع دیگر زنبورک بود که بر شتر حمل می گشت. دسته های موزیک نظامی ایرانیان از نقاره چیان تشکیل می شدند و سازهای آنان همان آلات نقاره خانه بود. لباس نظامیان نیم تنه آبی با مغزی های قرمز، شلوار کتانی گشاد و آبی با چکمه های بلند مشکی، ردایی خاکستری آستین بلند، کلاه استرخانی و حمایل سفید رنگ بود. حاجی میرزا آقاسی قورخانه تهران را تأسیس کرد و در طی هشت سال 600 توپ برنزی، 200 خمپاره، توپ کوچک، تفنگ چخماقی و مقادیر زیادی مهمات ساختند. محمد شاه قاجار در 1264ق از دنیا رفت. اداره امور به مدت 40 روز در دست همسرش -مهد علیا- افتاد و در این مدت، ناصر الدین میرزا به همراه بیست هزار سرباز و یک گروهان توپخانه صحرایی، خود را از آذزبایجان به تهران رساند و بر تخت شاهی نشست. او در نخستین اقدام خود میرزا تقی خان امیر کبیر را به صدارت برگزید. امیرکبیر از همان اوایل کار خود، اقداماتی که عباس میرزا آغاز کرده بود را ادامه داد و اصلاحات در ارتش را در پی گرفت. او به جهت آشنایی با امور سپاهیگری به کمک مربیان خارجی به تشکیل سپاهی جدید پرداخت. امیر کبیر چندین مربی خارجی را که عمدتاً از کشورهای بی طرف بودند را برای تنظیم امور نظامی و سازماندهی افسران عالیرتبه، استخدام کرد. او در ادامه، نظامنامه 24 ماده ای قشون را تنطیم و برخی معایب سربازگیری در گذشته را مرتفع نمود. به عنوان مثال، اهالی کاشان و گیلان که تأمین کننده منسوجات جامعه بودند از خدمت نظام معاف شدند و اهالی خراسان که دائماً در حال درگیری با ترکمانان بودند، ترغیب به سواد آموزی شدند. امیر کبیر بخش عمده قشون ایران را از ناحیه آذربایجان انتخاب کرد. او مقرر کرد که هر فرد از جامعه مؤظف است سالانه ده من گندم به دولت بدهد تا نان سربازخانه ها تأمین گردد و تا زمانی که سرباز در خدمت است یک نفر ازاهالی محل وی باید خدمت خانواده او را قبول کند و هر روز یک ساعت از وقت خود را صرف خدمت به خانواده سرباز کند. هر یک از متولین که تمایلی به سرباز شدن فرزندانشان را نداشتند، با پرداخت یکصد تومان به دولت خدمت آنها را خریداری می کردند. از بین هر ده نفر رعیت، یک نفر به خدمت فرستاده می شد. مدت سربازی 12 سال بود که از 21 سالگی تا 33 سالگی سرباز را شامل می شد. سربازان در طول این 12 سال، چهار سال بر سر خدمت حاضر شده و هشت سال بقیه را در مرخصی به سر می بردند. بدین ترتیب هر ساله سه هزار نفر بر سر خدمت حاضر بودند و هر گاه که به بیش از این مقدار نیاز بود، از عشایر و افراد چریک استفاده می شد. تعداد و بخش های ارتش ایران در عصر امیر کبیر را می توان چنین گزارش کرد:
1- پنجاه فوج یا هنگ پیاده نظام که هر یک مرکب از 1000 نفر و تحت فرماندهی یک سرهنگ بود.
2- سواره نظام که مشتمل بر دوازده واحد بود و به دو گروه غلام رکاب و غلام سوار تقسیم بندی می شد. دسته غلام رکاب که گارد شاه و ولیعهد بودند، شامل 400 سوار و دسته غلام سوار یا سواره نظام معمولی که هر هزار نفر آنها تحت فرماندهی یک سلطان ( سروان ) قرار می گرفتند.
3- دویست نفر توپچی
4- دویست نفر زنبورکچی
5- چندین فوج شتر سوار برای بلوچستان و کرمان
6- چندین فوج مرزی برای حراست و نگهداری از سرحدات مرزی.
