ضرورت امر به معروف و نهی از منکر

ضرورت امر به معروف و نهی از منکر

دیدگاه های محقّق سبزواری
به نظر سبزواری، نه تنها امر به معروف و نهی از منکر واجب است، بلکه از «واجبات عظیمه اسلام است و امر دین و نظام ملک و ملت به آن مستقیم می شود و اگر مردم دست از این بردارند، فاسقان و فاجران را بر اعمال زشت و ناخوش که مرتکب آن می شوند تعزیر نکنند و به خود گذارند، فساد سرایت کند… و مرتبه مرتبه آفت عام گردد و طبایع بهایم و سباع در میان بنی نوع انسان شایع می گردد… و هرج و مرج در همه اوضاع به هم رسد».(1)
وی در این زمینه به آیات و روایاتی استناد کرده است، از جمله آیه ی:
ولتکن منکم أمّهُ یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و أولئک هم المفلحون.(2)
همچنین روایتی مفصل از امام باقر(علیه السّلام) که در بخشی از آن آمده است:
به درستی که امر به معروف و نهی از منکر راه پیغمبران و منهاج صالحان است و فریضه ای است عظیمه که به آن قائم می شود فرایض و امن می شود راه ها و حلال می شود کسب ها و رد می شود مظلمه ها و معمور می گردد زمین و داد خواسته می شود از دشمنان و مستقیم می شود امر.
ملاحظه می شود که وی به امر به معروف و نهی از منکر نگرشی صرفاً دینی نداشته، بلکه از موضع یک مصلح اجتماعی به آن نظر کرده است.

اقسام امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر دارای دو قسم است:
1- واجب: امر کردن به واجبات و نهی کردن از کارهای حرام، واجب است.
2- مستحب: امر کردن به مستحبات و نهی کردن از مکروهات، مستحب است.

شرایط امر به معروف و نهی از منکر
سبزواری برای امر به معروف و نهی از منکر شروطی برمی شمرد، بنابراین آمر به معروف و ناهی از منکر باید شرایط زیر را دارا باشند:
1- آمران و ناهیان، عالم و دانای به « معروف» و «منکر» باشند و «بدی» و «نیکی» فعل را از راه سند صحیح بدانند. لازم است بدی و نیکی فعل از ضروریات و قطعیات باشد و هیچ گونه اختلافی درباره ی آن نباشد؛ به عبارت دیگر، آمر و ناهی باید که آن فعل به اعتقاد فاعل حرام است و نیز فعلی را که از او نهی می کند، «جهت اباحه» ندارد.
نتیجه بحث به زبان سبزواری چنین است:
تا جمیع احتمالات برطرف نشود و راه عذر بالکلیه مسدود نباشد متعرض نباید شد… تا معصیت ثابت نباشد، متعرض کسی نباید شد و در مقام نهی در نباید آمد و تفحص و تجسس نباید کرد و متعرض اندرون خانه ی مردم نباید شد و سخنان غمّازان و ساعیان را نباید شنید.
وی جمله ای مهم تر از همه این حرف ها دارد و آن این که «اگر فسقی از کسی ظاهر شود و به ثبوت برسد، در مقام منع و انکار باید شد».(3)
وی برای اثبات سخنان خویش به ایات و روایاتی استناد کرده است، از جمله روایتی از حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود:
من ستر مسلماً ستره الله فی الدنیا و الاخره:( 4) هر که عیب و گناه مسلمانی را بپوشد، خدای عز و جل گناهان او را در دنیا و آخرت پوشیده دارد.
نیز به آیه ی « ولاتجسسوا »(5) تمسک کرده است؛
2- از شرایط امر به معروف و نهی از منکر تأثیر است؛ گرچه بعضی از علما احتمال تاثیر را کافی دانسته اند؛
3- ترک کننده ی «معروف » و انجام دهنده ی «منکر» بر کار خویش اصرار داشته باشند؛ پس اگر پشیمان شده باشند یا اصرار بر کار خویش نداشته باشند، نباید متعرض آنها شد؛
4- امر به معروف و نهی از منکر ضرری بر جان یا مال یا آبروی آمر و ناهی و یا دیگر مسلمانان نداشته باشد؛
از آن چه تاکنون گفته شد، به این نتیجه می رسیم که شرایط مذکور با آن چه در ابتدای بحث از سبزواری نقل کردیم سازگار نیست. به راستی اگر امر به معروف و نهی از منکر از واجبات عظیمه اسلام است، با شرایط مذکور و به ویژه شرط چهارم، چه تاثیر و نقشی می تواند داشته باشد؟
پاسخ این است که سبزواری یک مصلح است و نه انقلابی. بر همین اساس، در این بحث نیز روی سخن وی با پادشاه است که از این پس به آن اشاره خواهد شد، ضمن این که شرایط مذکور مربوط به حوزه ی عمل است؛ در حوزه ی عمل تأمین امنیت از وظایف حکومت است. بنابراین، سبزواری می تواند به مردم اجازه ی اقدام عملی بدهد. گرچه در ادامه خواهیم گفت که برای علما چنین حقی را قائل است که آن هم از این نظر است که وی شخص حکیم و مجتهد را بالاتر از پادشاه می داند.
به نظر سبزواری امر به معروف و نهی از منکر به دل مطلقاً واجب است و شرایط مذکور را ندارد. بنابراین، مردم لازم است به دل دوستدار کارهای نیک و بیزار از کارهای بد باشند.(6)