این سازمان ارتش تا مدتی پس از قتل امیر کبیر باقی ماند و پس از آن دستخوش تغییر و تحول شد. پس از ترور ناصر الدین شاه و روی کار آمدن مظفر الدین میرزا، ارتش بسیار ضعیف شد. مظفرالدین شاه فردی بیمار و ناتوان بود و قدرت اداره امور کشوری و لشکری را نداشت. درباریان و اشراف از ضعف شاه بهره برده و به منظور تسلط بر ارتش، وزارت جنگ ( سرداری کل سپاه ) که بعد از صدر اعظم بالاترین مقام مملکتی بود را به محمد باقر خان سردار اکرم سپردند. با وقوع انقلاب مشروطه اولین قانون اساسی ایران تنظیم و به امضای شاه رسید. با وجود توجهات زیادی که به ارتش در این قانون شده بود، باز هم تأثیرات کیفی چندانی در امور نظامی از جمله امور آموزشی، انضباط و تجهیزات لازم مشاهده نشد. اگر چه در منابع تاریخی و مکاتبات اداری دولت از 74 فوج نظامی نام برده شده، اما حد اکثر ده درصد از قشون، حاضر به خدمت بودند و ضمن نداشتن آموزش کافی و سازمان مناسب، تحت نظر حکام محلی انجام وظیفه می کردند. آنها در روزهای به خصوصی، در سربازخانه حاضر و پس از حضور و غیاب و گاهی نیز یک رژه کوتاه، دوباره به دنبال کسب و کار خود می رفتند. با کمبود آذوقه و مسکن، سربازان مجبور بودند که در خارج از ارتش به اموری چون دربانی خانه های اعیان و اشراف، امور خانگی نظیر بچه داری و آشپزی و نیز در برخی موارد، عملگی، قصابی و یا عطاری بپردازند. سربازانی که در خارج از پادگان بودند، جهت رفع گرسنگی، گاهی اوقات مجبور بودند از گیاهان و یا علوفه تغذیه کنند. مظفرالدین شاه در سفر دوم خود به اروپا یک ناو کوچک به مبلغ 14485 تومان برای آبهای منطقه خلیج فارس خریداری نمود. شاید این امر را بتوان تنها حرکت مفید برای ارتش در این عصر دانست. پس از درگذشت مظفرالدین شاه فرزندش محمد علی میرزا بر تخت نشست. او از 1313 ه.ق که به ولیعهدی رسید فرماندهی کل قوای مسلح آذربایجان را عهده دار بود و همین امر روحیه نظامی گری را در وی تقویت کرده بود. او پس از رسیدن به حکومت در 1324 ق تقویت ارتش را سرلوحه کار خود قرار داد و به شدت با مشروطه و مشروطه طلبان به مبارزه برخاست. وزارت جنگ که در این عصر اختیارات گسترده تری یافت، شامل ادارات بیشتری شد که از جمله آنها اداره مخزن نظامی، اداره قورخانه، اداره توپخانه، اداره کارخانجات نظامی، اداره اتاماژور، اداره تأسیسات نظامی، اداره سواره نظام، اداره پیاده نظام، اداره محاکمات عسکریه و اداره بحریه بود. شاهزادگان قاجار نیز با نیروهای مسلح تحت امر خود به حمایت از شاه پرداخته و به نیروهای ضد مشروطه تبدیل شدند. زمانی که کامران میرزا، وزیر جنگ، حقوق قشون را جهت مصارف شخصی به تعویق انداخت، دو دستگی در ارتش پدیدار شد و عده ای از نظامیان را متمایل به مشروطه کرد. با سوء قصد نا فرجامی که در 1326 ق به جان شاه شد، بهانه مناسبی برای سرکوب تمام عیار مشروطه طلبان به دست آمد. بنابراین به دستور شاه، عده ای مسلح، مرکب از 250 سوار، 25 نفر پیاده و 4 توپ، تحت حمایت سواره نظام قزاق تهران و به فرماندهی کلنل لیاخوف روسی مجلس را به توپ بستند. در ادامه سرکوب