مراتب امر به معروف و نهی از منکر
در امر به معروف و نهی از منکر لازم است به ترتیب بر اساس مراتب زیر عمل شود:
1- اظهار کرامت؛
2- استفاده از زبان؛
3- نفرت و هجرت و دوری و خشونت قولی و فعلی؛
4- قهر و ضرب و تأدیب
« و تا غرض به نحو اسهل حاصل شود، تعدی به نحو اشد نباید کرد».(7)

وظایف پادشاهان در باب امر به معروف و نهی از منکر(تأسیس نهاد حسبه)
لزوم امر به معروف و نهی از منکر بر پادشاهان، به دلایل زیر، بیش از سایر افراد است:
1- اقتدار پادشاه از همه کس بیشتر و گسترده تر است؛
2- سخن پادشاه مطاع و متّبع است؛
3- اگر استفاده از ضرب و تأدیب لازم شود، در اختیار ایشان است؛
4- اگر برای دیگران زحمت و مشقّت و خطر دارد، برای ایشان چنین نیست؛
5-مردم همه بر دین و طریقه و مسلک پادشاه هستند، هرگاه پادشاه مایل به «صلاح» باشد و امر به معروف و نهی از منکر بکند، همه مردمان مایل به صلاح خواهند شد و آنها نیز امر به معروف و نهی از منکر خواهند کرد و در نتیجه «طریقه ی شرع و دین در میان خلق رواج تمام خواهد یافت».
سبزواری در این باره به حدیثی از امام صادق(علیه السّلام) استناد کرده که آن حضرت فرمود:
إنما هو علی القویّ المطاع العالم بالمعروف من المنکر لا علی الضعفه الذین لایهتدون سبیلاً؛(8) امر به معروف و نهی از منکر نیست مگر بر شخص صاحب قوّت، مطاع، دانای به معروف از منکر، نه بر ضعیفانی که راه به جایی نمی برند.
امر به معروف و نهی از منکر پادشاه دارای وجوه زیر است:
1- به حسب« قول »؛ لازم است پادشاهان به ویژه در مورد نزدیکان خود، پیوسته امر به خوبی و نهی از بدی کنند؛
2- ارسال فرمان ها و احکام( به تعبیر امروزی دستورالعمل و بخشنامه) به اطراف مملکت درباره امر به معروف و نهی از منکر، به ویژه به حکّام شرع و عرف دستور دهد که اهتمام به این امر داشته باشند، چنان که شاه طهماسب صفوی نیز چنین می کرد؛
3- وجه دیگر به حسب «فعل» است که خود دارای چند جهت است:
الف)نصب کسانی به عنوان محتسب در تمام شهرها. محتسب، از نظر سبزواری، فردی است امین، دین دار و خداترس که در از بین بردن منکرات تلاش می کند و اگر جایی ناتوان از برخورد با منکرات بود از حکّام شرع و عرف کمک می خواهد.
می دانیم که در دولت های مستقر در سرزمین های اسلامی نهادی به عنوان نهاد حسبه» وجود داشته که وظایف بسیار زیادی بر عهده ی آن بوده است. سبزواری از «نهاد حسبه» سخن نگفته است، بلکه تنها به شاه می گوید که کسانی را به عنوان محتسب در شهرها تعیین کند.

شرایط محتسبان
1- مسأله دان؛ 2- بی طمع؛ 3- امانت دار؛4- راستگو؛5- راست کردار؛ 6- سازش ناپذیر(عدم مداهنه)؛ 7- طرفدار افراد ضعیف؛ 8- طرفدار حق و خدا.

مراتب احتساب

1- شناخت منکر؛
منظور این است که باید بدی فعل و وقوع آن، بدون نیاز به کنجکاوی معلوم باشد. بنابراین، تجسس نباید کرد و یا «اگر کسی چیزی از آلات لهو در زیر جامه گرفته باشد، چنان که شکل آن ننماید، به دست استکشاف آن نکند و از همسایگان استخبار و استفسار از احوال فاسقان ننماید و به قدر امکان هتک ستر و افشای عیوب مسلمانان ننماید.»

2- تعریف و تعلیم به وعظ و نصیحت؛
از آن جا که«علت اقدام اکثر عوام بر منکران جهل است به حقیقت آن» و از طرف دیگر خاصیت طبیعی انسان چنان است که از کشف عیب خود استنکاف می کند و می رنجد، لازم است که محتسب با ملاطفت و مهربانی با افراد خاصی برخورد کند و این دستور خداوند است که می فرماید: « ادع إلی سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی أحسن».(9)

3- تعنیف و تغلیظ؛
اگر فرد خاطی به سخنان نرم او گوش فرا نداد و یا آن را به استهزا گرفت، نوبت به این مرحله می رسد. در این مرحله محتسب از سخنان درشت استفاده می کند، البته باید مراقب باشد که سخنانش فحش و یا دروغ نباشد و نیز از مقدار نیاز فراتر نرود و لازم است که این سخنان درشت از روی دلسوزی و مهربانی باشد و نه از باب نفسانیت و امثال آن.

4- تغییر منکرات؛
محتسبان لازم است منکرات را تغییر دهند، مثلاً اگر کسی خانه کسی را غصب کرده است، باید غاصب را از خانه بیرون کنند و خانه را به صاحبش برگردانند. در این مورد نیز باید مراقب باشند که بیش از مقدار لازم درشتی نکنند.

5- تهدید و تخویف؛
اگر موارد قبلی سود نبخشند، محتسب می تواند فرد خاطی را بترساند. البته لازم است که این تهدید، تهدید بر امری که اقدام بر آن حرام است نباشد، مثلاً نمی تواند بگوید: « اگر این کار ترک نکنی سرت ببرم»، ولی می تواند بگوید: « این کار بگذار وگرنه بر تو اقامه ی حد و تعزیر نمایم».

6- مباشرت ضرب؛
اگر همه مراحل قبلی مفید واقع نشد، نوبت به ضرب و تأدیب می رسد«و در این صورت لازم است که از حد تجاوز ننماید و به قدر ضرورت اقتصار کند».(10)
ب) پادشاهان که خود عامل به معروف بوده، از منکرات نیز پرهیز کنند؛ «چه عقل و نقل و تجربه شاهدند بر آن که هر سیرت و طریقت که پادشاهان متوجه آن شده اند، عامّه ی رعایا و کافّه ی اهالی مملکت آن پادشاه را رغبت صادق به جانب آن بوده».
ج)پادشاه باید اهل صلاح و علم را دوست داشته باشد و ایشان را تعظیم و تکریم کند، مناصب مناسب به ایشان بدهد، شفاعت و شکایت ایشان را در هر باب مؤثر داند، متکفل معاش ایشان باشد، حکّام و امرای شهرها را به تعظیم و تکریم ایشان مأمور سازد و احکام لازم در مورد تعظیم شریعت و دین و تعظیم اهل ملت و احیای مراسم شرع مبین به تمام شهرها بفرستد. در این صورت مردم در تحصیل علم و عمل کوشش خواهند نمود.
همچنین «بر پادشاه لازم است که محراب و منبر را که در اصل مکان پیغمبران و امامان است، از مردم باطل بی حاصل نگاه دارد… و همچنین کسانی که بر منابر موعظه کنند و تلقین امور دین می نموده باشند، باید که اهل آن باشند و عارف به احکام قرآن و احادیث باشند و اطلاع بر مذاهب و ادیان داشته باشند و بسیار کسان باشند که با قلّت معرفت و عدم وقوف علم بر منابر روند و عوام را فریب دهند و احکام ملل را فراخور خواهش خود باز نمایند و بسیار باشد که تجهیل افاضل و دانشمندان کنند، بلکه کسانی را که سخن ایشان را نفهمند، تکفیر کنند و به تفسیق تنها اکتفا ننمایند».(11)
عبارت فوق، روشنگر ابعاد احیاگرانه و اصلاحگرانه سبزواری حتی در باب احیای دین و اصلاح امور مذهبی است البته پیش از این گفتیم که وی در واقع به شاه اجازه می دهد که اقدامات مذکور را انجام بدهد و نه این که برای شاه، چنین اختیاراتی قائل باشد، زیرا همان گونه که خود تصریح کرده است، معروف و منکر طبق فتوای علما روشن می شود و بنابراین اصلاح امور مذکور باید طبق فتوای مجتهد باشد و سبزواری خود هم حکیم است و هم مجتهد:
کار امر به معروف و نهی از منکر بی اعانت و امداد علما صورت نمی یابد و منتظم نمی شود، چه معرفت معروف و منک به حکم و فتوای ایشان درست می آید.(12)
بنابراین، پادشاه نیز طبق فتوای علما دست به امر به معروف و نهی از منکر می زند.