مشروطه خواهان، محمد علی شاه فوج های متعددی را روانه شهر های مختلف کرد. در این دوره نیز سازمان ارتش راه انحطاط را می پیمود و به دلیل متکی بودن شاه به روس ها، روز به روز نفوذ آنها در بریگارد قزاق و ارتش بیشتر می شد. در این دوره به جای اینکه از ارتش در دفاع از کشور استفاده شود، در سرکوب مردم استفاده شد. مامونتف، خبرنگار مجله نظامی روسیه در خاطرات خود وضعیت ارتش ایران را در این عصر چنین توصیف می کند:” تمام نیرو و تجهیزات بریگارد قزاق را فقط چند فوج سوار، یک گردان پیاده، دو آتشبار چهار توپه و یک گروهان مسلسل تشکیل می دهد. استخدام داوطلبان از بین ولگردان تنبل انجام می شود. لباس سربازان به لباس مردم شباهت دارد که با کیسه های به دوش انداخته راه می روند و با چوب در کوچه ها ولگردی می کنند. غالباً این سربازان مشغول صرافی یا دلالی هستند. روح سربازی و فهم انضباط و وظیفه، اصلاً وجود ندارد. وفاداری سربازان به شاه مشکوک است و اصلاً برای آنها فرقی نمی کند که چه کسی بر تخت شاهی قرار گرفته است.” با شکست استبداد صغیر محمد علی شاه و فرار وی به روسیه، ولیعهدش، احمد میرزا که نوجوان بود، شاه شد. در این دوران مشروطه خواهان قدرت یافته و زمام امور کشور را در دست گرفتند. اوضاع نا بسامان داخلی در پی وقوع جنگ جهانی اول آشفته تر شد و دولت های روسیه و عثمانی، فرصت را برای اشغال خاک ایران مناسب یافتند. هر چند که ایران در این جنگ اعلام بی طرفی کرد، اما روسیه و انگلیس دست بردار نبودند و دخالت های آنان در امور داخلی ایران روز به روز افزایش می یافت. در این اوضاع از ارتش جز نامی و از نیروهای مسلح جز شبحی در سراسر کشور باقی نماند. روسیه برای پیشبرد اهداف خود نفوذ فوق العاده ای در بریگارد قزاق پیدا کرد. بنابراین یگان های قزاق مرکزی و شمالی ایران گسترش یافته و بریگارد قزاق یا همان تیپ قزاق به دیویزیون قزاق ( لشکر قزاق) تبدیل شد.
به طور کلی تمامی نیروهای مسلح ایران در این دوران به صورت زیر بوده است:
1- قشون جنوب ایران تحت امر یک مقام انگلیسی به تعداد 5400 نفر
2- دیویزیون قزاق که توسط روس ها تشکیل و از جانب دولت ایران تأمین هزینه می شد و استعدادی در حدود 8200 نفر داشت. 3- بریگارد مرکزی که در پایتخت مستقر بود و جمعیت حدو 2300 نفر را شامل می شد.
4- نظام ایالات و ولایات که از افراد نواحی مختلف در آن حضور داشتند و عده آنها به 1000 نفر می رسید.
5- قوای داوطلب شرقی که به دو قسمت چریک های خراسان و سیستان تقسیم می شدند و توسط انگلیسی ها و به منظور جلوگیری از اغتشاش در شرق کشور تشکیل تشکیل شده بود.
6- ژاندارمری که آثاری از ژاندرمری قدیم سوئد بود و تعداد آن به 11 هزار و 342 نفر مجهز به 4511 رأس اسب می رسید.
7- امنیه که در اکثر ولایات و ایالات برای محافظت از راه ها به وجود آمد و توسط حکام محلی اداره می شد.
8- قوای پلیس که فقط در شهرهای تهران، قزوین، رشت، و مشهد ایجاد شد و تعدادشان به تعداد 2250 نفر می رسید و
9- پلیس ایالات و ولایات که توسط حکام محلی اداره می شدند و از حیث اخلاقی شهرت به بدی داشتند.