وظایف علما در باب امر به معروف و نهی از منکر
به نظر سبزواری علما در باب امر به معروف و نهی از منکر می توانند بر اساس تشخیص خود عمل کنند و نیازی به اجازه از سلطان ندارند، بلکه وظیفه ی سلطان است که علمایی را که امر به معروف و نهی از منکر می کنند تقویت کند. وی می گوید:
اگر یکی از اهل علم و تقوا در مقام رفع منکری در آید، هر چند از قبل سلطان جهت این امر منصوب نباشد، سلطان بر او انکار ننماید و تقویت طرف خصوم نکند.(13)
وی در همین زمینه به داستانی اشاره کرده است که به نظر می رسد در ضمن آن می خواهد شاه عباس دوم را تهدید کند. این قصه مربوط به شکستن خُم های شراب معتضد به دست یک عالم است و می دانیم که عباس دوم نیز علاقه زیادی به شرابخواری داشته است. خلاصه حکایت این است که شیخ ابوالحسن نوری خُم های شرابی را که برای خلیفه معتضد می آوردند شکست و نگهبانان شیخ را به حضور معتضد آوردند که گفتگویی بین آن دو انجام شد:
معتضد بانگ بر شیخ زد و گفت: تو کیستی که این چنین گستاخی می کنی؟
شیخ گفت: من محتسبم.
– به امر که احتساب می کنی؟
– به امر خدا و رسول.
– تو را که محتسب گردانید؟
– آن که تو را پادشاهی داد، مرا محتسبی داد.
معتضد ساعتی سر در پیش افکند، آن گاه سر برآورد و گفت: تو را چه چیز آن داشت که این خُم ها شکستی؟
شیخ گفت: شفقت در حق تو و در حق رعیت تو.
– در حق من چگونه؟
– منکری که تو در ازاله ی آن تقصیر روا داشتی، آن را از تو منع کردم و تو را از گرفتاری آن در روز قیامت خلاصی دادم.
– در حق رعیت من چگونه؟
– بنابر آن که به ارتکاب تو محرّمات را، مردم بر معاصی دلیر شوند، چون تو از حرام باز ایستی، دیگران دلیری نتوانند کرد… غرضی نداشتم مگر خشنودی حق جل و علا.
معتضد به گریه درآمد و گفت: این کار تو را زیبنده است بعد از این هر منکری که ببینی منع کن! حکم کردیم که هیچ کس منع تو نکند.(14)
با توجه به این که زبان سبزواری در سخن گفتن با پادشاه به هنگام تذکر و تنبّه کنایی است و با توجه به جایگاهی که برای مجتهدان و حکما قائل است و با عنایت به علاقه ی مفرط عباس دوم به شراب، روشن است که در ضمن حکایت فوق، یادآوری و تأکید بر استقلال علما و تهدید نهفته است.

پی نوشت ها :

1-روضه، قسم اول، باب هفتم، فصل اول.
2- آل عمران(3) آیه 104.
3-روضه، قسم اول، باب هفتم، فصل اول.
4-محمد بن علی بن ابراهیم احسائی معروف به ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج1، ح95.
5- حجرات(49)، آیه 12.
6و7- روضه، قسم اول، باب هفتم، فصل اول.
8- الکافی، ج5، ص59، ح16؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج6، ح360.
9- نحل(16)آیه 125.
10-روضه، قسم اول، باب هفتم، فصل اول.
11و12- همان.
13-روضه، قسم اول، باب هفتم، فصل اول.
14- همان.
منبع مقاله :
لک زایی، نجف، (1380)، اندیشه سیاسی محقّق سبزواری، قم: انتشارات بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید